ولی امر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «== آمدن «مَولى»به معناى «ولىّ امر»<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۳۵۷  -...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
اول. مفسّرين
اول. مفسّرين


۱. مَحَلّى
'''مَحَلّى'''


جلال الدين مَحَلّى در تفسير آيه: «وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»<ref>تفسير جلال الدين: ص ۳۶۲.</ref> مى‏ نويسد: يعنى او بر ولىّ‏ امر خود گران است.<ref>تفسير الجلال الدين: ص ۳۶۲.</ref>
جلال الدين مَحَلّى در تفسير آيه: «وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»<ref>تفسير جلال الدين: ص ۳۶۲.</ref> مى‏ نويسد: يعنى او بر ولىّ‏ امر خود گران است.<ref>تفسير الجلال الدين: ص ۳۶۲.</ref>


۲. واحدى
'''واحدى'''


واحدى ذيل آيه «أنتَ مَولانا»<ref>بقره /  ۲۸۶.</ref> مى ‏گويد: يعنى يار ما و كسى كه امور ما به دست او است و به كارهاى ما مى‏ پردازد.<ref>التفسير الوسيط (مخطوط) .</ref>
واحدى ذيل آيه «أنتَ مَولانا»<ref>بقره /  ۲۸۶.</ref> مى ‏گويد: يعنى يار ما و كسى كه امور ما به دست او است و به كارهاى ما مى‏ پردازد.<ref>التفسير الوسيط (مخطوط) .</ref>


۳. نيشابورى
'''نيشابورى'''


نيشابورى در تفسير آيه «وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»<ref>نحل /  ۷۶.</ref> مى‏ نويسد: معناى اصلى «كَلَّ» كُندى در مقابل تيزى است. هر گاه چاقو كند شود گويند: «كَلَّ السِكّينُ» ، و هر گاه زبان كند شود و قادر به تكلّم نباشد گويند: «كَلَّ اللِسانُ» ، و هر گاه سخن گفتن بر كسى سنگين شود و نتواند روان سخن گويد گويند: «كَلَّ فُلانٌ عَنِ الكَلامِ» . جمله «فُلانٌ كَلٌّ عَلى مَولاهُ» يعنى بر كسى كه به كار او مى ‏پردازد و ما يحتاج او را تأمين مى‏ كند گران گشت و عيال او شد.
نيشابورى در تفسير آيه «وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»<ref>نحل /  ۷۶.</ref> مى‏ نويسد: معناى اصلى «كَلَّ» كُندى در مقابل تيزى است. هر گاه چاقو كند شود گويند: «كَلَّ السِكّينُ» ، و هر گاه زبان كند شود و قادر به تكلّم نباشد گويند: «كَلَّ اللِسانُ» ، و هر گاه سخن گفتن بر كسى سنگين شود و نتواند روان سخن گويد گويند: «كَلَّ فُلانٌ عَنِ الكَلامِ» . جمله «فُلانٌ كَلٌّ عَلى مَولاهُ» يعنى بر كسى كه به كار او مى ‏پردازد و ما يحتاج او را تأمين مى‏ كند گران گشت و عيال او شد.
خط ۲۲: خط ۲۲:
روشن است كه «ولىّ امر» و «متولّى امر» هر دو به معناى «امام» و «حاكم» و «رئيس» است. پس اگر «مَولى» در حديث غدير به معناى «ولىّ امر» باشد، استدلال شيعيان بر معتقدشان تامّ خواهد بود.
روشن است كه «ولىّ امر» و «متولّى امر» هر دو به معناى «امام» و «حاكم» و «رئيس» است. پس اگر «مَولى» در حديث غدير به معناى «ولىّ امر» باشد، استدلال شيعيان بر معتقدشان تامّ خواهد بود.


۴. فخر رازى
'''فخر رازى'''


آمدن »مَولى« به معناى »ولىّ‏امر« در ثبوت و شهرت به حدّى رسيده كه فخر رازى با همه تعصّبش نتوانسته آن را انكار كند، بلكه خود نيز آن را اثبات نموده است. وى در »نِهاية العقول« مى‏نويسد: مراد از مَولى و مَوالى در اين اشعار، اولياست: اخطل: فَأصبَحتَ مَولاها مِنَ الناسِ بَعدهُ: پس از او تو از ميان مردم مولاى قريش گشتى. شعر ديگرى نيز از او خطاب به بنى‏اميّه است: لَم يَأشِرُوا فيهِ إذا كانُوا مَواليهِ: و در آن تكبّر نكنند هر گاه كه آنان از موالى ايشان باشند. شاعرى ديگر: كانُوا مَوالىَ حَقٍّ يَطلُبُونَ بِهِ: آنان موالى حقّ بودند و آن را مى‏طلبيدند. مانند اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: مُزَينه و جُهَينه و اَسلَم و غِفار: موالى خدا و فرستاده‏اش هستند، يعنى اولياى خدا و فرستاده‏اش.
آمدن «مَولى» به معناى «ولىّ‏ امر» در ثبوت و شهرت به حدّى رسيده كه فخر رازى با همه تعصّبش نتوانسته آن را انكار كند، بلكه خود نيز آن را اثبات نموده است. وى در «نِهاية العقول» مى ‏نويسد: مراد از مَولى و مَوالى در اين اشعار، اولياست: اخطل: فَأصبَحتَ مَولاها مِنَ الناسِ بَعدهُ: پس از او تو از ميان مردم مولاى قريش گشتى. شعر ديگرى نيز از او خطاب به بنى ‏اميّه است: لَم يَأشِرُوا فيهِ إذا كانُوا مَواليهِ: و در آن تكبّر نكنند هر گاه كه آنان از موالى ايشان باشند. شاعرى ديگر: كانُوا مَوالىَ حَقٍّ يَطلُبُونَ بِهِ: آنان موالى حقّ بودند و آن را مى ‏طلبيدند. مانند اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: مُزَينه و جُهَينه و اَسلَم و غِفار: موالى خدا و فرستاده ‏اش هستند، يعنى اولياى خدا و فرستاده ‏اش.


اما »مَولى« در سخن ديگر حضرتش: »هر زنى كه بى اذن مولايش ازدواج كند...« در روايت مشهور ديگرى كه در آن به جاى »مولايش« ، »وليّش« آمده تفسير شده است. و اما آيه »ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا« ، يعنى ولىّ و ياور آنان. »وَ أنَّ الكافِرينَ لا مَولَى لَهُم«××× ۱ محمدصلى الله عليه وآله /  ۱۱. ×××، يعنى ياورى ندارند. از ابن‏عباس و مجاهد و عموم مفسّران چنين روايت شده است.
اما «مَولى» در سخن ديگر حضرتش: «هر زنى كه بى اذن مولايش ازدواج كند...» در روايت مشهور ديگرى كه در آن به جاى «مولايش» ،«وليّش» آمده تفسير شده است. و اما آيه «ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا» ، يعنى ولىّ و ياور آنان. «وَ أنَّ الكافِرينَ لا مَولَى لَهُم»<ref>محمدصلى الله عليه وآله /  ۱۱.</ref>، يعنى ياورى ندارند. از ابن ‏عباس و مجاهد و عموم مفسّران چنين روايت شده است.
 
 
روشن است كه مراد از ولىّ در اين مقام ولىّ امر است. بنابراين، آشكار شد كه شاه ولى‏اللَّه دهلوى از فخر رازى كه به عناد و تعصّب نامور است، تعصّب بيشتر و عناد سخت‏ترى دارد.


روشن است كه مراد از ولىّ در اين مقام ولىّ امر است. بنابراين، آشكار شد كه شاه ولى ‏اللَّه دهلوى از فخر رازى كه به عناد و تعصّب نامور است، تعصّب بيشتر و عناد سخت‏ ترى دارد.


دوم. لغويّين
دوم. لغويّين


'''انبارى:'''


۱. انبارى:
مَولى در لغت، به هشت معنى است. نخستين آنها آزادكننده بنده و سپس آزادشده و ولىّ و أولى بالشى‏ء و... است.<ref>مشكل القرآن: «ولى» . </ref> ابن ‏بطريق يحيى بن حسن حلى (م ۶۰۰ ق) ، سخن انبارى را نقل كرده و نوشته است: ابوبكر محمد بن قاسم انبارى در كتابش معروف به «تفسير المشكل فى القرآن» در يادكرد اقسام مَولى مى ‏نويسد: مَولى به معناى ولىّ و اولى بالشى‏ء است. وى در اين باره به آيه «هِىَ مَولاكُم»<ref>حديد /  ۱۵.</ref> و شعر لبيد -  كه پيشتر مكرر گذشت -  و غير آن استشهاد كرده است.'''سِجِستانى عزيزى:'''
 
مَولى در لغت، به هشت معنى است. نخستين آنها آزادكننده بنده و سپس آزادشده و ولىّ و أولى بالشى‏ء و... است.××× ۲ مشكل القرآن: »ولى« . ××× ابن‏بطريق يحيى بن حسن حلى )م ۶۰۰ ق( ، سخن انبارى را نقل كرده و نوشته است: ابوبكر محمد بن قاسم انبارى در كتابش معروف به »تفسير المشكل فى القرآن« در يادكرد اقسام مَولى مى‏نويسد: مَولى به معناى ولىّ و اولى بالشى‏ء است. وى در اين باره به آيه »هِىَ مَولاكُم«××× ۳ حديد /  ۱۵. ××× و شعر لبيد -  كه پيشتر مكرر گذشت -  و غير آن استشهاد كرده است.
 
 
۲. سِجِستانى عزيزى:
 
»مَولانا«××× ۴ بقره /  ۲۸۶. ××× يعنى ولىّ ما. مولى بر هشت وجه است: مُعتِق و مُعتَق و ولىّ و اولى بالشى‏ء و پسرعمو و داماد و پناه‏دهنده و هم پيمان.××× ۵ نزهة القلوب: ص ۲۰۹. ×××
 
۳. ابوزكريّا پسر خطيب تبريزى:
 
مولى نزد بسيارى از مردم تنها به معناى پسرعمو است. حال كه چنين نيست، بلكه مولى به معناى ولى است و هر كس ولى انسان باشد مولاى او است، مانند: پدر و برادر و پسر برادر و عمو و پسرعمو و ديگر خويشاوندان پدرى. مولى در آيه »إنّى خِفتُ المَوالىَ مِن وَرائى«××× ۱ مريم /  ۵ . ×××: من از موالى‏ام از پس مرگ خويش بيمناك هستم، به همين معانى است.
 
 
حديث »هر زنى كس بى‏اذن مولايش ازدواج كند ازدواجش باطل است« روشن مى‏كند كه هر ولىّ‏اى را مولى گويند و مراد پيامبرصلى الله عليه وآله از مولى ولى است. خداى عزوجل گويد: »يَومَ لا يُغنى مَولىً عَن مَولىً شَيئاً«××× ۲ دخان /  ۴۱. ×××: روزى كه هيچ مولايى سودى براى مولايى ندارد. آيا مراد خدا در اين آيه از مولاى آدمى تنها پسرعموى او است؟! به هم‏پيمان نيز مولى گفته مى‏شود... .××× ۳ غريب الحديث: »ولى« . ×××


«مَولانا»<ref>بقره /  ۲۸۶.</ref> يعنى ولىّ ما. مولى بر هشت وجه است: مُعتِق و مُعتَق و ولىّ و اولى بالشى‏ء و پسرعمو و داماد و پناه‏ دهنده و هم پيمان.<ref>نزهة القلوب: ص ۲۰۹.</ref>


۴. فيروزآبادى:
'''ابوزكريّا پسر خطيب تبريزى:'''


مولى يعنى مالك، عبد، مُعتِق، مُعتَق، همراه و مصاحب، نزديكان مثل پسرعمو و مانند آن، پناه‏دهنده، هم‏پيمان، پسر، عمو، مهمان، شريك، پسر خواهر، ولىّ، خداوندگار، ياور، نعمت دهنده، نعمت گيرنده، دوستدار، تابع، داماد.××× ۴ القاموس: »ولى« . ×××
مولى نزد بسيارى از مردم تنها به معناى پسرعمو است. حال كه چنين نيست، بلكه مولى به معناى ولى است و هر كس ولى انسان باشد مولاى او است، مانند: پدر و برادر و پسر برادر و عمو و پسرعمو و ديگر خويشاوندان پدرى. مولى در آيه «إنّى خِفتُ المَوالىَ مِن وَرائى»<ref>مريم /  ۵ .</ref>: من از موالى ‏ام از پس مرگ خويش بيمناک هستم، به همين معانى است.


حديث «هر زنى كس بى‏ اذن مولايش ازدواج كند ازدواجش باطل است» روشن مى ‏كند كه هر ولىّ‏ اى را مولى گويند و مراد پيامبرصلى الله عليه وآله از مولى ولى است. خداى عزوجل گويد: «يَومَ لا يُغنى مَولىً عَن مَولىً شَيئاً»<ref>دخان /  ۴۱.</ref>: روزى كه هيچ مولايى سودى براى مولايى ندارد. آيا مراد خدا در اين آيه از مولاى آدمى تنها پسرعموى او است؟! به هم ‏پيمان نيز مولى گفته مى‏ شود... .<ref>غريب الحديث: «ولى» .</ref>


۵ . ابواللّيث سمرقندى:
'''فيروزآبادى:'''


»أنتَ مَولانا«××× ۵ بقره /  ۲۸۶. ××× يعنى ولىّ و حافظ ما. »بَلِ اللَّهُ مَولاكُم«××× ۶ آل‏عمران /  ۱۵۰. ××× يعنى خداى تعالى را در اوامرش اطاعت كنيد كه او مولاى شماست؛ يعنى ولىّ و ياور شما.××× ۷ تفسير ابوللّيث )مخطوط( . ×××
مولى يعنى مالک، عبد، مُعتِق، مُعتَق، همراه و مصاحب، نزديكان مثل پسرعمو و مانند آن، پناه ‏دهنده، هم‏پيمان، پسر، عمو، مهمان، شريک، پسر خواهر، ولىّ، خداوندگار، ياور، نعمت دهنده، نعمت گيرنده، دوستدار، تابع، داماد.<ref>القاموس: «ولى» . </ref>


۶ . ثعلبى:
'''ابواللّيث سمرقندى:'''


»أنتَ مَولانا«××× ۱ بقره /  ۲۸۶. ××× يعنى ياور و حافظ و ولىّ ما و كسى كه به ما سزاوارتر است.××× ۲ الكشف و البيان: ج ۲ ص ۳۰۹. ×××
«أنتَ مَولانا»<ref>بقره /  ۲۸۶.</ref> يعنى ولىّ و حافظ ما. «بَلِ اللَّهُ مَولاكُم»<ref>آل‏ عمران /  ۱۵۰.</ref> يعنى خداى تعالى را در اوامرش اطاعت كنيد كه او مولاى شماست؛ يعنى ولىّ و ياور شما.<ref>تفسير ابوللّيث (مخطوط) .</ref>


'''ثعلبى:'''


۷. واحدى:
«أنتَ مَولانا»<ref>بقره /  ۲۸۶.</ref> يعنى ياور و حافظ و ولىّ ما و كسى كه به ما سزاوارتر است.<ref>الكشف و البيان: ج ۲ ص ۳۰۹.</ref>


»بَلِ اللَّهُ مَولاكُم«××× ۳ آل‏عمران /  ۱۵۰. ××× يعنى يار و ياور شماست، پس از موالات كافران بى‏نيازى جوييد و از آنان يارى نخواهيد كه من ولىّ و يار شما هستم.××× ۴ التفسير الوسيط )مخطوط( . ×××
'''واحدى:'''


«بَلِ اللَّهُ مَولاكُم»<ref>آل‏ عمران /  ۱۵۰.</ref> يعنى يار و ياور شماست، پس از موالات كافران بى ‏نيازى جوييد و از آنان يارى نخواهيد كه من ولىّ و يار شما هستم.<ref>التفسير الوسيط (مخطوط) .</ref>


۸ و ۹ و ۱۰. بَغَوى و ابن‏جوزى و قمولى:
'''۸ و ۹ و ۱۰. بَغَوى و ابن‏ جوزى و قمولى:'''


»أنتَ مَولانا«××× ۵ بقره /  ۲۸۶. ××× يعنى ياور و حافظ و ولىّ ما.××× ۶ معالم التنزيل: ج ۱ ص ۲۶۵. زاد المسير: ج ۸ ص ۳۰۷. تكمله تفسير رازى. ×××
«أنتَ مَولانا»<ref>بقره /  ۲۸۶.</ref> يعنى ياور و حافظ و ولىّ ما.<ref>معالم التنزيل: ج ۱ ص ۲۶۵. زاد المسير: ج ۸ ص ۳۰۷. تكمله تفسير رازى.</ref>


'''نيشابورى:'''


۱۱. نيشابورى:
حاكم نيشابورى مى‏ گويد: «اللَّهُ وَلىُّ الَذينَ آمَنُوا»<ref>بقره /  ۲۵۷.</ref> يعنى متولّى امور و سرپرست مصالح آنان. »ولىّ« بر وزن »فعيل« و در معناى فاعلى است، و اين تركيب به نزديكى دلالت مى‏كند. از اين رو »محبّ« ولىّ است، چرا كه با دوستى و يارى به تو نزديك مى‏شود. »والى« نيز از همين معنى است، زيرا او با اداره قوم به ايشان نزديك مى‏گردد.××× ۸ تفسير نيشابورى: ج ۳ ص ۲۱. ×××


حاكم نيشابورى مى‏گويد: »اللَّهُ وَلىُّ الَذينَ آمَنُوا«××× ۷ بقره /  ۲۵۷. ××× يعنى متولّى امور و سرپرست مصالح آنان. »ولىّ« بر وزن »فعيل« و در معناى فاعلى است، و اين تركيب به نزديكى دلالت مى‏كند. از اين رو »محبّ« ولىّ است، چرا كه با دوستى و يارى به تو نزديك مى‏شود. »والى« نيز از همين معنى است، زيرا او با اداره قوم به ايشان نزديك مى‏گردد.××× ۸ تفسير نيشابورى: ج ۳ ص ۲۱. ×××





نسخهٔ ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۰

آمدن «مَولى»به معناى «ولىّ امر»[۱]

از ديگر ادله قاطع بر آمدن «مَولى» به معناى «أولى» ، معانى است كه براى اين واژه گفته ‏اند و هم ‏معناى معناى «أولى» است. از جمله آمدن «مَولى» به معناى «ولىّ امر» است.

گروهى از مفسّران بزرگ و نيز گروهى از دانشمندان نامدار علم لغت واژه مَولى را به «ولىّ امر» تفسير و معنى كرده ‏اند، كه ذيلاً به توضيح آن مى ‏پردازيم:

اول. مفسّرين

مَحَلّى

جلال الدين مَحَلّى در تفسير آيه: «وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»[۲] مى‏ نويسد: يعنى او بر ولىّ‏ امر خود گران است.[۳]

واحدى

واحدى ذيل آيه «أنتَ مَولانا»[۴] مى ‏گويد: يعنى يار ما و كسى كه امور ما به دست او است و به كارهاى ما مى‏ پردازد.[۵]

نيشابورى

نيشابورى در تفسير آيه «وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»[۶] مى‏ نويسد: معناى اصلى «كَلَّ» كُندى در مقابل تيزى است. هر گاه چاقو كند شود گويند: «كَلَّ السِكّينُ» ، و هر گاه زبان كند شود و قادر به تكلّم نباشد گويند: «كَلَّ اللِسانُ» ، و هر گاه سخن گفتن بر كسى سنگين شود و نتواند روان سخن گويد گويند: «كَلَّ فُلانٌ عَنِ الكَلامِ» . جمله «فُلانٌ كَلٌّ عَلى مَولاهُ» يعنى بر كسى كه به كار او مى ‏پردازد و ما يحتاج او را تأمين مى‏ كند گران گشت و عيال او شد.

همچنين نيشابورى در ذيل آيه «أنتَ مَولانا»[۷] مى‏ گويد: يعنى ولىّ ما در رفع وجود ما و ياور ما در رسيدن به مقصود ما.[۸]

روشن است كه «ولىّ امر» و «متولّى امر» هر دو به معناى «امام» و «حاكم» و «رئيس» است. پس اگر «مَولى» در حديث غدير به معناى «ولىّ امر» باشد، استدلال شيعيان بر معتقدشان تامّ خواهد بود.

فخر رازى

آمدن «مَولى» به معناى «ولىّ‏ امر» در ثبوت و شهرت به حدّى رسيده كه فخر رازى با همه تعصّبش نتوانسته آن را انكار كند، بلكه خود نيز آن را اثبات نموده است. وى در «نِهاية العقول» مى ‏نويسد: مراد از مَولى و مَوالى در اين اشعار، اولياست: اخطل: فَأصبَحتَ مَولاها مِنَ الناسِ بَعدهُ: پس از او تو از ميان مردم مولاى قريش گشتى. شعر ديگرى نيز از او خطاب به بنى ‏اميّه است: لَم يَأشِرُوا فيهِ إذا كانُوا مَواليهِ: و در آن تكبّر نكنند هر گاه كه آنان از موالى ايشان باشند. شاعرى ديگر: كانُوا مَوالىَ حَقٍّ يَطلُبُونَ بِهِ: آنان موالى حقّ بودند و آن را مى ‏طلبيدند. مانند اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: مُزَينه و جُهَينه و اَسلَم و غِفار: موالى خدا و فرستاده ‏اش هستند، يعنى اولياى خدا و فرستاده ‏اش.

