پیامبر اعظم، غدیر و ولایت: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «پیامبراعظم، غدیر و ولایت منبع:  نشریه  پاسدار اسلام 1386 شماره 313 سپاس و ستایش خداى را سزاست که موجودات را آفرید و در میان آنان انسان را برگزید و او را اشرف مخلوقات و جانشین خود در زمین قرار داد. پیامبران را براى هدایت و راهنمایى آنان فرستاد و حض...» ایجاد کرد)
 
 
(۳۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
پیامبراعظم، غدیر و ولایت
سپاس و ستایش خدای را سزاست که موجودات را آفرید و در میان آنان انسان را برگزید و او را اشرف مخلوقات و جانشین خود در زمین قرار داد. پیامبران را برای هدایت و راهنمایی آنان فرستاد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را برترین آنها قرار داد؛ آنگاه دوازده امام معصوم علیه السلام را جانشین آن حضرت معین کرد.


منبع:  نشریه  پاسدار اسلام 1386 شماره 313
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله پس از ۲۳ سال تلاش فراوان، توانست چراغ پرفروغ اسلام را در منطقه مهمی از جهان روشن کند، ولی برای ادامه این راه و نتیجه‌گیری از زحمات چندین ساله به جانشینی تلاشگر و شجاع نیاز داشت، ازاین رو بارها در مجالس خصوصی و عمومی ضمن اعلام نامهای امامان بعدی مردم را به پیروی از آنان دعوت می‌کرد. آن حضرت امام علی علیه السلام را به عنوان شایسته‌ترین فرد برای امامت و برگزیده از جانب خدا معرفی کرد. شاهد این ادعا احادیث فراوانی از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله است که در این زمینه به ما رسیده است از جمله: حدیث یوم الدار،<ref>«هذا أخي و وَصيّي وخَليفَتي فيكُم»؛ بحارالانوار، ج‏۳۸، ص‏۱۴۴.</ref> منزلت،<ref>بحارالانوار، ج‏۸، ص‏۱.</ref> ثقلین<ref>«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّواكِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ بحارالانوار، ج‏۳۸، ص‏۱۴۴.</ref> و… تا این‌که به دستور الهی آیه: {{قرآن|يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>مائده/۶۷.</ref> ای فرستاده خدا! آنچه را از طرف خدایت مأمور شدی به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام ندادی! نازل شد.


سپاس و ستایش خداى را سزاست که موجودات را آفرید و در میان آنان انسان را برگزید و او را اشرف مخلوقات و جانشین خود در زمین قرار داد. پیامبران را براى هدایت و راهنمایى آنان فرستاد و حضرت محمد(ص)را برترین آنها قرار داد؛ آنگاه دوازده امام معصوم (ع) را جانشین آن حضرت معین کرد.
در آخرین سال از عمر شریفش «سال دهم هجری» ضمن شرکت در مراسم حج و تعلیم مناسک حج به مسلمانان، در راه بازگشت به مدینه در میان ۱۲۰هزار نفر از حجاج، در منطقه ای به نام «غدیرخم»،<ref>«غدیرخم» سرزمین وسیع و پهناوری میان مکه و مدینه و در کنار «میقات جحفه» است که حدود ۲۰۰ کیلومتری مکه واقع شده و به منزله چهار سوق بود.</ref> ولایت امیرمؤمنان را تثبیت کرد و رسالت را با ولایت تکمیل نمود: {{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً}}<ref>مائده/۳.</ref> امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما یگانه آیین برگزیدم. بدین ترتیب دین الهی تحقق یافته و احکام اسلام ضمانت اجرائی پیدا کرد.


پیامبراعظم(ص) پس از 23 سال تلاش فراوان، توانست چراغ پرفروغ اسلام را در منطقه مهمى از جهان روشن کند، ولى براى ادامه این راه و نتیجه‏گیرى از زحمات چندین ساله به جانشینى تلاشگر و شجاع نیاز داشت، ازاین رو بارها در مجالس خصوصى و عمومى ضمن اعلام نامهاى امامان بعدى مردم را به پیروى از آنان دعوت مى‏کرد. آن حضرت امام على(ع) را به عنوان شایسته‏ترین فرد براى امامت و برگزیده از جانب خدا معرفى کرد. شاهد این ادعا احادیث فراوانى از پیامبراسلام(ص) است که در این زمینه به ما رسیده است از جمله: حدیث یوم الدار،(1) منزلت،(2) ثقلین (3)و.... تا این‏که به دستور الهى آیه:( یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبِّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه)(4)اى فرستاده خدا! آنچه را از طرف خدایت مأمور شدى به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام ندادى! نازل شد. در آخرین سال از عمر شریفش «سال دهم هجرى» ضمن شرکت در مراسم حج و تعلیم مناسک حج به مسلمانان، در راه بازگشت به مدینه در میان 120هزار نفر از حجاج، در منطقه‏اى به نام «غدیرخم»،(5) ولایت امیرمؤمنان را تثبیت کرد و رسالت را با ولایت تکمیل نمود: ( الیومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم و أتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتى و رَضیتُ لَکُم الاسلامَ دینا»(6)امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما یگانه آیین برگزیدم. بدین ترتیب دین الهى تحقق یافته و احکام اسلام ضمانت اجرائى پیدا کرد.
همزمان با رحلت آن حضرت، گروهی با بهانه‌های واهی گذشته‌ها را فراموش کرده و با انگیزه‌های مختلف، آَشکارا با تصریح پیامبر مقابله کردند و در مکانی به نام «سقیفه بنی ساعده» امیرمؤمنان را کنار زدند؛ ازاین رو پایه اختلافات در اسلام رقم خورد.


همزمان با رحلت آن حضرت، گروهى با بهانه‏هاى واهى گذشته‏ها را فراموش کرده و با انگیزه‏هاى مختلف، آَشکارا با تصریح پیامبر مقابله کردند و در مکانى به نام «سقیفه بنى‏ساعده» امیرمؤمنان را کنار زدند؛ ازاین رو پایه اختلافات در اسلام رقم خورد.
انگیزه این برخوردها با تأمّلی اندک در تاریخ صدر اسلام و سرگذشت امام علی علیه السلام به خوبی آشکار می‌شود؛ آن حضرت با تمام افتخاراتش در صدر اسلام، پس از رخداد سقیفه، ۲۵سال از حکومت برکنار ماند، ولی سرانجام، امت اسلامی به کجروی خود پی برده و به امام روی آورده و دست بیعت دادند.


انگیزه این برخوردها با تأمّلى اندک در تاریخ صدر اسلام و سرگذشت امام على(ع) به خوبى آشکار مى‏شود؛ آن حضرت با تمام افتخاراتش در صدر اسلام، پس از رخداد سقیفه، 25سال از حکومت برکنار ماند، ولى سرانجام، امت اسلامى به کجروى خود پى‏برده و به امام روى آورده و دست بیعت دادند.
در این نوشتار، ضمن بررسی جایگاه ولایت در دین، ماهیت و اهمیت واقعه غدیرخم تبیین شده، آنگاه نظر پیامبراعظم صلی الله علیه و آله درباره ولایت، به ویژه امامت حضرت علی، اشاره می‌شود. امید است مورد رضایت پیامبراسلام و مولای متقیان، امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام قرار گیرد.<ref>ولی‌الله عیسی زاده آملی</ref>


در این نوشتار، ضمن بررسى جایگاه ولایت در دین، ماهیت و اهمیت واقعه غدیرخم تبیین شده، آنگاه نظر پیامبراعظم(ص) درباره ولایت، به ویژه امامت حضرت على، اشاره مى‏شود. امید است مورد رضایت پیامبراسلام و مولاى متقیان، امیرمؤمنان حضرت على(ع) قرار گیرد.[[پیامبر اعظم، غدیر و ولایت#%20ftn1|[1]]]
== جایگاه ولایت در دین‏ ==
=== معنای لغوی و اصطلاحی ولایت‏ ===
یکی از والاترین کلمات دینی واژه «ولایت» و «ولی» است، این واژه‌گان که از «و ل ی» مشتق است، یکی از پر استعمالترین کلمات قرآن کریم است. کثرت استعمال آن در این کتاب الهی و روایات معصومان نشان از اهمیت موضوع دارد.


جایگاه ولایت در دین‏
ریشه و معنای لغوی این واژه، قرب و نزدیکی است. اگر دو چیز طوری کنار هم قرار گیرند که فاصله‌ای میانشان نباشد را «متوالی» گویند. این کلمه گاه در امور مادی و جسمانی و گاهی در امور معنوی به کارگرفته می‌شود. از دیگر معانی ولایت، نصرت، محبت و قیادت است.


معناى لغوى و اصطلاحى ولایت‏
ولایت در اصطلاح به معنای، پادشاهی، فرمانروایی، سرپرستی و عهده دارشدن امور دیگران است، همانند ولیّ میت، ولیّ دم، ولایت در ازدواج و…


یکى از والاترین کلمات دینى واژه «ولایت» و «ولى» است، این واژه‏گان که از «و ل ى» مشتق است، یکى از پر استعمالترین کلمات قرآن کریم است. کثرت استعمال آن در این کتاب الهى و روایات معصومان نشان از اهمیت موضوع دارد.
=== نقش محوری ولایت در دین‏ ===
رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آغاز بعثت در مناسبتهای گوناگون بارها به ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام و فرزندانش اشاره می‌کرد تا اینکه در اواخر عمر پیامبراعظم، با نزول آیاتی از سوره مبارکه مائده جایگاه ولایت در سیره علمی و عملی مسلمانان شکل گرفت.


ریشه و معناى لغوى این واژه، قرب و نزدیکى است. اگر دو چیز طورى کنار هم قرار گیرند که فاصله‏اى میانشان نباشد را «متوالى» گویند. این کلمه گاه در امور مادى و جسمانى و گاهى در امور معنوى به کارگرفته مى‏شود. از دیگر معانى ولایت، نصرت، محبت و قیادت است.
با نزول آیه {{قرآن|‏ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏}}<ref>مائده/۵۵.</ref>همانا سرپرست شما خدا و فرستاده‌اش و مؤمنانی هستند که نماز به پای داشته و در حال رکوع زکات می‌پردازند، و تعیُّن آن در حضرت علی علیه السلام، فصل جدیدی از معارف بلند اسلامی فراروی مسلمانان گشوده شد.


ولایت در اصطلاح به معناى، پادشاهى، فرمانروایى، سرپرستى و عهده دارشدن امور دیگران است، همانند ولىّ میت، ولىّ دم، ولایت در ازدواج و....
امامان معصوم علیه السلام نیز همواره به محوری بودن و نقش کلیدی این رکن تکیه می‌کردند؛ چنانچه امام باقر علیه السلام می‌فرماید: <blockquote>{{متن عربی|بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ تُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ}}<ref>بحارالانوار، ج ۶۵، ص‏۳۲۹.</ref> اسلام بر پنج پایه نماز، زکات، روزه، حج و ولایت استوار است؛ و به هیچ‌یک از اینها به اندازه ولایت سفارش نشده است.</blockquote>زراره می‌گوید: پس از این سخن از آن حضرت پرسیدم: «کدام یک از این ارکان بالاتر است» قال: {{متن عربی|الْوِلَايَةُ أَفْضَلُ‏؛ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَ‏، وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ}}<ref>همان، ص‏۳۳۲.</ref> امام فرمودند: ولایت برترین است؛ زیرا ولایت کلید دیگر ارکان و امام، دلیل و راهنما بر آنهاست.


نقش محورى ولایت در دین‏
درادامه آن حضرت فرمود: {{متن عربی|ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ‏، إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- يَقُولُ:}}{{قرآن|مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظا}}<ref>نساء/۸۰.</ref> {{متن عربی|أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ‏، مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ‏، وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ». ثُمَّ قَالَ: «أُولئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ}}<ref>بحارالانوار، ج ۶۵، ص‏۳۲۹.</ref>


رسول اکرم (ص) از آغاز بعثت در مناسبتهاى گوناگون بارها به ولایت و امامت حضرت على(ع) و فرزندانش اشاره مى‏کرد تا اینکه در اواخر عمر پیامبراعظم، با نزول آیاتى از سوره مبارکه مائده جایگاه ولایت در سیره علمى و عملى مسلمانان شکل گرفت.
بلندای ولایت و کلیدش و درِ هر چیز و رضایت خداوند، پس از شناخت امام، پیروی از اوست؛ زیرا خدای بلند مرتبه می‌فرماید: هر فردی از فرستاده خدا پیروی کند، از خدا اطاعت کرده و هر که نافرمانی کند، تو را نگهبان آنها نفرستادیم؛ اگر مسلمانی تمام شبها را به نماز ایستد، همه روزها را روزه بگیرد، تمامی اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج بجا آورد، اما ولیّ خدا را نشناخته تا از وی پیروی کند، و در تمامی کارهایش از او راهنمایی جوید، هیچ ثوابی نمی‌برد و از اهل ایمان نخواهد بود.


با نزول آیه «إنّما وَلیُّکُمُ اللّه و رَسُولُه والّذینَ آمنوا الذین یُقیمُونَ الصَّلاةَ ویؤتونَ الزَّکاةَ وهُم راکعُون»(7)همانا سرپرست شما خدا و فرستاده‏اش و مؤمنانى هستند که نماز به پاى داشته و در حال رکوع زکات مى پردازند، و تعیُّن آن در حضرت على(ع)، فصل جدیدى از معارف بلند اسلامى فرا روى مسلمانان گشوده شد.
با توجه به این احادیث گرانسنگ که در جوامع روایی ما فراوان یافت می‌شود، جایگاه ولایت در دین مشخص می‌شود.


امامان معصوم(ع) نیز همواره به محورى بودن و نقش کلیدى این رکن تکیه مى‏کردند؛ چنانچه امام باقر(ع) مى‏فرماید: «بُنى الاسلامُ على خَمسٍ: عَلَى الصَّلاة والزَّکاة والصّوم والحَجّ والولایة ولم یُناد بشى‏ءٍ کما نُودىَ بالولایة»(8)اسلام بر پنج پایه نماز، زکات، روزه، حج و ولایت استوار است؛ و به هیچ یک از اینها به اندازه ولایت سفارش نشده است.
== امامت، تداوم نبوت‏ ==
محوریترین مسایل اعتقادی، توحید، نبوت و معاد است؛ اما امامت تداوم نبوت است و به آن بازمی‌گردد. خدای سبحان امامت را ادامه رسالت و همتای آن می‌داند و پیامبری منهای ولایت را برابر رسالت بدون امامت می‌داند؛ ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر رسالتِ ولایت و خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام را ابلاغ و تبیین نکنی، اصلاً به رسالت الهی عمل نکرده‌ای؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ می‌کند همان امامت است: {{قرآن|يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏}}<ref>مائده/۶۷.</ref>


زراره مى‏گوید: پس از این سخن از آن حضرت پرسیدم: «کدام یک از این ارکان بالاتر است» قال: «الولایةُ أفضل، لانّها مفتاحُهنَّ والوالىُّ هو الدلیلُ علیهنَّ» (9)امام فرمودند: ولایت برترین است؛ زیرا ولایت کلید دیگر ارکان و امام، دلیل و راهنما بر آنهاست.
== پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام ==


درادامه آن حضرت فرمود: «ذروةُ الامرِ وسنامُهُ ومفتاحُهَ و بابُ الاشیاء و رضى الرحمان، الطاعةُ للامام بعد معرفته؛ انّ الله عَزَّوجَلَّ یقولُ: مَن یُطع الرسولَ فقد أطاع الله ومَن تَولّى فما أرسلناک علیهم حفیظاً(10)أما لو أنَّ رجُلاً قامَ لیلَهُ وصامَ نهاره وتَصَدَّقَ بجمیع ماله وحَجَّ جمیعَ دَهره ولَم یَعرف ولایةَ ولى الله، فیُوالیه ویکون جمیع أعماله بدلالته الیه، ماکانَ لَهُ عَلى الله حَقٌ فى ثوابه ولاکانَ مِن أهل الایمان»(11) بلنداى ولایت و کلیدش و درِ هر چیز و رضایت خداوند، پس از شناخت امام، پیروى از اوست؛ زیرا خداى بلند مرتبه مى‏فرماید: هر فردى از فرستاده خدا پیروى کند، از خدا اطاعت کرده و هر که نافرمانى کند، تو را نگهبان آنها نفرستادیم؛ اگر مسلمانى تمام شبها را به نماز ایستد، همه روزها را روزه بگیرد، تمامى اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج بجا آورد، اما ولىّ خدا را نشناخته تا از وى پیروى کند، و در تمامى کارهایش از او راهنمایى جوید، هیچ ثوابى نمى‏برد و از اهل ایمان نخواهد بود.
=== تعلیم و تربیت‏ ===
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله از همان آغازین روزهای تولد حضرت علی علیه السلام با ایشان بوده و همواره آن امام همام را از فیوضات معنوی رسالت بهره مند می‌کرد؛ امام علی علیه السلام از سنین کودکی تحت تعلیم و تربیت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داشت، حتی دست در دستان مبارک پیامبر، به دامنه کوه نور می‌رفت، چنان‌که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه می‌فرماید:<blockquote>{{متن عربی|وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَما... أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّة}}؛<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>


با توجه به این احادیث گرانسنگ که در جوامع روایى ما فراوان یافت مى‏شود، جایگاه ولایت در دین مشخص مى‏شود.
من همچون سایه‌ای دنبال آن حضرت می‌گشتم، و هر روز نکته‌های تازه از اخلاق نیکش برایم آشکار می‌کرد … آن حضرت چند ماه از سال را در غار حرا می‌گذراند، تنها من او را می‌دیدم و کسی جز من وی را مشاهده نمی‌کرد، نور وحی و رسالت را می‌دیدم، و نسیم نبوت را استشمام می‌کردم. </blockquote>آنگاه پیامبر به من فرمود: هر چه را من می‌شنوم تو هم می‌شنوی و هر چه را من می‌بینم می‌بینی؛ تنها فرق من و شما در این است که شما پیامبر نیستی، بلکه وزیری.


امامت، تداوم نبوت‏
== همگامی ولایت با رسالت‏ ==
سه سال از آغاز بعثت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله گذشته بود و آن حضرت در این مدت با دعوتهای پنهانی و تلاش شبانه‌روزی تقریباً چهل نفر را به آیین اسلام هدایت کرده بود؛ اما مردم و حتی بیشتر خویشاوندان پیامبر، از موضوعِ دعوت اطلاع درستی نداشتند؛ با نزول آیه {{قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>شعراء/۲۱۴.</ref> وقت آن رسید که آن حضرت در مرحله‌های دیگر از رسالت، دعوت خویش را آشکار سازد و بهتر بود که این اقدام را از نزدیکان خود شروع کند، چون آنان پیامبر را بهتر می‌شناختند و از صداقت و درستی کار او آگاه بودند.


محوریترین مسایل اعتقادى، توحید، نبوت و معاد است؛ اما امامت تداوم نبوت است و به آن باز مى‏گردد. خداى سبحان امامت را ادامه رسالت و همتاى آن مى‏داند و پیامبرى منهاى ولایت را برابر رسالت بدون امامت مى‏داند؛ ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم(ص) فرمود: اگر رسالتِ ولایت و خلافت على بن ابى طالب (ع) را ابلاغ و تبیین نکنى، اصلاً به رسالت الهى عمل نکرده‏اى؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ مى کند همان امامت است: «یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبِّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه».(12)
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله مأموریت تازه اش را با پسر عمویش «علی بن ابیطالب» درمیان گذاشت و به وی دستور داد با کشتن گوسفندی، غذایی تهیه کند و خویشان و اقوام را به مهمانی فراخواند؛ چهل نفر از خویشان در منزل پیامبر گرد آمدند؛ آن حضرت با روی گشاده از آنان استقبال و به آنها خوش آمد گفت؛ پس از صرف غذا سخنانش را آغاز کرد و هنگامی که خواست هدفش را بیان کند، «ابولهب» سخنش را قطع کرد و با بیهوده گویی مجلس را برهم زد.  


پیامبراعظم(ص) و امام على(ع)
بیشتر حاضران سر و صدا به راه انداخته و سرانجام پراکنده شدند؛ بدین ترتیب، مهمانی پایان یافت و پیامبر نتوانست مأموریت خویش را انجام دهد. گفتنی است آیه {{قرآن|تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ}}<ref>مسد/۱.</ref> بعد از این جریان نازل شد.


تعلیم و تربیت‏
در دومین مهمانی، آن حضرت جز ابولهب همه خویشان را دعوت کرد و بعد از سخنرانی فرمود: «هر که در این جمع دعوتم را بپذیرد و با من پیمان یاری ببندد، برادر، وصیّ و جانشین من خواهد بود».


پیامبراعظم(ص) از همان آغازین روزهاى تولد حضرت على(ع) با ایشان بوده و همواره آن امام همام را از فیوضات معنوى رسالت بهرهمند مى‏کرد؛ امام على(ع) از سنین کودکى تحت تعلیم و تربیت رسول خدا(ص) قرار داشت، حتى دست در دستان مبارک پیامبر، به دامنه کوه نور مى‏رفت، چنان که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه مى‏فرماید: «لقد کنتُ أتبعُه إتباعَ الفصیل أثر امه، یَرفَعُ لى فى کل یوم من أخلاقه علما أرى نورَ الوحى والرساله، وأشم ریح النبوه»؛(13)من همچون سایه‏اى دنبال آن حضرت مى‏گشتم، و هر روز نکته‏هاى تازه از اخلاق نیکش برایم آشکار مى‏کرد ...... آن حضرت چند ماه از سال را در غار حرا مى‏گذراند، تنها من او را مى‏دیدم و کسى جز من وى را مشاهده نمى‏کرد، نور وحى و رسالت را مى‏دیدم، و نسیم نبوت را استشمام مى‏کردم. آنگاه پیامبر به من فرمود: هر چه را من مى‏شنوم تو هم میشنوى و هر چه را من مى‏بینم مى‏بینى؛ تنها فرق من و شما در این است که شما پیامبر نیستى، بلکه وزیرى.
در این میان نوجوان سیزده ساله‌ای به نام علی سکوت حاضران، را شکست از گوشه مجلس برخاست و با قاطعیت گفت: «ای رسول خدا! من به یکتایی خدا، حقانیت قیامت و پیامبری شما به یقین گواهی می‌دهم و برای پیروزی این آرمان، با شما پیمان یاری می‌بندم».


همگامى ولایت با رسالت‏
پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه محبت آمیزی به او کرد و سخنانش را تکرار کرد: ولی تنها همان نوجوان برخاست و سخنان گذشته را تکرار کرد و در بار سوم نیز چنان شد، سپس رسول خدا، علی علیه السلام را فراخواند و دستش را در دست گرفت و در حضور همه فرمود: «این نوجوان، برادر، وصی و جانشین من است؛ به سخنانش گوش فرادهید و از وی پیروی کنید».<ref>بحارالانوار، ج‏۳۸، ص ۲۲۱- ۲۲۲، نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏۱۳، ص ۲۱۰- ۲۱۱.</ref> بدین سان پیامبر، دعوت خویشاوندان را به پایان رساند.


سه سال از آغاز بعثت پیامبراسلام(ص) گذشته بود و آن حضرت در این مدت با دعوتهاى پنهانى و تلاش شبانه روزى تقریباً چهل نفر را به آیین اسلام هدایت کرده بود؛ اما مردم و حتى بیشتر خویشاوندان پیامبر، از موضوعِ دعوت اطلاع درستى نداشتند؛ با نزول آیه «وَ أنذر عَشیرتک الاقربین»(14) وقت آن رسید که آن حضرت در مرحله‏هاى دیگر از رسالت، دعوت خویش را آشکار سازد و بهتر بود که این اقدام را از نزدیکان خود شروع کند، چون آنان پیامبر را بهتر مى‏شناختند و از صداقت و درستى کار او آگاه بودند.
== جان فشانی ولی برای نبی‏ ==
سیزده سال از رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گذشته بود و گرد آمدن مسلمانان در یثرب سران قریش را بیش از پیش به وحشت انداخته بود؛ آنان برای درهم شکستن اسلام در «دارالندوه» گرد آمدند، پس از بررسی طرح‌هایی تصمیم گرفتند رسول خدا صلی الله علیه و آله را در بستر خواب به قتل برسانند. پیشنهاد شد از هر قبیله‌ای یک جوان برای کشتن پیامبر آماده شود و شبانه دسته جمعی به خانه وی حمله برده و او را بکشند؛ بدین ترتیب خون او در میان تمام قبایل پخش می‌شد؛ پر واضح است که بنی هاشم قدرت نبرد با تمام قبایل را نخواهد داشت.


پیامبراعظم (ص) مأموریت تازه‏اش را با پسر عمویش «على بن ابیطالب» درمیان گذاشت و به وى دستور داد با کشتن گوسفندى، غذایى تهیه کند و خویشان و اقوام را به مهمانى فراخواند؛ چهل نفر از خویشان در منزل پیامبر گرد آمدند؛ آن حضرت با روى گشاده از آنان استقبال و به آنها خوش آمد گفت؛ پس از صرف غذا سخنانش را آغاز کرد و هنگامى که خواست هدفش را بیان کند، «ابولهب» سخنش را قطع کرد و با بیهوده گویى مجلس را برهم زد. بیشتر حاضران سر و صدا به راه انداخته و سرانجام پراکنده شدند؛ بدین ترتیب، مهمانى پایان یافت و پیامبر نتوانست مأموریت خویش را انجام دهد. گفتنى است آیه «تَبّت یَدا أبى لَهَب وَ تَبَّ»(15)بعد از این جریان نازل شد.
این فکر به اتفاق آرا تصویب شد، ازاین رو چهل نفر تروریست مأمور کشتن پیامبر شدند؛ اما فرشته وحی پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه و به او فرمان مهاجرت را ابلاغ کرد؛ ایشان به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد کرد در بسترش بخوابد، تا مشرکان گمان کنند که پیامبر از خانه بیرون نرفته است، درنتیجه تنها به فکر محاصره خانه او باشند و آمد و شد را در کوچه‌های مکه آزاد بگذارند. امیرمؤمنان علیه السلام نیز با علاقه وافر پذیرفت؛<ref>در وصف این جانفشانی آیة 207 سوره بقره نازل شد: «وَ مِن الناسِ مَن یَشری نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد»؛ بعضی از مردم با ایمان و فداکار، همچون علی(ع) در «لیلةالمبیت» هنگام خفتن در جایگاه پیامبر(ص) جان خود را به خشنودی خدا می‌فروشند و خدا به بندگان مهربان است. معاویه همیشه می‌کوشید مقام معنوی ابن‌ملجم را بالا ببرد؛ به طوری که با اهداء چهار هزار درهم به «سمرة بن‌جندب»، از وی خواست تا این آیه را در شأن ابن‌ملجم تفسیر کند، درحالی که به شهادت مفسران شیعه و سنی، این آیه در منزلت حضرت علی(ع) نازل شده است. (مجمع البیان، ج‏۱ص ۵۳۵؛ المیزان، ج ۱ص ۱۰۰؛ التفسیرالکبیر، ج ۶ص ۱۷۴؛ روح المعانی، ج ۱ص‏۴۹۲.</ref> پیامبر شبانه از منزل بیرون رفت و ابوبکر در بین راه به آن حضرت پیوست.


در دومین مهمانى، آن حضرت جز ابولهب همه خویشان را دعوت کرد و بعد از سخنرانى فرمود: «هر که در این جمع دعوتم را بپذیرد و با من پیمان یارى ببندد، برادر، وصىّ و جانشین من خواهد بود». در این میان نوجوان سیزده ساله‏اى به نام على سکوت حاضران، را شکست از گوشه مجلس برخاست و با قاطعیت گفت: «اى رسول خدا! من به یکتایى خدا، حقانیت قیامت و پیامبرى شما به یقین گواهى مى‏دهم و براى پیروزى این آرمان، با شما پیمان یارى مى‏بندم».
پرده‌های تیره شب، یکی پس از دیگری کنار رفت و صبح صادق در افق نمایان شد، مشرکان با شور و شوق عجیبی، شمشیر به دست به خانه پیامبر ریختند؛ ناگهان علی از بستر سر برداشت و با خونسردی فرمود: چه می‌خواهید؟ گفتند: محمد را می‌خواهیم؛ او کجاست؟ فرمود: «مگر وی را به من سپرده بودید تا به شما تحویل دهم؛ او در خانه نیست».


پیامبر(ص) نگاه محبت آمیزى به او کرد و سخنانش را تکرار کرد: ولى تنها همان نوجوان برخاست و سخنان گذشته را تکرار کرد و در بار سوم نیز چنان شد، سپس رسول خدا، على(ع) را فراخواند و دستش را در دست گرفت و در حضور همه فرمود: «این نوجوان، برادر، وصى و جانشین من است؛ به سخنانش گوش فرادهید و از وى پیروى کنید».(16)بدین سان پیامبر، دعوت خویشاوندان را به پایان رساند.
همچنین امام علی علیه السلام در تمامی جنگها، سختیها و مشکلات با پیامبر بوده و لحظه ای آن حضرت را تنها نگذاشت.


جانفشانى ولى براى نبى‏
== تجلی امامت در غدیر ==
خدای سبحان برای ادامه رسالت، ابلاغ ولایت امیرمؤمنان را به پیامبر اعظم تکلیف کرد، ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر رسالتِ ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را نرسانی و تبیین نکنی، به رسالت الهی عمل نکرده‌ای؛ زیرا امامت اساس رسالت را حفظ می‌کند: {{قرآن|يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏}}.<ref>مائده/64.</ref>


سیزده سال از رسالت پیامبراکرم(ص) گذشته بود و گرد آمدن مسلمانان در یثرب سران قریش را بیش از پیش به وحشت انداخته بود؛ آنان براى درهم شکستن اسلام در «دارالندوه» گرد آمدند، پس از بررسى طرح هایى تصمیم گرفتند رسول خدا(ص) را در بستر خواب به قتل برسانند. پیشنهاد شد از هر قبیله‏اى یک جوان براى کشتن پیامبر آماده شود و شبانه دسته جمعى به خانه وى حمله برده و او را بکشند؛ بدین ترتیب خون او در میان تمام قبایل پخش مى‏شد؛ پر واضح است که بنى هاشم قدرت نبرد با تمام قبایل را نخواهد داشت.
== آخرین حج ==
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری، از طرف خدا مأموریت یافت شخصاً در مراسم حج شرکت و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند. چون این سفر جنبه سیاسی، اجتماعی و تعلیمی داشت، پیامبر ضمن اعلام این سفر به نام «حجةالوداع»، در ماه «ذیقعده» دستور داد تا در شهرها و تمام قبایل اعلام کنند که ایشان امسال به زیارت خانه خدا مشرف می‌شود. هزاران نفر از مهاجر و انصار در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حرکت آن حضرت بودند.


این فکر به اتفاق آرا تصویب شد، ازاین رو چهل نفر تروریست مأمور کشتن پیامبر شدند؛ اما فرشته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه و به او فرمان مهاجرت را ابلاغ کرد؛ ایشان به حضرت على(ع) پیشنهاد کرد در بسترش بخوابد، تا مشرکان گمان کنند که پیامبر از خانه بیرون نرفته است، درنتیجه تنها به فکر محاصره خانه او باشند و آمد و شد را در کوچه‏هاى مکه آزاد بگذارند. امیرمؤمنان(ع) نیز با علاقه وافر پذیرفت؛(17)پیامبر شبانه از منزل بیرون رفت و ابوبکر در بین راه به آن حضرت پیوست.
آن حضرت به همراه اهل بیت: حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیه السلام و همسرانش روز شنبه، بیست و پنجم ذیقعده، «ابودجانه» را در مدینه جانشین خود قرار داد و به سوی مکه حرکت کرد، درحالی که بیش از شصت قربانی همراه داشت.  


پرده‏هاى تیره شب، یکى پس از دیگرى کنار رفت و صبح صادق در افق نمایان شد، مشرکان با شور و شوق عجیبى، شمشیر به دست به خانه پیامبر ریختند؛ ناگهان على از بستر سر برداشت و با خونسردى فرمود: چه مى‏خواهید؟ گفتند: محمد را مى‏خواهیم؛ او کجاست؟ فرمود: «مگر وى را به من سپرده بودید تا به شما تحویل دهم؛ او در خانه نیست».
وقتی به میقات «ذوالحلیفه» (مسجد شجره) رسید با پوشیدن لباس احرام و زمزمه:  


همچنین امام على(ع) در تمامى جنگها، سختیها و مشکلات با پیامبر بوده و لحظه‏اى آن حضرت را تنها نگذاشت.
{{متن عربی|لَبَّيْكَ اللَّهُمَ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَك‏}}؛<ref>این مسجد محل احرام پیامبراکرم و ائمه طاهرین(ع) بود، چون زیر درخت سَمَره (کُنار یا سدر) احرام بسته می‌شد، این مسجد به نام شجره (درخت) مشهور شد. این مسجد هم‌اکنون خارج شهر مدینه با فاصله هفت کیلومتری در مسیر مکه قرار دارد. زائرانی که از مدینه به مکه می‌روند از این میقات مُحْرِم می‌شوند.</ref> یعنی خدایا! دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت می‌کنم! خدایی که شریک نداری، دعوتت را با شوق و رغبت اجابت می‌کنم! به راستی که سپاس و ستایش سزاوار توست و نعمت، پادشاهی و سلطنت از آن تو، شریکی برایت نیست، دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت می‌کنم! به ندای حضرت ابراهیم پاسخ مثبت داد؛ آنگاه مسیر ده روزه مدینه تا مکه را در پیش گرفت.<ref>فاصله امروزی میان مکه تا مدینه ۴۲۰ کیلومتر است.</ref>


تجلى امامت در غدیر
کاروان پنج شنبه به روستای «ابواء» رسید و پیامبر قبر مادرش آمنه را زیارت کرد. در مسیر راه لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می‌شد؛ تعداد حاجیان به ۱۲۰هزار نفر رسید، این کاروان سه شنبه پنجم ذیحجه وارد مکه شد.


خداى سبحان براى ادامه رسالت، ابلاغ ولایت امیرمؤمنان را به پیامبر اعظم تکلیف کرد، ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم (ص) فرمود: اگر رسالتِ ولایت على بن ابى طالب(ع) را نرسانى و تبیین نکنى، به رسالت الهى عمل نکرده‏اى؛ زیرا امامت اساس رسالت را حفظ مى کند: «یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبِّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلّغتَ رسالَتَه».(18)
گفتنی است در این زمان، حضرت علی علیه السلام با لشکری به فرمان پیامبر در «نجران» و «یمن» بسر می‌برد. هدف از این سفر، دعوت مردم آنجا به اسلام، جمع‌آوری خمس و زکات از مسلمانان و حلّ اختلاف ساکنان آن منطقه بود. پیامبر هنگام حرکت از مدینه نامه‌ای به امیرالمؤمنان نوشت و از وی خواست برای حج به او بپیوندد و آن حضرت با دوازده هزار نفر یمنی به مکه رفت.


آخرین حج
با رسیدن نهم ذیحجه مراسم حج آغاز شد و حجاج در عرفات، مشعر و منا جزئیات مناسک حج همچون وقوف، قربانی، حلق، بیتوته، رمی جمرات، طواف و نماز آن، سعی صفا و مروه و… را از پیامبر آموختند.


پیامبراعظم(ص) در سال دهم هجرى، از طرف خدا مأموریت یافت شخصاً در مراسم حج شرکت و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند. چون این سفر جنبه سیاسى، اجتماعى و تعلیمى داشت، پیامبر ضمن اعلام این سفر به نام «حجةالوداع»، در ماه «ذیقعده» دستور داد تا در شهرها و تمام قبایل اعلام کنند که ایشان امسال به زیارت خانه خدا مشرف مى‏شود. هزاران نفر از مهاجر و انصار در اطراف مدینه خیمه زدند و همگى در انتظار حرکت آن حضرت بودند.
روز دوازدهم که اعمال حج به پایان رسید، جبرئیل امین فرود آمد و لقب «امیرالمؤمنین» را برای حضرت علی آورد. امید می‌رفت پیامبر چند روزی را در زادگاهش بماند؛ ولی آن حضرت پس از درنگی کوتاه از مکه به سمت مدینه رفت.


آن حضرت به همراه اهلبیت: حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین(ع) و همسرانش روز شنبه، بیست و پنجم ذیقعده، «ابودجانه» را در مدینه جانشین خود قرار داد و به سوى مکه حرکت کرد، درحالى که بیش از شصت قربانى همراه داشت. وقتى به میقات «ذوالحلیفه» (مسجد شجره)(19) رسید با پوشیدن لباس احرام و زمزمه: «لَبّیْکَ الَلّهُمَ لَبّیْکَ! لَبّیْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبّیْکَ! إنَّ الحَمْدَ والنِّعْمَةَ لَکَ وَ المُلک؛ لاشَریکَ لَکَ لَبّیْکَ!»؛ یعنى خدایا! دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت مى‏کنم! خدایى که شریک ندارى، دعوتت را با شوق و رغبت اجابت مى‏کنم! به راستى که سپاس و ستایش سزاوار توست و نعمت، پادشاهى و سلطنت از آن تو، شریکى برایت نیست، دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت مى کنم! به نداى حضرت ابراهیم پاسخ مثبت داد؛ آنگاه مسیر ده روزه مدینه تا مکه را در پیش گرفت.(20)
== نخستین امام‏ ==
پس از پایان مراسم حج، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت مکه را به عزم مدینه ترک گوید؛ از این رو روز چهاردهم ذیحجه دستور حرکت داد و هنگامی که کاروان به سرزمین پهناوری به نام «رابغ»، در نزدیکی «جحفه» رسید، فرشته وحی فرود آمد و دستور رسمی اعلام ولایت حضرت علی علیه السلام و نتیجه‌گیری از زحمات ۲۳ساله رسالت را با تعیین ادامه دهنده راه پیامبر همراه آورد و این آیه نازل شد: {{قرآن|يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏}}<ref>مائده/۶۷.</ref>


کاروان پنج شنبه به روستاى «ابواء» رسید و پیامبر قبر مادرش آمنه را زیارت کرد. در مسیر راه لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده مى‏شد؛ تعداد حاجیان به 120هزار نفر رسید، این کاروان سه شنبه پنجم ذیحجه وارد مکه شد.
ای فرستاده الهی! آنچه را از طرف خدا فرستاده شده است به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام ندادی! وخداوند تو را از مردم حفظ می‌کند.


گفتنى است در این زمان، حضرت على(ع) با لشکرى به فرمان پیامبر در «نجران» و «یمن» بسر مى‏برد. هدف از این سفر، دعوت مردم آنجا به اسلام، جمع آورى خمس و زکات از مسلمانان و حلّ اختلاف ساکنان آن منطقه بود. پیامبر هنگام حرکت از مدینه نامه‏اى به امیرالمؤمنان نوشت و از وى خواست براى حج به او بپیوندد و آن حضرت با دوازده هزار نفر یمنى به مکه رفت.
پیامبر مأمور ابلاغ ولایت امیرمؤمنان شد، ولی از طرفی نگران عدم تشخیص مردم و جوّ سازیها و شُبهه افکنی‌های مردم حجاز است که جاهلان بگویند: امارت را موروثی کرده، پسر عمو و داماد خود را جانشینش قرار داد. در حالی که ولایت حکم خدا و نصب الهی است.  


با رسیدن نهم ذیحجه مراسم حج آغاز شد و حجاج در عرفات، مشعر و منا جزئیات مناسک حج همچون وقوف، قربانى، حلق، بیتوته، رمى جمرات، طواف و نماز آن، سعى صفا و مروه و...... را از پیامبر آموختند.
اما خداوند با بیان:{{قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ}}<ref>مائده/۳.</ref> امروز کافران از (برچیدن) آیین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید؛ فکر پیامبرش را آسوده کرد؛ زیرا کافران در انتظار مرگ پیامبر بودند تا بساط دین را جمع کنند، ولی با ابلاغ این آیه و جوشش کوثر ولایت امیرمؤمنان و فرزندانش، ناکام ماندند.


روز دوازدهم که اعمال حج به پایان رسید، جبرئیل امین فرود آمد و لقب «امیرالمؤمنین» را براى حضرت على آورد. امید مى‏رفت پیامبر چند روزى را در زادگاهش بماند؛ ولى آن حضرت پس از درنگى کوتاه از مکه به سمت مدینه رفت.
هیجدهم ذیحجه، درمنطقه ای به نام «غدیرخم» دستور توقف صادر شد؛ پیشتازها از حرکت بازایستادند و دنباله روها به آنها پیوستند؛ ترکیبی از مردان و زنان از قبایل گوناگون تشکیل شد. هنگام ظهر و هوا به شدت گرم بود. مردم قسمتی از عبای خود را بر سر و بخشی دیگر را زیر پا افکندند. برای پیامبر نیز سایبانی درست کردند و آن حضرت نمازظهر را به جماعت خواند؛ سپس در حالی که جمعیت دور او را حلقه زده بودند، روی نقطة بلندی که از جهاز شتر ساخته شده بود، کنار چند درخت کهنسال به نام «سَمَر» قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبه<ref>گفتنی است ۱۱۰نفر از اصحاب و ۸۴تن از تابعین حدیث غدیر را نقل کردند.</ref> ذیل را خواند:


نخستین امام‏
«حمد و سپاس مخصوص خداست. از او یاری طلبیده و به وی ایمان داریم و بر او توکل می‌کنیم. از بدیهای کارهایمان به خدا پناه می‌بریم. خدایی که جز او راهنمایی نیست و هر کسی را هدایت کرد، گمراه نخواهد شد. گواهی می‌دهم که جز او معبودی نیست و محمد بنده و پیامبر اوست. ای مردم! به زودی از میان شما می‌روم. همه ما مسئولیم. درباره من چه فکر می‌کنید؟».


پس از پایان مراسم حج، پیامبراکرم(ص) تصمیم گرفت مکه را به عزم مدینه ترک گوید؛ از این رو روز چهاردهم ذیحجه دستور حرکت داد و هنگامى که کاروان به سرزمین پهناورى به نام «رابغ»، در نزدیکى «جحفه» رسید، فرشته وحى فرود آمد و دستور رسمى اعلام ولایت حضرت على(ع) و نتیجه گیرى از زحمات 23ساله رسالت را با تعیین ادامه دهنده راه پیامبر همراه آورد و این آیه نازل شد: «یا أیّها الرَّسولُ بَلّغ ما اُنزل إلیکَ من رَبّک و إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه واللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس»(21)اى فرستاده الهى! آنچه را از طرف خدا فرستاده شده است به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام ندادى! وخداوند تو را از مردم حفظ مى‏کند.
در این هنگام صدای همگان بلند شد: ما گواهی می‌دهیم که تو با کوشش بسیار، رسالت خود را درست انجام دادی؛ خدا تو را پاداش نیک دهد.  


پیامبر مأمور ابلاغ ولایت امیرمؤمنان شد، ولى از طرفى نگران عدم تشخیص مردم و جوّ سازیها و شُبهه افکنى‏هاى مردم حجاز است که جاهلان بگویند: امارت را موروثى کرده، پسر عمو و داماد خود را جانشینش قرار داد. در حالى که ولایت حکم خدا و نصب الهى است. اما خداوند با بیان: «الیومَ یَئسَ الذین کفروا مِن دینکم فلاتَخشَوهم واخشون»(22)امروز کافران از (برچیدن) آیین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید؛ فکر پیامبرش را آسوده کرد. زیرا کافران در انتظار مرگ پیامبر بودند تا بساط دین را جمع کنند، ولى با ابلاغ این آیه و جوشش کوثر ولایت امیرمؤمنان و فرزندانش، ناکام ماندند.
آنگاه پیامبراعظم صلی الله علیه و آله فرمود: «آیا گواهی می‌دهید که معبود جهان یکی است و محمد بنده خدا و پیامبر اوست و بهشت و دوزخ و زندگی جاویدان در سرای دیگر مورد تردید نیست؟»؛


هیجدهم ذیحجه، درمنطقه‏اى به نام «غدیرخم» دستور توقف صادر شد؛ پیشتازها از حرکت باز ایستادند و دنباله روها به آنها پیوستند؛ ترکیبى از مردان و زنان از قبایل گوناگون تشکیل شد. هنگام ظهر و هوا به شدت گرم بود. مردم قسمتى از عباى خود را بر سر و بخشى دیگر را زیر پا افکندند. براى پیامبر نیز سایبانى درست کردند و آن حضرت نمازظهر را به جماعت خواند؛ سپس در حالى که جمعیت دور او را حلقه زده بودند، روى نقطة بلندى که از جهاز شتر ساخته شده بود، کنار چند درخت کهنسال به نام «سَمَر» قرار گرفت و با صداى بلند و رسا خطبه(23) ذیل را خواند:
همگی گفتند: آری گواهی می‌دهیم.


«حمد و سپاس مخصوص خداست. از او یارى طلبیده و به وى ایمان داریم و بر او توکل مى‏کنیم. از بدیهاى کارهایمان به خدا پناه مى‏بریم. خدایى که جز او راهنمایى نیست و هر کسى را هدایت کرد، گمراه نخواهد شد. گواهى مى‏دهم که جز او معبودى نیست و محمد بنده و پیامبر اوست. اى مردم! به زودى از میان شما مى‏روم. همه ما مسئولیم. درباره من چه فکر مى‏کنید؟».
سپس فرمود: «ای مردم! من دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم؛ چگونه با آن دو رفتار می‌کنید؟».


در این هنگام صداى همگان بلند شد: ما گواهى مى‏دهیم که تو با کوشش بسیار، رسالت خود را درست انجام دادى؛ خدا تو را پاداش نیک دهد. آنگاه پیامبراعظم(ص) فرمود: «آیا گواهى مى‏دهید که معبود جهان یکى است و محمد بنده خدا و پیامبر اوست و بهشت و دوزخ و زندگى جاویدان در سراى دیگر مورد تردید نیست؟»؛ همگى گفتند: آرى گواهى مى‏دهیم.
فردی برخاست و با صدای بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟


سپس فرمود: «اى مردم! من دو چیز گرانبها در میان شما مى‏گذارم؛ چگونه با آن دو رفتار مى‏کنید؟». فردى برخاست و با صداى بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟ پیامبر فرمود: «یکى کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا و سوى دیگرش در دست شماست؛ دیگرى عترت و اهل بیتم. خداوند به من خبر داده است که این دو یادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و درعمل به هر دو، کوتاهى نورزید که هلاک مى‏شوید».
پیامبر فرمود: «یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا و سوی دیگرش در دست شماست؛ دیگری عترت و اهل بیتم. خداوند به من خبر داده است که این دو یادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و درعمل به هر دو، کوتاهی نورزید که هلاک می‌شوید».


پیامبراکرم(ص) در این لحظه دست على را بلند کرد به طورى که سفیدى زیر بغل هردو نمایان شد، آنگاه على را به همه معرفى کرد؛ سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»؛ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند؛ آنگاه فرمود: «خدا مولایم و من سرپرست مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. هان اى مردم! هر فردى را من مولایم، على مولاى اوست. خداوندا! کسانى را که على را دوست دارند دوست بدار و افرادى را که او را دشمن مى‏دارند دشمن دار؛ خدایا! یاران على را یارى کن، دشمنانش را خوار نما و او را محور حق قرار بده: «مَن کُنتُ مولاه فهذا علىٌ مولاه، اللهُمَّ والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه، وَأحَبَّ مَن أحَبّه وَأبغِض مَن أبغَضَهُ، وَأنصُر مَن نَصَرهُ وَأخذُل مَن خَذَلَهُ وَأدر الحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دار».(24)این عبارات را پیامبر سه بار تکرار کردند تا مبادا اشتباهى رخ دهد.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این لحظه دست علی را بلند کرد به طوری که سفیدی زیر بغل هردو نمایان شد، آنگاه علی را به همه معرفی کرد.


آنگاه فرمود: اى مردم! اکنون فرشته وحى نازل شد و این آیه را آورد: «الیومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم و أتمَمتُ علیکُم نِعَمتى و رَضیتُ لَکُم الاسلامَ دینا»(25) امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما، یگانه آیین برگزیدم.
سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»؛


از این رو در روز غدیر با نصب امام على دین کامل شد، زیرا رهبرى دین‏شناس، معصوم و مجرى دین در تمامى ابعاد زندگى فردى و اجتماعى برایش پیدا شد.
همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند؛ آنگاه فرمود: «خدا مولایم و من سرپرست مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. هان ای مردم! هر فردی را من مولایم، علی مولای اوست.  


تداوم ولایت‏
خداوندا! کسانی را که علی را دوست دارند دوست بدار و افرادی را که او را دشمن می‌دارند دشمن دار؛ خدایا! یاران علی را یاری کن، دشمنانش را خوار نما و او را محور حق قرار بده: {{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ}}<ref>بحارالانوار، ج‏۳۷، ص‏۱۴، الصواعق المحرقه، ص ۱۷۶ و ۱۷۸ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۲۰۸.</ref> این عبارات را پیامبر سه بار تکرار کردند تا مبادا اشتباهی رخ دهد.


گفتنى است که پیامبراکرم تنها به بیان امامت امیرمؤمنان بسنده نکرد، بلکه در چندین مورد ولایت را در طول زمان و در نسل حضرت على تصریح کرد، ازجمله: «ثُمَّ مِن بَعدى على وَلیّکم و إمامکم بأمر الله رَبّکم، ثم الامامةُ فى ذرّیتى مِن وُلدِه إلى یَوم تلقون اللهَ وَ رسولَه»؛ سپس بعد از من به دستور الهى على صاحب اختیار و امام شماست، آنگاه امامت در نسل من از فرزندان اوست تا در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات کنید.(26)
آنگاه فرمود: ای مردم! اکنون فرشته وحی نازل شد و این آیه را آورد: {{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً}}<ref>مائده/۳.</ref> امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما، یگانه آیین برگزیدم.


بنابراین امامت، ولایت و رهبرى مایه امید مسلمانان و موجب ناامیدى کافران است. در اینجا سخن از مذهب و فرقه خاصى نیست، بلکه صحبت از حفظ اصل است که اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده مى‏ماند.
از این رو در روز غدیر با نصب امام علی دین کامل شد، زیرا رهبری دین‌شناس، معصوم و مجری دین در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی برایش پیدا شد.


بیعت با ولایت‏
== تداوم ولایت‏ ==
گفتنی است که پیامبراکرم تنها به بیان امامت امیرمؤمنان بسنده نکرد، بلکه در چندین مورد ولایت را در طول زمان و در نسل حضرت علی تصریح کرد، ازجمله: {{متن عربی|ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَليُّ صَلَواتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْه‏ وَلِيُّكُمْ وَ إمَامُكُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ رَبِّكُمْ ثُمَّ اْلإِمَامَةُ فيِ ذُرِّيَتِي مِنْ وُلْدِهِ إلَى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ يَوْم‏ تلقون اللهَ وَ رسولَه}} سپس بعد از من به دستور الهی علی صاحب اختیار و امام شماست، آنگاه امامت در نسل من از فرزندان اوست تا در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات کنید.<ref>بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۸.</ref>


در این هنگام صداى تکبیر پیامبر(ص) بلند شد؛ سپس افزود: «خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رساند و از ولایت و جانشینى على پس از من خشنود شد». آنگاه از بلندى فرود آمد و عمامه خویش را بر سر امام على(ع) گذاشت و به او فرمود: «در زیر خیمه‏اى بنشین، تا همگان به ویژه شخصیت‏هاى برجسته اسلامى با شما بیعت کرده و به تو تبریک گویند». همگان، حتى زنان به على تبریک گفتند و وى را مولاى خود خواندند؛ آنگاه «حسان بن ثابت» فرصت را مغتنم شمرد و با اجازه پیامبر اشعار ذیل را در اهمیت این موضوع سرود:
بنابراین امامت، ولایت و رهبری مایه امید مسلمانان و موجب ناامیدی کافران است. در اینجا سخن از مذهب و فرقه خاصی نیست، بلکه صحبت از حفظ اصل است که اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده می‌ماند.


«یُنادیهم یَومَ الغَدیر نَبیُّهُم‏
== بیعت با ولایت‏ ==
در این هنگام صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله بلند شد؛ سپس افزود: «خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رساند و از ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود شد».


بِخُمٍ فاسمَع بالرّسولِ مُنادیاً
آنگاه از بلندی فرود آمد و عمامه خویش را بر سر امام علی علیه السلام گذاشت و به او فرمود: «در زیر خیمه‌ای بنشین، تا همگان به ویژه شخصیت‌های برجسته اسلامی با شما بیعت کرده و به تو تبریک گویند».


الَم تَعلَمُوا أنَّ النّبىَّ مُحَمَّداً
همگان، حتی زنان به علی تبریک گفتند و وی را مولای خود خواندند؛ آنگاه «حسان بن ثابت» فرصت را مغتنم شمرد و با اجازه پیامبر اشعار ذیل را در اهمیت این موضوع سرود:
{{شعر}}
{{ب|يُناديهم يومَ الغَدير نَبيُّهُم‏|بِخُمٍ فاسمَع بالرّسولِ مُنادياً}}


لَدى دَوحِ خُمٍّ حینَ قام مُنادیاً
{{ب|الَم تَعلَمُوا أنَّ النّبيَّ مُحَمَّداً|


و قَدجاءَهُ جِبریلُ مِن عندرَبّه‏
لَدي دَوحِ خُمٍّ حينَ قام مُنادياً}}


بأنّک مَعصومٌ فَلا تکُ وانیاً
{{ب|و قَدجاءَهُ جِبريلُ مِن عندرَبّه‏|


وبَلِّغهُمُ ما أنزَلَ الله رَبُّهُم‏
بأنّک مَعصومٌ فَلا تکُ وانياً}}


وَإن اَنتَ لَم تَفعَل و حاذَرتَ باغیاً
{{ب|وبَلِّغهُمُ ما أنزَلَ الله رَبُّهُم‏|


عَلَیکَ فَما بَلَّغتَهُم عَن إلهِهِم
وَإن اَنتَ لَم تَفعَل و حاذَرتَ باغياً}}


رسالَتَهَ إن کُنتَ تَخشَى الاعادیا
{{ب|عَلَيکَ فَما بَلَّغتَهُم عَن إلهِهِم|


فَقامَ بِه إذ ذَاکَ رافِعُ کفّهِ
رسالَتَهَ إن كنتَ تَخشَي الاعاديا}}


بِیُمنى یَدَیهِ مُعلِنُ الصوتِ عالیاً
{{ب|فَقامَ بِه إذ ذَاك رافِعُ كفّهِ|


فَقالَ لَهُم:مَن کُنتُ مُولاه مِنکُم‏
بِیُمني يدَيهِ مُعلِنُ الصوتِ عالياً}}


وَکانَ لِقَولى حافِظاً لیسَ ناسِیاً
{{ب|فَقالَ لَهُم:مَن کُنتُ مُولاه مِنکُم‏|


فَمَولاهُ مِن بَعدى عَلِىٌّ وَ إنَّنى‏
وَکانَ لِقَولي حافِظاً ليسَ ناسِياً}}


بِهِ لکُم دُونَ البَریّهِ راضِیاً
{{ب|فَمَولاهُ مِن بَعدي عَلِيُّ وَ إنَّني‏|


فَیاربِّ مَن والى عَلِیّاً فَوالِهِ
بِهِ لکُم دُونَ البَريهِ راضِياً}}


وکُن لِلّذى عادى عَلِیّاً مُعادِیاً
{{ب|فَياربِّ مَن والي عَلِيّاً فَوالِهِ|


وَیارَبِّ فَانصُر ناصِریهِ لِنَصرِهِم‏
وکن لِلّذى عادى عَلِياً مُعادِياً}}


إمامَ الهُدى کالبَدرِ یَجلُو الدَّیاجِیا
{{ب|وَيارَبِّ فَانصُر ناصِریهِ لِنَصرِهِم‏|


وَیارَبِّ فَاخذُل خاذِلیهِ وَکُن لَهُم
إمامَ الهُدى كالبَدرِ یَجلُو الدَّياجِيا}}


إذا وَقَفُوا یَومَ الحِسابَ مُکافِیاً؛(27)
{{ب|وَیارَبِّ فَاخذُل خاذِلیهِ وَکُن لَهُم|


در روز غدیر پیامبرشان مسلمانان را در سرزمین خم ندا داد، پس به صداى فرستاده الهى گوش فرا دهید؛ آیا نمى‏دانید که محمد پیامبر خدا(ص) کنار درختان غدیرخم به حالت ندا ایستاد؟ و این در حالى بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستى مکن که تو محفوظ خواهى بود؛ و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و ازستمگران بترسى و از دشمنان حذر کنى رسالت پروردگار را نرسانده‏اى.
إذا وَقَفُوا یَومَ الحِسابَ مُکافِیاً}}
{{پایان شعر}}
در روز غدیر پیامبرشان مسلمانان را در سرزمین خم ندا داد، پس به صدای فرستاده الهی گوش فرا دهید؛ آیا نمی‌دانید که محمد پیامبر خدا کنار درختان غدیرخم به حالت ندا ایستاد؟ و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود؛ و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانی و ازستمگران بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگار را نرسانده‌ای.<ref>بحارالانوار، ج‏۲۱، ص ۳۷۸ تا ۴۱۳ ج ۳۷ ص ۱۰۸ تا۲۳۵؛ الغدیر، ج‏۱، ص‏۱۱، الصواعق المحرقه، ص‏۲۸۱، اعلام الوری، ص‏۱۳۳.</ref>


در این جا پیامبر(ص) دست على(ع) را بلند کرد و با صداى رسا فرمود: «هرکس از شما که من مولاى او هستم و سخن مرا به یاد مى‏سپارد و فراموش نمى‏کند، سرپرستش بعد از من على است؛ من فقط به او( نه به دیگرى) به عنوان جانشین خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر کس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با على دشمنى کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یارى کنندگان او را یارى فرما به خاطر نصرتشان امام هدایت کننده‏اى را که در تاریکى‏ها مانند ماه شب چهارده روشنى مى‏بخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که براى حساب مى‏ایستند خود جزایشان بده».
در این‌جا پیامبر صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را بلند کرد و با صدای رسا فرمود: «هرکس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا به یاد می‌سپارد و فراموش نمی‌کند، سرپرستش بعد از من علی است؛ من فقط به او (نه به دیگری) به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم. پروردگارا، هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یاری کنندگان او را یاری فرما به خاطر نصرتشان امام هدایت کننده‌ای را که در تاریکی‌ها مانند ماه شب چهارده روشنی می‌بخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می‌ایستند خود جزایشان بده».


پس از اشعار حسان، پیامبر(ص) فرمود: اى حسان، مادامى که با زبانت از ما دفاع مى‏کنى، از سوى «روح القدس» تأیید مى‏شوى.(28)
پس از اشعار حسان، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای حسان، مادامی که با زبانت از ما دفاع می‌کنی، از سوی «روح القدس» تأیید می‌شوی.<ref>ر. ک. مستدرک الوسائل، ج‏۱۰، ص ۳۹۶.</ref>


زید بن ارقم مى‏گوید: از مهاجران، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر نخستین کسانى بودند که با على دست بیعت دادند و مراسم تبریک تا مغرب ادامه داشت.(29)پس از سه روز توقف در غدیرخم، همه حجاج به سوى شهر و دیار خود حرکت کردند.
زید بن ارقم می‌گوید: از مهاجران، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر نخستین کسانی بودند که با علی دست بیعت دادند و مراسم تبریک تا مغرب ادامه داشت.<ref>الغدیر، ج‏۱، ص‏۲۷۰. گفتنی است طلحه و زبیر، درحکومت امام علی(ع) نیز جزو اولین نفراتی بودند که با آن حضرت بیعت کردند، ولی دیری نپایید که نقض بیعت کردند و به همراهی عایشه، جنگ جَمَل را بر امام تحمیل نمودند؛ امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسی انحرافات و کینه‌توزی‌های طلحه و زبیر، به پیشگاه الهی چنین شکوه می‌کند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانی و ظَلَمانِی و نَکَثا بَیْعَتی و ألبّا النّاسَ عَلَیّ»؛ خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را برای جنگ با من گرد آوردند؛ ر.ک. الجَمَل، ص‏۱۰۱- ۱۳۰؛مناقب آل ابی طالب، ج‏۳، ص‏۱۹۵؛نهج البلاغه، خطبة۱۳۷.</ref> پس از سه روز توقف در غدیرخم، همه حجاج به سوی شهر و دیار خود حرکت کردند.


بعدها مسلمانان در این محل مسجدى بنا کردند. کاروانهاى حج نیز هر ساله در غدیرخم رفته و این خاطره تاریخى را تجدید مى‏کردند.
بعدها مسلمانان در این محل مسجدی بنا کردند. کاروانهای حج نیز هر ساله در غدیرخم رفته و این خاطره تاریخی را تجدید می‌کردند.


برجستگى غدیر
== برجستگی غدیر ==
غدیر یکی از روزهای بسیار مهم در تاریخ زندگی پیامبر اسلام(ص)، بلکه مهمترین حادثه در تاریخ اسلام است؛ زیرا روزی است که آن حضرت امیرالمؤمنین را رسماً جانشین خود نمود؛ تا کفار درمیان امواج یأس فروروند،{{قرآن|الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ}}<ref>مائده/۳.</ref> زیرا آنها انتظار داشتند که آئین اسلام بر شخص خاصی استوار باشد و با رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدریج برچیده شود.


غدیر یکى از روزهاى بسیار مهم در تاریخ زندگى پیامبر اسلام(ص)، بلکه مهمترین حادثه در تاریخ اسلام است؛ زیرا روزى است که آن حضرت امیرالمؤمنین را رسماً جانشین خود نمود؛ تا کفار درمیان امواج یأس فرو روند، «الیومَ یَئس الذین کفَروا مِن دینکم»(30) زیرا آنها انتظار داشتند که آئین اسلام بر شخص خاصى استوار باشد و با رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدریج برچیده شود.
چنان‌که در جنگ احد هنگامی که پیامبر مجروح شد و گروهی کشته شدن حضرت را شایعه کردند، پخش این خبر موجب ایجاد امید در کفاران و تزلزل در میان مسلمانان گردید؛ به گونه‌ای که عده‌ای به سرعت از میدان جنگ خارج شدند، پس آیه‌ای نازل شد که دین اسلام قائم به شخص نیست، بلکه آئینی است که تا ابد جاودان خواهد ماند:


چنان که در جنگ احد هنگامى که پیامبر مجروح شد و گروهى کشته شدن حضرت را شایعه کردند، پخش این خبر موجب ایجاد امید در کفاران و تزلزل در میان مسلمانان گردید؛ به گونه‏اى که عده‏اى به سرعت از میدان جنگ خارج شدند، پس آیه‏اى نازل شد که دین اسلام قائم به شخص نیست، بلکه آئینى است که تا ابد جاودان خواهد ماند: «و ما محمّد الّا رسولٌ قد خَلَت من قَبله الرُّسل أ فإن ماتَ او قُتِلَ انقلبتُم على أعقابکم و مَن ینقلب على عَقِبَیه فلن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً و سَیَجزى اللهُ الشاکرین»(31)محمد تنها فرستاده خداست. پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایى کنید و به آئین بت پرستى برگردید، آنان که به عقب برگردند و به دوران کفر و بت‏پرستى بازگردند تنها به خود زیان مى‏رسانند نه به خدا زیرا با این اعمال تنها سعادت خود را از بین برده و گرفتار شقاوت مى‏شوند و خدا کوشش شاکران را پاداش مى‏دهد.
«{{متن عربی|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}}<ref>آل عمران/۴۴.</ref>محمد تنها فرستاده خداست. پیش از او هم فرستادگانی بودند که از دنیا رفتند اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایی کنید و به آئین بت‌پرستی برگردید، آنان که به عقب برگردند و به دوران کفر و بت‌پرستی بازگردند تنها به خود زیان می‌رسانند نه به خدا زیرا با این اعمال تنها سعادت خود را از بین برده و گرفتار شقاوت می‌شوند و خدا کوشش شاکران را پاداش می‌دهد.


با توجه به متن و فضاى خاص ایراد خطبه پیامبراعظم در ماجراى غدیر، که در میان تمامى خطبه‏هاى آن حضرت از امتیازات ویژه‏اى برخوردار است، چند نکته شایان توجه است:
با توجه به متن و فضای خاص ایراد خطبه پیامبراعظم در ماجرای غدیر، که در میان تمامی خطبه‌های آن حضرت از امتیازات ویژه‌ای برخوردار است، چند نکته شایان توجه است:


1- نتیجه‏گیرى از زحمات 23ساله پیامبر با انتصاب جانشین. 2- حفظ دائمى اصل اسلام، نه فرقه و مذهب خاصى.3- اقدامى رسمى براى تعیین جانشین. 4- ترسیم خط و مشى آینده مسلمانان.5 - اتمام حجت با مخالفان. 6- شرایط جغرافیایى منطقه که در تقاطع چند مسیر بود. 7- نگهدارى سه روزة حاجیانِ خسته در بیابانى داغ. 8- نزدیک بودن رحلت پیامبر(حدود 70روز). 9- ترس پیامبر از کارشکنى منافقان. 10- ضمانت خداوند بر حفظ پیامبر و دینش. 11- دستور قاطع بر لزوم ابلاغ. 12- مراسم خاص قبل و بعد از خطبه(نماز جماعت، بیعت و تهنیت). 13- مفاهیم بلند سخنان پیامبر در تبیین ولایت. 14- حضور 120 هزار حاجى یا بیشتر. 15- حضور 5هزار نفر از اهالى مکه. 16- تکرار سخنان پیامبر به زبان فردى به نام «ربیعه». 17- سخن الهى در تکمیل دین. 18- معرفى قرآن و عترت به عنوان دو امر جدانشدنى. 19- بالا بردن دست على با لقب «امیرالمؤمنین». 20- توجه دادن به وفاى عهد. 21- به کار بردن واژه «وصى» براى امام على؛ درحالى که در سقیفه این لفظ به کار نرفت. 22- اعلان امامت به عنوان حکم و فرمان الهى. 23- بیان معارف و اصول دین و اقرار همگان: (النّبىُّ اولى بالمؤمنینَ مِن أنفُسِهم)(32) و «ألستُ اولى بالمؤمنین مِن أنفُسهم»؟ همگى گفتند: «بلى یا رسول الله».(33). 24- جاودانه بودن احکام الهى: حلالم تا روز قیامت حلال و حرامم، تا آن زمان حرام. 25- معرفى دوازده امام از جمله امام زمان وتوجه دادن مردم به بیعت با آنان. 26- ولایت و محبّت اهلبیت(ع) صراط مستقیم است.
* ۱- نتیجه‌گیری از زحمات ۲۳ساله پیامبر با انتصاب جانشین.  
* ۲- حفظ دائمی اصل اسلام، نه فرقه و مذهب خاصی.  
* ۳- اقدامی رسمی برای تعیین جانشین.  
* ۴- ترسیم خط و مشی آینده مسلمانان.  
* ۵ - اتمام حجت با مخالفان.  
* ۶- شرایط جغرافیایی منطقه که در تقاطع چند مسیر بود.  
* ۷- نگهداری سه روزة حاجیانِ خسته در بیابانی داغ.  
* ۸- نزدیک بودن رحلت پیامبر (حدود ۷۰روز).  
* ۹- ترس پیامبر از کارشکنی منافقان.  
* ۱۰- ضمانت خداوند بر حفظ پیامبر و دینش.  
* ۱۱- دستور قاطع بر لزوم ابلاغ.  
* ۱۲- مراسم خاص قبل و بعد از خطبه (نماز جماعت، بیعت و تهنیت).  
* ۱۳- مفاهیم بلند سخنان پیامبر در تبیین ولایت.  
* ۱۴- حضور ۱۲۰ هزار حاجی یا بیشتر.  
* ۱۵- حضور ۵هزار نفر از اهالی مکه.  
* ۱۶- تکرار سخنان پیامبر به زبان فردی به نام «ربیعه».  
* ۱۷- سخن الهی در تکمیل دین.  
* ۱۸- معرفی قرآن و عترت به عنوان دو امر جدانشدنی.
* ۱۹- بالا بردن دست علی با لقب «امیرالمؤمنین».  
* ۲۰- توجه دادن به وفای عهد.  
* ۲۱- به کار بردن واژه «وصی» برای امام علی؛ درحالی که در سقیفه این لفظ به کار نرفت.  
* ۲۲- اعلان امامت به عنوان حکم و فرمان الهی.  
* ۲۳- بیان معارف و اصول دین و اقرار همگان: {{متن عربی|النَّبِيُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>احزاب/۶.</ref> و {{متن عربی|الست اولى بالمؤمنين من انفسهم}}؟ همگی گفتند: {{متن عربی|بلي يا رسول‌الله}}<ref>بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۲۳.</ref>
* ۲۴- جاودانه بودن احکام الهی: حلالم تا روز قیامت حلال و حرامم، تا آن زمان حرام.  
* ۲۵- معرفی دوازده امام از جمله امام زمان وتوجه دادن مردم به بیعت با آنان.  
* ۲۶- ولایت و محبّت اهلبیت علیه السلام صراط مستقیم است.


استناد به حدیث غدیر
== استناد به حدیث غدیر ==
حضرت زهرا علیها السلام در مسجدالنبی در دفاع از ولایت به این حدیث استناد کرد و فرمود: {{متن عربی|هَل تَرَك أبي يوم غديرخم لاحدٍ عُذراً}}<ref>خصال، ج‏۱، ص‏۱۷۳.</ref>پدرم در روز غدیر برای هیچ‌کسی عذری باقی نگذاشت.


