پیامبر اعظم، غدیر و ولایت
سپاس و ستایش خدای را سزاست که موجودات را آفرید و در میان آنان انسان را برگزید و او را اشرف مخلوقات و جانشین خود در زمین قرار داد. پیامبران را برای هدایت و راهنمایی آنان فرستاد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را برترین آنها قرار داد؛ آنگاه دوازده امام معصوم علیه السلام را جانشین آن حضرت معین کرد.
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله پس از ۲۳ سال تلاش فراوان، توانست چراغ پرفروغ اسلام را در منطقه مهمی از جهان روشن کند، ولی برای ادامه این راه و نتیجهگیری از زحمات چندین ساله به جانشینی تلاشگر و شجاع نیاز داشت، ازاین رو بارها در مجالس خصوصی و عمومی ضمن اعلام نامهای امامان بعدی مردم را به پیروی از آنان دعوت میکرد. آن حضرت امام علی علیه السلام را به عنوان شایستهترین فرد برای امامت و برگزیده از جانب خدا معرفی کرد. شاهد این ادعا احادیث فراوانی از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله است که در این زمینه به ما رسیده است از جمله: حدیث یوم الدار،[۱] منزلت،[۲] ثقلین[۳] و… تا اینکه به دستور الهی آیه: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ [۴] ای فرستاده خدا! آنچه را از طرف خدایت مأمور شدی به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام ندادی! نازل شد.
در آخرین سال از عمر شریفش «سال دهم هجری» ضمن شرکت در مراسم حج و تعلیم مناسک حج به مسلمانان، در راه بازگشت به مدینه در میان ۱۲۰هزار نفر از حجاج، در منطقه ای به نام «غدیرخم»،[۵] ولایت امیرمؤمنان را تثبیت کرد و رسالت را با ولایت تکمیل نمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً [۶] امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما یگانه آیین برگزیدم. بدین ترتیب دین الهی تحقق یافته و احکام اسلام ضمانت اجرائی پیدا کرد.
همزمان با رحلت آن حضرت، گروهی با بهانههای واهی گذشتهها را فراموش کرده و با انگیزههای مختلف، آَشکارا با تصریح پیامبر مقابله کردند و در مکانی به نام «سقیفه بنی ساعده» امیرمؤمنان را کنار زدند؛ ازاین رو پایه اختلافات در اسلام رقم خورد.
انگیزه این برخوردها با تأمّلی اندک در تاریخ صدر اسلام و سرگذشت امام علی علیه السلام به خوبی آشکار میشود؛ آن حضرت با تمام افتخاراتش در صدر اسلام، پس از رخداد سقیفه، ۲۵سال از حکومت برکنار ماند، ولی سرانجام، امت اسلامی به کجروی خود پی برده و به امام روی آورده و دست بیعت دادند.
در این نوشتار، ضمن بررسی جایگاه ولایت در دین، ماهیت و اهمیت واقعه غدیرخم تبیین شده، آنگاه نظر پیامبراعظم صلی الله علیه و آله درباره ولایت، به ویژه امامت حضرت علی، اشاره میشود. امید است مورد رضایت پیامبراسلام و مولای متقیان، امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام قرار گیرد.[۷]
جایگاه ولایت در دین
معنای لغوی و اصطلاحی ولایت
یکی از والاترین کلمات دینی واژه «ولایت» و «ولی» است، این واژهگان که از «و ل ی» مشتق است، یکی از پر استعمالترین کلمات قرآن کریم است. کثرت استعمال آن در این کتاب الهی و روایات معصومان نشان از اهمیت موضوع دارد.
ریشه و معنای لغوی این واژه، قرب و نزدیکی است. اگر دو چیز طوری کنار هم قرار گیرند که فاصلهای میانشان نباشد را «متوالی» گویند. این کلمه گاه در امور مادی و جسمانی و گاهی در امور معنوی به کارگرفته میشود. از دیگر معانی ولایت، نصرت، محبت و قیادت است.
ولایت در اصطلاح به معنای، پادشاهی، فرمانروایی، سرپرستی و عهده دارشدن امور دیگران است، همانند ولیّ میت، ولیّ دم، ولایت در ازدواج و…
نقش محوری ولایت در دین
رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آغاز بعثت در مناسبتهای گوناگون بارها به ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام و فرزندانش اشاره میکرد تا اینکه در اواخر عمر پیامبراعظم، با نزول آیاتی از سوره مبارکه مائده جایگاه ولایت در سیره علمی و عملی مسلمانان شکل گرفت.
با نزول آیه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ [۸]همانا سرپرست شما خدا و فرستادهاش و مؤمنانی هستند که نماز به پای داشته و در حال رکوع زکات میپردازند، و تعیُّن آن در حضرت علی علیه السلام، فصل جدیدی از معارف بلند اسلامی فراروی مسلمانان گشوده شد.
امامان معصوم علیه السلام نیز همواره به محوری بودن و نقش کلیدی این رکن تکیه میکردند؛ چنانچه امام باقر علیه السلام میفرماید:
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ تُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»[۹] اسلام بر پنج پایه نماز، زکات، روزه، حج و ولایت استوار است؛ و به هیچیک از اینها به اندازه ولایت سفارش نشده است.
زراره میگوید: پس از این سخن از آن حضرت پرسیدم: «کدام یک از این ارکان بالاتر است» قال: «الْوِلَايَةُ أَفْضَلُ؛ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَ، وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ»[۱۰] امام فرمودند: ولایت برترین است؛ زیرا ولایت کلید دیگر ارکان و امام، دلیل و راهنما بر آنهاست.
