۲۱٬۹۷۲
ویرایش
خط ۷۸۴: | خط ۷۸۴: | ||
منافقين در سفر بازگشت از حجةالوداع اين گونه توطئه كردند: «دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵.</ref>: «در بين آنها گفتگو واقع شد و در اين باره سخن گفتند و نظريه دادند و به اين نتيجه رسيدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز گردنه كوه هَرشى بِرَمانند» . | منافقين در سفر بازگشت از حجةالوداع اين گونه توطئه كردند: «دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵.</ref>: «در بين آنها گفتگو واقع شد و در اين باره سخن گفتند و نظريه دادند و به اين نتيجه رسيدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز گردنه كوه هَرشى بِرَمانند» . | ||
دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله جمع شدند كه عبارت بودند از آزادشدگان قريش و منافقين انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه قلوبشان مايل به ارتداد از اسلام بود، و اينان كه چهارده نفر بودند هم پيمان و هم قسم شدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را برمانند. | دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله جمع شدند كه عبارت بودند از آزادشدگان قريش و منافقين انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه قلوبشان مايل به ارتداد از اسلام بود، و اينان كه چهارده نفر بودند هم پيمان و هم قسم شدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را برمانند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.</ref> | ||
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله راه صعود بر كوه هَرشى را پيش گرفت جبرئيل نازل شد و اين خبر را براى حضرت آورد: «يا مُحَمَّدُ، انَّ فُلاناً وَ فُلاناً قَعَدُوا لَكَ فِى الْعَقَبَةِ لِيَغْتالُوكَ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۵.</ref>: «اى محمد، فلانى و فلانى، در گردنه كوه برايت كمين كرده اند تا تو را ترور كنند» . اين گونه بود كه ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدينه رسانيد در حالى كه اين اتمام حجت تاريخى را به صورت تمام عيار به نتيجه رسانده بود. | |||
==== فراز چهارم: «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» ==== | |||
«كافرين» در اين آيه در واقع دادن نشان«كفر» به كسانى است كه در فرازهاى قبلى آيه به آنان اشاره شده است. با دقت در آيه هاى قبل به خوبى معلوم مى شود كه منظور از آنان چه كسانى هستند و چرا كافرند. | |||
از اولِ آيه خداوند دستور ابلاغ ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را مى دهد و بر انجام اين اتمام حجت با وعيدِ «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و ضمانتِ «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» تأكيد مى نمايد. | |||
شكى نيست كه چنين اتمام حجتى با هدف هدايت مردم انجام مى شود، به خصوص آنكه در بين اتمام حجت هاى الهى چنين برنامه مفصلى بى نظير است. | |||
فراز | به نظر مى رسد با انجام چنين مراسم پر شكوهى ديگر كسى باقى نماند كه هدايت نشود، ولى آخرين فراز آيه نشان مى دهد عده اى منافق و كوردل هستند كه حتى با چنين اتمام حجتى قابل هدايت نيستند، و لايق آنان جز نشان «كفر» نيست، چرا كه از كُفّار هم بدترند. قسمت آخر آيه مى گويد: خدا براى هدايت همه مردم راه هاى مختلفى گذاشته، اما قوم كافرين را كه همان دشمنان و مخالفان ولايت على عليه السلام هستند، هدايت نمى كند. | ||
