بیعت

(تغییرمسیر از بيعت)

يكى از محكم ‏ترين ميثاق ‏ها در هر قوم و ملتى و در هر عصر و زمانى مسئله بيعت گرفتن همگانى از مردم براى شخصى است. اين مهم در مسئله غدير نيز جلوه خاصى داشت.

اتمام حجت با بيعت غدير[۱]

امیرالمؤمنین ‏علیه السلام درباره اينكه پس از بيعت غدير هر كوتاهى از سوى مردم به عهده خودشان است، فرمودند:

پيامبر صلى الله عليه و آله به من وصيت كردند و فرمودند:

يا على، اگر گروهى يافتى كه با آنان بجنگى حق خود را طلب كن، وگرنه در خانه‏ ات بنشين چرا كه من پيمان تو را در روز غدير خم گرفته‏ ام كه تو وصى و خليفه من و صاحب اختیار مردم نسبت به خودشان هستى. مَثَل تو مثل بيت‏ الله الحرام است. مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروى.[۲]

ارزش و پشتوانه بيعت غدير[۳]

  همانطور كه تمام احكام و مسائلى كه مربوط به دين است آنگاه ارزش پيدا مى‏ كند كه اتصال به خداوند داشته باشد و فرمانش از جانب الهى صادر شده باشد، بيعت غدير هم كه در واقع التزام به همه فرامين الهى است احتياج به پشتوانه الهى دارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله در اين مورد تأكيد خاصى داشتند كه اين بيعت نه تنها از جانب خداوند دستور داده شده، بلكه در حكمِ بيعت با خود خداوند است. در اين باره جملات زير را فرمودند:

  1. اين بيعت از جانبِ خداوند و به امر اوست.
  2. آنان كه اين بيعت را انجام مى‏ دهند در واقع با خدا بيعت مى ‏كنند.
  3. من با خدا بيعت كرده ‏ام و على هم با من بيعت كرده است.
  4. با خداوند بيعت كنيد، و با من و على و حسن و حسين و امامان بيعت كنيد.
  5. آنان كه در بيعت نمودن با او از يكديگر سبقت بگيرند رستگارانند و در باغ هاى نعمت خواهند بود.
  6. هركس اين بيعت را بشكند بر ضرر خود كار كرده، و هر كس به آنچه با خدا عهد كرده وفا كند خداوند به او اجر عظيم عنايت فرمايد.

اشتهار غدير به خاطر مراسم سه روزه بيعت[۴]

مراسم غدير كه نه يک ساعت و نه نيمروز و نه يک روز، بلكه سه روز به طول انجاميده و اين طولانى شدن هيچ دليلى جز بيعت ۱۲٤۰۰۰ نفرى نداشته، آن را به صورت يكى از مشهورترين وقايع تاريخ در آورده است.

با در نظر گرفتن اينكه بدون بيعت هم مى‏ شد به اين مراسم خاتمه داد، ولى اين تأكيد بر بيعت هم با پيامبر صلى الله عليه و آله و هم با امیرالمؤمنین‏ علیه السلام و توقف در بيابان در آن شرايط گرم و طاقت فرسا براى هر شنونده‏ اى تعجب برانگيز و به ياد ماندنى است و از نگاهى ديگر اشتهار واقعه غدير را رقم مى‏ زند.

اگر بقيه وقايعى را كه در اين سه روز اتفاق افتاده به ماجراى بيعت اضافه كنيم اين معروفيت چند برابر مى‏ شود. برنامه تبريک مردم كه حتى عمر بن خطاب «بَخٍ بَخٍ لَكَ يا عَلى» گفت[۵] و بستن عمامه پيامبر صلى الله عليه و آله بر سر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام[۶] و شعر حَسّان بن ثابت[۷]و ظهور جبرئیل در غدير[۸] و نوشتن سند مكتوب غدير به امر پيامبر صلى الله عليه و آله[۹] و ماجراى سنگ آسمانی بر دشمن غدير[۱۰]، همه اينها مسائلى است كه در هيچ مراسمى كنار هم جمع نشده و اجتماع آنها نتيجه‏ اى جز اشتهار استثنائى براى غدير نداشته است.[۱۱]

اعلان مراسم بيعت غدير[۱۲] 

پیامبر صلی الله علیه و آله در خطابه غدیر هجده اقدام فوق‏ العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى‏ هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى ‏هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است! يكى از آن اقدامات اين بود:

پس از پايان خطبه غدير پيامبرصلى الله عليه وآله دستور حركت ندادند و فرمودند كه بايد در غدیر بمانند، ولى هنوز مردم حاضر در غدير نمى‏ دانستند براى چه بايد سه روز در غدير بمانند! اگر منظور ابلاغ ولایت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود و در سخنرانى يک ساعته همه جوانب آن به خوبى تعيين مى‏ شد، جا داشت با پايان خطابه حركت كنند تا پس از سفر يک ماهه حج زودتر به شهر و ديار خود برسند.

در لحظاتى كه سخنرانِ غدير مطالب مربوط به ولايت را كاملاً تبيين كرده بودند، اعلاميه خود را درباره توقف سه روزه با اعلان بيعت عمومى صادر كردند. به قدرى براى مردم عجيب و جالب بود آنگاه كه دانستند بايد تمام جمعيت صد و بيست هزار نفرى به صورت فرد فرد ابتدا با پیامبر صلی الله علیه و آله و سپس با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت كنند.

چه مراسم زيبايى كه تا آن روز به اين صورت نه ديده و نه شنيده بودند. احساس مردم آن بود كه آن روز هر چه مى‏ شنوند از گونه‏ اى متفاوت همراه با برنامه‏ هاى بى‏ سابقه است.

امر الهى بر بيعت[۱۳]

پيامبر صلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم خطبه غدیر و پس از بيان حج و نماز و زكات، اشاره داشتند كه براى ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام از شما بيعت مى‏ گيرم، آن هم به امر الهى:

اَلا اِنَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ اُحْصِيَهُما وَ اُعَرِّفَهُما؛ فَآمُرُ بِالْحَلالِ وَ اَنْهى عَنِ الْحَرامِ فى مَقامٍ واحِدٍ، فَاُمِرْتُ اَنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فى عَلِىٍّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الاَوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنّى وَ مِنْهُ اِمامَةً فيهِمْ قائِمَةً، خاتِمُهَا الْمَهْدِىُّ اِلى يَوْمٍ يَلْقَى اللَّهَ الَّذى يُقَدِّرُ وَ يَقْضى:

بدانيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من همه آنها را بشمارم و معرفى كنم و بتوانم در يک مجلس به همه حلال‏ ها دستور دهم و از همه حرام ‏ها نهى كنم.

پس مأمورم كه از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره امیرالمؤمنین على و جانشينان بعد از او آورده‏ ام كه آنان از نسل من و اويند، و آن موضوع امامتى است كه فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند.

امر نبوى بر بيعت[۱۴]

در بخش يازدهم و پايانى خطبه غدیر و پس از بيعت گرفتن زبانى از حاضرين، پيامبر صلى الله عليه و آله ثمره اين بيعت را به نفع خود مردم اعلام كردند.

سپس بار ديگر از سر دلسوزى فرمودند: اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوييد و به على با عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد.

آنگاه آيه ۲۸۵ سوره بقره «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَيْكَ الْمَصيرُ» را به عنوان كلمه سمع و طاعت در كلام خود آورده فرمودند: «بگوييد: شنيديم و اطاعت كرديم.

پروردگارا مغفرت تو را مى‏ خواهيم و بازگشت به سوى توست».

آنگاه قدردانى از نعمت عظماى غدير و ولايت را به مردم آموخت و آيه ۴۳ سوره اعراف «الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللهُ» را شاهد آورده فرمودند:

«بگوييد: سپاس خدايى را كه ما را به اين راه هدايت كرد، و اگر خدا هدایت نمى‏ كرد ما هدايت نمى‏ شديم. فرستادگان پروردگارمان به حق آمده ‏اند».

بلال حبشى و بيعت نكردن با ابوبكر[۱۵]

در كنار آيات غدير، مى‏ توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.

به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان پيامبر معظم ‏صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند. آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا تفسير قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه ‏گر مى ‏سازد.

با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده قرن از سوى پيامبر و ائمه ‏عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ بلال است:

«لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اجازه بيعت با سقیفه را نمى‏ دهد[۱۶]:

بلال مؤذن پيامبر صلى الله عليه وآله از كسانى بود كه با ابوبکر بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت: اى بلال، اين جزاى ابوبكر است كه تو را آزاد كرده، و تو نمى ‏آيى با او بيعت كنى!

اكنون نوبت اتمام حجتى عظيم و جاودانى بود تا هم غاصب خلافت و هم نسل‏ هايى كه اين ماجرا را مى‏ شنوند، حجت و برهان مؤذن پيامبرشان را بدانند. او با استناد به يک آيه قرآن كه اجازه تقدم بر خدا و رسول را به مؤمنان نمى ‏دهد، اعتقاد خود را بيان كرد.

بلال گفت: اگر ابوبكر مرا به خاطر خدا آزاد كرده، مرا به خاطر همان خدا به حال خودم رها كند، و اگر مرا براى غير خدا آزاد كرده و به خاطر خودش آزاد نموده حرف تو را بايد عمل كرد! اما بيعت با ابوبكر، من بيعت نخواهم كرد با كسى كه پيامبر صلى الله عليه وآله او را خليفه قرار نداده و او را مقدم نداشته است. خداوند تعالى مى‏ فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۱۷]: «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد از خدا و پيامبرش جلوتر نرويد» .

اى عمر، تو خوب مى ‏دانى كه پيامبر صلى الله عليه وآله براى پسرعمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختیار ما قرار داد. چه كسى جرئت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت كند؟!

عمر گفت: اگر بيعت نمى‏ كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! بلال هم مجبور شد به خاطر ولايت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام از مدينه بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند!

بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام[۱۸]

  در ماجراى غصب خلافت و بردن امیرالمؤمنین‏ علیه السلام براى بیعت با ابوبکر، او تا چشمش به على ‏عليه السلام افتاد فرياد زد:

او را رها كنيد! على‏ عليه السلام فرمودند: اى ابوبکر،چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد!تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏ نمايى؟

آيا ديروز به امر خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله با من بيعت نكردى؟[۱۹]

بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ابوبكر[۲۰]

فراموش كردن روز غدير و سپس غصب كردن خلافت و آنگاه تراشيدن بهانه ‏هاى واهى براى اين اقدام تعجب دارد، ولى از همه عجيب‏ تر آن است كه على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را كه اميرمؤمنان است

و همه بايد با او بيعت كنند براى بيعت با كسى ببرند كه قبلاً با او بيعت كرده و اكنون به او مى ‏گويد: «بايد با من بيعت كنى»! آيا نبايد انگشت حيرت به دندان گزيد؟

آن حضرت اين منظره را چنين ترسيم فرموده اند:

ابوبکر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره ‏اى از قرآن نازل شده است.[۲۱]

گاهى بحث بر سر آن است كه على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام صاحب اختیار مردم است يا نه، و آيا در غدير چنين چيزى ثابت شد يا نه؟! اما خنده ‏آور آن است كه ابوبكر بگويد:

«من صاحب اختيار مردم هستم»! كسى نيست بپرسد در غدير و بعد از آن كسى سراغ دارد كه ابوبكر به چنين مقامى منصوب شده باشد؟

و يا بالاتر از آن مانند صاحب غدير از ابوبكر بپرسد:

تو را به خدا قسم مى‏ دهم (اى ابوبكر) ، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير هستم يا تو؟![۲۲]

چند روزى از ماجراى سقيفه و غصب خلافت نگذشته بود كه مأموران سقیفه با در دست داشتن مدركى به نام صحيفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند.

آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى‏ دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بيعت كند!!

در لحظات بسيار حساسى كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از زير شمشيرها ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏ شمار خلافت براى من تعيين نشد؟

غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش ‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحیفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. مى‏ بينيم كه غدير قابل انكار نبود، لذا عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روایت جعلى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند به ميان آوردند.

مردم بى‏ خبر از نقشه ‏هاى پنهان با مسئله‏ اى جديد روبرو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.

مى‏ توان گفت: تماشايى ‏ترين سخن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام درباره غدير آنجا بود كه او را براى بيعت اجبارى آورده بودند و زير شمشيرهاى آخته‏ اى كه بر سر او گرفته بودند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى فرمود:

ابان بن ابى ‏عيّاش از سلیم بن قیس نقل مى‏ كند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه درباره ماجراهاى سقيفه مى‏ گفت:

على‏ عليه السلام را براى بيعت بردند در حالى كه به شدت او را مى‏ كشيدند، تا آنكه نزد ابوبكر رسانيدند.

اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابوبكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن ولید و ابوعبیدة بن جراح و سالم مولی ابى‏ حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و ساير مردم اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.

سلمان مى‏ گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:

به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى‏ يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‏ كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏ شد جمعيت شما را متفرق مى‏ ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.

ابوبكر تا چشمش به على‏ عليه السلام افتاد فرياد زد: او را رها كنيد! على‏ عليه السلام فرمود:

اى ابوبكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏ نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟

وقتى على ‏عليه السلام را نزد ابوبكر رسانيدند، عمر به صورت اهانت آميز گفت:

بيعت كن و اين اباطيل را رها كن! على‏ عليه السلام فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى‏ كشيم!

حضرت رو به آنان كردند و فرمودند: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى‏ دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه آن مطالب را مى‏ فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى‏ فرمود؟[۲۳]

سپس على‏ عليه السلام از آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد.

و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.

ابوبكر ترسيد که مردم على‏ عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش ‏دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت:

آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ‏ايم و فهميده ‏ايم و قلب‏ هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى‏ گفت:

«إنَّ اللهَ لَا يَجمَعُ لَنا النّبوة وَ الخلافَة»: «ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد» .

على ‏عليه السلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خلیفه پيامبر راست مى‏ گويد. من هم از پيامبر شنيدم همانطور كه ابوبكر گفت. ابوعبيده و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏ گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.

على‏ عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به صحیفه ملعونه‏ اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل‏ بيت بگيريد» .

ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبیر و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از پیامبر صلی الله علیه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود:

«فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته ‏اى نوشته ‏اند و در آن هم پيمان شده ‏اند و بر كارى كه كرده ‏اند قسم ‏ها خورده ‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ...» ؟

آنان گفتند: آرى ما از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏ فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده ‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند».

تو گفتى: پدر و مادرم فدايت يا رسول‏ الله، هر گاه چنين شد دستور مى ‏دهى چه كنم؟ فرمود: اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر يارانى نيافتى بيعت كن و خون خود را حفظ نما.

على ‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏ نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏ كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به خلافت دست پيدا نخواهد كرد.[۲۴]

  در نامه عمر به معاويه -  كه از پشت پرده با هم سخن گفته ‏اند -  نمونه‏ هايى از كینه را مى ‏بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى ‏شد به عمق آن جنايت پى برد.[۲۵]

درباره قساوتى كه در بردن امیرالمؤمنین‏ علیه السلام به مسجد براى بيعت به كار گرفته مى‏ گويد:

عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود.

او را به اجبار از خانه ‏اش بيرون آوردم و كشان كشان براى بيعت بردم، در حالى كه يقين داشتم بدون شک كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى‏ دانستم ولى به زبان نمى‏ آوردم!!

من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى‏ ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على علیه السلام را در آن مكان نمى‏ ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!!

اى معاویه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‏ هاى گذشته‏ اش را مثل من بگيرد؟!!

ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل مى‏ كند كه گفت: نزد ابن‏ عباس در خانه ‏اش بودم و عده ‏اى از شيعيان امیرالمؤمنین‏ علیه السلام همراه ما بودند.

ابن‏ عباس براى ما صحبت كرد و از جمله سخنانش چنين گفت:

آنگاه كه مردم دچار فتنه آن دو نفر (ابوبكر و عمر) شدند، و جز على علیه السلام و بنی‏ هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده ‏اى كم كسى باقى نماند، عمر به ابوبکر گفت:

همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل‏ بيتش و اين چند نفر، اكنون سراغ او بفرست.

تا آنجا كه حمله كردند و على‏ عليه السلام را بيرون بردند و مردم هم پشت سر او آمدند. سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و بريده اسلمى رحمهم الله به دنبال آن حضرت به راه افتادند در حالى كه مى‏ گفتند:

چه زود به پیامبر صلی الله علیه و آله خيانت كرديد و كينه ‏هايى كه در سينه ‏ها داشتيد بيرون آورديد.

بريدة بن خصيب اسلمى گفت: اى عمر، آيا بر برادر پيامبر و وصيش و بر دخترش حمله مى ‏كنى و او را مى ‏زنى، در حالى كه قريش سوابق تو را خوب مى‏ دانند!

در اينجا خالد شمشيرش را در حالى كه در غلاف بود بلند كرد تا بريده را بزند، ولى عمر او را گرفت و از اين كار باز داشت.

سپس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را -  در حالى كه گريبان او را گرفته و مى‏ كشيدند -  نزد ابوبكر رسانيدند. همين كه چشم ابوبكر به حضرت افتاد فرياد زد: او را رها كنيد!

حضرت فرمود: چه زود بر اهل‏ بیت پيامبرتان حمله كرديد! اى ابوبكر، به چه حقى و به چه ميراثى و به چه سابقه‏ اى مردم را بر بيعت خود ترغيب مى‏ كنى؟!

آيا تو ديروز به امر پيامبر صلى الله عليه و آله با من بيعت نكردى؟

بريده برخاست و گفت: اى عمر، آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله به شما گفت:

نزد على برويد و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام كنيد؟ و شما دو نفر گفتيد: آيا اين از دستور خدا و دستور پيامبرش است؟ و آن حضرت فرمود: آرى.

ابوبكر گفت: اى بريده، اين جريان درست است، ولى تو غايب بودى و ما حاضر بوديم، و بعد از هر مسئله ‏اى مسئله ديگرى پيش مى‏ آيد!

عمر گفت: اى بريده، تو را به اين موضوع چه كار است؟ و چرا در اين مسئله دخالت مى‏ كنى؟! بريده گفت: به خدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد.

عمر دستور داد او را زدند و بيرون كردند![۲۶]

ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت‏ هايى در اين باره بيرون آمدند.

بلافاصله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا و مطالبى ديگر، فرمود: ابوبکر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند... .

من صاحب روز غديرم و درباره من سوره‏ اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل ‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش.

تقوا پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند. سپس حضرت به خانه بازگشتند.[۲۷]

بار اول كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر آوردند و آن حضرت امتناع فرمود و احتجاجاتى نمود، بشير بن سعيد و عده ‏اى از انصار كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند:

اى اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مى‏ شنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى‏ كردند.

حضرت در پاسخ فرمود: ... به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل‏ بيت در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال به شمارد!

گمان ندارم پيامبر صلى الله عليه وآله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده ‏اى سخنى باقى گذاشته باشد.

قسم مى‏ دهم كسانى را كه از پيامبر صلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيدند كه مى ‏فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، برخيزند و به آنچه شنيده ‏اند شهادت دهند.

دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجراى غدير شهادت دادند، و ساير مردم هم در اين باره مطالبى گفتند و سر و صدا بلند شد. عمر ترسيد مردم سخنان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بپذيرند، و لذا مجلس را تعطيل كرد!![۲۸]

بار دوم كه اهل سقيفه به خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حمله كردند، و درب خانه را آتش زدند و شكستند و بدون اجازه وارد شدند و حضرت زهرا و حضرت محسن‏ عليهما السلام را بين در و ديوار قرار دادند و جراحات سنگينى بر ايشان وارد كردند كه منجر به شهادت هر دو گل پيامبر صلى الله عليه و آله گرديد، و طناب به گردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام انداختند و شمشيرها بر سر امیرالمؤمنین‏ علیه السلام گرفتند و به اجبار آن حضرت را براى بيعت به مسجد آوردند، در همان حال ابوبكر بر فراز منبر بود و عمر مى‏ گفت: بيعت كن وگرنه تو را مى‏ كشيم!

در چنين حالتى مولا اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: اى مسلمانان، اى مهاجرین و انصار، شما را به خدا قسم مى‏ دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏ فرمود؟!!

سپس حضرت آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور علنى نزد عموم مردم فرموده بود برايشان يادآور شد، و همه تصديق مى‏ كردند و مى ‏گفتند: آرى بخدا قسم شنيديم.

شايد بتوان گفت كه شيرين ‏ترين و تلخ ‏ترين احتجاج به غدير همين مورد است كه صاحب غدير از زير شمشيرهاى آخته ‏اى كه بر سر او گرفته‏ اند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى  نموده است![۲۹]

  يكى از آياتى كه پيامبر صلى الله عليه وآله در مورد امتحان امت در خطبه غدیر به آن استشهاد فرمود آيه ۱۴۴ سوره آل عمران است:

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»[۳۰]:

«و محمد نيست جز رسولى كه قبل از او پيامبران بوده ‏اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى‏ گرديد، و هركس به عقب باز گردد به خدا هيچ ضررى نمى‏ رساند و به زودى خدا شاكرين را جزا مى‏ دهد» .

پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، انْذِرُكُمْ انّى رَسُولُ اللَّه قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، افَإِنْ مِتُّ اوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ الصّابِرينَ. الا وَ انَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ:

اى مردم، من شما را مى ‏ترسانم و انذار مى ‏نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده ‏اند، آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقبگرد مى‏ نماييد؟ هر كس به عقب باز گردد به خدا ضررى نمى ‏رساند؛ و خداوند به زودى شاكرين و صابرين را پاداش مى‏ دهد. بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين‏ اند.[۳۱]

آنچه در اينجا مورد اشاره است فراز اول:

«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ» است. ذكر اين جمله در جايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را درباره دشمنى و مخالفت با على ‏عليه السلام هشدار شديد مى‏ دهد، اشاره به شباهت تبلیغ رسالت پيامبر صلى الله عليه وآله به تبليغ پيامبران گذشته است. يعنى همان گونه كه امت‏ هاى گذشته پس از رحلت انبياى خود در معرض انحراف و گمراهى قرار داشتند و اين ضلالت‏ ها سردمدارانى داشت، به همان صورت در اين امت هم خواهد بود، و نبايد امت اسلام را منزَّه از ابتلائات امت ‏هاى گذشته دانست.

به امام باقر علیه السلام عرض شد: مردم گمان مى ‏كنند بيعت ابوبكر كه مردم بر او اتفاق كردند مورد رضاى خدا بود، چرا كه خداوند امت محمد صلى الله عليه و آله را بعد از رحلت او به فتنه نمى ‏اندازد!!

حضرت فرمود: مگر كتاب خدا را نمى‏ خوانند؟! آيا خدا نمى‏ فرمايد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...»؟

آيا خدا درباره امت‏ هاى قبل از آنان خبر نداده كه بعد از آمدن براهين و بينات اختلاف كردند؟ آنجا كه مى‏ فرمايد: «وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ... فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ» ، يعنى: «به حضرت عيسى دليل‏ هاى روشن داديم و او را با روح القدس مؤيد داشتيم ... عده ‏اى از آنان ايمان آوردند و عده‏ اى كافر شدند» .

آنگاه امام باقر علیه السلام فرمود: از همين مى‏ توان استفاده كرد كه اصحاب محمد صلی الله علیه و آله بعد از او اختلاف كردند و عده ‏اى ایمان آوردند و عده ‏اى کافر شدند.[۳۲]

بيعت با غدير در تبليغ غدير[۳۳]

  عظمت غدیر اقتضا مى ‏كند به بلنداى آن برنامه ‏ريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونه ‏هاى كم ابهت تبلیغ مى‏ توان جلوه ‏گر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مى‏ دهد كه آن را در جذاب‏ ترين و ارزشمندترين گونه‏ هاى رسانه ‏اى جلوه‏ گر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله به انجام رسانيم.

يكى از اين راهكارهاى تبليغ غدير پيمان با غدير در تبليغ غدير است:

اگر در سخنرانى غدير مسئله بيعت مطرح شد تا از مردم عهد و پيمان گرفته شود، امروز هم نبايد مخاطبين غدير را با مجرد اطلاع رسانى به حال خود رها سازيم؛ بلكه پس از تفهيم معانى بلند غدير آنان را وارد جرگه اعتقاد نماييم، و از آنان عهد و پيمان وفادارى بگيريم. يعنى هم از پذيرش آنان نسبت به پيام غدير مطمئن شويم، و هم از تعهد آنان در برابر غدير -  چه در عمل به مقتضاى آن و چه در ابلاغ آن به ديگران‏ اطمينان حاصل كنيم.

بيعت براى حلال و حرام[۳۴]

پيامبر صلى الله عليه وآله در خطابه غدیر هيجده اقدام فوق‏ العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى‏ هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى ‏هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است! يكى از آن اقدامات اين بود:

در خطبه غدير، همه مردم هنوز از هضم يک مرحله از فرازهاى غير عادى خطبه غدیر عبور نمى‏ كردند كه با مطلب تازه ‏ترى رو به رو مى‏ شدند.

گاهى به نظر مى‏ رسد كه شايد بسيارى از مخاطبين غدير فقط مى‏ شنيدند و به خاطر مى ‏سپردند، و تجزيه و تحليل مطالب را به فرصتى ديگر موكول مى ‏كردند!

در نظر بگيريد كه پيامبرى مى ‏خواست در آخرين ماه ‏هاى عمر خود همه قوانين باقى مانده اسلام را يک جا به مسلمين بياموزد، در حالى كه تا آن روز براى تعليم يک دهم آن هم فرصت نيافته بود.

چگونه چنين كارى ممكن بود؟ اوج بلاغت و سخنورى آنجا خود را نشان داد كه اين هدف مى‏ خواست در خطبه ‏اى يک ساعته انجام شود.

عجيب‏ تر آن بود كه كارى به اين عظمت و اهميت فقط با يک جمله كوتاه در بليغ ‏ترين نوع خود فيصله يافت و همه حلال‏ ها و حرام‏ ها تا روز قيامت تبيين گرديد.

اين يک اقدام بى‏ نظير در خطابه غدير بود كه تا امروز هر شنونده‏ اى را به حيرت واداشته است.

پيامبر صلى الله عليه وآله در اين باره با اشاره به كثرت حلال و حرام، و عدم امكان بيان همه آنها به صورت يكجا، اعلام كرد كه وقتى از شما براى دوازده امام بعد از خود -  كه امامتشان تا روز قيامت است -  بیعت بگيرم، در واقع همه احكام الهى را براى شما گفته ‏ام، و شما را در هر عصر و زمانى به مبلغينى سپرده ‏ام، كه همانند من هستند و هر چه بگويند سخن من است.

بنابراين، در هيچ زمانى احدى نخواهد ماند كه از قوانين دينش بى‏ خبر بماند.

بيعت تحت الشجرة[۳۵]

با در نظر گرفتن اينكه غدیر مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۱ سوره فتح و آيه ۱۵ سوره نور است:

«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا، يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ، قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّه شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّه بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»[۳۶]:

«به زودى بر جاى ماندگان از اعراب خواهند گفت: اموال و خانواده ما مشغولمان كرده است.

آنان در زبانشان چيزى را مى‏ گويند كه در قلبشان نيست. بگو پس چه كسى در برابر خدا به نفع شما اختيارى دارد اگر او نفعى را براى شما بخواهد؛ بلكه خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است».

«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ»[۳۷]:

«آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مى‏ كنيد و با دهانتان مى‏ گوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مى ‏انگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است».

اين دو آيه از سه بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ -  ايُّهَا النّاسُ -  لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ ادْغالِ اللاّئِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ بِانَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ:

از جبرئیل خواستم كه از خداوند بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مطلب به شما معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقین و افساد ملامت كنندگان و حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف فرموده كه با زبانشان مى‏ گويند آنچه در قلب‏هايشان نيست و اين كار را سهل مى‏ شمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.[۳۸]

موقعيت تاريخى

در اوايل خطابه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» تلاوت شده و حضرت به صراحت فرموده كه اين دستور درباره خلافت على ‏عليه السلام سه بار بر من نازل شده است، در همان حال ناگهان لحن سخن عوض مى‏ شود و حضرت به صراحت تمام مى‏ فرمايد از خدا خواستم مرا از تبليغ اين مسئله معاف بدارد و علت آن حضور منافقين است. آنگاه در توصيف آنان دو آيه از قرآن را كنار هم قرار مى‏ دهد و با تغيير ضماير آن دو را تلفيق مى‏ كند و به عنوان كلام خداوند مطرح مى‏ فرمايد.

موقعيت قرآنى

دو آيه مزبور در قرآن در دو سوره جداگانه آمده است. آيه ۱۱ سوره فتح در توصيف منافقينى است كه از بيعت شجره تخلف ورزيدند و عذرهاى دروغين تراشيدند.

خداوند درباره عذرهاى آنان مى‏ فرمايد: «با زبان خود مطلبى را مى‏ گويند كه در قلب‏ هايشان نيست» . آنگاه دورويى آنان را مورد استهزا قرار مى‏ دهد كه اگر خداوند درباره شما اراده ضرر يا منفعتى نمايد شما چگونه با اين حيله‏ ها كارى پيش خواهيد برد؟!

در آيه ۱۵ سوره نور قسمت اول آن شباهتى به آيه ۱۱ سوره فتح دارد، ولى به جاى «ما لَيْسَ فِى قُلُوبِکُمْ» جمله «ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» آمده و فقط قسمت دوم آن در كلام حضرت ديده مى ‏شود و مربوط به داستان «افک» است، كه منافقين بى ‏محابا نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه وآله جسارت كردند.

لذا در روايتى آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله در آغاز سخن در غدير فرمود: دستورى به من داده شد كه از ترس تكذيب اهل «افک» در تنگنا قرار گرفتم.[۳۹]

همچنين مراجعه شود به عنوان: بيعت /  آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...» .

بيعت در خطبه غدير[۴۰]

پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرين مرحله از خطبه غدیر، بيعتِ لسانى انجام شد و حضرت فرمودند: «خداوند دستور داده تا قبل از بيعت با دست، از زبان‏ هاى شما اقرار بگيرم» . سپس مطلبى را كه مى‏ بايست همه مردم به آن اقرار مى‏ كردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام ‏علیهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل‏ هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى‏ شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مى‏ كنيم» .

كلمات نهايى پيامبرصلى الله عليه وآله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود و با حمد خداوند خطابه حضرت پايان يافت.

گر چه محوريت خطبه غدير امر امامت و ولايت بود، ولى پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير ۱۰ جمله هم در مورد بيعت بيان داشتند. از جمله فرمودند:

من بعد از خطبه ‏ام شما را دعوت مى‏ كنم كه با من به عنوان بيعت با على و اقرار به مقام او دست دهيد، و بعد از من با خود او دست دهيد. بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ‏ام و على هم با من بيعت كرده است، و من براى او به نيابت از خداوند بيعت مى‏ گيرم. پس هركس بيعت خود را بشكند بر ضرر خود كار كرده است.

من مأمورم از شما بيعت بگيرم و با شما دست دهم بر قبول آنچه از جانب خداوند عز و جل درباره اميرالمؤمنين على و ائمه بعد از او آورده ‏ام -  كه آنان از من و از على هستند -  و مهدى قائم از آنهاست.

(اى مردم) عده شما بيش از آن است كه با يک كف دست و در يک وقت معين همگى با من بيعت كنيد. خداوند عز و جل به من امر كرده كه از زبان شما اقرار بگيرم بر آنچه از مقام و رياست براى على و امامان بعد از او منعقد نمودم.

با اميرالمؤمنين على و حسن و حسين و امامان بيعت كنيد.

آنچه من گفتم شما هم بگوئيد... ، و بگوئيد: «شنيديم و اطاعت مى ‏كنيم» .

كسانى كه در بيعت با على... ، سبقت بگيرند رستگارانند.

به بيان ديگر: پيامبر صلى الله عليه وآله در خطابه غدير هيجده اقدام فوق ‏العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى ‏هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى‏ هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است! يكى از آن اقدامات اين بود:

به همان اندازه كه بلند كردن و معرفى امیرالمؤمنین ‏علیه السلام از فراز منبر غدير، مهم‏ترين اقدام عملى در خطابه غدير به شمار مى ‏آيد، بيعت گرفتن يكجا از صد و بيست هزار نفر نيز از شگرف ‏ترين اقداماتى بود كه مردم تا آن روز نظيرش را نديده بودند و احتمال هم نمى‏ دادند كه چگونه به انجام خواهد رسيد.

ناگهان شنيدند كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چون من يک دست دارم و از فراز اين منبر نمى‏ توانم با صد و بيست هزار دست بيعت كنم، راه ديگر آن است كه من مطالبى را با نيت بيعت به شما بگويم و شما عين آن جملات را با من تكرار كنيد.

مضمون آن جملات بيعت بر سر اطاعت از دوازده امام ‏عليهم السلام با قلب و جان و زبان و دست بود، و پيمان بر سر پايدارى و تغيير ندادن تا روز قيامت بسته مى ‏شد. نكته جالب اين بيعت لسانى ميثاق بستن بر سر ابلاغ پيام غدير به همه نسل‏ ها در طول زمان‏ ها و همه مردم در گستره مكان‏ ها بود.

در يک لحظه همه گوش‏ ها متوجه جمله جمله سخنان پيامبر صلى الله عليه وآله شد تا بتوانند آن را دقيقاً تكرار كنند. صداى يكپارچه صد و بيست هزار نفر كه يكصدا پس از شنيدن جملات از پيامبر صلى الله عليه وآله آن را تكرار مى‏ كردند، هيبت عجيبى بر سرزمين غدير حاکم كرده بود.

تصور كنيد كه يک جمله تكرار نمى‏ شد، بلكه متن بلندى بود كه به خاطر ياد گرفتن مردم بايد در فرازهاى كوتاه به مردم گفته مى‏ شد. چه منظره بديعى بود كه در كمال نظم چهل قطعه پشت سر هم به مردم گفته شد و آنان تكرار كردند، و صداى درهم آميخته مردم تا اوج آسمان ‏ها رسيد.

