منکران تواتر حدیث غدیر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
اين سخن بسيار عجيب است، زيرا بنا بر آن شمار بسيارى از كسانى كه حديث غدير را روايت كرده اند از پيشوايان ثقه نخواهند بود؛ افرادى مانند احمد و نسايى و تِرمذى و ابن ماجه و نظير اينان. | اين سخن بسيار عجيب است، زيرا بنا بر آن شمار بسيارى از كسانى كه حديث غدير را روايت كرده اند از پيشوايان ثقه نخواهند بود؛ افرادى مانند احمد و نسايى و تِرمذى و ابن ماجه و نظير اينان. | ||
اشكال ديگر اين است كه هروى نام واقدى و | اشكال ديگر اين است كه هروى نام واقدى و ابن خُزيمه را به فهرست خيالى خرده گيران بر حديث غدير اضافه كرده است! حال آن كه پيشينيان او - كه خود جيره خور آنان است - نام اين دو تن را در شمار خرده گيران بر اين حديث شريف ياد نكرده اند. علاوه بر اين، جدّ او ميرزا عبدالباقى به تواتر حديث غدير تصريح كرده است. | ||
۵ - عبدالحق دهلوى | |||
شيخ عبدالحق دهلوى در كتاب«شرح المشكاة» مى نويسد: | |||
حديث غدير بى گمان صحيح است و جماعتى مانند تِرمذى و نسايى و احمد آن را روايت كرده اند. اين حديث طرق كثيرى دارد و راويان آن را از شانزده تن از صحابه نقل كرده اند. در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند. | |||
شيعيان اتفاق نظر دارند كه حديث دالّ بر امامت بايد متواتر باشد، و اگر حديثى متواتر نباشد نمى توان آن را دليل امامت بر شمرد. ما براى ملزم كردن شيعيان مى گوييم كه اين حديث يقيناً متواتر نيست. | |||
شيعيان اتفاق نظر دارند كه حديث دالّ بر امامت بايد متواتر باشد، و اگر حديثى متواتر نباشد | |||
افزون بر اين، در آن اختلاف شده (هر چند كه اين اختلافات در بعضى از خصوصيات آن است) و برخى از پيشوايانِ حديث و مراجع عادلِ اين موضوع مانند ابو داوود سِجِستانى و ابو حاتِم رازى و ديگران به صحّت آن خرده گرفته اند و اهل حفظ و اتقان مانند بخارى و مسلم و واقدى و ديگر بزرگان اهل حديث - كه براى طلب حديث در سرزمين ها گشته و به شهرها سفر كرده اند - آن را قبول نداشته اند. درست است كه اين ها گردى بر دامان صحّت اين حديث نمى نشاند، ولى ادعاى تواتر درباره آن از عجايب است. | |||
و اما جواب كلام دهلوى از چند جهت: | و اما جواب كلام دهلوى از چند جهت: | ||
۱ . ديديم كه دهلوى منكران صحت حديث غدير را به شدت رد مى كند، ولى در عين حال منكر تواتر آن مى شود! او در عين اين كه به كثرت طرق حديث اعتراف مى كند و مى افزايد كه شانزده تن صحابى راوى آن هستند و بيشتر طرق آن صحيح و حسن است، منكر تواتر آن مى شود!؟ | |||
اين چه اشكالى است كه به تواتر چنين حديثى گرفته مى شود؟! در حالى كه اهل تسنن حديثى را كه راويان كمترى از اين داشته باشد را متواتر مى دانند، و بنا بر آن چه در «الصواعق» آمده معتقدند حديثى را كه هشت صحابى نقل كرده باشند متواتر است. | |||
اين چه اشكالى است كه به تواتر چنين حديثى گرفته | |||
۲ . ضمن اين كه خود او اقرار كرده كه در روايت احمد سى تن از صحابه اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند و به راستى و درستى آن به سود اميرالمؤمنين عليه السلام شهادت داده اند. البته اين ها بر پايه سخنى است كه عبدالحق گفته، و گرنه شمار صحابه راوى حديث غدير بيش از صد نفر است. | |||
۳ . در كنار اين ها، ابو محمد على بن احمد بن حزم در كتاب «المُحَلّى»در مسئله«عدم جواز فروش آب» حديثى را كه چهار صحابى روايتش كرده باشند متواتر دانسته است. آيا روايتى كه چهار صحابى راوى اش باشند متواتر است، ولى آن چه را شانزده يا سى يا شمار بيشترى از صحابه روايتش كنند متواتر نيست؟! بماند كه خود عبدالحق به تصريح پيشوايان محقق اهل سنت مانند ذهبى و ابن حجر اشاره نموده است. | |||
۴ . از ديگر شگفتى هاى سخن عبدالحق اين است كه به اختلاف موجود در حديث غدير استناد مى كند و تواتر آن را نفى مى كند، در حالى كه خود اعتراف كرده كه اين اختلاف باطل است! سپس مى گويد كه وقتى اختلاف در حديث باشد تمسک به آن نيز نادرست خواهد بود! | |||
اين گفتار او هم واضح البطلان است، چرا كه دهلوى از سويى براى انكار تواتر حديث غدير به كلام منتقدان اين حديث استناد مى كند، و از سوى ديگر تصريح مى كند كه اختلاف در اين حديث مردود است، و از سوى ديگرى كسانى كه اين حديث را ردّ مى كنند مى ستايد و آنان را پيشواى حديث مى خواند و جرح و ردّ آنان را ملاک و مستندِ نفىِ تواتر حديث غدير مى داند!؟ | |||
۵ . واقعاً اگر اين تناقضات و اشكالات بر حديث غدير و تواتر آن وارد باشد، پس اشكالات مخالفان اسلام و اشكالشان بر تواتر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله هم درست است! و اگر بگويند منكرين حديث غدير عادل و منكران اسلام افرادى ملحد و بى دين هستند پس قياس مع الفارق است، در جواب مى گوييم: | |||
اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى شود. | |||
البته نبود منكر و خرده گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يک يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى اعتبار مى گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اين كه وجوب روزه زير سؤال برود! | |||
۶ . مورد ديگر اين كه نسبت قدح در حديث غدير به ابو داوود هم دروغ است، چرا كه پيش تر دانسته شد كه وى خود از راويان اين حديث است. | |||
۷ . در آخر به چند مورد اشاره مى كنيم كه از متواترات است، ولى بعضى از بزرگان اهل سنت آن را انكار كرده اند و در عين حال كسى به انكارشان اهميت نداده است: | |||
الف. ابن مسعود و تواتر در فاتحةالكتاب و معوّذتين | |||
مسلمانان در اين كه سوره هاى فلق و ناس متواتر و جزء قرآن هستند اتفاق نظر دارند و هر كس منكر اين باشد كافر است. چناچه سيوطى از قول نَوَوى در «شرح المهذّب» آورده است. با اين حال، ابن مسعود فاتحةالكتاب و معوّذتين را جزء قرآن نمى دانست و اين دو سوره اخير را از مصحفش حذف كرده بود!! | |||
با | آيا مى توان تواتر اين سوره ها را با قدح و انكار ابن مسعود رد كرد؟! هرگز! پس استناد به قدح ابوحاتم و پيروانش براى انكار تواتر حديث غدير نيز باطل خواهد بود، چرا كه ابوحاتم و امثالش در شرف و كرامت نزد اهل سنت خاک پاى ابن مسعود هم نيستند. | ||
با اين توضيح كه نظر ابن مسعود درباره اين سوره ها نزد بزرگان اهل سنت بسيار مشهور است، از جمله: | |||
راغب اصفهانى، سيوطى، عبد بن حُمَيد، احمد، بَزّار، طَبَرانى، | راغب اصفهانى، سيوطى، عبد بن حُمَيد، احمد، بَزّار، طَبَرانى، ابن مَردَوَيه، احمد بن حنبل، بخارى، نَسايى، ابن ضريس، ابن انبارى، ابن حبّان، ابو عُبَيده، ابن سيرين، محب الدين طبرى شافعى، حسين دياربكرى، مولوى محسن كشميرى، ابن حجر عسقلانى، قاضى ابوبكر باقلانى، نَوَوى، ابن حزم، ابن قُتَيبه.<ref>المحاضرات: ج ۲ ص ۱۸۹. الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۲ و ج ۶ ص ۴۱۶. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۶۷ . الرياض النضرة: ج ۲ ص ۱۹۸، با اندكى اختلاف. الخميس: ج ۲ ص ۲۷۳. نجاة المؤمنين (مخطوط). المسند: ج ۵ ص ۱۲۹ ، ۱۳۰. صحيح بخارى با شرح ابن حجر: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . المهذّب. المحلّى. مشكل القرآن. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۸۱ ، ۸۲ . </ref> | ||
ب. حليمى و انكار تواتر حديث شقّالقمر | ب. حليمى و انكار تواتر حديث شقّالقمر |
نسخهٔ ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۳
سخنى با منكران تواتر حديث غدير
از ديگر اشكالات عجيب و مضحک بر حديث غدير، عدم تواتر حديث غدير! به ويژه عدم تواترش نزد شيعه است!!
