پرش به محتوا

آيه ۶۷ مائده و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۹۵۱: خط ۹۵۱:
وقتى ضمانت الهى باشد، حتى اگر يک ماه يا بيشتر در غدير مى ‏ماندند و هر روز پيامبرصلى الله عليه وآله دو بار بر فراز منبر قرار مى‏ گرفت و هر بار دقايق بيشترى درباره ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بيان مى‏ كرد، باز هم بدون نگرانى انجام مى ‏شد، چرا كه همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدى ياراى مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده ‏اش خواهند بود.
وقتى ضمانت الهى باشد، حتى اگر يک ماه يا بيشتر در غدير مى ‏ماندند و هر روز پيامبرصلى الله عليه وآله دو بار بر فراز منبر قرار مى‏ گرفت و هر بار دقايق بيشترى درباره ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بيان مى‏ كرد، باز هم بدون نگرانى انجام مى ‏شد، چرا كه همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدى ياراى مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده ‏اش خواهند بود.


===== پاسخ هفتم: خداوند درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله را مؤاخذه نكرده =====
خداوند اين توقف و اعتذار پيامبرصلى الله عليه وآله را به عنوان اشكالى در نبوت او مطرح نكرده است. براى درک اين مطلب بايد مقام با عظمت نبوت را در نظر بگيريم، و آنچه درباره بعضى از انبياءعليهم السلام مثل حضرت آدم ‏عليه السلام وارد شده كه با كوچک‏ ترين ترک اولى و تعلل و توقف در برابر امر الهى فوراً مورد مؤاخذه الهى قرار گرفته ‏اند.


با اين همه مى ‏بينيم اين توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله كه «خدايا مرا از ابلاغ اين پيام معذور بدار» ، در حالى است كه امر «بَلِّغْ» خطاب به او صادر شده، ولى باز هم از سوى خداوند به عنوان گناه و تخلف از مقام نبوت تلقى نشده است.


پاسخ هفتم: خداوند درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله را مؤاخذه نكرده
حتى مثلاً به آن حضرت نفرموده: «به مجرد اينكه چنين درخواستى در برابر امر ما كردى، چه از گفته‏ات باز گردى و چه باز نگردى بايد مؤاخذه شوى و از مقام نبوت نازل شوى»! بلكه فقط گفته شده: «اگر ابلاغ نكنى مورد عقوبت قرار مى‏ گيرى» . فقط مسئله ابلاغ يک بار ديگر مورد تأكيد قرار گرفته و خود مراجعه در امر الهى به عنوان گناه مطرح نشده است.
 
خداوند اين توقف و اعتذار پيامبرصلى الله عليه وآله را به عنوان اشكالى در نبوت او مطرح نكرده است. براى درك اين مطلب بايد مقام با عظمت نبوت را در نظر بگيريم، و آنچه درباره بعضى از انبياءعليهم السلام مثل حضرت آدم‏عليه السلام وارد شده كه با كوچك‏ترين ترك اولى و تعلل و توقف در برابر امر الهى فوراً مورد مؤاخذه الهى قرار گرفته‏اند.
 
با اين همه مى‏بينيم اين توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله كه »خدايا مرا از ابلاغ اين پيام معذور بدار« ، در حالى است كه امر »بَلِّغْ« خطاب به او صادر شده، ولى باز هم از سوى خداوند به عنوان گناه و تخلف از مقام نبوت تلقى نشده است.
 
 
حتى مثلاً به آن حضرت نفرموده: »به مجرد اينكه چنين درخواستى در برابر امر ما كردى، چه از گفته‏ات باز گردى و چه باز نگردى بايد مؤاخذه شوى و از مقام نبوت نازل شوى«! بلكه فقط گفته شده: »اگر ابلاغ نكنى مورد عقوبت قرار مى‏گيرى« . فقط مسئله ابلاغ يك بار ديگر مورد تأكيد قرار گرفته و خود مراجعه در امر الهى به عنوان گناه مطرح نشده است.
 


اين بدان معنى است كه اين مراجعه به معناى سر تافتن از امر الهى نبوده، بلكه زمينه سازى براى اين ابلاغ و نشان دادن اين زمينه به مردم بوده است.
اين بدان معنى است كه اين مراجعه به معناى سر تافتن از امر الهى نبوده، بلكه زمينه سازى براى اين ابلاغ و نشان دادن اين زمينه به مردم بوده است.


 
===== پاسخ هشتم: ضمانت حفظ از طرف خدا قبول شده =====
پاسخ هشتم: ضمانت حفظ از طرف خدا قبول شده
 
درخواست ضمانت حفظ هم -  مانند مورد قبلى -  نه تنها به عنوان اشكالى در نبوت حضرت از طرف خدا مطرح نشده، بلكه مورد قبول هم واقع شده است.
درخواست ضمانت حفظ هم -  مانند مورد قبلى -  نه تنها به عنوان اشكالى در نبوت حضرت از طرف خدا مطرح نشده، بلكه مورد قبول هم واقع شده است.


 
منظور اين است كه نكته ذكر شده درباره درخواست معذور داشتن از ابلاغ در مورد درخواست ضمانت حفظ هم مطرح است؛ بدين معنى كه اگر خداوند دستور ابلاغى را مى‏ دهد نبايد براى او شرط حفظ را مطرح كرد، بلكه به مجرد دستور الهى و لو به قيمت جان شده بايد ابلاغ كرد.
منظور اين است كه نكته ذكر شده درباره درخواست معذور داشتن از ابلاغ در مورد درخواست ضمانت حفظ هم مطرح است؛ بدين معنى كه اگر خداوند دستور ابلاغى را مى‏دهد نبايد براى او شرط حفظ را مطرح كرد، بلكه به مجرد دستور الهى و لو به قيمت جان شده بايد ابلاغ كرد.
 


اما خداوند اين شرط حفظ را نه تنها به عنوان گناهى به حساب نياورده، بلكه آن را پذيرفته و اين ضمانت را عملاً به انجام رسانده است. اين هم دليل ديگرى است بر اينكه درخواست حفظ از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان پيش شرط در برابر امر الهى نبوده، ولذا مورد مؤاخذه قرار نگرفته است؛ بلكه تأييدى از جانب خداوند متعال بر كلام رسولش بوده و مقدمه‏اى بوده تا آن شرايط خاص براى ما بازگو شود و همه از آن باخبر شويم.
اما خداوند اين شرط حفظ را نه تنها به عنوان گناهى به حساب نياورده، بلكه آن را پذيرفته و اين ضمانت را عملاً به انجام رسانده است. اين هم دليل ديگرى است بر اينكه درخواست حفظ از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان پيش شرط در برابر امر الهى نبوده، ولذا مورد مؤاخذه قرار نگرفته است؛ بلكه تأييدى از جانب خداوند متعال بر كلام رسولش بوده و مقدمه‏اى بوده تا آن شرايط خاص براى ما بازگو شود و همه از آن باخبر شويم.


با در نظرگر فتن اين هشت جهت در كيفيت آيه »بَلِّغْ« ، به تفصيل پنج اثر و نتيجه مهم اين شكل از ابلاغ مى‏پردازيم:
با در نظرگر فتن اين هشت جهت در كيفيت آيه «بَلِّغْ» ، به تفصيل پنج اثر و نتيجه مهم اين شكل از ابلاغ مى ‏پردازيم:
 
 
نتيجه اول: انتساب امر ولايت به خدا
 
وقتى ثابت شد امر ولايت از طرف خداست، بايد دانست كه در مواردى منافقين آن روز و روزگاران بعد سعى داشتند با پذيرفتن اصل واقعه غدير و ابلاغ ولايت، آن را مسئله‏اى شخصى جلوه دهند و سپس نتيجه بگيرند كه خلافت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله الهى نيست، و آنچه حضرتش فرموده پيشنهادى از جانب خودش در خلافت بوده××× ۱ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶  - ۳۸۹. ×××، و نتيجه بگيرند كه تغيير آن و تعيين ديگرى به جاى على‏عليه السلام اشكالى ندارد!
 
 
اگر چه مخالفت با پيشنهاد پيامبرصلى الله عليه وآله هم باطل است و كسى حق چنين مخالفتى را ندارد، ولى اين شكل از مراجعه پيامبرصلى الله عليه وآله و تأكيد دوباره الهى و سپس ضمانت حفظ در چنين امرى، به طور قطعى ثابت كرد كه امر ولايت نه تنها از طرف خداست، بلكه خداوند چنان تأكيد بر ابلاغ اين امرش دارد كه اگر پيامبرش ابلاغ نكند به قيمت نقض رسالتش خواهد بود، و چنان در ابلاغ اين امر پشتيبانى مى‏كند كه حفظ از هر خطرى را براى ابلاغ آن ضمانت كرده است، و اين محكم كارى را در هيچ يك از اوامر الهى سراغ نداريم. اين گونه راه هر گونه تشكيك در انتساب امر ولايت به خدا بسته شد.
 
 
نتيجه دوم: نظم سه روزه معجزه الهى
 
برنامه سه روزه تحت قدرت الهى بدون هيچ اخلال و اغتشاشى و در كمال نظم و آرامش انجام شد. با زمينه‏اى كه از توطئه‏هاى منافقين ذكر شد××× ۲ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۸  - ۱۰۳. ××× و اينكه شرايط حاكم بر غدير واقعاً خطرناك بود، هر كس در آن شرايط دقت كند متوجه خواهد شد كه ايجاد سر و صدا و تحريك مردم و تفرقه، و حتى اينكه عده‏اى بخواهند از مردم جدا شوند و از بيابان غدير بيرون روند، و يا بخواهند مخفيانه مردم را تحريك كنند، كار بسيار آسانى بود و آنان واقعاً در صدد چنين كارى بودند.
 
با در نظر گرفتن كثرت جمعيت كه يكصد و بيست هزار نفر بودند، و غير قابل كنترل بودن بيابان از نظر حصار نداشتن، و طولانى بودن زمان كه سه روز بود و فرصت‏هاى شب و روز زمينه‏هاى مساعدى براى فتنه‏انگيزى بود، بايد گفت:
 
 
تأمين امنيت آن جمعيت و آن مراسم در آن سرزمين به قدرى مشكل بود كه بايد يك نيروى هزار نفرى براى حراست و حفاظت آن گماشته مى‏شد. در حالى كه مى‏بينيم بدون هيچ تشكل خاصى براى حفظ نظم، اين مراسم عظيم با نظم و آرامش كامل تحقق يافت و هيچ مشكلى پيش نيامد، و اين نبود جز معجزه‏اى از جانب پروردگار و ضمانتى كه او براى غدير فرمود، به طورى كه قلب و جسم همه مسخّر اراده او گشت و هيچ كس قدرت كوچك‏ترين حركت ناهنجارى از خود نيافت.
 