به راستى كه اين بيعت از بيعت با دست فراتر بود، و كدام سياستى بالاتر از اينكه قبل از بيعت با دست‏ها محتواى اين بيعت روشن شود. اين روشنگرى هم براى مخاطبين غدير و هم براى همه نسل ‏هايى كه در حد خود به گونه ‏اى در اين بيعت شركت داشتند، شفافيت اسلام و گونه‏ هاى تبليغى آن را به همه نشان داد، و تا قيامت مايه افتخار مكتب اسلام شد.[۴۱]

پس از پايان بخش دهم از خطبه غدیر كه سكوت همچنان بر مجلس حكم فرما بود، پيامبر صلى الله عليه و آله وارد آخرين بخش سخنرانى خود شد. آنچه مردم در اين بخش شنيدند اقدام بى‏ سابقه ‏اى بود كه هرگز فكرش را نكرده بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت را به صورت جدى‏ ترى مطرح كرده در يک اقدام بديع از فراز منبر غدير با صد و بيست هزار نفر بيعت كرد و از همه اقرار گرفت.

آن حضرت براى اين كار سه جهت را با هم به اجرا درآورد: از يک سو با مطرح كردن كثرت جمعيت حاضر، اعلام كرد كه خدا دستور داده قبل از بيعت با دست از زبان‏ هاى شما اقرار بگيرم. از سوى ديگر موضوع بيعت را امامت دوازده امام ‏عليهم السلام قرار داد، و در مرحله سوم جملاتى را به عنوان بيعت مطرح كرد و از مردم خواست آنها را تكرار كنند.

آنگاه براى آنكه مردم در گونه‏ هاى متفاوت بيعت نكرده باشند، از آنان خواست عين جملاتى را كه حضرت مى‏ گويد به عنوان بيعت لسانى تكرار كنند.

آن عبارات از يک سو شامل شنيدن و اطاعت و رضايت و تسليم درباره امر ولايت بود. از سوى ديگر بيعت زبانى حاكى از بيعت با قلب و جان و دست قرار داده شد. در نگاهى ديگر شامل پايدارى بر سر اين بيعت بود كه به دور از هرگونه تبديل و شک و انكار و پیمان شكنی استمرار مى‏ يافت. در جهتى ديگر براى كسانى كه احتمالاً بيعت با دست برايشان ميسر نمى‏ شد اين اقرار بيعت با دست حساب مى ‏شد. در آخرين نگاه تعهد بر ابلاغ پيام غدير به نسل‏ هاى حاضر و آينده بود، و در نهايت آن حضرت خدا را شاهد بر اين وعده خود قرار داد.

در جمله آخرِ اين تعهّد آيه ۹۶ سوره اسراء: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ» را آورد و خدا را بر اين بيعت لسانى شاهد گرفت.

در فراز بعدى به عنوان كسى كه گفتنى‏ ها را گفته و پيمان را هم گرفته، گويا از مردم مى‏ پرسيد: بعد از اين همه لطف الهى كه بهترين راه و بهترين امامان را براى شما برگزيده و به شما اجازه نداده با فكر خود پيش برويد و مشكل آفرينى كنيد، آيا قدر اين همه نعمت را مى‏ دانيد؟

اين برخورد را پیامبر صلی الله علیه و آله با يک سؤال آغاز كرد و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ، ما تَقُولُونَ؟ ...» : «اى مردم چه مى‏ گوييد؟ خدا از هر صدايى و مخفى‏ هاى هر نفسى اطلاع دارد» . آنگاه با لسان نصيحت گونه ‏اى آيه ۱۵ سوره اسراء را خواند: «فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها» : «هر كس هدايت يابد به نفع خويش عمل كرده و هر كس گمراه شود بر ضرر خود گمراه شده است» .

از آنجا كه پس از منبر همه بايد براى بيعت مى ‏آمدند، لذا پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر آيه ۱۰ سوره فتح «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» و آيه ۲۸ سوره زخرف «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ» را با اشاره به جزئيات اين بيعت تكرار كرده، آن را از يک سو بيعت با خدا دانسته و از سوى ديگر بيعت با همه امامان دانست، و امامت آنان را در دنيا و آخرت مطرح كرد.

در واقع آخرين اقدام استثنائى و غير عادى از فراز منبر غدير آن بود كه پس از تكرار بيعت لسانى توسط مردم و بازگشت سكوت مطلق بر جمعيت نشسته در برابر منبر غدير، خطيب معظم مردم را مورد سؤال قرار داد و فرمود: مَا تَقُولُون؟! چه مى‏ گوييد؟

اين سؤال پس از آن همه جملاتى كه مردم پس از پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار كردند و بر زبان آوردند، يک پرسش حقيقى نبود؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه وآله هم مى ‏ديد و هم مى‏ شنيد كه مردم چه مى‏ گويند. بنابراين يک استفهام تقريرى بود كه معنايش اين گونه مى‏ شد: پس از شنيدن اين همه سخن و اين همه اقرارها چه مى ‏گوييد؟ آيا باز هم سخنى براى گفتن مانده است؟ آيا مى ‏توانيد نزد خداوند عذر نرسيدن پيام الهى را بياوريد؟

معناى اين اقدام -  چنانكه خود حضرت تصريح فرمود -  آن بود كه شما در ظاهر اقرار و بيعت نموديد، اما بدانيد كه خدا از باطن دل‏ها و اسرار قلب‏ها آگاه است. من حجت را آن چنان بر شما تمام كردم كه هيچ كجاى دنيا نمونه ‏اش را پيدا نمى ‏كنيد. اكنون اين شما هستيد كه در برابر امتحانى عظيم در وفادارى به اين ابلاغ قرار داريد.

تفصيل آنچه گفته شد را مى ‏توان اين گونه بيان كرد: پيامبر صلى الله عليه وآله در يازدهمين بخش از خطبه غدیر -  در حالى كه سكوت همچنان بر مجلس حكم فرما بود -  وارد آخرين بخش سخنرانى خود شد. آنچه مخاطبين در اين بخش شنيدند اقدام بى ‏سابقه ‏اى بود كه هرگز فكرش را نكرده بودند. پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت را به صورت جدى ‏ترى مطرح كرده در يک اقدام بديع از فراز منبر غدير با صد و بيست هزار نفر بيعت كرد و از همه اقرار گرفت:


سه اقدام براى بيعت زبانى

آن حضرت براى اين كار سه جهت را با هم به اجرا درآورد: از يک سو با مطرح كردن كثرت جمعیت حاضر، اعلام كرد كه خدا دستور داده قبل از بيعت با دست از زبان‏ هاى شما اقرار بگيرم. از سوى ديگر موضوع بيعت را امامت دوازده امام ‏عليهم السلام قرار داد، و در مرحله سوم جملاتى را به عنوان بيعت مطرح كرد و از مردم خواست آنها را تكرار كنند.


متن بيعت نامه

آنگاه براى آنكه مردم در گونه ‏هاى متفاوت بيعت نكرده باشند، از آنان خواست عين جملاتى را كه حضرت مى ‏گويد به عنوان بيعت لسانى تكرار كنند.

آن عبارات از يک سو شامل شنيدن و اطاعت و رضايت و تسليم درباره امر ولایت بود. از سوى ديگر بيعت زبانى حاكى از بيعت با قلب و جان و دست قرار داده شد. در نگاهى ديگر شامل پايدارى بر سر اين بيعت بود كه به دور از هرگونه تبديل و شک و انكار و پيمان شكنى استمرار مى‏ يافت. در جهتى ديگر براى كسانى كه احتمالاً بيعت با دست برايشان ميسر نمى ‏شد اين اقرار بيعت با دست حساب مى‏ شد. در آخرين نگاه تعهد بر ابلاغ پيام غدير به نسل‏ هاى حاضر و آينده بود، و در نهايت آن حضرت خدا را شاهد بر اين وعده خود قرار داد.

در جمله آخرِ اين تعهّد آيه ۹۶ سوره اسراء: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ» را آورد و خدا را بر اين بيعت لسانى شاهد گرفت.

اى مردم، چه مى‏ گوييد؟

در فراز بعدى به عنوان كسى كه گفتنى ‏ها را گفته و پيمان را هم گرفته، گويا از مردم مى‏ پرسيد: بعد از اين همه لطف الهى كه بهترين راه و بهترين امامان را براى شما برگزيده و به شما اجازه نداده با فكر خود پيش برويد و مشكل آفرينى كنيد، آيا قدر اين همه نعمت را مى‏ دانيد؟ اين برخورد را پیامبر صلی الله علیه و آله با يک سؤال آغاز كرد و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ، ما تَقُولُونَ؟ ...» : «اى مردم چه مى ‏گوييد؟ خدا از هر صدايى و مخفى‏ هاى هر نفسى اطلاع دارد» . آنگاه با لسان نصيحت گونه‏ اى آيه ۱۵ سوره اسراء را خواند: «فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها» : «هر كس هدايت يابد به نفع خويش عمل كرده و هر كس گمراه شود بر ضرر خود گمراه شده است» .

آمادگى براى بيعت بعد از خطابه

از آنجا كه پس از منبر همه بايد براى بيعت مى ‏آمدند، لذا پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر آيه ۱۰ سوره فتح: «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» ، و آيه ۲۸ سوره زخرف: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ» را با اشاره به جزئيات اين بيعت تكرار كرده، آن را از يک سو بيعت با خدا دانسته و از سوى ديگر بيعت با همه امامان دانست، و امامت آنان را در دنيا و آخرت مطرح كرد. سپس ثمره اين بيعت را به نفع خود مردم اعلام فرمود.

سلام به عنوان «اميرالمؤمنين»

سپس بار ديگر از سر دلسوزى فرمود: اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوييد و به على با عنوان «امیرالمؤمنین» سلام كنيد. آنگاه آيه ۲۸۵ سوره بقره: «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَيْكَ الْمَصيرُ» را به عنوان كلمه سمع و طاعت در كلام خود آورده فرمود: «بگوييد: شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا مغفرت تو را مى ‏خواهيم و بازگشت به سوى توست».

سپاس بر نعمت ولايت

آنگاه قدردانى از نعمت عظماى غدير و ولايت را به مردم آموخت و آيه ۴۳ سوره اعراف: «الْحَمْدُ للَّه الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ» را شاهد آورده فرمود: «بگوييد: سپاس خدايى را كه ما را به اين راه هدایت كرد، و اگر خدا هدايت نمى‏ كرد ما هدايت نمى‏ شديم. فرستادگان پروردگارمان به حق آمده ‏اند».

فضائل بى‏ انتهاى على‏ عليه السلام

خطبه به پايان خود نزديک مى ‏شد و مردم همچنان تشنه زلال غدير گوش جان به كلام جاودانه محمدى سپرده بودند.

مسک الختام اين خطابه بلند، جامع الجوامع فضايل على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله در يک جمله پر معنى بالاترين فضيلت را براى شخص دوم عالم وجود با ارتباط آن به قرآن بيان كرد. از يک سو نزول فضايل على‏ عليه السلام در قرآن را به ميان آورد، و از سوى ديگر درياى مناقب آن حضرت را فراتر از آن دانست كه در يک مجلس قابل ذكر باشد. سپس با توجه به گستردگى فضايل على ‏عليه السلام، دستور پذيرفتن آنها را از اصحاب معرفت به ما داد.

نشان بهشت براى اهل ولايت

بعد از آن بار ديگر با اشاره به آيه ۷۱ سوره احزاب: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً» بر اطاعت و ولايت پذيرى و تسليم در برابر خدا و رسول و على و امامان بعد از او تأكيد كرد. سپس با اشاره به آيه ۲۰ و ۲۱ سوره توبه: «الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللَّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْفائِزونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنّاتٍ لَهُمْ فيها نَعيمٌ مُقيمٌ» ، به سبقت گيرندگان در امر مهم ولايت نشان بهشت عنايت كرد.

در مقابل به مردم گوشزد كرد كه رضاى الهى را در نظر بگيرند، چرا كه اگر همه اهل زمين كافر شوند ضررى به خداوند نمى ‏رسد، و در اين باره به آيه ۸ سوره ابراهيم: «اِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَميدٌ» ، و آيه ۱۴۴ سوره آل عمران: «وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً» اشاره كرد.

دعا و حمد در پايان خطابه

آخرين جمله سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله دعا براى ايمان آورندگان به محتواى غدير و نفرین بر منكران و كافران به اين امر الهى بود، كه فرمود: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ بِما اَدَّيْتُ وَ اَمَرْتُ وَ اغْضِبْ عَلَى الْجاحِدينَ الْكافِرينَ ، وَ الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ» .

متن سخنان حضرت در اين آخرين بخش سخن چنين بود:

مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّكُمْ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ تُصافِقُونى بِكَفٍّ واحِدٍ فى وَقْتٍ واحِدٍ، وَ قَدْ اَمَرَنِىَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ آخُذَ مِنْ اَلْسِنَتِكُمُ الاِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِىٍّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ لِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الاَئِمَّةِ مِنّى وَ مِنْهُ، عَلى ما اَعْلَمْتُكُمْ اَنَّ ذُرِّيَّتى مِنْ صُلْبِهِ.

فَقُولُوا بِاَجْمَعِكُمْ: «اِنّا سامِعُونَ مُطيعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّكَ فى اَمْرِ اِمامِنا عَلِىٍّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الاَئِمَّةِ. نُبايِعُكَ عَلى ذلِكَ بِقُلُوبِنا وَ اَنْفُسِنا وَ اَلْسِنَتِنا وَ اَيْدينا. عَلى ذلِكَ نَحْيى وَ عَلَيْهِ نَمُوتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ. وَ لا نُغَيِّرُ وَ لا نُبَدِّلُ، وَ لا نَشُكُّ وَ لا نَجْحَدُ وَ لا نَرْتابُ، وَ لا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَ لا نَنْقُضُ الْميثاقَ.

وَعَظْتَنا بِوَعْظِ اللَّهِ فى عَلِىٍّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الاَئِمَّةِ الَّذينَ ذَكَرْتَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ بَعْدَهُما.

فَالْعَهْدُ وَ الْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنّا، مِنْ قُلُوبِنا وَ اَنْفُسِنا وَ اَلْسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ اَيْدينا. مَنْ اَدْرَكَها بِيَدِهِ وَ اِلاّ فَقَدْ اَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَ لا نَبْتَغى بِذلِكَ بَدَلاً وَ لا يَرَى اللَّهُ مِنْ اَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّى ذلِكَ عَنْكَ الدّانى وَ الْقاصى مِنْ اَوْلادِنا وَ اَهالينا، وَ نُشْهِدُ اللَّهَ بِذلِكَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً وَ اَنْتَ عَلَيْنا بِهِ شَهيدٌ» .

مَعاشِرَ النّاسِ، ما تَقُولُونَ؟ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ خافِيَةَ كُلِّ نَفْسٍ، «فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها» ، وَ مَنْ بايَعَ فَإِنَّما يُبايِعُ اللَّهَ ، «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ» .

مَعاشِرَ النّاسِ، فَبايِعُوا اللَّهَ وَ بايِعُونى وَ بايِعُوا عَلِيّاً اَميرَالْمُؤْمِنينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الاَْئِمَّةَ مِنْهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ كَلِمَةً باقِيَةً؛ يُهْلِكُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ مَنْ وَفى. «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ اَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً» .

مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا الَّذى قُلْتُ لَكُمْ وَ سَلِّمُوا عَلى عَلِىٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ، وَ قُولُوا: «سَمِعْنا وَ اَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَيْكَ الْمَصيرُ» ، وَ قُولُوا: «الْحَمْدُ للَّه الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ» .

مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ فَضائِلَ عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ -  وَ قَدْ اَنْزَلَها فِى الْقُرْآنِ‏اَكْثَرُ مِنْ اَنْ اُحْصِيَها فى مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ اَنْبَأَكُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.

مَعاشِرَ النّاسِ، مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الاَئِمَّةَ الَّذينَ ذَكَرْتُهُمْ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً.

مَعاشِرَ النّاسِ، السّابِقُونَ اِلى مُبايَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْليمِ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ اوُلئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ فى جَنّاتِ النَّعيمِ.

مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا ما يَرْضَى اللَّهُ بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الاَرْضِ جَميعاً فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً.

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ بِما اَدَّيْتُ وَ اَمَرْتُ وَ اغْضِبْ عَلَى الْجاحِدينَ الْكافِرينَ، وَ الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ:

اى مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يک دست و در يک زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على اميرالمؤمنين و امامانى كه بعد از او مى ‏آيند و از نسل من و اويند، چنانكه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.

پس همگى چنين بگوييد: «ما شنيديم و اطاعت مى ‏كنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مى‏ آوريم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى درباره امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مى‏ آيند. بر اين مطلب با قلب‏ هايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مى‏ كنيم. بر اين عقيده زنده ‏ايم و با آن مى‏ ميريم و روز قيامت با آن محشور مى‏ شويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمى‏ كنيم و شک و انكار نمى ‏نماييم و ترديد به دل راه نمى ‏دهيم و از اين قول بر نمى‏ گرديم و پيمان را نمى‏ شكنيم.

تو ما را به موعظه الهى نصيحت نمودى درباره على امیرالمؤمنین و امامانى كه گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنان كه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلب‏ هايمان و جان‏ هايمان و زبان‏ هايمان و ضمائرمان و دست‏ هايمان. هر كس توانست با دست بيعت مى ‏نمايد و گرنه با زبانش اقرار مى‏ كند. هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند (در اين باره) از نفس ‏هايمان دگرگونى نبيند.

ما اين مطالب را از قول تو به نزديک و دور از فرزندانمان و فاميلمان مى‏ رسانيم، و خدا را بر آن شاهد مى‏ گيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مى‏ كند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى» .

اى مردم، چه مى ‏گوييد؟ خداوند هر صدايى را و پنهانى ‏هاى هر كسى را مى ‏داند. پس هر كس هدایت يافت به نفع خودش است و هر كس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است، و هر كس بيعت كند با خداوند بيعت مى‏ كند. دست خداوند بر روى دست بيعت كنندگان است.

اى مردم، با خدا بيعت كنيد و با من بيعت نماييد و با على اميرالمؤمنين و حسن و حسين و امامان از ايشان در دنيا و آخرت، به عنوان امامتى كه در نسل ايشان باقى است بيعت كنيد. خداوند بيعت شكنان را هلاک و وفاداران را مورد رحمت قرار مى ‏دهد. و هر كس بيعت را بشكند به ضرر خويش شكسته است، و هر كس به آنچه با خدا پيمان بسته وفا كند خداوند به او اجر عظيمى عنايت مى‏ فرمايد.

اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوييد، و به على به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد و بگوييد: «شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا مغفرت تو را مى ‏خواهيم و بازگشت به سوى توست» . و بگوييد:

«اَلْحَمْدُ للَّه الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ ...» : «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين راه هدايت كرد، و اگر خداوند هدايت نمى‏ كرد ما هدايت نمى‏ شديم. فرستادگان پروردگارمان به حق آمده ‏اند» .

اى مردم، فضايل على بن ابى‏ طالب نزد خداوند كه در قرآن آن را نازل كرده بيش از آن است كه همه را در يک مجلس بشمارم. پس هر كس درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصدیق كنيد.

اى مردم، هر كس خدا و رسولش و على و امامانى را كه ذكر كردم اطاعت كند به رستگارى بزرگ دست يافته است.

اى مردم، كسانى كه براى بيعت با او و قبول ولايت او و سلام كردن به عنوان «اميرالمؤمنين» با او، سبقت بگيرند آنان رستگارانند و در باغ ‏هاى نعمت خواهند بود.

اى مردم، سخنى بگوييد كه به خاطر آن خداوند از شما راضى شود، و اگر شما و همه كسانى كه در زمين هستند كافر شوند به خدا ضررى نمى ‏رسانند.

خدايا، به خاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم مؤمنين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.

بيعت در زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير[۴۲]

  زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير كه امام هادی‏ علیه السلام فرمودند[۴۳]، دوره كامل عقايد شيعه درباره ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و فضايل و سوابق و محنت ‏هاى آن حضرت است. يكى از مضامينى كه در زیارت غدیریه آمده بيعت است:

السَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ وَمَوْلَى الْمُؤْمِنينَ... . أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:

سلام بر تو اى صاحب اختيار من و صاحب اختیار مؤمنين... . شهادت مى‏ دهم كه تو برادر پيامبر صلى الله عليه و آله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت را چنين مقامى داده بود.

سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى‏ كنى.

خداوند منكر ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.

بيعت زبانىِ همگانى پس از خطبه غدير[۴۴]

يكى از اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله در انتهاى خطبه غدیر اين بود كه چون بيعت گرفتن از فرد فرد آن جمعيت انبوه، از طرفى غير ممكن بود و از سوى ديگر امكان داشت افراد به بهانه‏ هاى مختلف از بيعت شانه خالى كرده و حضور نيابند و در نتيجه نتوان التزام عملى و گواهى قانونى از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند:

اى مردم، چون با يک كف دست و با اين وقت كم و با اين سيل جمعيت، امكان بيعت براى همه وجود ندارد، پس همگى اين سخنى را كه من مى‏ گويم تكرار كنيد و بگوييد:

«ما فرمان تو را كه از جانب خداوند درباره على بن ابى‏ طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندى اطاعت مى ‏كنيم و به آن راضى هستيم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر اين مدعا بيعت مى‏ كنيم... .

عهد و پيمان در اين باره براى ايشان از ما، از قلب‏ ها و جان‏ ها و زبان‏ ها و ضماير و دستانمان گرفته شد. هر كس با دستش توانست و گرنه با زبانش بدان اقرار كرده است».

پيداست كه حضرت، عين كلامى  را كه مى‏ بايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مى‏ خواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند.

وقتى كلام پیامبر صلی الله علیه و آله پايان يافت همه مردم سخن او را تكرار كردند و بدين وسيله بيعت عمومى گرفته شد.[۴۵]

بيعت عملى در غدير[۴۶]

برنامه دوم پس از اتمام خطبه غدیر بيعت همگانى بود كه بايد آن را اصلى‏ ترين قسمت مراسم بعد از خطابه دانست. در اين مراسم صد و بيست هزار نفر يكى يكى شركت مى‏ كردند و سه روز به طول مى‏ انجاميد.

پیامبر صلی الله علیه و آله كه از قبل تدارک بيعت را ديده بود، دستور داد كنار منبر زير درختان دو خیمه جداگانه در مقابل يكديگر برپا شود. برنامه چنين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله در يک خيمه و امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در خيمه ديگر جلوس فرمايند. آنگاه حاضرين در صفى مرتب، گروه گروه وارد دو خيمه شوند.

ابتدا وارد خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله شده به عنوان قبول و اقرار به آنچه در خطابه غدير درباره ولايت و امامت بيان فرمود، با آن حضرت دست بيعت دهند.

سپس به خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بروند و به عنوان تسليم و اطاعت در برابر مقام ولايت او سه كار انجام دهند:

يكى اينكه بيعت كنند، و ديگر اينكه «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» بگويند، و سوم اينكه به آن حضرت اين مقام با عظمت را تبریک بگويند.

برنامه بيعت تا سه روز ادامه داشت، و اين مدت را حضرت در غدير اقامت داشتند. اين برنامه چنان حساب شده بود كه همه مردم در آن شركت كردند.

بسيار بجاست به قطعه جالبى از تاريخ اين بيعت اشاره كنيم: اولين كسانى كه پس مقداد و سلمان و ابوذر و حذیفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى در غدير با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند همان‏ هايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند.

آنان عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى امیرالمؤمنین ‏علیه السلام ايستادند.

جالب‏ تر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان مى ‏راند: «افتخار برايت باد، گوارايت باد اى پسر ابى‏ طالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده ‏اى»!

نكته ديگرى كه بار ديگر چهره دورويان را روشن ساخت اين بود كه پس از امر پيامبر صلى الله عليه و آله همه مردم بدون چون و چرا با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت كردند، ولى ابوبكر و عمر -  با آنكه پيش از همه خود را براى بيعت به ميان انداخته بودند -  قبل از بيعت به صورت اعتراض پرسيدند:

آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف رسولش (يعنى: از جانب خود مى‏ گويى)؟ حضرت فرمود: «از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله بزرگى بدون امر خداوند مى ‏شود»؟ و نيز فرمود: «آرى حق است از طرف خدا و رسولش كه على‏ اميرالمؤمنين است» .

فرصت مناسبى را هم براى بانوان تعيين كردند كه آنان نيز در خيمه بيعت حضور يابند. براى اين كار دستور دادند تشت بزرگى از آب آوردند و پرده ‏اى در وسط آن از يک سو تا سوى ديگر زدند به طورى كه آن را به دو قسمت تقسيم مى ‏كرد و آن سوى پرده از اين سو ديده نمى ‏شد.

آنگاه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در يک سوى پرده مى‏ نشست و دست مبارک را داخل آب مى ‏گذاشت. زنان نيز در سوى ديگر پرده با قرار دادن دست خود در آب بيعت مى‏ كردند و همزمان «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» مى‏ گفتند و به حضرتش تبريک و تهنيت مى ‏گفتند.

پيامبر صلى الله عليه و آله دستور بيعت را درباره همسران خود مؤكد داشتند به خصوص آنكه همه همسران حضرت -  از جمله عایشه و حفصه -  در اين سفر حضور داشتند.

بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، ام ‏هانی خواهر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، فاطمه دختر حمزه و اسماء بنت عمیس، همه از بانوانى بودند كه در اين بيعت غدير حاضر شدند.

بانوان ديگرى نيز بيعت كردند كه به نامشان تصريح نشده ولى دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان «نساء المؤمنين» نشانگر حضور تعداد قابل توجهى از بانوان در بيعت غدير است.

با بر پا شدن خيمه ‏ها منادى پيامبر صلى الله عليه و آله نداى عمومى براى بيعت داد و اعلام كرد كه همه بايد در اين بيعت حضور داشته باشند و حتى يک نفر حق تخلف از آن را ندارد.

از آنجا كه بيعت سرشناسان مردم چه از مؤمنين و چه از منافقین لازم ‏تر بود، پيامبر صلى الله عليه و آله تأكيد خاصى بر بيعت آنان نموده، قبل از ديگران بر حضور آنان تأكيد كرد.

همزمان با آماده‏ سازى مراسم بيعت، پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاع يافتند كه چند نفر از بزرگان منافقین براى فرار از بيعت از غدير خارج شده به سمت جُحفه حركت كرده ‏اند.

حضرت فوراً افرادى را سراغ آنان فرستاد و آنان را بازگرداند و با شدت و خشم، آنان را مورد مؤاخذه قرار داد.[۴۷]

بيعت غدير در قرآن[۴۸]

از آنجا كه خطابه غدیر متفاوت از هر سخنرانى ديگرى بود، در بخش نهم آن مردم با مسئله جديدى رو به رو شدند، و آن مطرح شدن بيعت و پيش‏ بينى آن براى بعد از خطابه بود.

در اين فراز پيامبر صلى الله عليه و آله در كوتاه ‏ترين جملات عمق بيعت غدير را با استناد به قرآن معنى كرد.

ابتدا نوع بيعت را تعيين كردند كه اول با من به عنوان بيعت با على‏ عليه السلام و اقرار به مقامش دست خواهيد داد و سپس با خود او بيعت خواهيد كرد.

سپس نقطه تمايز اين بيعت غدیر را خاطر نشان كرد و فرمود: «من با خدا بيعت كرده ‏ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خدا براى او از شما بيعت مى ‏گيرم».

آنگاه حضرت به آيه ۱۰ سوره فتح استناد كرده آن را قرائت كرد: «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ...».

تحليل بيعت در غدير[۴۹]

بيعت همگانى با پيامبر صلى الله عليه و آله و امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در غدير در دو مرحله لسانى و عملى با كليه بيعت ‏هايى كه حضرت از مردم گرفته بود فرق داشت.

ابتدا در خطبه از مردم اقرار گرفتند و در اين اقرار به كلمه «آرى» و «بلى» اكتفا نكردند، بلكه اقرارنامه‏ اى را قرائت كردند و از مردم خواستند آن را تكرار كنند و در آن اقرارنامه ظريف ‏ترين زواياى غدير را در كوتاه‏ ترين عبارات گنجانيدند.

پيداست كه شكل عمومىِ بيعت همان دست دادن است، ولى اين دست دادن در واقع حاكى از عهد بستن وتصميم به وفادارىِ قلبى و نيز پيمان لسانى است.[۵۰]

به همين منظور پيامبر صلى الله عليه و آله در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از خطبه شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.

لذا پس از خطبه دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبر صلى الله عليه و آله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان‏ عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيعت نمايند. اين بيعت با دست را حاكى از بيعت با قلب و جان دانستند.

الف) هدف از بيعت لسانى

در غدیر چند جهت وجود داشت كه به خاطر آن قبل از بيعت با دست، بيعت لسانى كه به شكل اقرار زبانى و به صورت گفتن بود انجام گرفت، و حضرت متن گفتار را هم تعيين كردند:

جهت اول تفسير بيعت با دست بود. بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد قبلاً معلوم شود بر سر چه بيعت مى ‏كنند. اين اقرار لسانى در واقع مفسّر بيعت با دست بود كه بعد از خطبه انجام شد.

جهت دوم جايگزين بيعت با دست است. ممكن بود عده ‏اى پس از خطبه براى بيعت با دست حاضر نشوند و خود را از صحنه كنار بكشند و بعد بگويند: «ما بيعت نكرديم».

لذا حضرت ابتدا به صورت لسانى بيعت گرفت و فرمود: «هركس توانست با دست بيعت مى‏ كند و هر كس نتوانست با زبان اقرار كرده است» .

جهت سوم اتحاد موضوع بيعت است. اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين نمى‏ شد ممكن بود هر يک از مردم طبق ذوق و سليقه خود عباراتى را به كار بَرَد كه از نظر اعتبار رسمى و قانونى جاى سؤال و اشتباه باشد، و گذشته از هرج و مرج در واقع هر كس به مطلبى كه مغايرت‏ ها و زياده و نقيصه ‏هايى با ديگران داشت اقرار كرده بود.

جهت چهارم جلوگيرى از عبارات شبهه‏ ناک بود. اگر متن تعيين نمى‏ شد ممكن بود عده ‏اى فتنه ‏گر، عبارات خاصِ شبهه ‏ناكى را آماده كنند و بدين گونه زمينه سقوط ارزش اين بيعت را آماده سازند.

جهت پنجم اين بود كه با كثرت جمعيت و كمى وقت و مساعد نبودن شرايط توقف مردم، اين احتمال قوى بود كه عده ‏اى واقعاً فرصت بيعت با دست را پيدا نكنند، و لذا مى‏ بايست اين بيعت لسانى انجام مى‏ شد.

ب) كيفيت بيعت عملى و لسانى

پس از روشن شدن هدف از بيعت، مى ‏پردازيم به اين نكته كه پیامبر صلی الله علیه و آله بيعت با دست و بيعت لسانى را به چه صورت انجام دادند:

اول كيفيت بيعت لسانى است. در اواخر خطبه با درخواست‏ هاى مكرر از مردم تكرار سخن خود را طلب كردند كه عبارات آن چنين است:

همگى اين جملات را بگوييد: «ما شنيديم و اطاعت مى‏ كنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مى‏ آوريم درباره امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مى ‏آيند.

بر اين مطلب با قلب هايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مى‏ كنيم...»، كه همان متن مفصل را حضرت برايشان تعيين فرمودند:

اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد. اى مردم، چه مى‏ گوييد؟ خداوند اَصوات را مى‏ شنود و از پنهان‏ هاى قلب‏ ها خبر دارد».

كنايه از اينكه اگر چه اصوات به هم مخلوط است و از باطن‏ ها هم كسى خبر ندارد، ولى خداوند ناظر و شاهد است.

بگوييد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.

بگوييد: حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين مطلب هدايت كرد، و اگر خداوند هدايت نكرده بود هدايت نمى ‏يافتيم.

دوم كيفيت بيعت با دست است. در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از خطبه شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد. دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبر صلى الله عليه و آله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان‏ عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام بيعت نمايند، و اين بيعت با دست را حاكى از بيعت با قلب و جان دانستند.

«بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى، و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن. لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده ‏هايى كه به عنوان وفادارى داده مى‏ شود مشخص شود.

همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد.

بيعت غدير در متن خطبه غدير مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير، همه اين جوانب را دقيقاً تعيين فرمودند كه ذيلاً به شرح آن مى‏ پردازيم:

موضوع اصلى بيعت غدير

عنوان اصلىِ بيعت در غدير عبارت بود از اقرار و قبولِ امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرينِ آنها كه حضرت مهدى ‏عليه السلام بوده و امامتشان تا روز قيامت است، با قبول تمام شئون و مقاماتى كه درباره آنان در متنِ خطبه ذكر شده است.

پس موضوع اصلىِ بيعت غدير فقط امامت و خلافتِ على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نيست، بلكه امامت همه ائمه‏ علیهم السلام است كه امامتشان تا روز قيامت ادامه دارد.

امامانى كه قبل و بعد از ايشان امامى نيست و كسى جز آنها حق چنين ادعايى را ندارد. مردم كه با على ‏عليه السلام بيعت كردند، در واقع مستقيماً با همه امامان بيعت نمودند.

محتواى بيعت غدير

پيمان‏ هايى كه مردم در غدير پيرامون موضوع ولايت بر سر آنها بيعت كردند از اين قرار است:

الف) شنيديم، پس كسى نخواهد گفت: «من نشنيدم و متوجه نشدم».

ب) در مقام عمل اطاعت مى‏ كنيم و سر تسليم فرود مى‏ آوريم.

ج) در قلب و ضميرمان به اين مطلب راضى هستيم.

د) زندگى و مرگ و حشر و بعث ما بر اين عقيده خواهد بود.

هـ) در اين مطالب تغيير و تبديل نمى‏ دهيم.

و) در اين مطالب شک به دل راه نمى‏ دهيم.

ز) اين مطالب را در آينده انكار نمى‏ كنيم و از قول خود برنمى‏ گرديم، و پيمان و عهد خود را نمى‏ شكنيم و به وعده خود وفا مى‏ كنيم.

ح) از قول تو، به نزديكان و دوردستان از فرزندان و فاميل خود مى ‏رسانيم.

ارزش و پشتوانه بيعت غدير

همانطور كه تمام احكام و مسايلى كه مربوط به دين است آنگاه ارزش پيدا مى‏ كند كه اتصال به خداوند داشته باشد و فرمانش از جانب الهى صادر شده باشد، بيعت غدير هم كه در واقع التزام به همه فرامين الهى است احتياج به پشتوانه الهى دارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله در اين مورد تأكيد خاصى داشتند كه اين بيعت نه تنها از جانب خداوند دستور داده شده، بلكه در حكمِ بيعت با خود خداوند است. در اين باره جملات زير را فرمودند:

الف) اين بيعت از جانب خداوند و به امر او است.

ب) آنان كه اين بيعت را انجام مى‏ دهند در واقع با خدا بيعت مى‏ كنند.

ج) من با خدا بيعت كرده ‏ام و على هم با من بيعت كرده است.

د) با خداوند بيعت كنيد، و با من و على و حسن و حسين و امامان بيعت كنيد.

هـ) آنان كه در بيعت نمودن با او از يكديگر سبقت بگيرند رستگارانند و در باغ ‏هاى نعمت خواهند بود.

و) هركس اين بيعت را بشكند بر ضرر خود كار كرده، و هر كس به آنچه با خدا عهد كرده وفا كند خداوند به او اجر عظيم عنايت مى ‏فرمايد.

ضامن و شاهد بيعت غدير

هر عهد و پيمانى احتياج به شاهد و ضامنى دارد، تا در صورت انكار به او مراجعه شود.

پيامبر صلى الله عليه و آله شاهد و گواهِ اين بيعت را خداوند و خودش و ملائکه و بندگان صالح خدا تعيين كردند و فرمودند:

بگوييد: خدا را بر اين مطلب شاهد مى‏ گيريم، و تو نيز بر ما شاهد هستى و هركس كه خدا را اطاعت مى‏ كند بر ما شاهد است، و ملائکه خداوند و لشكر او و بندگانش را شاهد مى‏ گيريم، و خداوند از هر شاهدى بالاتر است.

نتيجه بيعت غدير

اگر چه با وجود نص، نيازى به بيعت غدير نبود و مردم مثل ساير موارد منصوص اسلام بايد خلافت را هم مى‏ پذيرفتند، ولى اين بيعت عمومى به عنوان يک حق قانونى و اجتماعى نيز مطرح بود كه در مقابل كار عُمّال سقیفه قرار مى ‏گرفت. يعنى وقتى مى ‏گفتند:

«در سقیفه ما با بيعت مردم خلافت ابوبکر را درست كرديم»، در مقابلشان گفته مى ‏شد:

«بيعت غدير قبل از آن و با حضور جمعيتى بيشتر و با حضور شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و به ضميمه نص الهى بوده است».

اضافه بر اينكه اهل سقیفه در مراحل مختلف كارشان متوسل به انواع مختلف بيعت شدند. بيعت ابوبكر كه فلته و غافلگيرانه بود و با عده قليلى و بدون مشورت انجام شد، و هيچ افضليتى هم مطرح نبود. بيعت عمر با سفارش ابوبكر و تعيين او بود. بيعت عثمان هم با تعيين شوراى فرمايشى عمر بود.

ولى بيعت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام شد.

گذشته از اينكه منصوب كردن آن حضرت نيز بود و اين بيعت به عنوان اقرار گرفتن و انتصاب حضرت بود. نتيجه اين است كه اگر كسى بيعت سقيفه را پذيرفت حجت بر او تمام شده باشد كه قبلاً بر بيعت غدير گردن نهاده است.

پس از اتمام خطبه غدير، بى ‏سابقه‏ ترين برنامه غدير -  كه عظمت آن با اصل سخنرانى غدير برابرى مى‏ كرد - مراسم بيعت بود. اگر چه در سال‏ هاى گذشته اسلام مسئله بيعت چندين بار انجام شده بود، اما اين بيعت از دو جهت با همه بيعت‏ هاى پيشين فرق داشت:

الف) كثرت جمعيت كه قابل مقايسه با بيعت ‏هاى قبلى نبود، و كسى باور نمى ‏كرد پيامبر صلى الله عليه و آله بخواهد واقعاً با فرد فرد صد و بيست هزار نفر دست بيعت دهد؛ و اصلاً امكان انجام چنين كارى ممكن به نظر نمى ‏آمد.

ب) كيفيت بيعت بود كه بايد دو بار انجام مى‏ شد و دو بيعت جداگانه با پيامبر و على‏ عليهما السلام صورت مى ‏گرفت. در واقع دويست و چهل هزار بيعت انجام شد.

در عين ناباورى مردم، تصميم قاطع پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داد كه برنامه بيعت انجام شدنى است، و التزام مردم به آنچه در عظيم ‏ترين سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان ولايت و امامت دوازده امام ‏عليهم السلام مطرح شده الزامى است، اگر چه لازمه ‏اش آن باشد كه آن جمعيت انبوه با آن امكانات كم سه روز در غدير بمانند.

از آنجا كه همه پيش بينى ‏ها قبلاً در نظر گرفته شده بود، به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله فوراً در زير درختان و در كنار بركه دو خيمه برپا شد.

برنامه اين بود كه در يكى از خيمه ‏ها پيامبر صلى الله عليه و آله و در ديگرى على ‏عليه السلام جلوس فرمايند. آنگاه مردم يكى يكى ابتدا وارد خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله شوند و با آن حضرت دست بيعت دهند، و سپس از آنجا برخاسته وارد خيمه على ‏عليه السلام شوند.

با توجه به اينكه بيعت در واقع با مقام امامت بود، پيامبر صلى الله عليه و آله تأكيد اصلى را بر همان قرار دادند و مردم را موظف كردند كه با ورود به خيمه على‏ عليه السلام سه كار انجام دهند:

يكى اينكه دست بيعت دهند، و دوم اينكه «السلام عليک يا امیرالمؤمنین» بگويند تا در حيات پيامبر صلى الله عليه وآله به اين عنوان به حضرتش سلام كرده باشند، و سوم اينكه اين مقام عظمى را به آن حضرت تبریک بگويند.

فرصت مناسبى را هم براى بانوان در نظر گرفتند تا آنان نيز در خيمه‏ هاى بيعت حضور يابند. براى اين منظور دستور دادند تشت بزرگى پر از آب آماده كنند و از وسط آن پرده ‏اى بزنند كه دو سوى آن از طرفين ديده نشود.

آنگاه پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در يک سوى پرده مى‏ نشستند و دستان مبارک را داخل آب مى‏ گذاشتند.

زنان نيز در سوى ديگر پرده با قرار دادن دست خود در آب بيعت مى‏ كردند و همزمان «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» مى‏ گفتند و به حضرتش تبريک و تهنيت مى‏ گفتند.

با آنكه نشستن آن دو بزرگوار در كنار يكديگر در يک خيمه نيز ممكن بود و بيعت سريع ‏تر انجام مى ‏گرفت، دو خيمه جداگانه تفهيم دو هدف متفاوت از اين بيعت بود:

يكى پیمان بستن با پيامبر صلى الله عليه و آله كه به آنچه در خطبه غدیر مطرح شد ملتزم باشند؛ و ديگرى میثاق با على ‏عليه السلام به عنوان مقام امامت تا در روزهايى كه امامت به حضور و كمک مردم نياز دارد آماده باشند.

با آماده شدن دو خيمه بيعت، از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله دو اقدام عمومى و خصوصى انجام گرفت:

از يک سو منادى حضرت نداى عمومى براى بيعت داد و اعلام كرد كه همه بايد براى بيعت حاضر شوند و حتى يک نفر حق تخلف از آن را ندارد.

از سوى ديگر سه گروه را به طور خاص براى بيعت نام برد و مورد تأكيد قرار داد. يكى بزرگان مؤمنين از اصحابش مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه، و ديگرى سردمداران نفاق را كه در زمره اصحاب بودند، و سوم همسران خود را كه نسبت به عایشه و حفصه تأكيد خاص داشت.

ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و زبیر و مغیره از اولين كسانى بودند كه به امر حضرت در بيعت غدير شركت كردند. جالب بود كه از بين جمعيت صد و بيست هزار نفرى فقط آنان سؤال كردند: آيا اين بيعت از طرف خداست؟

حضرت با تعجب فرمود: «آيا چنين امرى از طرف غير خدا امكان دارد»؟ در مورد اين چند نفر جالب بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از بيعت بار ديگر از آنان اقرار گرفت و فرمود: «خدا و رسولش بر شما شاهد باشند» ؟ آنان گفتند: آرى ، شاهد باشند!

اگر بيعت غدير را همسنگ خطابه آن بدانيم گزاف نگفته ‏ايم، چرا كه مردم پس از ورود به غدير در نزديكى ظهر روز هيجدهم ذى‏ الحجة پس از دو ساعت خطابه غدیر را شنيدند و ساعتى از ظهر گذشته خطابه پايان يافته بود؛ و سه روز توقف در غدير فقط به خاطر بيعت بود كه صد وبيست هزار نفر، يكى يكى براى بيعت مى ‏آمدند و ابتدا با پيامبر صلى الله عليه و آله و سپس با امیرالمؤمنین ‏علیه السلام بيعت مى‏ كردند. اين يک اعلان جهانى بود كه تا ابد بدانند همه آن جمعيت عظيم بيعت كردند؛ و ببينند كه چگونه به بيعت خود وفا نمودند![۵۱]

تقيه راويان در نقل بيعت غدير[۵۲]

در خطبه غدیر، دو يا سه مورد كه به مسئله تولى و تبری مربوط مى‏ شود، جمله مزبور در بعضى نسخه ‏ها از هر سه روايت به صورت كنايه آمده و يا حذف شده است، و اين حاكى از شرائط خاص تقيه در راويان خطبه است. نمونه آن مسئله «اصحاب صحيفه» و نام اولين بيعت‏ كنندگان است كه در بعضى نُسخ صراحتاً نيامده است.

زمينه ‏سازى براى بيعت غدير[۵۳]

  از آنجا كه خطابه غدير متفاوت از هر سخنرانى ديگرى بود در بخش نهم آن مردم با مسئله جديدى رو به رو شدند، و آن مطرح شدن بيعت و پيش ‏بينى آن براى بعد از خطابه بود:

تعيين كيفيت بيعت

در اين فراز پيامبر صلى الله عليه و آله در كوتاه‏ترين جملات عمق بيعت غدير را با استناد به قرآن معنى كرد.

ابتدا نوع بيعت را تعيين كرد كه اول با من به عنوان بيعت با على ‏عليه السلام و اقرار به مقامش دست خواهيد داد و سپس با خود او بيعت خواهيد كرد.

بيعت با خدا

سپس نقطه تمايز اين بيعت را خاطر نشان كرد و فرمود: «من با خدا بيعت كرده‏ ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خدا براى او از شما بيعت مى‏ گيرم».

آنگاه حضرت به آيه ۱۰ سوره فتح استناد كرده آن را قرائت كرد: «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ ...».

در اين مرحله حضرت چنين فرمود:

مَعاشِرَ النّاسِ، اِنّى قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ وَ اَفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِىٌّ يُفْهِمُكُمْ بَعْدى. اَلا وَ اِنّى عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتى اَدْعُوكُمْ اِلى مُصافَقَتى عَلى بَيْعَتِهِ وَ اْلاِقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدى.

اَلا وَ اِنّى قَدْ بايَعْتُ اللهَ وَ عَلِىٌّ قَدْ بايَعَنى، وَ اَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ، يَدُ اللهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ اَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً»:

اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى‏ فهماند. بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ‏ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى ‏خوانم.

بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ‏ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مى‏ گيرم.

«اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ...»: «كسانى كه با تو بيعت مى‏ كنند در واقع با خدا بيعت مى‏ كنند، دست خداوند بر روى دست آنان است.

پس هر كس بيعت را بشكند بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد».

سخنان منافقين پس از بيعت در غدير[۵۴]

آنگاه كه پيامبر مكرم اسلام ‏صلى الله عليه وآله در روز غدير امیرالمؤمنین على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد. نكته قابل توجه اينكه قبل از همه از نُه نفر بيعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على‏ عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرين و انصار دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند.

پس از بيعت، منافقین سخنانى گفتند و خداوند هم اين آيات را نازل كرد:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ. يُخادِعُونَ اللَّه وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ. فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّه مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ. وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ. وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ. وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»[۵۵]:

«از مردم كسانى هستند كه مى‏ گويند: ما ايمان آورديم به خداوند، ولى آنان ايمان ندارند. با خدا مكر و حيله مى‏ كنند و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى‏ كنند، ولى جز خودشان كسى را گول نمى‏ زنند اما خودشان درک نمى‏ كنند. در قلوب آنان مرض است، خداوند هم اين مرض را بيشتر كرده و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مى‏ گويند.

آنگاه كه به آنان گفته مى ‏شود در زمين فساد نكنيد مى‏ گويند: ما اصلاح كنندگانيم. بدانيد كه آنان فساد كننده هستند ولى خودشان نمى ‏فهمند. هنگامى كه به آنان گفته مى‏ شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى‏ گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى‏ دانند. هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى‏ گويند:

ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى‏ گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى‏ كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى ‏گيرد و به آنان مهلت مى‏ دهد كه در طغيان خود متحير بمانند».

خلاصه ماجرا چنين است:

از بين همه آنان عمر بن خطاب برخاست و گفت: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى‏ طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ. اين گونه از حضور پيامبر صلى الله عليه وآله متفرق شدند در حالى كه آن حضرت عهد و پيمان‏ هاى محكمى از آنان گرفت.

اما گروهى از سركشان و گردن كشان آنان در بين خود چنين توطئه كردند: اگر براى محمد اتفاقى بيفتد، امر خلافت را از على دور كنند و آن را در اختيار او نگذارند.

خداوند از اين توطئه آنان با خبر بود، ولى آنان منافقانه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏آمدند و اظهار مى ‏كردند:

تو محبوب ‏ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شرّ ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى!

اين در حالى بود كه خداوند از قلوب آنان خلاف اين ادعا را مى ‏دانست و اينكه با يكديگر توطئه كرده ‏اند كه بر دشمنى بر ما ثابت قدم باشند، و در راهِ دور كردن خلافت از كسى كه مستحق آن است از هيج اقدامى فرو گذار نكنند.

اينجا بود كه خداوند عز و جل به پيامبر صلى الله عليه وآله درباره آنان چنين خبر داد: اى محمد! «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه...»:

«از مردم كسانى هستند كه مى‏ گويند: ما به خداوند ايمان آورديم» كه به تو دستور داده على را به امامت و به عنوان سياست گذار امتت و مدّبر امور آنان منصوب نمايى.

«وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ»: «ولى آنان ايمان ندارند» به سخنى كه بر زبان مى ‏آورند، بلكه براى به هلاكت رساندن تو و على توطئه مى‏ كنند و خود را براى سرپيچى از اوامر على آماده مى‏ كنند، اگر اتفاقى براى تو رخ دهد.

در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از توطئه‏ هاى منافقین و گفته‏ هاى آنان درباره على‏ عليه السلام و سوء قصدى كه نسبت به او داشتند، به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد.

حضرت آنان را فراخواند و مورد سرزنش و عتاب قرار داد. آنان در پاسخ قسم ‏هاى غليظ در انكار آن گزارش ‏ها ياد نمودند و آن نسبت ‏ها را ردّ كردند.

ابوبکر گفت: يا رسول الله! به خدا قسم به هيچ چيز اهمیت نداده ‏ام به اندازه ‏اى كه به اين بيعت اهميت مى ‏دهم. من اميدوار شدم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد!!

عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا رسول‏ اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت. به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پیمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگرچه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گران قيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند!!

سومى گفت[۵۶]: به خدا قسم يا رسول اللَّه، من از اين بيعت چنان شادمان شدم و آرزوى جايى وسيع در بهشت رضوان خدا نمودم، كه يقين پيدا كردم اگر گناه همه مردم زمين بر من باشد با اين بيعت از نامه اعمالم پاک مى ‏شود!

سپس بار ديگر بر گفته خود قسم ياد كرد، و لعنت فرستاد بر كسى كه بر خلاف اين ادعا به پيامبر صلى الله عليه و آله خبرى را رسانده است!!

بعد از اين سه نفر، عده ‏اى ديگر از همان سركشان متمرد نظير اين عذرها را آوردند، ولى خداوند عزوجل به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«يُخادِعُونَ اللَّه»: «با خدا مكر و حيله مى ‏كنند»، يعنى با پيامبر خدا با قسم‏ هاى خلاف باطنشان خدعه مى ‏كنند؛

«وَ الَّذِينَ آمَنُوا»: «و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى ‏كنند»، يعنى با ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كه سيد آنان و برترشان على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام است.

«وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ»: «ولى جز خودشان كسى را گول نمى‏ زنند»، و با اين خدعه جز به خودشان ضرر نمى‏ زنند؛ زيرا خداوند از آنان و ياريشان مستغنى است؛ و اگر نبود كه خداوند به آنان مهلت داده، بر خلاف و طغيانى كه به آن دست يازيده ‏اند قدرت نمى‏ يافتند.

«وَ ما يَشْعُرُونَ»: «ولى آنان درک نمى ‏كنند» كه مسئله چنين است و خداوند پيامبرش را از دورويى و دروغ و كفر آنان آگاه ساخته و او را به لعن آنان در كنار لعنت ظالمين و عهد شكنان امر فرموده است.

اين لعنتى كه از آنان جدا نمى‏ شود: در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مى‏ كنند، و در آخرت به عذاب‏ هاى شديد الهى گرفتار مى‏ شوند.

در ادامه همگان معجزات باهره‏ اى از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديدند.[۵۷]

ضامن و شاهد بيعت غدير[۵۸] 

هر عهد و پيمانى احتياج به شاهد و ضامنى دارد تا در صورت انكار، به او مراجعه شود. پيامبر صلى الله عليه و آله شاهد و گواهِ اين بيعت را خداوند و خودش و ملائکه و بندگان صالح خدا تعيين كردند و فرمودند: بگوئيد: خدا را بر اين مطلب شاهد مى ‏گيريم، و تو نيز بر ما شاهد هستى و هركس كه خدا را اطاعت مى‏ كند و ملائكه خداوند و لشكر او و بندگانش را شاهد مى ‏گيريم، و خداوند از هر شاهدى بالاتر است.

غدير روز بيعت با خداوند[۵۹]

  عناوين بر گرفته از آيات غدير در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدیر و كلمات معصومين‏ عليهم السلام، ۲۲ عنوان است كه به ترتيب از كليات آغاز مى‏ شود و با در نظر گرفتن مراحل وقوع ماجراى غدير به دنبال يكديگر اتفاق افتاده است. يكى از آنها «روز بيعت با خدا» است:

غدير روزى بود كه مردم با خدا دست بيعت دادند و عهد و پيمان بستند كه بر سر قول خود وفادار بمانند، و از خدا شرم كنند كه رو در روى او پيمان ‏شكنى كنند. اين حقيقت بزرگ در آيه‏ اى صريح در آغوش قرآن قرار گرفت كه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»[۶۰]، و اين گونه بيعت غدير گِره ابدى دست مردم با دست خداوند عز و جل و دست محمد و على‏ عليهما السلام شد.

كيفيت و شكل بيعت غدير[۶۱]

پيداست كه شكل عمومى بيعت همان دست دادن است، ولى اين دست دادن در واقع حاكى از عهد بستن و تصميم به وفادارى قلبى و نيز پيمان لسانى است.

در غدير چند جهت وجود داشت كه به خاطر آن قبل از بيعت با دست، بيعت لسانى كه به شكل اقرار زبانى و به صورت گفتن بود انجام گرفت و حضرت متن گفتار را هم تعيين كردند.

اين جهات عبارتند از:

جهت اول: بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد معلوم شود براى چه بيعت مى ‏كنند. اين اقرار لسانى در واقع مفسّر بيعت با دست بود كه بعد از خطبه انجام شد.

جهت دوم: ممكن بود عده ‏اى پس از خطبه براى بيعت با دست حاضر نشوند و خود را از صحنه كنار بكشند و بعد بگويند: «ما بيعت نكرديم».

لذا حضرت ابتدا به صورت لسانى بيعت گرفت و فرمود: «هركس توانست با دست بيعت مى‏ كند و هر كس نتوانست با زبان اقرار كرده است».

جهت سوم: اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين نمى‏ شد ممكن بود هر يک از مردم طبق ذوق و سليقه خود عباراتى را بكار برد كه از نظر اعتبار رسمى و قانونى جاى سؤال و اشتباه باشد، و گذشته از هرج و مرج در واقع هر كس به مطلبى  كه مغايرت ‏ها و زياده و نقيصه ‏هايى با ديگران داشت اقرار كرده بود.

جهت چهارم: اگر متن تعيين نمى‏ شد ممكن بود عده ‏اى فتنه ‏گر، عبارات خاصِ شبهه ‏ناكى را آماده كنند و با آن زمينه سقوط ارزش اين بيعت را آماده سازند.

جهت پنجم: به خاطر كثرت جمعيت و كمى وقت و مساعد نبودن شرايط توقف مردم، اين احتمال قوى بود كه عده‏ اى واقعاً فرصت بيعت با دست را پيدا نكنند، و لذا مى‏ بايست اين بيعت لسانى انجام مى‏ شد.

پس از روشن شدن اين جهت، مى ‏پردازيم به اين نكته كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت با دست و بيعت لسانى را به چه صورت انجام دادند:

بيعت عملى

دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد بيعت با دست در غدير چنين بود:

الف) در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از خطبه شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.

ب) دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبر صلى الله عليه و آله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان ‏عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيعت نمايند.

ج) اين بيعت با دست را حاكى از بيعت با قلب و جان دانستند.

بيعت لسانى

و اما بيعت لسانى را در پنج عبارت فرمودند:

الف) همگى‏ تان اين متن را بگوئيد: «......» كه همان متن مفصل را حضرت برايشان تعيين فرمودند.

ب) اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد.

ج) اى مردم، چه مى‏ گوئيد؟ خداوند اَصوات را مى‏ شنود و از پنهان‏ هاى نفس‏ ها خبر دارد. (كنايه از اينكه اگر چه اصوات به هم مخلوط است و از باطن ‏ها هم كسى خبر ندارد، ولى خداوند ناظر و شاهد است) .

د) بگوئيد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.

هـ) بگوئيد: «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين مطلب هدایت كرد، و اگر خداوند هدايت نكرده بود هدايت نمى ‏يافتيم» .

لعن بر بيعت شكنان غدير[۶۲]

در ماجراى غصب خلافت و بردن امیرالمؤمنین‏ علیه السلام براى بيعت با ابوبکر، سلمان مى ‏گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:

به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى ‏يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى ‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏ شد جمعيت شما را متفرق مى ‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.[۶۳]

مراسم همزمان با بيعت در غدير[۶۴]

براى آنكه عصاره خطبه يک ساعته غدير براى همه معلوم شده و نقطه تمركز اين خطابه جهانى تا ابد روشن باشد، مسئله اعلان عمومى آن در نظر گرفته شد.

از آثار اين برنامه آن بود كه عده ‏اى مريض القلب نتوانند فرازهاى ديگرى از خطبه را با اهميت‏ تر از فراز اصلى آن نشان دهند و مسير فكرى خطبه را به انحراف بكشانند.

در حالى كه مردم به نوبت براى بيعت مى‏ آمدند، پیامبر صلی الله علیه و آله به منادى خود دستور داد تا در جاى جاى غدير گردش كند و پيام اصلى غدير را با صداى بلند بين مردم تكرار كند كه متن آن از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله چنين تعيين شد:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».

سيل جمعيتى كه در هر سوى بيابان غدير در انتظار نوبت بيعت بودند، ناگهان با منادى پیامبر صلی الله علیه و آله رو به رو شدند كه با صداى بلند عصاره غدير را در گوش مردم تكرار مى ‏كرد و بار ديگر توجه آنان را به نقطه حساس غدير جلب مى‏ نمود.

نتيجه اين اعلام آن بود كه همه بدانند آن مراسم مفصل بر گِرد اين جمله در طواف است، و اگر اين فراز غدیر ناديده گرفته شود حق بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله ضايع شده است.

در نگاهى ديگر اگر كسى مفهوم اين جملات را دريابد همه غدير را دريافته است، و درک كامل اين عبارات جز در سايه فهم همه جوانب واقعه غدير امكان پذير نخواهد بود.[۶۵]

مفهوم بيعت و جوانب آن[۶۶]

يكى از دلائل امامت و ولايت على‏ عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى ‏توان سخن گفت:

بيعت و نقش اجتماعى

در ميان عرب رسم اين بود كه هر گاه خريد و فروشى صورت مى‏ دادند، پس از آنكه صيغه مربوطه خوانده مى‏ شد و معامله صورت مى ‏گرفت، با يكديگر دست مى ‏دادند يا دست بر دست يكديگر مى‏ زدند كه نشانه قطعى شدن معامله بود. اين عمل را مصافقه و بيعت و آن معامله را بيع مى‏ گفتند.

سپس معناى آن را تعميم دادند و در هر قرار داد و پيمانى كه با يكديگر مى‏ بستند دست بيعت مى‏ دادند، زيرا با اين كار گويا بيعت كننده طاعت و تسليم خود را، و بيعت شونده نصرت و يارى خود را مى ‏فروشد و به طرف مقابل واگذار مى‏ نمايد.

به اين وسيله هر يک از بيعت كنندگان خود را در مقابل ديگرى متعهد و مسئول مى‏ دانست و حق شكستن آن پيمان را نداشت، و پيمان ‏شكنى بى‏ دليل يكى از خيانت‏ هاى بزرگ شمرده مى‏ شد.

انواع بيعت

بيعت به خاطر اهدافى صورت مى‏ گرفت، و در اسلام در عهد رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله بيعت‏ هاى گوناگونى صورت گرفته است:

الف) براى پذيرش اسلام و تعهد عملى به آن: مانند بيعت اول در عقبه، كه پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله دوازده تن از مسلمانان مدینه در موسم حج به مکه آمدند و در عقبه منى با آن حضرت بيعت كردند كه شرک نورزند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند و... .

ب) براى حمايت و نصرت: مانند بيعت دوم در عقبه، كه در يكى ديگر از مراسم حج هفتاد و سه مرد و دو زن از مسلمانان مدينه در همان عقبه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و با حضرتش بيعت كردند كه از او حمايت كنند همانگونه كه از خانواده خود حمايت مى ‏كنند.

ج) براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بیعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبر صلى الله عليه و آله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و مشرکان مکه در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حدیبیه مشهور است.

اركان و شرايط بيعت

چنان نيست كه هر بيعتى صورت گرفت درست و قابل عمل و غير قابل نقض باشد، بلكه بيعت داراى اركان و شرايطى است كه بايد مراعات گردد. براى بيعت سه ركن و شرط ذكر كرده ‏اند:

اول: بيعت كننده بايد بالغ، عاقل و مختار باشد.

دوم: بيعت شونده بايد كسى باشد كه توان عمل به مواد بيعت را دارا بوده و با اختيار پذيراى بيعت باشد.

سوم: بيعت بايد درباره امرى مشروع صورت گيرد.

در تاریخ اسلام بيعت ‏هايى اعم از حق و ناحق، فراوان به چشم مى‏ خورد:

بيعت در سقيفه درباره خلافت خليفه اول واجد شرايط لازم نبود، زيرا به بيعت كنندگان مهلت تأمل و انديشه داده نشد و نوعى اجبار در ميان بود و نارضايتى بسيارى از اصحاب را به دنبال داشت.[۶۷]

حتى عمر گفت: كانت بيعة ابى‏ بكر فلتة، وقى اللَّه شرها. فمن عاد لمثلها فاقتلوه[۶۸]: بيعت با ابوبکر با شتاب انجام گرفت، و خداوند شر آن را بازداشت. پس هر كه دوباره چنين عمل كند او را بكشيد.

بيعتى كه معاويه براى فرزند پليدش يزيد از مردم گرفت نيز بيعت ناحق بود، زيرا هيچ يک از شرايط را نداشت. آرى، هرگز نمى‏ توان با طاغوت دست بيعت داد. همچنين نمى‏ توان با كسى براى ريختن خون شخص بى‏ گناهى بيعت كرد، و اگر هم چنين بيعتى صورت گيرد لازم الاجرا نخواهد بود.

پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه و آله فرمود: على المرء المسلم السمع و الطاعة فيما احب و كره، الا ان يؤمر بمعصية فلا سمع و لا طاعة[۶۹]:

بر مرد مسلمان است كه فرمان حاكم اسلامى را بشنود و به كار بندد، مگر آنكه به نافرمانى خدا مأمور شود، كه در اين صورت شنيدن و فرمان بردن جايز نيست.

و امیرالمؤمنین ‏علیه السلام فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق[۷۰]: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.

اهميت و نقش بيعت

بيعت پيمانى است كه بيعت كننده با بيعت شونده مى‏ بندد، و وفاى به آن از اهم واجبات است. در اسلام كمتر حكمى است كه به اندازه وفاى به عهد و پيمان نسبت به آن تأكيد شده باشد:

«و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً»[۷۱]: به عهد و پيمان وفا كنيد زيرا از وفاى به عهد سؤال خواهد شد.

و در وصف نيكوكاران فرموده: «الموفون بعهدهم اذا عاهدوا»[۷۲]:

و آنان كه چون پيمان بندند وفا كنند. و از عهد شكنى به سختى نكوهش نموده و آن را از اوصاف فاسقان برشمرده است: «الذين ينقضون عهد اللَّه من بعد ميثاقه».[۷۳]

امام کاظم‏ علیه السلام فرمود: ثلاث موبقات: نكث الصفقة و ترك السنة و فراق الجماعة[۷۴]: سه چيز موجب هلاكت است: بيعت شكنى، ترک سنت، و جدايى از جماعت.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: لا يعدم المرء دائرة السوء مع نكث الصفقة[۷۵]: شخص بيعت شكن از عواقب وخيم آن در امان نيست.

و امام صادق ‏علیه السلام فرمود: من نكث صفقة الامام جاء الى الله اجذم[۷۶]: هر كس بيعت امام را بشكند روز قيامت دست بريده نزد خدا خواهد آمد.

رسول اكرم ‏صلى الله عليه و آله فرمود: لا دين لمن لا عهد له[۷۷] كسى كه به عهد و پيمانش وفادار نيست دين ندارد.

بى‏ شک محترم شمردن عهد و پيمان در تمام شئون زندگى فردى و اجتماعى هر ملتى اثر مستقيم دارد و هر ملتى كه اين سرمايه بزرگ را از دست بدهد آسيب‏ هاى فراوانى را متحمل خواهد شد.

لزوم پايبندى به عهد و پيمان به حدى است كه در پيمان‏ هايى كه با دشمن بسته مى ‏شود نيز تا زمانى كه خيانتى از آنها آشكار نشده باشد بايد به آن وفادار بود.

قرآن کریم مى‏ فرمايد: «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»[۷۸]: تا آنان با شما بر سر عهد و پيمانند شما هم بر سر پيمان باقى باشيد.

و نيز مى‏ فرمايد: «و اما تخافنّ من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء»[۷۹]: و اگر از خيانت قومى در شكستن عهد و پيمان بيمناک بودى تو نيز برابر كار آنان اعلام عدم تعهد كن.

امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر مى ‏نويسد: و ان عقدت بينک و بين عدوک عقدة او البسته منک دمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع دمتک بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت.

فانه ليس من فرائض الله شى‏ء الناس اشد عليه اجتماعاً -  مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم -  من تعظيم الوفاء بالعهود[۸۰]:

اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم -  با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند -  مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.

بيعت و نقش مردم

پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى‏ شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است.

و گاه بيعت در امرى صورت مى‏ گيرد كه وجوب آن بر بيعت سبقت دارد و نقش بيعت فقط اعلام و اظهار اطاعت و تقویت و حمايت است، در حالى كه اگر بيعت هم صورت نمى ‏گرفت آن اطاعت واجب بود.

مانند بيعتى كه مردم با پیامبر صلی الله علیه و آله يا جانشین به حق او مى‏ كنند. به تعبير ديگر: گاه بيعت مشروعيت مى‏ آورد، و گاه مشروعيت موجود را فعليت مى‏ بخشد.

مسئله وكالت و ولايت از همين قبيل است. كسى كه به شخصى در كارى وكالت مى ‏دهد، قبل از دادن وكالت، وكيل حق تصرف در كار او را ندارد. ولى قرار دادى كه ميان موكل و وكيل منعقد مى‏ گردد به شخص وكيل مشروعيت مى ‏بخشد كه در كار موكل دخالت كند.

اما در مورد ولايت چنين نيست. مثلاً پدر بر فرزند دختر باكره خود ولايت دارد و ازدواج او بايد با اذن پدر صورت گيرد، خواه دختر اين ولايت را بپذيرد و خواه نه.

در واقع تا پدر امضا نكند آن ازدواج جايز نمى ‏گردد، و چنان نيست كه با نپذيرفتن دختر ولايت پدر سلب شود. آرى، اِعمال ولايت يعنى فعليت يافتن آن، با پذيرفتن دختر صورت مى‏ گيرد و مشروط به پذيرفتن او است.

با اين تحليل روشن مى‏ شود كه همه سخنانى كه در نهج ‏البلاغه و غير آن از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقل شده كه در صحت حكومت خود استناد و استشهاد به بيعت مردم فرموده از اين قبيل است، زيرا آن حضرت پيش از رسيدن به حكومت، حق ولايت و حكومت را طبق احقّيت و اولويت، وصايت، وراثت و لياقت و فضيلت، حق مسلم خويش مى ‏دانست.[۸۱] و خلفاى پيشين را غاصب حق خويش مى ‏شمرد و در سخنان بسيارى از آنان گلايه كرده است.[۸۲]

اما چون مردم به دلايلى كه جاى ذكرش نيست همراهى نكردند و دست بيعت به ديگران سپردند و آن حضرت ياران كافى نداشت تا حق خويش را بستاند كناره ‏گيرى اختيار نمود، و پس از كشته شدن عثمان و بيعت عمومى مردم با ايشان و فراهم شدن قدرت، ولايت شرعى خويش را فعليت بخشيد و در فعليت آن به بيعت عمومى استناد مى‏ كرد.

در واقع منظور حضرتش اين بود كه اقبال عمومى مردم سبب شد ولايت شرعى من تحقق خارجى بپذيرد و عملاً زمام حكومت را به دست گيرم، نه آنكه مردم به ولايت من مشروعيت بخشيدند.

و اگر صرف بيعت مردم مشروعيت بخش بود، بيعت مردم با يزيد حكومت وى را مشروع و قانونى مى‏ ساخت و آنگاه -  نعوذ باللَّه ‏امام حسين‏ عليه السلام مقصر شناخته مى ‏شد!

آرى، به خاطر همين ثبوت ولايت شرعى است كه مى ‏بينيم آن حضرت در برخى از سخنان خود اظهار مى‏ دارد كه اگر يارانى مى ‏يافتم حق خود را مى‏ گرفتم، بنابراين سكوت آن حضرت از سر بى‏ ياورى بود نه مشروع دانستن حكومت ‏هاى پيشين، چنانكه آن حضرت فرموده است:

فنظرت فاذاً ليس لى معين الا اهل‏ بيتى، فضننت بهم عن الموت. و اغضيت على القدى، و شربت على الشجا، و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم[۸۳]:

پس نگاه كردم ديدم جز خاندان خود (و چند يار انگشت شمار) ياورى ندارم، پس حيفم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. بنابراين خار در چشم و استخوان در گلو را تحمل كردم، و با آنكه غصه گلويم را مى‏ فشرد و ميوه‏اى تلخ را فرو مى‏ بردم صبر ورزيدم.

بيعت شكنى

مهم‏ترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بى ‏دليل و به دلخواه خود مى‏ توان شكست؟ آيا در اسلام جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه‏ هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟

آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟!

اينها پرسش ‏هايى است كه در همه زمان ‏هاى قبل طرح شده و مستلزم پاسخگويى است.

از مراجعه به روايات و تواريخ اسلامى و ماجراهاى صدر اسلام و گفتگوهايى كه صورت گرفته به دست مى ‏آيد كه نقض بيعت به آسانى جايز نيست، بلكه بايد يكى از اصول بيعت شكسته باشد تا نقض بيعت جايز گردد.

مثلاً حاكم اسلامى شرايط لازم را از دست بدهد، يا معلوم گردد كه بيعت بر سر امرى ناروا صورت پذيرفته است، يا پس از بيعت كار خلاف شرعى از بيعت كننده خواسته شود. در اين مواقع تخلف جايز است و نقض بيعت روا مى‏ گردد. و گرنه هر بيعت ‏شكنى ممكن است بهانه تراشى كند و به دلايل واهى و غير منطقى نقض بيعت كند.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: و لكل ضلة علة، و لكل ناكث شبهة[۸۴]: هر گمراهى سببى دارد، و هر عهدشكن را شبهه ‏اى و عذر و بهانه ‏اى در دست است.

به همين دليل، على‏ عليه السلام پس از عهدشكنى طلحه و زبير، توسط ابن‏ عباس براى زبير پيام مى ‏فرستد: عرفتنى بالحجاز وانكرتنى بالعراق! فما عدا مما بدا[۸۵]: در حجازم شناختى و در عراقم انكار كردى! پس چه رخ داد كه تو را از بيعت خود منصرف ساخت؟

مى‏ بينيم كه امام‏ عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى‏ طلبد و علت مى‏ جويد. پس معلوم مى‏ شود كه نقض بيعت دل بخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد.

و هنگامى كه زبیر براى پيمان شكنى خود دليل مى ‏آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى ‏پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود اقرار دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است.

پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.[۸۶]

علل بيعت شكنى

همه اين بحث‏ ها و پافشارى ‏ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى‏ گردد كه در اين بخش به پاره ‏اى از آنها اشاره مى‏ شود:

الف) مغالطه كارى: على‏ عليه السلام درباره پيمان شكنان جمل كه به بهانه انتقام خون عثمان شورش كردند، در حالى كه خود شريک در اين كار بودند و دست پيش گرفتند كه پس نيفتند، مى ‏فرمايد:

واللَّه ما انكروا علىّ منكراً، و لا جعلوا بينى و بينهم نصفاً. و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه، و دماً هم سفكوه[۸۷]:

به خدا سوگند، اينان كار ناشايسته ‏اى در من سراغ ندارند و ميان من و خود انصاف ندادند. و آنان حقى را مى ‏طلبند كه خود ترک كرده ‏اند، و از خونى (خون عثمان) دم مى ‏زنند كه خود بر زمين ريخته ‏اند.

ب) رشک و حسد: و نيز درباره همان افراد مى ‏فرمايد: ان هؤلاء قد تمالؤوا على سخطه امارتى... . و انما طلبوا هذه الدنيا حسداً لمن افاءها اللَّه عليه[۸۸]:

اينان بر ناخشنودى از حكومت من اتفاق كرده ‏اند... . تنها انگيزه اينان در طلب اين دنيا رشكى است كه بر كسى كه خداوند حكومت را به او باز گردانده، مى‏ برند.

ج) فريب خوردگى: آن حضرت درباره فريبكارى معاويه و دستيارانش با مردم شام، در نامه ‏اى به معاويه مى‏ نويسد: و الب عالمكم جاهلكم، و قائمكم قاعدكم[۸۹]:

و داناى شما نادانتان را و ايستاده شما نشسته‏ تان را بر ضد من شورانيد.

د) عدالت گريزى: آن حضرت در نامه‏ اى به سهل بن حنیف انصاری -  فرماندار مدينه -  درباره كسانى كه بيعت شكستند و به سوى معاویه گريختند، مى‏ نويسد:

از فرار آنان نگران مباش و اندوه مخور. در گمراهى آنان همين بس كه از هدايت و حق گريختند و به كوردلى و نادانى شتافتند... . آنان از عدالت به سوى منافع ناحق گريختند.[۹۰]

عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى ‏كنيم.

برخورد با بيعت شكنان

با توجه به اينكه نقض بيعت و عهد شكنى ممكن است ناحق و غير منطقى باشد. اگر زمانى فرا رسد كه اكثر بيعت كنندگان بدون دليل شرعى و معقول دست از بيعت كشيدند و عهد شكستند، اما گروه اندكى از آنان بر سر عهد و وفا ماندند و شرايط به گونه ‏اى بود كه اين عده اندک توان مقابله با آن اکثریت را داشتند بايد مقاومت كنند و به يارى حاكم اسلامى بشتابند، و اکثريت عهدشكن را وادار به تسليم و التزام به عهد خود كنند.

و اگر چنين نباشد، جامعه اسلامى دچار هرج و مرج شده، هر روز ممكن است عده ‏اى شيّاد افراد بسيارى را به دنبال خودكشند و هر روز بيعتى صورت گيرد و فرداى آن شكسته گردد.

على ‏عليه السلام درباره برخورد با پيمان شكنان و متجاوزان مى‏ فرمايد: الا و قد امرنى اللَّه بقتال اهل البغى و النكث والفساد فى الارض[۹۱]:

هان، بدانيد كه خداوند مرا به پيكار با ستمگران و پيمان شكنان و تبهكاران در زمين فرمان داده است.

و درباره برخورد با پيمان شكنان جمل فرمود: فان ابوا اعطيتهم حدّ السيف و كفى به شافياً من الباطل و ناصراً للحق[۹۲]:

پس اگر سر تافتند و زير بار نرفتند دم شمشير حواله آنان كنم، و همين درمان باطل و ياور حق است و بس.

و هنگامى كه پيمان شكنان جمل وارد بصره شدند و به بسيج كردن مردم پرداختند، عثمان بن حنیف انصاری -  كه از جانب آن حضرت فرماندار آنجا بود -  نامه ‏اى براى حضرتش فرستاد و او را از احوال آنان با خبر ساخت. امام ‏عليه السلام در پاسخ نوشت: اگر به سايه طاعت بازگشتند، اين همان چيزى است كه ما دوست داريم، و اگر شرايط دست به دست هم داد و آنان را به دشمنى و سرپيچى كشاند، بى‏ درنگ به يارى فرمانبرانت بر آن نافرمانان حمله كن و آنان را تار و مار ساز.[۹۳]

در خطبه ۱۰ و ۱۷۳ و نامه ۲۹ و نيز موارد ديگر در «نهج البلاغه» از اين گونه برخوردها و تهديدها هست كه به ذكر آنها نمى پردازيم.

مفهوم بيعت غدير

«بيعت غدير» در متن خطبه مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. «بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن.

لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده ‏هايى كه به عنوان وفادارى داده مى‏ شود مشخص شود. همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد.

پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر، همه اين جوانب را دقيقاً تعيين فرمودند كه يک يک آنها در همين عنوان (بيعت) آورده شده است.

پيامبر عظيم ‏الشأن ‏صلى الله عليه وآله براى اينكه هر يک از حجاج حاضر در غدير -  كه بالغ بر ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند -  بتوانند به محضر مولاى متقيان ‏عليه السلام برسد و دست بيعت بدهد و نگويد كه من دور بودم و نشنيدم، سه روز در سرزمين غدير ماندند و فرصت دادند كه هر كس بيايد و دست امیرالمؤمنین ‏علیه السلام را در دست بگيرد و با عنوان «اميرالمؤمنين» حضرتش را مخاطب قرار بدهد.

اين مطلب در آخر خطبه پيامبر صلى الله عليه وآله به صراحت آمده است. هنگامى كه خطبه به پايان رسيد، همه فرياد برآوردند:

شنيديم و با دل و جان فرمان خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت كرديم. آنگاه همه گرداگرد پیامبر صلی الله علیه و آله گرد آمدند و دست داده و بيعت نمودند.

از نخستين كسانى كه دست بيعت دادند ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه، و سپس ديگر مهاجران و انصار بودند. روز بيستم كه تمام شد، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله نماز مغرب و عشا را يک جا خواندند و بيعت را سه روز ادامه دادند.

هر گروهى كه بيعت مى‏ كرد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: الحمد اللَّه الذى فضّلنا على جميع العالمين: سپاس خدايى را كه ما را بر همه عالميان برترى داد.[۹۴]

بيعت در عهد جاهلى رايج بود؛ طرفين در مورد خاصى قرار داد مى ‏بستند و بر آن اساس بيعت مى ‏كردند. با توجه به تعهدى كه بيعت كننده انجام مى‏ داد و بر عهده مى ‏گرفت و بر آن ملتزم مى ‏شد، در اسلام نفى نشد و در موارد زيادى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از مردم بيعت گرفت.

و گرنه از نظر شيعيان بيعت حالت تعيين كننده ندارد، زيرا از نظر شيعيان همانگونه كه بايد پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى خداوند تعيين شود و مردم هيچ حق گزينشى در اين رابطه ندارند، امام نيز بايد از سوى خداوند تعيين و معرفى شود و مردم حق گزينش ندارند.

چنانكه در آيات فراوان به آن تصريح شده است. از جمله:

«و ربک يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة»[۹۵]: پروردگارت آنچه را كه بخواهد مى‏ آفريند و بر مى‏ گزيند آنها حق گزينش ندارند.

«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم»[۹۶]:

«براى هيج مرد يا زن مؤمنى اين حق نيست كه چون خدا و پيامبرش اگر چيزى را براى آنها معين كرد آنها حق گزينش داشته باشند».

از نظر شيعيان، مشروعيت حاكم اسلامى منحصراً از نصّ صريح خداوند نشأت مى‏ گيرد. ولى از نظر عامه با بيعت و تفویض از سوى مردم نيز حكومت مشروعيت پيدا مى‏ كند.

و اينک نظر تعدادى از علماى عامه:

ماوَردى: اگر اهل حلّ و عقد با كسى بيعت كنند، بر همگان واجب مى‏ شود كه از او اطاعت كنند.[۹۷]

قاضى عبدالجبار: اگر شمارى از اهل حلّ و عقد هم با كسى بيعت كنند، اطاعت او بر همگان واجب مى شود.[۹۸]

قاضى ايجى: با بيعت يک نفر و دو نفر نيز لزوم اطاعت حاصل مى ‏شود.[۹۹]

قرطبى: با بيعت يک نفر اجماعاً لزوم اطاعت ثابت مى‏ شود.[۱۰۰]

و اينک شمارى از بيعت ‏ها كه توسط شخص پيامبر صلى الله عليه و آله گرفته شده است:

  1. بيعت عشيره، كه به هنگام نزول آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» براى وصايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گرفته شد.[۱۰۱]
  2. بيعت عقبه، كه در سال ۱۲ بعثت از ۱۲ تن اهالى یثرب بيعت گرفت، كه از احكام اسلام پيروى كنند.[۱۰۲]
  3. بيعت عقبه دوم، در سال ۱۳ بعثت، از ۷۲ نفر از اهل يثرب كه از آن حضرت حمايت كنند.[۱۰۳]
  4. بيعت براى جنگ در آستانه جنگ بدر.[۱۰۴]
  5. بيعت رضوان در سال هشتم هجرت با ۱۵۰۰ نفر از مهاجران و انصار در حديبيه، كه در قرآن کریم بيان شده است.[۱۰۵]
  6. بيعت فتح، پس از فتح مكه بر فراز كوه صفا.[۱۰۶]
  7. بيعت زنان، كه آن نيز در قرآن آمده است.[۱۰۷]
  8. بيعت غدير، كه ۱۲۰۰۰۰ نفر با آن حضرت دست داده و براى خلافت و وصايت آن حضرت بيعت كردند.[۱۰۸]
  9. بیعت زنان، طشتى نهادند و امیرالمؤمنین‏ علیه السلام دستش را در آب فرو برد و طرف ديگر طشت را پوشاندند. بانوان مى ‏آمدند و از زير پوشش دست در آب فرو مى ‏بردند و اعلام بيعت مى ‏كردند. همانگونه كه در فتح مکه با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كردند و قرآن کریم از آن خبر داده است.[۱۰۹]
  10. بيعت خصوصى در مورد برخى از اشخاص، همانند حضرت خديجه در شب ارتحالش؛ كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از او براى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت گرفت.[۱۱۰]

از ديدگاه شيعيان بيعت تعيين كننده نيست، ولى اگر كسى بيعت كرد بايد آن را نقض نكند. و لذا يكى از علل غيبت حضرت بقية الله‏ عليه السلام در احاديث اين است كه بيعت ستمگران بر گردن آن حضرت نباشد.[۱۱۱]

و به همين دليل در جاى جاى نهج ‏البلاغه بيعت ‏شكنى نكوهش شده است.[۱۱۲]

مفهوم مولى در بيعت غدير[۱۱۳]

اگر در سراسر خطبه غدیر دقت كنيم خواهيم ديد كه اكثر مطالب آن تفسير و توضيحى براى روشن كردن كامل معنى «مولى» و مصداق آن، و ارزش الهى «ولايت» در اجتماع و ارتباط آن با توحيد و نبوت و وحى است.

بنا بر اين در حالى كه خود پیامبر صلی الله علیه و آله مقصود و مراد از «مولى» را روشن كرده، و همه حاضرين در غدير -  كه شاعر بزرگ عرب حسّان هم در ميان آنان بوده -  معناى صاحب اختيارى را از آن فهميدند و بر سر همين مفهوم بلند بيعت نمودند، معنى ندارد براى فهميدن منظور آن حضرت به لغت‏ ها و لغت‏ نامه ‏ها و معانى عرفى اين كلمه مراجعه كنيم، چه آنها با تفسير خودِ حضرت مطابق باشد و چه نباشد!

در واقع يكى از قرائن مهم در كنار جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» -  كه مبيّن معناى آن هم هست -  مسئله بيعت است كه در اثناء خطبه مطرح شده و به صورت لسانى انجام شده و بعد از خطبه هم با دست انجام شد، و همه اينها به عنوان قبول امارت و ولايت مى‏ تواند باشد نه معناى ديگر.

در واقع بيعت و تبریک حاضرين غدير و گفتگوهايى كه دوست و دشمن در غدير داشته ‏اند معلوم مى ‏كند مخاطبين از اين جمله معناى ولايت و امارت را فهميده‏ اند و پيامبر صلى الله عليه وآله برداشتِ آنان را رد نكردند و يا اصلاحى نسبت به آن نداشتند.

موضوع اصلى بيعت غدير[۱۱۴]

عنوان اصلى بيعت در غدير عبارت بود از اقرار و قبولِ امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرينِ آنها كه حضرت مهدى‏ عليه السلام بوده و امامتشان تا روز قيامت است، با قبول تمام شئون و مقاماتى كه درباره آنان در متنِ خطبه ذكر شده است.

پس موضوع اصلى بيعت غدير فقط امامت و خلافتِ على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نيست، بلكه امامت همه ائمه‏ علیهم السلام است كه امامتشان تا روز قيامت ادامه دارد و قبل و بعد از ايشان امامى نيست و كسى جز آنها حق چنين ادعايى را ندارد. مردم كه با على ‏عليه السلام بيعت كردند، در واقع مستقيماً با همه امامان بيعت نمودند.

نتيجه بيعت غدير[۱۱۵]

  اگر چه با وجود نص، نيازى به بيعت غدیر نبود، و مردم مثل ساير موارد منصوص اسلام، بايد خلافت را هم مى ‏پذيرفتند، ولى اين بيعت عمومى به عنوان يک حق قانونى و اجتماعى نيز مطرح بود كه در مقابل كار عمّال سقيفه قرار مى‏ گرفت. يعنى وقتى مى‏ گفتند: در سقيفه ما با بيعت مردم خلافت ابوبكر را درست كرديم، در مقابلشان گفته مى‏ شد: بيعت غدير قبل از آن و با حضور جميعتى بيشتر و با حضور شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و به ضميمه نص الهى بوده است.

اضافه بر اينكه اهل سقيفه در مراحل مختلف كارشان متوسل به انواع مختلف بيعت شدند. بيعت ابوبکر كه فلتة بود و با عده قليلى و بدون مشورت انجام شد و هيچ افضليتى هم مطرح نبود. بيعت عمر با سفارش ابوبكر و تعيين او بود. بيعت عثمان هم با تعيين شوراى فرمايشى عمر بود.

ولى بيعت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به نص رسول‏ صلى الله عليه وآله بود، گذشته از آنكه نص انتصابى آن حضرت نيز بود و بيعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت مى‏ خواست بود تا اگر كسى بيعت ديگرى را پذيرفت معلوم باشد كه قبلاً بيعت غدير را گردن نهاده بوده است.

يكى از دو ركن غدير: بيعت[۱۱۶]

  آنچه در مورد واقعه بى‏ نظير غدير خم بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد اينكه مبادا با سطحى‏ نگرى گفته يا نوشته شود. چرا كه دشمنان ما اصرار شديد در پنهان نگاه داشتن حقائق مى‏ كنند و با هزار و يک بهانه و عذرتراشى و شيوه ‏هاى گوناگون سعى در مطرح نشدن واقعيت‏ هاى مسلّم تاريخى دارند. پس بايد گويندگان ما با ژرف ‏انديشى در حماسه غدير سخن گويند، و نويسندگان ما در حاشيه غدير قلم بزنند و در عمق حقائق به شناگرى بپردازند.

هر چند اينكه در شعر و سخن و مرثيه و غديريه، بايد ابلاغ ولایت روز غدير بيان شود، ولى مهم‏ تر اين است كه ژرفاى نورانى غدير شكافته شود و ضرورت ژرف ‏انديشى در حماسه غدير بيان شود.

همانگونه رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله از همان آغاز بعثت، ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را ابلاغ كرد، و پس از آن بارها و بارها بر منبر مدينه ولايت على و يازده نفر از فرزندان پاكش‏ عليهم السلام را به گوش مردم رساند.

همانگونه كه نام على و امامان پس از آن بزرگ‏ عليهم السلام در كتاب‏ هاى تورات و انجيل آمده است.

همانگونه كه در آستانه نبرد خیبر و احد و تبوک، ده‏ ها حدیث و روایت از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در سراسر بلاد اسلامى پخش شد؛ كه على‏ عليه السلام را به عنوان «ولىّ» و «وصى» پس از خود معرفى فرمود.

و نيز حدیث منزلت:« اَنتَ مِنِّى بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَى» كه پيش از غدير مطرح شده بود.

اگر پيش از غدير رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در ده ‏ها سخنرانى و صدها حديث و روايت مطرح فرمود، پس «ابلاغ ولايت» پيش از غدير خم نيز تحقق يافته بود. پس بايد ديد:

در غدير خم كدام حقيقت آشكارا مطرح شد؟

چه وظيفه مهمى را رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله سامان داد؟

اوج خشم و كينه ‏توزى منافقین و سران احزاب براى چه بود؟

چه گذشت كه ديگر تحمل خود را از دست دادند و قصد جان پيامبر صلى الله عليه وآله را كردند؟

اگر تنها ابلاغ ولايت بود كه آن همه ماجراهاى تلخ را دامن نمى ‏زدند، زيرا در مدینه بارها ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را شنيدند و اعتراض نكردند، و به آينده بدون پيامبر صلى الله عليه و آله چشم دوخته بودند.

آيا در غدیر چه گذشت كه عاشقان ولايت خشنود و منافقین نا اميد شدند و همه آرزوهاى شيطانى خود را بر باد رفته ديدند؟ تا جايى كه شمشير كشيدند و در تاريكى شب راه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله بستند، و تنها خدا نخواست تا توطئه شوم آنها شكل گيرد. درست است كه ظاهر آيه «بَلِّغ مَا اُنزِلَ اِليک» ابلاغ ولایت را مى‏ رساند، اما بايد ديد «ما اُنزل» چيست.

در يک كلمه: سزاست كه با ژرف ‏نگرى شايسته ‏اى در مورد حماسه غدير باشد، چرا كه روز غدير روز تحقق ولايت دوازده امام؛ از حضرت امیرالمؤمنین تا حضرت مهدی‏ علیهم السلام است، كه با ابلاغ ظاهرى آغاز شد و با بيعت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله رنگ جاودانه گرفت، و با بيعت ۱۲۰ هزار حاجى از سراسر بلاد اسلامى پشتوانه مردمى و اجرائى يافت.

با ثبت اين حقيقت در تاريخ، و نيز سرودن اشعار غدير -  كه در حضور رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله آغاز شد -  و شهادت هزاران شاهد صادق از مهاجر و انصار، منافقانِ منتظرِ فرصت را تاب تحمل نماند. تا جايى كه هجوم آوردند، و البته تا هميشه تاريخ رسوا شدند و چهره زشتشان پديدار گشت.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۵،صفحه ۱۶۰

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير: ص ۶۱،۳۳ . اسرار غدير:۲۶۳-۲۷۲.
  2. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۱ ح ۴۶۵.
  3. اسرار غدير: ص ۲۲۶.
  4. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۷۹،۱۷۸.
  5. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. امالى شيخ مفيد: ص ۵۷ .
  6. الغدير: ج ۱ ص ۲۹۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.
  7. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵،۱۶۶،۱۱۲. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۰۱،۱۴۴،۹۸،۴۱. كفاية الطالب: ص ۶۴ . كتاب سليم: ص ۸۲۸ .
  8. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱،۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۶،۸۵.
  9. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۱.
  10. بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰ و ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ و ج ۳۵ ص ۳۲۰  - ۳۲۳ ح ۲۲ و ج ۳۷ ص ۱۷۶،۱۷۳،۱۶۶،۱۶۲ و ج ۴۲ ص ۴۰-۴۲ ح ۱۴ و ج ۹۴ ص ۱۳ ح ۲۲. تفسير القمى: ص ۶۹۵ . الفضائل (شاذان) : ص ۸۴ . تفسير فرات: ص  ۵۰۵،۱۹۰ ح ۶۶۳ . مناقب ابن شهرآشوب: ص ۳ ح ۴۰. اربعين منتجب‏ الدين: ص ۸۳ . العمدة (ابن بطريق) : ص ۱۰۱. الاقبال: ص۴۵۳-۴۵۹. حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مدينة المعاجز: ج ۲ ص ۲۶۷-۲۷۶ . عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۶ ح ۲۲، ص ۶۸ ح ۴۵، ص ۱۳۰ ح ۱۸۵، ص ۳۰۶. تفسير الثعالبى: ج ۳ ص ۲۳۹. تفسير القرطبى: ج ۸ ص ۳۱۶،۳۱۵ و ج ۱۰ ص ۲۲۵. زاد المسير (ابن جوزى) : ج ۴ ص ۱۰. الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح  ۴۷ و ج ۸ (الروضة) ص ۵۷ ح ۱۸.
  11. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۹،۲۰۵،۲۰۳،۱۹۵،۱۹۴،۱۳۶،۱۳۴،۶۵،۶۰،۴۲. بحار الانوار  ج ۲۱ ص ۳۸۸،۳۸۷ و ج ۲۸ ص ۹۰ و ج ۳۷ ص ۱۲۷،۱۶۶. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۴،۲۷۱،۵۸.
  12. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۱ .
  13. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۲۳-۲۳۱.
  14. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۰۸.
  15. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۲،۳۵۱.
  16. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى) : ص ۱۳۵،۱۳۴.
  17. حجرات /  ۱.
  18. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.
  19. كتاب سليم: حديث ۴.
  20. ژرفاى غدير: ص ۲۰۱،۲۰۰،۱۸۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۵۴،۵۳،۹ . غدير از زبان مولى: ص ۳۶،۳۵،۳۴. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۸۳ و ج ۲ ص ۲۶۴،۲۶۲. چهارده قرن با غدير: ص ۴۲،۴۱. اسرار غدير: ۲۶۳-۲۷۲.
  21. الامالى: ج ۲ ص ۱۸۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.
  22. الخصال: ص ۵۴۸ . بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۸ .
  23. منظور از سخن حضرت در روز غدير «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاه» است، و مراد از كلام آن حضرت در جنگ تبوک «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى» است.
  24. كتاب سليم: ص ۱۵۳ ح ۴. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  25. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۷-۳۰۰ .
  26. كتاب سليم: حديث ۴۸.
  27. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.
  28. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.
  29. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  30. آل عمران /  ۱۴۴.
  31. اسرار غدير: ص ۱۴۹،۱۴۸ بخش ۶ .
  32. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۳،۲۰.
  33. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۲۰،۱۰۷.
  34. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۱ .
  35. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۹۶،۹۵.
  36. فتح /  ۱۱.
  37. نور /  ۱۵.
  38. اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  39. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۲ .
  40. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۲ ،۶۳، ۲۳۳-۲۴۲ . واقعه قرآنى غدير: ص ۱۰۶. اسرار غدير: ص ۹۸،۵۰.
  41. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۲ .
  42. اسرار غدير: ص ۲۵۲، ۲۵۳، ۳۵۳-۳۶۳ . چهارده قرن با غدير: ص ۲۰۱-۲۰۹ .
  43. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  44. اسرار غدير: ص ۵۳ .
  45. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹،۲۱۵.
  46. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۱،۱۲۰،۱۱۸. اسرار غدير: ص ۵۷،۵۶ .
  47. مجموع مراسم بيعت از آدرس‏ هاى زير استخراج شده است: بحار الانوار: ج ۶ ص ۵۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۸،۳۸۷ و ج ۲۸ ص ۹۸،۹۵،۹۰ و ج ۲۹ ص ۳۵  - ۳۷ و ج ۳۰ ص ۳۱۵ و ج ۳۳ ص ۱۶۳ و ج ۳۶ ص ۲۴۸،۱۶۹،۱۲۶ و ج ۳۷ ص ۳۱۱،۱۹۴،۱۶۶،۱۶۱،۱۲۷،۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۲، ۶۰، ۶۵، ۹۷، ۱۳۴، ۱۳۶، ۱۵۴، ۱۶۵، ۱۹۴، ۱۹۵، ۲۰۳، ۲۰۵، ۲۷۷، ۳۰۹ . اليقين: ص ۲۸۵. التحصين: ص ۵۳۷ . كتاب سليم: ح ۱۴. تفسير القمى: ص ۳۶۴. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۴،۲۷۱،۵۸.
  48. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۰۴.
  49. ژرفاى غدير: ص ۷۴-۷۷ ، ۱۱۰-۱۱۲ . اسرار غدير: ص ۲۲۶. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۷۷.
  50. بحار الانوار : ج ۳۷ ص ۲۱۹،۲۱۵.
  51. بحار الانوار: ج ۶ ص ۵۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۸،۳۸۷ و ج ۲۸ ص ۹۰، ۹۵، ۹۸ و ج ۲۹، ص ۳۷  - ۳۵ و ج ۳۰ ص ۳۱۵ و ج ۳۳ ص ۱۶۳ و ج ۳۶ ص ۲۴۸،۱۶۹،۱۲۶ و ج ۳۷ ص ۳۱۱،۱۹۲،۱۶۶،۱۶۱،۱۲۷،۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۲، ۶۰، ۶۵، ۹۷، ۱۳۴، ۱۳۶، ۱۵۴، ۱۶۵، ۱۹۴، ۱۹۵، ۲۰۳، ۲۰۵، ۲۷۷، ۳۰۹. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين: ص ۵۳۷ . كتاب سليم: ج ۱۴. تفسير القمى: ص ۳۶۴.
  52. اسرار غدير: ص ۱۲۴.
  53. اسرار غدير: ص ۵۰ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱۹-۲۲۲.
  54. غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۴۲، ۴۴۴-۴۴۶ .
  55. بقره / ۸-۱۵ .
  56. نام سومى در حديث تصريح نشده است. از يك سو احتمال دارد منظور عثمان به عنوان سومين خليفه غاصب باشد، و از سوى ديگر يكى از ابوعبيده يا معاذ به عنوان فرد سوم صحيفه ملعونه مراد باشد.
  57. تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام: ص ۱۱۱-۱۲۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴-۱۶۱ . بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳-۲۲۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲-۱۴۸ . مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .
  58. اسرار غدير: ص ۲۲۷.
  59. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۵.
  60. فتح /  ۱۰.
  61. اسرار غدير: ص ۲۲۷.
  62. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.
  63. كتاب سليم: حديث ۴.
  64. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۰ .
  65. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۴۰ ص ۴۱. امالى الشيخ المفيد: ص ۵۷ .
  66. نقش غدير در امامت حضرت اميرعليه السلام (استادولى) : ص ۴۶-۶۱ . اسرار غدير: ص ۲۲۵. غدير در گذر زمان (مهدى ‏پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .
  67. سقيفه (عسكرى) : ص ۶۳،۵۴ .
  68. صحيح بخارى: ج ۸ ص ۲۱۰، باب رجم الحبلى. مسند احمد: ج ۱ ص ۵۵ . سيره ابن‏ هشام: ج ۴ ص ۳۰۹.
  69. جامع الاصول: ج ۴ ص ۶۵ .
  70. نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.
  71. اسراء / ۳۴.
  72. بقره /  ۱۷۷.
  73. بقره / ۲۷.
  74. بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۵.
  75. بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۶.
  76. بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۶۷.
  77. بحار الانوار: ج ۷۵ ص ۹۶.
  78. توبه / ۷.
  79. انفال / ۵۸ .
  80. نهج البلاغه: نامه۵۳.
  81. براى نمونه مراجعه شود به: نهج البلاغه: خطبه ‏هاى ۱۹۷،۱۷۲،۱۶۲،۷۴،۶۷،۶،۳،۲.
  82. براى نمونه مراجعه شود به: نهج البلاغه: خطبه‏ هاى ۲۴۰،۲۱۷،۱۶۴،۱۵۰،۳۰،۳، و نامه ‏هاى ۶۲،۴۵،۲۸،۹ . بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۹۷.
  83. نهج البلاغه: خطبه ۲۶. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۱۷ به بعد.
  84. نهج البلاغه: خطبه ۱۴۸.
  85. نهج البلاغه: خطبه۳۱.
  86. نهج البلاغه: خطبه ۸ .
  87. نهج البلاغه: خطبه ۱۳۷،۲۲.
  88. نهج البلاغه: خطبه ۱۶۹.
  89. نهج البلاغه: خطبه ۵۵ .
  90. نهج البلاغه: خطبه۷۰.
  91. نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲.
  92. نهج البلاغه: خطبه ۲۲.
  93. نهج البلاغه: خطبه ۴.
  94. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . روضة الواعظين (ابن‏ فتّال) : ج ۱ ص ۲۳۵. اليقين: ص ۳۶۱. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۴. تفسير صافى: ج ۳ ص ۳۱۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷. عوالم العلوم: ج ۱۵ قسم ۳ ص ۱۹۴. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۰. يوم الانسانيّه: ص ۱۳۰.
  95. قصص /  ۶۸ .
  96. احزاب /  ۳۶.
  97. احكام السلطانيه (ماوردى) : ص ۷.
  98. المغنى: ج ۲۰ ص ۳۰۳.
  99. المواقف (ايجى) : ص ۳۹۹. شرح المواقف (جرجانى) : ج ۸ ص ۳۵۱.
  100. الجامع الاحكام القرآن (قرطبى) : ج ۱ ص ۲۶۹.
  101. فضائل الخمسة: ج ۱ ص ۳۳۳.
  102. السيرة النبوية: ج ۱ ص ۷۳.
  103. السيرة النبوية: ج ۱ ص ۹۷.
  104. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۷۸.
  105. فتح /  ۱۸.
  106. سنن نسائى: ج ۷ ص ۱۴۱.
  107. ممتحنه /  ۱۲.
  108. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۴۵.
  109. ممتحنه /  ۱۲.
  110. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۲۳۳.
  111. كمال الدين: ص ۴۴.
  112. نهج البلاغه، خطبه ‏هاى: ۱۹۲،۱۳۷،۷۵،۳، و... .
  113. اسرار غدير: ص  ۱۱۴-۱۱۶ ،۱۱۸ . چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۸.
  114. اسرار غدير: ص ۲۲۵.
  115. اسرار غدير: ص ۲۲۹. ژرفاى غدير: ص ۱۱۲.
  116. جايگاه غدير (دشتى) : ص ۱۳-۱۷ ،۱۱۲-۱۳۵.