آيه ۶ احزاب و غدیر: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «== «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُم...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۲ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۷
«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ...»[۱]
اولين آيه اى كه در مدينه و به عنوان پيش درآمد سفر حجةالوداع و غدير نازل شد اين آيه بود:
«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّه مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِى الْكِتابِ مَسْطُوراً».
«پيامبر بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و همسران او مادران آنان هستند، و خويشاوندان از مؤمنين و مهاجرين برخى بر بعض ديگر در كتاب خدا تقدم دارند، مگر آنكه نسبت به اولياء آنان كار خيرى انجام داده باشند كه اين در كتاب پنهان است» .
اين آيه از دو جهت قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
ماه ذى القعدة سال دهم هجرى، مدينه غافل از مراسم عظيمى بود كه در آينده اى نزديك در مكه و غدير به وقوع مى پيوست. هنوز سفر حج از سوى خدا و رسول اعلام نشده بود كه آماده سازى فكرى مردم براى پذيرش و درك مفاهيم بلند ولايت و امامت با نام قرآن آغاز شد.
اين شروع با نزول آيه بسيار مهمى از قرآن درباره مقام با عظمت پيامبر صلى الله عليه وآله بود كه بعد از آن محور غدير قرار گرفت. آيه ششم سوره احزاب «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ ...» : «پيامبر بر مردم از خودشان صاحب اختيارتر است ...» در آن روزها در مدينه بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شد، كه صاحب اختيارى آن حضرت را بيان مى كرد و مقدمه اى بود براى كلمه «مولى» در «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» كه در غدير اعلام شد.
كلمه «اَولى به نَفْس» كه تركيب پر معنايى بود در اذهان همه جرقه هايى ايجاد كرد و انگيزهاى براى فهم دقيق تر آن شد. لذا از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيدند: يا رسول اللَّه، اين ولايت چيست كه به وسيله آن شما بر ما از خودمان بيشتر اختيار داريد؟ حضرت فرمود: «پذيرفتن و اطاعت در آنچه دوست بداريد و آنچه بر شما خوش نيايد و دوست نداشته باشيد» . مردم با شنيدن اين محتواى بلند گفتند: پذيرفتيم و اطاعت مى كنيم.[۲]
در بيانى ديگر:
اولين جرقه هاى فكرى براى مراسم غدير از مدينه آغاز شد، و ناخود آگاه مردم را به سوى چنين برنامه اى سوق داد. اين آيه قبل از سفر غدير و به عنوان مقدمه اى بر آن نازل شد و در خطابه غدير شأن نزول آن به طور كامل بيان شد. در مدينه كه اين آيه نازل شد، سؤال مردم اين بود كه: اين ولايت به چه معنى و در چه محدوده اى است؟
پيامبر صلى الله عليه وآله اين صاحب اختيارى مقام نبوت نسبت به مردم را به اطاعت مطلق از او در آنچه خوش داريد يا نداريد معنى كردند. با اين ذهنيّت سفر حج آغاز شد تا روز غدير كه همين صاحب اختيارى مطلق براى على بن ابى طالب عليه السلام و امامان بعد از او اعلام گرديد. متن حديث كه نزول آيه قبل از غدير را تصريح كرده چنين است:
عطيه سعدى مى گويد: از حذيفه يمانى درباره منصوب كردن پيامبر صلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را در روز غدير سؤال كردم كه چگونه بود.
حذيفه گفت: خداوند بر پيامبرش اين آيه را در مدينه نازل كرد: «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّه مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ» : «پيامبر نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است ...».
پرسيدند: يا رسول اللَّه! اين ولايت چيست كه شما به وسيله آن بر ما از خودمان بيشتر اختيار داريد؟ فرمود: «شنيدن و اطاعت كردن در آنچه كه دوست بداريد يا بر شما خوش نيايد» .ما گفتيم: شنيديم و اطاعت مى كنيم.
پس از اين بود كه به عنوان حجةالوداع به سوى مكه حركت كرديم و جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد! خدايت سلام رسانده مى گويد: على را به عنوان عَلَمى براى مردم منصوب كن.[۳]
مردم با اين خاطره از «ولايت نبوى» از مدينه حركت كردند كه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» ، و با رسيدن به مكه سراغ اعمال حج رفتند و پس از اتمام حج راهى غدیر شدند؛ تا ساعتى كه در برابر منبر غدير نشستند. آن روز روزى بود كه بايد شأن نزول اين آيه كامل می شد و ارتباط غدير با اين فراز قرآن تبيين مى گرديد.
پيامبر صلى الله عليه وآله با يادآورى آيه مزبور درباره ولايت خود از مردم اقرار گرفت، و سپس ضمن معنى كردن اين ولايت، ادامه اين صاحب اختيارى را درباره اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام با ظرافت كامل بيان فرمود، به گونه اى كه ولايت آنان استمرار ولايت نبوى به شمار آيد و از متن قرآن استخراج شود.
اين بخش حساس تاريخ را عبد اللَّه بن جعفر - كه خود حاضر در غدير بوده - خطاب به معاويه چنين توصيف مى كند:
من از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم در حالى كه آن حضرت بر فراز منبر بود، و من و عمر بن ابى سلمه و اسامة بن زيد و سعد بن ابى وقاص و سلمان فارسى و ابوذر و مقداد و زبير در مقابل او قرار داشتيم.
در آن لحظه حضرت فرمود: «الَسْتُ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ» : «آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان صاحب اختيارتر نيستم»؟ گفتيم: بلى، يا رسول اللَّه. فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتيم: بلى، يا رسول اللَّه.
فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» : «هركس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست و بر او از خودش بيشتر اختيار دارد» - و با دست مبارك بر شانه على عليه السلام زد - و فرمود: «اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» .
سپس فرمود: اى مردم، من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارترم و با بودن من آنان را امرى و اختيارى نيست. بعد از من على نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و با بودن او آنان را امرى و اختيارى نيست. سپس پسرم حسن نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و با بودن او آنان را امرى و اختيارى نيست.
سپس بار ديگر بر سر مطلب بازگشت و فرمود: اى مردم، وقتى من به شهادت رسيدم على بر شما از خودتان صاحب اختيارتر است، و آنگاه كه على به شهادت برسد پسرم حسن بر مؤمنين صاحب اختيارتر است، و آنگاه كه حسن به شهادت برسد پسرم حسين بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است.[۴]
تحليل اعتقادى
در مورد اين آيه دو تحليل اعتقادى می توان بيان كرد:
الف. مىبينيم كه جرقّه غدير از مسئله «ولايت» و «صاحب اختيارى مردم» آغاز شده و از همان ابتدا اين ارتباط در ذهن مردم جاى گرفته است. حتى عظمت مسئله به خوبى جلوه كرده است كه فوراً درباره معنى و محدوده آن سؤال كرده اند.
با اين ذهنيت، آيا مضحكه نيست كه بگوييم پيامبر صلى الله عليه وآله آن جمعيت ۱۲۰۰۰۰ نفرى را در غدير جمع كرد تا بگويد: «على را دوست بداريد» ؟!! اينجاست كه اگر قضاياى تاريخى را با همه جوانب آن از آغاز تا انجام دنبال كنيم، تأثير عجيبى در درك و تحليل آن خواهد گذاشت و گاهى صورت ماجرا تغيير پيدا مى كند.
ب. خط ارتباط غدير با قرآن بسيار زيبا به تصوير كشيده شده است، و جا دارد آن را اين گونه به خاطر بسپاريم:
قرآن ولايت نبوى را اثبات مى كند. پيامبرصلى الله عليه وآله همان آيه را در غدير به عنوان شاهد بر ولايت خود ذكر مى كند. آنگاه ولايت اميرالمؤمنين و امامان عليهم السلام را به عنوان تفريع و ادامه ولايت خود بيان مى كند. سپس اين ولايت را به معناى تصميم گيرندگان در همه امور مردم توضيح مى دهد. آنگاه با ذكر ولايت سه امام، استمرار آن را از بقيه فرازهاى غدير به ما مى فهماند.
تأكيد خاص اين حديث بر جمله «لَيْسَ لَهُمْ مَعَهُ امْرٌ» است، يعنى با وجود آنان براى مردم امرى و اختيارى نيست. بايد گفت: قوام ولايت مطلقه امامان عليهم السلام به همين نكته است، يعنى اگر آنان صاحب فرمان على الاطلاق باشند هيچ كس ديگرى - حتى خود كسى كه درباره اش تصميم گيرى مى شود - نبايد حق دخالت و رأى و نظر در آن موضوع داشته باشد.
ضمانت چنين فرمان قاطعى عصمت الهى است كه فقط درباره امامان عليهم السلام وجود دارد؛ و هر كسى را متقاعد مىكند كه در برابر دستور و نظر مبارك معصوم عليهم السلام خود را تخطئه نمايد و فرمان او را مقدم بداند، كه فرمان او همان فرمان خداست و در واقع فرمان خدا را مقدم داشته است.
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه يكى از اين آيات، آيه ۶ سوره احزاب است:
«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّه مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِى الْكِتابِ مَسْطُوراً» :
«پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و همسران او مادران مؤمنين هستند. و بعضى از خويشان از مؤمنين و مهاجرين نسبت به برخى ديگر در كتاب خدا تقدم دارند، مگر آنكه نسبت به دوستان خود كار نيكى انجام داده باشند، كه اين مطلب در كتاب نوشته شده است» .
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن روايت
فيما انْشَدَ اميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام النّاسَ فى رُحْبَةِ الْكُوفَةِ: انْشِدُ اللَّه مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّه صلى الله عليه وآله يَقُولُ يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» الاّ قامَ. فَقامَ اثْناعَشَرَ بَدْرِيّاً فَقالُوا: نَشْهَدُ انّا سَمِعْنا رَسُولَاللَّه صلى الله عليه وآله يَقُولُ يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ: «الَسْتُ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ وَ ازْواجى امَّهاتهمْ» ؟ قُلْنا: بَلى يا رَسُولَ اللَّه. فَقالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»:
از مواردى كه اميرالمؤمنين عليه السلام مردم را در ميدان كوفه قسم داد اين بود كه: قسم مى دهم هر كس را كه از پيامبر صلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيده كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» كه برخيزد. در اينجا دوازده نفر از شركت كنندگان در جنگ بدر برخاستند و گفتند: ما شهادت مى دهيم كه در روز غدير خم از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيديم كه مىفرمود: «آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم»؟ مردم گفتند: بلى يا رسول اللَّه. پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار اوست. خدايا هركس ولايت او را بپذيرد دوست بدار و با هركس كه با او دشمنى كند دشمنى كن».[۵]
موقعيت تاريخى
در احاديثى كه خلاصه واقعه غدير را نقل كرده اند قبل از جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» استشهاد پيامبر صلى الله عليه وآله به اين آيه قرآن به عنوان مقدمه اعتقادى آن ديده مى شود. اضافه بر اينكه از روايات استفاده مى شود استشهاد به اين آيه در ايام سه روزه غدير به طور مكرر صورت گرفته است و حضرت گذشته از اصل خطبه، به مناسبت هاى مختلفى اين ركن غدير را مطرح فرموده اند.
موقعيت قرآنى
موقعيت اين آيه در قرآن به عنوان تنها آيه صريح در ولايت شخص پيامبر صلى الله عليه وآله ممتاز است، اگر چه آيات بسيارى دلالت بر مقام با عظمت آن حضرت دارد. اين آيه به صورت يك سؤال در قالب ضمير متكلم در خطابه حضرت آمده است كه آيا من اولى به نفس مؤمنين نيستم؟
تحليل اعتقادى
تحليل اعتقادى اول
عصاره غدير «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» است كه از ميان ده ها كلمه كه مى توانست بيانگر چنين مقامى باشد كلمه «مولى» به عنوان پرمحتواترين و گوياترين آنها انتخاب شد.
براى آنكه درك معانى مولى روشن باشد و مورد بحث قرار نگيرد و راه دور دست مسلمانان دچار مسائل سؤال برانگيز نشود، يك جمله كوتاه قرآنى براى تبيين معناى «مولى» انتخاب شد كه مربوط به مقام والاى پيامبرصلى الله عليه وآله است و كسى در معناى آن شك ندارد.
در آن آيه عين كلمه اى كه درباره اميرالمؤمنين عليه السلام به كار رفته درباره شخص خاتم انبياء صلى الله عليه وآله استفاده شده است. «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ ...» يعنى پيامبر صلى الله عليه وآله اولويت دارد بر مؤمنين از خودشان، و به عبارت ديگر اختيار پيامبر صلى الله عليه وآله بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. آنگاه كه مى فرمايد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» يعنى همان اولويت و اختيارى كه درباره من معتقديد عيناً بايد درباره على عليه السلام معتقد باشيد و او را صاحب اختيارتر از خود بر خودتان بدانيد، و اين واضح ترين شكل از تبيين معناى مولى است.
تحليل اعتقادى دوم
درباره «اولى به نفس بودن» پيامبر صلى الله عليه وآله و ارتباط آن با اولى به نفس بودن اميرالمؤمنين عليه السلام چند فراز بسيار مهم در كلام معصومين عليهم السلام وجود دارد، كه مطالعه آنها به درك عميق ما از معناى مولى كمك مىكند.