 
نتيجه سوم: اجراى كامل مراسم در سايه ضمانت الهى
 
بى نظيرترين مراسم بدون هيچ تقيه‏اى انجام شد، در حالى كه ممكن بود ابلاغ ولايت در يك توقف يك ساعته و سخنرانى كمتر از نيم ساعته انجام شود و مردم حركت كنند.
 


ولى برنامه مفصلى تدارك ديده شده بود كه سه روز طول كشيد، و سخنرانى يك ساعته در آغاز آن بود كه بلند كردن اميرالمؤمنين‏عليه السلام و بيعت لسانى نيز در بين سخنرانى انجام شد، و بيعت با دست يكايك آن جمعيت ۱۲۰۰۰۰ نفرى در طول سه روز، و شعر حسان و غير اينها كه در دنياى آن روز بى‏سابقه بود و مشابهى نداشت.
====== نتيجه اول: انتساب امر ولايت به خدا ======
وقتى ثابت شد امر ولايت از طرف خداست، بايد دانست كه در مواردى منافقين آن روز و روزگاران بعد سعى داشتند با پذيرفتن اصل واقعه غدير و ابلاغ ولايت، آن را مسئله اى شخصى جلوه دهند و سپس نتيجه بگيرند كه خلافت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله الهى نيست، و آنچه حضرتش فرموده پيشنهادى از جانب خودش در خلافت بوده<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶  - ۳۸۹.</ref> ، و نتيجه بگيرند كه تغيير آن و تعيين ديگرى به جاى على‏ عليه السلام اشكالى ندارد!


اگر چه مخالفت با پيشنهاد پيامبرصلى الله عليه وآله هم باطل است و كسى حق چنين مخالفتى را ندارد، ولى اين شكل از مراجعه پيامبرصلى الله عليه وآله و تأكيد دوباره الهى و سپس ضمانت حفظ در چنين امرى، به طور قطعى ثابت كرد كه امر ولايت نه تنها از طرف خداست، بلكه خداوند چنان تأكيد بر ابلاغ اين امرش دارد كه اگر پيامبرش ابلاغ نكند به قيمت نقض رسالتش خواهد بود، و چنان در ابلاغ اين امر پشتيبانى مى‏ كند كه حفظ از هر خطرى را براى ابلاغ آن ضمانت كرده است، و اين محكم كارى را در هيچ يک از اوامر الهى سراغ نداريم. اين گونه راه هر گونه تشكيک در انتساب امر ولايت به خدا بسته شد.


پيداست كه هر اندازه مراسمى مفصل‏تر باشد -  به خصوص آنكه مثل حج فقط عبادت نباشد بلكه حامل پيامى و به عنوان مقدمه براى هدفى باشد -  به انجام رساندن آن نياز به نيروهاى منسجم‏ترى براى اداره آن دارد، به خصوص آن كه در اجراى برنامه احتمال اختلال هم وجود داشته باشد.
====== نتيجه دوم: نظم سه روزه معجزه الهى ======
برنامه سه روزه تحت قدرت الهى بدون هيچ اخلال و اغتشاشى و در كمال نظم و آرامش انجام شد. با زمينه‏ اى كه از توطئه ‏هاى منافقين ذكر شد <ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۸  - ۱۰۳.</ref> و اينكه شرايط حاكم بر غدير واقعاً خطرناک بود، هر كس در آن شرايط دقت كند متوجه خواهد شد كه ايجاد سر و صدا و تحريک مردم و تفرقه، و حتى اينكه عده ‏اى بخواهند از مردم جدا شوند و از بيابان غدير بيرون روند، و يا بخواهند مخفيانه مردم را تحريک كنند، كار بسيار آسانى بود و آنان واقعاً در صدد چنين كارى بودند.


با در نظر گرفتن كثرت جمعيت كه يكصد و بيست هزار نفر بودند، و غير قابل كنترل بودن بيابان از نظر حصار نداشتن، و طولانى بودن زمان كه سه روز بود و فرصت‏ هاى شب و روز زمينه‏ هاى مساعدى براى فتنه‏ انگيزى بود، بايد گفت:


همان گونه كه درباره حراست چنين مراسمى ذكر شد، براى اجراى آن هم نظر همه جانبه خداوند بود كه همه مردم به صورت خود جوش در آن شركت كردند، و زمينه مجلس به گونه‏اى شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله -  با حضور آن همه منافق -  بدون هيچ تقيه‏اى كه منجر به حذف مواردى از سخنش و هدفش شود يا باعث انجام ندادن گوشه‏هايى از مراسم سه روزه شود، آن گونه كه مى‏بايست همه اهداف خود را از سخنرانى و بيعت و غير آن به انجام رساند و هيچ تقديم و تأخير و بر هم خوردگى و بى‏نظمى در برنامه پيش نيامد.
تأمين امنيت آن جمعيت و آن مراسم در آن سرزمين به قدرى مشكل بود كه بايد يک نيروى هزار نفرى براى حراست و حفاظت آن گماشته مى‏ شد. در حالى كه مى ‏بينيم بدون هيچ تشكل خاصى براى حفظ نظم، اين مراسم عظيم با نظم و آرامش كامل تحقق يافت و هيچ مشكلى پيش نيامد، و اين نبود جز معجزه ‏اى از جانب پروردگار و ضمانتى كه او براى غدير فرمود، به طورى كه قلب و جسم همه مسخّر اراده او گشت و هيچ كس قدرت كوچک ترين حركت ناهنجارى از خود نيافت.


====== نتيجه سوم: اجراى كامل مراسم در سايه ضمانت الهى ======
بى نظيرترين مراسم بدون هيچ تقيه ‏اى انجام شد، در حالى كه ممكن بود ابلاغ ولايت در يک توقف يك ساعته و سخنرانى كم تر از نيم ساعته انجام شود و مردم حركت كنند.


اين به خاطر اطمينان پيامبرصلى الله عليه وآله به ضمانت الهى بود كه: اى پيامبر، آن گونه كه لايق چنين مراسمى است سخن بگو و انجام بده! من ضامنم كه مشكلى و فتنه‏اى پيش نيايد. امام رضاعليه السلام در اين باره مى‏فرمايد:
ولى برنامه مفصلى تدارک ديده شده بود كه سه روز طول كشيد، و سخنرانى يک ساعته در آغاز آن بود كه بلند كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و بيعت لسانى نيز در بين سخنرانى انجام شد، و بيعت با دست يكايک آن جمعيت ۱۲۴۰۰۰ نفرى در طول سه روز، و شعر حسان و غير اينها كه در دنياى آن روز بى‏ سابقه بود و مشابهى نداشت.


پيداست كه هر اندازه مراسمى مفصل ‏تر باشد -  به خصوص آنكه مثل حج فقط عبادت نباشد بلكه حامل پيامى و به عنوان مقدمه براى هدفى باشد -  به انجام رساندن آن نياز به نيروهاى منسجم ‏ترى براى اداره آن دارد، به خصوص آن كه در اجراى برنامه احتمال اختلال هم وجود داشته باشد.


امّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَ »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« ، فَانَّهُ ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ بَيَّنَ امْرَ اللَّه تَعالى، وَ لكِنَّ قُرَيْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲ ح ۱۶. عوالم العلوم: ج ۳۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴. ×××:
همان گونه كه درباره حراست چنين مراسمى ذكر شد، براى اجراى آن هم نظر همه جانبه خداوند بود كه همه مردم به صورت خود جوش در آن شركت كردند، و زمينه مجلس به گونه ‏اى شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله -  با حضور آن همه منافق -  بدون هيچ تقيه‏ اى كه منجر به حذف مواردى از سخنش و هدفش شود يا باعث انجام ندادن گوشه‏ هايى از مراسم سه روزه شود، آن گونه كه مى‏ بايست همه اهداف خود را از سخنرانى و بيعت و غير آن به انجام رساند و هيچ تقديم و تأخير و بر هم خوردگى و بى‏ نظمى در برنامه پيش نيامد.


اين به خاطر اطمينان پيامبرصلى الله عليه وآله به ضمانت الهى بود كه: اى پيامبر، آن گونه كه لايق چنين مراسمى است سخن بگو و انجام بده! من ضامنم كه مشكلى و فتنه ‏اى پيش نيايد. امام رضاعليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:


بعد از قول خداوند عز و جل »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...« هر گونه تقيه‏اى را با ضمانت خداى عز و جل از ميان برداشت، و آن حضرت امر خدا را بيان كرد، ولى قريش بعد از آن حضرت آنچه مى‏خواستند انجام دادند.
امّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» ، فَانَّهُ ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ بَيَّنَ امْرَ اللَّه تَعالى، وَ لكِنَّ قُرَيْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲ ح ۱۶. عوالم العلوم: ج ۳۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.</ref>:


بعد از قول خداوند عز و جل «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» هر گونه تقيه ‏اى را با ضمانت خداى عز و جل از ميان برداشت، و آن حضرت امر خدا را بيان كرد، ولى قريش بعد از آن حضرت آنچه مى ‏خواستند انجام دادند.


يعنى مهم اتمام حجتِ كامل عيار و بدون تقيه بود كه براى آگاهى مردم آن روز و نسل‏هاى بعد انجام شد، اگر چه در عمل به محتواى غدير يعنى خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين‏عليه السلام، قريش ضديت كردند و اهداف خود را پيش بردند، ولى اين مهم نيست زيرا خداوند حجت را بر آنان و همه نسل‏هاى آينده تمام كرده است.
يعنى مهم اتمام حجتِ كامل عيار و بدون تقيه بود كه براى آگاهى مردم آن روز و نسل‏ هاى بعد انجام شد، اگر چه در عمل به محتواى غدير يعنى خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، قريش ضديت كردند و اهداف خود را پيش بردند، ولى اين مهم نيست زيرا خداوند حجت را بر آنان و همه نسل‏ هاى آينده تمام كرده است.


====== نتيجه چهارم: اشاره رمزى به غايبين از غدير ======
مردم آن روز و نسل ‏هاى آينده با ديدن اين آيه غدير، نسبت به مسايل غصب خلافت بعد از غدير آگاهى لازم را پيدا كردند و مى ‏كنند، براى آنكه هر گاه مسئله مراجعه و توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله در اين امر الهى و ضمانت حفظ خدا را ببينند، فوراً متوجه وجود مسايلى مى‏ شوند كه در مراسم ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وجود داشته است، و اين مهم به حالتى رمز گونه به اشخاص منتقل مى‏ شود، چنانكه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دراين باره مى ‏فرمايد:


نتيجه چهارم: اشاره رمزى به غايبين از غدير
فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ فى يَوْمِ الدَّوْحِ ما ... ، كَشَفَ عَنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ، ما رَمَزَ فيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref> :


مردم آن روز و نسل‏هاى آينده با ديدن اين آيه غدير، نسبت به مسايل غصب خلافت بعد از غدير آگاهى لازم را پيدا كردند و مى‏كنند، براى آنكه هر گاه مسئله مراجعه و توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله در اين امر الهى و ضمانت حفظ خدا را ببينند، فوراً متوجه وجود مسايلى مى‏شوند كه در مراسم ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام وجود داشته است، و اين مهم به حالتى رمز گونه به اشخاص منتقل مى‏شود، چنانكه اميرالمؤمنين‏عليه السلام دراين باره مى‏فرمايد:
خداوند بر پيامبرش در روز غدير نازل كرد آنچه كه از كارهاى پنهانى اهل شک و ريبه و ضماير اهل ارتداد پرده برداشت. اين كار را خدا به صورت رمزى در آيه قرار داد به گونه ‏اى كه مؤمن و منافق آن را درک مى ‏كنند.


اينجاست كه اين آيه اتمام حجتى بر مردم آن روز و آينده شد كه سقيفه را يارى كرده و مى‏ كنند و غدير را رها نموده و مى ‏نمايند، كما اينكه راهگشاى فكرى دقيقى شد تا در تحليل مسائل غصب خلافت ريشه ‏ها را نشان دهد.


فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ فى يَوْمِ الدَّوْحِ ما ... ، كَشَفَ عَنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ، ما رَمَزَ فيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ××× ۱ بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵. ×××:
ما از خداى بزرگ و پيامبر گرامى تشكر مى‏ كنيم كه با نازل كردن اين آيه و اين شكل خاص از اتمام حجت، ميلياردها انسان را از بى‏خبرى نجات دادند، و تا آخر روزگار براى احدى عذرى باقى نگذاشتند؛ چنانكه حضرت زهراعليها السلام مى‏ فرمايد: بعد از روز غدير خم خداوند هيچ عذرى براى احدى باقى نگذاشته است.<ref>بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.</ref>


در اينجا نكاتى از فرازهاى آيه تبليغ را بيان مى‏ كنيم:


خداوند بر پيامبرش در روز غدير نازل كرد آنچه كه از كارهاى پنهانى اهل شك و ريبه و ضماير اهل ارتداد پرده برداشت. اين كار را خدا به صورت رمزى در آيه قرار داد به گونه‏اى كه مؤمن و منافق آن را درك مى‏كنند.
==== فراز اول: «يا ايها الرسول» ====
۱. اين آيه با خطاب «يا ايها الرسول» آغاز شده است. اين تعبير در دو جاى قرآن ديده مى‏ شود: يكى در اينجا و ديگرى در آيه ۴۱ همين سوره. گويا در كنار شناساندن منافقين و ترس و واهمه از دشمن، مى‏ خواهد به آيندگان و تمام مسلمين اهميت و عظمت مطلب فهميده شود.


۲. در آيه شريفه تبليغ تعبير «رسول» آمده و «نبى» و الفاظ ديگر هم معنى نفرموده است، چون تبليغ با رسالت مناسبت دارد. مخصوصاً اگر اين تبليغ هم بسيار با اهميت باشد.


اينجاست كه اين آيه اتمام حجتى بر مردم آن روز و آينده شد كه سقيفه را يارى كرده و مى‏كنند و غدير را رها نموده و مى‏نمايند، كما اينكه راهگشاى فكرى دقيقى شد تا در تحليل مسائل غصب خلافت ريشه‏ها را نشان دهد.
۳. در اين آيه از خود آن مطلبى كه بايد تبليغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره كرده باشد، و هم به آن چيزى اشاره كند كه لقب رسالت «يا ايها الرسول» به آن اشاره دارد؛ يعنى بفهماند كه اين مطلب امرى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله در آن هيچ گونه اختيارى ندارد.


 
بنابراين در آيه شريفه دو دليل و برهان بر اختيار نداشتن پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در تبليغ كردن و يا تأخير در تبليغ بيان شده است: يكى تعبير از آن جناب به رسول، و ديگرى هم نگفتن اصل مطلب.
ما از خداى بزرگ و پيامبر گرامى تشكر مى‏كنيم كه با نازل كردن اين آيه و اين شكل خاص از اتمام حجت، ميلياردها انسان را از بى‏خبرى نجات دادند، و تا آخر روزگار براى احدى عذرى باقى نگذاشتند؛ چنانكه حضرت زهراعليها السلام مى‏فرمايد: بعد از روز غدير خم خداوند هيچ عذرى براى احدى باقى نگذاشته است.××× ۲ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.
 
در اينجا نكاتى از فرازهاى آيه تبليغ را بيان مى‏كنيم:
 
 
فراز اول: »يا ايها الرسول«
 
۱. اين آيه با خطاب »يا ايها الرسول« آغاز شده است. اين تعبير در دو جاى قرآن ديده مى‏شود: يكى در اينجا و ديگرى در آيه ۴۱ همين سوره. گويا در كنار شناساندن منافقين و ترس و واهمه از دشمن، مى‏خواهد به آيندگان و تمام مسلمين اهميت و عظمت مطلب فهميده شود.
 
 
۲. در آيه شريفه تبليغ تعبير »رسول« آمده و »نبى« و الفاظ ديگر هم معنى نفرموده است، چون تبليغ با رسالت مناسبت دارد. مخصوصاً اگر اين تبليغ هم بسيار با اهميت باشد.
 