درادامه آن حضرت فرمود: «ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ، إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- يَقُولُ:» مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظا [۱۱] «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ، مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ، وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ». ثُمَّ قَالَ: «أُولئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ»[۱۲]
بلندای ولایت و کلیدش و درِ هر چیز و رضایت خداوند، پس از شناخت امام، پیروی از اوست؛ زیرا خدای بلند مرتبه میفرماید: هر فردی از فرستاده خدا پیروی کند، از خدا اطاعت کرده و هر که نافرمانی کند، تو را نگهبان آنها نفرستادیم؛ اگر مسلمانی تمام شبها را به نماز ایستد، همه روزها را روزه بگیرد، تمامی اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج بجا آورد، اما ولیّ خدا را نشناخته تا از وی پیروی کند، و در تمامی کارهایش از او راهنمایی جوید، هیچ ثوابی نمیبرد و از اهل ایمان نخواهد بود.
با توجه به این احادیث گرانسنگ که در جوامع روایی ما فراوان یافت میشود، جایگاه ولایت در دین مشخص میشود.
امامت، تداوم نبوت
محوریترین مسایل اعتقادی، توحید، نبوت و معاد است؛ اما امامت تداوم نبوت است و به آن بازمیگردد. خدای سبحان امامت را ادامه رسالت و همتای آن میداند و پیامبری منهای ولایت را برابر رسالت بدون امامت میداند؛ ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر رسالتِ ولایت و خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام را ابلاغ و تبیین نکنی، اصلاً به رسالت الهی عمل نکردهای؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ میکند همان امامت است: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ [۱۳]
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام
تعلیم و تربیت
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله از همان آغازین روزهای تولد حضرت علی علیه السلام با ایشان بوده و همواره آن امام همام را از فیوضات معنوی رسالت بهره مند میکرد؛ امام علی علیه السلام از سنین کودکی تحت تعلیم و تربیت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داشت، حتی دست در دستان مبارک پیامبر، به دامنه کوه نور میرفت، چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه میفرماید:
«وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَما... أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّة»؛[۱۴] من همچون سایهای دنبال آن حضرت میگشتم، و هر روز نکتههای تازه از اخلاق نیکش برایم آشکار میکرد … آن حضرت چند ماه از سال را در غار حرا میگذراند، تنها من او را میدیدم و کسی جز من وی را مشاهده نمیکرد، نور وحی و رسالت را میدیدم، و نسیم نبوت را استشمام میکردم.
آنگاه پیامبر به من فرمود: هر چه را من میشنوم تو هم میشنوی و هر چه را من میبینم میبینی؛ تنها فرق من و شما در این است که شما پیامبر نیستی، بلکه وزیری.
همگامی ولایت با رسالت
سه سال از آغاز بعثت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله گذشته بود و آن حضرت در این مدت با دعوتهای پنهانی و تلاش شبانهروزی تقریباً چهل نفر را به آیین اسلام هدایت کرده بود؛ اما مردم و حتی بیشتر خویشاوندان پیامبر، از موضوعِ دعوت اطلاع درستی نداشتند؛ با نزول آیه وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ [۱۵] وقت آن رسید که آن حضرت در مرحلههای دیگر از رسالت، دعوت خویش را آشکار سازد و بهتر بود که این اقدام را از نزدیکان خود شروع کند، چون آنان پیامبر را بهتر میشناختند و از صداقت و درستی کار او آگاه بودند.
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله مأموریت تازه اش را با پسر عمویش «علی بن ابیطالب» درمیان گذاشت و به وی دستور داد با کشتن گوسفندی، غذایی تهیه کند و خویشان و اقوام را به مهمانی فراخواند؛ چهل نفر از خویشان در منزل پیامبر گرد آمدند؛ آن حضرت با روی گشاده از آنان استقبال و به آنها خوش آمد گفت؛ پس از صرف غذا سخنانش را آغاز کرد و هنگامی که خواست هدفش را بیان کند، «ابولهب» سخنش را قطع کرد و با بیهوده گویی مجلس را برهم زد.
بیشتر حاضران سر و صدا به راه انداخته و سرانجام پراکنده شدند؛ بدین ترتیب، مهمانی پایان یافت و پیامبر نتوانست مأموریت خویش را انجام دهد. گفتنی است آیه تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ [۱۶] بعد از این جریان نازل شد.
در دومین مهمانی، آن حضرت جز ابولهب همه خویشان را دعوت کرد و بعد از سخنرانی فرمود: «هر که در این جمع دعوتم را بپذیرد و با من پیمان یاری ببندد، برادر، وصیّ و جانشین من خواهد بود».
در این میان نوجوان سیزده سالهای به نام علی سکوت حاضران، را شکست از گوشه مجلس برخاست و با قاطعیت گفت: «ای رسول خدا! من به یکتایی خدا، حقانیت قیامت و پیامبری شما به یقین گواهی میدهم و برای پیروزی این آرمان، با شما پیمان یاری میبندم».
پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه محبت آمیزی به او کرد و سخنانش را تکرار کرد: ولی تنها همان نوجوان برخاست و سخنان گذشته را تکرار کرد و در بار سوم نیز چنان شد، سپس رسول خدا، علی علیه السلام را فراخواند و دستش را در دست گرفت و در حضور همه فرمود: «این نوجوان، برادر، وصی و جانشین من است؛ به سخنانش گوش فرادهید و از وی پیروی کنید».[۱۷] بدین سان پیامبر، دعوت خویشاوندان را به پایان رساند.
جان فشانی ولی برای نبی
سیزده سال از رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گذشته بود و گرد آمدن مسلمانان در یثرب سران قریش را بیش از پیش به وحشت انداخته بود؛ آنان برای درهم شکستن اسلام در «دارالندوه» گرد آمدند، پس از بررسی طرحهایی تصمیم گرفتند رسول خدا صلی الله علیه و آله را در بستر خواب به قتل برسانند. پیشنهاد شد از هر قبیلهای یک جوان برای کشتن پیامبر آماده شود و شبانه دسته جمعی به خانه وی حمله برده و او را بکشند؛ بدین ترتیب خون او در میان تمام قبایل پخش میشد؛ پر واضح است که بنی هاشم قدرت نبرد با تمام قبایل را نخواهد داشت.
این فکر به اتفاق آرا تصویب شد، ازاین رو چهل نفر تروریست مأمور کشتن پیامبر شدند؛ اما فرشته وحی پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه و به او فرمان مهاجرت را ابلاغ کرد؛ ایشان به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد کرد در بسترش بخوابد، تا مشرکان گمان کنند که پیامبر از خانه بیرون نرفته است، درنتیجه تنها به فکر محاصره خانه او باشند و آمد و شد را در کوچههای مکه آزاد بگذارند. امیرمؤمنان علیه السلام نیز با علاقه وافر پذیرفت؛[۱۸] پیامبر شبانه از منزل بیرون رفت و ابوبکر در بین راه به آن حضرت پیوست.
پردههای تیره شب، یکی پس از دیگری کنار رفت و صبح صادق در افق نمایان شد، مشرکان با شور و شوق عجیبی، شمشیر به دست به خانه پیامبر ریختند؛ ناگهان علی از بستر سر برداشت و با خونسردی فرمود: چه میخواهید؟ گفتند: محمد را میخواهیم؛ او کجاست؟ فرمود: «مگر وی را به من سپرده بودید تا به شما تحویل دهم؛ او در خانه نیست».
همچنین امام علی علیه السلام در تمامی جنگها، سختیها و مشکلات با پیامبر بوده و لحظه ای آن حضرت را تنها نگذاشت.
تجلی امامت در غدیر
خدای سبحان برای ادامه رسالت، ابلاغ ولایت امیرمؤمنان را به پیامبر اعظم تکلیف کرد، ازاین رو در جریان غدیرخم به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر رسالتِ ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را نرسانی و تبیین نکنی، به رسالت الهی عمل نکردهای؛ زیرا امامت اساس رسالت را حفظ میکند: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ .[۱۹]
آخرین حج
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری، از طرف خدا مأموریت یافت شخصاً در مراسم حج شرکت و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند. چون این سفر جنبه سیاسی، اجتماعی و تعلیمی داشت، پیامبر ضمن اعلام این سفر به نام «حجةالوداع»، در ماه «ذیقعده» دستور داد تا در شهرها و تمام قبایل اعلام کنند که ایشان امسال به زیارت خانه خدا مشرف میشود. هزاران نفر از مهاجر و انصار در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حرکت آن حضرت بودند.
آن حضرت به همراه اهل بیت: حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیه السلام و همسرانش روز شنبه، بیست و پنجم ذیقعده، «ابودجانه» را در مدینه جانشین خود قرار داد و به سوی مکه حرکت کرد، درحالی که بیش از شصت قربانی همراه داشت.
وقتی به میقات «ذوالحلیفه» (مسجد شجره) رسید با پوشیدن لباس احرام و زمزمه:
«لَبَّيْكَ اللَّهُمَ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَك»؛[۲۰] یعنی خدایا! دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت میکنم! خدایی که شریک نداری، دعوتت را با شوق و رغبت اجابت میکنم! به راستی که سپاس و ستایش سزاوار توست و نعمت، پادشاهی و سلطنت از آن تو، شریکی برایت نیست، دعوت تو را با شوق و رغبت اجابت میکنم! به ندای حضرت ابراهیم پاسخ مثبت داد؛ آنگاه مسیر ده روزه مدینه تا مکه را در پیش گرفت.[۲۱]
کاروان پنج شنبه به روستای «ابواء» رسید و پیامبر قبر مادرش آمنه را زیارت کرد. در مسیر راه لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد؛ تعداد حاجیان به ۱۲۰هزار نفر رسید، این کاروان سه شنبه پنجم ذیحجه وارد مکه شد.
گفتنی است در این زمان، حضرت علی علیه السلام با لشکری به فرمان پیامبر در «نجران» و «یمن» بسر میبرد. هدف از این سفر، دعوت مردم آنجا به اسلام، جمعآوری خمس و زکات از مسلمانان و حلّ اختلاف ساکنان آن منطقه بود. پیامبر هنگام حرکت از مدینه نامهای به امیرالمؤمنان نوشت و از وی خواست برای حج به او بپیوندد و آن حضرت با دوازده هزار نفر یمنی به مکه رفت.
با رسیدن نهم ذیحجه مراسم حج آغاز شد و حجاج در عرفات، مشعر و منا جزئیات مناسک حج همچون وقوف، قربانی، حلق، بیتوته، رمی جمرات، طواف و نماز آن، سعی صفا و مروه و… را از پیامبر آموختند.
روز دوازدهم که اعمال حج به پایان رسید، جبرئیل امین فرود آمد و لقب «امیرالمؤمنین» را برای حضرت علی آورد. امید میرفت پیامبر چند روزی را در زادگاهش بماند؛ ولی آن حضرت پس از درنگی کوتاه از مکه به سمت مدینه رفت.
نخستین امام
پس از پایان مراسم حج، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت مکه را به عزم مدینه ترک گوید؛ از این رو روز چهاردهم ذیحجه دستور حرکت داد و هنگامی که کاروان به سرزمین پهناوری به نام «رابغ»، در نزدیکی «جحفه» رسید، فرشته وحی فرود آمد و دستور رسمی اعلام ولایت حضرت علی علیه السلام و نتیجهگیری از زحمات ۲۳ساله رسالت را با تعیین ادامه دهنده راه پیامبر همراه آورد و این آیه نازل شد: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ [۲۲]
ای فرستاده الهی! آنچه را از طرف خدا فرستاده شده است به مردم برسان و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام ندادی! وخداوند تو را از مردم حفظ میکند.
پیامبر مأمور ابلاغ ولایت امیرمؤمنان شد، ولی از طرفی نگران عدم تشخیص مردم و جوّ سازیها و شُبهه افکنیهای مردم حجاز است که جاهلان بگویند: امارت را موروثی کرده، پسر عمو و داماد خود را جانشینش قرار داد. در حالی که ولایت حکم خدا و نصب الهی است.
اما خداوند با بیان: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ [۲۳] امروز کافران از (برچیدن) آیین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید؛ فکر پیامبرش را آسوده کرد؛ زیرا کافران در انتظار مرگ پیامبر بودند تا بساط دین را جمع کنند، ولی با ابلاغ این آیه و جوشش کوثر ولایت امیرمؤمنان و فرزندانش، ناکام ماندند.
هیجدهم ذیحجه، درمنطقه ای به نام «غدیرخم» دستور توقف صادر شد؛ پیشتازها از حرکت بازایستادند و دنباله روها به آنها پیوستند؛ ترکیبی از مردان و زنان از قبایل گوناگون تشکیل شد. هنگام ظهر و هوا به شدت گرم بود. مردم قسمتی از عبای خود را بر سر و بخشی دیگر را زیر پا افکندند. برای پیامبر نیز سایبانی درست کردند و آن حضرت نمازظهر را به جماعت خواند؛ سپس در حالی که جمعیت دور او را حلقه زده بودند، روی نقطة بلندی که از جهاز شتر ساخته شده بود، کنار چند درخت کهنسال به نام «سَمَر» قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبه[۲۴] ذیل را خواند:
«حمد و سپاس مخصوص خداست. از او یاری طلبیده و به وی ایمان داریم و بر او توکل میکنیم. از بدیهای کارهایمان به خدا پناه میبریم. خدایی که جز او راهنمایی نیست و هر کسی را هدایت کرد، گمراه نخواهد شد. گواهی میدهم که جز او معبودی نیست و محمد بنده و پیامبر اوست. ای مردم! به زودی از میان شما میروم. همه ما مسئولیم. درباره من چه فکر میکنید؟».
در این هنگام صدای همگان بلند شد: ما گواهی میدهیم که تو با کوشش بسیار، رسالت خود را درست انجام دادی؛ خدا تو را پاداش نیک دهد.
آنگاه پیامبراعظم صلی الله علیه و آله فرمود: «آیا گواهی میدهید که معبود جهان یکی است و محمد بنده خدا و پیامبر اوست و بهشت و دوزخ و زندگی جاویدان در سرای دیگر مورد تردید نیست؟»؛
همگی گفتند: آری گواهی میدهیم.
سپس فرمود: «ای مردم! من دو چیز گرانبها در میان شما میگذارم؛ چگونه با آن دو رفتار میکنید؟».
فردی برخاست و با صدای بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟
پیامبر فرمود: «یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا و سوی دیگرش در دست شماست؛ دیگری عترت و اهل بیتم. خداوند به من خبر داده است که این دو یادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و درعمل به هر دو، کوتاهی نورزید که هلاک میشوید».
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این لحظه دست علی را بلند کرد به طوری که سفیدی زیر بغل هردو نمایان شد، آنگاه علی را به همه معرفی کرد.
سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»؛
همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند؛ آنگاه فرمود: «خدا مولایم و من سرپرست مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. هان ای مردم! هر فردی را من مولایم، علی مولای اوست.
خداوندا! کسانی را که علی را دوست دارند دوست بدار و افرادی را که او را دشمن میدارند دشمن دار؛ خدایا! یاران علی را یاری کن، دشمنانش را خوار نما و او را محور حق قرار بده: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ»[۲۵] این عبارات را پیامبر سه بار تکرار کردند تا مبادا اشتباهی رخ دهد.
آنگاه فرمود: ای مردم! اکنون فرشته وحی نازل شد و این آیه را آورد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً [۲۶] امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما، یگانه آیین برگزیدم.
از این رو در روز غدیر با نصب امام علی دین کامل شد، زیرا رهبری دینشناس، معصوم و مجری دین در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی برایش پیدا شد.
تداوم ولایت
گفتنی است که پیامبراکرم تنها به بیان امامت امیرمؤمنان بسنده نکرد، بلکه در چندین مورد ولایت را در طول زمان و در نسل حضرت علی تصریح کرد، ازجمله: «ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَليُّ صَلَواتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْه وَلِيُّكُمْ وَ إمَامُكُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ رَبِّكُمْ ثُمَّ اْلإِمَامَةُ فيِ ذُرِّيَتِي مِنْ وُلْدِهِ إلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ يَوْم تلقون اللهَ وَ رسولَه» سپس بعد از من به دستور الهی علی صاحب اختیار و امام شماست، آنگاه امامت در نسل من از فرزندان اوست تا در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات کنید.[۲۷]
بنابراین امامت، ولایت و رهبری مایه امید مسلمانان و موجب ناامیدی کافران است. در اینجا سخن از مذهب و فرقه خاصی نیست، بلکه صحبت از حفظ اصل است که اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده میماند.