حديث اول
از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيدند: اين ولايت كه شما در آن از خود ما مقدم هستيد، چيست؟ فرمود: گوش جان سپردن و اطاعت در همه موارد؛ آنچه دوست بداريد و آنچه شما را خوش نيايد.[۶]
حديث دوم
قالَ اميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام فى مُناشِداتِهِ فى عَصْرِ عُثْمانَ بِمَسْجِدِ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله يَذْكُرُ غَديرَ خُمٍّ: ثُمَّ امَرَ (رَسُولُاللَّه صلى الله عليه وآله) فَنُودِىَ بِالصَّلاةِ جامِعَةً، ثُمَّ خَطَبَ فَقالَ: ايُّهَا النّاسُ، اتَعْلَمُونَ انَّ اللَّه عَزَّوَجَلَّ مَوْلاىَ وَ انَا مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ وَ انَا اوْلى بِهِمْ مِنْ انْفُسِهِمْ؟ قالُوا: بَلى يا رَسُولَ اللَّه. قالَ: قُمْ يا عَلِىُّ. فَقُمْتُ، فَقالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ. فَقامَ سَلْمانُ فَقالَ: يا رَسُولَ اللَّه، وِلاءٌ كَما ذا؟ فَقالَ: وِلاءٌ كَوِلايَتى، مَنْ كُنْتُ اوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِىٌّ اوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ.
اميرالمؤمنين عليه السلام در مجلسى كه در زمان عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله منعقد شده بود، مردم را درباره فضايل خود قسم مى داد و از جمله غدير را يادآور شد و فرمود: پيامبر صلى الله عليه وآله دستور داد ندا شود تا همه مردم جمع شوند. آنگاه خطابه اى ايراد كرد و فرمود: اى مردم، آيا مى دانيد كه خداوند عز و جل صاحب اختيار من است، و من صاحب اختيار مؤمنينم، و نسبت به آنان از خودشان صاحب اختيارترم؟ گفتند: بلى، يا رسول اللَّه.
فرمود: اى على برخيز. من برخاستم و حضرت فرمود: هر كس كه من صاحب اختيار او بوده ام على صاحب اختيار اوست. خدايا، هركس ولايت او را بپذيرد دوست بدار و هر كس با او دشمنى كند با او دشمن باش.
سلمان برخاست و پرسيد: يا رسول اللَّه، اين ولايت چگونه ولايتى است؟ فرمود: ولايتى همچون ولايت من. هر كس كه اختيار من بر او از خودش بيشتر است على نيز اختيارش بر او از خودش بيشتر است.[۷]
در اين حديث عبارات دقيق تر است و در فهماندن ولايت على عليه السلام ظرافت بيشترى از آن دريافت مى شود. پيامبر صلى الله عليه وآله از ولايت خدا آغاز مى فرمايد و سپس ولايت خود و آنگاه ولايت على عليه السلام را مطرح مى نمايد.
اين ترتيب شكى در معناى ولايت باقى نمى گذارد، چرا كه معناى صاحب اختيارى خداوند بر كسى پوشيده نيست و در واقع همان ولايت مطلقه است كه بايد بدون هيچ قيد و شرطى تسليم خدا باشيم. آنگاه درجه بعدى ولايت را از طرف خداوند براى خود و على عليه السلام اعلام مى فرمايد.
جالب تر اينكه عين كلمه «مولى» را درباره خداوند و خود و على عليه السلام مطرح مى فرمايد تا كسى در حد اختلاف كلمات نيز شبهه وارد نكند. آنگاه در «مولى المؤمنين» بودن خود به آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» به صورت اقتباس در كلام استشهاد مى فرمايد.
حديث سوم
تفسير كامل اين آيه را در حديثى مى بينيم كه از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيدند: منظور از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» چيست؟ حضرت فرمود: خداوند مولاى من است و بر من از خودم بيشتر اختيار دارد و با امر او مرا امرى و اختيارى نيست. و من مولاى مؤمنين هستم و نسبت به آنان از خودشان بيشتر اختيار دارم و با امر من ايشان را امرى و اختيارى نيست. و هر كس كه من صاحب اختيار او هستم و با امر من او را اختيارى نيست، على بن ابى طالب مولاى اوست و بر او از خودش بيشتر اختيار دارد، و با امر او برايش امرى و اختيارى نيست.[۸]
حديث چهارم
جاءَ ابُو ايُّوبِ الانْصارى مَعَ رَهْطٍ مِنَ الانْصارِ الى عَلِىّ عليه السلام بِالرُّحْبَةِ، فَقالَ عليه السلام: مَنِ الْقَوْمُ؟ قالُوا: مَواليكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ ... . سَمِعْنا رَسُولَ اللَّه صلى الله عليه وآله يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ وَ هُوَ آخِذٌ بِيَدِكَ، يَقُولُ: ايُّهَا النّاسُ، الَسْتُ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ؟ قُلْنا: بَلى يا رَسُولَ اللَّه. فَقالَ: انَّ اللَّه مَوْلاىَ وَ انَا مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ، وَ عَلِىٌّ مَوْلى مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، اللَّهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ.[۹]
ابوايوب انصارى با عدهاى از انصار در ميدان كوفه نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند. حضرت پرسيد: شما كيستيد؟ گفتند: اهل ولايت تو يا اميرالمؤمنين ... . ما از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيديم كه در روز غدير خم در حالى كه دست تو را گرفته بود مى فرمود: اى مردم، آيا من بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتيم: بلى يا رسول اللَّه. فرمود: خداوند مولى و صاحب اختيار من است، و من مولى و صاحب اختيار مردم هستم، و على مولى و صاحب اختيار هر كسى است كه من صاحب اختيار او بوده ام. خدايا، هر كس ولايت او را بپذيرد دوست بدار و هر كس با او دشمنى كند با او دشمنى كن.
