صحیفه ملعونه دوم: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «== اجراى صحيفه ملعونه دوم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله<ref>اسرار غدير: ص ۳۰۵....» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۳ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۵
اجراى صحيفه ملعونه دوم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله[۱]
اصلى ترين و مهم ترين مرحله از مراحل اجراى صحيفه ملعونه دوم غصب خلافت است.[۲]
اقدامات اوليه پس از غدير[۳]
اصحاب صحيفه ملعونه اول - كه همان منافقين درجه اول بودند - پس از ورود به مدينه مى دانستند كه فاصله زيادى تا شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نمانده و بايد هر چه سريعتر تدارک روزهاى پس از شهادت آن حضرت را ببينند.
از همه مهمتر تدوين اساسنامه اى بود كه به جاى قانون نامه ابدى غدير بايد تنظيم مى شد، كه هم خودشان طبق آن عمل كنند و هم براى ادامه اين راه باطل در نسل هاى آينده به عنوان راهكارى در اختيار آنان قرار گيرد.
آنان با شناختى كه از جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله پيدا كرده بودند، به تدوين و تصويب موادى پرداختند كه در صحيفه ملعونه اول به طور مجمل بيان شده بود.
كاروان غدير روز ۲۵ ذى الحجة وارد شهر مدينه شد، در حالى كه بزرگترين اتمام حجت خدا بر بشريت را پشت سر گذاشته بود، و پيامبر صلى الله عليه و آله برنامه عظيم خود در رابطه با ولايت را به انجام رسانده بود، و جا داشت با رسيدن به شهر مردم براى قدردانى از پيامبرشان كه اين چنين منظم و جامع و دقيق آخرين حكم الهى يعنى ولايت را اعلام فرموده، نزد او آيند و جشنى به پا كنند و دست او را ببوسند و از او تشكر و قدردانى نمايند.
ولى افسوس كه خط نفاق از غدير زهر خود را مى ريخت و تا ورود به مدينه بيش از هفت توطئه بزرگ بر ضد ولايت اجرا كرده بود، كه همه توسط آن حضرت خنثى شد. اين حركات حاكى از خط سيرى بود كه هم اكنون ادامه آن را دنبال مى كرد. مردم به خانه هاى خود رفتند تا خستگى سفر را از تن بيرون كنند، اما پيامبر صلى الله عليه و آله متوجه بود كه منافقين در فكرهاى جديدى هستند و روزهاى بعد از رحلت آن حضرت را تدارک مى بينند.
در پنج روزِ باقيمانده از ماه ذى الحجة و با ورود ماه محرم، اصحاب صحيفه در تكاپوى عجيبى براى تدارک روزهاى پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله بودند. از يک سو معاذ بن جبل كه وعده داده بود مسئله انصار را حل كند سراغ بشير بن سعيد و اُسَيد بن حضير رفت كه هر يک رياست نيمى از انصار - يعنى اوس و خزرج - را داشتند و آن دو را به همكارى با اصحاب صحيفه دعوت كرد. آنان پذيرفتند و با آمدن آنان بسيارى از رؤساى قبايل و صاحب نفوذان مردم كه از آن دو فرمان مى بردند تحت پيمان ضد غدير درآمدند.
ابوبكر و عمر و ابوعبيده نيز بزرگانِ منافق قريش را به پيمان خويش دعوت كردند و بسيارى از آنان را كه طُلَقاء و آزادشدگان فتح مكه بودند با خود همراه كردند.
با افزوده شدن ۲۰ نفر به گروه چهارده نفرى عقبه هرشى، يک گروه ۳۴ نفرى از زبده ترين دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله - كه تخصص لازم در حيله گرى و خباثت داشتند - تشكيل شد كه هر يک از آنان جمع بزرگى از مردم را تحت فرمان خود داشتند.
احساس آنان اين بود كه يک روز و حتى يک ساعت تأخير در اين باره جايز نيست، و اگر قبل از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله همه جوانب مسئله را آماده نكرده باشند، مجرد امضاى يک صحيفه چند سطرى در مكه كارى از پيش نخواهد برد. اين بود كه حتى اساسنامه كار خود براى روزهايى كه امور را در دست خواهند گرفت تهيه كردند.
در يكى از شبهاى ماه محرم سال يازدهم هجرى اين گروه ۳۴ نفرى در خانه ابوبكر جمع شدند تا آخرين نتايج افكار و عملكرد خود را بازنگرى كنند و برنامه دقيقى براى آينده بسيار نزديک خود تدارک ببينند.
خداوندِ بيدارگر نسل ها، كه از ارائه هيچ حجتى فروگذار نكرده، اين بار نيز بانوى بزرگوارى به نام اسماء بِنت عُمَيس را - كه همسر ابوبكر بود ولى ايمان واقعى داشت در آن ساعات شب مأموريت داد تا جزئيات ماجراهاى آن شب را به خاطر بسپارد و براى حذيفه نقل كند تا خبر آن به نسل هاى مسلمان برسد و از تاريخچه ما قبل سقيفه آگاه باشند.
اين افراد در يک جمع بندى در مورد افكار عمومىِ مردم و آمادگىِ شرايط براى اجراى نقشه هاى سقيفه، به نتايجى رسيدند كه آنها را در صحيفه خود منعكس كردند.
آنان اين اساسنامه سقيفه را به عنوان يک قانون نامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم كردند. به همين جهت براى فريب مردمِ آن روز و نسل هاى آينده، آن را با حيلهگرى تمام تدوين كردند و در آن به آيات قرآن استشهاد كردند! و از پايه هاى مسلَّم اسلام به عنوان ابزارى بر ضد فرامين الهى استفاده كردند؛ و آنچه در روزهاى غصب خلافت در برابر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام مطرح كردند، از قبل در آن پيمان نامه گنجانيدند.
سپس به عنوان بنيانگذاران غصب خلافت تصويب كردند كه اگر قدرت را به دست گرفتند خلافت از پنج نفر امضا كنندگان صحيفه اول - يعنى ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ و سالم - خارج نباشد، و تا آنان هستند نوبت خلافت به ديگرى نرسد.
آنگاه بر مبناى اين نتايج، اساسنامه - و به عبارت ديگر قانون اساسىِ - سقيفه را تصويب كردند. در همان شب متن مفصل آن را تدوين كردند، و به سعيد بن عاص دستور دادند تا آن را برايشان بنويسد، و به امضاى ۳۴ نفر حاضر در جلسه رسانيدند.
حتى در آخر صحيفه نوشتند: «سعيد بن عاص اين صحيفه را با توافق كسانى كه اسم و شهادتشان در آخر اين ورقه است در محرم سال يازدهم هجرى نوشته است».
عده اى از امضا كنندگان عبارت بودند از : ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابىوقّاص، ابوعبيده جراح، معاوية بن ابىسفيان، عمرو بن عاص، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شُعبه ثقفى، اوس بن حدثان نَضْرى، ابوهريره، ابوطلحه انصارى، ابوسفيان، عِكرِمَة بن ابى جهل، صَفوان بن امية بن خَلَف، سعيد بن عاص، خالد بن وليد، عيّاش بن ابى ربيعه، بشير بن سعد، سُهَيل بن عَمرو، حكيم بن حُزام، صَهيب بن سَنان، ابو الاعور اَسلَمى، مُطيع بن اَسود مَدَرى و ... .
سپس صحيفه را به ابوعبيده دادند تا آن را به مكه ببرد و در كعبه كنار صحيفه اول دفن كند! سپس آن عده از خانه ابوبكر برخاستند و رفتند.
اين گونه بود كه صحيفه ملعونه دوم به عنوان مفسر صحيفه اول نوشته شد، و به امضاى سردمداران توطئه رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم با اشاراتى رمزى آنان را متوجه ساخت كه از كارشان باخبر است.[۴]
برخورد پيامبر صلى الله عليه و آله با صحيفه ملعونه دوم[۵]
در شبى كه صحيفه ملعونه دوم توسط گروهى از منافقين در سال يازدهم هجرى و اندكى پيش از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه امضا شد، پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نماز صبح رو به ابوعبيده جراح كرده فرمود: «خوشا به حال تو كه امين اين امت شده اى»!
سپس آيه ۷۹ سوره بقره را تلاوت فرمود: «فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً، فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمّا كَتَبَتْ اَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمّا يَكْسِبُونَ»: «واى بر كسانى كه نوشته اى را به دست خويش مى نويسند و سپس مى گويند: اين از سوى خداست، تا با آن مبلغ كمى به دست آورند. واى بر آنان از آنچه دستهايشان مى نويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مى كنند».
آنگاه با ذكر آيه ۱۰۸ سوره نساء فرمود: كسانى كه در اين امت چنين صحيفه اى را نوشته اند شباهت دارند به آنان كه خدا مى فرمايد: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ اِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلَ وَ كانَ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطاً»: «از مردم مخفى مى كنند اما از خدا مخفى نمى كنند و خدا ناظر آنان است هنگامى كه شب را سحر مى كنند در سخنى كه خدا راضى نيست، و خدا به آنچه انجام مى دهند احاطه دارد».
سپس فرمود: «امروز گروهى در امت من تشكيل يافته اند كه در صحيفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهليت شده اند، كه صحيفه اى بر عليه ما نوشتند و در كعبه آويزان نمودند. خداوند به آن عده امكانات مى دهد تا آنها و كسانى را كه بعد از آنان مى آيند امتحان كند و انسان هاى خبيث و پاک را از هم جدا سازد. اگر نبود كه خداوند به من دستور داده از آنان اعراض نمايم براى مقدّرى كه مى خواهد به انجام رساند، هم اكنون آنان را پيش آورده گردنشان را مى زدم»!
حذيفه مى گويد: به خدا قسم ديديم هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخنان را مى فرمود لرزه بر اندام امضاكنندگان صحيفه افتاده و اختيار از كف داده بودند، به طورى كه بر حاضران در مجلس مخفى نماند كه حضرت با سخن خويش آن عده را قصد كرده و اين آيه هاى قرآنى را درباره آنان مى خواند.
مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله كار آنان را در تدوين صحيفه ملعونه با ماجراى قريش در مكه مشابه دانسته، كه وقتى قريشيان انواع مبارزه و مقابله با پيامبر صلى الله عليه و آله را تجربه كردند و به نتيجه اى نرسيدند در مكانى به نام «دار النَدوة» جمع شدند و پيمان نامه اى بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش نوشتند و آن را در كعبه آويزان نمودند.[۶]
از سوى ديگر امضاكنندگان صحيفه ملعونه طبق فرموده صريح پيامبر صلى الله عليه و آله بايد گردن زده مى شدند و آن جنايت بزرگ مستحق چنين جزايى بود، ولى موقعيت خاص غدير اين اجازه را نمى داد، چرا كه برنامه هاى انجام شده به خطر مى افتاد.[۷]
تحليل ماجراى صحيفه ملعونه دوم[۸]
اصحاب صحيفه ملعونه پس از ورود به مدينه مى دانستند كه فاصله زيادى تا شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نمانده و بايد هرچه سريع تر تدارک روزهاى پس از رحلت آن حضرت را ببينند. از همه مهمتر تدوين اساسنامه اى بود كه به جاى قانون نامه ابدى غدير بايد تنظيم مى شد، كه هم خودشان طبق آن عمل كنند و هم براى ادامه اين راه باطل در نسل هاى آينده به عنوان راهكارى در اختيار آنان قرار گيرد.
آنان با شناختى كه از جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله پيدا كرده بودند، به تدوين و تصويب موادى پرداختند كه در صحيفه ملعونه اول به طور مجمل بيان شده بود. اين گونه بود كه صحيفه ملعونه دوم به عنوان مفسر صحيفه اول نوشته شد، و به امضاى سردمداران توطئه رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم با اشاراتى رمزى آنان را متوجه ساخت كه از كارشان باخبر است.[۹]
در اين قسمت با ذكر مسير تدوين صحيفه دوم، تحليلى بر متن آن خواهيم داشت؛ و نهايتاً علل تشكيل لشكر اسامه را در رابطه با خنثى كردن اقدامات اصحاب صحيفه بيان خواهيم كرد:
۱. شناختى از جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله[۱۰]
تركيب جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله از يک سو شامل مسلمانانِ مخلصى چون سلمان و ابوذر و مقداد بود، و از سوى ديگر در برگيرنده تازه مسلمانانى بود كه تا ديروز عليه اسلام شمشير مى زدند، و از جهتى ديگر شامل افراد شهوت پرست و دنياطلبى بود كه هدفى جز مقاصد دنيوى نداشتند.
تعصبات جاهلىِ حاكم بر افكار عده اى از مردم، و عُقده هاى باقيمانده از خونهاى بدر و اُحد و حُنين و خيبر، و مطامع دنيوى كه ايمان راسخ را از قلوب عده اى ربوده بود، و حسدهاى نهفته اى كه هر روز آشكارتر مى گشت، اينها همگى جو حاكم بر جامعه مسلمين در سال حجةالوداع را روشن مىكند.
مشكل بزرگ جامعه مسلمين خط نفاق بود كه به خاطر نقاط ضعف مختلف افراد، روح ايمان را از آنان مى گرفت و به سوى خود جذب مى كرد. منافقين كسانى بودند كه ظاهرشان مسلمان بود و برخورد قانونى با آنان مشكل بود.
اين عده از همان ابتداى بعثت در ميان مسلمانان بودند، و بعضى از همان اول با نيّات منافقانه مسلمان شدند، ولى تعدادشان كم بود. هر چه قدرت اسلام بالا مى گرفت تشكل منافقين هم انسجام بيشترى مى يافت و در پوشش اسلام ضرباتى مهلک تر از كفار و مشركين بر پيكر نهال تازه آن وارد مىكردند.
در سال هاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله، كمكم منافقين به طور رسمى وارد عمل شدند. آنان براى خود مجالس سرى تشكيل مى دادند، و بر ضد اسلام و شخص پيامبر صلى الله عليه و آله توطئه و كارشكنى مى كردند؛ كه آيات قرآن بهترين شاهد اين مدعاست. بخصوص اگر ترتيب نزول آيات را بررسى كنيم و ببينيم كه اكثر آيات مربوط به منافقين در سال هاى آخر عمر آن حضرت نازل شده است.[۱۱]
منافقينِ به ظاهر مسلمان، در باطن گرايش به كفر و الحاد و شرک داشتند و آرزوى نهفته در قلبشان ريشه كن كردن اسلام با تمام محتوايش و بازگشت به گذشته بود. ولى به خوبى مى دانستند كه اين هدف به آسانى قابل دسترسى نيست و لا اقل با حضور پيامبر صلى الله عليه و آله امكان پذير نخواهد بود. لذا دست به كار برنامه هاى شومى براى بعد از رحلت آن حضرت شدند.
اصحاب صحيفه اين زمينه هاى اجتماعى مردم را محاسبه كردند، و با در نظر گرفتن سوابقى كه بين اكثر مردم با اميرالمؤمنين عليه السلام اتفاق افتاده بود آمادگى آنان را براى اهداف خود يقينى دانستند. اين مطلب بعدها از زبان ابوبكر علناً شنيده شد كه گفت: ما را از دست على جز سه چيز خلاص نكرده است:
- او تنهاست و ياورى ندارد.
- او وصيت و سفارش پيامبر را مراعات مىكند.
- هر قبيلهاى را در نظر بگيرى على متعرض آنها شده است.
- اگر اينها نبود خلافت به او بازمىگشت اگر چه ما خوش نداشتيم.[۱۲]
۲. بازگشت كاروان به مدينه با خط نفاق
كاروان غدير روز ۲۵ ذى الحجة وارد شهر مدينه شد، در حالى كه بزرگترين اتمام حجت خدا بر بشريت را پشت سر گذاشته بود، و پيامبر صلى الله عليه و آله برنامه عظيم خود در رابطه با ولايت را به انجام رسانده بود، و جا داشت با رسيدن به شهر مردم براى قدردانى از پيامبرشان كه اين چنين منظم و جامع و دقيق آخرين حكم الهى يعنى ولايت را اعلام فرموده، نزد او آيند و جشنى به پا كنند و دست او را ببوسند و از او تشكر نمايند.
ولى افسوس كه خط نفاق از غدير زهر خود را مى ريخت و تا ورود به مدينه بيش از هفت توطئه بزرگ بر ضد ولايت اجرا كرده بود، كه همه توسط آن حضرت خنثى شد. اين حركات حاكى از خط سيرى بود كه هم اكنون ادامه آن را دنبال مى كرد. مردم به خانه هاى خود رفتند تا خستگى سفر را از تن بيرون كنند، اما پيامبر صلى الله عليه و آله متوجه بود كه منافقين در فكرهاى جديدى هستند و روزهاى بعد از رحلت آن حضرت را تدارک مى بينند.
۳. تدوين و تصويب مواد صحيفه ملعونه دوم[۱۳]
به فاصله پنج روز از بازگشت و ورود كاروان حجةالوداع به مدينه، محرم سال يازدهم هجرى رسيد. در چنين موقعيتى پنج نفرِ اصحاب صحيفه با نُه نفرى كه در عقبه هرشى به آنان افزوده شدند به همراه بيست نفر ديگر از رؤساى قبايل و كسانى كه مردم تحت فرمانشان بودند، شب هنگام در خانه ابوبكر جمع شدند تا آخرين نتايج افكار و عملكرد خود را بازنگرى كنند و برنامه دقيقى براى آينده بسيار نزديک خود تدارک ببينند.
خداوندِ بيدارگر نسل ها كه از ارائه هيچ حجتى فرو گذار نكرده، اين بار نيز بانوى بزرگوارى به نام اسماء بنت عميس را - كه همسر ابوبكر بود ولى ايمان واقعى داشتدر آن ساعات شب مأموريت داد تا جزئيات ماجراهاى آن شب را به خاطر بسپارد و براى حذيفه نقل كند تا خبر آن به نسل هاى مسلمان برسد و از تايخچه ما قبل سقيفه آگاه باشند.
اين افراد در يک جمع بندى در مورد افكار عمومى مردم و آمادگى شرايط براى اجراى نقشه هاى سقيفه به نتايجى رسيدند كه آنها را در صحيفه خود منعكس كردند. سپس به عنوان بنيانگذاران غصب خلافت تصويب كردند كه اگر قدرت را به دست گرفتند خلافت از پنج نفر امضاكنندگان صحيفه اول - يعنى ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ و سالم - خارج نباشد، و تا آنان زنده هستند نوبت خلافت به ديگرى نرسد.[۱۴]
آنگاه بر مبناى اين نتايج، اساسنامه - و به عبارت ديگر قانون اساسىِ - سقيفه را تصويب كردند. در همان شب متن مفصل آن را تدوين كردند، و به سعيد بن عاص دستور دادند تا آن را برايشان بنويسد، و به امضاى ۳۴ نفر حاضر در جلسه رسانيدند. حتى در آخر صحيفه نوشتند: «سعيد بن عاص اين صحيفه را با توافق كسانى كه اسم و شهادتشان در آخر اين ورقه است در محرم سال دهم هجرى نوشته است».
عده اى از امضاكنندگان عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابىوقاص، ابوعبيده جراح، معاوية بن ابى سفيان، عمرو بن عاص، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شعبه ثقفى، اوس بن حدثان نضرى، ابوهريره، ابوطلحه انصارى، ابوسفيان، عكرمة بن ابى جهل، صفوان بن امية بن خلف، سعيد بن عاص، خالد بن وليد، عياش بن ابى ربيعه، بشير بن سعد، سهيل بن عمرو، حكيم بن حزام، صهيب بن سنان، ابوالاعور اسلمى، مطيع بن اسود مدرى و ... .
سپس صحيفه را به ابوعبيده دادند كه آن را به مكه ببرد و در كعبه كنار صحيفه اول دفن كند. سپس آن عده از خانه ابوبكر برخاستند و رفتند.
۴. سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره صحيفه ملعونه دوم
پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نماز صبح رو به ابوعبيده جراح كرده فرمود: «خوشا به حال تو كه امين اين امت شده اى»! سپس اين آيات را تلاوت فرمود: «فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً، فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ اَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»[۱۵]: «واى بر كسانى كه نوشته اى را به دست خويش مى نويسند و سپس مى گويند: اين از سوى خداست، تا با آن مبلغ كمى به دست آورند. واى بر آنان از آنچه دستهايشان مى نويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مى كنند».
آنگاه فرمود: كسانى كه در اين امت چنين صحيفه اى را نوشته اند شباهت دارند به آنان كه خدا مى فرمايد: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ اِذْ يُبَيِّتُونَ ما لايَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطاً»[۱۶]: «از مردم مخفى مى كنند اما از خدا مخفى نمى كنند و خدا ناظر آنان است هنگامى كه شب را سحر مى كنند در سخنى كه خدا راضى نيست، و خدا به آنچه انجام مى دهند احاطه دارد».
سپس فرمود: امروز گروهى در امت من تشكيل يافته اند كه در صحيفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهليت شده اند، كه صحيفه اى بر عليه ما نوشتند و در كعبه آويزان نمودند. خداوند به آن عده امكانات مى دهد تا آنها و كسانى را كه بعد از آنان مى آيند امتحان كند و انسان هاى خبيث و پاک را از هم جدا سازد. اگر نبود كه خداوند به من دستور داده از آنها اعراض نمايم براى مقدّرى كه مى خواهد به انجام رساند، هم اكنون آنان را پيش آورده گردنشان را مى زدم!
حذيفه مى گويد: به خدا قسم ديديم هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخنان را مى فرمود لرزه بر اندام امضاكنندگان صحيفه افتاده و اختيار از كف داده بودند، به طورى كه بر حاضران در مجلس مخفى نماند كه حضرت با سخن خويش آن عده را قصد كرده و اين آيه هاى قرآنى را درباره آنان مى خواند.
مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله كار آنان را در تدوين صحيفه ملعونه با ماجراى قريش در مكه مشابه دانسته، كه وقتى قريشيان انواع مبارزه و مقابله با پيامبر صلى الله عليه و آله را تجربه كردند و به نتيجه اى نرسيدند در مكانى به نام «دار النَدوة» جمع شدند و پيمان نامه اى بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش نوشتند و آن را در كعبه آويزان نمودند.[۱۷]
از سوى ديگر امضاكنندگان صحيفه ملعونه طبق فرموده صريح پيامبر صلى الله عليه و آله بايد گردن زده مى شدند و آن جنايت بزرگ مستحق چنين جزايى بود، ولى موقعيت خاص غدير اين اجازه را نمى داد، چرا كه برنامه هاى انجام شده به خطر مى افتاد.
پانویس
- ↑ اسرار غدير: ص ۳۰۵. چهارده قرن با غدير: ص ۱۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۰۷ - ۲۰۹. ژرفاى غدير: ص ۱۸۰ - ۱۸۲.
- ↑ كتاب سليم: ص ۱۴۴.
- ↑ اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۰. ژرفاى غدير: ص ۱۶۳ - ۱۶۶. اسرار غدير: ص ۷۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۹۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ - ۱۱۱ و ج ۲۹ ص ۱۰۳ و ج ۳۰ ص ۲۷۱،۲۱۶.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۶۷. اسرار غدير: ص ۷۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۹۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۲،۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲ - ۱۱۱ و ج ۲۹ ص ۱۰۳ و ج ۳۰ ص ۲۷۱،۲۱۶.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۶۳ - ۱۶۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲ - ۱۰۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲.
- ↑ در اين باره به سوره هاى آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، محمد صلى الله عليه و آله، فتح، مجادله، حديد، منافقين و حشر مراجعه شود.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۴۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۶،۱۰۵،۱۰۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۰۳.
- ↑ بقره / ۷۹.
- ↑ نساء / ۱۰۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۱ - ۲.