حضرت زهرا :در مسجدالنبى در دفاع از ولایت به این حدیث استناد کرد و فرمود: «هَل تَرَکَ أبى یَوم غدیرخم لاحدٍ عُذراً»(34) پدرم در روز غدیر براى هیچ کسى عذرى باقى نگذاشت.
امام باقر در اهمیت حادثه غدیر در اثبات امامت می‌فرماید: هیچ صدائی برای اثبات ولایت رساتر از ندای روز غدیر نبود: {{متن عربی|لم يناد بشيءٍ مثل ما نُودي بالولايةِ يوم الغَدير}}<ref>کافی، ج‏۲، ص‏۲۱.</ref>


امام باقر در اهمیت حادثه غدیر در اثبات امامت میفرماید: هیچ صدائى براى اثبات ولایت رساتر از نداى روز غدیر نبود: «لم یناد بشى‏ءٍ مثل ما نُودى بالولایةِ یَوم الغَدیر»(35)
== رحلت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و مخالفت با ولایت‏ ==


رحلت پیامبراعظم(ص) و مخالفت با ولایت‏
=== دسیسه‌های کور ===
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله در روزهای آخر عمر شریف خود از کوشش گروهی برای به دست گرفتن ولایت بر مسلمانان آگاه بود، بنابراین برای پیشگیری از انحراف و اختلاف، تصمیم گرفت که جانشینی امیرمؤمنان و اهل بیت را به شکل کتبی تحکیم کرده و سندی زنده به یادگار گذارد، ازاین رو روزی که سران صحابه برای عیادت آمدند، به آنان فرمود: «کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید». همگان ساکت شدند.


دسیسه‏هاى کور
دراین هنگام یکی از حاضران سکوت را شکست و گفت: بیماری بر پیامبر غلبه کرده است! قرآن پیش شماست و کتاب آسمانی ما را بس است. گروهی با وی مخالفت کرده و گفتند: قلم و کاغذی بیاورید تا آنچه مورد نظر حضرت است نوشته شود؛ دسته‌ای دیگر از آوردن قلم و کاغذ جلوگیری کردند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد، سپس فرمود: «برخیزید و خانه را ترک کنید».


پیامبراعظم (ص) در روزهاى آخر عمر شریف خود از کوشش گروهى براى به دست گرفتن ولایت بر مسلمانان آگاه بود، بنابراین براى پیشگیرى از انحراف و اختلاف، تصمیم گرفت که جانشینى امیرمؤمنان و اهل بیت را به شکل کتبى تحکیم کرده و سندى زنده به یادگار گذارد، ازاین رو روزى که سران صحابه براى عیادت آمدند، به آنان فرمود: «کاغذ و دواتى بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید». همگان ساکت شدند.
شواهدی در مجلس و گفتار پیامبر بود که او می‌خواسته است مطلبی درباره زمامداری مسلمانان املا کند، بنابراین گروهی سرسختانه با آن مخالفت کردند.


دراین هنگام یکى از حاضران سکوت را شکست و گفت: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده است! قرآن پیش شماست و کتاب آسمانى ما را بس است. گروهى با وى مخالفت کرده و گفتند: قلم و کاغذى بیاورید تا آنچه مورد نظر حضرت است نوشته شود؛ دسته‏اى دیگر از آوردن قلم و کاغذ جلوگیرى کردند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد، سپس فرمود: «برخیزید و خانه را ترک کنید».
رسول خدا صلی الله علیه و آله در واپسین لحظه‌های زندگی، چشمان خود را باز کرد و گفت: «برادرم را صدا بزنید تا در کنار بستر من حاضر شود». همه فهمیدند که مقصود او علی است. امیرمؤمنان علیه السلام در کنار بستر حضرت حاضر شد؛ آنگاه احساس کرد پیامبر می‌خواهد برخیزد؛ حضرت علی علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله را از بستر بلند کرد و به سینه خود چسباند؛ زمانی نگذشت که نشانه احتضار در وجود شریف او پدیدارشد.


شواهدى در مجلس و گفتار پیامبر بود که او مى‏خواسته است مطلبى درباره زمامدارى مسلمانان املا کند، بنابراین گروهى سرسختانه با آن مخالفت کردند.
درحالی که اهل بیت کنار بستر پیامبر جمع بودند، ناگاه صدای کوبیدن در به گوش رسید. حضرت فاطمه: پشت درآمد و فرمود: کیستی؟ کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم و پرسشی از پیامبر صلی الله علیه و آله دارم. حضرت زهرا فرمود: پیامبر مریض است الآن وقت این کار نیست؛ لیکن پیامبر به هوش آمد و فرمود: «دخترم در را باز کن؛ او عزرائیل است، به خدا سوگند! قبل از من از کسی اجازه نگرفته است و بعد از من نیز از کسی اذن نمی‌گیرد».


رسول خدا(ص) در واپسین لحظه‏هاى زندگى، چشمان خود را باز کرد و گفت: «برادرم را صدا بزنید تا در کنار بستر من حاضر شود». همه فهمیدند که مقصود او على است. امیرمؤمنان(ع) در کنار بستر حضرت حاضر شد؛ آنگاه احساس کرد پیامبر مى‏خواهد برخیزد؛ حضرت على(ع) پیامبر(ص) را از بستر بلند کرد و به سینه خود چسباند؛ زمانى نگذشت که نشانه احتضار در وجود شریف او پدیدارشد.
== امام علی علیه السلام و رحلت پیامبر اعظم ==
فرشته الهی وارد خانه شد، بر اهل آن سلام کرد. صدای ناله زهرا بلند شد؛ ولی حضرت دخترش را دلداری داد و گفت: «تو نخستین فردی هستی که در بهشت به من می‌پیوندی»، ازاین رو حضرت زهرا آرام گرفت و شعر ابوطالب را زمزمه کرد:
{{شعر}}
{{ب|وأبیضُ یُستَسقی الغمامُ بوجهه‏|


درحالى که اهل بیت کنار بستر پیامبر جمع بودند، ناگاه صداى کوبیدن در به گوش رسید. حضرت فاطمه: پشت در آمد و فرمود: کیستى؟ کوبنده در گفت: مرد غریبى هستم و پرسشى از پیامبر(ص) دارم. حضرت زهرا فرمود: پیامبر مریض است الآن وقت این کار نیست؛ لیکن پیامبر به هوش آمد و فرمود: «دخترم در را باز کن؛ او عزرائیل است، به خدا سوگند! قبل از من از کسى اجازه نگرفته است و بعد از من نیز از کسى اذن نمى‏گیرد».
ثمالُ الیتامی عصمةٌ لِلارامل‏}}
{{پایان شعر}}
یعنی سفید چهره ای که ابرها از روی او باران طلب می‌کنند، کسی که امید یتیمان و پناه بیچارگان است.


امام على(ع) و رحلت پیامبراعظم(ص)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دخترم این آیه را بخوان:<blockquote>{{قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}}<ref>آل عمران/۱۴۴.</ref> محمد غیر از فرستاده خدا فرد دیگری نیست. به درستی که پیش از او پیامبرانی بودند که از دنیا رفتند؛ آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به گذشته خود (جاهلیت) باز خواهید گشت»؟</blockquote>امام علی علیه السلام سر آن حضرت را به دامن گرفت و پیامبر به او فرمود: «خودت مرا غسل بده؛ کفن کن و بر جنازه ام نماز بگذار».


فرشته الهى وارد خانه شد، بر اهل آن سلام کرد. صداى ناله زهرا بلند شد؛ ولى حضرت دخترش را دلدارى داد و گفت: «تو نخستین فردى هستى که در بهشت به من مى‏پیوندى»، ازاین رو حضرت زهرا آرام گرفت و شعر ابوطالب را زمزمه کرد:
ابن‌عباس می‌گوید: پیامبر در آغوش علی جان داد و «علی» و برادرم «فضل» او را غسل دادند.


وأبیضُ یُستَسقى الغمامُ بوجهه‏
شاهد این گفتار سخنان امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه است که به روشنی می‌فرماید: {{متن عربی|وَ لَقَد قُبِضَ رسولُ اللّه و إنّ رأسَهُ لَعلي صَدري؛ وَ لَقَد سالَت نَفسُهُ فيكفي، فأمرَرتُها علي وجهي؛ و لَقَد وَليتُ غُسلَهُ و المَلائكةُ أعواني؛ فَضَجت الدّارُ وَالافنية؛ مَلاٌ يهيطُ وَملاٌ يَعرُجُ}}؛<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.</ref> درحالی که سر رسول خدا روی سینه من بود قبض روح و جان او درکف من روان شد، آن را بر چهره خویش کشیدم و او را با همکاری فرشتگان غسل دادم؛ گویا در و دیوار خانه اش به فریاد درآمده بودند؛ گروهی از فرشتگان به زمین می‌آمدند و دسته ای دیگر به آسمان پرواز می‌کردند.


ثمالُ الیتامى عصمةٌ لِلارامل‏
گروهی از تاریخنگاران می‌گویند: آخرین جمله پیامبر صلی الله علیه و آله در واپسین لحظات زندگی اش این بود: {{متن عربی|لا، بل الرَّفيقُ الاعلي}}؛<ref>بحارالانوار، ج‏۲۲، ص‏۴۷۵.</ref>نه، با دوست عالیتر».


گویا پیک الهی او را در آن لحظه مخیر کرد که بهبودی یابد و به این جهان بازگردد، یا قبض روح شود و به سرای باقی بشتابد، آن حضرت با این جمله، رفتن به سرای دیگر را پذیرفت، سپس دیدگانش را بست. حضرت علی بدن مطهر پیامبر را پس از غسل، کفن، حنوط و نماز در خانه حضرت دفن کرد. بدین سان، روح مقدس سفیر الهی در ۶۳سالگی دوشنبه ۲۸ماه صفر سال یازدهم هجری به ملکوت اعلا پیوست و جهان شاهدخوبی بر حوادث آینده شد.


یعنى سفید چهره‏اى که ابرها از روى او باران طلب مى‏کنند، کسى که امید یتیمان و پناه بیچارگان است.
== درایتِ امام‏ ==
پس از رحلت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله با اینکه حق امام علی علیه السلام را غصب و خانه اش را هتک کردند، ولی بر اثر بینش سیاسی بالای علوی، جنگ داخلی پیش نیامد. مولای متقیان، امیرمؤمنان علیه السلام که بنیان مرصوص امامت است، همانند حضرت پیامبر می‌دانست کجا صبر کند و چه زمانی دست به شمشیر ببرد، ازاینرو ربع قرن، خار در چشم و استخوان درگلو، سکوت اختیار نمود و صبر کرد و در دوران پنج ساله حکومت با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید.


پیامبر(ص) فرمود: «دخترم این آیه را بخوان: ما مُحَمّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدخَلَت مِن قَبله الرُّسُل أفَإن ماتَ أو قُتِلَ إنقَلبتُم على أعقابکم»(36)محمد غیر از فرستاده خدا فرد دیگرى نیست. به درستى که پیش از او پیامبرانى بودند که از دنیا رفتند؛ آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به گذشته خود (جاهلیت) باز خواهید گشت»؟
آن وجود مبارک همانند قلّه‌ای بلند و برافراشته راسخ ماند تا حوادث بعدی را شاهد باشد: {{متن عربی|أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ أَخُو تَيْمٍ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْر}}؛<ref>. نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref> به خدا سوگند خلیفه اول ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب می‌دانست، من درگردش حکومت اسلامی همانند محور سنگ آسیایم (که بدون آن آسیا نمی‌گردد)، سیل از دامن کوهساریم جاری و پرندگان دور پرواز به اندیشه‌های بلندم راه ندارند.


امام على(ع) سر آن حضرت را به دامن گرفت و پیامبر به او فرمود: «خودت مرا غسل بده؛ کفن کن و بر جنازه‏ام نماز بگذار». ابن عباس مى‏گوید: پیامبر در آغوش على جان داد و «على» و برادرم «فضل» او را غسل دادند. شاهد این گفتار سخنان امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه است که به روشنى مى‏فرماید: «وَ لَقَد قُبِضَ رسولُ اللّه و إنّ رأسَهُ لَعلى صَدرى؛ وَ لَقَد سالَت نَفسُهُ فى‏کفىّ، فأمرَرتُها على وجهى؛ و لَقَد وَلیتُ غُسلَهُ و المَلائکةُ أعوانى؛ فَضَجت الدّارُ وَالافنیة؛ مَلاٌ یَهبطُ وَملاٌ یَعرُجُ »؛(37)درحالى که سر رسول خدا روى سینه من بود قبض روح و جان او درکف من روان شد، آن را بر چهره خویش کشیدم و او را با همکارى فرشتگان غسل دادم؛ گویا در و دیوار خانه‏اش به فریاد درآمده بودند؛ گروهى از فرشتگان به زمین مى‏آمدند و دستهاى دیگر به آسمان پرواز مى‏کردند.
اکنون که بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان زندگی می‌کنند به برکت همان بینش امام است که اگر پس از سقیفه جنگ داخلی آغاز می‌شد، اصل دین به خطر می‌افتاد.


گروهى از تاریخنگاران مى‏گویند: آخرین جمله پیامبر(ص) در واپسین لحظات زندگى‏اش این بود: «لا، بل الرَّفیقُ الاعلى؛(38)نه، با دوست عالیتر». گویا پیک الهى او را در آن لحظه مخیر کرد که بهبودى یابد و به این جهان باز گردد، یا قبض روح شود و به سراى باقى بشتابد، آن حضرت با این جمله، رفتن به سراى دیگر را پذیرفت، سپس دیدگانش را بست. حضرت على بدن مطهر پیامبر را پس از غسل، کفن، حنوط و نماز در خانه حضرت دفن کرد. بدین سان، روح مقدس سفیر الهى در 63سالگى دوشنبه 28ماه صفر سال یازدهم هجرى به ملکوت اعلا پیوست و جهان شاهدخوبى بر حوادث آینده شد.
امامان دیگر نیز همانند ستارگانی در پی غروب هر اختری درسپهر ولایت درخشیدند و راه امیرمؤمنان را ادامه دادند؛ هم چنان‌که امام باقر می‌فرمایید: {{متن عربی|إنّما نَحنُ كنُجُومِ السَّماء كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ آخر}}<ref>اصول کافی، ج‏۱، ص‏۳۳۸.</ref>در عصر غیبت نیز رهبری و ولایت با ولی فقیه است که نگهبان مرزهای دین ونظام اسلامی است.<ref>پاسدار اسلام ۱۳۸۶ شماره ۳۱۳.</ref>


درایتِ امام‏
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}


پس از رحلت پیامبراعظم(ص) با اینکه حق امام على(ع) را غصب و خانه‏اش را هتک کردند، ولى بر اثر بینش سیاسى بالاى علوى، جنگ داخلى پیش نیامد. مولاى متقیان، امیرمؤمنان(ع) که بنیان مرصوص امامت است، همانند حضرت پیامبر مى‏دانست کجا صبر کند و چه زمانى دست به شمشیر ببرد، ازاینرو ربع قرن، خار در چشم و استخوان درگلو، سکوت اختیار نمود و صبر کرد و در دوران پنج ساله حکومت با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید.
== فهرست منابع==


آن وجود مبارک همانند قلّه‏اى بلند و بر افراشته راسخ ماند تا حوادث بعدى را شاهد باشد: «أما والله لقد تَقَمَّصَها إبن أبى قحافه و هُو یَعلَمُ أنّ مَحَلّى منها مَحلّ القُطب مِن الرّحا، یَنحَدرُ عَنّى السَّیل ولایَرقى إلىّ الطَّیر»؛(39)به خدا سوگند خلیفه اول رداى خلافت را بر تن کرد، در حالى که خوب مى‏دانست، من درگردش حکومت اسلامى همانند محور سنگ آسیایم(که بدون آن آسیا نمى‏گردد)، سیل از دامن کوهساریم جارى و پرندگان دور پرواز به اندیشه‏هاى بلندم راه ندارند.
{{منابع}}
* اعلام الوری؛ فضل بن حسن طبرسی، م۵۴۸ق، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۷ق.
* التفسیرالکبیر، فخر رازی، ۶۰۶ق، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۹۹۵ م.
* الجَمَل؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، م۴۱۳ق، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۳ق.
* الخصال؛ شیخ صدوق، م۳۸۱ق، قم: انتشارات جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، دوم، ۱۴۰۳ ق.
* الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع والزندقة؛ أحمد بن حجر الهیتمی المکی ۹۷۴ ق، قاهره: شرکة الطباعة الفنیة المتحدة، دوم، ۱۳۸۵ق-۱۹۶۵م.
* الغدیر؛ عبدالحسین امینی، م ۱۳۹۰ق، بیروت: دارالکتاب العربی، سوم، ۱۳۸۷ ق.
* الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، م۳۲۸ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۴۰۷ق.
* المیزان فی تفسیر القرآن؛ سید محمدحسین طباطبائی، م۱۴۰۲ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
* بحارالانوار؛ محمد باقر مجلسی، م۱۱۱۰ق، بیروت: مؤسّسة الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
* روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی؛ محمود بن عمر آلوسی، م۱۲۷۰ق، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
* شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید معتزلی، م۶۵۶ق، قم: مکتبة آیت الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
* مجمع البیان؛ فضل بن حسن طبرسی، م۵۴۸ق، بیروت: دارالمعرفه، دوم، ۱۴۰۸ق
* مستدرک الوسائل؛ میرزا حسین نوری، م۱۳۲۰ق، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، اول، ۱۴۰۸ق.
* مناقب آل ابیطالب؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، م۵۸۸ق، قم: علامه، اول، ۱۳۷۹ق.


اکنون که بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان زندگى مى‏کنند به برکت همان بینش امام است که اگر پس از سقیفه جنگ داخلى آغاز مى‏شد، اصل دین به خطر مى‏افتاد.
{{پایان منابع}}
 
[[رده:میراث مکتوب غدیر]]
امامان دیگر نیز همانند ستارگانى در پى غروب هر اخترى درسپهر ولایت درخشیدند و راه امیرمؤمنان را ادامه دادند؛ هم چنان که امام باقر مى‏فرمایید: «إنّما نَحنُ کنُجُومِ السَّماء کُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ آخر»(40) در عصر غیبت نیز رهبرى و ولایت با ولى فقیه است که نگهبان مرزهاى دین ونظام اسلامى است.
 
پى‏نوشت‏ها: -
 
1. هذا أخى و وَصیّى وخَلیفَتى فیکُم» بحارالانوار، ج‏38 ،ص‏144.
 
2.أنتَ منّى بمنزلة هارون مِن موسى، بحارالانوار، ج‏8 ،ص‏1.
 
3.إنّى تارکٌ فیکُمُ الثّقلین، کتابَ الله وعترتى، ما إن تَمَسَّکتُم بهما لَن تَضِّلوا أبداً، بحارالانوار، ج‏38 ،ص‏144.
 
4.سوره مائده، آیه 67.
 
5.«غدیرخم» سرزمین وسیع و پهناورى میان مکه و مدینه و در کنار «میقات جحفه» است که حدود 200 کیلومترى مکه واقع شده و به منزله چهار سوق بود.
 
6.سوره مائده، آیه 3.
 
7.سوره مائده، آیه 55.
 
8.بحارالانوار، ج 65 ،ص‏329.
 
9.همان، ص‏332.
 
10.سوره نساء، آیه 80.
 
11.همان، ص‏333.
 
12.سوره مائده، آیه 67.
 
13.نهج البلاغه، خطبه 192.
 
14.سوره شعراء، آیه 214.
 
15.سوره مسد، آیه 1.
 
16.بحارالانوار، ج‏38 ،ص 221و222، نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏13، ص 210و211.
 
17.در وصف این جانفشانى آیة 207 سوره بقره نازل شد: ( وَ مِن الناسِ مَن یَشرى نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد)؛ بعضى از مردم با ایمان و فداکار، همچون على(ع) در«لیلةالمبیت» هنگام خفتن در جایگاه پیامبر(ص) جان خود را به خشنودى خدا مى‏فروشند و خدا به بندگان مهربان است. معاویه همیشه مى‏کوشید مقام معنوى ابن‏ملجم را بالا ببرد؛ به طورى که با اهداء چهار هزار درهم به«سمرة بن‏جندب»، از وى خواست تا این آیه را در شأن ابن‏ملجم تفسیر کند، درحالى که به شهادت مفسران شیعه و سنى، این آیه در منزلت حضرت على(ع) نازل شده است. (مجمع البیان، ج‏1ص 535المیزان، ج 1ص 100التفسیرالکبیر، ج 6ص 174روح المعانى، ج 1ص‏492 .
 
18.سوره مائده، آیه 67.
 
19.این مسجد محل احرام پیامبراکرم و ائمه طاهرین(ع)بود، چون زیر درخت سَمَره(کُنار یا سدر) احرام بسته مى‏شد، این مسجد به نام شجره(درخت) مشهور شد. این مسجد هم اکنون خارج شهر مدینه با فاصله هفت کیلومترى در مسیر مکه قرار دارد. زائرانى که از مدینه به مکه مى‏روند از این میقات مُحْرِم مى‏شوند.
 
20.فاصله امروزى میان مکه تا مدینه 420 کیلومتر است.
 
21.سوره مائده، آیه 67.
 
22.سوره مائده، آیه 3.
 
23.گفتنى است 110نفر از اصحاب و 84تن از تابعین حدیث غدیر را نقل کردند.
 
24.بحارالانوار، ج‏37 ،ص‏14، الصواعق المحرقه، ص 176 و 178 شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3 ،ص 208.
 
25.سوره مائده، آیه 3.
 
26.بحارالانوار، ج 37 ،ص 208.
 
27.بحارالانوار، ج‏21 ،ص 378 تا 413 ج 37، ص 108 تا235 الغدیر،ج‏1،ص‏11الصواعق المحرقه، ص‏281اعلام الورى، ص‏133.
 
28.ر.ک: مستدرک الوسائل، ج‏10 ،ص 396.
 
29.الغدیر، ج‏1 ،ص‏270.گفتنى است طلحه و زبیر، درحکومت امام على(ع) نیز جزو اولین نفراتى بودند که با آن حضرت بیعت کردند، ولى دیرى نپایید که نقض بیعت کردند و به همراهى عایشه، جنگ جَمَل را بر امام تحمیل نمودند؛ امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسى انحرافات و کینه‏توزى‏هاى طلحه و زبیر، به پیشگاه الهى چنین شکوه مى‏کند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانى و ظَلَمانِى و نَکَثا بَیْعَتى و ألبّا النّاسَ عَلَىّ»؛ خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را براى جنگ با من گرد آوردند؛ ر.ک: الجَمَل، ص‏101و130مناقب آل ابى طالب، ج‏3 ،ص‏195 نهج البلاغه، خطبة137.
 
30.سوره مائده، آیه 3.
 
31.سوره آل عمران، آیه 144.
 
32.سوره احزاب، آیه 6 .
 
33.بحارالانوار، ج 23،ص 123.
 
34.خصال، ج‏1 ،ص‏173.
 
35.کافى، ج‏2 ،ص‏21.
 
36.سوره آل عمران، آیه 144.
 
37.نهج البلاغه، خطبه 197.
 
38.بحارالانوار، ج‏22،ص‏475.
 
39.نهج البلاغه، خطبه 3.
 
40.اصول کافى، ج‏1 ،ص‏338.
 
 
فهرست منابع و مآخذ
 
الغدیر؛ عبدالحسین امینی،م 1390ق، بیروت: دارالکتاب العربی، سوم، 1387 ق.
 
بحارالانوار؛ محمد باقر مجلسی، م1110ق، بیروت: مؤسّسة الوفاء، 1404 ق.
 
شرح نهج البلاغه؛ ابن ابى الحدید معتزلی، م656ق، قم: مکتبة آیت الله المرعشی النجفی،1404ق.
 
مجمع البیان؛ فضل بن حسن طبرسی، م548ق، بیروت: دارالمعرفه، دوم، 1408ق
 
اعلام الورى؛ فضل بن حسن طبرسی، م548ق،  قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1417ق.
 
المیزان فى تفسیر القرآن؛ سید محمدحسین طباطبائى، م1402ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه،1365ش.
 
التفسیرالکبیر، فخر رازی،606ق، بیروت: دار احیاء التراث العربى، 1995 م.
 
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی؛محمود بن عمر آلوسی، م1270ق، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415ق.
 
الصواعق المحرقه في الرد على أهل البدع والزندقة؛ أحمد بن حجر الهيتمي المكي 974 ق، قاهره: شركة الطباعة الفنية المتحدة، دوم، 1385ق-1965م.
 
مناقب آل ابی­طالب؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، م588ق، قم: علامه، اول، 1379ق.
 
الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، م328ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1407ق.
 
الخصال؛ شیخ صدوق، م381ق،  قم: انتشارات جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، دوم، 1403 ق.
 
مستدرک الوسائل؛ میرزا حسین نوری، م1320ق، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، اول، 1408ق.
 
الجَمَل؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، م413ق، قم: مکتب الإعلام الإسلامي، 1413ق.
 
 
 
----[[پیامبر اعظم، غدیر و ولایت#%20ftnref1|[1]]]. ولی­الله عیسی زاده آملی.

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۲

سپاس و ستایش خدای را سزاست که موجودات را آفرید و در میان آنان انسان را برگزید و او را اشرف مخلوقات و جانشین خود در زمین قرار داد. پیامبران را برای هدایت و راهنمایی آنان فرستاد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را برترین آنها قرار داد؛ آنگاه دوازده امام معصوم علیه السلام را جانشین آن حضرت معین کرد.

پیامبراعظم صلی الله علیه و آله پس از ۲۳ سال تلاش فراوان، توانست چراغ پرفروغ اسلام را در منطقه مهمی از جهان روشن کند، ولی برای ادامه این راه و نتیجه‌گیری از زحمات چندین ساله به جانشینی تلاشگر و شجاع نیاز داشت، ازاین رو بارها در مجالس خصوصی و عمومی ضمن اعلام نامهای امامان بعدی مردم را به پیروی از آنان دعوت می‌کرد. آن حضرت امام علی علیه السلام را به عنوان شایسته‌ترین فرد برای امامت و برگزیده از جانب خدا معرفی کرد. شاهد این ادعا احادیث فراوانی از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله است که در این زمینه به ما رسیده است از جمله: حدیث یوم الدار،[۱] منزلت،[۲] ثقلین[۳] و… تا این‌که به دستور الهی آیه: Ra bracket.png يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png[۴] ای فرستاده خدا! آنچه را از طرف خدایت مأمور شدی به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام ندادی! نازل شد.

در آخرین سال از عمر شریفش «سال دهم هجری» ضمن شرکت در مراسم حج و تعلیم مناسک حج به مسلمانان، در راه بازگشت به مدینه در میان ۱۲۰هزار نفر از حجاج، در منطقه ای به نام «غدیرخم»،[۵] ولایت امیرمؤمنان را تثبیت کرد و رسالت را با ولایت تکمیل نمود: Ra bracket.png الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً La bracket.png[۶] امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما یگانه آیین برگزیدم. بدین ترتیب دین الهی تحقق یافته و احکام اسلام ضمانت اجرائی پیدا کرد.

همزمان با رحلت آن حضرت، گروهی با بهانه‌های واهی گذشته‌ها را فراموش کرده و با انگیزه‌های مختلف، آَشکارا با تصریح پیامبر مقابله کردند و در مکانی به نام «سقیفه بنی ساعده» امیرمؤمنان را کنار زدند؛ ازاین رو پایه اختلافات در اسلام رقم خورد.

انگیزه این برخوردها با تأمّلی اندک در تاریخ صدر اسلام و سرگذشت امام علی علیه السلام به خوبی آشکار می‌شود؛ آن حضرت با تمام افتخاراتش در صدر اسلام، پس از رخداد سقیفه، ۲۵سال از حکومت برکنار ماند، ولی سرانجام، امت اسلامی به کجروی خود پی برده و به امام روی آورده و دست بیعت دادند.

در این نوشتار، ضمن بررسی جایگاه ولایت در دین، ماهیت و اهمیت واقعه غدیرخم تبیین شده، آنگاه نظر پیامبراعظم صلی الله علیه و آله درباره ولایت، به ویژه امامت حضرت علی، اشاره می‌شود. امید است مورد رضایت پیامبراسلام و مولای متقیان، امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام قرار گیرد.[۷]

جایگاه ولایت در دین‏

معنای لغوی و اصطلاحی ولایت‏

یکی از والاترین کلمات دینی واژه «ولایت» و «ولی» است، این واژه‌گان که از «و ل ی» مشتق است، یکی از پر استعمالترین کلمات قرآن کریم است. کثرت استعمال آن در این کتاب الهی و روایات معصومان نشان از اهمیت موضوع دارد.

ریشه و معنای لغوی این واژه، قرب و نزدیکی است. اگر دو چیز طوری کنار هم قرار گیرند که فاصله‌ای میانشان نباشد را «متوالی» گویند. این کلمه گاه در امور مادی و جسمانی و گاهی در امور معنوی به کارگرفته می‌شود. از دیگر معانی ولایت، نصرت، محبت و قیادت است.

ولایت در اصطلاح به معنای، پادشاهی، فرمانروایی، سرپرستی و عهده دارشدن امور دیگران است، همانند ولیّ میت، ولیّ دم، ولایت در ازدواج و…

نقش محوری ولایت در دین‏

رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آغاز بعثت در مناسبتهای گوناگون بارها به ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام و فرزندانش اشاره می‌کرد تا اینکه در اواخر عمر پیامبراعظم، با نزول آیاتی از سوره مبارکه مائده جایگاه ولایت در سیره علمی و عملی مسلمانان شکل گرفت.

با نزول آیه Ra bracket.png ‏ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏ La bracket.png[۸]همانا سرپرست شما خدا و فرستاده‌اش و مؤمنانی هستند که نماز به پای داشته و در حال رکوع زکات می‌پردازند، و تعیُّن آن در حضرت علی علیه السلام، فصل جدیدی از معارف بلند اسلامی فراروی مسلمانان گشوده شد.

امامان معصوم علیه السلام نیز همواره به محوری بودن و نقش کلیدی این رکن تکیه می‌کردند؛ چنانچه امام باقر علیه السلام می‌فرماید:

«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ تُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»[۹] اسلام بر پنج پایه نماز، زکات، روزه، حج و ولایت استوار است؛ و به هیچ‌یک از اینها به اندازه ولایت سفارش نشده است.

زراره می‌گوید: پس از این سخن از آن حضرت پرسیدم: «کدام یک از این ارکان بالاتر است» قال: «الْوِلَايَةُ أَفْضَلُ‏؛ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَ‏، وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ»[۱۰] امام فرمودند: ولایت برترین است؛ زیرا ولایت کلید دیگر ارکان و امام، دلیل و راهنما بر آنهاست.

درادامه آن حضرت فرمود: «ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ‏، إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- يَقُولُ:»Ra bracket.png مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظا La bracket.png[۱۱] «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ‏، مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ‏، وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ». ثُمَّ قَالَ: «أُولئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ»[۱۲]

بلندای ولایت و کلیدش و درِ هر چیز و رضایت خداوند، پس از شناخت امام، پیروی از اوست؛ زیرا خدای بلند مرتبه می‌فرماید: هر فردی از فرستاده خدا پیروی کند، از خدا اطاعت کرده و هر که نافرمانی کند، تو را نگهبان آنها نفرستادیم؛ اگر مسلمانی تمام شبها را به نماز ایستد، همه روزها را روزه بگیرد، تمامی اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج بجا آورد، اما ولیّ خدا را نشناخته تا از وی پیروی کند، و در تمامی کارهایش از او راهنمایی جوید، هیچ ثوابی نمی‌برد و از اهل ایمان نخواهد بود.

با توجه به این احادیث گرانسنگ که در جوامع روایی ما فراوان یافت می‌شود، جایگاه ولایت در دین مشخص می‌شود.

امامت، تداوم نبوت‏

محوریترین مسایل اعتقادی، توحید، نبوت و معاد است؛ اما امامت تداوم نبوت است و به آن بازمی‌گردد. خدای سبحان امامت را ادامه رسالت و همتای آن می‌داند و پیامبری منهای ولایت را برابر رسالت بدون امامت می‌داند؛ ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر رسالتِ ولایت و خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام را ابلاغ و تبیین نکنی، اصلاً به رسالت الهی عمل نکرده‌ای؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ می‌کند همان امامت است: Ra bracket.png يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏ La bracket.png[۱۳]

پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام

تعلیم و تربیت‏

پیامبراعظم صلی الله علیه و آله از همان آغازین روزهای تولد حضرت علی علیه السلام با ایشان بوده و همواره آن امام همام را از فیوضات معنوی رسالت بهره مند می‌کرد؛ امام علی علیه السلام از سنین کودکی تحت تعلیم و تربیت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داشت، حتی دست در دستان مبارک پیامبر، به دامنه کوه نور می‌رفت، چنان‌که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه می‌فرماید:

«وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَما... أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّة»؛[۱۴] من همچون سایه‌ای دنبال آن حضرت می‌گشتم، و هر روز نکته‌های تازه از اخلاق نیکش برایم آشکار می‌کرد … آن حضرت چند ماه از سال را در غار حرا می‌گذراند، تنها من او را می‌دیدم و کسی جز من وی را مشاهده نمی‌کرد، نور وحی و رسالت را می‌دیدم، و نسیم نبوت را استشمام می‌کردم.

آنگاه پیامبر به من فرمود: هر چه را من می‌شنوم تو هم می‌شنوی و هر چه را من می‌بینم می‌بینی؛ تنها فرق من و شما در این است که شما پیامبر نیستی، بلکه وزیری.

همگامی ولایت با رسالت‏

سه سال از آغاز بعثت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله گذشته بود و آن حضرت در این مدت با دعوتهای پنهانی و تلاش شبانه‌روزی تقریباً چهل نفر را به آیین اسلام هدایت کرده بود؛ اما مردم و حتی بیشتر خویشاوندان پیامبر، از موضوعِ دعوت اطلاع درستی نداشتند؛ با نزول آیه Ra bracket.png وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ La bracket.png[۱۵] وقت آن رسید که آن حضرت در مرحله‌های دیگر از رسالت، دعوت خویش را آشکار سازد و بهتر بود که این اقدام را از نزدیکان خود شروع کند، چون آنان پیامبر را بهتر می‌شناختند و از صداقت و درستی کار او آگاه بودند.

پیامبراعظم صلی الله علیه و آله مأموریت تازه اش را با پسر عمویش «علی بن ابیطالب» درمیان گذاشت و به وی دستور داد با کشتن گوسفندی، غذایی تهیه کند و خویشان و اقوام را به مهمانی فراخواند؛ چهل نفر از خویشان در منزل پیامبر گرد آمدند؛ آن حضرت با روی گشاده از آنان استقبال و به آنها خوش آمد گفت؛ پس از صرف غذا سخنانش را آغاز کرد و هنگامی که خواست هدفش را بیان کند، «ابولهب» سخنش را قطع کرد و با بیهوده گویی مجلس را برهم زد.

بیشتر حاضران سر و صدا به راه انداخته و سرانجام پراکنده شدند؛ بدین ترتیب، مهمانی پایان یافت و پیامبر نتوانست مأموریت خویش را انجام دهد. گفتنی است آیه Ra bracket.png تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ La bracket.png[۱۶] بعد از این جریان نازل شد.