تضمين آيه در كلام حضرت در اين حديث شبيه حديث قبلى است، فقط در تفسير آن يك فرق شاخص ديده مى شود كه حامل صراحت بيشترى است، و آن عبارتِ «عَلِىٌّ مَوْلى مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ» است، كه در چينش كلام جالب تر و الهام بخش تر است و اين صورت را تداعى مى كند: «اللَّه مَوْلى انَا مَوْلى عَلِىٌّ مَوْلى»!! و به معناى اثبات ولايت مطلقه الهيه براى پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام در سايه ولايت پروردگار است.
حديث پنجم
انْشَدَ اميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام النّاسَ يَوْماً فيمَنْ شَهِدَ غَديرِ خُمٍّ. فَقامَ سَبْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً، مِنْهُمْ ابُو قُدّامَةِ الانْصارى فَقالُوا: نَشْهَدُ انّا اقْبَلْنا مَعَ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ ... . ثُمَّ قامَ فَحَمِدَ اللَّه تَعالى وَ اثْنى عَلَيْهِ ثُمَّ قالَ: ايُّهَا النّاسُ، اتَعْلَمُونَ انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ مَوْلاىَ وَ انَا مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ وَ انّى اوْلى بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ؟- يَقُولُ ذلِكَ مِراراً قُلْنا: نَعَمْ - وَ هُوَ آخِذٌ بِيَدِكَ - يَقُولُ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» ثَلاثَ مَرّاتٍ.
اميرالمؤمنين عليه السلام روزى مردم را درباره غدير خم قسم داد كه هر كس حاضر بوده شهادت دهد. هفده نفر برخاستند كه ابوقدّامه انصارى جزء آنان بود، و گفتند: ما شهادت مىدهيم كه همراه پيامبر صلى الله عليه وآله از حجةالوداع باز مى گشتيم ... . تا آنجا كه حضرت برخاست و حمد و ثناى الهى به جا آورد و سپس فرمود:
اى مردم آيا مى دانيد كه خداى عز و جل مولى و صاحب اختيار من است، و من مولى و صاحب اختيار مؤمنين هستم، و من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارترم» - و اين مطلب را چند بار فرمود - . ما در پاسخ گفتيم: آرى - و اين در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله دست تو را گرفته بود - در اين حال فرمود: «هر كس من صاحب اختيار او بودهام على صاحب اختيار اوست. خدايا، هر كس ولايت او را بپذيرد دوست بدار، و هر كس با او دشمنى كند با او دشمنى كن» ، و اين را سه مرتبه فرمود.[۱۰]
اشاره و استناد به آيه »النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ« در اين حديث هم شبيه قبلى است و به صورت ضمير مخاطب آورده شده است. آنچه در اين حديث جلب توجه مىكند تكرار اين جمله است كه چند بار صورت گرفته است كما اينكه جمله »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...« طبق اين نقل سه بار تكرار شده است.
از تكرار مىتوان تأكيد پيامبرصلى الله عليه وآله را بر حساسترين فراز غدير دريافت، چرا كه تنها اين مطلب در خطابه غدير تكرار شده است. جهت اين تأكيد نيز واضح است كه نقطه پرگار غدير همانا اعلام اولى به نفس بودن علىعليه السلام نسبت به مردم همچون ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله است، كه اين دو مقام والا به اراده خداوند و اعطايى ذات اقدس اوست؛ و به همين جهت است كه در چينش كلام پس از ذكر ولايت اللَّه آمده است.
