پرش به محتوا

آيه ۶۷ مائده و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۰۳: خط ۷۰۳:


===== ۳. اتهام به حضرت كه با اعلام ولايت اهداف ديگرى دارد! =====
===== ۳. اتهام به حضرت كه با اعلام ولايت اهداف ديگرى دارد! =====
يكى ديگر از تحريكات منافقين براى تخريب غدير، بيدار كردن احساسات جاهلى مردم بود كه بگويند: اين برنامه ظاهر سازى براى مسلط كردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنياست. اين گونه مطالب در بين مردمى كه تعصبات بى‏ اساس در بين آنان رواج فراوانى داشت تأثير لازم را مى‏ گذاشت و ضربه بر غدير مى‏زد. نمونه ‏هايى از آن را مرور مى‏ كنيم:
يكى ديگر از تحريكات منافقين براى تخريب غدير، بيدار كردن احساسات جاهلى مردم بود كه بگويند: اين برنامه ظاهر سازى براى مسلط كردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنياست. اين گونه مطالب در بين مردمى كه تعصبات بى‏ اساس در بين آنان رواج فراوانى داشت تأثير لازم را مى‏ گذاشت و ضربه بر غدير مى‏ زد. نمونه ‏هايى از آن را مرور مى‏ كنيم:


عده ‏اى با اعلان ولايت على‏ عليه السلام گفتند: «هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ» بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱. ×××: »اين از طرف او يك تعصب است«! عمر گفت: »لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ«××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹. ×××: »خوب بازوى پسر عمويش را محكم بلند مى‏كند«!
عده ‏اى با اعلان ولايت على‏ عليه السلام گفتند: «هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref> : «اين از طرف او يك تعصب است»! عمر گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.</ref>: «خوب بازوى پسر عمويش را محكم بلند مى ‏كند»!


عده ‏اى از مردم گفتند: «انَّ مُحَمَّداً لَيَدْعُونا فى كُلِّ وَقْتٍ الى امْرٍ جَديدٍ، وَ قَدْ بَدَأَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ يُمَلِّكُهُمْ رِقابَنا»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰.</ref>: «محمد هر از چند گاهى ما را به مسئله جديدى فرا مى ‏خواند، و اكنون نوبت اهل‏ بيتش شده كه آنان را بر گُرده ما سوار مى ‏كند» .


عده ‏اى از منافقين گفتند: «قَدِ افْتَتَنَ بِهذَا الْغُلامِ! ما بالُهُ رَفَعَ بِضِبْعِهِ؟! لَوْ قَدَرَ انْ يَجْعَلَهُ مِثْلَ كَسْرى وَ قَيْصَرَ لَفَعَلَ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ .</ref>: «به اين جوان مغرور شده است! چه خبر است كه بازوى او را بلند مى‏ كند؟! اگر مى‏ توانست آن را مانند كسرى و قيصر قرار دهد چنان مى ‏كرد» .


عده‏اى از مردم گفتند: »انَّ مُحَمَّداً لَيَدْعُونا فى كُلِّ وَقْتٍ الى امْرٍ جَديدٍ، وَ قَدْ بَدَأَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ يُمَلِّكُهُمْ رِقابَنا«××× ۴ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. ×××: »محمد هر از چند گاهى ما را به مسئله جديدى فرا مى‏خواند، و اكنون نوبت اهل‏بيتش شده كه آنان را بر گُرده ما سوار مى‏كند« .
عده‏ اى ديگر گفتند: «انَّ مُحَمَّداً يُريدُ انْ يَجْعَلَ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ كَسُنَّةِ كَسْرى وَ قَيْصَرَ الى آخِرِ الدَّهْرِ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.</ref>: «محمد مى ‏خواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند كسرى و قيصر در اهل‏ بيتش قرار دهد» .


===== ۴. استهزاء و به مسخره گرفتن غدير =====
يكى از حربه‏ هاى منافقين در طول بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله بى ‏ادبى و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شكنى بود كه از نمادهاى آن مسخره كردن بود و قرآن هم به اين مطلب تصريح كرده است. در غدير كه غيظ منافقين به اوج خود رسيده بود، اين مسئله چند بار تكرار شد كه نمونه‏ هاى آن را مرور مى ‏كنيم:


عده‏اى از منافقين گفتند: قَدِ افْتَتَنَ بِهذَا الْغُلامِ! ما بالُهُ رَفَعَ بِضِبْعِهِ؟! لَوْ قَدَرَ انْ يَجْعَلَهُ مِثْلَ كَسْرى وَ قَيْصَرَ لَفَعَلَ«××× ۵ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ . ×××: »به اين جوان مغرور شده است! چه خبر است كه بازوى او را بلند مى‏كند؟! اگر مى‏توانست آن را مانند كسرى و قيصر قرار دهد چنان مى‏كرد« .
به محض اينكه منبر غدير آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گيرد، عمر گفت: «اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.</ref>: «به خدا قسم، آگاه باشيد كه مسئله عظيم ناراحت كننده ‏اى براى شما خواهد آورد» .


عده‏اى ديگر گفتند: »انَّ مُحَمَّداً يُريدُ انْ يَجْعَلَ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ كَسُنَّةِ كَسْرى وَ قَيْصَرَ الى آخِرِ الدَّهْرِ«××× ۱ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷. ×××: »محمد مى‏خواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند كسرى و قيصر در اهل‏بيتش قرار دهد« .
در همان مورد عمر گفت: «اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.</ref>: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه مانند چشمان ديوانه است» .


يكى ديگر از منافقين گفت: «ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ .</ref>: «نمى‏ بينيد چشمان او را كه گويى ديوانه است» .


۴. استهزاء و به مسخره گرفتن غدير
عده ‏اى از منافقين پس از سخنرانىِ غدير در خيمه‏ هاى خود جمع شده و با يكديگر چنين مى‏ گفتند: «وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.</ref> :


يكى از حربه‏هاى منافقين در طول بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله بى‏ادبى و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شكنى بود كه از نمادهاى آن مسخره كردن بود و قرآن هم به اين مطلب تصريح كرده است. در غدير كه غيظ منافقين به اوج خود رسيده بود، اين مسئله چند بار تكرار شد كه نمونه‏هاى آن را مرور مى‏كنيم:
«به خدا قسم، اگر از اصحاب كسرى و قيصر بوديم اكنون در لباس ‏هاى خز و رنگارنگ و ديبا و بافته ‏ها بوديم، ولى همراه او در دو خشن به سر مى ‏بريم: هم خوراک خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى‏ پوشيم. اكنون هم كه مرگ او نزديک شده و اجل او رسيده مى‏ خواهد اين سلطه را به على بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست» !!


عمر وقتى در روز غدير بيعت كرد شانه ‏ها را بالا انداخت و رو به ابوبكر كرد و گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.</ref>: «عجب بازوى پسر عمويش را محكم بلند كرده است» .


به محض اينكه منبر غدير آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گيرد، عمر گفت: »اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳. ×××: »به خدا قسم، آگاه باشيد كه مسئله عظيم ناراحت كننده‏اى براى شما خواهد آورد« .
معاويه پس از سخنرانى غدير بپا خاست و متكبرانه حركت كرد و با غضب بيرون آمد در حالى كه دست راست خود را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيره تكيه داده بود و مى‏ گفت: «وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷ ۹۶.</ref>: «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصديق نمى ‏كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى ‏كنيم»!


پيرمردى از منافقين گفت: «لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ» : «اگر ما در بين خويشاوندان خود آن گونه كه اين مرد مى‏ گويد باشيم از خران هم بدتريم»!! جوانى از منافقين كه در كنارش بود گفت: «لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref>: «اگر راست بگويى ما واقعاً از خران هم بدتريم»!