در اين ميان سردمداران سقيفه، رؤساى اين خطِ كفر هستند كه هنوز زلال غدير از گلوى مردم پايين نرفته، قصد جان پيامبرصلى الله عليه وآله را نمودند. آنان چند ساعتى از پايان مراسم غدير نگذشته براى به قتل رساندن پيامبرصلى الله عليه وآله پيشاپيش قافله حركت كردند، و بر فراز كوه هرشى كمين كردند و با رها كردن سنگ ها به طرف شترِ پيامبرصلى الله عليه وآله و حمله با شمشير نقشه خود را به اجرا در آوردند ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد. <ref>مراجعه شود به كتاب غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref> | |||
در روايتى كه در تفسير آيه وارد شده در بيان «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» آمده است: «هُمُ الَّذينَ هَمُّوا بِرَسُولِ اللَّه»<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۳۵ - ۱۱۲. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref>: «اين كافران همان كسانى هستند كه قصد جان پيامبرصلى الله عليه وآله را نمودند» . آنان چهارده نفر بودند كه با يک اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله و نورانى شدن شب، حذيفه چهره هايشان را ديد. آنها عبارت بودند از: | |||
ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيدة بن جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى حذيفه. | |||
تا اينجا چهار فرازِ آيه با دقت در جزئيات وقايع مورد بررسى قرار گرفت، و زمينه نزول آيه به خوبى روشن شد. چند نقطه تحليلى درباره محتواى آيه وجود دارد كه بخش نهايى بحث هاى مربوط به آيه را بدانها اختصاص مى دهيم. | |||
=== مرحله پنجم: تحليلى بر محتواى آيه «بَلِّغْ» === | |||
اكنون كه تصوير كامل و همه جانبه اى از آيه «بَلِّغْ» ارائه شد، نقطه سؤالى درباره آيه وجود دارد كه نياز به تجزيه و تحليل دارد، و با روشن شدن پاسخ آن نكته هاى حساس و جالبى درباره آيه به دست خواهد آمد. | |||
به | آن سؤال باز مى گردد به توقف پيامبرصلى الله عليه وآله در امتثال امر الهى در آيه «بَلِّغْ» به دليل نگرانى هاى موجود در مورد پذيرش مردم نسبت به مسئله ولايت. دنباله سؤال به اينجا مى رسد كه در اين توقف حضرت ابتدا طلب الغاى اين امر را مىنمايد، ولى با خطاب تهديدآميزِ «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» رو به رو مى شود، و در درجه دوم درخواست ضمانت حفظ از خطرات را مى نمايد كه با خطاب «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» مورد قبول واقع مى شود. | ||
سؤال اصلى دو جانبه است: از يک سو آيا از نظر مبانى اعتقادى ما ممكن است پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى توقف كند؟ از سوى ديگر چگونه است كه خداوند در برابر اين توقف عكس العملى نشان نداده كه اصلاً به چه حقى توقف كرده اى و خود اين توقف و درخواست الغاى امر را تخلفى از مقام نبوت به حساب نياورده است، بلكه با خطاب «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ...» فقط اصرار بر ابلاغ اين امر نموده و اينكه اگر ولايت ابلاغ نشود رسالت ناقص مانده است؟ | |||
اگر اين دو سؤال به موازات يكديگر پاسخ داده شود، جنبه ديگر آن نيز حل خواهد شد كه چگونه خداوند با درخواست ضمانت حفظ موافقت كرد، در حالى كه آن هم مانند پيش شرطى در اجراى فرمان الهى به نظر مى آيد و نبايد در برابر اوامر خداوند قيد و شرطى از سوى بندگان وجود داشته باشد؟ | |||
آنچه در طرح سؤال گفته شد فقط براى درک صحيح و جامع از جوانب آن بود، وگرنه ساحت مقدس و ملكوتى پيامبرصلى الله عليه وآله فراتر و مُنزَّه تر از آن است كه چنين سؤالاتى درباره حضرتش به ميان آيد. | |||
اكنون در آنچه ذيلاً بيان مى شود پاسخ دقيق و تحليل علمى مسئله به احسن وجه ارائه خواهد شد: | |||
اكنون در آنچه ذيلاً بيان | |||
با توجه به اهميت سؤال مزبور، كافى است با نگاهى به متن آيه و روايات وارده در تفسير و تبيين آن پاسخى همه جانبه به دست آوريم. نقطه اصلى اين پاسخ آن است كه نگاهمان را به ماجرا تغيير دهيم، و تركيب چند جهت اعتقادى و تاريخى را كه در اين مسئله به هم آميخته يكجا در نظر بگيريم. | با توجه به اهميت سؤال مزبور، كافى است با نگاهى به متن آيه و روايات وارده در تفسير و تبيين آن پاسخى همه جانبه به دست آوريم. نقطه اصلى اين پاسخ آن است كه نگاهمان را به ماجرا تغيير دهيم، و تركيب چند جهت اعتقادى و تاريخى را كه در اين مسئله به هم آميخته يكجا در نظر بگيريم. | ||
به عبارت ديگر: مجموع آنچه اتفاق افتاده را يک مسئله بدانيم و همه را در ارتباط با يكديگر بسنجيم، نه اينكه بدون در نظر گرفتن چند مسئله واضح كه در متن واقعه است فقط نقطه اشكال را در نظر بگيريم و در جستجوى پاسخ آن باشيم. | |||
حل اين اشكال و تحليل اينكه چرا پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى درخواستى نموده و فوراً اقدام نفرموده را در دو مرحله اجمالى و تفصيلى به تبيين جوانب آن مى پردازيم: | |||
حل اين اشكال و تحليل اينكه چرا پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى درخواستى نموده و فوراً اقدام نفرموده را در دو مرحله اجمالى و تفصيلى به تبيين جوانب آن | |||
===== الف. پاسخ اجمالى ===== | |||
آنچه در محتواى آيه «بَلِّغْ» با آن رو به رو هستيم هشت جهت است كه دست به دست هم داده و اين قضيه را به وجود آورده است: | |||
۱. عظيم ترين اتمام حجت خدا و رسول در غدير در حال تحقق بوده است. | |||
۲. اراده و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، و اگر خدا بخواهد در هر لحظه مانع از فعل او مى شود. | |||
۳. پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از غدير در معرض خطرهاى بسيارى قرار داشته و هرگز نترسيده، بلكه ديگران به آن حضرت پناه برده اند. | |||
۴. امكان مخفى كردن آنچه بين خدا و رسولش صورت گرفته وجود داشته، كه شامل مراجعه و درخواست الغاى امر و نيز درخواست حفظ مى شود؛ ولى با اين همه خدا در قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير تعمّد در تصريح به آن و تأكيد بر اطلاع عموم از آن داشته اند. | |||
۵ . خود پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه يادآور شده كه من هرگز از اجراى اوامر الهى كوتاهى نكرده ام، و اين مورد كه توقفى كرده و درخواستى نموده ام علتى دارد. | |||
۶ . آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان نگرانى ذكر كرده واقعاً وجود داشته و فقط احتمال نبوده است. | ۶ . آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان نگرانى ذكر كرده واقعاً وجود داشته و فقط احتمال نبوده است. | ||
۷. خداوند اين توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله را به عنوان اشكالى در نبوت آن حضرت مطرح نكرده و فقط امر خود را مؤكد نموده است. | ۷. خداوند اين توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله را به عنوان اشكالى در نبوت آن حضرت مطرح نكرده و فقط امر خود را مؤكد نموده است. | ||
۸ . درخواست ضمانت حفظ كه دنباله توقف و درخواست اول است، نه تنها از طرف خداوند به عنوان اشكالى مطرح نشده بلكه پذيرفته هم شده است. | ۸ . درخواست ضمانت حفظ كه دنباله توقف و درخواست اول است، نه تنها از طرف خداوند به عنوان اشكالى مطرح نشده بلكه پذيرفته هم شده است. | ||