واقعاً چگونه مى شود كه شخص خردمند درباره حديثى كه بيش از صد صحابى راوى آن هستند و گروهى از حافظان بزرگ در كتاب هاى پرشمار طُرق آن را گرد آورده اند چنين سخن ناروايى م ىگويد؟!
در حالى كه حديث غدير تنها نزد شيعه متواتر نيست، بلكه بزرگ حافظان اهل سنت نيز به تواترش تصريح كرده اند؛ كسانى مانند حافظ ذهبى كه ابن حجر مكّى در صحيح دانستن طرق حديث غدير به سخن او تكيه كرده و گفته است: اين حديث از چندين طريق نقل شده، كه ذهبى بيشتر آن ها را صحيح دانسته است.[۱]
البته با وجود اين كلام، از تصريح ذهبى به تواتر حديث غدير خوددارى كرده است! در حالى كه همين ابن حجر، حديث نماز ابوبكر را با علم به بطلانش نزد شيعه، به سبب روايت شدنش توسط تنها هشت صحابى متواتر دانسته است. ولى تواتر حديث غدير را كه بيش از صد تن از صحابه و دست كم و به اعتراف ابن حجر هشتاد صحابى راوى آن هستند انكار كرده است!!
اول
سخنان منكرين تواتر حديث غدير
اينک سخنان منكرين تواتر حديث غدير و پاسخ آن:۱ - نورالدين حلبى
نورالدين حلبى در برابر حديث غدير همان راه ابن حجر هيتمى مكّى را رفته است. وى در جواب حديث غدير مى نويسد:
اين شيعيان و رافضيان همگى معتقدند در موضوع امامت تنها مى توان به حديث متواتر استناد كرد. لكن حديث غدير نه تنها خبر واحد است، بلكه افزون بر اين جماعتى از پيشوايان حديث مانند ابوداوود و ابوحاتم رازى بر صحت آن خرده گرفته اند. پس ادعاى شيعيان تناقض آميز است.[۲]
پاسخ: اين سخن به چند دليل، مردود است:۱. نفى تواتر حديث غدير تكذيب واقعيت و انكار حقيقتى است استوار. همان گونه كه گذشت بزرگ پيشوايان اهل تسنن به تواترش تصريح كرده اند.
۲. ثبوت تواتر حديث غدير نزد شيعه كافى است.
۳. در موضوع امامت مى توان به حديثى كه از طرق اهل سنت نقل شده، هر چند خبر واحد باشد، استدلال و طرف مقابل را ملزم كرد. در اين جا، واجب نيست كه حديث مورد استناد متواتر باشد تا بتوان به آن استدلال و طرف مقابل را به وسيله آن ملزم كرد.
۴. اين كه شمارى از پيشوايان حديث بر صحت حديث غدير خرده گرفته اند، در حقيقت طعنى است بر اين پيشوايان متعصّب.
۵. همان گونه كه پيش تر گذشت، نسبت طعن در صحت حديث غدير به ابو داوود دروغى صريح و بهتانى آشكار است.
۲ - على قارى
شيخ نورالدين على بن سلطان هروى قارى درباره حديث غدير سخنان سستى گفته و حتى كلام خودش را نقض كرده است!وى يک بار گفته است: حديث غدير حديثى است واحد كه در صحت آن اختلاف هست. بنابراين چگونه بر شيعه رواست كه با شرط تواتر احاديث امامت - كه تمامى ايشان در آن هم داستان اند - مخالفت كند؟ اين چيزى جز تناقضى صريح و تعارضى قبيح نيست.
قارى در جايى ديگر مى گويد: احمد اين حديث را در مسندش روايت كرده است. پايين ترين مرتبتى كه مى توان براى آن قائل شد اين است كه حديثى حَسَن است. از اين رو سخن كسانى كه بر ثبوت اين حديث خرده گرفته اند قابل اعتنا نيست.[۳]
پاسخ: وى ابتدا حديث غدير را خبر واحدى دانسته كه صحتش نزد علما مورد اختلاف است! در حالى كه خود او كمى پيش از اين سخن گفته است:
حاصل آن كه اين حديثى است كه شكى در آن نيست و شمارى از حافظان آن را متواتر دانسته اند، چرا كه در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند.[۴]سپس كلام بعدى خود را گفته است! واقعاً اين چه تناقضى است؟! آن هم در يك كتاب و پيرامون يک حديث!
اضافه بر اين كه اگر فرض شود كه اين حديث نزد اهل سنت متواتر نيست، بى گمان استدلال شيعه به آن صحيح است، زيرا:
اولاً كه اين حديث نزد شيعه متواتر است و به كمک روايات مخالفان قطع و يقين به همراه مى آورد.
ثانياً نزد اهل تسنن استدلال به اخبار آحاد جايز است. پس الزام مخالفان و احتجاج در برابر آنان به حديث غدير در هر حال درست است. ۳- ميرزا مخدوم بن عبدالباقى
وى مى گويد: در غير كتاب هاى صحاح نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. من نمى دانم چيست كه در نهاد كج انديش شيعيان جزم به دلالت اين روايت را به امامت مرتضى به ارث مى نهد؟[۵]
وى در اين گفتار چنين دروغ آشكارى گفته، و حال آن كه حديث غدير در كتاب هاى صحاح آمده است[۶] كه در ادامه خواهد آمد. ضمن اين كه همين شخص در جاى ديگرى از كتابش، در كلامى پس از اين گفتار به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.[۷]
۴ - اسحاق هروى
اسحاق هروى (نوه ميرزا مخدوم)در كتاب «السهام»در پاسخ به حديث غدير مى نويسد:
ما تواتر حديث غدير را نمى پذيريم. چگونه به چنين سخنى گردن نهيم و حال آن كه محدثان ثقه مانند بخارى و مسلم و واقدى روايتش نكرده اند، و بسيارى از پيشوايان حديث مثل ابو داوود و واقدى و ابن خُزيمه و ديگر ثقات بر صحّت آن خرده گرفته اند. هم چنين كسانى كه اين حديث را روايت كرده اند، آغاز آن يعنى: «ألَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» را - كه قرينه است بر اين كه «مولى» به معناى أولى به تصرف است - روايت نكرده اند.