 
۳. در اين آيه از خود آن مطلبى كه بايد تبليغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره كرده باشد، و هم به آن چيزى اشاره كند كه لقب رسالت »يا ايها الرسول« به آن اشاره دارد؛ يعنى بفهماند كه اين مطلب امرى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله در آن هيچ گونه اختيارى ندارد.
 
 
بنابراين در آيه شريفه دو دليل و برهان بر اختيار نداشتن پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در تبليغ كردن و يا تأخير در تبليغ بيان شده است: يكى تعبير از آن جناب به رسول، و ديگرى هم نگفتن اصل مطلب.


آيه كريمه علاوه بر اينكه اين دو برهان را بيان مى فرمايد، دو توجيه محكم براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله است:
آيه كريمه علاوه بر اينكه اين دو برهان را بيان مى فرمايد، دو توجيه محكم براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله است:


اول: جرئت پيدا كردن آن حضرت بر اظهار دستور الهى و علنى كردن آن براى عموم مردم، و اينكه تا ايشان زنده است بايد به زبان مبارک خودش به مردم ابلاغ شود، و كسى در رساندن اين وظيفه الهى جاى خود آن جناب را نمى‏ گيرد.


اول: جرئت پيدا كردن آن حضرت بر اظهار دستور الهى و علنى كردن آن براى عموم مردم، و اينكه تا ايشان زنده است بايد به زبان مبارك خودش به مردم ابلاغ شود، و كسى در رساندن اين وظيفه الهى جاى خود آنجناب را نمى‏گيرد.
دوم: تصديق و تأييد فراست و زيركى پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله است؛ يعنى مى ‏فهماند كه خاتم‏ الانبياءصلى الله عليه وآله به درستى احساس خطر كرده و تصميم صحيح گرفته است.


==== فراز دوم: «بلّغ» ====
۴. اديبان گفته ‏اند: باب «تفعيل» غالباً براى تكثير است؛ به اين معنى كه فاعل، اصل فعل را زياد انجام دهد.<ref>شرح شافيه (رضى) : ج ۱ ص ۹۲. </ref>


دوم: تصديق و تأييد فراست و زيركى پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله است؛ يعنى مى‏فهماند كه خاتم‏الانبياءصلى الله عليه وآله به درستى احساس خطر كرده و تصميم صحيح گرفته است.
در آيه شريفه تبليغ نيز معناى «بلّغ» اين است كه پيام خداوند متعال را به عده زيادى برسان، و چون در واقعه غدير خم عده زيادى از مسلمانان بودند، همان يک بار گفتن پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله نتيجه ‏اش همان تكثير بود؛ يعنى رساندن پيام الهى به افراد متعدد و فراوان. <ref>بين باب افعال و تفعيل فرقى ظريف وجود دارد. براى مثال بين اكثار و تكثير، اطراب و تطريب، اكرام و تكريم. مثلاً خداوند متعال مى ‏فرمايد: «يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا» ، اى انت تكثر جدالنا، (هود۳۲) . و در آيه ديگر مى ‏فرمايد: «واذكرو إذ كنتم قليلاً فكثركم» ، (اعراف /  ۸۶) ، اى جعل عددكم كثيراً، كه در اولى كثرت نسبت به فاعل بوده و در دومى نسبت به مفعول؛ يعنى احداث و ايجاد كثرت در مفعول. و عنوان إطراب (بر وزن اكرام)احداث طرب است در معنى و فاعل؛ يعنى اشعار و الحانش شعر طربى و لحن طربى است، هر چند اين شعر و لحن براى مستمع ايجاد طرب نكند. و در عنوان تطريب (بر وزن تفعيل) ايجاد طرب است در مستمعين، هر چند شعر و لحن طربى نباشد و براى فاعل ايجاد طرب نكند. و اكرام و تكريم، كه تكريم احداث و ايجاد كرامت است از فاعل نسبت به مفعول. غنا موسيقى: ج ۳ ص ۱۸۶۶ ۱۸۵۸. </ref>


۵ . در آيات شريفه قرآن هميشه مشتقّات گوناگون «ابلاغ» و «تبليغ» همراه واژه رسالت الهى و مانند آن به كار رفته است. مثلاً «اُبلّغكم رسالات ربى»<ref>اعراف /  ۶۲ .</ref>، «فقد ابلغتكم ما ارسلت به»<ref>هود /  ۵۷ .</ref> ، «الذين يبلغون رسالات اللَّه و يخشونه» .<ref>احزاب /  ۲۹.</ref>


فراز دوم: »بلّغ«
==== فراز سوم: «ما اُنزل اليك» ====
۶ . آوردن فعل «اُنزل» به صيغه مجهول مى ‏رساند كه موضوع بدون اسناد به فاعل داراى اهميت است.


۴. اديبان گفته‏اند: باب »تفعيل« غالباً براى تكثير است؛ به اين معنى كه فاعل، اصل فعل را زياد انجام دهد.××× ۱ شرح شافيه )رضى( : ج ۱ ص ۹۲. ×××
۷. ظهور فعل «اُنزل» در ماضى و گذشته حقيقى است نه مضارع و آينده، چرا كه صيغه ماضى براى معناى گذشته وضع شده، و چنانچه قرينه ‏اى براى حمل بر مضارع نباشد، بر همان معناى وضع شده حقيقى حمل مى‏ شود كه ماضى است.


همچنين آيه تبليغ در حجةالوداع و در آخرين ماه‏ هاى زندگانى رسول‏خداصلى الله عليه وآله نازل شده است، و اگر فعل بر مضارع و آينده حمل شود معناى آيه به اين صورت مى ‏شود: و اگر آنچه را كه بعداً بر تو نازل مى كنيم در ماه ‏هاى باقى مانده از نبوتت ابلاغ نكنى، هرگز رسالت خود را به پايان نرسانده ‏اى. معنايى كه در هيچ روايتى به آن اشاره نشده، و از هيچ عالم شيعى و سنى نقل نشده است.<ref>امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸ ۲۴۷.</ref>


در آيه شريفه تبليغ نيز معناى »بلّغ« اين است كه پيام خداوند متعال را به عده زيادى برسان، و چون در واقعه غدير خم عده زيادى از مسلمانان بودند، همان يك بار گفتن پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نتيجه‏اش همان تكثير بود؛ يعنى رساندن پيام الهى به افراد متعدد و فراوان.××× ۲ بين باب افعال و تفعيل فرقى ظريف وجود دارد. براى مثال بين اكثار و تكثير، اطراب و تطريب، اكرام و تكريم. مثلاً خداوند متعال مى‏فرمايد: »يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا« ، اى انت تكثر جدالنا، )هود۳۲) . و در آيه ديگر مى‏فرمايد: »واذكرو إذ كنتم قليلاً فكثركم« ، )اعراف /  ۸۶) ، اى جعل عددكم كثيراً، كه در اولى كثرت نسبت به فاعل بوده و در دومى نسبت به مفعول؛ يعنى احداث و ايجاد كثرت در مفعول. و عنوان إطراب )بر وزن اكرام( احداث طرب است در معنى و فاعل؛ يعنى اشعار و الحانش شعر طربى و لحن طربى است، هر چند اين شعر و لحن براى مستمع ايجاد طرب نكند. و در عنوان تطريب )بر وزن تفعيل( ايجاد طرب است در مستمعين، هر چند شعر و لحن طربى نباشد و براى فاعل ايجاد طرب نكند. و اكرام و تكريم، كه تكريم احداث و ايجاد كرامت است از فاعل نسبت به مفعول. غنا موسيقى: ج ۳ ص ۱۸۶۶ ۱۸۵۸. ×××
==== فراز چهارم: «من ربّك» ====
۸ . جمله «من ربّك» تصريح مى ‏كند كه اين امر از جانب خداوند متعال است، و افراد نادان خيال نكنند پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از پيش خود مى‏ گويد. <ref>فروغ هدايت: ص ۳۰۵.</ref>


۵ . در آيات شريفه قرآن هميشه مشتقّات گوناگون »ابلاغ« و »تبليغ« همراه واژه رسالت الهى و مانند آن به كار رفته است. مثلاً »اُبلّغكم رسالات ربى«××× ۱ اعراف /  ۶۲ . ×××، »فقد ابلغتكم ما ارسلت به«××× ۲ هود /  ۵۷ . ×××، »الذين يبلغون رسالات اللَّه و يخشونه« .××× ۳ احزاب /  ۲۹. ×××
۹. اين جمله تأكيد مى‏ كند كه انتخاب رهبر اسلامى (امام معصوم) بايد از سوى خداوند باشد.


==== فراز پنجم: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» ====
۱۰. مطلبى كه خداوند در اين زمينه نازل كرده، بسيار بيشتر از ساير خبرهايى كه بر رسول خداصلى الله عليه وآله نازل كرده اهميت دارد، به طورى كه مى فرمايد: «اگر اين مطلب را ابلاغ نكردى رسالت ما را به مردم نرسانده ‏اى» . در اين آيه، پيامى است كه از نظر اهميت با همه پيام‏ هاى دوران نبوت و رسالت برابر است، چنانكه اگر اين پيام به مردم نرسد، گويا همه پيام ‏ها محو مى‏ شود.


فراز سوم: »ما اُنزل اليك«
۱۱. رساندن اين مطلب بر پيامبرصلى الله عليه وآله دشوار بوده است، زيرا بيم آن بود كه مردم آن را قبول نكنند و آزارى به وى برسانند. خداوند آن حضرت را تهديد كرد و با تعبير «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» رسول‏خداصلى الله عليه وآله را از ترک تبليغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنين جمله ‏اى در موردى است كه كار بر شخص دشوار و سنگين باشد.<ref>فروغ هدايت: ص ۳۰۱.</ref>


۶ . آوردن فعل »اُنزل« به صيغه مجهول مى‏رساند كه موضوع بدون اسناد به فاعل داراى اهميت است.
۱۲. اين جمله كه به صورت جمله شرطيه به كار رفته، نوعى تهديد است؛ به اين معنى كه اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعايت نشود، گويا حق هيچ جزئى از اجزاى دين مراعات نشده است.<ref>امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸.</ref>


۱۳. محتواى پيام بايد مسئله ‏اى اساسى و هم وزن رسالت باشد، و گرنه مسائل جزئى و فردى اين همه تهديد لازم ندارد.


۷. ظهور فعل »اُنزل« در ماضى و گذشته حقيقى است نه مضارع و آينده، چرا كه صيغه ماضى براى معناى گذشته وضع شده، و چنانچه قرينه‏اى براى حمل بر مضارع نباشد، بر همان معناى وضع شده حقيقى حمل مى‏شود كه ماضى است.
۱۴. پيام آيه مربوط به توحيد، نبوت، معاد و همچنين نماز، روزه، حج، زكات، خمس و جهاد نيست، چون اين اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پيامبر خاتم‏ صلى الله عليه وآله بيان شده بود و مردم به آنها عمل مى‏ كردند. اما بنا بر روايات اهل ‏بيت ‏عليهم السلام آنچه كنار گذاشته شد ولايت بود.