در همان مورد عمر گفت: »اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ«××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹. ×××: »نمى‏بينيد چشمان او را كه مانند چشمان ديوانه است« .
سه نفر از منافقين در خيمه خود مخفيانه صحبت مى ‏كردند. يكى گفت: «وَ اللَّه انَّ مُحَمَّداً لاَحْمَقٌ انْ كانَ يَرى انَّ الامْرَ يَسْتَقيمُ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ» : «به خدا قسم محمد(العیاذ بالله) احمق است اگر خيال مى‏ كند خلافت بر قامت على بعد از او راست خواهد آمد»! ديگرى گفت: «اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ ...» : «او را احمق حساب مى‏ كنى؟! خبر ندارى كه او ديوانه است، و نزديک بوده به صرع گرفتار شود»؟! سومى گفت: «دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref>: «او را رها كنيد! مى ‏خواهد احمق باشد يا ديوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد» .


پس از سخنرانى هنگامى كه مردم از كنار منبر پراكنده شدند چند نفر از قريش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پيوست تأسف مى‏ خوردند. در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان گذشت. يكى از آنان گفت: «لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.</ref>: «اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى ‏داد» .


يكى ديگر از منافقين گفت: »ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ«××× ۴ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ . ×××: »نمى‏بينيد چشمان او را كه گويى ديوانه است« .
===== ۵ . تفرقه در اثر شنيدن مسئله ولايت =====
تفرقه و اختلاف در مرحله فكرى و عملى امرى بود كه طبيعتاً با اعلام ولايت پيش مى ‏آمد، زيرا عده ‏اى آن را مى ‏پذيرفتند و عده ‏اى به سكوت برگزار مى‏ كردند و عده ‏اى مخالفت مى ‏نمودند. در غدير به ضمانت خداوند مرحله عملى آن هرگز اتفاق نيفتاد، ولى مرحله فكرى آن خود را نشان داد:


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «يُوَطِّنُونَ انْفُسَهُمْ عَلَى التَّمَرُّدِ عَلى عَلِىٍّ انْ كانَتْ بِكَ كائِنَةً» : «خود را براى تمرد بر على در آن هنگام كه اتفاقى برايت بيفتد (يعنى مرگ) آماده مى‏ كنند» .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.</ref>


عده‏اى از منافقين پس از سخنرانىِ غدير در خيمه‏هاى خود جمع شده و با يكديگر چنين مى‏گفتند: »وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ«××× ۵ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. ×××:
در حديث ديگرى آمده است: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در روز غدير در آن جايگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عده ‏اى گفتند: «ضَلَّ مُحَمَّدٌ» : «محمد گمراه شده است»!! عده ‏اى ديگر گفتند: «غَوى» : «به آرزوهايش دل خوش كرده است»! و گروه ديگرى گفتند: «بِهَواهُ يَقُولُ فى اهْلِ‏ بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ» : «درباره اهل ‏بيتش و پسر عمويش به دلخواه خويش سخن مى‏ گويد» . <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۸ ۱۵۱.</ref>


»به خدا قسم، اگر از اصحاب كسرى و قيصر بوديم اكنون در لباس‏هاى خز و رنگارنگ و ديبا و بافته‏ها بوديم، ولى همراه او در دو خشن به سر مى‏بريم: هم خوراك خشن مى‏خوريم و هم لباس خشن مى‏پوشيم. اكنون هم كه مرگ او نزديك شده و اجل او رسيده مى‏خواهد اين سلطه را به على بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست« !!
===== ۶ . طغيان و توطئه =====
طغيان و اضطراب در غدير به مرحله عمل نرسيد و اين همان ضمانت الهى بود، ولى نقشه ‏هاى طغيان و اقدامات براندازنده و توطئه‏ هاى مخرّب به طور جدى جريان داشت.


همين اقدامات بود كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله چنان سريع به مرحله عمل درآمد كه فرصت هرگونه مقابله را سلب كرد و قدرت را در دست گرفت. نمونه ‏هايى از آنچه در غدير به عنوان توطئه جريان داشت ذكر مى‏ كنيم:


عمر وقتى در روز غدير بيعت كرد شانه‏ها را بالا انداخت و رو به ابوبكر كرد و گفت: »لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ«××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹. ×××: »عجب بازوى پسر عمويش را محكم بلند كرده است« .
منافقين گفتند: «لَئِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ لَنُخَرِّبُ دينَهُ» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.</ref> : «اگر محمد از دنيا برود دين او را خراب مى‏ كنيم» .