با در نظر گرفتن اين هشت جهت، خيلى زود متوجه مى شويم كه نبايد گمان كنيم اشكالى درباره چگونگى ابلاغ غدير كشف كرده ايم، بلكه خدا و رسول كاملاً متوجه اين مسئله بوده اند كه هر كس اين داستان را با اين شكل خاص بشنود طبعاً چنين سؤال واشكالى به ذهنش خطور خواهد كرد؛ و لذا به تبيين مسئله پرداخته اند و به همان صورت به وقوع آن تأكيد ورزيده اند. | |||
از همه جالب تر اينكه ممكن بود آنچه در پشت پرده واقع شد؛ از درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله و پاسخ خداوند متعال بين خودشان مخفى مىماند و بازگو نمى شد، و فقط ظاهر قضيه كه ابلاغ و اعلام ولايت است انجام مى شد، ولى مى بينيم تمام جزئيات پشت پرده علنى شده و تعمد داشته اند كه نه تنها دوستان بلكه دشمنان هم از آن باخبر شوند. | |||
از همه اينها استنباط مى شود كه آنچه به نظر ما به صورت اشكال مطرح است كه چرا پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى درخواستى كرده و چنان پاسخى در ردّ خواسته او آمده، در واقع يک اشكال نيست؛ بلكه كاشف از اراده الهى است كه خواسته است اين امر ولايت با اين صورت خاص ابلاغ شود، به دليل علل و عوامل خاصى كه در اطراف آن وجود داشته و فوايد بسيارى كه بر چنين طرز تبليغى مترتب است. | |||
اگر در يک جمله بگوييم: بنا بود بزرگترين اتمام حجت الهى و ابلاغ مهم ترين امر ذات ربوبى به بندگانش انجام شود. براى آنكه عنوان «اتمام حجت» و «ابلاغ» در كامل ترين معناى خود نسبت به مردم آن روز و نسل هاى آينده بشريت تا روز قيامت بر اين برنامه صدق كند، اراده خداوند تعلق گرفت كه اين برنامه در شفاف ترين شكل خود و در وسيع ترين زمان (سه روز) با مفصل ترين مراسم انجام شود؛ ولى انجام چنين برنامه اى در چنان شرايطى و با وجود چنان نگرانى هايى، جز تحت حراست و حفظ مستقيم خداوند امكان پذير نبود. | |||
لازمه اجراى اين گونه برنامه، آن بود كه براى درک صحيح مردم از جوّ و شرايط آن و نيز يقين آنان به انتساب اين ابلاغ به خداوند و رفع هر گونه شک و شبهه اى براى آينده هاى بلند مدت مسلمين، و نيز توجه آنان به آينده اى كه در انتظارشان است، بايد همان پيامبرى كه تا كنون هيچ توقف و درخواست و شرطى در برابر اوامر الهى نداشته، براى اولين بار - به دستور خود خداوند - صورت برنامه را اين گونه تنظيم كند تا اين نتايج گرفته شود. | |||
اين روش دقيق خداوند كه در آيه «بَلِّغْ» منعكس است، نمونه اى بىنظير در اتمام حجت هاى الهى است كه پنج اثر مهم در پى داشته است: | |||
اين روش دقيق خداوند كه در آيه | |||
۱. بر همه ثابت شد كه امر ولايت از طرف خداست. | ۱. بر همه ثابت شد كه امر ولايت از طرف خداست. | ||
۲. در حالى كه همه جو خطرناک را حس مى كردند، يد قدرت الهى را ديدند كه برنامه سه روزه با چه نظم و حفاظتى انجام شد. | |||
۳. مسئله ولايت در بى نظيرترين شكل تبليغ در تاريخ شش هزار ساله انبياءعليهم السلام ابلاغ شد، و همه جوانب آن توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه يک ساعته اش بدون هيچ تقيه و كتمان و واهمه اى تبيين گرديد. | |||
۳. مسئله ولايت در | |||
۴. مردمِ آن روز نسبت به جو حاكم بر جامعه خود و حضور جدى منافقين به خوبى تفهيم شدند، و بنابراين در تنها گذاشتن صاحب ولايت عذرى نداشتند. | ۴. مردمِ آن روز نسبت به جو حاكم بر جامعه خود و حضور جدى منافقين به خوبى تفهيم شدند، و بنابراين در تنها گذاشتن صاحب ولايت عذرى نداشتند. | ||
۵ . | ۵ . نسل هاى آينده براى تحليل مسير خلافت غصب شده اطلاعات روشنى پيدا كردند و علل اين غصب و آن مظلوميت را به خوبى تشخيص دادند. | ||