در دومین مهمانی، آن حضرت جز ابولهب همه خویشان را دعوت کرد و بعد از سخنرانی فرمود: «هر که در این جمع دعوتم را بپذیرد و با من پیمان یاری ببندد، برادر، وصیّ و جانشین من خواهد بود».

در این میان نوجوان سیزده ساله‌ای به نام علی سکوت حاضران، را شکست از گوشه مجلس برخاست و با قاطعیت گفت: «ای رسول خدا! من به یکتایی خدا، حقانیت قیامت و پیامبری شما به یقین گواهی می‌دهم و برای پیروزی این آرمان، با شما پیمان یاری می‌بندم».

پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه محبت آمیزی به او کرد و سخنانش را تکرار کرد: ولی تنها همان نوجوان برخاست و سخنان گذشته را تکرار کرد و در بار سوم نیز چنان شد، سپس رسول خدا، علی علیه السلام را فراخواند و دستش را در دست گرفت و در حضور همه فرمود: «این نوجوان، برادر، وصی و جانشین من است؛ به سخنانش گوش فرادهید و از وی پیروی کنید».[۱۷] بدین سان پیامبر، دعوت خویشاوندان را به پایان رساند.

جان فشانی ولی برای نبی‏

سیزده سال از رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گذشته بود و گرد آمدن مسلمانان در یثرب سران قریش را بیش از پیش به وحشت انداخته بود؛ آنان برای درهم شکستن اسلام در «دارالندوه» گرد آمدند، پس از بررسی طرح‌هایی تصمیم گرفتند رسول خدا صلی الله علیه و آله را در بستر خواب به قتل برسانند. پیشنهاد شد از هر قبیله‌ای یک جوان برای کشتن پیامبر آماده شود و شبانه دسته جمعی به خانه وی حمله برده و او را بکشند؛ بدین ترتیب خون او در میان تمام قبایل پخش می‌شد؛ پر واضح است که بنی هاشم قدرت نبرد با تمام قبایل را نخواهد داشت.

این فکر به اتفاق آرا تصویب شد، ازاین رو چهل نفر تروریست مأمور کشتن پیامبر شدند؛ اما فرشته وحی پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه و به او فرمان مهاجرت را ابلاغ کرد؛ ایشان به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد کرد در بسترش بخوابد، تا مشرکان گمان کنند که پیامبر از خانه بیرون نرفته است، درنتیجه تنها به فکر محاصره خانه او باشند و آمد و شد را در کوچه‌های مکه آزاد بگذارند. امیرمؤمنان علیه السلام نیز با علاقه وافر پذیرفت؛[۱۸] پیامبر شبانه از منزل بیرون رفت و ابوبکر در بین راه به آن حضرت پیوست.

پرده‌های تیره شب، یکی پس از دیگری کنار رفت و صبح صادق در افق نمایان شد، مشرکان با شور و شوق عجیبی، شمشیر به دست به خانه پیامبر ریختند؛ ناگهان علی از بستر سر برداشت و با خونسردی فرمود: چه می‌خواهید؟ گفتند: محمد را می‌خواهیم؛ او کجاست؟ فرمود: «مگر وی را به من سپرده بودید تا به شما تحویل دهم؛ او در خانه نیست».

همچنین امام علی علیه السلام در تمامی جنگها، سختیها و مشکلات با پیامبر بوده و لحظه ای آن حضرت را تنها نگذاشت.

تجلی امامت در غدیر

خدای سبحان برای ادامه رسالت، ابلاغ ولایت امیرمؤمنان را به پیامبر اعظم تکلیف کرد، ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر رسالتِ ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را نرسانی و تبیین نکنی، به رسالت الهی عمل نکرده‌ای؛ زیرا امامت اساس رسالت را حفظ می‌کند: Ra bracket.png يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏ La bracket.png.[۱۹]

آخرین حج

پیامبراعظم صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری، از طرف خدا مأموریت یافت شخصاً در مراسم حج شرکت و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند. چون این سفر جنبه سیاسی، اجتماعی و تعلیمی داشت، پیامبر ضمن اعلام این سفر به نام «حجةالوداع»، در ماه «ذیقعده» دستور داد تا در شهرها و تمام قبایل اعلام کنند که ایشان امسال به زیارت خانه خدا مشرف می‌شود. هزاران نفر از مهاجر و انصار در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حرکت آن حضرت بودند.

آن حضرت به همراه اهل بیت: حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیه السلام و همسرانش روز شنبه، بیست و پنجم ذیقعده، «ابودجانه» را در مدینه جانشین خود قرار داد و به سوی مکه حرکت کرد، درحالی که بیش از شصت قربانی همراه داشت.

وقتی به میقات «ذوالحلیفه» (مسجد شجره) رسید با پوشیدن لباس احرام و زمزمه:

«لَبَّيْكَ اللَّهُمَ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَك‏»؛[۲۰] یعنی خدایا! دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت می‌کنم! خدایی که شریک نداری، دعوتت را با شوق و رغبت اجابت می‌کنم! به راستی که سپاس و ستایش سزاوار توست و نعمت، پادشاهی و سلطنت از آن تو، شریکی برایت نیست، دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت می‌کنم! به ندای حضرت ابراهیم پاسخ مثبت داد؛ آنگاه مسیر ده روزه مدینه تا مکه را در پیش گرفت.[۲۱]

کاروان پنج شنبه به روستای «ابواء» رسید و پیامبر قبر مادرش آمنه را زیارت کرد. در مسیر راه لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می‌شد؛ تعداد حاجیان به ۱۲۰هزار نفر رسید، این کاروان سه شنبه پنجم ذیحجه وارد مکه شد.

گفتنی است در این زمان، حضرت علی علیه السلام با لشکری به فرمان پیامبر در «نجران» و «یمن» بسر می‌برد. هدف از این سفر، دعوت مردم آنجا به اسلام، جمع‌آوری خمس و زکات از مسلمانان و حلّ اختلاف ساکنان آن منطقه بود. پیامبر هنگام حرکت از مدینه نامه‌ای به امیرالمؤمنان نوشت و از وی خواست برای حج به او بپیوندد و آن حضرت با دوازده هزار نفر یمنی به مکه رفت.

با رسیدن نهم ذیحجه مراسم حج آغاز شد و حجاج در عرفات، مشعر و منا جزئیات مناسک حج همچون وقوف، قربانی، حلق، بیتوته، رمی جمرات، طواف و نماز آن، سعی صفا و مروه و… را از پیامبر آموختند.

روز دوازدهم که اعمال حج به پایان رسید، جبرئیل امین فرود آمد و لقب «امیرالمؤمنین» را برای حضرت علی آورد. امید می‌رفت پیامبر چند روزی را در زادگاهش بماند؛ ولی آن حضرت پس از درنگی کوتاه از مکه به سمت مدینه رفت.

نخستین امام‏

پس از پایان مراسم حج، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت مکه را به عزم مدینه ترک گوید؛ از این رو روز چهاردهم ذیحجه دستور حرکت داد و هنگامی که کاروان به سرزمین پهناوری به نام «رابغ»، در نزدیکی «جحفه» رسید، فرشته وحی فرود آمد و دستور رسمی اعلام ولایت حضرت علی علیه السلام و نتیجه‌گیری از زحمات ۲۳ساله رسالت را با تعیین ادامه دهنده راه پیامبر همراه آورد و این آیه نازل شد: Ra bracket.png يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏ La bracket.png[۲۲]

ای فرستاده الهی! آنچه را از طرف خدا فرستاده شده است به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام ندادی! وخداوند تو را از مردم حفظ می‌کند.

پیامبر مأمور ابلاغ ولایت امیرمؤمنان شد، ولی از طرفی نگران عدم تشخیص مردم و جوّ سازیها و شُبهه افکنی‌های مردم حجاز است که جاهلان بگویند: امارت را موروثی کرده، پسر عمو و داماد خود را جانشینش قرار داد. در حالی که ولایت حکم خدا و نصب الهی است.

اما خداوند با بیان:Ra bracket.png الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ La bracket.png[۲۳] امروز کافران از (برچیدن) آیین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید؛ فکر پیامبرش را آسوده کرد؛ زیرا کافران در انتظار مرگ پیامبر بودند تا بساط دین را جمع کنند، ولی با ابلاغ این آیه و جوشش کوثر ولایت امیرمؤمنان و فرزندانش، ناکام ماندند.

هیجدهم ذیحجه، درمنطقه ای به نام «غدیرخم» دستور توقف صادر شد؛ پیشتازها از حرکت بازایستادند و دنباله روها به آنها پیوستند؛ ترکیبی از مردان و زنان از قبایل گوناگون تشکیل شد. هنگام ظهر و هوا به شدت گرم بود. مردم قسمتی از عبای خود را بر سر و بخشی دیگر را زیر پا افکندند. برای پیامبر نیز سایبانی درست کردند و آن حضرت نمازظهر را به جماعت خواند؛ سپس در حالی که جمعیت دور او را حلقه زده بودند، روی نقطة بلندی که از جهاز شتر ساخته شده بود، کنار چند درخت کهنسال به نام «سَمَر» قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبه[۲۴] ذیل را خواند:

«حمد و سپاس مخصوص خداست. از او یاری طلبیده و به وی ایمان داریم و بر او توکل می‌کنیم. از بدیهای کارهایمان به خدا پناه می‌بریم. خدایی که جز او راهنمایی نیست و هر کسی را هدایت کرد، گمراه نخواهد شد. گواهی می‌دهم که جز او معبودی نیست و محمد بنده و پیامبر اوست. ای مردم! به زودی از میان شما می‌روم. همه ما مسئولیم. درباره من چه فکر می‌کنید؟».

در این هنگام صدای همگان بلند شد: ما گواهی می‌دهیم که تو با کوشش بسیار، رسالت خود را درست انجام دادی؛ خدا تو را پاداش نیک دهد.

آنگاه پیامبراعظم صلی الله علیه و آله فرمود: «آیا گواهی می‌دهید که معبود جهان یکی است و محمد بنده خدا و پیامبر اوست و بهشت و دوزخ و زندگی جاویدان در سرای دیگر مورد تردید نیست؟»؛

همگی گفتند: آری گواهی می‌دهیم.

سپس فرمود: «ای مردم! من دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم؛ چگونه با آن دو رفتار می‌کنید؟».

فردی برخاست و با صدای بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟

پیامبر فرمود: «یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا و سوی دیگرش در دست شماست؛ دیگری عترت و اهل بیتم. خداوند به من خبر داده است که این دو یادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و درعمل به هر دو، کوتاهی نورزید که هلاک می‌شوید».

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این لحظه دست علی را بلند کرد به طوری که سفیدی زیر بغل هردو نمایان شد، آنگاه علی را به همه معرفی کرد.

سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»؛

همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند؛ آنگاه فرمود: «خدا مولایم و من سرپرست مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. هان ای مردم! هر فردی را من مولایم، علی مولای اوست.

خداوندا! کسانی را که علی را دوست دارند دوست بدار و افرادی را که او را دشمن می‌دارند دشمن دار؛ خدایا! یاران علی را یاری کن، دشمنانش را خوار نما و او را محور حق قرار بده: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ»[۲۵] این عبارات را پیامبر سه بار تکرار کردند تا مبادا اشتباهی رخ دهد.

آنگاه فرمود: ای مردم! اکنون فرشته وحی نازل شد و این آیه را آورد: Ra bracket.png الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً La bracket.png[۲۶] امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما، یگانه آیین برگزیدم.

از این رو در روز غدیر با نصب امام علی دین کامل شد، زیرا رهبری دین‌شناس، معصوم و مجری دین در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی برایش پیدا شد.

تداوم ولایت‏

گفتنی است که پیامبراکرم تنها به بیان امامت امیرمؤمنان بسنده نکرد، بلکه در چندین مورد ولایت را در طول زمان و در نسل حضرت علی تصریح کرد، ازجمله: «ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَليُّ صَلَواتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْه‏ وَلِيُّكُمْ وَ إمَامُكُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ رَبِّكُمْ ثُمَّ اْلإِمَامَةُ فيِ ذُرِّيَتِي مِنْ وُلْدِهِ إلَى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ يَوْم‏ تلقون اللهَ وَ رسولَه» سپس بعد از من به دستور الهی علی صاحب اختیار و امام شماست، آنگاه امامت در نسل من از فرزندان اوست تا در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات کنید.[۲۷]

بنابراین امامت، ولایت و رهبری مایه امید مسلمانان و موجب ناامیدی کافران است. در اینجا سخن از مذهب و فرقه خاصی نیست، بلکه صحبت از حفظ اصل است که اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده می‌ماند.

بیعت با ولایت‏

در این هنگام صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله بلند شد؛ سپس افزود: «خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رساند و از ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود شد».

آنگاه از بلندی فرود آمد و عمامه خویش را بر سر امام علی علیه السلام گذاشت و به او فرمود: «در زیر خیمه‌ای بنشین، تا همگان به ویژه شخصیت‌های برجسته اسلامی با شما بیعت کرده و به تو تبریک گویند».

همگان، حتی زنان به علی تبریک گفتند و وی را مولای خود خواندند؛ آنگاه «حسان بن ثابت» فرصت را مغتنم شمرد و با اجازه پیامبر اشعار ذیل را در اهمیت این موضوع سرود:

يُناديهم يومَ الغَدير نَبيُّهُم‏بِخُمٍ فاسمَع بالرّسولِ مُنادياً
الَم تَعلَمُوا أنَّ النّبيَّ مُحَمَّداً لَدي دَوحِ خُمٍّ حينَ قام مُنادياً
و قَدجاءَهُ جِبريلُ مِن عندرَبّه‏ بأنّک مَعصومٌ فَلا تکُ وانياً
وبَلِّغهُمُ ما أنزَلَ الله رَبُّهُم‏ وَإن اَنتَ لَم تَفعَل و حاذَرتَ باغياً
عَلَيکَ فَما بَلَّغتَهُم عَن إلهِهِم رسالَتَهَ إن كنتَ تَخشَي الاعاديا
فَقامَ بِه إذ ذَاك رافِعُ كفّهِ بِیُمني يدَيهِ مُعلِنُ الصوتِ عالياً
فَقالَ لَهُم:مَن کُنتُ مُولاه مِنکُم‏ وَکانَ لِقَولي حافِظاً ليسَ ناسِياً
فَمَولاهُ مِن بَعدي عَلِيُّ وَ إنَّني‏ بِهِ لکُم دُونَ البَريهِ راضِياً
فَياربِّ مَن والي عَلِيّاً فَوالِهِ وکن لِلّذى عادى عَلِياً مُعادِياً
وَيارَبِّ فَانصُر ناصِریهِ لِنَصرِهِم‏ إمامَ الهُدى كالبَدرِ یَجلُو الدَّياجِيا
وَیارَبِّ فَاخذُل خاذِلیهِ وَکُن لَهُم إذا وَقَفُوا یَومَ الحِسابَ مُکافِیاً

در روز غدیر پیامبرشان مسلمانان را در سرزمین خم ندا داد، پس به صدای فرستاده الهی گوش فرا دهید؛ آیا نمی‌دانید که محمد پیامبر خدا کنار درختان غدیرخم به حالت ندا ایستاد؟ و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود؛ و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانی و ازستمگران بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگار را نرسانده‌ای.[۲۸]

در این‌جا پیامبر صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را بلند کرد و با صدای رسا فرمود: «هرکس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا به یاد می‌سپارد و فراموش نمی‌کند، سرپرستش بعد از من علی است؛ من فقط به او (نه به دیگری) به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم. پروردگارا، هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یاری کنندگان او را یاری فرما به خاطر نصرتشان امام هدایت کننده‌ای را که در تاریکی‌ها مانند ماه شب چهارده روشنی می‌بخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می‌ایستند خود جزایشان بده».

پس از اشعار حسان، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای حسان، مادامی که با زبانت از ما دفاع می‌کنی، از سوی «روح القدس» تأیید می‌شوی.[۲۹]

زید بن ارقم می‌گوید: از مهاجران، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر نخستین کسانی بودند که با علی دست بیعت دادند و مراسم تبریک تا مغرب ادامه داشت.[۳۰] پس از سه روز توقف در غدیرخم، همه حجاج به سوی شهر و دیار خود حرکت کردند.

بعدها مسلمانان در این محل مسجدی بنا کردند. کاروانهای حج نیز هر ساله در غدیرخم رفته و این خاطره تاریخی را تجدید می‌کردند.

برجستگی غدیر

غدیر یکی از روزهای بسیار مهم در تاریخ زندگی پیامبر اسلام(ص)، بلکه مهمترین حادثه در تاریخ اسلام است؛ زیرا روزی است که آن حضرت امیرالمؤمنین را رسماً جانشین خود نمود؛ تا کفار درمیان امواج یأس فروروند،Ra bracket.png الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ La bracket.png[۳۱] زیرا آنها انتظار داشتند که آئین اسلام بر شخص خاصی استوار باشد و با رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدریج برچیده شود.

چنان‌که در جنگ احد هنگامی که پیامبر مجروح شد و گروهی کشته شدن حضرت را شایعه کردند، پخش این خبر موجب ایجاد امید در کفاران و تزلزل در میان مسلمانان گردید؛ به گونه‌ای که عده‌ای به سرعت از میدان جنگ خارج شدند، پس آیه‌ای نازل شد که دین اسلام قائم به شخص نیست، بلکه آئینی است که تا ابد جاودان خواهد ماند:

««وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»[۳۲]محمد تنها فرستاده خداست. پیش از او هم فرستادگانی بودند که از دنیا رفتند اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایی کنید و به آئین بت‌پرستی برگردید، آنان که به عقب برگردند و به دوران کفر و بت‌پرستی بازگردند تنها به خود زیان می‌رسانند نه به خدا زیرا با این اعمال تنها سعادت خود را از بین برده و گرفتار شقاوت می‌شوند و خدا کوشش شاکران را پاداش می‌دهد.