در روايتى آمده است: «انَّ قَوْماً مِنْ مُتَمَرِّديهِمْ وَ جَبابِرَتِهِمْ تَواطَؤُوا بَيْنَهُمْ انْ كانَتْ لِمُحَمَّدٍ كائِنَةً لَنَدْفَعَنَّ عَنْ عَلِىٍّ هذَا الامْرَ وَ لا نَتْرُكَنَّهُ لَهُ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.</ref> :


معاويه پس از سخنرانى غدير بپا خاست و متكبرانه حركت كرد و با غضب بيرون آمد در حالى كه دست راست خود را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيره تكيه داده بود و مى‏گفت: »وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷ ۹۶. ×××: »به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصديق نمى‏كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى‏كنيم«!
«عده ‏اى از تمردكنندگان و زورگويانشان در بين خود هم پيمان شدند كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد خلافت را از على دور كنيم و نگذاريم در اختيار او قرار بگيرد» .


پنج نفر از اصحاب صحيفه ملعونه اول پيمان نامه ‏اى امضا كردند، و سپس آن را در كعبه دفن نمودند. در آن صحيفه نوشته شده بود كه «انْ اماتَ اللَّه مُحَمَّداً اوْ قُتِلَ لا يَرُدُّ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ» : «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت به اهل بيتش باز نگردد» . اينان عبارت بودند از ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۹.</ref>


پيرمردى از منافقين گفت: »لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ« : »اگر ما در بين خويشاوندان خود آن گونه كه اين مرد مى‏گويد باشيم از خران هم بدتريم«!! جوانى از منافقين كه در كنارش بود گفت: »لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ«××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳. ×××: »اگر راست بگويى ما واقعاً از خران هم بدتريم«!
وقتى سالم مولى ابى ‏حذيفه از چهار نفر ديگر سؤال كرد براى چه جمع شده ‏ايد، گفتند: «انّا قَدِ اجْتَمَعْنا عَلى انْ نَتَحالَفَ وَ نَتَعاقَدَ عَلى انْ لا نُطيعَ مُحَمَّداً فيما فَرَضَ عَلَيْنا مِنْ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ بَعْدَهُ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱.</ref>: «ما جمع شده ‏ايم تا هم قسم و هم پيمان شويم كه از محمد اطاعت نكنيم در آنچه از ولايت على بن ابى‏ طالب بعد از خود بر ما واجب كرد» .


به محض بازگشت به مدينه همان پنج نفر با عده ‏اى از منافقين در خانه ابوبكر صحيفه مفصل دوم را تدوين كردند: «اجْتَمَعَ الْقَوْمُ جَميعاً وَ كَتَبُوا صَحيفَةً بَيْنَهُمْ عَلى ذِكْرِ ما تَعاهَدُوا عَلَيْهِ فى هذَا الامْرِ وَ انَّ الامْرَ الى ابى بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ ابى عُبَيْدَةٍ وَ سالِمٍ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْهُمْ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲.</ref>: «همگى جمع شدند و در بين خود نوشته ‏اى طبق آنچه قبلاً پيمان بسته بودند نوشتند؛ و مضمون آن اين بود كه خلافت بايد در دست ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سالم باشد و از اين پنج نفر خارج نباشد» .


سه نفر از منافقين در خيمه خود مخفيانه صحبت مى‏كردند. يكى گفت: »وَ اللَّه انَّ مُحَمَّداً لاَحْمَقٌ انْ كانَ يَرى انَّ الامْرَ يَسْتَقيمُ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ« : »به خدا قسم محمد احمق است اگر خيال مى‏كند خلافت بر قامت على بعد از او راست خواهد آمد«! ديگرى گفت: »اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ ...« : »او را احمق حساب مى‏كنى؟! خبر ندارى كه او ديوانه است، و نزديك بوده به صرع گرفتار شود«؟! سومى گفت: »دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً«××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳. ×××: »او را رها كنيد! مى‏خواهد احمق باشد يا ديوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد« .
===== ۷. بازگشت مردم به جاهليت =====
 
مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهليت در دو مرحله فرض مى ‏شود:
 
پس از سخنرانى هنگامى كه مردم از كنار منبر پراكنده شدند چند نفر از قريش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پيوست تأسف مى‏خوردند. در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان گذشت. يكى از آنان گفت: »لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. ×××: »اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى‏داد« .
 
 
۵ . تفرقه در اثر شنيدن مسئله ولايت
 
تفرقه و اختلاف در مرحله فكرى و عملى امرى بود كه طبيعتاً با اعلام ولايت پيش مى‏آمد، زيرا عده‏اى آن را مى‏پذيرفتند و عده‏اى به سكوت برگزار مى‏كردند و عده‏اى مخالفت مى‏نمودند. در غدير به ضمانت خداوند مرحله عملى آن هرگز اتفاق نيفتاد، ولى مرحله فكرى آن خود را نشان داد:
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »يُوَطِّنُونَ انْفُسَهُمْ عَلَى التَّمَرُّدِ عَلى عَلِىٍّ انْ كانَتْ بِكَ كائِنَةً« : »خود را براى تمرد بر على در آن هنگام كه اتفاقى برايت بيفتد )يعنى مرگ( آماده مى‏كنند« .××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳. ×××
 
 
در حديث ديگرى آمده است: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏عليه السلام را در روز غدير در آن جايگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عده‏اى گفتند: »ضَلَّ مُحَمَّدٌ« : »محمد گمراه شده است«!! عده‏اى ديگر گفتند: »غَوى« : »به آرزوهايش دل خوش كرده است«! و گروه ديگرى گفتند: »بِهَواهُ يَقُولُ فى اهْلِ‏بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ« : »درباره اهل‏بيتش و پسر عمويش به دلخواه خويش سخن مى‏گويد« .××× ۴ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۸ ۱۵۱. ×××
 
۶ . طغيان و توطئه
 
طغيان و اضطراب در غدير به مرحله عمل نرسيد و اين همان ضمانت الهى بود، ولى نقشه‏هاى طغيان و اقدامات براندازنده و توطئه‏هاى مخرّب به طور جدى جريان داشت.
 
 
همين اقدامات بود كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله چنان سريع به مرحله عمل درآمد كه فرصت هرگونه مقابله را سلب كرد و قدرت را در دست گرفت. نمونه‏هايى از آنچه در غدير به عنوان توطئه جريان داشت ذكر مى‏كنيم:
 
 
منافقين گفتند: »لَئِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ لَنُخَرِّبُ دينَهُ«××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. ×××: »اگر محمد از دنيا برود دين او را خراب مى‏كنيم« .
 
 
در روايتى آمده است: »انَّ قَوْماً مِنْ مُتَمَرِّديهِمْ وَ جَبابِرَتِهِمْ تَواطَؤُوا بَيْنَهُمْ انْ كانَتْ لِمُحَمَّدٍ كائِنَةً لَنَدْفَعَنَّ عَنْ عَلِىٍّ هذَا الامْرَ وَ لا نَتْرُكَنَّهُ لَهُ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲. ×××:
 
 
»عده‏اى از تمردكنندگان و زورگويانشان در بين خود هم پيمان شدند كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد خلافت را از على دور كنيم و نگذاريم در اختيار او قرار بگيرد« .
 
 
پنج نفر از اصحاب صحيفه ملعونه اول پيمان نامه‏اى امضا كردند، و سپس آن را در كعبه دفن نمودند. در آن صحيفه نوشته شده بود كه »انْ اماتَ اللَّه مُحَمَّداً اوْ قُتِلَ لا يَرُدُّ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ« : »اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت به اهل بيتش باز نگردد« . اينان عبارت بودند از ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل.××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۹. ×××
 
 
وقتى سالم مولى ابى‏حذيفه از چهار نفر ديگر سؤال كرد براى چه جمع شده‏ايد، گفتند: »انّا قَدِ اجْتَمَعْنا عَلى انْ نَتَحالَفَ وَ نَتَعاقَدَ عَلى انْ لا نُطيعَ مُحَمَّداً فيما فَرَضَ عَلَيْنا مِنْ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ بَعْدَهُ«××× ۱ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱. ×××: »ما جمع شده‏ايم تا هم قسم و هم پيمان شويم كه از محمد اطاعت نكنيم در آنچه از ولايت على بن ابى‏طالب بعد از خود بر ما واجب كرد« .
 
