منکران تواتر حدیث غدیر
سخنى با منكران تواتر حديث غدير
از ديگر اشكالات عجيب و مضحک بر حديث غدير، عدم تواتر حديث غدير! به ويژه عدم تواترش نزد شيعه است!!
واقعاً چگونه مى شود كه شخص خردمند درباره حديثى كه بيش از صد صحابى راوى آن هستند و گروهى از حافظان بزرگ در كتاب هاى پرشمار طُرق آن را گرد آورده اند چنين سخن ناروايى مى گويد؟!
در حالى كه حديث غدير تنها نزد شيعه متواتر نيست، بلكه بزرگ حافظان اهل سنت نيز به تواترش تصريح كرده اند؛ كسانى مانند حافظ ذهبى كه ابن حجر مكّى در صحيح دانستن طرق حديث غدير به سخن او تكيه كرده و گفته است: اين حديث از چندين طريق نقل شده، كه ذهبى بيشتر آن ها را صحيح دانسته است.[۱]
البته با وجود اين كلام، از تصريح ذهبى به تواتر حديث غدير خوددارى كرده است! در حالى كه همين ابن حجر، حديث نماز ابوبكر را با علم به بطلانش نزد شيعه، به سبب روايت شدنش توسط تنها هشت صحابى متواتر دانسته است. ولى تواتر حديث غدير را كه بيش از صد تن از صحابه و دست كم و به اعتراف ابن حجر هشتاد صحابى راوى آن هستند انكار كرده است!!
اول
سخنان منكرين تواتر حديث غدير
اينک سخنان منكرين تواتر حديث غدير و پاسخ آن:
۱ - نورالدين حلبى
نورالدين حلبى در برابر حديث غدير همان راه ابن حجر هيتمى مكّى را رفته است. وى در جواب حديث غدير مى نويسد:
اين شيعيان و رافضيان همگى معتقدند در موضوع امامت تنها مى توان به حديث متواتر استناد كرد. لكن حديث غدير نه تنها خبر واحد است، بلكه افزون بر اين جماعتى از پيشوايان حديث مانند ابوداوود و ابوحاتم رازى بر صحت آن خرده گرفته اند. پس ادعاى شيعيان تناقض آميز است.[۲]
پاسخ: اين سخن به چند دليل، مردود است:۱. نفى تواتر حديث غدير تكذيب واقعيت و انكار حقيقتى است استوار. همان گونه كه گذشت بزرگ پيشوايان اهل تسنن به تواترش تصريح كرده اند.
۲. ثبوت تواتر حديث غدير نزد شيعه كافى است.
۳. در موضوع امامت مى توان به حديثى كه از طرق اهل سنت نقل شده، هر چند خبر واحد باشد، استدلال و طرف مقابل را ملزم كرد. در اين جا، واجب نيست كه حديث مورد استناد متواتر باشد تا بتوان به آن استدلال و طرف مقابل را به وسيله آن ملزم كرد.
۴. اين كه شمارى از پيشوايان حديث بر صحت حديث غدير خرده گرفته اند، در حقيقت طعنى است بر اين پيشوايان متعصّب.
۵. همان گونه كه پيش تر گذشت، نسبت طعن در صحت حديث غدير به ابو داوود دروغى صريح و بهتانى آشكار است.
۲ - على قارى
شيخ نورالدين على بن سلطان هروى قارى درباره حديث غدير سخنان سستى گفته و حتى كلام خودش را نقض كرده است!وى يک بار گفته است: حديث غدير حديثى است واحد كه در صحت آن اختلاف هست. بنابراين چگونه بر شيعه رواست كه با شرط تواتر احاديث امامت - كه تمامى ايشان در آن هم داستان اند - مخالفت كند؟ اين چيزى جز تناقضى صريح و تعارضى قبيح نيست.
قارى در جايى ديگر مى گويد: احمد اين حديث را در مسندش روايت كرده است. پايين ترين مرتبتى كه مى توان براى آن قائل شد اين است كه حديثى حَسَن است. از اين رو سخن كسانى كه بر ثبوت اين حديث خرده گرفته اند قابل اعتنا نيست.[۳]
پاسخ: وى ابتدا حديث غدير را خبر واحدى دانسته كه صحتش نزد علما مورد اختلاف است! در حالى كه خود او كمى پيش از اين سخن گفته است:
حاصل آن كه اين حديثى است كه شكى در آن نيست و شمارى از حافظان آن را متواتر دانسته اند، چرا كه در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند.[۴]سپس كلام بعدى خود را گفته است! واقعاً اين چه تناقضى است؟! آن هم در يك كتاب و پيرامون يک حديث!
اضافه بر اين كه اگر فرض شود كه اين حديث نزد اهل سنت متواتر نيست، بى گمان استدلال شيعه به آن صحيح است، زيرا:
اولاً كه اين حديث نزد شيعه متواتر است و به كمک روايات مخالفان قطع و يقين به همراه مى آورد.
ثانياً نزد اهل تسنن استدلال به اخبار آحاد جايز است. پس الزام مخالفان و احتجاج در برابر آنان به حديث غدير در هر حال درست است.
۳- ميرزا مخدوم بن عبدالباقى
وى مى گويد: در غير كتاب هاى صحاح نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. من نمى دانم چيست كه در نهاد كج انديش شيعيان جزم به دلالت اين روايت را به امامت مرتضى به ارث مى نهد؟[۵]
وى در اين گفتار چنين دروغ آشكارى گفته، و حال آن كه حديث غدير در كتاب هاى صحاح آمده است[۶] كه در ادامه خواهد آمد. ضمن اين كه همين شخص در جاى ديگرى از كتابش، در كلامى پس از اين گفتار به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.[۷]
۴ - اسحاق هروى
اسحاق هروى (نوه ميرزا مخدوم)در كتاب «السهام»در پاسخ به حديث غدير مى نويسد:
ما تواتر حديث غدير را نمى پذيريم. چگونه به چنين سخنى گردن نهيم و حال آن كه محدثان ثقه مانند بخارى و مسلم و واقدى روايتش نكرده اند، و بسيارى از پيشوايان حديث مثل ابو داوود و واقدى و ابن خُزيمه و ديگر ثقات بر صحّت آن خرده گرفته اند. هم چنين كسانى كه اين حديث را روايت كرده اند، آغاز آن يعنى: «ألَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» را - كه قرينه است بر اين كه «مولى» به معناى أولى به تصرف است - روايت نكرده اند.
اين سخن بسيار عجيب است، زيرا بنا بر آن شمار بسيارى از كسانى كه حديث غدير را روايت كرده اند از پيشوايان ثقه نخواهند بود؛ افرادى مانند احمد و نسايى و تِرمذى و ابن ماجه و نظير اينان.
اشكال ديگر اين است كه هروى نام واقدى و ابن خُزيمه را به فهرست خيالى خرده گيران بر حديث غدير اضافه كرده است! حال آن كه پيشينيان او - كه خود جيره خور آنان است - نام اين دو تن را در شمار خرده گيران بر اين حديث شريف ياد نكرده اند. علاوه بر اين، جدّ او ميرزا عبدالباقى به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.
۵ - عبدالحق دهلوى
شيخ عبدالحق دهلوى در كتاب«شرح المشكاة» مى نويسد:
حديث غدير بى گمان صحيح است و جماعتى مانند تِرمذى و نسايى و احمد آن را روايت كرده اند. اين حديث طرق كثيرى دارد و راويان آن را از شانزده تن از صحابه نقل كرده اند. در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند.
شيعيان اتفاق نظر دارند كه حديث دالّ بر امامت بايد متواتر باشد، و اگر حديثى متواتر نباشد نمى توان آن را دليل امامت بر شمرد. ما براى ملزم كردن شيعيان مى گوييم كه اين حديث يقيناً متواتر نيست.
افزون بر اين، در آن اختلاف شده (هر چند كه اين اختلافات در بعضى از خصوصيات آن است) و برخى از پيشوايانِ حديث و مراجع عادلِ اين موضوع مانند ابو داوود سِجِستانى و ابو حاتِم رازى و ديگران به صحّت آن خرده گرفته اند و اهل حفظ و اتقان مانند بخارى و مسلم و واقدى و ديگر بزرگان اهل حديث - كه براى طلب حديث در سرزمين ها گشته و به شهرها سفر كرده اند - آن را قبول نداشته اند. درست است كه اين ها گردى بر دامان صحّت اين حديث نمى نشاند، ولى ادعاى تواتر درباره آن از عجايب است.
و اما جواب كلام دهلوى از چند جهت:
۱ . ديديم كه دهلوى منكران صحت حديث غدير را به شدت رد مى كند، ولى در عين حال منكر تواتر آن مى شود! او در عين اين كه به كثرت طرق حديث اعتراف مى كند و مى افزايد كه شانزده تن صحابى راوى آن هستند و بيشتر طرق آن صحيح و حسن است، منكر تواتر آن مى شود!؟
اين چه اشكالى است كه به تواتر چنين حديثى گرفته مى شود؟! در حالى كه اهل تسنن حديثى را كه راويان كمترى از اين داشته باشد را متواتر مى دانند، و بنا بر آن چه در «الصواعق» آمده معتقدند حديثى را كه هشت صحابى نقل كرده باشند متواتر است.
۲ . ضمن اين كه خود او اقرار كرده كه در روايت احمد سى تن از صحابه اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند و به راستى و درستى آن به سود اميرالمؤمنين عليه السلام شهادت داده اند. البته اين ها بر پايه سخنى است كه عبدالحق گفته، و گرنه شمار صحابه راوى حديث غدير بيش از صد نفر است.
۳ . در كنار اين ها، ابو محمد على بن احمد بن حزم در كتاب «المُحَلّى»در مسئله«عدم جواز فروش آب» حديثى را كه چهار صحابى روايتش كرده باشند متواتر دانسته است. آيا روايتى كه چهار صحابى راوى اش باشند متواتر است، ولى آن چه را شانزده يا سى يا شمار بيشترى از صحابه روايتش كنند متواتر نيست؟! بماند كه خود عبدالحق به تصريح پيشوايان محقق اهل سنت مانند ذهبى و ابن حجر اشاره نموده است.
۴ . از ديگر شگفتى هاى سخن عبدالحق اين است كه به اختلاف موجود در حديث غدير استناد مى كند و تواتر آن را نفى مى كند، در حالى كه خود اعتراف كرده كه اين اختلاف باطل است! سپس مى گويد كه وقتى اختلاف در حديث باشد تمسک به آن نيز نادرست خواهد بود!
اين گفتار او هم واضح البطلان است، چرا كه دهلوى از سويى براى انكار تواتر حديث غدير به كلام منتقدان اين حديث استناد مى كند، و از سوى ديگر تصريح مى كند كه اختلاف در اين حديث مردود است، و از سوى ديگرى كسانى كه اين حديث را ردّ مى كنند مى ستايد و آنان را پيشواى حديث مى خواند و جرح و ردّ آنان را ملاک و مستندِ نفىِ تواتر حديث غدير مى داند!؟
۵ . واقعاً اگر اين تناقضات و اشكالات بر حديث غدير و تواتر آن وارد باشد، پس اشكالات مخالفان اسلام و اشكالشان بر تواتر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله هم درست است! و اگر بگويند منكرين حديث غدير عادل و منكران اسلام افرادى ملحد و بى دين هستند پس قياس مع الفارق است، در جواب مى گوييم:
اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى شود.
البته نبود منكر و خرده گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يک يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى اعتبار مى گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اين كه وجوب روزه زير سؤال برود!
۶ . مورد ديگر اين كه نسبت قدح در حديث غدير به ابو داوود هم دروغ است، چرا كه پيش تر دانسته شد كه وى خود از راويان اين حديث است.
۷ . در آخر به چند مورد اشاره مى كنيم كه از متواترات است، ولى بعضى از بزرگان اهل سنت آن را انكار كرده اند و در عين حال كسى به انكارشان اهميت نداده است:
الف. ابن مسعود و تواتر در فاتحةالكتاب و معوّذتين
مسلمانان در اين كه سوره هاى فلق و ناس متواتر و جزء قرآن هستند اتفاق نظر دارند و هر كس منكر اين باشد كافر است. چناچه سيوطى از قول نَوَوى در «شرح المهذّب» آورده است. با اين حال، ابن مسعود فاتحةالكتاب و معوّذتين را جزء قرآن نمى دانست و اين دو سوره اخير را از مصحفش حذف كرده بود!!
آيا مى توان تواتر اين سوره ها را با قدح و انكار ابن مسعود رد كرد؟! هرگز! پس استناد به قدح ابوحاتم و پيروانش براى انكار تواتر حديث غدير نيز باطل خواهد بود، چرا كه ابوحاتم و امثالش در شرف و كرامت نزد اهل سنت خاک پاى ابن مسعود هم نيستند.
با اين توضيح كه نظر ابن مسعود درباره اين سوره ها نزد بزرگان اهل سنت بسيار مشهور است، از جمله:
راغب اصفهانى، سيوطى، عبد بن حُمَيد، احمد، بَزّار، طَبَرانى، ابن مَردَوَيه، احمد بن حنبل، بخارى، نَسايى، ابن ضريس، ابن انبارى، ابن حبّان، ابو عُبَيده، ابن سيرين، محب الدين طبرى شافعى، حسين دياربكرى، مولوى محسن كشميرى، ابن حجر عسقلانى، قاضى ابوبكر باقلانى، نَوَوى، ابن حزم، ابن قُتَيبه.[۸]
ب. حليمى و انكار تواتر حديث شقّ القمر
در كتاب «نِهاية العقول» فخر رازى و ديگر كتب تراجم آمده كه حليمى - كه از دانشمندان بزرگ اهل سنت است - رخداد شقّ القمر را نپذيرفته است. هم چنين شاه ولى اللَّه دهلوى نيز شقّ القمر را انكار كرده است.[۹]در حالى كه اين ماجرا قطعاً متواتر است و بزرگان اهل سنت به تواتر آن شهادت داده اند، از جمله: شهاب قسطلانى از ابن عبدالبرّ، ابن سُبكى در شرح خود بر «المختصر» ، سيوطى.[۱۰]
ابن حجر عسقلانى در شرح حديث شقّ القمر مى گويد كه اگر كسى بپرسد: چرا منجّمان از اين رخداد ياد نكرده اند؟ پاسخ خواهيم گفت: از هيچ يک از ايشان نقل نشده كه اين واقعه را نفى كند و همين كافى است، زيرا حجت در سخن كسى است كه چيزى را اثبات مى كند، نه در سخن كسى كه نفى صريحى از او يافت نمى شود.[۱۱]
حال سؤال اين است: چگونه مى شود كه انكار حليمى نسبت به حديث شقّ القمر نيز سبب قدح در تواتر اين معجزه بزرگ و قطعى پيامبر صلى الله عليه و آله نيست، ولى انكار ابوحاتم و پيروانش نسبت به حديث غدير تواتر آن را زير سؤال مى برد؟!
۶ - محمد بَرزَنجى
از ديگر كسانى كه تواتر حديث غدير انكار كرده محمد بن عبدالرسول برزنجى است، با اين كه خود را علوى مى داند و به صحت حديث غدير تصريح كرده است! برزنجى مخالفين حديث غدير را ستوده و به دروغ نام ابوداوود سِجِستانى را در شمار آن منكرين آورده و مى گويد:
اختلاف در صحت حديث غدير تواتر آن را نفى مى كند، بلكه آن را از اين كه حديثى صحيحِ متّفق عليه باشد نيز مى اندازد. منكرين صحت اين حديث گروهى از پيشوايان بزرگ اهل حديث هستند؛ كسانى مانند ابوداوود سجستانى و ابوحاتم و ديگران.[۱۲]
۷ - حسام الدين سهارنپورى
حسام الدين بن شيخ محمد بايزيد سهارنپورى نيز تواتر و نيز صحت حديث غدير را انكار كرده و مى گويد كه مسلّم نيست كه امت حديث مذكور را پذيرفته باشد، زيرا جمعى از ائمه عدول و ثقات محدثان به اين حديث خرده گرفته اند؛ مانند: ابو داوود سجستانى و ابو حاتم رازى و شيخ ابن حجر در «صواعق» ، ميرعلى قوشجى در «شرح تجريد» .
هم چنين عده اى از ائمه حديث آن را نقل نكرده اند؛ مثل بخارى و مسلم و واقدى و غير ايشان، چنان كه شيخ عبدالحق به آن تصريح كرده است. پس ادعاى اجماع امت در حديثى كه مورد طعن سران محدثان و غير مروىّ ثقات ايشان باشد باطل، و اثبات تواتر آن با وجود طعن پيشوايان حديث و عدول آنان بسيار مشكل است.[۱۳]
سخنان او چند پاسخ دارد:
۱ .عجيب است كه سهانپورى ادعاى پيروى از ابن حجر و عبدالحق دهلوى را دارد! در حالى كه ابن حجر و عبدالحق به صحت و كثرت طرق حديث غدير شهادت داده و گفته اند كه شانزده صحابى راوى آن هستند و سى تن از اصحاب به آن گواهى داده اند و خاطر نشان كرده اند كه بيشتر طرق آن صحيح و حَسَن است. حتى عبدالحق افزوده كه قدح در حديث غدير قابل اعتنا نيست.
۲ .در ادامه هم ادعاى قدح جماعتى از ائمه عدول و مرجع در حديث غدير را كرده است! همان گونه كه پيشتر گفته شد اين ادعاى باطل و دروغ محض است. بهترين گواه هم نسبت نادرست او به ابو داوود و قدح در حديث غدير است، چرا كه دانستيم كه ابو داوود خود در شمار راويان اين حديث است.
۳ . جالب تر اين كه خود سهارنپورى پيش از اين سخنان، در همين كتاب و در فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام حديث غدير را از احمد بن حنبل روايت كرده است!
۸ - ابن تيميّه
ابن تيميه ادعا كرده كه حديث غدير در صحاح نيامده، ولى علما روايتش كرده اند و همگان در صحتش نزاع دارند؛ نقل شده كه بخارى و ابراهيم حربى و گروهى از عالمان حديث به آن خرده گرفته و آن را ضعيف شمرده اند. در مقابل نقل شده كه احمد بن حنبل همانند تِرمذى آن را حديثى حسن دانسته است. هم چنين ابن عقده كتابى در گردآورى طرق آن نگاشته است.[۱۴]
و اما پاسخ كلام ابن تيميه:
۱ . او مى گويد: اين حديث در صحاح نيامده است. در جواب اين حرف او گفتار قاضى سناء اللَّه كافى است؛ او تصريح كرده كه جمهور محدثان اين حديث را در صحاح و سنن و مسانيد روايت كرده اند.[۱۵] ضمن اين كه حديث غدير در اكثر كتب معتر اهل سنت آمده است؛ از جمله: صحيح تِرمذى، صحيح ابن ماجه، صحيح ابن حبّان، المستدرک حاكم، المختارة ضياء مَقدِسى و... ، كه همه نزد اهل سنت از كتاب هاى صحاح اند. هم چنين ابن روزبهان - با همه تعصّبش - اعتراف كرده كه اين حديث در كتاب هاى صحاح آمده است.
۲ . ابن تيميه گفته كه بخارى بر حديث غدير خرده گرفته است. در پاسخ بايد گفت كه اهل انصاف از كار بخارى در شگفتى و حيرت اند، زيرا او حديثى را نقل نكرده كه شروط تواتر به شكل كامل و چندين برابر در آن وجود دارد! از اين رو، اين بخارى است كه بايد به سبب ترک اين حديث مؤاخذه شود، نه اين كه ابن تيميه به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى استناد كند.
علاوه بر اين، پيش تر به بخشى از زشتى هاى بخارى و كاستى هاى كتابش، آن هم به اعتراف بزرگان اهل سنت اشاره شد، و در ادامه با بخش هاى ديگر نيز آشنا خواهيم شد. به عنوان مثال از بدترين كارها و زشت ترين گناهان او اين است كه به پيروى از يحيى بن سعيد قطّان در شمارى از احاديث امام صادق عليه السلام شک و ترديد كرده است!
ابن تيميه درباره مالک و ابوحنيفه و شافعى و احمد بن حنبل مى گويد كه فقه را از امام صادق عليه السلام فرا نگرفته اند! و در ادامه حديث زُهرى را از حيث استوارى و كثرت به مراتب از حديث امام صادق عليه السلام برتر مى داند! هم چنين ابن تيميه مى گويد كه وقتى بخارى شنيد يحيى بن سعيد قطّان بر احاديث جعفر عليه السلام خرده مى گيرد، در بعضى از احاديث وى شک كرد و از نقل آن ها خوددارى نمود. محال است كه جعفر عليه السلام در حفظ حديث در جايگاه كسانى باشد كه بخارى به آن ها احتجاج كرده است.[۱۶]
۳ . هم چنين ابن تيميه به انكار ابراهيم حربى در مورد حديث غدير استناد كرده است. پاسخ انكار و ردّ ابراهيم در مبحث ردّ ابن ابى داوود گذشت. اضافه بر آن چه گفته شد حربى شخص معتبرى نيست، چرا كه عده اى از جمله صلاح الدين، كتبى در شرح حالش نوشته اند كه او عشق به پسران نمكين را نيكو مى شمرد![۱۷]در حالى كه عشق به پسركان به غايت زشت و بىآبرويى است.
شيخ محمد حيات سِندى - كه از بزرگ دانشمندان متبحّر است - رساله اى در نهى از عشق پسركان و زنان نوشته، و به نقل دانشمند معاصرش قنوجى در «إتحاف النبلاء» در آن مفصل در زشتى اين كار سخن گفته است.
هم چنين از ديگر عيوب ابراهيم حربى، طعن او نسبت به على بن مدينى(م ۲۳۴ ق) - استاد بخارى - است كه ذهبى آن را نقل كرده است.[۱۸]در حالى كه بزرگان اهل سنت على بن مدينى را بسيار ستوده اند؛ از جمله: نَوَوى، عبد الغنى بن سعيد مصرى، سفيان بن عُيَينه، حفص بن محبوب، محمد بن يحيى، عباس عنبرى، اعين، بخارى، يحيى قطّان، عبدالرحمن بن مهدى، ابو حاتِم.[۱۹]
۹ - ابن حزم (ت ۳۸۴ - م ۴۵۶ ق)
ابن تيميه از ابن حزم اندلسى نقل كرده كه حديث غدير هرگز از طريق راويان ثقه ثبت نشده است.[۲۰]
اين هم دروغى آشكار است. البته از ابن حزم عجيب نيست، چرا كه او در تعصّب نسبت به غاصبين خلافت و حتى بنى اميه مشهور است! حتى نسبت دشمنى با اميرالمؤمنين و اهلبيت عليهم السلام را هم به او داده اند. او صفات بد و زشت ديگرى هم داشته است، به گونه اى كه فقيهان عصرش اجماع كردند كه وى گمراه است. از جمله كسانى كه در قدح او سخن گفته اند:
ابن حجر عسقلانى و قاضى ابوبكر بن عربى و ابو العباس و ابن عريفِ صالح و ذهبى از قول ابو مروان بن حيّان، كه در قدح او مفصل سخن گفته اند. به عنوان مثال گفته اند: او در جرح و تعديل و تبيين نام راويان بى محابا سخن گفته و به همين سبب اوهام زشتى از او سر زده است. از پيشوايان بزرگ بدگويى كرده و به زشت ترين عبارات و بدترين كلمات از آن ها ياد كرده است. تا جايى كه بين او و بين ابو الوليد باجى مناظرات و محاكماتى در حسب و نسب رخ داده است. او بى باكانه به هر علمى هجوم برده و سخنان شاذّ دارد.[۲۱]
از بهترين نشانه هاى دشمنى ابن حزم اين است كه در كتابش «المحلّى» ادعا كرده - و ابن حجر هم در «التلخيص» از او نقل كرده - كه ابن ملجم ملعون در كشتن على عليه السلام مجتهد بوده است!![۲۲]علامه امير محمد بن اسماعيل بن صلاح اين كلام ابن حزم را با زبان شعر پاسخ داده است.[۲۳]
پس روشن شد كه انكار حديث صحيح و متواترِ غدير از سوى ابن حزم تنها از سرِ تعصّب و كينه توزى و دشمنى شديد او و انكارش نسبت به فضائل علوى و تلاش براى پنهان كردن آن هاست.
