قلوب مریض: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «. قلوبِ مريض××× 1 واقعه قرآنى غدير: ص 182 - 176. ××× با ديدن معجزات اميرالمؤمن...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۸
. قلوبِ مريض××× 1 واقعه قرآنى غدير: ص 182 - 176. ×××
با ديدن معجزات اميرالمؤمنينعليه السلام پس از غدير و در مدينه، قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و علىعليهما السلام داشتند. در اين باره خداوند در آيات 10 الى 15 سوره بقره چنين فرمود: »فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ« : »در قلب آنان مرض است« ، يعنى در قلوب اين متمردين شك كننده بيعتشكن از بيعتى كه براى على بن ابىطالب گرفتى مرضى ايجاد شد.
»فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً« : »خداوند هم اين مرض را بيشتر كرد« به گونهاى كه با ديدن اين نشانهها و معجزات قلوب آنان متحيّر گرديد، »وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ« : »و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مىپندارند« كه پيامبرصلى الله عليه وآله را تكذيب مىكنند؛ و در اين سخنشان كه مىگويند »ما بر بيعت و پيمان خود ثابت هستيم« دروغ مىگويند.
آنگاه كه به اين شكنندگان بيعتِ غدير گفته مىشود: »لا تُفْسِدُوا فِى الاَرْضِ« : »در زمين فساد نكنيد« با اظهار بيعت شكنى در برابر بندگان مستضعف خدا كه دين آنان را در دلشان مشوّش مىكنيد و آنان را در اعتقادشان متحير مىنماييد، »قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ« : »مىگويند: ما اصلاح كنندگانيم« ، زيرا ما نه به دين محمد و نه غير محمد اعتقادى نداريم و در مسئله دين متحيريم. ما در ظاهر رضايت خود به محمد را با اظهار قبول دين و شريعت او نشان مىدهيم، ولى در باطن طبق خواستههاى خود عمل مىكنيم.
از امكانات زندگى و رفاه آن استفاده مىكنيم و نفس خود را از رِقيَّت محمد آزاد مىنماييم و از اطاعت پسر عمويش على خود را رها مىسازيم به گونهاى كه اگر در دنيا پيروزى يافت ما نزد او مورد توجه باشيم، و اگر امر او به نابودى كشيده شد از اسير شدن به دست دشمنانش سالم بمانيم!
خداوند عز و جل مىفرمايد: »اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ« : »بدانيد كه آنان فساد كننده هستند« با اين مطالبى كه درباره امور خود مىگويند، چرا كه خداوند نفاق آنان را به پيامبرش شناسانده و او آنان را لعنت مىنمايد و به مؤمنين دستور لعن آنان را مىدهد. دشمنان مؤمنين نيز ديگر به آنان اطمينان ندارند، چرا كه مىپندارند با آنان نيز منافقانه رفتار مىكنند، همان گونه كه با اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله با نفاق رفتار مىكنند. از اينجاست كه هيچ منزلتى برايشان نزد آنان وجود ندارد، و به عنوان افرادى موثق در دل آنان جاى ندارند.
اين كلام خداوند كه مىفرمايد: »وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ« : »و هنگامى كه به آنان گفته مىشود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مىگويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمىدانند« .
اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مىگويند: »ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد« .
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمىدهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مىآيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مىگويند: »اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ« : »آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم« ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه علىعليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نمودهاند، و ولايت دوستان على و دشمنى با او را علنى ساختهاند. اينان را از آن جهت »سفهاء« مىدانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاك مىنمايند.
»اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ« : »بدانيد كه خودشان سفيهانند« و عقل و نظرشان پست است، چرا كه در مسئله پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه كه بايد توجه نكردهاند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن علىعليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند.
اينان با دقت نكردن اتمام حجتهاى خدا جاهل ماندهاند، و از پيامبرصلى الله عليه وآله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مىترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مىشود و مىترسند كه مبادا همراه آنان هلاك شوند. بنابراين آنان سفيهند به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!!
اينان با نفاقشان در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله اظهار ولايت آن حضرت و برادرش علىعليه السلام و دشمنى با يهود و نصارى و ناصبيان مىنمايند، همان گونه كه در برابر اين دشمنان اظهار دشمنى با پيامبر و علىعليهما السلام و ولايت دشمنان ايشان مىنمايند. با اين روش دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم مىپندارند كه نفاق اينان در برابر آنان همانند نفاقشان با محمدصلى الله عليه وآله و علىعليه السلام است.
»وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ« : »ولى خود منافقين متوجه اين حقيقت نيستند« ، و خداوند پيامبرش را از اسرار آنان آگاه مىفرمايد، و آنان را خوار مىنمايد و مورد لعنت قرار مىدهد و بىارزش تلقى مىنمايد.
خداوند مىفرمايد: »وَ اِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا، وَ اِذا خَلَوا اِلى شَياطينِهِمْ قالُوا اِنّا مَعَكُمْ اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ. اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ« :
»و هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مىگويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مىگويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مىكرديم. خداوند آنان را به مسخره مىگيرد و به آنان مهلت مىدهد كه در طغيان خود متحير بمانند« .
اين آيه درباره آن است كه اين بيعتشكنان كه بر مخالفت با علىعليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، وقتى با مؤمنين رو به رو مىشدند مىگفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آوردهايم.××× 1 بحار الانوار: ج 6 ص 30 و ج 30 ص 266 - 223 و ج 37 ص 148 - 142. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 161 - 154. ×××