بیعت با ولایت
در این هنگام صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله بلند شد؛ سپس افزود: «خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رساند و از ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود شد».
آنگاه از بلندی فرود آمد و عمامه خویش را بر سر امام علی علیه السلام گذاشت و به او فرمود: «در زیر خیمهای بنشین، تا همگان به ویژه شخصیتهای برجسته اسلامی با شما بیعت کرده و به تو تبریک گویند».
همگان، حتی زنان به علی تبریک گفتند و وی را مولای خود خواندند؛ آنگاه «حسان بن ثابت» فرصت را مغتنم شمرد و با اجازه پیامبر اشعار ذیل را در اهمیت این موضوع سرود:
يُناديهم يومَ الغَدير نَبيُّهُم | بِخُمٍ فاسمَع بالرّسولِ مُنادياً | |
الَم تَعلَمُوا أنَّ النّبيَّ مُحَمَّداً | لَدي دَوحِ خُمٍّ حينَ قام مُنادياً | |
و قَدجاءَهُ جِبريلُ مِن عندرَبّه | بأنّک مَعصومٌ فَلا تکُ وانياً | |
وبَلِّغهُمُ ما أنزَلَ الله رَبُّهُم | وَإن اَنتَ لَم تَفعَل و حاذَرتَ باغياً | |
عَلَيکَ فَما بَلَّغتَهُم عَن إلهِهِم | رسالَتَهَ إن كنتَ تَخشَي الاعاديا | |
فَقامَ بِه إذ ذَاك رافِعُ كفّهِ | بِیُمني يدَيهِ مُعلِنُ الصوتِ عالياً | |
فَقالَ لَهُم:مَن کُنتُ مُولاه مِنکُم | وَکانَ لِقَولي حافِظاً ليسَ ناسِياً | |
فَمَولاهُ مِن بَعدي عَلِيُّ وَ إنَّني | بِهِ لکُم دُونَ البَريهِ راضِياً | |
فَياربِّ مَن والي عَلِيّاً فَوالِهِ | وکن لِلّذى عادى عَلِياً مُعادِياً | |
وَيارَبِّ فَانصُر ناصِریهِ لِنَصرِهِم | إمامَ الهُدى كالبَدرِ یَجلُو الدَّياجِيا | |
وَیارَبِّ فَاخذُل خاذِلیهِ وَکُن لَهُم | إذا وَقَفُوا یَومَ الحِسابَ مُکافِیاً |
در روز غدیر پیامبرشان مسلمانان را در سرزمین خم ندا داد، پس به صدای فرستاده الهی گوش فرا دهید؛ آیا نمیدانید که محمد پیامبر خدا کنار درختان غدیرخم به حالت ندا ایستاد؟ و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود؛ و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانی و ازستمگران بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگار را نرساندهای.[۲۸]
در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را بلند کرد و با صدای رسا فرمود: «هرکس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا به یاد میسپارد و فراموش نمیکند، سرپرستش بعد از من علی است؛ من فقط به او (نه به دیگری) به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم. پروردگارا، هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یاری کنندگان او را یاری فرما به خاطر نصرتشان امام هدایت کنندهای را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنی میبخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب میایستند خود جزایشان بده».
پس از اشعار حسان، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای حسان، مادامی که با زبانت از ما دفاع میکنی، از سوی «روح القدس» تأیید میشوی.[۲۹]
زید بن ارقم میگوید: از مهاجران، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر نخستین کسانی بودند که با علی دست بیعت دادند و مراسم تبریک تا مغرب ادامه داشت.[۳۰] پس از سه روز توقف در غدیرخم، همه حجاج به سوی شهر و دیار خود حرکت کردند.
بعدها مسلمانان در این محل مسجدی بنا کردند. کاروانهای حج نیز هر ساله در غدیرخم رفته و این خاطره تاریخی را تجدید میکردند.
برجستگی غدیر
غدیر یکی از روزهای بسیار مهم در تاریخ زندگی پیامبر اسلام(ص)، بلکه مهمترین حادثه در تاریخ اسلام است؛ زیرا روزی است که آن حضرت امیرالمؤمنین را رسماً جانشین خود نمود؛ تا کفار درمیان امواج یأس فروروند، الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ [۳۱] زیرا آنها انتظار داشتند که آئین اسلام بر شخص خاصی استوار باشد و با رفتن پیامبر اوضاع به حال سابق برگردد و اسلام به تدریج برچیده شود.
چنانکه در جنگ احد هنگامی که پیامبر مجروح شد و گروهی کشته شدن حضرت را شایعه کردند، پخش این خبر موجب ایجاد امید در کفاران و تزلزل در میان مسلمانان گردید؛ به گونهای که عدهای به سرعت از میدان جنگ خارج شدند، پس آیهای نازل شد که دین اسلام قائم به شخص نیست، بلکه آئینی است که تا ابد جاودان خواهد ماند:
««وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»[۳۲]محمد تنها فرستاده خداست. پیش از او هم فرستادگانی بودند که از دنیا رفتند اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایی کنید و به آئین بتپرستی برگردید، آنان که به عقب برگردند و به دوران کفر و بتپرستی بازگردند تنها به خود زیان میرسانند نه به خدا زیرا با این اعمال تنها سعادت خود را از بین برده و گرفتار شقاوت میشوند و خدا کوشش شاکران را پاداش میدهد.