ابن حزم كسى است كه از اين ميان احاديث بى شمار در فضائل امير المؤمنين عليه السلام تنها سه حديث را صحيح دانسته است! و البته ابن تيميه هم سخن ابن حزم را در اين باره آورده و آن را تأييد كرده است! و آن سه حديث از اين قرار است: حديث منزلت، حديث رايت در خيبر (لاُعطِيَنَّ الرايَةَ غَداً...) ، حديث: إنَّ عَلياً لا يُحِبُّهُ إلا مُؤمِنٌ وَ لا يُبغِضُهُ إلا مُنافِقٌ: بى گمان تنها مؤمن على عليه السلام را دوست مى دارد و فقط منافق با او دشمنى مى كند.
در ادامه مى گويد كه و اما حديث: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلى مَولاهُ»، هرگز از طريق راويان ثقه ثبت و ضبط نشده است. ديگر احاديثى كه رافضيان به آن ها تمسک مى كنند همه ساختگى است، و هر كس اندک دانشى به اخبار و ناقلان آن داشته باشد اين را مى داند. حتى ابن تيميه در ادامه از ابن حزم دفاع هم مى كند!![۲۴]
جالب اين جاست كه اينان در دلالت حديث منزلت نيز مناقشه مى كنند! حتى يوسف اعور آن را دالّ بر نكوهش دانسته است، نه فضل و ستايش! ابن حزم فضيلت موجود در حديث خيبر را نيز از آنِ هر مسلمان مؤمن و فاضل دانسته است! و فضيلت و منزلت مذكور در حديث سوم نيز به زعم او اختصاصى به اميرالمؤمنين عليه السلام ندارد و مانندش درباره انصار نيز نقل شده است! آيا عنادى از اين روشن تر هست؟!
۱۰ - محمد محسن كشميرى
محمد محسن كشميرى در بى شرمى از پيشينيان خود پيش افتاده و گوى سبقت را در تعصّب و ستيزه جويى از آنان ربوده است! وى درباره حديث غدير مى نويسد:به چند وجه مى توان به حديث غدير پاسخ داد: حديث شناسان چيره دست مانند ابو داوود و ابو حاتم رازى اين حديث را ضعيف دانسته اند، و تنها احمد بن حنبل است كه آن را در مسندش آورده كه آن هم آميخته اى از احاديث صحيح و ضعيف است.
اين حديث به تصريح اهل فن از احاديث صحيح نبوده، بلكه خبر واحد ضعيفى است و شايستگى حجيت را به ويژه در اصول دين ندارد، و راويان ثقه تنها بخش پايان آن يعنى «اللهم وال من والاه» را نقل كرده اند.[۲۵]
و اما پاسخ سخنان كشميرى:
۱ . نسبت تضعيف حديث به ابو داوود دروغ است. پيش تر گذشت كه نسبت تضعيف حديث غدير به ابو داوود دروغ محض است. البته ابن ابى داوودِ كذّاب اين حديث را ضعيف دانسته، ولى كشميرى به تقليد از شمارى از پيشينيان متعصّبش اين را به پدر يعنى ابى داوود نسبت داده نه پسر!
۲. تمسک به تضعيف ابو حاتم نيز باطل است. پيش تر گذشت كه پندارهاى ابو حاتم و مانند او پيرامون حديث غدير باطل است، و دست آويزهاى وى براى تضعيف آن سست است. ضمن اين كه: آيا چيرگى و مهارت در حديث تنها از آنِ اين دو تن و مختصّ كسانى است كه بر فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام خرده مى گيرند؟! البته پس از اين كه افرادى چون فخر رازى و تفتازانى چنين تُرّهاتى بر زبان رانده اند، تكرارش از سوى اين مرد عجيب نيست.
۳. اين سخن كه تنها احمد بن حنبل حديث غدير را نقل كرده نيز دروغى است آشكار و البته تعصّبى كه از شدت دشمنى و كثرت جهل و كينه ورزى اين مرد پرده بر مى دارد. اين كلامى است كه حتى پيشينيان متعصب او نيز ادعا نكرده اند!
۴. كشميرى «مسند احمد بن حنبل» را آميخته اى از احاديث صحيح و ضعيف دانسته است. سخنى كه نزد جماعتى از محققان مانند سُبكى و ديگران باطل است.
۵ . كشميرى مى گويد حديث غدير به تصريح اهل فن صحيح نيست. اين خود دروغ ديگرى است، زيرا آن گونه كه پيش تر گفته شد بسيارى از طرق حديث غدير به تصريح بزرگان فن حديث صحيح است.
۶ . كشميرى مدّعى است كه حديث غدير خبر واحد ضعيفى است كه شايستگى حجيت را ندارد. در حالى كه صحت و تواتر اين حديث بنا بر سخنان روشن محققين و استوانه هاى حديث آشكار گشت.
۷ .كشميرى مى نويسد: راويان ثقه تنها بخش پايانى آن يعنى«اللهم وال من والاه» را نقل كرده اند. كذب اين سخن نزد غير متخصصان هم روشن است، چه رسد به متخصصان.
دوم
زشتى ردّ احاديث
بر هر كس اندک دانشى به احاديث و آثار و سخنان دانشمندان سرشناس دارد، زشتى ردّ احاديث نبوى و بدى انكار و نپذيرفتن آن ها روشن است. و البته روشن است كه هر گاه ردّ يک خبر واحد زشت و ناپسند باشد، زشتى انكار حديث متواتر بيش تر و بدتر خواهد بود. اينک نمونه هايى در اين مورد را يادآور مى شويم:
۱ . بيهقى
بيهقى از عطاء بن يسار نقل كرده كه معاويه تُنگى از طلا يا نقره را به بيش از وزن آن فروخت. ابو الدرداء به او گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كار نهى كرد و فرمود كه اين چيزها را تنها بايد به قيمت وزن آن ها فروخت. معاويه گفت: من در اين كار اشكالى نمى بينم. ابو الدرداء گفت: چه كسى داد مرا از معاويه مى ستاند؟ من او را از سخن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله آگاه مى كنم و او مرا از رأى خود خبر مى دهد. اى معاويه، من در سرزمينى كه تو باشى نخواهم زيست.
بيهقى از شافعى نقل مى كند كه چون معاويه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نپذيرفت، ابو الدرداء سرزمينى كه معاويه در آن بود را رها كرد. هم چنين شافعى گفته كه ابوسعيد خُدرى مردى را ديد و او را به يكى از سخنان نبى اكرم صلى الله عليه و آله آگاه كرد، ولى آن مرد با آن سخن مخالفت كرد. ابو سعيد به او گفت: به خدا سوگند هرگز سقف هيچ خانه اى من و تو را با هم پناه نخواهد داد.[۲۶]
۲ . ذهبى
ذهبى از قول احمد بن حنبل آورده كه هر كس حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله را ردّ كند بر لبه پرتگاه نابودى قرار گرفته است.[۲۷] پس منكران حديث غدير - كه گروهى از دانشمندان نامى از جمله ذهبى ناقل آن هستند - مُشرف بر پرتگاه هلاكت اند.
۳ . سيوطى
سيوطى نوشته كه ابو معاويه ضرير گفته است: زمانى نزد هارون الرشيد حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله خواندم. مردى از سران قريش حاضر بود و آن حديث را رد كرد. هارون خشمگين شد و گفت: شمشير و نِطْع[۲۸] بياوريد.
زنديقى بر حديث پيامبر صلى الله عليه و آله خرده مى گيرد؟! من همواره او را آرام كردم تا آرام شد.[۲۹]حال اگر انكار كسى نسبت به يک حديث غير معروف دليل كفر باشد و او را سزاوار قتل و كيفر گرداند، قطعاً انكار فخر رازى نسبت به حديث غدير و كوشش وى براى ابطال آن همان مجازات ها را براى وى در پى خواهد داشت.
۴. ذهبى
ذهبى از قول احمد بن حنبل نقل كرده كه به ابن ابى ذئب خبر رسيد كه مالک به اين حديث عمل نمى كند: خريدار و فروشنده تا وقتى كه از يكديگر جدا نشده اند مى توانند معامله را بر هم زنند. او گفت: بايد از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد كه هيچ، وگر نه گردنش را بزنند. حال آنكه مالک حديث را رد نمى كرد، بلكه تأويلش مى كرد.[۳۰]
۵ . ابن قيّم جوزيّه
ابن قيّم جوزيّه پس از نقل حديثى طولانى از عبداللَّه بن احمد بن حنبل در موضوع رسيدن فرستادگان بنى المنتفق به مدينه، آن حديث را ستوده و يقين به صدورش از پيامبر صلى الله عليه و آله دارد. وى هم چنين به اعتماد بخارى به دو راوىِ اين حديث استناد كرده، و در آخر گفته كه جز فرد منكر و نادان يا كسى كه مخالف كتاب و سنت است اين حديث را انكار نمى كند.[۳۱]
۶ . ابو طالب مكّى
ابو طالب محمد بن على مكّى تصريح كرده كه ردّ اخبار صفات خدا بطلان شرايع اسلام است، زيرا ناقلان اين اخبار همان كسانى اند كه شرايع دين و احكام ايمان را براى ما نقل كرده اند.
اگر اينان در نقل احكام شريعت عادل اند، بايد دانست كه سخن راوى عادل در هر موضوعى مقبول است. و اگر اينان در نقل اخبار صفات خدا دروغگو هستند، دروغگو در هر چه بگويد مردود است، و دروغ بستن بر خدا كفر است. پس چگونه شهادت كافر پذيرفته مى شود؟ و اگر بگوييم كه اينان بر خدا جرأت كرده اند و آن چه را از پيامبرش نشنيده اند به صفات او افزوده اند، پس بر دروغ بستن به پيامبر صلى الله عليه و آله در نقل احكام سزاوارتر اند.
در اين سخن ابطال شرع و تكفير صحابه و تابعان ناقل روايات نهفته است! از همين رو است كه اهل حديث هر كس اخبار صفات خدا را نفى كرده تكفير كرده اند.[۳۲]ما نيز در اين جا درباره حديث غدير و منكرانش به همين شيوه استدلال مى کنيم، چرا كه حديث غدير كم تر از اخبار صفات نيست.
۷ . سمعانى
ابو سعد سمعانى گفته كه فرقه بَتْريّه در ايمان عثمان شک دارند و او را كافر و دوزخى مى دانند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از بهشتى بودن عثمان خبر داده است. پس بتريه كافر هستند چون در درستى خبر آن حضرت شک كرده اند، و چنين كسى كافر است.[۳۳] اگر شک در خبر پيامبر صلى الله عليه و آله مساوى با كفر است، پس منكر خبرى مانند حديث غدير قطعاً و به طريق اولى كافر خواهد بود.
۸ . دولت آبادى
ملك العلماء شهاب الدين دولت آبادى مى نويسد: در «المضمرات» در كتاب الشهادات آمده است: هر كس خبر واحد و قياس را انكار كند و بگويد كه اين ها حجت نيست كافر شده است، و اگر بگويد اين خبر صحيح نيست و اين قياس ثابت نشده است كافر نمى شود بلكه فاسق مى گردد[۳۴]بنابراين هر كس خبر متواتر را انكار كند قطعاً كافر خواهد گشت.
۹ . عبدالحليم
مولوى عبد الحليم گفته است: گذشت كه حديث شقّ القمر خبرى مشهور يا متواتر است. اگر اين خبر را مشهور بدانيم منكر آن گمراه است، و اگر متواترش بشناسيم منكرش كافر خواهد بود. زيرا اخبار روايت شده از رسول خدا صلى الله عليه و آله - همان گونه كه در «شرح النخبة»روشن كردم و چكيده اش را اين جا آوردم - سه گونه است:
الف. خبر متواتر: خبرى است كه جماعتى از جماعت ديگر كه تبانى آنان بر دروغ سازى محتمل نيست آن را روايت كرده اند. منكر خبر متواتر كافر است.ب. خبر مشهور: خبرى است كه راوى آن واحد است، اما پس از وى گروهى از گروهى ديگر - كه تبانىِ آنان بر كذب محال است - روايتش كرده اند. جز عيسى بن ابان، ديگران همه منكر خبر مشهور را كافر دانسته اند. ولى عيسى منكر چنين خبرى را گمراه دانسته است نه كافر، و درست هم همين است.
ج. خبر واحد: خبرى است كه راوى واحدى از راوى واحد ديگر نقل كرده باشد. منكر خبر واحد كافر نيست، اما اگر خبر واحد صحيح يا حسن باشد، منكر آن به سبب انكار آن گناه كرده است.[۳۵]
۱۰ . كتاب الخلاصة
در كتاب «الخلاصة» نيز آمده است: شمارى از مشايخ ما گفته اند: هر كس حديثى را رد كند تكفير مى گردد. متأخّران افزوده اند: هر كس حديث متواترى را رد كند كافر شمرده مى شود. سخن درست همين است، اما اگر كسى خبر واحدى را از سر كوچک شمردن و انكار آن رد كند نيز تكفير خواهد شد.
پس نتيجه مى گيريم كه منكر حديث غدير را حتماً بايد تكفير كرد، چرا كه بر اساس اقوال دانشمندان برجسته و سرشناس ثابت شد كه حديث غدير خبرى متواتر است. اگر از تواتر اين حديث هم چشم بپوشيم، شک نيست كه خبر مشهورى است و به همين سبب منكر آن گمراه است.
۱۱ .قارى
على بن سلطان قارى در رساله اش در رد امام الحرمين جوينى مى نويسد: جوينى گفته كه هر كس با شراب خرما وضو بگيرد خود را بدنامِ گيتى و مايه كيفر همه مردم كرده است. وى مانند اين سخن را به قفّال هم نسبت داده و خود را عاقل و كامل نيز پنداشته است!
شكى نيست كه چنين سخنى كفر منكرين اين جواز و قائلان به گفتار جوينى را در پى دارد، زيرا ابو حنيفه جواز وضو با شراب خرما را بر اساس رأى خود برنگزيده بلكه بر اساس احاديثى كه صحابه بزرگ از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند چنين فتوايى داده است. ضمن اين كه ابو حنيفه تنها نيست بلكه از ميان تابعين سفيان ثورى و عكرمه نيز وضو با شراب خرما را صحيح دانسته اند.[۳۶]
اگر انكار جواز وضو با شراب خرما باعث كفر مى شود، آن هم به اين دليل كه اين حكم بر پايه احاديث روايت شده از رسول خدا صلى الله عليه و آله ثابت شده است، پس چرا منكرين حديث غدير تكفير نمى شوند؟! آيا حديث غدير مثل روايت جواز وضو با شراب خرما هم نيست؟!اضافه بر اين، در اين جا هماهنگى سفيان ثورى و عكرمه با ابوحنيفه در اين فتوا دليل درستى آن و نادرستى مخالفان بيان شده است.
پس در مورد حديث غدير چه بايد گفت؟! حديثى كه به شكل متواتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و بين همه محدثان مشهور است و همه آنان از قديم و جديد و در همه طبقات آن را روايت و به آن اعتنا كرده اند، و طرق آن را جمع آورى كرده و الفاظش را در كتاب هاى گوناگون و نوشته هاى معتبر ثبت نموده اند.
۱۲. دهلوى
شاه ولى اللَّه دهلوى مى گويد: اگر كسى مقلّد يكى از پيشوايان باشد و حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله به او برسد كه با سخن پيشوايش مخالف باشد و البته گمان قوى نزد او اين باشد كه اين نقلى صحيح است، در ترک حديث آن حضرت و عمل به سخن غير او هيچ عذرى ندارد، چرا كه مسلمانان اين گونه نيستند.
و اگر كسى چنين كند بيم آن مى رود كه منافق باشد.[۳۷]پس معلوم شد كه ردّ حديث صحيح و متواتر غدير خروج از جماعت مسلمين و پيوستن به منافقين را در پى دارد.
۱۳. علامه حلّى
علامه حلّى گفته است: جمهور راويان نقل كرده اند: آن گاه كه على عليه السلام در جنگ خندق به سوى عمرو بن عبدود عامرى مى رفت و مسلمانان از رويارويى با او ناتوان گشته بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تمام ايمان به رويارويى تمام كفر مى رود.
فضل بن روزبهان در پاسخ اين سخن مى گويد: اين حديث نقل درستى دارد و اين نيز از مناقب و فضائل على عليه السلام است، كه تنها افراد بيمار در انديشه و سست ايمان آن را انكار مى كند. لكن سخن در اثبات نصّ است، و اين حديث اثبات كننده آن نيست. پس منكر حديث غدير قطعاً و به طريق اولى بيمارِ در انديشه و سست ايمان است.[۳۸]
سوم
تعصّب، علت انكار حديث غدير
گروهى از بزرگ دانشمندان اهل سنت به وضوح تصريح كرده اند كه هر كس بر صحت حديث غدير خرده گيرد متعصّب و منكر است و سخنش اعتبارى ندارد. به عنوان نمونه:
۱ . ميرزا محمد بن معتمد خان بدخشى
وى در مورد حديث غدير گفته كه اين حديث مشهور است، و جز متعصّب منكر بر صحّتش خرده نمى گيرد و سخن او بىاعتبار است، چرا كه طرق اين حديث بسيار فراوان است. ابن عقده آن ها را در كتابى جداگانه گردآورده، و ذهبى تصريح كرده كه بسيارى از اين طرق صحيح است و شمارى از صحابه راوى اين حديث هستند.[۳۹]
از اين سخن روشن شد كه بخارى و ابو حاتم رازى و ابن ابى داوود و ابراهيم حربى و ابن حزم و فخر رازى و امثال اينان، افرادى متعصّب و منكرند.
۲ . شمس الدين جَزَرى
وى پس از تصريح به تواتر حديث غدير مى نويسد: بى بهره گان از دانشِ حديث كه تلاش اين حديث را تضعيف كنند معتبر نيستند.[۴۰]
۳ . دهلوى
او در پاسخ به حديث غدير نوشته است: ناصبيان - كه خدا آن ها را به خود وانهد - گفته اند: اين حديث به فرض صحت، با حديثى كه نزد شما صحيح است و در كتاب هاى صحاح آمده نسخ شده است، و آن اين حديث است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خاندان ابوطالب ولىّ نيستند، بلكه تنها خدا و مؤمنانِ صالح ولى اند. اهل سنت در پاسخ مى گويند: نام ابوطالب در كتاب هاى صحاح ما نيست و لفظ حديث چنين است:«خاندان فلان» . بنابراين شايد مقصود آن حضرت ابولهب باشد.
اعتقاد بيش تر اهل سنت همين است؛ آنان پنج تن از خاندان ابوطالب جز فرزندان او را استثنا كرده اند (يا خمس را به كسانى جز فرزندان او اختصاص داده اند). هم چنين آمدن نام ابوطالب در روايتى كه ناصبيان نقل كرده اند بر ما حجت نيست.
نواصب مى گويند: در روايت صحيحى نقل شده كه عمرو بن عاص نام ابوطالب را آورده است. پاسخ ما اين است كه اين روايت نزد شما صحيح است نه پيش ما. و به فرض صحت، مراد از خاندان ابوطالب كسانى اند كه در آن روزگار مؤمن نبودند؛ مانند ابوطالب و برخى پسرانش. هرگز مراد از اين حديث سرور و مولاى ما على عليه السلام و برادرشان جعفر و عقيل نيستند تا ادعاى شما مبنى بر نسخ حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» به حديث مذكور درست باشد. هم چنين ادعاى نسخ تنها زمانى ممكن است كه تاريخ صدور هر دو حديث معلوم باشد.
پاسخ برخى ديگر از اهل سنت اين است كه اين دو حديث از باب پيش گويى است، و پيش گويى نسخ نمى شود.
ناصبيان در جواب گفته اند كه هر گاه خبر متضمّن حكمى باشد نسخ آن درست است. مانند آيه «كُتِبَ عَلَيكُم إذا حَضَرَ أحَدَكُمُ المَوتُ إن تَرَكَ خَيراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأقرَبينَ» : بر شما واجب شد كه هر گاه مرگِ يكى از شما برسد اگر مالى باقى گذارده براى پدر و مادر و خويشان وصيت كند.[۴۱]حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» نيز - به فرض صحت - همين گونه است، زيرا متضمّن وجوب محبت است.[۴۲]
پس روشن شد كه ردّ حديث غدير از كارهاى ناصبيان است. ولى رازى و پيروانش بدتر از ناصبيان اند، زيرا آنان به بطلان حديث غدير معتقدند و با تمام توان مى كوشند كه آن رد كنند. لكن ناصبيان فقط بر آن ايراد گرفته اند، و در پاسخ به آن فرض صحتش را محتمل دانسته و به شكل واضح و با صراحت مدعى بطلانش نشده اند.
پانویس
- ↑ الصواعق المحرقه: ص ۲۵.
- ↑ انسان العيون: ج ۳ ص ۳۳۷ ، ۳۳۸.
- ↑ المرقاة: ج ۵ ص ۵۷۴ .
- ↑ المرقاة: ج ۵ ص ۵۶۸ .
- ↑ نواقض الروافض (مخطوط) .
- ↑ صحيح تِرمِذى. سنن ابن ماجه. المستدرک على الصحيحين. صحيح ابن حبّان. المختارة (ضياء مَقدِسى) و... .
- ↑ نواقض الروافض (مخطوط) : ذيل عنوان «تواتر حديث غدير» .
- ↑ المحاضرات: ج ۲ ص ۱۸۹. الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۲ و ج ۶ ص ۴۱۶. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۶۷ . الرياض النضرة: ج ۲ ص ۱۹۸، با اندكى اختلاف. الخميس: ج ۲ ص ۲۷۳. نجاة المؤمنين (مخطوط). المسند: ج ۵ ص ۱۲۹ ، ۱۳۰. صحيح بخارى با شرح ابن حجر: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . المهذّب. المحلّى. مشكل القرآن. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۸۱ ، ۸۲ .
- ↑ الانساب: «الحليمى». وفيات الاعيان: ج ۲ ص ۱۳۷. مرآة الجنان: حوادث سال ۴۰۳. طبقات اِسنَوى: ج ۱ ص ۴۰۴. التفهيمات الالهيّة: ج ۳ ص ۶۵ .
- ↑ المواهب اللَدنيّة: ج ۱۵ ص ۳۵۶. اتمام الدراية (در حاشيه مفتاح العلوم) : ص ۵۵ .
- ↑ فتح البارى: ج ۷ ص ۱۴۷.
- ↑ نواقض الروافض (مخطوط) .
- ↑ مرافض الروافض (مخطوط) .
- ↑ منهاج السنّة: ج ۴ ص ۸۶ .
- ↑ السيف المسلول: عنوان «تواتر حديث غدير» . نام وى در برخى موارد سناء اللَّه و در مواردى ثناء اللَّه ثبت شده است.
- ↑ منهاج السنة: ج ۲ ص ۸۶ .
- ↑ فوات الوفيات: ج ۱ ص ۱۶. هم چنين ذهبى شرح حال ابراهيم حربى را نوشته است: سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۳۶۱ ، ۳۶۴.
- ↑ سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۳۶۹.
- ↑ تهذيب الاسماء و اللّغات: ج ۱ ص ۳۵۰ ، ۳۵۱.
- ↑ منهاج السنة: ج ۴ ص ۸۶ .
- ↑ لسان الميزان: ج ۴ ص ۱۹۸ - ۲۰۱. ابن حجر در ادامه، بخش هايى از اغلاط ابن حزم را در وصف راويان آورده است. العواصم و القواصم. سير اعلام النبلاء، ج ۱۸ ص ۱۸۴.
- ↑ المحلّى: ج ۱۰ ص ۵۸۴ - ۵۸۶ .
- ↑ الروضة النديّة (شرح التحفة العلويّة) : ص ۱۱۸.
- ↑ منهاج السنة: ج ۴ ص ۸۶ .
- ↑ نجاة المؤمنين (مخطوط) .
- ↑ جواهر العقدين (مخطوط).
- ↑ سير اعلام النبلاء: ج ۱۱ ص ۲۹۷.
- ↑ نِطْع: بساطى چرمين كه محكوم به قتل را بر روى آن سر مىبريدند. المعجم الوسيط (مترجم).
- ↑ تاريخ الخلفاء: ج ۱ ص ۱۱۱.
- ↑ تذهيب التهذيب (مخطوط)
- ↑ زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۳ ص ۵۶ .
- ↑ قوت القلوب.
- ↑ الانساب:«البتريّة»
- ↑ هداية السعداء (مخطوط).
- ↑ نظم الدرر فى سلك شقّ القمر.
- ↑ رساله در ردّ امامالحرمين جوينى (على بن سلطان قارى).
- ↑ التفهيمات الإلهية.
- ↑ منهاج الكرامة.
- ↑ نزل الابرار: ص ۲۱.
- ↑ اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام: ص ۳.
- ↑ بقره / ۱۸۰.
- ↑ حاشيه تحفه اثنى عشريه.