اين سخن بسيار عجيب است، زيرا بنا بر آن شمار بسيارى از كسانى كه حديث غدير را روايت كرده اند از پيشوايان ثقه نخواهند بود؛ افرادى مانند احمد و نسايى و تِرمذى و ابن ماجه و نظير اينان.
اشكال ديگر اين است كه هروى نام واقدى و ابن خُزيمه را به فهرست خيالى خرده گيران بر حديث غدير اضافه كرده است! حال آن كه پيشينيان او - كه خود جيره خور آنان است - نام اين دو تن را در شمار خرده گيران بر اين حديث شريف ياد نكرده اند. علاوه بر اين، جدّ او ميرزا عبدالباقى به تواتر حديث غدير تصريح كرده است.
۵ - عبدالحق دهلوى
شيخ عبدالحق دهلوى در كتاب«شرح المشكاة» مى نويسد:
حديث غدير بى گمان صحيح است و جماعتى مانند تِرمذى و نسايى و احمد آن را روايت كرده اند. اين حديث طرق كثيرى دارد و راويان آن را از شانزده تن از صحابه نقل كرده اند. در روايت احمد آمده كه سى تن از صحابه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند، و آن گاه كه برخى از مردم در روزگار خلافت على عليه السلام با او ستيز كردند، شهادت دادند كه اين حديث را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند.
شيعيان اتفاق نظر دارند كه حديث دالّ بر امامت بايد متواتر باشد، و اگر حديثى متواتر نباشد نمى توان آن را دليل امامت بر شمرد. ما براى ملزم كردن شيعيان مى گوييم كه اين حديث يقيناً متواتر نيست.
افزون بر اين، در آن اختلاف شده (هر چند كه اين اختلافات در بعضى از خصوصيات آن است) و برخى از پيشوايانِ حديث و مراجع عادلِ اين موضوع مانند ابو داوود سِجِستانى و ابو حاتِم رازى و ديگران به صحّت آن خرده گرفته اند و اهل حفظ و اتقان مانند بخارى و مسلم و واقدى و ديگر بزرگان اهل حديث - كه براى طلب حديث در سرزمين ها گشته و به شهرها سفر كرده اند - آن را قبول نداشته اند. درست است كه اين ها گردى بر دامان صحّت اين حديث نمى نشاند، ولى ادعاى تواتر درباره آن از عجايب است.
و اما جواب كلام دهلوى از چند جهت:
۱ . ديديم كه دهلوى منكران صحت حديث غدير را به شدت رد مى كند، ولى در عين حال منكر تواتر آن مى شود! او در عين اين كه به كثرت طرق حديث اعتراف مى كند و مى افزايد كه شانزده تن صحابى راوى آن هستند و بيشتر طرق آن صحيح و حسن است، منكر تواتر آن مى شود!؟
اين چه اشكالى است كه به تواتر چنين حديثى گرفته مى شود؟! در حالى كه اهل تسنن حديثى را كه راويان كمترى از اين داشته باشد را متواتر مى دانند، و بنا بر آن چه در «الصواعق» آمده معتقدند حديثى را كه هشت صحابى نقل كرده باشند متواتر است.
۲ . ضمن اين كه خود او اقرار كرده كه در روايت احمد سى تن از صحابه اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند و به راستى و درستى آن به سود اميرالمؤمنين عليه السلام شهادت داده اند. البته اين ها بر پايه سخنى است كه عبدالحق گفته، و گرنه شمار صحابه راوى حديث غدير بيش از صد نفر است.
۳ . در كنار اين ها، ابو محمد على بن احمد بن حزم در كتاب «المُحَلّى»در مسئله«عدم جواز فروش آب» حديثى را كه چهار صحابى روايتش كرده باشند متواتر دانسته است. آيا روايتى كه چهار صحابى راوى اش باشند متواتر است، ولى آن چه را شانزده يا سى يا شمار بيشترى از صحابه روايتش كنند متواتر نيست؟! بماند كه خود عبدالحق به تصريح پيشوايان محقق اهل سنت مانند ذهبى و ابن حجر اشاره نموده است.
۴ . از ديگر شگفتى هاى سخن عبدالحق اين است كه به اختلاف موجود در حديث غدير استناد مى كند و تواتر آن را نفى مى كند، در حالى كه خود اعتراف كرده كه اين اختلاف باطل است! سپس مى گويد كه وقتى اختلاف در حديث باشد تمسک به آن نيز نادرست خواهد بود!
اين گفتار او هم واضح البطلان است، چرا كه دهلوى از سويى براى انكار تواتر حديث غدير به كلام منتقدان اين حديث استناد مى كند، و از سوى ديگر تصريح مى كند كه اختلاف در اين حديث مردود است، و از سوى ديگرى كسانى كه اين حديث را ردّ مى كنند مى ستايد و آنان را پيشواى حديث مى خواند و جرح و ردّ آنان را ملاک و مستندِ نفىِ تواتر حديث غدير مى داند!؟
۵ . واقعاً اگر اين تناقضات و اشكالات بر حديث غدير و تواتر آن وارد باشد، پس اشكالات مخالفان اسلام و اشكالشان بر تواتر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله هم درست است! و اگر بگويند منكرين حديث غدير عادل و منكران اسلام افرادى ملحد و بى دين هستند پس قياس مع الفارق است، در جواب مى گوييم:
اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى شود. البته نبود منكر و خرده گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يک يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى اعتبار مى گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اين كه وجوب روزه زير سؤال برود!
۶ . مورد ديگر اين كه نسبت قدح در حديث غدير به ابو داوود هم دروغ است، چرا كه پيش تر دانسته شد كه وى خود از راويان اين حديث است.
۷ . در آخر به چند مورد اشاره مى كنيم كه از متواترات است، ولى بعضى از بزرگان اهل سنت آن را انكار كرده اند و در عين حال كسى به انكارشان اهميت نداده است:
الف. ابن مسعود و تواتر در فاتحةالكتاب و معوّذتين
مسلمانان در اين كه سوره هاى فلق و ناس متواتر و جزء قرآن هستند اتفاق نظر دارند و هر كس منكر اين باشد كافر است. چناچه سيوطى از قول نَوَوى در «شرح المهذّب» آورده است. با اين حال، ابن مسعود فاتحةالكتاب و معوّذتين را جزء قرآن نمى دانست و اين دو سوره اخير را از مصحفش حذف كرده بود!!
آيا مى توان تواتر اين سوره ها را با قدح و انكار ابن مسعود رد كرد؟! هرگز! پس استناد به قدح ابوحاتم و پيروانش براى انكار تواتر حديث غدير نيز باطل خواهد بود، چرا كه ابوحاتم و امثالش در شرف و كرامت نزد اهل سنت خاک پاى ابن مسعود هم نيستند.
با اين توضيح كه نظر ابن مسعود درباره اين سوره ها نزد بزرگان اهل سنت بسيار مشهور است، از جمله:
راغب اصفهانى، سيوطى، عبد بن حُمَيد، احمد، بَزّار، طَبَرانى، ابن مَردَوَيه، احمد بن حنبل، بخارى، نَسايى، ابن ضريس، ابن انبارى، ابن حبّان، ابو عُبَيده، ابن سيرين، محب الدين طبرى شافعى، حسين دياربكرى، مولوى محسن كشميرى، ابن حجر عسقلانى، قاضى ابوبكر باقلانى، نَوَوى، ابن حزم، ابن قُتَيبه.[۸]
ب. حليمى و انكار تواتر حديث شقّالقمر
در كتاب »نِهاية العقول« فخر رازى و ديگر كتب تراجم آمده كه حليمى - كه از دانشمندان بزرگ اهلسنت است - رخداد شقّ القمر را نپذيرفته است. همچنين شاه ولىاللَّه دهلوى نيز شقّالقمر را انكار كرده است.××× 1 الانساب: »الحليمى« . وفيات الاعيان: ج 2 ص 137. مرآة الجنان: حوادث سال 403. طبقات اِسنَوى: ج 1 ص 404. التفهيمات الالهيّة: ج 3 ص 65 . ××× در حالى كه اين ماجرا قطعاً متواتر است و بزرگان اهلسنت به تواتر آن شهادت دادهاند، از جمله: شهاب قسطلانى از ابنعبدالبرّ، ابنسُبكى در شرح خود بر »المختصر« ، سيوطى.××× 2 المواهب اللَدنيّة: ج 15 ص 356. اتمام الدراية )در حاشيه مفتاح العلوم( : ص 55 . ×××
ابنحجر عسقلانى در شرح حديث شقّالقمر مىگويد كه اگر كسى بپرسد: چرا منجّمان از اين رخداد ياد نكردهاند؟ پاسخ خواهيم گفت: از هيچ يك از ايشان نقل نشده كه اين واقعه را نفى كند و همين كافى است، زيرا حجت در سخن كسى است كه چيزى را اثبات مىكند، نه در سخن كسى كه نفى صريحى از او يافت نمىشود.××× 3 فتح البارى: ج 7 ص 147. ×××
حال سؤال اين است: چگونه مىشود كه انكار حليمى نسبت به حديث شقّالقمر نيز سبب قدح در تواتر اين معجزه بزرگ و قطعى پيامبرصلى الله عليه وآله نيست، ولى انكار ابوحاتم و پيروانش نسبت به حديث غدير تواتر آن را زير سؤال مىبرد؟!
6 - محمد بَرزَنجى
از ديگر كسانى كه تواتر حديث غدير انكار كرده محمد بن عبدالرسول برزنجى است، با اينكه خود را علوى مىداند و به صحت حديث غدير تصريح كرده است! برزنجى مخالفين حديث غدير را ستوده و به دروغ نام ابوداوود سِجِستانى را در شمار آن منكرين آورده و مىگويد:
اختلاف در صحت حديث غدير تواتر آن را نفى مىكند، بلكه آن را از اينكه حديثى صحيحِ متّفق عليه باشد نيز مىاندازد. منكرين صحت اين حديث گروهى از پيشوايان بزرگ اهل حديث هستند؛ كسانى مانند ابوداوود سجستانى و ابوحاتم و ديگران.××× 1 نواقض الروافض )مخطوط( . ×××
7- حسامالدين سهارنپورى
حسامالدين بن شيخ محمد بايزيد سهارنپورى نيز تواتر و نيز صحت حديث غدير را انكار كرده و مىگويد كه مسلّم نيست كه امت حديث مذكور را پذيرفته باشد، زيرا جمعى از ائمه عدول و ثقات محدثان به اين حديث خرده گرفتهاند؛ مانند: ابوداوود سجستانى و ابوحاتم رازى و شيخ ابنحجر در »صواعق« ، ميرعلى قوشجى در »شرح تجريد« .
همچنين عدهاى از ائمه حديث آن را نقل نكردهاند؛ مثل بخارى و مسلم و واقدى و غير ايشان، چنانكه شيخ عبدالحق به آن تصريح كرده است. پس ادعاى اجماع امت در حديثى كه مورد طعن سران محدثان و غير مروىّ ثقات ايشان باشد باطل، و اثبات تواتر آن با وجود طعن پيشوايان حديث و عدول آنان بسيار مشكل است.××× 2 مرافض الروافض )مخطوط( . ×××
سخنان او چند پاسخ دارد:
1. عجيب است كه سهانپورى ادعاى پيروى از ابنحجر و عبدالحق دهلوى را دارد! در حالى كه ابنحجر و عبدالحق به صحت و كثرت طرق حديث غدير شهادت داده و گفتهاند كه شانزده صحابى راوى آن هستند و سى تن از اصحاب به آن گواهى دادهاند و خاطر نشان كردهاند كه بيشتر طرق آن صحيح و حَسَن است. حتى عبدالحق افزوده كه قدح در حديث غدير قابل اعتنا نيست.
2. در ادامه هم ادعاى قدح جماعتى از ائمه عدول و مرجع در حديث غدير را كرده است! همانگونه كه پيشتر گفته شد اين ادعاى باطل و دروغ محض است. بهترين گواه هم نسبت نادرست او به ابوداوود و قدح در حديث غدير است، چرا كه دانستيم كه ابوداوود خود در شمار راويان اين حديث است.
3. جالبتر اينكه خود سهارنپورى پيش از اين سخنان، در همين كتاب و در فضائل اميرالمؤمنينعليه السلام حديث غدير را از احمد بن حنبل روايت كرده است!
8 - ابنتيميّه
ابنتيميه ادعا كرده كه حديث غدير در صحاح نيامده، ولى علما روايتش كردهاند و همگان در صحتش نزاع دارند؛ نقل شده كه بخارى و ابراهيم حربى و گروهى از عالمان حديث به آن خرده گرفته و آن را ضعيف شمردهاند. در مقابل نقل شده كه احمد بن حنبل همانند تِرمذى آن را حديثى حسن دانسته است. همچنين ابنعقده كتابى در گردآورى طرق آن نگاشته است.××× 1 منهاج السنّة: ج 4 ص 86 . ×××
و اما پاسخ كلام ابنتيميه:
1. او مىگويد: اين حديث در صحاح نيامده است. در جواب اين حرف او گفتار قاضى سناءاللَّه كافى است؛ او تصريح كرده كه جمهور محدثان اين حديث را در صحاح و سنن و مسانيد روايت كردهاند.××× 2 السيف المسلول: عنوان »تواتر حديث غدير« . نام وى در برخى موارد سناءاللَّه و در مواردى ثناءاللَّه ثبت شده است. ××× ضمن اينكه حديث غدير در اكثر كتب معتر اهلسنت آمده است؛ از جمله: صحيح تِرمذى، صحيح ابنماجه، صحيح ابنحبّان، المستدرك حاكم، المختارة ضياء مَقدِسى و... ، كه همه نزد اهلسنت از كتابهاى صحاحاند. همچنين ابنروزبهان - با همه تعصّبش - اعتراف كرده كه اين حديث در كتابهاى صحاح آمده است.
2. ابنتيميه گفته كه بخارى بر حديث غدير خرده گرفته است. در پاسخ بايد گفت كه اهل انصاف از كار بخارى در شگفتى و حيرتاند، زيرا او حديثى را نقل نكرده كه شروط تواتر به شكل كامل و چندين برابر در آن وجود دارد! از اين رو، اين بخارى است كه بايد به سبب ترك اين حديث مؤاخذه شود، نه اينكه ابنتيميه به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى استناد كند.
علاوه بر اين، پيشتر به بخشى از زشتىهاى بخارى و كاستىهاى كتابش، آن هم به اعتراف بزرگان اهلسنت اشاره شد، و در ادامه با بخشهاى ديگر نيز آشنا خواهيم شد. به عنوان مثال از بدترين كارها و زشتترين گناهان او اين است كه به پيروى از يحيى بن سعيد قطّان در شمارى از احاديث امام صادقعليه السلام شك و ترديد كرده است!
ابنتيميه درباره مالك و ابوحنيفه و شافعى و احمد بن حنبل مىگويد كه فقه را از امام صادقعليه السلام فرا نگرفتهاند! و در ادامه حديث زُهرى را از حيث استوارى و كثرت به مراتب از حديث امام صادقعليه السلام برتر مىداند! همچنين ابنتيميه مىگويد كه وقتى بخارى شنيد يحيى بن سعيد قطّان بر احاديث جعفرعليه السلام خرده مىگيرد، در بعضى از احاديث وى شك كرد و از نقل آنها خوددارى نمود. محال است كه جعفرعليه السلام در حفظ حديث در جايگاه كسانى باشد كه بخارى به آنها احتجاج كرده است.××× 1 منهاج السنة: ج 2 ص 86 . ×××
3. همچنين ابنتيميه به انكار ابراهيم حربى در مورد حديث غدير استناد كرده است. پاسخ انكار و ردّ ابراهيم در مبحث ردّ ابنابىداوود گذشت. اضافه بر آنچه گفته شد حربى شخص معتبرى نيست، چرا كه عدهاى از جمله صلاحالدين كتبى در شرح حالش نوشتهاند كه او عشق به پسران نمكين را نيكو مىشمرد!××× 2 فوات الوفيات: ج 1 ص 16. همچنين ذهبى شرح حال ابراهيم حربى را نوشته است: سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 364 361. ××× در حالى كه عشق به پسركان به غايت زشت و بىآبرويى است.
شيخ محمد حيات سِندى - كه از بزرگ دانشمندان متبحّر است - رسالهاى در نهى از عشق پسركان و زنان نوشته، و به نقل دانشمند معاصرش قنوجى در »إتحاف النبلاء« در آن مفصل در زشتى اين كار سخن گفته است.
همچنين از ديگر عيوب ابراهيم حربى، طعن او نسبت به على بن مدينى )م 234 ق( - استاد بخارى - است كه ذهبى آن را نقل كرده است.××× 1 سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 369. ××× در حالى كه بزرگان اهلسنت على بن مدينى را بسيار ستودهاند؛ از جمله: نَوَوى، عبدالغنى بن سعيد مصرى، سفيان بن عُيَينه، حفص بن محبوب، محمد بن يحيى، عباس عنبرى، اعين، بخارى، يحيى قطّان، عبدالرحمن بن مهدى، ابوحاتِم.××× 2 تهذيب الاسماء و اللّغات: ج 1 ص 351 350. ×××
9- ابنحزم )ت 384 - م 456 ق(
ابنتيميه از ابنحزم اندلسى نقل كرده كه حديث غدير هرگز از طريق راويان ثقه ثبت نشده است.××× 3 منهاج السنة: ج 4 ص 86 . ×××
اين هم دروغى آشكار است. البته از ابنحزم عجيب نيست، چرا كه او در تعصّب نسبت به غاصبين خلافت و حتى بنىاميه مشهور است! حتى نسبت دشمنى با اميرالمؤمنين و اهلبيتعليهم السلام دادهاند. او صفات بد و زشت ديگرى هم داشته است، به گونهاى كه فقيهان عصرش اجماع كردند كه وى گمراه است. از جمله كسانى كه در قدح او سخن گفتهاند:
ابنحجر عسقلانى و قاضى ابوبكر بن عربى و ابوالعباس و ابنعريفِ صالح و ذهبى از قول ابومروان بن حيّان، كه در قدح او مفصل سخن گفتهاند. به عنوان مثال گفتهاند: او در جرح و تعديل و تبيين نام راويان بىمحابا سخن گفته و به همين سبب اوهام زشتى از او سر زده است. از پيشوايان بزرگ بدگويى كرده و به زشتترين عبارات و بدترين كلمات از آنها ياد كرده است. تا جايى كه بين او و بين ابوالوليد باجى مناظرات و محاكماتى در حسب و نسب رخ داده است. او بىباكانه به هر علمى هجوم برده و سخنان شاذّ دارد.××× 4 لسان الميزان: ج 4 ص 201 - 198. ابنحجر در ادامه، بخشهايى از اغلاط ابنحزم را در وصف راويان آورده است. العواصم و القواصم. سير اعلام النبلاء، ج 18 ص 184. ×××
از بهترين نشانههاى دشمنى ابنحزم اين است كه در كتابش »المحلّى« ادعا كرده - و ابنحجر هم در »التلخيص« از او نقل كرده - كه ابنملجم ملعون در كشتن علىعليه السلام مجتهد بوده است!! ××× 1 المحلّى: ج 10 ص 586 - 584 . ××× علامه اميرمحمد بن اسماعيل بن صلاح اين كلام ابنحزم را با زبان شعر پاسخ داده است.××× 2 الروضة النديّة )شرح التحفة العلويّة( : ص 118. ×××
پس روشن شد كه انكار حديث صحيح و متواترِ غدير از سوى ابنحزم تنها از سرِ تعصّب و كينهتوزى و دشمنى شديد او و انكارش نسبت به فضائل علوى و تلاش براى پنهان كردن آنهاست.
ابنحزم كسى است كه از اين ميان احاديث بىشمار در فضائل اميرالمؤمنينعليه السلام تنها سه حديث را صحيح دانسته است! و البته ابنتيميه هم سخن ابنحزم را در اين باره آورده و آن را تأييد كرده است! و آن سه حديث از اين قرار است: حديث منزلت، حديث رايت در خيبر )لاُعطِيَنَّ الرايَةَ غَداً...( ، حديث: إنَّ عَلياً لا يُحِبُّهُ إلا مُؤمِنٌ وَ لا يُبغِضُهُ إلا مُنافِقٌ: بىگمان تنها مؤمن علىعليه السلام را دوست مىدارد و فقط منافق با او دشمنى مىكند.
در ادامه مىگويد كه و اما حديث: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلى مَولاهُ، هرگز از طريق راويان ثقه ثبت و ضبط نشده است. ديگر احاديثى كه رافضيان به آنها تمسك مىكنند همه ساختگى است، و هر كس اندك دانشى به اخبار و ناقلان آن داشته باشد اين را مىداند. حتى ابنتيميه در ادامه از ابنحزم دفاع هم مىكند!!××× 3 منهاج السنة: ج 4 ص 86 . ×××
جالب اينجاست كه اينان در دلالت حديث منزلت نيز مناقشه مىكنند! حتى يوسف اعور آن را دالّ بر نكوهش دانسته است، نه فضل و ستايش! ابنحزم فضيلت موجود در حديث خيبر را نيز از آنِ هر مسلمان مؤمن و فاضل دانسته است! و فضيلت و منزلت مذكور در حديث سوم نيز به زعم او اختصاصى به اميرالمؤمنينعليه السلام ندارد و مانندش درباره انصار نيز نقل شده است! آيا عنادى از اين روشنتر هست؟!
10- محمدمحسن كشميرى
محمدمحسن كشميرى در بىشرمى از پيشينيان خود پيش افتاده و گوى سبقت را در تعصّب و ستيزهجويى از آنان ربوده است! وى درباره حديث غدير مىنويسد:
به چند وجه مىتوان به حديث غدير پاسخ داد: حديث شناسان چيرهدست مانند ابوداوود و ابوحاتم رازى اين حديث را ضعيف دانستهاند، و تنها احمد بن حنبل است كه آن را در مسندش آورده كه آن هم آميختهاى از احاديث صحيح و ضعيف است. اين حديث به تصريح اهل فن از احاديث صحيح نبوده، بلكه خبر واحد ضعيفى است و شايستگى حجيت را به ويژه در اصول دين ندارد، و راويان ثقه تنها بخش پايان آن يعنى »اللهم وال من والاه« را نقل كردهاند.××× 1 نجاة المؤمنين )مخطوط( . ×××
و اما پاسخ سخنان كشميرى:
1. نسبت تضعيف حديث به ابوداوود دروغ است. پيشتر گذشت كه نسبت تضعيف حديث غدير به ابوداوود دروغ محض است. البته ابنابىداوودِ كذّاب اين حديث را ضعيف دانسته، ولى كشميرى به تقليد از شمارى از پيشينيان متعصّبش اين را به پدر يعنى ابىداوود نسبت داده نه پسر!
2. تمسك به تضعيف ابوحاتم نيز باطل است. پيشتر گذشت كه پندارهاى ابوحاتم و مانند او پيرامون حديث غدير باطل است، و دستاويزهاى وى براى تضعيف آن سست است. ضمن اينكه: آيا چيرگى و مهارت در حديث تنها از آنِ اين دو تن و مختصّ كسانى است كه بر فضائل اميرالمؤمنينعليه السلام خرده مىگيرند؟! البته پس از اينكه افرادى چون فخر رازى و تفتازانى چنين تُرّهاتى بر زبان راندهاند، تكرارش از سوى اين مرد عجيب نيست.
3. اين سخن كه تنها احمد بن حنبل حديث غدير را نقل كرده نيز دروغى است آشكار و البته تعصّبى كه از شدت دشمنى و كثرت جهل و كينهورزى اين مرد پرده بر مىدارد. اين كلامى است كه حتى پيشينيان متعصب او نيز ادعا نكردهاند!
4. كشميرى »مسند احمد بن حنبل« را آميختهاى از احاديث صحيح و ضعيف دانسته است. سخنى كه نزد جماعتى از محققان مانند سُبكى و ديگران باطل است.
5 . كشميرى مىگويد حديث غدير به تصريح اهل فن صحيح نيست. اين خود دروغ ديگرى است، زيرا آنگونه كه پيشتر گفته شد بسيارى از طرق حديث غدير به تصريح بزرگان فن حديث صحيح است.
6 . كشميرى مدّعى است كه حديث غدير خبر واحد ضعيفى است كه شايستگى حجيت را ندارد. در حالى كه صحت و تواتر اين حديث بنا بر سخنان روشن محققين و استوانههاى حديث آشكار گشت.
7. كشميرى مىنويسد: راويان ثقه تنها بخش پايانى آن يعنى »اللهم وال من والاه« را نقل كردهاند. كذب اين سخن نزد غير متخصصان هم روشن است، چه رسد به متخصصان.
دوم
زشتى ردّ احاديث
بر هر كس اندك دانشى به احاديث و آثار و سخنان دانشمندان سرشناس دارد، زشتى ردّ احاديث نبوى و بدى انكار و نپذيرفتن آنها روشن است. و البته روشن است كه هر گاه ردّ يك خبر واحد زشت و ناپسند باشد، زشتى انكار حديث متواتر بيشتر و بدتر خواهد بود. اينك نمونههايى در اين مورد را يادآور مىشويم:
1. بيهقى
بيهقى از عطاء بن يسار نقل كرده كه معاويه تُنگى از طلا يا نقره را به بيش از وزن آن فروخت. ابوالدرداء به او گفت: شنيدم كه پيامبرصلى الله عليه وآله از اين كار نهى كرد و فرمود كه اين چيزها را تنها بايد به قيمت وزن آنها فروخت. معاويه گفت: من در اين كار اشكالى نمىبينم. ابوالدرداء گفت: چه كسى داد مرا از معاويه مىستاند؟ من او را از سخن رسولاللَّهصلى الله عليه وآله آگاه مىكنم و او مرا از رأى خود خبر مىدهد. اى معاويه، من در سرزمينى كه تو باشى نخواهم زيست. بيهقى از شافعى نقل مىكند كه چون معاويه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را نپذيرفت، ابوالدرداء سرزمينى كه معاويه در آن بود را رها كرد.
همچنين شافعى گفته كه ابوسعيد خُدرى مردى را ديد و او را به يكى از سخنان نبى اكرمصلى الله عليه وآله آگاه كرد، ولى آن مرد با آن سخن مخالفت كرد. ابوسعيد به او گفت: به خدا سوگند هرگز سقف هيچ خانهاى من و تو را با هم پناه نخواهد داد.××× 1 جواهر العقدين )مخطوط( . ×××
2. ذهبى
ذهبى از قول احمد بن حنبل آورده كه هر كس حديث رسولخداصلى الله عليه وآله را ردّ كند بر لبه پرتگاه نابودى قرار گرفته است.××× 2 سير اعلام النبلاء: ج 11 ص 297. ××× پس منكران حديث غدير - كه گروهى از دانشمندان نامى از جمله ذهبى ناقل آن هستند - مُشرف بر پرتگاه هلاكتاند.
3. سيوطى
سيوطى نوشته كه ابومعاويه ضرير گفته است: زمانى نزد هارون الرشيد حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله خواندم. مردى از سران قريش حاضر بود و آن حديث را رد كرد. هارون خشمگين شد و گفت: شمشير و نِطْع××× 3 نِطْع: بساطى چرمين كه محكوم به قتل را بر روى آن سر مىبريدند. المعجم الوسيط )مترجم( . ××× بياوريد. زنديقى بر حديث پيامبرصلى الله عليه وآله خرده مىگيرد؟! من همواره او را آرام كردم تا آرام شد.××× 4 تاريخ الخلفاء: ج 1 ص 111. ××× حال اگر انكار كسى نسبت به يك حديث غير معروف دليل كفر باشد و او را سزاوار قتل و كيفر گرداند، قطعاً انكار فخر رازى نسبت به حديث غدير و كوشش وى براى ابطال آن همان مجازاتها را براى وى در پى خواهد داشت.
4. ذهبى
ذهبى از قول احمد بن حنبل نقل كرده كه به ابنابىذئب خبر رسيد كه مالك به اين حديث عمل نمىكند: خريدار و فروشنده تا وقتى كه از يكديگر جدا نشدهاند مىتوانند معامله را بر هم زنند. او گفت: بايد از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد كه هيچ، وگر نه گردنش را بزنند. حال آنكه مالك حديث را رد نمىكرد، بلكه تأويلش مىكرد.××× 1 تذهيب التهذيب )مخطوط( . ×××
5 . سيوطى
ابنقيّم جوزيّه پس از نقل حديثى طولانى از عبداللَّه بن احمد بن حنبل در موضوع رسيدن فرستادگان بنىالمنتفق به مدينه، آن حديث را ستوده و يقين به صدورش از پيامبرصلى الله عليه وآله دارد. وى همچنين به اعتماد بخارى به دو راوىِ اين حديث استناد كرده، و در آخر گفته كه جز فرد منكر و نادان يا كسى كه مخالف كتاب و سنت است اين حديث را انكار نمىكند.××× 2 زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج 3 ص 56 . ×××
6 . مكّى
ابوطالب محمد بن على مكّى تصريح كرده كه ردّ اخبار صفات خدا بطلان شرايع اسلام است، زيرا ناقلان اين اخبار همان كسانىاند كه شرايع دين و احكام ايمان را براى ما نقل كردهاند.
اگر اينان در نقل احكام شريعت عادلاند، بايد دانست كه سخن راوى عادل در هر موضوعى مقبول است. و اگر اينان در نقل اخبار صفات خدا دروغگو هستند، دروغگو در هر چه بگويد مردود است، و دروغ بستن بر خدا كفر است. پس چگونه شهادت كافر پذيرفته مىشود؟ و اگر بگوييم كه اينان بر خدا جرأت كردهاند و آنچه را از پيامبرش نشنيدهاند به صفات او افزودهاند، پس بر دروغ بستن به پيامبرصلى الله عليه وآله در نقل احكام سزاوارتر اند.
در اين سخن ابطال شرع و تكفير صحابه و تابعان ناقل روايات نهفته است! از همين رو است كه اهل حديث هر كس اخبار صفات خدا را نفى كرده تكفير كردهاند.××× 1 قوت القلوب. ××× ما نيز در اينجا درباره حديث غدير و منكرانش به همين شيوه استدلال مىكنيم، چرا كه حديث غدير كمتر از اخبار صفات نيست.
7-. سمعانى
ابوسعد سمعانى گفته كه فرقه بَتْريّه در ايمان عثمان شك دارند و او را كافر و دوزخى مىدانند، در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از بهشتى بودن عثمان خبر داده است. پس بتريه كافر هستند چون در درستى خبر آن حضرت شك كردهاند، و چنين كسى كافر است.××× 2 الانساب: »البتريّة« . ××× اگر شك در خبر پيامبرصلى الله عليه وآله مساوى با كفر است، پس منكر خبرى مانند حديث غدير قطعاً و به طريق اولى كافر خواهد بود.
8 . دولتآبادى
ملكالعلماء شهابالدين دولتآبادى مىنويسد: در »المضمرات« در كتاب الشهادات آمده است: هر كس خبر واحد و قياس را انكار كند و بگويد كه اينها حجت نيست كافر شده است، و اگر بگويد اين خبر صحيح نيست و اين قياس ثابت نشده است كافر نمىشود بلكه فاسق مىگردد.××× 3 هداية السعداء )مخطوط( . ××× بنابراين هر كس خبر متواتر را انكار كند قطعاً كافر خواهد گشت.
9. عبدالحليم
مولوى عبدالحليم گفته است: گذشت كه حديث شقّالقمر خبرى مشهور يا متواتر است. اگر اين خبر را مشهور بدانيم منكر آن گمراه است، و اگر متواترش بشناسيم منكرش كافر خواهد بود. زيرا اخبار روايت شده از رسولخداصلى الله عليه وآله - همانگونه كه در »شرح النخبة« روشن كردم و چكيدهاش را اينجا آوردم - سه گونه است:
الف. خبر متواتر: خبرى است كه جماعتى از جماعت ديگر كه تبانى آنان بر دروغسازى محتمل نيست آن را روايت كردهاند. منكر خبر متواتر كافر است.
ب. خبر مشهور: خبرى است كه راوى آن واحد است، اما پس از وى گروهى از گروهى ديگر - كه تبانىِ آنان بر كذب محال است - روايتش كردهاند. جز عيسى بن ابان، ديگران همه منكر خبر مشهور را كافر دانستهاند. ولى عيسى منكر چنين خبرى را گمراه دانسته است نه كافر، و درست هم همين است.
ج. خبر واحد: خبرى است كه راوى واحدى از راوى واحد ديگر نقل كرده باشد. منكر خبر واحد كافر نيست، اما اگر خبر واحد صحيح يا حسن باشد، منكر آن به سبب انكار آن گناه كرده است.××× 1 نظم الدرر فى سلك شقّ القمر. ×××
10. كتاب الخلاصة
در كتاب »الخلاصة« نيز آمده است: شمارى از مشايخ ما گفتهاند: هر كس حديثى را رد كند تكفير مىگردد. متأخّران افزودهاند: هر كس حديث متواترى را رد كند كافر شمرده مىشود. سخن درست همين است، اما اگر كسى خبر واحدى را از سر كوچك شمردن و انكار آن رد كند نيز تكفير خواهد شد.
پس نتيجه مىگيريم كه منكر حديث غدير را حتماً بايد تكفير كرد، چرا كه بر اساس اقوال دانشمندان برجسته و سرشناس ثابت شد كه حديث غدير خبرى متواتر است. اگر از تواتر اين حديث هم چشم بپوشيم، شك نيست كه خبر مشهورى است و به همين سبب منكر آن گمراه است.
11. قارى
على بن سلطان قارى در رسالهاش در رد امامالحرمين جوينى مىنويسد: جوينى گفته كه هر كس با شراب خرما وضو بگيرد خود را بدنامِ گيتى و مايه كيفر همه مردم كرده است. وى مانند اين سخن را به قفّال هم نسبت داده و خود را عاقل و كامل نيز پنداشته است! شكى نيست كه چنين سخنى كفر منكرين اين جواز و قائلان به گفتار جوينى را در پى دارد، زيرا ابوحنيفه جواز وضو با شراب خرما را بر اساس رأى خود برنگزيده بلكه بر اساس احاديثى كه صحابه بزرگ از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت كردهاند چنين فتوايى داده است. ضمن اينكه ابوحنيفه تنها نيست بلكه از ميان تابعين سفيان ثورى و عكرمه نيز وضو با شراب خرما را صحيح دانستهاند.××× 1 رساله در ردّ امامالحرمين جوينى )على بن سلطان قارى( . ×××
اگر انكار جواز وضو با شراب خرما باعث كفر مىشود، آن هم به اين دليل كه اين حكم بر پايه احاديث روايت شده از رسولخداصلى الله عليه وآله ثابت شده است، پس چرا منكرين حديث غدير تكفير نمىشوند؟! آيا حديث غدير مثل روايت جواز وضو با شراب خرما هم نيست؟!
اضافه بر اين، در اينجا هماهنگى سفيان ثورى و عكرمه با ابوحنيفه در اين فتوا دليل درستى آن و نادرستى مخالفان بيان شده است. پس در مورد حديث غدير چه بايد گفت؟! حديثى كه به شكل متواتر از رسولخداصلى الله عليه وآله نقل شده و بين همه محدثان مشهور است و همه آنان از قديم و جديد و در همه طبقات آن را روايت و به آن اعتنا كردهاند، و طرق آن را جمعآورى كرده و الفاظش را در كتابهاى گوناگون و نوشتههاى معتبر ثبت نمودهاند.
12. دهلوى
شاه ولىاللَّه دهلوى مىگويد: اگر كسى مقلّد يكى از پيشوايان باشد و حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله به او برسد كه با سخن پيشوايش مخالف باشد و البته گمان قوى نزد او اين باشد كه اين نقلى صحيح است، در ترك حديث آن حضرت و عمل به سخن غير او هيچ عذرى ندارد، چرا كه مسلمانان اين گونه نيستند. و اگر كسى چنين كند بيم آن مىرود كه منافق باشد.××× 2 التفهيمات الإلهية. ××× پس معلوم شد كه ردّ حديث صحيح و متواتر غدير خروج از جماعت مسلمين و پيوستن به منافقين را در پى دارد.
13. علامه حلّى
علامه حلّى گفته است: جمهور راويان نقل كردهاند: آنگاه كه علىعليه السلام در جنگ خندق به سوى عمرو بن عبدود عامرى مىرفت و مسلمانان از رويارويى با او ناتوان گشته بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تمام ايمان به رويارويى تمام كفر مىرود.
فضل بن روزبهان در پاسخ اين سخن مىگويد: اين حديث نقل درستى دارد و اين نيز از مناقب و فضائل علىعليه السلام است، كه تنها افراد بيمار در انديشه و سست ايمان آن را انكار مىكند. لكن سخن در اثبات نصّ است، و اين حديث اثباتكننده آن نيست. پس منكر حديث غدير قطعاً و به طريق اولى بيمارِ در انديشه و سست ايمان است.××× 1 منهاج الكرامة. ×××
سوم
تعصّب، علت انكار حديث غدير
گروهى از بزرگ دانشمندان اهلسنت به وضوح تصريح كردهاند كه هر كس بر صحت حديث غدير خرده گيرد متعصّب و منكر است و سخنش اعتبارى ندارد. به عنوان نمونه:
1. ميرزا محمد بن معتمدخان بدخشى
وى در مورد حديث غدير گفته كه اين حديث مشهور است، و جز متعصّب منكر بر صحّتش خرده نمىگيرد و سخن او بىاعتبار است، چرا كه طرق اين حديث بسيار فراوان است. ابنعقده آنها را در كتابى جداگانه گردآورده، و ذهبى تصريح كرده كه بسيارى از اين طرق صحيح است و شمارى از صحابه راوى اين حديث هستند.××× 2 نزل الابرار: ص 21. ×××
از اين سخن روشن شد كه بخارى و ابوحاتم رازى و ابنابىداوود و ابراهيم حربى و ابنحزم و فخر رازى و امثال اينان، افرادى متعصّب و منكرند.
2. شمسالدين جَزَرى
وى پس از تصريح به تواتر حديث غدير مىنويسد: بىبهرهگان از دانشِ حديث كه تلاش كردهاند اين حديث را تضعيف كنند معتبر نيستند.××× 1 اسنى المطالب فى مناقب على بن ابىطالبعليه السلام: ص 3. ×××
3. دهلوى
او در پاسخ به حديث غدير نوشته است: ناصبيان - كه خدا آنها را به خود وانهد - گفتهاند: اين حديث به فرض صحت، با حديثى كه نزد شما صحيح است و در كتابهاى صحاح آمده نسخ شده است، و آن اين حديث است كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خاندان ابوطالب ولىّ نيستند، بلكه تنها خدا و مؤمنانِ صالح ولىاند. اهلسنت در پاسخ مىگويند: نام ابوطالب در كتابهاى صحاح ما نيست و لفظ حديث چنين است: »خاندان فلان« . بنابراين شايد مقصود آن حضرت ابولهب باشد.
اعتقاد بيشتر اهلسنت همين است؛ آنان پنج تن از خاندان ابوطالب جز فرزندان او را استثنا كردهاند )يا خمس را به كسانى جز فرزندان او اختصاص دادهاند( . همچنين آمدن نام ابوطالب در روايتى كه ناصبيان نقل كردهاند بر ما حجت نيست.
نواصب مىگويند: در روايت صحيحى نقل شده كه عمرو بن عاص نام ابوطالب را آورده است. پاسخ ما اين است كه اين روايت نزد شما صحيح است نه پيش ما. و به فرض صحت، مراد از خاندان ابوطالب كسانىاند كه در آن روزگار مؤمن نبودند؛ مانند ابوطالب و برخى پسرانش. هرگز مراد از اين حديث سرور و مولاى ما علىعليه السلام و برادرشان جعفر و عقيل نيستند تا ادعاى شما مبنى بر نسخ حديث »مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ« به حديث مذكور درست باشد. همچنين ادعاى نسخ تنها زمانى ممكن است كه تاريخ صدور هر دو حديث معلوم باشد.
پاسخ برخى ديگر از اهلسنت اين است كه اين دو حديث از باب پيشگويى است، و پيشگويى نسخ نمىشود. ناصبيان در جواب گفتهاند كه هر گاه خبر متضمّن حكمى باشد نسخ آن درست است. مانند آيه »كُتِبَ عَلَيكُم إذا حَضَرَ أحَدَكُمُ المَوتُ إن تَرَكَ خَيراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأقرَبينَ« : بر شما واجب شد كه هر گاه مرگِ يكى از شما برسد اگر مالى باقى گذارده براى پدر و مادر و خويشان وصيت كند.××× 1 بقره / 180. ××× حديث »مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ« نيز - به فرض صحت - همين گونه است، زيرا متضمّن وجوب محبت است.××× 2 حاشيه تحفه اثنىعشريه. ×××
پس روشن شد كه ردّ حديث غدير از كارهاى ناصبيان است. ولى رازى و پيروانش بدتر از ناصبياناند، زيرا آنان به بطلان حديث غدير معتقدند و با تمام توان مىكوشند كه آن رد كنند. لكن ناصبيان فقط بر آن ايراد گرفتهاند، و در پاسخ به آن فرض صحتش را محتمل دانسته و به شكل واضح و با صراحت مدعى بطلانش نشدهاند.
- ↑ الصواعق المحرقه: ص ۲۵.
- ↑ انسان العيون: ج ۳ ص ۳۳۷ ، ۳۳۸.
- ↑ المرقاة: ج ۵ ص ۵۷۴ .
- ↑ المرقاة: ج ۵ ص ۵۶۸ .
- ↑ نواقض الروافض (مخطوط) .
- ↑ صحيح تِرمِذى. سنن ابن ماجه. المستدرک على الصحيحين. صحيح ابن حبّان. المختارة (ضياء مَقدِسى) و... .
- ↑ نواقض الروافض (مخطوط) : ذيل عنوان «تواتر حديث غدير» .
- ↑ المحاضرات: ج ۲ ص ۱۸۹. الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۲ و ج ۶ ص ۴۱۶. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۶۷ . الرياض النضرة: ج ۲ ص ۱۹۸، با اندكى اختلاف. الخميس: ج ۲ ص ۲۷۳. نجاة المؤمنين (مخطوط). المسند: ج ۵ ص ۱۲۹ ، ۱۳۰. صحيح بخارى با شرح ابن حجر: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۶۰۳ ، ۶۰۴ . المهذّب. المحلّى. مشكل القرآن. الاتقان فى علوم القرآن: ج ۱ ص ۸۱ ، ۸۲ .