حديث ششم
قالَ عَمْرُو بْنُ مَيْمُونِ الاوْدى: وَ هُوَ صاحِبُ يَوْمِ غَديرِ خُمٍّ اذْ نَوَّهَ رَسُولُاللَّهصلى الله عليه وآله بِاسْمِهِ وَ الْزَمَ امَّتَهُ وِلايَتَهُ وَ عَرَّفَهُمْ بِخَطَرِهِ وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَكانَهُ فَقالَ: ايُّهَا الناسُ، مَنْ اوْلى بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ؟ قالُوا: اللَّه وَ رَسُولُهُ. قالَ: فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ:
عمرو بن ميمون اودى مىگويد: علىعليه السلام صاحب روز غدير خم است، آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را با نام صدا زد و ولايت او را بر امتش واجب نمود و عظمت او را به آنان شناساند و مقام او را برايشان بيان داشت و فرمود: چه كسى نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر است؟ گفتند: خدا و پيامبرش. فرمود: پس هر كس كه من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار اوست.××× 2 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 278 ح 392. بحار الانوار: ج 40 ص 69 ح 104. امالى الطوسى: ج 2 ص 170. ×××
در اين حديث اقتباس آيه به صورت سؤالى است كه پاسخ آن آيه را مجسم مىكند؛ حضرت مىپرسد: اولى به نفس شما كيست؟ وقتى مىگويند: »اللَّه و رسول« ، مجموع اين پرسش و پاسخ تداعى آيه »النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ« را مىنمايد كه بدين صورت در كلام حضرت تضمين شده است.
نكته بسيار جالبى كه در اين حديث به چشم مىخورد »فاء« نتيجه در »فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...« است، كه براى استحكام بخشيدن به ارتباط ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام با ولايت خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله است، يعنى: اكنون كه قبول داريد خدا و رسول صاحب اختيار شمايند پس دنباله اين اعتقاد را قطع نكنيد كه على پس از من صاحب اختيار شماست.
حديث هفتم
فِى احْتِجاجِ قَيْسِ بْنِ سَعْدٍ عَلى مُعاوِيَةَ، انَّهُ قالَ بِشَأْنِ اميرِالْمُؤْمِنينَعليه السلام: الَّذى نَصَبَهُ رَسُولُاللَّهصلى الله عليه وآله بِغَديرِ خُمٍّ فَقالَ: مَنْ كُنْتُ اوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِىٌّ اوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ.
قيس بن سعد در اتمام حجت بر معاويه، درباره اميرالمؤمنينعليه السلام گفت: علىعليه السلام همان كسى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را در غدير خم منصوب نمود و فرمود: هر كس كه من بر او از خودش صاحب اختيارتر بودهام على نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است.××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 274. كتاب سليم: ص 314. ×××
در اين حديث كلمه »اولى« كه در آيه آمده درباره اميرالمؤمنينعليه السلام هم عيناً به كار رفته است. از سوى ديگر آنچه در احاديث قبلى در دو قسمت بود كه يكى طرح آيه و ديگرى نتيجه گيرى براى ولايت علىعليه السلام، در اين حديث در يك جمله تنظيم شده، و آيه و نتيجه آن كنار هم آمده است.
مىتوان گفت: عبارت اين حديث جلوه ديگرى از وضوح معناى ولايت در غدير را مىرساند و پرده بردارى بىدغدغهاى در ارائه دقيق معناى »مولى« است.
يكى از جلوههاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسير آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات - به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است - ناگفتههايى از مسئله غدير به چشم مىخورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمىشود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيههاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:
»النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ« :
»پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است« .
»يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ«××× 1 مائده / 67 . ×××:
»اى پيامبر، آنچه از سوى پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ كن، كه اگر انجام ندهى رسالت او را ابلاغ نكردهاى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مىنمايد« .
اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:
1- متن زيارت
در فرازى از زيارت اميرالمؤمنينعليه السلام در روز غدير خطاب به آن حضرت چنين مىخوانيم:
اشْهَدُ انَّكَ اخُو رَسُولِ اللَّهِ صلَّى اللَّه عليه و آله ... ، و انَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما انْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ اوْجَبَ عَلى امَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ وَ عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَ جَعَلَكَ اوْلى بِالُمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ اشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: الَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى فَقالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ كَفى بِكَ شَهيداً و حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الاقْرارِ وَ ناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ××× 1 بحار الانوار: ج 97 ص 368 - 360. ×××:
سلام بر تواى صاحب اختيار من و صاحب اختيار مؤمنين. سلام بر تواى دين محكم خداوند و راه مستقيم او. شهادت مىدهم كه تو برادر پيامبرصلى الله عليه وآله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا درآورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت چنين مقامى داده بود.
سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مىكنى. خداوند منكرِ ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.
2- نتيجه اعتقادى
در اين قسمت از زيارت غدير دو آيه از قرآن به صورت اشاره مطرح شده است:
يكى آيه تبليغ است كه به صورت خبر از انجام آن مطرح شده است. يعنى خدا فرموده: »بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ« و در اينجا مىفرمايد: »انَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما انْزَلَهُ فيكَ« . آيه دوم كه درباره اولى به نفس بودن پيامبرصلى الله عليه وآله است به عنوان اعلام عين آن درباره اميرالمؤمنينعليه السلام مطرح شده و مىگويد: جَعَلَكَ اوْلى بِالُمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ، و در واقع با جمله دوم به آيه اشاره مىكند كه خدا در قرآن درباره پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده: »النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ« .
الف. از ولايت محمدصلى الله عليه وآله تا ولايت علىعليه السلام
آنچه از اين فراز غدير استفاده مىكنيم نقطه اوج آن است كه مىتوان به عنوان »رمز غدير« و »حساسترين نقطه غدير« نيز از آن ياد كرد. آن نقطه ارتباط بين ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله با ولايت على بن ابىطالبعليه السلام است. بدين معنى كه ولايت و امامت پيامبرصلى الله عليه وآله به نص قرآن امرى مسلم است و در معناى آن - كه صاحب اختيارى مطلق است - كوچكترين شكى راه ندارد.
غدير با آن مراسم عظيمش و با آن آيات پى در پى كه نازل مىشد، آمد تا بگويد همان ولايت و همان مقام و همان منصب و همان عظمت براى علىعليه السلام عيناً اعلام مىشود، و همان گونه كه پذيرفتن اين ولايت درباره پيامبرصلى الله عليه وآله يك واجب اعتقادى است، پذيرفتن آن درباره علىعليه السلام نيز واجب است.
ب. مسير ارتباط ولايت محمدى و علوى
آنچه در اين فراز دعا به صورت بسيار زيبايى ترسيم شده نشان دادن ارتباط دو آيه طبق مراسمى است كه در غدير به اجرا درآمد. بدين معنى كه اعلام »اولى به نفس بودن« اميرالمؤمنينعليه السلام همانند پيامبرصلى الله عليه وآله در يك برنامه رسمى انجام شد. شكل اين برنامه مسيرى را طى كرد كه تا امروز وظيفه عظيمى را بر عهده ما گذاشته است، و آن مسير چنين است:
خداوند با آيه »النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ« پيامبرصلى الله عليه وآله را صاحب اختيار مطلق مردم قرار داد. در اواخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله با آيه »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...« زمينه اعلام صاحب اختيارى علىعليه السلام را به همان معنى كه در آيه قبل براى پيامبرصلى الله عليه وآله آمده بود آماده كرد، و با وعده »وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور اعلام آن را داد.
ج. مراحل اجراى اعلام ولايت
اكنون نوبت آن است كه ببينيم اين دستور چگونه اجرا شد. اين فراز دعا مىگويد:
ما شهادت مىدهيم كه آنچه خدا نازل كرده بود و قرار بود پيامبرصلى الله عليه وآله اعلام كند آن حضرت ابلاغ فرمود. با اين اعلام پنج نتيجه پايهگذارى شد:
يك: »فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ« ، امر الهى ابلاغ گرديد و حجت تمام شد.
دو: »اوْجَبَ عَلى امَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ« ، وجوب اطاعت و پذيرفتن صاحب اختيارى علىعليه السلام رسميت يافت.
سه: »عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ« ، براى تو از مردم بيعت و عهد و پيمان گرفته شد.
چهار: »جَعَلَكَ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ« ، رسماً اعلام شد كه علىعليه السلام مانند پيامبرصلى الله عليه وآله است در صاحب اختيارى مطلق مردم به همان معنى كه براى پيامبرصلى الله عليه وآله اعلام شده است.
پنج: »ثُمَّ اشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ ...« ، پيامبرصلى الله عليه وآله خدا و مردم را بر ابلاغ خود شاهد گرفت، تا هم خود و هم مردم روز قيامت در برابر خدا پاسخگو باشند.
بنابراين ما در زيارت غديريه اقرار مىكنيم كه آنچه به دستور آيه »بَلِّغْ« قرار بود تبليغ شود شده، و درباره ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام هيچ عذرى از هيچ كسى پذيرفته نيست و هيچ جاى ابهامى در آن باقى نمانده است.
همچنين مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه »ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ« .
به بيانى ديگر: يكى از مفاهيم عميق در زيارت غديريه، رابطه آيات قرآن با ولايت و امامت و اميرالمؤمنينعليه السلام است. يكى از آياتى كه در زيارت غديريه به آن استشهاد شده آيه 6 سوره احزاب است:
امام هادىعليه السلام مىفرمايد: جعلك اولى بالمؤمنين من انفسهم كما جعله اللَّه كذلك. و در موضعى ديگر به حديث غدير اشاره مىفرمايد كه: ثم قال: الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ فقالوا: بلى. فأخذ بيدك و قال: من كنت مولاه فهذا على مولاه... .
درباره اين آيه شريفه و ارتباط آن با حديث غدير توضيحى كوتاه لازم است و آن اينكه دشمنان براى ردّ و انكار احاديث فضائل اهلبيت پيامبرعليهم السلام تدابيرى انديشيدند و به شيوههاى مختلف در كتمان آن احاديث كوشيدند كه برخى از رئوس كلى آنها با ذكر نمونههاى تاريخى در كتاب »معالم المدرستين«××× 1 معالم المدرستين )عسكرى( : ج 1 ص 267 - 243. ××× بيان شده است. از جمله:
حذف قسمتى از حديث و تبديل آن به كلمهاى مبهم.
حذف تمام حديث، يا اشاره به حذف.
حذف حديث يا قول صحابه، بدون اشاره به حذف.
تضعيف روايت.
سوزاندن كتابخانهها
نهى از كتابت سنّت نبوى.
تحريف اخبار.
جعل و وضع احاديث ديگر، در برابر احاديث صحيح و معتبر.
تأويل معناى حديث.
در مورد حديث غدير، تواتر خبر چنان بود كه هيچ راهى براى انكار نبود.××× 1 حديث غدير در كتاب الغدير علامه امينى: ج 1 ص 16 - 14، از صد و ده صحابى، و در تعليقه صحيفة الامام الرضاعليه السلام )چاپ مدرسه الامام المهدىعليه السلام: ص 225 - 172، از صد و شصت و هفت صحابى روايت شده است. چنين تواترى در مورد كمتر حديثى ديده مىشود، چرا كه اين راويان از بلاد مختلف و قبايل گوناگون هستند، و به هيچ وجه احتمال توطئه آنها بر جعل حديث نمىرود. علاوه بر قرائن تاريخى ديگر كه در كتب مفصل مربوط مورد بحث قرار گرفته است. ××× تنها راهى كه براى انكار باقى مانده بود، تأويل معناى حديث بود، كه اين تأويل هم با استفاده از معانى مختلف كلمه »مولى« انجام شد. براى لفظ »مولى« در كتب لغت، تا بيست و شش معنى ثبت شده كه به دليل قرائن عديده، هيچ كدام جز »سرپرست و اولى به مؤمنين از نفس آنها« در اين حديث نمىتواند مورد قبول باشد.××× 2 اين بحث را در منابع مختلف مىتواند دنبال كرد. از جمله: الغدير: ج 1 ص 400 - 340. عبقات الانوار: مجلد حديث غدير. معنى حديث الغدير )سيد مرتضى خسروشاهى، چاپ 1398، قم( . رسالة فى معنى المولى )شيخ مفيد( كه در ضمن مجموعه »عدة رسائل« او چاپ شده است. فيض القدير )محدث قمى( خلاصه مجلد غدير از عبقات الانوار. غاية المرام: باب 16 و 17. كفاية الخصام: ج 6 و 7. كشف المهم )محدث بحرانى( . ×××
اين تحريف معنوى، از همان زمان صدر اسلام آغاز شد. به شهادت احاديثى كه موجود است، از امام سجاد، امام باقر و امام حسن عسكرىعليهم السلام اين سؤال مطرح شد.
- ↑ احزاب / ۶ . غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۶ - ۲۹ و ج ۲ ص ۱۰۳-۱۱۰ و ج ۳ ص ۳۹۲-۳۹۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱. نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى) : ص۱۱۱-۱۵۰.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۷،۲۹۶. الاقبال: ص ۴۵۹،۴۵۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۷،۲۹۶. الاقبال: ص ۴۵۹،۴۵۳.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۶۲. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۷۱. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۹.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۵۱،۲۴۵. الغدير: ج ۱ ص ۱۷۸. امالى الطوسى: ص ۱۱۳. اسد الغابة: ج ۴ ص ۲۸. ارجح المطالب: ص ۵۸۰ . مشكل الآثار: ج ۲ ص ۳۰۸.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۶.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۳۴. كتاب سليم: ص ۱۹۹. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۳۱۲.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۳ ح ۱۹۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۷ ح ۶۴ . شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحديد) : ج ۱ ص ۳۱۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۵۰،۶۲.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۳۸. احقاق الحق: ج ۶ ص ۳۲۹. اسد الغابة: ج ۵ ص ۲۵۰.