اما «مَولى» در سخن ديگر حضرتش: «هر زنى كه بى اذن مولايش ازدواج كند...» در روايت مشهور ديگرى كه در آن به جاى «مولايش» ،«وليّش» آمده تفسير شده است. و اما آيه «ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا» ، يعنى ولىّ و ياور آنان. «وَ أنَّ الكافِرينَ لا مَولَى لَهُم»[۹]، يعنى ياورى ندارند. از ابن ‏عباس و مجاهد و عموم مفسّران چنين روايت شده است.

روشن است كه مراد از ولىّ در اين مقام ولىّ امر است. بنابراين، آشكار شد كه شاه ولى ‏اللَّه دهلوى از فخر رازى كه به عناد و تعصّب نامور است، تعصّب بيشتر و عناد سخت‏ ترى دارد.

دوم. لغويّين

انبارى:

مَولى در لغت، به هشت معنى است. نخستين آنها آزادكننده بنده و سپس آزادشده و ولىّ و أولى بالشى‏ء و... است.[۱۰] ابن ‏بطريق يحيى بن حسن حلى (م ۶۰۰ ق) ، سخن انبارى را نقل كرده و نوشته است: ابوبكر محمد بن قاسم انبارى در كتابش معروف به «تفسير المشكل فى القرآن» در يادكرد اقسام مَولى مى ‏نويسد: مَولى به معناى ولىّ و اولى بالشى‏ء است. وى در اين باره به آيه «هِىَ مَولاكُم»[۱۱] و شعر لبيد -  كه پيشتر مكرر گذشت -  و غير آن استشهاد كرده است.سِجِستانى عزيزى:

«مَولانا»[۱۲] يعنى ولىّ ما. مولى بر هشت وجه است: مُعتِق و مُعتَق و ولىّ و اولى بالشى‏ء و پسرعمو و داماد و پناه‏ دهنده و هم پيمان.[۱۳]

ابوزكريّا پسر خطيب تبريزى:

مولى نزد بسيارى از مردم تنها به معناى پسرعمو است. حال كه چنين نيست، بلكه مولى به معناى ولى است و هر كس ولى انسان باشد مولاى او است، مانند: پدر و برادر و پسر برادر و عمو و پسرعمو و ديگر خويشاوندان پدرى. مولى در آيه «إنّى خِفتُ المَوالىَ مِن وَرائى»[۱۴]: من از موالى ‏ام از پس مرگ خويش بيمناک هستم، به همين معانى است.

حديث «هر زنى كس بى‏ اذن مولايش ازدواج كند ازدواجش باطل است» روشن مى ‏كند كه هر ولىّ‏ اى را مولى گويند و مراد پيامبرصلى الله عليه وآله از مولى ولى است. خداى عزوجل گويد: «يَومَ لا يُغنى مَولىً عَن مَولىً شَيئاً»[۱۵]: روزى كه هيچ مولايى سودى براى مولايى ندارد. آيا مراد خدا در اين آيه از مولاى آدمى تنها پسرعموى او است؟! به هم ‏پيمان نيز مولى گفته مى‏ شود... .[۱۶]

فيروزآبادى:

مولى يعنى مالک، عبد، مُعتِق، مُعتَق، همراه و مصاحب، نزديكان مثل پسرعمو و مانند آن، پناه ‏دهنده، هم‏پيمان، پسر، عمو، مهمان، شريک، پسر خواهر، ولىّ، خداوندگار، ياور، نعمت دهنده، نعمت گيرنده، دوستدار، تابع، داماد.[۱۷]

ابواللّيث سمرقندى:

«أنتَ مَولانا»[۱۸] يعنى ولىّ و حافظ ما. «بَلِ اللَّهُ مَولاكُم»[۱۹] يعنى خداى تعالى را در اوامرش اطاعت كنيد كه او مولاى شماست؛ يعنى ولىّ و ياور شما.[۲۰]

ثعلبى:

«أنتَ مَولانا»[۲۱] يعنى ياور و حافظ و ولىّ ما و كسى كه به ما سزاوارتر است.[۲۲]

واحدى:

«بَلِ اللَّهُ مَولاكُم»[۲۳] يعنى يار و ياور شماست، پس از موالات كافران بى ‏نيازى جوييد و از آنان يارى نخواهيد كه من ولىّ و يار شما هستم.[۲۴]

۸ و ۹ و ۱۰. بَغَوى و ابن‏ جوزى و قمولى:

«أنتَ مَولانا»[۲۵] يعنى ياور و حافظ و ولىّ ما.[۲۶]

نيشابورى:

حاكم نيشابورى مى‏ گويد: «اللَّهُ وَلىُّ الَذينَ آمَنُوا»[۲۷] يعنى متولّى امور و سرپرست مصالح آنان. »ولىّ« بر وزن »فعيل« و در معناى فاعلى است، و اين تركيب به نزديكى دلالت مى‏كند. از اين رو »محبّ« ولىّ است، چرا كه با دوستى و يارى به تو نزديك مى‏شود. »والى« نيز از همين معنى است، زيرا او با اداره قوم به ايشان نزديك مى‏گردد.××× ۸ تفسير نيشابورى: ج ۳ ص ۲۱. ×××


همچنين نيشابورى مى‏گويد: »بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا«××× ۹ محمدصلى الله عليه وآله /  ۱۱. ××× يعنى ولىّ و ياور آنان است.××× ۰۱ تفسير نيشابورى: ج ۲۶ ص ۲۴. ×××

۱۲. فخر رازى

وى ذيل آيه »اللَّهُ وَلىُّ الَذينَ آمَنُوا«××× ۱ بقره /  ۲۵۷. ××× مى‏نويسد: در اين آيه دو مسئله مطرح است: مسئله اول: »ولىّ« بر وزن »فعيل« در معناى فاعلى و برگرفته از اين كلام عرب است: او عهده‏دار فلان امر شد، پس او والى و ولىّ است. اصل اين واژه از »وَلْى« به معناى نزديكى است. هُذَلى گويد: »وَ عَدَت عَوادٍ دُونَ وَليِكَ تَشغَبُ« . از همين معنى است كه گويند: دَارى تَلى دارَها، يعنى خانه من نزديك خانه او است. به اين سبب به دوستِ كمك‏كار »ولىّ« مى‏گويند، زيرا او با دوستى و يارى به انسان نزديك مى‏شود و تو را رها نمى‏كند. »والى« نيز از همين معنى است، زيرا او با تدبير و امر و نهى به قوم نزديك مى‏شود. »مَولى« هم از همين معنى است.××× ۲ تفسير رازى: ج ۷ ص ۱۸. ×××


اينان و غير اينان مولى را به ولىّ تفسير مى‏كنند و از آنجا كه ولىّ را به ولىّ‏امر و متولّى امر تفسير مى‏نمايند، پس قطعاً معناى مولى ولىّ‏امر و متولّى امر خواهد بود.


در آخر اين عنوان، بد نيست اشاره كنيم كه شاه ولى‏اللَّه دهلوى آمدن »مَولى« به معناى »ولىّ امر« را انكار كرده است.××× ۳ ازالة الخفاء عن سيرة الخلفاء. ××× البته اين انكار دهلوى از روشن‏ترين شواهد دلالت حديث غدير به امامت است و اينكه »مَولى« به معناى »ولىّ امر« باشد؛ چرا كه شكى نيست كه انكار ولى‏اللَّه دهلوى ستيزه‏جويى آشكار و تعصّب دشمنانه است. و آنچه از سخنان دانشمندان عامه نقل كرديم براى ابطال اين انكار بسنده است.


۲.  اقرار مسلمانان به ولىّ‏امر بودن اميرالمؤمنين‏عليه السلام××× ۴ اسرار غدير: ص ۲۴. ×××

   آنچه مى‏توانست همه نقشه‏هاى منافقين را يكجا خنثى نمايد و اسلام را در جوّ اجتماعى آغشته به نفاق زمان پيامبرصلى الله عليه وآله بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله بود.

آن حضرت اين مهم را از آغاز بعثت خويش در هر فرصت مناسب بيان مى‏فرمود، و حتى بارها با سند و پشتوانه اجتماعى مطرح مى‏كرد، تا آنجا كه روزى اميرالمؤمنين‏عليه السلام را فراخواند و سپس به خادم خود دستور داد تا صد نفر از قريش و هشتاد نفر از ساير عرب و شصت نفر از عجم و چهل نفر از اهل حبشه را جمع نمايد. وقتى اين عده جمع شدند دستور داد ورقه‏اى بياورند.


سپس به آنان دستور داد مانند صف نماز در كنار يكديگر بايستند و فرمود: »اى مردم، آيا قبول داريد كه خداوند صاحب اختيار من است و به من امر و نهى مى‏نمايد و من در برابر سخن خدا حق امر و نهى ندارم« ؟


گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. فرمود: »آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم و به شما امر و نهى مى‏كنم و شما در برابر سخن من حق امر و نهى‏نداريد«؟ گفتند: بلى ، يا رسول اللَّه.


فرمود: هر كس كه خداوند و من صاحب اختيار اوييم اين على صاحب اختيار او است. او شما را امر و نهى مى‏كند و شما در برابر سخن او حق امر و نهى نداريد. خداوندا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند. خداوندا تو شاهد من بر اينان هستى كه من ابلاغ كردم و دلسوزى نمودم.


سپس دستور داد آن ورقه )كه اين مطالب در آن بود( سه بار براى آنان خوانده شود. بعد سه بار فرمود: چه كسى از شما مايل است اين پيمان را باز پس گيرد؟ آنان سه مرتبه گفتند: به خدا و پيامبرش پناه مى‏بريم از اينكه گفته خود را باز پس گيريم.


بعد آن حضرت ورقه را بست و با مُهر يكايك آن جمع ورقه را مهر نمود و فرمود: اى على، اين نوشته را نزد خود نگه دار، و هر كس اين پيمان را شكست آن را برايش بخوان تا من در روز قيامت خصم او باشم.××× ۱ فيض القدير: ص ۳۹۴. ×××

۳.  خطبه غدير و ولىّ‏امر××× ۱ واقعه قرآنى غدير: ص ۸۷ . ×××

   در فرازى از فرازهاى مرحله سوم از خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد كردند كه باطن و تفسير قرآن را بيان نمى‏كند مگر اين كسى كه مى‏خواهم دست او را بگيرم و او را بالا ببرم و بازوى او را بگيرم و با دستانم او را بلند كنم و به شما بفهمانم كه هر كس من صاحب اختيار او بوده‏ام اين على صاحب اختيار اوست، و ولايت او از طرف خدا نازل شده است.


   براى موارد بيشتر در مورد »ولىّ‏امر« مراجعه شود به عنوان: امامت، و عنوان: دلالت حديث غدير، و عنوان: صاحب اختيار، و عنوان: مولى، و عنوان: ولايت.

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۳۵۷  - ۳۵۳.
  2. تفسير جلال الدين: ص ۳۶۲.
  3. تفسير الجلال الدين: ص ۳۶۲.
  4. بقره /  ۲۸۶.
  5. التفسير الوسيط (مخطوط) .
  6. نحل /  ۷۶.
  7. بقره /  ۲۸۶.
  8. تفسير نيشابورى: ج ۳ ص ۱۱۳ و ج ۱۴ ص ۹۹.
  9. محمدصلى الله عليه وآله /  ۱۱.
  10. مشكل القرآن: «ولى» .
  11. حديد /  ۱۵.
  12. بقره /  ۲۸۶.
  13. نزهة القلوب: ص ۲۰۹.
  14. مريم /  ۵ .
  15. دخان /  ۴۱.
  16. غريب الحديث: «ولى» .
  17. القاموس: «ولى» .
  18. بقره /  ۲۸۶.
  19. آل‏ عمران /  ۱۵۰.
  20. تفسير ابوللّيث (مخطوط) .
  21. بقره /  ۲۸۶.
  22. الكشف و البيان: ج ۲ ص ۳۰۹.
  23. آل‏ عمران /  ۱۵۰.
  24. التفسير الوسيط (مخطوط) .
  25. بقره /  ۲۸۶.
  26. معالم التنزيل: ج ۱ ص ۲۶۵. زاد المسير: ج ۸ ص ۳۰۷. تكمله تفسير رازى.
  27. بقره /  ۲۵۷.