با توجه به متن و فضای خاص ایراد خطبه پیامبراعظم در ماجرای غدیر، که در میان تمامی خطبه‌های آن حضرت از امتیازات ویژه‌ای برخوردار است، چند نکته شایان توجه است:

  • ۱- نتیجه‌گیری از زحمات ۲۳ساله پیامبر با انتصاب جانشین.
  • ۲- حفظ دائمی اصل اسلام، نه فرقه و مذهب خاصی.
  • ۳- اقدامی رسمی برای تعیین جانشین.
  • ۴- ترسیم خط و مشی آینده مسلمانان.
  • ۵ - اتمام حجت با مخالفان.
  • ۶- شرایط جغرافیایی منطقه که در تقاطع چند مسیر بود.
  • ۷- نگهداری سه روزة حاجیانِ خسته در بیابانی داغ.
  • ۸- نزدیک بودن رحلت پیامبر (حدود ۷۰روز).
  • ۹- ترس پیامبر از کارشکنی منافقان.
  • ۱۰- ضمانت خداوند بر حفظ پیامبر و دینش.
  • ۱۱- دستور قاطع بر لزوم ابلاغ.
  • ۱۲- مراسم خاص قبل و بعد از خطبه (نماز جماعت، بیعت و تهنیت).
  • ۱۳- مفاهیم بلند سخنان پیامبر در تبیین ولایت.
  • ۱۴- حضور ۱۲۰ هزار حاجی یا بیشتر.
  • ۱۵- حضور ۵هزار نفر از اهالی مکه.
  • ۱۶- تکرار سخنان پیامبر به زبان فردی به نام «ربیعه».
  • ۱۷- سخن الهی در تکمیل دین.
  • ۱۸- معرفی قرآن و عترت به عنوان دو امر جدانشدنی.
  • ۱۹- بالا بردن دست علی با لقب «امیرالمؤمنین».
  • ۲۰- توجه دادن به وفای عهد.
  • ۲۱- به کار بردن واژه «وصی» برای امام علی؛ درحالی که در سقیفه این لفظ به کار نرفت.
  • ۲۲- اعلان امامت به عنوان حکم و فرمان الهی.
  • ۲۳- بیان معارف و اصول دین و اقرار همگان: «النَّبِيُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۳۳] و «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ همگی گفتند: «بلي يا رسول‌الله»[۳۴]
  • ۲۴- جاودانه بودن احکام الهی: حلالم تا روز قیامت حلال و حرامم، تا آن زمان حرام.
  • ۲۵- معرفی دوازده امام از جمله امام زمان وتوجه دادن مردم به بیعت با آنان.
  • ۲۶- ولایت و محبّت اهلبیت علیه السلام صراط مستقیم است.

استناد به حدیث غدیر

حضرت زهرا علیها السلام در مسجدالنبی در دفاع از ولایت به این حدیث استناد کرد و فرمود: «هَل تَرَك أبي يوم غديرخم لاحدٍ عُذراً»[۳۵]پدرم در روز غدیر برای هیچ‌کسی عذری باقی نگذاشت.

امام باقر در اهمیت حادثه غدیر در اثبات امامت می‌فرماید: هیچ صدائی برای اثبات ولایت رساتر از ندای روز غدیر نبود: «لم يناد بشيءٍ مثل ما نُودي بالولايةِ يوم الغَدير»[۳۶]

رحلت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و مخالفت با ولایت‏

دسیسه‌های کور

پیامبراعظم صلی الله علیه و آله در روزهای آخر عمر شریف خود از کوشش گروهی برای به دست گرفتن ولایت بر مسلمانان آگاه بود، بنابراین برای پیشگیری از انحراف و اختلاف، تصمیم گرفت که جانشینی امیرمؤمنان و اهل بیت را به شکل کتبی تحکیم کرده و سندی زنده به یادگار گذارد، ازاین رو روزی که سران صحابه برای عیادت آمدند، به آنان فرمود: «کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید». همگان ساکت شدند.

دراین هنگام یکی از حاضران سکوت را شکست و گفت: بیماری بر پیامبر غلبه کرده است! قرآن پیش شماست و کتاب آسمانی ما را بس است. گروهی با وی مخالفت کرده و گفتند: قلم و کاغذی بیاورید تا آنچه مورد نظر حضرت است نوشته شود؛ دسته‌ای دیگر از آوردن قلم و کاغذ جلوگیری کردند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد، سپس فرمود: «برخیزید و خانه را ترک کنید».

شواهدی در مجلس و گفتار پیامبر بود که او می‌خواسته است مطلبی درباره زمامداری مسلمانان املا کند، بنابراین گروهی سرسختانه با آن مخالفت کردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در واپسین لحظه‌های زندگی، چشمان خود را باز کرد و گفت: «برادرم را صدا بزنید تا در کنار بستر من حاضر شود». همه فهمیدند که مقصود او علی است. امیرمؤمنان علیه السلام در کنار بستر حضرت حاضر شد؛ آنگاه احساس کرد پیامبر می‌خواهد برخیزد؛ حضرت علی علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله را از بستر بلند کرد و به سینه خود چسباند؛ زمانی نگذشت که نشانه احتضار در وجود شریف او پدیدارشد.

درحالی که اهل بیت کنار بستر پیامبر جمع بودند، ناگاه صدای کوبیدن در به گوش رسید. حضرت فاطمه: پشت درآمد و فرمود: کیستی؟ کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم و پرسشی از پیامبر صلی الله علیه و آله دارم. حضرت زهرا فرمود: پیامبر مریض است الآن وقت این کار نیست؛ لیکن پیامبر به هوش آمد و فرمود: «دخترم در را باز کن؛ او عزرائیل است، به خدا سوگند! قبل از من از کسی اجازه نگرفته است و بعد از من نیز از کسی اذن نمی‌گیرد».

امام علی علیه السلام و رحلت پیامبر اعظم

فرشته الهی وارد خانه شد، بر اهل آن سلام کرد. صدای ناله زهرا بلند شد؛ ولی حضرت دخترش را دلداری داد و گفت: «تو نخستین فردی هستی که در بهشت به من می‌پیوندی»، ازاین رو حضرت زهرا آرام گرفت و شعر ابوطالب را زمزمه کرد:

وأبیضُ یُستَسقی الغمامُ بوجهه‏ ثمالُ الیتامی عصمةٌ لِلارامل‏

یعنی سفید چهره ای که ابرها از روی او باران طلب می‌کنند، کسی که امید یتیمان و پناه بیچارگان است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دخترم این آیه را بخوان:

Ra bracket.png وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ La bracket.png[۳۷] محمد غیر از فرستاده خدا فرد دیگری نیست. به درستی که پیش از او پیامبرانی بودند که از دنیا رفتند؛ آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به گذشته خود (جاهلیت) باز خواهید گشت»؟

امام علی علیه السلام سر آن حضرت را به دامن گرفت و پیامبر به او فرمود: «خودت مرا غسل بده؛ کفن کن و بر جنازه ام نماز بگذار».

ابن‌عباس می‌گوید: پیامبر در آغوش علی جان داد و «علی» و برادرم «فضل» او را غسل دادند.

شاهد این گفتار سخنان امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه است که به روشنی می‌فرماید: «وَ لَقَد قُبِضَ رسولُ اللّه و إنّ رأسَهُ لَعلي صَدري؛ وَ لَقَد سالَت نَفسُهُ فيكفي، فأمرَرتُها علي وجهي؛ و لَقَد وَليتُ غُسلَهُ و المَلائكةُ أعواني؛ فَضَجت الدّارُ وَالافنية؛ مَلاٌ يهيطُ وَملاٌ يَعرُجُ»؛[۳۸] درحالی که سر رسول خدا روی سینه من بود قبض روح و جان او درکف من روان شد، آن را بر چهره خویش کشیدم و او را با همکاری فرشتگان غسل دادم؛ گویا در و دیوار خانه اش به فریاد درآمده بودند؛ گروهی از فرشتگان به زمین می‌آمدند و دسته ای دیگر به آسمان پرواز می‌کردند.

گروهی از تاریخنگاران می‌گویند: آخرین جمله پیامبر صلی الله علیه و آله در واپسین لحظات زندگی اش این بود: «لا، بل الرَّفيقُ الاعلي»؛[۳۹]نه، با دوست عالیتر».

گویا پیک الهی او را در آن لحظه مخیر کرد که بهبودی یابد و به این جهان بازگردد، یا قبض روح شود و به سرای باقی بشتابد، آن حضرت با این جمله، رفتن به سرای دیگر را پذیرفت، سپس دیدگانش را بست. حضرت علی بدن مطهر پیامبر را پس از غسل، کفن، حنوط و نماز در خانه حضرت دفن کرد. بدین سان، روح مقدس سفیر الهی در ۶۳سالگی دوشنبه ۲۸ماه صفر سال یازدهم هجری به ملکوت اعلا پیوست و جهان شاهدخوبی بر حوادث آینده شد.

درایتِ امام‏

پس از رحلت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله با اینکه حق امام علی علیه السلام را غصب و خانه اش را هتک کردند، ولی بر اثر بینش سیاسی بالای علوی، جنگ داخلی پیش نیامد. مولای متقیان، امیرمؤمنان علیه السلام که بنیان مرصوص امامت است، همانند حضرت پیامبر می‌دانست کجا صبر کند و چه زمانی دست به شمشیر ببرد، ازاینرو ربع قرن، خار در چشم و استخوان درگلو، سکوت اختیار نمود و صبر کرد و در دوران پنج ساله حکومت با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید.

آن وجود مبارک همانند قلّه‌ای بلند و برافراشته راسخ ماند تا حوادث بعدی را شاهد باشد: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ أَخُو تَيْمٍ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْر»؛[۴۰] به خدا سوگند خلیفه اول ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب می‌دانست، من درگردش حکومت اسلامی همانند محور سنگ آسیایم (که بدون آن آسیا نمی‌گردد)، سیل از دامن کوهساریم جاری و پرندگان دور پرواز به اندیشه‌های بلندم راه ندارند.

اکنون که بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان زندگی می‌کنند به برکت همان بینش امام است که اگر پس از سقیفه جنگ داخلی آغاز می‌شد، اصل دین به خطر می‌افتاد.

امامان دیگر نیز همانند ستارگانی در پی غروب هر اختری درسپهر ولایت درخشیدند و راه امیرمؤمنان را ادامه دادند؛ هم چنان‌که امام باقر می‌فرمایید: «إنّما نَحنُ كنُجُومِ السَّماء كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ آخر»[۴۱]در عصر غیبت نیز رهبری و ولایت با ولی فقیه است که نگهبان مرزهای دین ونظام اسلامی است.[۴۲]

پانویس

  1. «هذا أخي و وَصيّي وخَليفَتي فيكُم»؛ بحارالانوار، ج‏۳۸، ص‏۱۴۴.
  2. بحارالانوار، ج‏۸، ص‏۱.
  3. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّواكِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ بحارالانوار، ج‏۳۸، ص‏۱۴۴.
  4. مائده/۶۷.
  5. «غدیرخم» سرزمین وسیع و پهناوری میان مکه و مدینه و در کنار «میقات جحفه» است که حدود ۲۰۰ کیلومتری مکه واقع شده و به منزله چهار سوق بود.
  6. مائده/۳.
  7. ولی‌الله عیسی زاده آملی
  8. مائده/۵۵.
  9. بحارالانوار، ج ۶۵، ص‏۳۲۹.
  10. همان، ص‏۳۳۲.
  11. نساء/۸۰.
  12. بحارالانوار، ج ۶۵، ص‏۳۲۹.
  13. مائده/۶۷.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  15. شعراء/۲۱۴.
  16. مسد/۱.
  17. بحارالانوار، ج‏۳۸، ص ۲۲۱- ۲۲۲، نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏۱۳، ص ۲۱۰- ۲۱۱.
  18. در وصف این جانفشانی آیة 207 سوره بقره نازل شد: «وَ مِن الناسِ مَن یَشری نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد»؛ بعضی از مردم با ایمان و فداکار، همچون علی(ع) در «لیلةالمبیت» هنگام خفتن در جایگاه پیامبر(ص) جان خود را به خشنودی خدا می‌فروشند و خدا به بندگان مهربان است. معاویه همیشه می‌کوشید مقام معنوی ابن‌ملجم را بالا ببرد؛ به طوری که با اهداء چهار هزار درهم به «سمرة بن‌جندب»، از وی خواست تا این آیه را در شأن ابن‌ملجم تفسیر کند، درحالی که به شهادت مفسران شیعه و سنی، این آیه در منزلت حضرت علی(ع) نازل شده است. (مجمع البیان، ج‏۱ص ۵۳۵؛ المیزان، ج ۱ص ۱۰۰؛ التفسیرالکبیر، ج ۶ص ۱۷۴؛ روح المعانی، ج ۱ص‏۴۹۲.
  19. مائده/64.
  20. این مسجد محل احرام پیامبراکرم و ائمه طاهرین(ع) بود، چون زیر درخت سَمَره (کُنار یا سدر) احرام بسته می‌شد، این مسجد به نام شجره (درخت) مشهور شد. این مسجد هم‌اکنون خارج شهر مدینه با فاصله هفت کیلومتری در مسیر مکه قرار دارد. زائرانی که از مدینه به مکه می‌روند از این میقات مُحْرِم می‌شوند.
  21. فاصله امروزی میان مکه تا مدینه ۴۲۰ کیلومتر است.
  22. مائده/۶۷.
  23. مائده/۳.
  24. گفتنی است ۱۱۰نفر از اصحاب و ۸۴تن از تابعین حدیث غدیر را نقل کردند.
  25. بحارالانوار، ج‏۳۷، ص‏۱۴، الصواعق المحرقه، ص ۱۷۶ و ۱۷۸ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۲۰۸.
  26. مائده/۳.
  27. بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۸.
  28. بحارالانوار، ج‏۲۱، ص ۳۷۸ تا ۴۱۳ ج ۳۷ ص ۱۰۸ تا۲۳۵؛ الغدیر، ج‏۱، ص‏۱۱، الصواعق المحرقه، ص‏۲۸۱، اعلام الوری، ص‏۱۳۳.
  29. ر. ک. مستدرک الوسائل، ج‏۱۰، ص ۳۹۶.
  30. الغدیر، ج‏۱، ص‏۲۷۰. گفتنی است طلحه و زبیر، درحکومت امام علی(ع) نیز جزو اولین نفراتی بودند که با آن حضرت بیعت کردند، ولی دیری نپایید که نقض بیعت کردند و به همراهی عایشه، جنگ جَمَل را بر امام تحمیل نمودند؛ امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسی انحرافات و کینه‌توزی‌های طلحه و زبیر، به پیشگاه الهی چنین شکوه می‌کند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانی و ظَلَمانِی و نَکَثا بَیْعَتی و ألبّا النّاسَ عَلَیّ»؛ خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را برای جنگ با من گرد آوردند؛ ر.ک. الجَمَل، ص‏۱۰۱- ۱۳۰؛مناقب آل ابی طالب، ج‏۳، ص‏۱۹۵؛نهج البلاغه، خطبة۱۳۷.
  31. مائده/۳.
  32. آل عمران/۴۴.
  33. احزاب/۶.
  34. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۲۳.
  35. خصال، ج‏۱، ص‏۱۷۳.
  36. کافی، ج‏۲، ص‏۲۱.
  37. آل عمران/۱۴۴.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.
  39. بحارالانوار، ج‏۲۲، ص‏۴۷۵.
  40. . نهج البلاغه، خطبه ۳.
  41. اصول کافی، ج‏۱، ص‏۳۳۸.
  42. پاسدار اسلام ۱۳۸۶ شماره ۳۱۳.

فهرست منابع

  • اعلام الوری؛ فضل بن حسن طبرسی، م۵۴۸ق، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۷ق.
  • التفسیرالکبیر، فخر رازی، ۶۰۶ق، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۹۹۵ م.
  • الجَمَل؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، م۴۱۳ق، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۳ق.
  • الخصال؛ شیخ صدوق، م۳۸۱ق، قم: انتشارات جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، دوم، ۱۴۰۳ ق.
  • الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع والزندقة؛ أحمد بن حجر الهیتمی المکی ۹۷۴ ق، قاهره: شرکة الطباعة الفنیة المتحدة، دوم، ۱۳۸۵ق-۱۹۶۵م.
  • الغدیر؛ عبدالحسین امینی، م ۱۳۹۰ق، بیروت: دارالکتاب العربی، سوم، ۱۳۸۷ ق.
  • الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، م۳۲۸ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • المیزان فی تفسیر القرآن؛ سید محمدحسین طباطبائی، م۱۴۰۲ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  • بحارالانوار؛ محمد باقر مجلسی، م۱۱۱۰ق، بیروت: مؤسّسة الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
  • روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی؛ محمود بن عمر آلوسی، م۱۲۷۰ق، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید معتزلی، م۶۵۶ق، قم: مکتبة آیت الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
  • مجمع البیان؛ فضل بن حسن طبرسی، م۵۴۸ق، بیروت: دارالمعرفه، دوم، ۱۴۰۸ق
  • مستدرک الوسائل؛ میرزا حسین نوری، م۱۳۲۰ق، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، اول، ۱۴۰۸ق.
  • مناقب آل ابیطالب؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، م۵۸۸ق، قم: علامه، اول، ۱۳۷۹ق.