 
به محض بازگشت به مدينه همان پنج نفر با عده‏اى از منافقين در خانه ابوبكر صحيفه مفصل دوم را تدوين كردند: »اجْتَمَعَ الْقَوْمُ جَميعاً وَ كَتَبُوا صَحيفَةً بَيْنَهُمْ عَلى ذِكْرِ ما تَعاهَدُوا عَلَيْهِ فى هذَا الامْرِ وَ انَّ الامْرَ الى ابى بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ ابى عُبَيْدَةٍ وَ سالِمٍ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْهُمْ«××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲. ×××: »همگى جمع شدند و در بين خود نوشته‏اى طبق آنچه قبلاً پيمان بسته بودند نوشتند؛ و مضمون آن اين بود كه خلافت بايد در دست ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سالم باشد و از اين پنج نفر خارج نباشد« .
 
 
۷. بازگشت مردم به جاهليت
 
مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهليت در دو مرحله فرض مى‏شود:
 


يكى بازگشت درونى و ديگرى اعلام علنى اين بازگشت. در غدير آنان كه منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند، و به هر حال خارج از اسلام بودند.
يكى بازگشت درونى و ديگرى اعلام علنى اين بازگشت. در غدير آنان كه منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند، و به هر حال خارج از اسلام بودند.


آنچه مورد ترس بود ضعيف الايمان ‏ها و سست عقيده ‏ها بودند كه احتمال انحرافشان و بازگشتشان به جاهليت بسيار قوى بود، و ترس ديگر از اين بود كه منافقان رجوع به جاهليت را علنى كنند و عملاً اسم اسلام را محو كنند.


آنچه مورد ترس بود ضعيف الايمان‏ها و سست عقيده‏ها بودند كه احتمال انحرافشان و بازگشتشان به جاهليت بسيار قوى بود، و ترس ديگر از اين بود كه منافقان رجوع به جاهليت را علنى كنند و عملاً اسم اسلام را محو كنند.
آنچه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله رخ داد و در غدير خداوند مانع از وقوع آن شد، همين بازگشت از دين بود كه فرمود: «انَّ النَّبِىَّ لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلى اعْقابِهِمْ كُفّاراً الاّ ثَلاثاً»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۹ ح ۴۲. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۷۳  - ۲۶۵.</ref>: «آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت مردم از دين به عقب برگشتند و كافر شدند مگر سه نفر»؛ ولى تمام صبر و سكوت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به سفارش پيامبرصلى الله عليه وآله باعث شد تا منافقينى كه زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهليت را اعلام نكنند. اگر چه عملاً در همين راه قدم بر مى ‏داشتند.


نتيجه اين ها بقاى نام اسلام براى آيندگانى بود كه ممكن بود بار ديگر تحت پرچم اسلام حقيقت آن را زنده كنند، همان گونه كه نسل‏ هاى تشيع چنين كردند.


آنچه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله رخ داد و در غدير خداوند مانع از وقوع آن شد، همين بازگشت از دين بود كه فرمود: »انَّ النَّبِىَّ لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلى اعْقابِهِمْ كُفّاراً الاّ ثَلاثاً«××× ۳ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۹ ح ۴۲. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۷۳  - ۲۶۵. ×××: »آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت مردم از دين به عقب برگشتند و كافر شدند مگر سه نفر«؛ ولى تمام صبر و سكوت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به سفارش پيامبرصلى الله عليه وآله باعث شد تا منافقينى كه زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهليت را اعلام نكنند. اگر چه عملاً در همين راه قدم بر مى‏داشتند.
===== ۸ . خطر جانى =====
در كنار همه خطراتى كه اسلام و جامعه اسلامى را تهديد مى ‏كرد، به خطر افتادن جان مبارک پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام در آن موقعيت -  چه قبل از اعلان ولايت و چه بعد از آن -  آسان ‏ترين راه براى منافقين بود كه هر چه سريع ‏تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنكه واهمه‏ اى از مقامى بلند چون پيامبرصلى الله عليه وآله يا على‏ عليه السلام داشته باشند.


مهم ‏تر اينكه فقط مسئله به شهادت رسيدن اين دو بزرگوار نبود، بلكه توطئه‏ هايى بود كه در پى اين قتل‏ ها انجام مى‏ گرفت.


نتيجه اينها بقاى نام اسلام براى آيندگانى بود كه ممكن بود بار ديگر تحت پرچم اسلام حقيقت آن را زنده كنند، همان گونه كه نسل‏هاى تشيع چنين كردند.
اين بسيار مهم است كه همين اصحاب صحيفه ملعونه با عده ‏اى ديگر رسماً نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را كشيدند. خدايى كه ضامن حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله بود آن حضرت را تا ميان معركه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد، و سپس به طور معجزه آسا او را نجات داد.


اين گونه بود كه بر همه معلوم شد غدير خدايى دارد و وعده «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را عملى خواهد كرد. اينک به فرازهايى در اين باره اشاره مى‏ كنيم:


۸ . خطر جانى
خدا به پيامبرش چنين خبر داد: «لكِنَّهُمْ مُواطِئُونَ عَلى هَلاكِكَ وَ هَلاكِهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.</ref>: «آنان درباره هلاک كردن تو و على نقشه ريخته‏ اند» .


در كنار همه خطراتى كه اسلام و جامعه اسلامى را تهديد مى‏كرد، به خطر افتادن جان مبارك پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين‏عليهما السلام در آن موقعيت -  چه قبل از اعلان ولايت و چه بعد از آن -  آسان‏ترين راه براى منافقين بود كه هر چه سريع‏تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنكه واهمه‏اى از مقامى بلند چون پيامبرصلى الله عليه وآله يا على‏عليه السلام داشته باشند.
منافقين در سفر بازگشت از حجةالوداع اين گونه توطئه كردند: «دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵.</ref>: «در بين آنها گفتگو واقع شد و در اين باره سخن گفتند و نظريه دادند و به اين نتيجه رسيدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز گردنه كوه هَرشى بِرَمانند» .
 
 
مهم‏تر اينكه فقط مسئله به شهادت رسيدن اين دو بزرگوار نبود، بلكه توطئه‏هايى بود كه در پى اين قتل‏ها انجام مى‏گرفت.
 
 
اين بسيار مهم است كه همين اصحاب صحيفه ملعونه با عده‏اى ديگر رسماً نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را كشيدند. خدايى كه ضامن حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله بود آن حضرت را تا ميان معركه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد، و سپس به طور معجزه آسا او را نجات داد.
 
 
اين گونه بود كه بر همه معلوم شد غدير خدايى دارد و وعده »وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« را عملى خواهد كرد. اينك به فرازهايى در اين باره اشاره مى‏كنيم:


دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله جمع شدند كه عبارت بودند از آزادشدگان قريش و منافقين انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه قلوبشان مايل به ارتداد از اسلام بود، و اينان كه چهارده نفر بودند هم پيمان و هم قسم شدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را برمانند.××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷. ×××


خدا به پيامبرش چنين خبر داد: »لكِنَّهُمْ مُواطِئُونَ عَلى هَلاكِكَ وَ هَلاكِهِ«××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳. ×××: »آنان درباره هلاك كردن تو و على نقشه ريخته‏اند« .
منافقين در سفر بازگشت از حجةالوداع اين گونه توطئه كردند: »دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى«××× ۱ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵. ×××: »در بين آنها گفتگو واقع شد و در اين باره سخن گفتند و نظريه دادند و به اين نتيجه رسيدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز گردنه كوه هَرشى بِرَمانند« .
دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله جمع شدند كه عبارت بودند از آزادشدگان قريش و منافقين انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه قلوبشان مايل به ارتداد از اسلام بود، و اينان كه چهارده نفر بودند هم پيمان و هم قسم شدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را برمانند.××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷. ×××