سلمان فارسی(محمّدی): تفاوت میان نسخهها
جز (Modir صفحهٔ حضرت سلمان فارسی(محمّدی) (ابوعبد الله) علیه السلام را به سلمان فارسی(محمّدی) منتقل کرد) |
|
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۱ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۵
آماده سازى منبر غدير [۱]
پس از رسيدن كاروان حجةالوداع به غدير و فرمان توقف از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله، آن حضرت مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فرا خواند و به آنان دستور داد تا به محل پنج درخت كهنسال - كه در يک رديف جلوى بركه غدير بودند - بروند و آنجا را براى اجراى مراسم آماده كنند.
آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند. سپس شاخه هاى پايين آمده درختان را - كه تا نزديكى زمين آمده بود - قطع كردند. بعد از آن در فاصله دو درختِ وسط، روى شاخه ها پارچه اى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد.
سپس در زير سايبان، بناى منبرى از سنگ را تدارک ديدند. ابتدا با جمع آورى سنگ هاى بزرگ و كوچک، آنها را روى هم چيدند و شبه منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند. سپس از رواندازهاى شتران و ساير مركب ها كمک گرفتند و بناى آن را تكميل كردند.
در مرحله بعد پارچه اى براى زيبايى از بالا تا پايين منبر انداختند. آنان منبر را طورى برپا كردند كه نسبت به دو طرف جمعيت در وسط قرار بگيرد، و پيامبرصلى الله عليه وآله هنگام سخنرانى مُشرِف بر مردم باشد تا همه آن حضرت را ببينند.
از سوى ديگر شخصى به نام ربيعة بن اُمية بن خلف - كه صداى بلندى داشت مأمور شد كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا همه سخنان حضرت را شنيده باشند. [۲]
دو نفر نيز مأموريت يافتند چند شاخه بلند اطراف منبر را كه قابل بريدن نبود با دست نگه دارند تا جايگاه سخنرانى بهتر ديده شود. [۳]
بيعت در غدير [۴]
پس از پايان خطابه غدير مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين عليه السلام مى آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.
از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. پس از آنكه اين سه نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: «به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد» ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند.
در چنين شرايطى پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.
سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند. [۵]
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت.
روايت حديث غدير [۶]
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده سلمان فارسى، ابوعبداللَّه (م ۳۶ يا ۳۷ ق) است. ابن عقده در «حديث الولاية» و جعابى در «نخب المناقب» و حموينى «فرائد السمطين» حديث غدير را از او روايت كرده اند. همچنين شمس الدين جزرى در «اسنى المطالب» وى را در شمار راويان حديث غدير از صحابه شمرده است. [۷]
سلمان از اركان اربعه [۸]
از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير آيه ۹۴ سوره نحل است:
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» :
«قسمهايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما عذاب عظيمى خواهد بود» .
پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَنى عَنِ اللَّه تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى» ، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا اللَّه» انْ تُخالِفُوهُ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» :
بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مى گويد: «هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد» . «هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد» كه با على مخالفت كنيد «و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است» . [۹]
با دقت در مسئله مخالفت با حضرت امیر عليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با اقتباس از آيه قرآن ادا شده به خوبى روشن مى شود. در اين جمله خطبه مخالفت با حضرت امیر عليه السلام را مستلزم لغزش قدمهاى ثابت اعلام مى كند. يعنى بسيارى از آنان كه در ايمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت حضرت امیر عليه السلام - اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان - از راه حق لغزيدند، و آن ايمان پايدار و ريشه دار را - و لو براى چند روزى - از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر بازسازى آن افتادند و توبه كردند و بازگشتند و عده اى از آنان جانانه حضرت امیر عليه السلام را يارى كردند.
امام باقرعليه السلام شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را تا يک سال پس از رحلت آن حضرت بيان كرده مى فرمايد: مردم تا يک سال بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسيدند: آن سه كيانند؟ فرمود: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمود: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند. [۱۰]
همچنين امام صادق عليه السلام اولين توبه كنندگان از تزلزل سقيفه را چنين معرفى مى نمايد: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاک شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتيره، ابوعمره![۱۱]
در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام در بيان نمونه اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقيفه فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهصلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسيدند: پس عمار چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت! [۱۲]
از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذيفه وقتى ابوبكر و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله به ترديد افتادند؟ ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اند. عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى خلافت علىعليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شک كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند. [۱۳]
وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى خواهيم كه از گناهانمان چشم پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد. [۱۴]
از جهتى ديگر مى توان از كلمه «تَزِلَّ» - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه حضرت امیر عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچک ترين لغزش آغاز مى شود تا به لغزش هايى مى رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهل بيت عليهم السلام قابل درجه بندى هستند.
سلمان و غدير در قيامت [۱۵]
احاديثى در فضيلت عيد غدير و اهميت خاص آن در مقايسه با ساير اعياد و نيز احياى غدير از لسان معصومين عليهم السلام وارد شده كه از جمله آنها احياى غدير توسط امام صادق عليه السلام است. از جمله حضرت فرمود:
روز قيامت چهار روز را مانند عروس به پيشگاه الهى مى برند: عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه، عيد غدير. «روز غدير خم» در مقابل عيد قربان و فطر مانند ماه بين ستارگان است. خداوند تعالى بر غدير ملائكه مقربين را موكل مى كند كه رئيسشان جبرئيل است، و انبياء مرسلين را كه رئيسشان حضرت محمدصلى الله عليه وآله است، و اوصياء منتجبين را كه رئيسشان اميرالمؤمنين عليه السلام است، و اولياء خود را كه رئيسشان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند. اينان «غدير» را همراهى مى كنند تا آن را وارد بهشت نمايند. [۱۶]
سؤال سلمان از آيه اكمال [۱۷]
وقتى در غدير آيه «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ...» نازل شد، سلمان فارسى پرسيد: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على نازل شده است؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:
درباره او و جانشينانم تا روز قيامت نازل شده است. و سپس فرمود: اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غايبان برسانند.
سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اول آنان فرزندم حسن و سپس حسين و سپس نُه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. [۱۸]
سؤال سلمان از پيامبرصلى الله عليه وآله در منى [۱۹]
در سفر حجةالوداع و پس از نزول سوره نصر در منى و اِخبار پيامبرصلى الله عليه وآله از شهادت خود، اولين مسئله اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه صريح ترين زمينه فكرى براى غدير بود. اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ سلمان رفتند و از او - كه به پيامبرصلى الله عليه وآله نزديک تر بود - خواستند تا از حضرت بپرسد: امور ما را به كه مى سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوب ترين افراد نزد تو كيست؟
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. سپس فرمود: «برادرم و وزيرم و جانشينم در اهل بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دَيْن مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابى طالب است» .[۲۰]
سؤال سلمان از معناى مولى [۲۱]
پس از خطبه غدير و مراسم عمامه گذارى اميرالمؤمنين عليه السلام و تبريک و تهنيت و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبرصلى الله عليه وآله حضور مى يافتند. در اين اجتماعات كوچک - با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت - سؤالاتى درباره آن مطرح مى كردند و توضيح بيشترى مى خواستند. سؤالاتى كه از سوى مؤمنين و نيز منافقين از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيده شد، بر روشنگرى غدير افزود.
پس از چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولايت و اشاره هاى مكرر به مسئله امامت و حديث غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله در ادامه فرمود:
آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسول اللَّه. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه. حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بوده ام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين حضرت امیر علیه السلام صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است.
سلمان پرسيد: ولايت حضرت امیر عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشته ام حضرت امیر علیه السلام نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد. [۲۲]
بايد دقت داشت كه سؤال زاييده توجه كامل مخاطب به خطاب است، چه اين سؤال از سوى دوستان باشد چه منافقان. گاهى هم سؤال كننده مى پرسد تا ديگران بدانند، و يا با اشاره خودِ پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال مى كنند تا توضيحى لازم براى مردم ارائه شود و شبهه اى بر طرف گردد. در هر صورت نتيجه اين پرسش و پاسخ ها جز تكميل مفاهيم غدير در اذهان مردم نخواهد بود.
در فرصتى همچون وقت نماز كه پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان مردم حضور داشت، سلمان فارسى از ميان جمعيت صدا زد: يا رسول اللَّه، اين ولايت كه براى حضرت امیر علیه السلام اعلام فرمودى مانند كدام ولايت است؟
كيفيت مطرح شدن اين سؤال نشان مى داد كه تعمّدى در طرح آن وجود دارد و درخواست نشان دادن شبيه براى اين ولايت براى تعيين دقيق حدود آن و جلوگيرى از هر تفسير ناروايى بر سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه است.
و لذا حضرت در پاسخ فرمود: «ولايتى همچون ولايت من» . اين جمله كوتاه بدان معنا بود كه به جاى هر گونه تفسيرى كافى است اعتقادى كه نسبت به من داريد نسبت به حضرت امیر عليه السلام داشته باشيد. لذا به دنبال اين جمله فرمود: «مَنْ كُنْتُ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِىٌّ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ» : «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام حضرت امیر نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است» . [۲۳]
هر حكمى كه از سوى خدا نازل شود نياز به تفسير دارد و بايد جوانب آن كاملاً روشن شود. اگر نماز و روزه و زكات و حج بايد تبيين شود، ولايت - كه از همه آنها بالاتر است - امكان ندارد بدون تبيين بماند.
اين تفسير ولايت در غدير صورت گرفت؛ هم صاحب آن معرفى و هم معناى آن بيان گرديد و هم اهميت آن روشن شد.
جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه اى فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» .
در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است. در اين لحظه خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام ديناً» . پيامبرصلى الله عليه وآله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا، ولايت على بعد از من است. [۲۴]
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ولايت / اقرار به ولايت پس از خطبه غدير.
شهادت بر غدير و لقب «اميرالمؤمنين» [۲۵]
ابان از سليم نقل مى كند كه گفت: در بيمارى ابوذر - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.
وقتى عمر بيرون رفت، مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت مى كردى؟!
ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. پيامبرصلى الله عليه وآله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود.
هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبرصلى الله عليه وآله نكرد مگر همين شخص و رفيق بى مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: «آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است» ؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خدا اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم.
سليم مى گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مى كنيد؟ گفتند: آرى، راست مى گويد. گفتم: چهار نفر عادل اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مى كرد در صدق و راستى او شک نمى كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم تر است.
گفتم: اصلحک اللَّه، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مى كنى؟ سلمان نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست مى گويد» . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد.
از جمله كسانى كه سلمان نام برد: ابوبكر، عمر، ابوعبيده، معاذ، سالم، پنج نفر اصحاب شورى [۲۶]، عمار بن ياسر، سعد بن عباده و بقيه اصحاب عقبه و اُبَىّ بن كعب و ابوذر و مقداد، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از انصار بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند.
سليم مى گويد: گمان مىكنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند.
بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبكر ادعا كرد از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده است كه بعد از آن فرموده: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمى گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود» !
هنگامى كه حضرت امیر عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد، و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند؛ كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى گويند.
سليم مى گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى حضرت امیر عليه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته اند و در آن با يكديگر عهد بسته اند و در كنار كعبه هم پيمان شده اند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند» .
اميرالمؤمنين عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود. و ما دانستيم كه على عليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مطلب باطلى نقل نمى كند كه نيكان از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... .
ابان مى گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: پيامبرصلى الله عليه وآله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهلبيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است. [۲۷]
مسخره شدن سلمان توسط ابوبكر و منافقين در غدير [۲۸]
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد قبل از همه از نُه نفر بيعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرين و انصار دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند.
در ادامه همگان شاهد معجزهاى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين - كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند - اصحاب خاص پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام را تمسخر كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضبشان كاسته شود. خداوند هم در آيات بالا به اين حركت آنان اشاره نموده است.[۲۹]
اين بود كه يكى از برنامه هاى منافقين اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: «ما به محمد ايمان آورده ايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم» .
كلام خداوند كه مى فرمايد: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» [۳۰]:
«هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند» .
اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى شدند مى گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ايم.
آنان با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار كه ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: ما به محمد ايمان آورده و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم.
به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى شدند از آنان احساس انزجار مى كردند و مى گفتند: اينان اصحاب ساحر و احمق هستند. منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى گفتند: از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته ايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود.
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى گفت: اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى گيرم و شرّ آنان را از شما دفع مى كنم! وقتى به آنان نزديک مى شدند ابوبكر مى گفت:
مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى رسانند، و اين سلمان افضل آنان است. منظور او تو بوده است. مرحبا به تو كه درباره ات گفته: سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ: سلمان از ما اهل بيت است، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ آن حضرت فرمود: تو هم از مايى، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم!
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى گذشتند. سپس كلمات كفرآميز ديگرى نيز گفتند و آيه ۱۵ سوره بقره در موردشان نازل شد. [۳۱]
آنگاه ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد![۳۲]
در حديث ديگر به قسمت ديگرى از آيه اشاره شده است: »أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ« يَعْنُونَ سَلْمانَ وَ اصْحابُهُ لِما اعْطَوْا عَلِيّاً خالِصَ وُدِّهِمْ وَ مَحْضَ طاعَتِهِمْ وَ كَشَفُوا رُؤُوسَهُمْ بِمُوالاةِ اوْلِيائِهِ وَ مُعاداةِ اعْدائِهِ، حَتّى اذَا اضْمَحَلَّ امْرَ مُحَمَّدٍ طَحْطَحَهُمْ اعْداؤُهُ وَ اهْلَكَهُمْ سائِرَ الْمُلُوكِ وَ الْمُخالِفينَ لِمُحَمَّدٍ. فَهُمْ بِهذَا التَّعَرُّضِ لِاعْداءِ مُحَمَّدٍ جاهِلُونَ سُفَهاءٌ××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۰. ×××:
آيا ما هم مانند سفيهان ايمان آوريم، كه منظورشان سلمان و اصحابش بود. آنان كه محبت خالصانه و اطاعت تمام عيار خود را به على سپردند و در دوستى با دوستان او و دشمنى با دشمنانش به صراحت عمل كردند. اين رفتارشان باعث مى شود كه هر گاه دولت محمد بر چيده شد دشمنان او آنان را نابود مى كنند و ساير پادشاهان و مخالفين محمد آنان را هلاک مى نمايند. بنابراين آنان با چنين تعرض صريح به دشمنان محمد جاهل و سفيه اند.
در حديثى ديگر حضرت به اين قسمت اشاره شده است: اذا لَقُوا سَلْمانَ وَ اصْحابَهُ اشْمَأَزُّوا مِنْهُمْ[۳۳] : آنگاه كه سلمان و اصحابش را ملاقات مى كردند از ديدن آنان مشمئز مى شدند.
و در حديثى ديگر آمده است: فَيَقُولُ اوَّلُهُمْ: انْظُرُوا الَىَّ كَيْفَ اسْخَرُ مِنْهُمْ وَ اكُفُّ عادِيَتَهُمْ عَنْكُمْ [۳۴]: ابوبكر مى گفت: مرا بنگريد كه چگونه آنان را مسخره مى كنم و شرّشان را از شما دفع مى نمايم.
فَيَقُولُ الاوَّلُ لاَصْحابِهِ: كَيْفَ رَأَيْتُمْ سُخْرِيَّتى لِهؤُلاءِ، وَ كَيْفَ كَفَفْتُ عادِيَتَهُمْ عَنّى وَ عَنْكُمْ [۳۵] ؟ ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره مرا نسبت به اينان چگونه ديديد، و چگونه شر آنان را از شما دفع كردم؟
قالُوا لَهُمْ: «انّا مَعَكُمْ عَلى ما واطَأْناكُمْ عَلَيْهِ ... فَانّا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ بِهِمْ» . فَقالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: يا مُحَمَّدُ، اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يُجازيهِمْ جَزاءَ اسْتِهْزائِهِمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ[۳۶] : به دوستان خود مى گفتند: «ما طبق آنچه با شما نقشه كشيديم همراه شماييم ... ما مؤمنين را به مسخره گرفته بوديم» . خداوند عز و جل هم درباره آنان فرمود: يا محمد، خدا اينان را استهزا مى كند، و به عوض مسخره كردنشان در دنيا و آخرت آنان را مجازات مى كند.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين / آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...» و برخورد با اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير.
منافقين و سلمان [۳۷]
با ديدن معجزات اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير و در مدينه، قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و حضرت امیر عليهما السلام داشتند. در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» : «در قلب آنان مرض است» ... .
تا آنجا كه خداوند مى فرمايد: «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ» : «و هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند» .
اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مى گويند: «ايمان آوريد به پيامبر و به حضرت امیر كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد» .
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمى دهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مى آيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مى گويند: «اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» : «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم» ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه حضرت امیر عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نموده اند، و ولايت دوستان حضرت امیر و دشمنى با او را علنى ساخته اند.
اينان را از آن جهت «سفهاء» مى دانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مى كنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاک مى نمايند.
«اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» : «بدانيد كه خودشان سفيهانند» و عقل و نظرشان پست است، چرا كه در مسئله پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه كه بايد توجه نكرده اند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن حضرت امیر عليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند.
اينان با دقت نكردن در اتمام حجت هاى خدا جاهل مانده اند، و از پيامبرصلى الله عليه وآله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مى ترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مى شود و مى ترسند كه مبادا همراه آنان هلاک شوند. بنابراين آنان سفيه اند، به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!!
الى آخر آيات. [۳۸]
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين / قلوبِ مريض.
پانویس
- ↑ اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۴ ، ۲۰۳ ، ۱۷۳ ، ۱۶۸ ، ۱۴۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱ ، ۱۰۶ ، ۸۰ ، ۷۹ ، ۷۵ ، ۶۰ ، ۵۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲ و ج ۳۷ ص ۲۰۴ ، ۲۰۳ ، ۱۷۳ ، ۱۵۲ ، ۱۴۰ ، ۱۱۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱ - ۲۹۹ ، ۸۰ ، ۷۹ ، ۷۵ ، ۶۰ ، ۵۰. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۴۶.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۷ - ۳۷۴. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ، ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۹.
- ↑ فرائد السمطين (حموينى) : باب ۵۸ . اسنى المطالب (جزرى) : ص ۴.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۷۳ - ۳۶۷.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.
- ↑ كتاب سليم: ص ۲۷۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۳۵ - ۲۳۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۱۲.
- ↑ اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۵.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳.
- ↑ تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۲ . ژرفاى غدير: ص ۱۹۴. غدير از زبان مولى: ص ۲۵. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱۵. اسرار غدير: ص ۱۲۰ ۶۵ - ۶۲.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۵. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۶۱ ، ۲۳۹ ، ۲۳۴ ، ۱۹۹ - ۱۹۶ ، ۹۷ ، ۷۵ ، ۵۴ ، ۴۹ ، ۴۶ ، ۴۴ ، ۴۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۳۴ ، ۱۳۳.
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۵۵ - ۱۴۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۲ - ۴۱۰.
- ↑ اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۸ ، ۲۷ ، ۱۳.
- ↑ اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنين عليه السلام عبارتند از : عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقاص.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۱۹.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۶۲ ، ۴۶۱ ، ۴۵۳ ، ۴۵۲ ، ۴۴۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۷۶.
- ↑ تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۲۳ - ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .
- ↑ بقره / ۱۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۶۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴.
- ↑ تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۲۳ - ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۷۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۶۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴.