اقرار به ولایت پس از خطبه غدیر: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «. اقرار به ولايت پس از خطبه غدير××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 76 63. اسرار غدي...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
معناى اين اقدام - چنانكه خود حضرت تصريح فرمود - آن بود كه شما در ظاهر اقرار و بيعت نموديد، اما بدانيد كه خدا از باطن دلها و اسرار قلبها آگاه است. من حجت را آن چنان بر شما تمام كردم كه هيچ كجاى دنيا نمونهاش را پيدا نمىكنيد. اكنون اين شما هستيد كه در برابر امتحانى عظيم در وفادارى به اين ابلاغ قرار داريد. | معناى اين اقدام - چنانكه خود حضرت تصريح فرمود - آن بود كه شما در ظاهر اقرار و بيعت نموديد، اما بدانيد كه خدا از باطن دلها و اسرار قلبها آگاه است. من حجت را آن چنان بر شما تمام كردم كه هيچ كجاى دنيا نمونهاش را پيدا نمىكنيد. اكنون اين شما هستيد كه در برابر امتحانى عظيم در وفادارى به اين ابلاغ قرار داريد. | ||
[[رده:خطابه غدیر]] |
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۸
. اقرار به ولايت پس از خطبه غدير××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 76 63. اسرار غدير: ص 65 - 62 53 . ×××
يكى از اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله در انتهاى خطبه غدير اين بود كه چون بيعت گرفتن از فرد فرد آن جمعيت انبوه، از طرفى غير ممكن بود و از سوى ديگر امكان داشت افراد به بهانههاى مختلف از بيعت شانه خالى كنند و حضور نيابند، و در نتيجه نتوان التزام عملى و گواهى قانونى از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: اى مردم، چون با يك كف دست و با اين وقت كم و با اين سيل جمعيت، امكان بيعت براى همه وجود ندارد، پس همگى اين سخنى را كه من مىگويم تكرار كنيد و بگوييد:
»ما فرمان تو را كه از جانب خداوند درباره على بن ابىطالب و امامان از فرزندانش به ما رساندى اطاعت مىكنيم و به آن راضى هستيم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر اين مدعا بيعت مىكنيم ... . عهد و پيمان در اين باره براى ايشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضماير و دستانمان گرفته شد. هر كس با دستش توانست و گرنه با زبانش بدان اقرار كرده است« .
پيداست كه حضرت، عين كلامى را كه مىبايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مىخواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند.
وقتى كلام پيامبرصلى الله عليه وآله پايان يافت همه مردم سخن او را تكرار كردند و بدين وسيله بيعت عمومى گرفته شد.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 219 215. ×××
پس از اتمام خطبه غدير، انتظار آميخته با سكوت مردم به سر رسيد و پيامبر و علىعليهما السلام را در حال فرود از منبر مشاهده كردند. سيل جمعيت ناگهان از جا كنده شد و مردم از هر سو با ازدحام به طرف منبر حركت كردند تا اولين كسانى باشند كه پس از آن سخنرانىِ تاريخى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله حاضر مىشوند و احساس خود را نسبت به آن حضرت ابراز مىدارند.
تأثير سخنرانى به قدرى دقيق بود كه از نوع ابراز احساسات جمعيت و كلماتى كه در آن لحظات مىگفتند، تشخيص درك صحيح آنان هويدا بود. جمعيت در حالى كه دستها را به نشانه بيعت بالا برده بودند و به طرف حضرت اشاره مىكردند، فرياد مىزدند: »آرى پذيرفتيم، و طبق امر خدا و رسولش از صميم قلب و با زبان و دستانمان اطاعت مىكنيم« .
همچنين پس از خطبه غدير و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبرصلى الله عليه وآله حضور مىيافتند. در اين اجتماعات كوچك - با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت - سؤالاتى درباره آن مطرح مىكردند و توضيح بيشترى مىخواستند.
حضرت نيز محتواى خطبه را به صورت خلاصهتر و با عبارات ديگرى بيان مىفرمودند و در بعضى موارد مطالب ديگرى به عنوان توضيح به آن مىافزودند، و گاهى به صورت سؤال و جواب مطرح مىكردند. البته برخى از اين مطالب احتمالاً قبل از آغاز خطبه مفصل بوده است و براى آمادگى مردم فرمودهاند. نمونههايى از اين فرمايشات چنين است:
اى مردم، همه پيامبرانِ قبل از من، دورانى از عمر را سپرى كردهاند و سپس خداوند آنان را فرا خوانده و آنان اجابت كردهاند. من نيز نزديك است كه فرا خوانده شوم و اجابت كنم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه »اِنَّكَ مَيِّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَيِّتُونَ« ، و گويى مرا نيز فرا خوانده و اجابت كردهام. اى مردم، هر پيامبرى دوران توقفش در ميان قوم خود نصف پيامبر قبلى است. حضرت عيسى بن مريم چهل سال در ميان قوم خود بود و من پس از بيست سال آماده رفتن هستم، و نزديك است از شما مفارقت كنم.
بدانيد كه من و شما مورد سؤال قرار خواهيم گرفت. من مسؤولم درباره آنچه به عنوان رسالت براى شما آوردهام و درباره كتاب خدا و حجت او كه به يادگار در ميان شما گذاردهام، و شما نيز )درباره آنها( مسؤوليد. آيا من ابلاغ كردهام؟ شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟
صداها از هر سو بلند شد: ما شهادت مىدهيم كه تو بنده خدا و پيامبر او هستى. رسالت او را ابلاغ كردى و در راه او جهاد نمودى. امر او را رساندى و دلسوز بودى و آنچه بر عهدهات بود ادا نمودى. خداوند به تو از سوى ما جزا دهد به بهترين صورتى كه به پيامبرى از امتش جزا داده است.
حضرت فرمود: خدايا شاهد باش.
اى بندگان خدا، نسب مرا بگوييد. گفتند: تو محمد بن عبداللَّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف هستى. فرمود: خداوند تعالى مرا كه به معراج برد وحى خود را به گوش من چنين رسانيد: اى محمد، من محمود هستم و تو محمدى! نام تو را از نام خود مشتق ساختهام. هر كس به تو نيكى كند به او نيكى مىكنم و هر كس از تو قطع كند من او را قطع مىكنم. نزد بندگانم برو و به آنان كرامت من نسبت به خود را خبر ده. من هيچ پيامبرى را نفرستادهام مگر آنكه براى او وزيرى قرار دادهام. تو پيامبر من هستى و على وزير توست!
بدانيد من شما را شاهد مىگيرم كه من شهادت مىدهم خداوند صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار هر مؤمنى هستم. آيا به اين مطلب اقرار داريد و به آن شهادت مىدهيد؟ گفتند: آرى، براى تو به اين مطلب شهادت مىدهيم. فرمود: »بدانيد مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، و او اين است« ، و اشاره به اميرالمؤمنينعليه السلام فرمودند.
اى مسلمانان، حاضرانتان به غائبان برسانند: كسانى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كردهاند، به ولايت على سفارش و وصيت مىكنم. بدانيد كه ولايت على ولايت من، و ولايت من ولايت پروردگار من است. اين پيمانى است كه پروردگارم با من بسته و به من دستور داده آن را به شما ابلاغ نمايم. سپس سه مرتبه فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: يا رسول اللَّه، شنيديم.
اى مردم، به چه شهادت مىدهيد؟ گفتند: شهادت مىدهيم كه خدايى جز اللَّه نيست. فرمود: بعد از آن به چه شهادت مىدهيد؟ گفتند: به اينكه محمد بنده و پيامبر خداست. فرمود: صاحب اختيار شما كيست؟ گفتند: خدا و پيامبر صاحب اختيار ما هستند. فرمود: هر كس كه خدا و پيامبر صاحب اختيار او هستند اين شخص )على عليه السلام( صاحب اختيار اوست.
آيا من نسبت به هر مؤمنى از خودش صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: اين شخص )علىعليه السلام( صاحب اختيار كسى است كه من صاحب اختيار اويم.
آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسولاللَّه. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه.
حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بودهام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين على صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است.
سلمان پرسيد: ولايت علىعليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشتهام على نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد.
ديگرى پرسيد: منظور از ولايت على چيست؟ فرمود: هر كس كه من پيامبر او بودهام على امير اوست.
آيا قبول داريد كه خدايى جز اللَّه نيست و من پيامبر او به سوى شمايم و بهشت و جهنم و زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به اين مطالب شهادت مىدهيم. فرمود: خدايا، بر آنچه مىگويند شاهد باش!
بدانيد كه شما از خود من شنيدهايد و مرا ديدهايد. هر كس عمداً بر من دروغ ببندد جاى خود را در جهنم آماده كند. بدانيد كه من كنار حوض كوثر منتظر شما هستم و روز قيامت در مقابل امتهاى ديگر به كثرت شما افتخار مىكنم. بياييد و نزد امم ديگر مرا رو سياه نكنيد!!
بدانيد كه من منتظر شما هستم و شما فرداى قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد مىشويد، و آن حوضى است كه عرض آن به وسعت بُصرى تا صنعاست.××× 1 بُصرى شهرى در شام، و »صنعا« شهرى در يمن است و در اينجا منظور بزرگى حوض كوثر است. ××× در آن قدحهايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است.
بدانيد كه فرداى قيامت وقتى كنار حوض نزد من مىآييد از شما سؤال خواهم كرد كه درباره آنچه امروز شما را شاهد گرفتم و نسبت به ثقلين پس از من چه كرديد؟
ببينيد براى روزى كه مرا ملاقات مىكنيد در غيبت من با آنان چگونه رفتار مىكنيد.
پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين كدامند؟ فرمود: ثقل اكبر كتاب خداوند عزوجل است، كه واسطهاى متصل از خدا و از من در دست شماست. يك سوى آن به دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست. در آن علوم گذشته و آينده است تا روزى كه قيامت به پا شود. ثقل اصغر همتاى قرآن است و آن على بن ابىطالب و عترت اوست، و اين دو از يكديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر نزد من بيايند.
از آنان سؤال كنيد و از غير آنان نپرسيد كه گمراه مىشويد. من براى اين دو از خداوند لطيف خبير درخواستهايى كردهام و خداوند به من عطا فرموده است. يار آن دو، ياور من و خوار كننده آن دو، خوار كننده من است. وليِّ آن دو وليِّ من و دشمن آنان دشمن من است. هيچ امتى قبل از شما هلاك نشده مگر زمانى كه دينش را طبق هوا و هوس خود قرار داده و بر ضد پيامبرش همدست شده و قيام كنندگان به عدالتشان را كشته است.
بدانيد كه من عدهاى را از آتش نجات خواهم داد ولى عدهاى را از دست من مىگيرند. من خواهم گفت: خدايا اصحابم؟! به من گفته مىشود: تو نمىدانى اينان پس از تو چه كردند!!××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 261 239 199 - 196 97 75 54 49 46 44 43. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير هيجده اقدام فوقالعاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانىهاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانىهاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است!
آخرين اقدام استثنائى و غير عادى از فراز منبر غدير آن بود كه پس از تكرار بيعت لسانى توسط مردم و بازگشت سكوت مطلق بر جمعيت نشسته در برابر منبر غدير، خطيب معظم مردم را مورد سؤال قرار داد و فرمود: ما تقولون؟! چه مىگوييد؟
اين سؤال پس از آن همه جملاتى كه مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله تكرار كردند و بر زبان آوردند، يك پرسش حقيقى نبود؛ چرا كه پيامبرصلى الله عليه وآله هم مىديد و هم مىشنيد كه مردم چه مىگويند.
بنابراين يك استفهام تقريرى بود كه معنايش اين گونه مىشد: پس از شنيدن اين همه سخن و اين همه اقرارها چه مىگوييد؟ آيا باز هم سخنى براى گفتن مانده است؟ آيا مىتوانيد نزد خداوند عذر نرسيدن پيام الهى را بياوريد؟
معناى اين اقدام - چنانكه خود حضرت تصريح فرمود - آن بود كه شما در ظاهر اقرار و بيعت نموديد، اما بدانيد كه خدا از باطن دلها و اسرار قلبها آگاه است. من حجت را آن چنان بر شما تمام كردم كه هيچ كجاى دنيا نمونهاش را پيدا نمىكنيد. اكنون اين شما هستيد كه در برابر امتحانى عظيم در وفادارى به اين ابلاغ قرار داريد.