امام باقرعليه السلام فرمود: بُنى الاسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية، و لم يناد بشى‏ء كما نودى بالولاية. فأخذ الناس بأربع و تركوا هذه؛ يعنى الولاية<ref>الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۳، باب دعائم الاسلام.</ref>: اسلام بر پنج پايه بنا شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت، و به چيزى مانند ولايت فراخوانده نشد. (اما) مردم آن چهار مورد (اول) را گرفتند و اين (ولايت) را رها كردند.


همچنين آيه تبليغ در حجةالوداع و در آخرين ماه‏هاى زندگانى رسول‏خداصلى الله عليه وآله نازل شده است، و اگر فعل بر مضارع و آينده حمل شود معناى آيه به اين صورت مى‏شود: و اگر آنچه را كه بعداً بر تو نازل مى كنيم در ماه‏هاى باقى مانده از نبوتت ابلاغ نكنى، هرگز رسالت خود را به پايان نرسانده‏اى. معنايى كه در هيچ روايتى به آن اشاره نشده، و از هيچ عالم شيعى و سنى نقل نشده است.××× ۴ امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸ ۲۴۷. ×××
در روايت ديگر امام باقرعليه السلام فرمود: بناى اسلام روى پنج چيز است: نماز و زكات و حج و روزه و ولايت. زراره گويد: به حضرت عرض كردم: كدام يك از اينها برتر است؟ فرمود: ولايت برتر است، زيرا ولايت كليد آنهاست و شخص والى )ولىّ( راهنماى آنهاست.××× ۲ الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۵ ، باب دعائم الاسلام. ××× اشاره به اينكه امامان معصوم‏عليهم السلام راهنماى نماز و زكات و حج و روزه هستند، و اين اعمال بدون راهنمايى آنها درست نيست.
 
 
فراز چهارم: »من ربّك«


۸ . جمله »من ربّك« تصريح مى‏كند كه اين امر از جانب خداوند متعال است، و افراد نادان خيال نكنند پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از پيش خود مى‏گويد.××× ۵ فروغ هدايت: ص ۳۰۵. ×××
۹. اين جمله تأكيد مى‏كند كه انتخاب رهبر اسلامى )امام معصوم( بايد از سوى خداوند باشد.
فراز پنجم: »و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته«
۱۰. مطلبى كه خداوند در اين زمينه نازل كرده، بسيار بيشتر از ساير خبرهايى كه بر رسول خداصلى الله عليه وآله نازل كرده اهميت دارد، به طورى كه مى فرمايد: »اگر اين مطلب را ابلاغ نكردى رسالت ما را به مردم نرسانده‏اى« . در اين آيه، پيامى است كه از نظر اهميت با همه پيام‏هاى دوران نبوت و رسالت برابر است، چنانكه اگر اين پيام به مردم نرسد، گويا همه پيام‏ها محو مى‏شود.
۱۱. رساندن اين مطلب بر پيامبرصلى الله عليه وآله دشوار بوده است، زيرا بيم آن بود كه مردم آن را قبول نكنند و آزارى به وى برسانند. خداوند آن حضرت را تهديد كرد و با تعبير »و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته« رسول‏خداصلى الله عليه وآله را از ترك تبليغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنين جمله‏اى در موردى است كه كار بر شخص دشوار و سنگين باشد.××× ۱ فروغ هدايت: ص ۳۰۱. ×××
۱۲. اين جمله كه به صورت جمله شرطيه به كار رفته، نوعى تهديد است؛ به اين معنى كه اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعايت نشود، گويا حق هيچ جزئى از اجزاى دين مراعات نشده است.××× ۲ امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸. ×××
۱۳. محتواى پيام بايد مسئله‏اى اساسى و هم وزن رسالت باشد، و گرنه مسائل جزئى و فردى اين همه تهديد لازم ندارد.
۱۴. پيام آيه مربوط به توحيد، نبوت، معاد و همچنين نماز، روزه، حج، زكات، خمس و جهاد نيست، چون اين اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله بيان شده بود و مردم به آنها عمل مى‏كردند. اما بنا بر روايات اهل‏بيت‏عليهم السلام آنچه كنار گذاشته شد ولايت بود.
امام باقرعليه السلام فرمود: بُنى الاسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية، و لم يناد بشى‏ء كما نودى بالولاية. فأخذ الناس بأربع و تركوا هذه؛ يعنى الولاية××× ۱ الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۳، باب دعائم الاسلام. ×××: اسلام بر پنج پايه بنا شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت، و به چيزى مانند ولايت فراخوانده نشد. )اما( مردم آن چهار مورد )اول( را گرفتند و اين )ولايت( را رها كردند.
در روايت ديگر امام باقرعليه السلام فرمود: بناى اسلام روى پنج چيز است: نماز و زكات و حج و روزه و ولايت. زراره گويد: به حضرت عرض كردم: كدام يك از اينها برتر است؟ فرمود: ولايت برتر است، زيرا ولايت كليد آنهاست و شخص والى )ولىّ( راهنماى آنهاست.××× ۲ الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۵ ، باب دعائم الاسلام. ××× اشاره به اينكه امامان معصوم‏عليهم السلام راهنماى نماز و زكات و حج و روزه هستند، و اين اعمال بدون راهنمايى آنها درست نيست.