با توجه به متن و فضای خاص ایراد خطبه پیامبراعظم در ماجرای غدیر، که در میان تمامی خطبههای آن حضرت از امتیازات ویژهای برخوردار است، چند نکته شایان توجه است:
- ۱- نتیجهگیری از زحمات ۲۳ساله پیامبر با انتصاب جانشین.
- ۲- حفظ دائمی اصل اسلام، نه فرقه و مذهب خاصی.
- ۳- اقدامی رسمی برای تعیین جانشین.
- ۴- ترسیم خط و مشی آینده مسلمانان.
- ۵ - اتمام حجت با مخالفان.
- ۶- شرایط جغرافیایی منطقه که در تقاطع چند مسیر بود.
- ۷- نگهداری سه روزة حاجیانِ خسته در بیابانی داغ.
- ۸- نزدیک بودن رحلت پیامبر (حدود ۷۰روز).
- ۹- ترس پیامبر از کارشکنی منافقان.
- ۱۰- ضمانت خداوند بر حفظ پیامبر و دینش.
- ۱۱- دستور قاطع بر لزوم ابلاغ.
- ۱۲- مراسم خاص قبل و بعد از خطبه (نماز جماعت، بیعت و تهنیت).
- ۱۳- مفاهیم بلند سخنان پیامبر در تبیین ولایت.
- ۱۴- حضور ۱۲۰ هزار حاجی یا بیشتر.
- ۱۵- حضور ۵هزار نفر از اهالی مکه.
- ۱۶- تکرار سخنان پیامبر به زبان فردی به نام «ربیعه».
- ۱۷- سخن الهی در تکمیل دین.
- ۱۸- معرفی قرآن و عترت به عنوان دو امر جدانشدنی.
- ۱۹- بالا بردن دست علی با لقب «امیرالمؤمنین».
- ۲۰- توجه دادن به وفای عهد.
- ۲۱- به کار بردن واژه «وصی» برای امام علی؛ درحالی که در سقیفه این لفظ به کار نرفت.
- ۲۲- اعلان امامت به عنوان حکم و فرمان الهی.
- ۲۳- بیان معارف و اصول دین و اقرار همگان: «النَّبِيُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۳۳] و «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ همگی گفتند: «بلي يا رسولالله»[۳۴]
- ۲۴- جاودانه بودن احکام الهی: حلالم تا روز قیامت حلال و حرامم، تا آن زمان حرام.
- ۲۵- معرفی دوازده امام از جمله امام زمان وتوجه دادن مردم به بیعت با آنان.
- ۲۶- ولایت و محبّت اهلبیت علیه السلام صراط مستقیم است.
استناد به حدیث غدیر
حضرت زهرا علیها السلام در مسجدالنبی در دفاع از ولایت به این حدیث استناد کرد و فرمود: «هَل تَرَك أبي يوم غديرخم لاحدٍ عُذراً»[۳۵]پدرم در روز غدیر برای هیچکسی عذری باقی نگذاشت.
امام باقر در اهمیت حادثه غدیر در اثبات امامت میفرماید: هیچ صدائی برای اثبات ولایت رساتر از ندای روز غدیر نبود: «لم يناد بشيءٍ مثل ما نُودي بالولايةِ يوم الغَدير»[۳۶]
رحلت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و مخالفت با ولایت
دسیسههای کور
پیامبراعظم صلی الله علیه و آله در روزهای آخر عمر شریف خود از کوشش گروهی برای به دست گرفتن ولایت بر مسلمانان آگاه بود، بنابراین برای پیشگیری از انحراف و اختلاف، تصمیم گرفت که جانشینی امیرمؤمنان و اهل بیت را به شکل کتبی تحکیم کرده و سندی زنده به یادگار گذارد، ازاین رو روزی که سران صحابه برای عیادت آمدند، به آنان فرمود: «کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید». همگان ساکت شدند.
دراین هنگام یکی از حاضران سکوت را شکست و گفت: بیماری بر پیامبر غلبه کرده است! قرآن پیش شماست و کتاب آسمانی ما را بس است. گروهی با وی مخالفت کرده و گفتند: قلم و کاغذی بیاورید تا آنچه مورد نظر حضرت است نوشته شود؛ دستهای دیگر از آوردن قلم و کاغذ جلوگیری کردند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد، سپس فرمود: «برخیزید و خانه را ترک کنید».
شواهدی در مجلس و گفتار پیامبر بود که او میخواسته است مطلبی درباره زمامداری مسلمانان املا کند، بنابراین گروهی سرسختانه با آن مخالفت کردند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در واپسین لحظههای زندگی، چشمان خود را باز کرد و گفت: «برادرم را صدا بزنید تا در کنار بستر من حاضر شود». همه فهمیدند که مقصود او علی است. امیرمؤمنان علیه السلام در کنار بستر حضرت حاضر شد؛ آنگاه احساس کرد پیامبر میخواهد برخیزد؛ حضرت علی علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله را از بستر بلند کرد و به سینه خود چسباند؛ زمانی نگذشت که نشانه احتضار در وجود شریف او پدیدارشد.
درحالی که اهل بیت کنار بستر پیامبر جمع بودند، ناگاه صدای کوبیدن در به گوش رسید. حضرت فاطمه: پشت درآمد و فرمود: کیستی؟ کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم و پرسشی از پیامبر صلی الله علیه و آله دارم. حضرت زهرا فرمود: پیامبر مریض است الآن وقت این کار نیست؛ لیکن پیامبر به هوش آمد و فرمود: «دخترم در را باز کن؛ او عزرائیل است، به خدا سوگند! قبل از من از کسی اجازه نگرفته است و بعد از من نیز از کسی اذن نمیگیرد».
امام علی علیه السلام و رحلت پیامبر اعظم
فرشته الهی وارد خانه شد، بر اهل آن سلام کرد. صدای ناله زهرا بلند شد؛ ولی حضرت دخترش را دلداری داد و گفت: «تو نخستین فردی هستی که در بهشت به من میپیوندی»، ازاین رو حضرت زهرا آرام گرفت و شعر ابوطالب را زمزمه کرد:
وأبیضُ یُستَسقی الغمامُ بوجهه | ثمالُ الیتامی عصمةٌ لِلارامل |
یعنی سفید چهره ای که ابرها از روی او باران طلب میکنند، کسی که امید یتیمان و پناه بیچارگان است.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دخترم این آیه را بخوان:
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ [۳۷] محمد غیر از فرستاده خدا فرد دیگری نیست. به درستی که پیش از او پیامبرانی بودند که از دنیا رفتند؛ آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به گذشته خود (جاهلیت) باز خواهید گشت»؟
امام علی علیه السلام سر آن حضرت را به دامن گرفت و پیامبر به او فرمود: «خودت مرا غسل بده؛ کفن کن و بر جنازه ام نماز بگذار».
ابنعباس میگوید: پیامبر در آغوش علی جان داد و «علی» و برادرم «فضل» او را غسل دادند.
شاهد این گفتار سخنان امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه است که به روشنی میفرماید: «وَ لَقَد قُبِضَ رسولُ اللّه و إنّ رأسَهُ لَعلي صَدري؛ وَ لَقَد سالَت نَفسُهُ فيكفي، فأمرَرتُها علي وجهي؛ و لَقَد وَليتُ غُسلَهُ و المَلائكةُ أعواني؛ فَضَجت الدّارُ وَالافنية؛ مَلاٌ يهيطُ وَملاٌ يَعرُجُ»؛[۳۸] درحالی که سر رسول خدا روی سینه من بود قبض روح و جان او درکف من روان شد، آن را بر چهره خویش کشیدم و او را با همکاری فرشتگان غسل دادم؛ گویا در و دیوار خانه اش به فریاد درآمده بودند؛ گروهی از فرشتگان به زمین میآمدند و دسته ای دیگر به آسمان پرواز میکردند.
گروهی از تاریخنگاران میگویند: آخرین جمله پیامبر صلی الله علیه و آله در واپسین لحظات زندگی اش این بود: «لا، بل الرَّفيقُ الاعلي»؛[۳۹]نه، با دوست عالیتر».
گویا پیک الهی او را در آن لحظه مخیر کرد که بهبودی یابد و به این جهان بازگردد، یا قبض روح شود و به سرای باقی بشتابد، آن حضرت با این جمله، رفتن به سرای دیگر را پذیرفت، سپس دیدگانش را بست. حضرت علی بدن مطهر پیامبر را پس از غسل، کفن، حنوط و نماز در خانه حضرت دفن کرد. بدین سان، روح مقدس سفیر الهی در ۶۳سالگی دوشنبه ۲۸ماه صفر سال یازدهم هجری به ملکوت اعلا پیوست و جهان شاهدخوبی بر حوادث آینده شد.
درایتِ امام
پس از رحلت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله با اینکه حق امام علی علیه السلام را غصب و خانه اش را هتک کردند، ولی بر اثر بینش سیاسی بالای علوی، جنگ داخلی پیش نیامد. مولای متقیان، امیرمؤمنان علیه السلام که بنیان مرصوص امامت است، همانند حضرت پیامبر میدانست کجا صبر کند و چه زمانی دست به شمشیر ببرد، ازاینرو ربع قرن، خار در چشم و استخوان درگلو، سکوت اختیار نمود و صبر کرد و در دوران پنج ساله حکومت با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید.
آن وجود مبارک همانند قلّهای بلند و برافراشته راسخ ماند تا حوادث بعدی را شاهد باشد: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ أَخُو تَيْمٍ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْر»؛[۴۰] به خدا سوگند خلیفه اول ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب میدانست، من درگردش حکومت اسلامی همانند محور سنگ آسیایم (که بدون آن آسیا نمیگردد)، سیل از دامن کوهساریم جاری و پرندگان دور پرواز به اندیشههای بلندم راه ندارند.
اکنون که بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان زندگی میکنند به برکت همان بینش امام است که اگر پس از سقیفه جنگ داخلی آغاز میشد، اصل دین به خطر میافتاد.
امامان دیگر نیز همانند ستارگانی در پی غروب هر اختری درسپهر ولایت درخشیدند و راه امیرمؤمنان را ادامه دادند؛ هم چنانکه امام باقر میفرمایید: «إنّما نَحنُ كنُجُومِ السَّماء كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ آخر»[۴۱]در عصر غیبت نیز رهبری و ولایت با ولی فقیه است که نگهبان مرزهای دین ونظام اسلامی است.[۴۲]
پانویس
- ↑ «هذا أخي و وَصيّي وخَليفَتي فيكُم»؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۴۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۸، ص۱.
- ↑ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّواكِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۴۴.
- ↑ مائده/۶۷.
- ↑ «غدیرخم» سرزمین وسیع و پهناوری میان مکه و مدینه و در کنار «میقات جحفه» است که حدود ۲۰۰ کیلومتری مکه واقع شده و به منزله چهار سوق بود.
- ↑ مائده/۳.
- ↑ ولیالله عیسی زاده آملی
- ↑ مائده/۵۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶۵، ص۳۲۹.
- ↑ همان، ص۳۳۲.
- ↑ نساء/۸۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶۵، ص۳۲۹.
- ↑ مائده/۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ شعراء/۲۱۴.
- ↑ مسد/۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۸، ص ۲۲۱- ۲۲۲، نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص ۲۱۰- ۲۱۱.
- ↑ در وصف این جانفشانی آیة 207 سوره بقره نازل شد: «وَ مِن الناسِ مَن یَشری نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد»؛ بعضی از مردم با ایمان و فداکار، همچون علی(ع) در «لیلةالمبیت» هنگام خفتن در جایگاه پیامبر(ص) جان خود را به خشنودی خدا میفروشند و خدا به بندگان مهربان است. معاویه همیشه میکوشید مقام معنوی ابنملجم را بالا ببرد؛ به طوری که با اهداء چهار هزار درهم به «سمرة بنجندب»، از وی خواست تا این آیه را در شأن ابنملجم تفسیر کند، درحالی که به شهادت مفسران شیعه و سنی، این آیه در منزلت حضرت علی(ع) نازل شده است. (مجمع البیان، ج۱ص ۵۳۵؛ المیزان، ج ۱ص ۱۰۰؛ التفسیرالکبیر، ج ۶ص ۱۷۴؛ روح المعانی، ج ۱ص۴۹۲.
- ↑ مائده/64.
- ↑ این مسجد محل احرام پیامبراکرم و ائمه طاهرین(ع) بود، چون زیر درخت سَمَره (کُنار یا سدر) احرام بسته میشد، این مسجد به نام شجره (درخت) مشهور شد. این مسجد هماکنون خارج شهر مدینه با فاصله هفت کیلومتری در مسیر مکه قرار دارد. زائرانی که از مدینه به مکه میروند از این میقات مُحْرِم میشوند.
- ↑ فاصله امروزی میان مکه تا مدینه ۴۲۰ کیلومتر است.
- ↑ مائده/۶۷.
- ↑ مائده/۳.
- ↑ گفتنی است ۱۱۰نفر از اصحاب و ۸۴تن از تابعین حدیث غدیر را نقل کردند.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴، الصواعق المحرقه، ص ۱۷۶ و ۱۷۸ شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۲۰۸.
- ↑ مائده/۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۱، ص ۳۷۸ تا ۴۱۳ ج ۳۷ ص ۱۰۸ تا۲۳۵؛ الغدیر، ج۱، ص۱۱، الصواعق المحرقه، ص۲۸۱، اعلام الوری، ص۱۳۳.
- ↑ ر. ک. مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص ۳۹۶.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۲۷۰. گفتنی است طلحه و زبیر، درحکومت امام علی(ع) نیز جزو اولین نفراتی بودند که با آن حضرت بیعت کردند، ولی دیری نپایید که نقض بیعت کردند و به همراهی عایشه، جنگ جَمَل را بر امام تحمیل نمودند؛ امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسی انحرافات و کینهتوزیهای طلحه و زبیر، به پیشگاه الهی چنین شکوه میکند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانی و ظَلَمانِی و نَکَثا بَیْعَتی و ألبّا النّاسَ عَلَیّ»؛ خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را برای جنگ با من گرد آوردند؛ ر.ک. الجَمَل، ص۱۰۱- ۱۳۰؛مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۹۵؛نهج البلاغه، خطبة۱۳۷.
- ↑ مائده/۳.
- ↑ آل عمران/۴۴.
- ↑ احزاب/۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۲۳.
- ↑ خصال، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ کافی، ج۲، ص۲۱.
- ↑ آل عمران/۱۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۷۵.
- ↑ . نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۳۳۸.
- ↑ پاسدار اسلام ۱۳۸۶ شماره ۳۱۳.
فهرست منابع
- اعلام الوری؛ فضل بن حسن طبرسی، م۵۴۸ق، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۷ق.
- التفسیرالکبیر، فخر رازی، ۶۰۶ق، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۹۹۵ م.
- الجَمَل؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، م۴۱۳ق، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۳ق.
- الخصال؛ شیخ صدوق، م۳۸۱ق، قم: انتشارات جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، دوم، ۱۴۰۳ ق.
- الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع والزندقة؛ أحمد بن حجر الهیتمی المکی ۹۷۴ ق، قاهره: شرکة الطباعة الفنیة المتحدة، دوم، ۱۳۸۵ق-۱۹۶۵م.
- الغدیر؛ عبدالحسین امینی، م ۱۳۹۰ق، بیروت: دارالکتاب العربی، سوم، ۱۳۸۷ ق.
- الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، م۳۲۸ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۴۰۷ق.
- المیزان فی تفسیر القرآن؛ سید محمدحسین طباطبائی، م۱۴۰۲ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
- بحارالانوار؛ محمد باقر مجلسی، م۱۱۱۰ق، بیروت: مؤسّسة الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی؛ محمود بن عمر آلوسی، م۱۲۷۰ق، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید معتزلی، م۶۵۶ق، قم: مکتبة آیت الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- مجمع البیان؛ فضل بن حسن طبرسی، م۵۴۸ق، بیروت: دارالمعرفه، دوم، ۱۴۰۸ق
- مستدرک الوسائل؛ میرزا حسین نوری، م۱۳۲۰ق، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، اول، ۱۴۰۸ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، م۵۸۸ق، قم: علامه، اول، ۱۳۷۹ق.