ب. پاسخ تفصيلى | ب. پاسخ تفصيلى | ||
اكنون نوبت آن است كه آنچه به اجمال در پاسخ اشكال مربوط به توقف پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى ذكر شد، به صورت | اكنون نوبت آن است كه آنچه به اجمال در پاسخ اشكال مربوط به توقف پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى ذكر شد، به صورت مفصل ترى در مورد جهات تاريخى اعتقادى آن با استناد به روايات غدير تبيين شود. آنچه در اين تفصيل مطرح مى شود به همان ترتيبى خواهد بود كه در پاسخ اجمالى مطرح گرديد. | ||
با اينكه | ===== پاسخ اول: استثنايى بودن ابلاغ ولايت ===== | ||
عظيم ترين اتمام حجت خدا و رسول ولايت بود كه در غدير انجام شد. با توجه به اينكه مسئله ولايت در طول عمر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها به مردم يادآورى شده بود و در مقاطع مختلف با عبارات گوناگون، مردم از آن با اطلاع شده بودند، اكنون آنچه انجام مىگرفت ابلاغ و اعلام رسمى و كامل عيار بود كه تا كنون انجام نگرفته بود. | |||
با توجه به اهميت خاص ولايت در بين احكام و فرامين الهى - كه روايات بسيارى پشتوانه آن است و عملى بدون آن قبول نمى شود - اين ابلاغ نيز مهم ترين اتمام حجت خدا و رسول خواهد بود. | |||
به | آنچه عملاً به وقوع پيوست نيز نشان داد كه تا كنون چنين صورتى از تبليغ در اوامر الهى به وقوع نپيوسته؛ كه در بيابان با خطابه اى يک ساعته و مراسم سه روزه بيعت با جزئيات ديگرى كه در كنار آن بود به انجام رسد، چنانكه در حديث مى فرمايد: «لَمْ يُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ»<ref>الكافى: ج ۲ ص ۲۱.</ref>: «هيچ حكمى مثل ولايت در روز غدير اعلام نشده است» . | ||
===== پاسخ دوم: پيامبرصلى الله عليه وآله تابع مطلق اراده خدا ===== | |||
با توجه به اينكه اراده و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، بايد بدانيم كه ما در اينجا با دو نكته اعتقادى رو به رو هستيم: يكى اينكه چهارده معصوم عليهم السلام انوار پاک و اولين مخلوقات خدا هستند و در قرب به درگاه الهى در درجه اى قرار دارند كه اراده آنان مطابق اراده الهى است و هيچ تخلفى از آن نخواهد داشت؛ و در واقع آينه تمام نماى اراده پروردگار است. | |||
درباره آنان كوچک ترين فرض و احتمال تخلف از خواست خدا در كوچک ترين اعمالشان وجود ندارد تا چه رسد به اوامر مربوط به ابلاغ دستورات الهى كه پشتوانه آن «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»<ref>نجم / ۴ ۳.</ref>است. | |||
ديگر اينكه - نعوذ باللَّه - اگر فرض تخلف از دستور الهى هم باشد تحت قدرت الهى قرار دارند، و خداوند با اراده خويش مىتواند مانع شود يا وادار به عملى كند، به خصوص در چنين اتمام حجت عظيم كه خداوند با قدرت خويش مى تواند آن را به اجرا درآورد. | |||
در كنار اين مطلب، سابقه ۶۳ ساله پيامبرصلى الله عليه وآله و ابلاغ فرامين الهى در طول ۲۳ سال بعثت نشان داده است كه تاكنون حتى يک مورد سابقه نداشته آن حضرت از دستورات الهى تخلف ورزد يا در انجام آن تعلّلى نمايد. | |||
چگونه مى شود در ولايت على عليه السلام كه جان پيامبرصلى الله عليه وآله است و هزاران بار - در طول بعثت - ولايت او را گوشزد فرموده و اين ولايت عصاره زحمات آن حضرت و همه انبياى گذشته و ضامن بقاى آن است، بخواهد تعلّلى نمايد و از انجام آن سرباز زند. | |||
و | بنابراين به راحتى مى توان دريافت كه حضرت هرگز در صدد تعلّل در امر الهى نبوده، و منظور از اين تفاصيل اهداف ديگرى است كه ذكر خواهد شد. | ||
===== پاسخ سوم: دقت فوق العاده براى ابلاغ ولايت ===== | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله تا كنون در معرض خطرات بسيارى قرار داشته، و آنچه به عنوان موارد ترس و نگرانى پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله غدير ذكر شد عبارت بود از مخالفت، تكذيب، اتهام، استهزاء، تفرقه، طغيان و خطر جانى، كه تمام اينها در اول بعثت و در طول ۲۳ ساله رسالت در مقاطع مختلف در گونه هاى مختلف براى حضرتش رخ نموده، و آن حضرت در اجراى اوامر الهى از هيچ يک از اين موارد نهراسيده، بلكه به استقبال حوادث رفته و وظيفه الهى خود را انجام داده است. | |||
بنابراين مسلّم است كه مطرح كردن اين نگرانى ها به عنوان عذرى در برابر اجراى فرمان الهى، علل ديگرى داشته و اهداف ديگرى را جستجو مى كرده است؛ و آن علت نيست جز اينكه از يک سو اين اتمام حجت بايد بدون خدشه انجام شود و هر گونه خللى ممكن است به آينده آن ضرر بزند، و از سوى ديگر مردم آن روز و نسل هاى آينده متوجه تركيب جامعه مسلمين در سال هاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله باشند و توطئه ها را پيش بينى كنند، و بعد از وقوع در تحليل آن مشكلى نداشته باشند. | |||
===== پاسخ چهارم: آگاهىِ مردم از اسرار خدا و رسول صلى الله عليه وآله ===== | |||
با اينكه امكان مخفى كردن اين درخواست هاى پيامبرصلى الله عليه وآله درباره الغاى دستور و يا حفظ از شر مردم، و نيز پاسخ هاى خداوند وجود داشته، ولى بدان تصريح شده است! | |||
به عنوان آمادگى ذهنى بايد گفت: در پس پرده غيب ماجراهاى بسيارى اتفاق مىافتد و گفتگوهاى بسيارى بين خدا و پيامبران و ملائكه اش انجام مى شود، ولى اطلاع بر بسيارى از آنها به صلاح بشر نيست، و مواردى از آنها هم در حد طرفيت انسان ها نيست. | |||
بنابراين چنان نيست كه انسان ها از هر چه در پشت پرده اين جهان اتفاق مى افتد اطلاع داشته باشند، و نه پيامبران آنچه اتفاق افتاده را گفته باشند. فقط حاصل آن را در حدى كه براى بشر لازم است به آنان انتقال داده اند. | |||
خداوند | با توجه به اين اصل، درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله براى الغاى امر «بَلِّغْ» و پاسخ خداوند و درخواست عصمت و پاسخ خداوند را در نظر مىآوريم. قبل از آنكه در صدد جواب از اصل اشكال درباره مراجعه و تعلّل پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى باشيم، مى پرسيم: آيا كافى نبود نتيجه اين گفتگو را كه در نهايت لزوم ابلاغ ولايت است خداوند در قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير براى ما مى گفتند؟ | ||
و اما اينكه چه گفتگوهايى بين خدا و رسولش اتفاق افتاده تا اين نتيجه حاصل شده از مردم مخفى مى ماند و به آنان اطلاع داده نمى شد. طبعاً مردم اصل خبر را مى فهميدند بدون آنكه از جزئيات آن - كه ربطى به اصل ماجرا ندارد - با خبر شوند، به خصوص آنكه اين قسمت ماجرا سؤال برانگيز هم باشد و شنونده را متوجه مسايلى نمايد. | |||
بايد نتيجه بگيريم كه اين تعمد در ذكر جزئيات گفتگو هم در قرآن و هم در خطابه غدير و هم در ساير احاديث مربوط به مراحل نزول آيه، از مسايلى است كه در اين اتمام حجت مؤثر و دانستن آن براى بشر لازم است، و خدا مى خواسته به صورتى رمز گونه در قرآنش به وضعيت جامعه در هنگام نزول ولايت اشاره كند، و پيامبرش تفاصيل آن جو حاكم را توضيح دهد. | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام دراين باره مى فرمايد: فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ يَوْمَ الدَّوْحِ ما بَيَّنَ عَنْ ارادَتِهِ فى خُلَصائِهِ وَ ذَوِى اجْتِبائِهِ وَ امَرَهُ بِالْبَلاغِ وَ تَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ، وَ ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ وَ كَشَفَ مِنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ ما رَمَزَ فيهِ، فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ <ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref>: | |||
خداوند در روز غدير، بر پيامبرش آيه اى نازل كرد كه در آن اراده خود را درباره بندگان خالصش و انتخاب شدگانش روشن كرد، و او را به ابلاغ آن امر كرد و دستور داد كه با منحرفين از حق و اهل نفاق همنشين نشود، و براى او حفظ از شر آنان را ضمانت نمود، و بدين وسيله اسرار اهل شک و شبهه و ضماير اهل ارتداد را با كلام رمزى آشكار ساخت؛ كلامى كه هم مؤمن و هم منافق نكته آن را مى فهمد. | |||
هر | مى بينيم اميرالمؤمنين عليه السلام به رمزى بودن آيه قرآن اشاره مى كند، ولى به صورتى كه هر كس به آن مى رسد متوجه غير عادى بودن ماجرا و جوّ خاص حاكم بر آن مى شود. | ||
يعنى خداوند مى توانست آيه را چنين نازل كند: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» ، ولى دو جمله رمزى در وسط آيه گنجانيد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» . | |||
و | هر كسى متوجه مى شود اين دو جمله عادى نيست و از خود مى پرسد: مگر پيامبرصلى الله عليه وآله كسى است كه با او اين گونه سخن گفته شود، و با لسانى تهديد گونه بر او شرط شود كه اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده اى؟ و يا از خود مى پرسد: مگر چه شرايطى حاكم بوده كه خداوند به آن حضرت وعده مى دهد كه تو را حفظ مى كنم؟ و در پى پاسخ اين سؤال ها سعى مى كند تفصيل كامل واقعه را به دست آورد. | ||
و اين پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در همان آغاز منبر غدير <ref>مراجعه شود كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۰ - ۱۳۸ بخش ۲.</ref>، با كمال صراحت تمام علل و اسباب نزول آيه اى با چنين مضمون را بيان مى كند و مى فرمايد: | |||
وَ اؤَدّى ما اوْحى بِهِ الَىَّ، حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ ... : آنچه بر من وحى كرده ادا | وَ اؤَدّى ما اوْحى بِهِ الَىَّ، حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ ... : آنچه بر من وحى كرده ادا مى كنم از ترس آنكه اگر ادا نكنم عذابى از جانب او به من رسد... . | ||
لانَّهُ قَدْ اعْلَمَنى انّى انْ لَمْ ابَلِّغْ ما انْزَلَ الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ: چرا كه خدا به من فهمانده است كه اگر آنچه در حق على نازل كرده نرسانم رسالت او را نرسانده ام. | |||
وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ ... : خداوند تبارک و تعالى براى من حفظ از شر مردم را ضمانت كرده است... . | |||
وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ ... : و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى كنم... . | |||
وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ ... : و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان | |||
وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ - ايُّهَا النّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ... : | وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ - ايُّهَا النّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ... : | ||
و من از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از تبليغ اين پيام به شما معذور بدارد، چرا كه از كمى متقين و زيادى منافقين خبر دارم... . | و من از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از تبليغ اين پيام به شما معذور بدارد، چرا كه از كمى متقين و زيادى منافقين خبر دارم... . | ||
وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الّا انْ ابَلِّغَ ما انْزَلَ اللَّه الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ ... : ولى خدا از من راضى نمى شود مگر آنكه ابلاغ كنم آنچه در حق على بر من نازل كرده است... . | |||
===== پاسخ پنجم: فهماندن دشوارى ابلاغ به مردم ===== | |||
خود پيامبرصلى الله عليه وآله اعلام كرده هرگز از اوامر الهى كوتاهى نكرده ام و اين ابلاغ ولايت يک مورد استثنايى است. در اوايل خطبه مى فرمايد: | |||
پاسخ پنجم: فهماندن دشوارى ابلاغ به مردم | |||
خود پيامبرصلى الله عليه وآله اعلام كرده هرگز از اوامر الهى كوتاهى | |||
مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما انْزَلَ اللَّه تَعالى الَىَّ، وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref>: | |||
اى مردم، من در تبليغ آنچه خدا بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ام و سبب نزول اين آيه را برايتان بيان مى كنم. | |||
يعنى من متوجه تمام اشكالاتى كه به ذهن شنوندگان اين آيه و اين ماجرا خطور خواهد كرد هستم، كه چگونه پيامبرصلى الله عليه وآله در امتثال امر الهى عذر مى آورد و چگونه شرط حفظ و عصمت را پيش مى كشد؛ ولى براى اينكه مشكل از ذهن شما پاک شود علت آن را مى گويم. | |||
همين اندازه كه خود حضرت تصريح به سؤال انگيز بودن مسئله مى فرمايد به اين معنى است كه عمداً اين شيوه سخن مطرح شده و صرفاً براى فهماندن زمينه دشوارى است كه ابلاغ ولايت در آن انجام مى شود و نتايج ديگرى كه از اين گونه ابلاغ در نظر گرفته شده است. | |||
===== پاسخ ششم: عدم امكان ابلاغ بدون ضمانت الهى ===== | |||
آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان نگرانى ذكر كرده واقعاً وجود داشته و صرف يك احتمال نبوده است و نمونه هاى آن مفصلاً در بيان فراز سوم آيه (وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) بيان شد. نتيجه اى كه مى گيريم اينكه نبايد فكر كنيم اين ترس هاى پيامبرصلى الله عليه وآله در حد ظن و گمان بوده، بلكه حقيقت موجود در جامعه بوده كه با اطلاع از آن انجام چنين ابلاغ مهمى عادتاً غير ممكن بوده است. | |||
اينكه | اينكه مى بينيم اين ابلاغ بين دو گزينه قرار مى گيرد: يا معذور داشتن از ابلاغ و يا ضمانت حفظ، به اين معنى است كه راهى جز اين دو وجود ندارد. اگر طبق روال عادى باشد، هر عاقلى آن شرايط را در نظر بگيرد قضاوت مى كند كه تمام ترس ها و نگرانى هايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح فرموده دقيق و بجا بوده؛ و با وجود آنها ابلاغ چنين پيامى - در حدى كه حق ابلاغ آن ادا شود - غير ممكن است، و اگر خداوند با قدرت بى انتهاى خويش آن را از روال عادى خارج سازد و دفع همه نگرانى هاى مذكور را ضامن شود در اين صورت نه تنها چنين ابلاغى امكان پذير است، بلكه هزاران درجه سخت تر از آن هم با ضمانت خدا ممكن خواهد شد. | ||
وقتى ضمانت الهى باشد، حتى اگر يک ماه يا بيشتر در غدير مى ماندند و هر روز پيامبرصلى الله عليه وآله دو بار بر فراز منبر قرار مى گرفت و هر بار دقايق بيشترى درباره ولايت اهل بيت عليهم السلام بيان مى كرد، باز هم بدون نگرانى انجام مى شد، چرا كه همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدى ياراى مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده اش خواهند بود. | |||