آيه ۱۱۸ آل عمران و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۸: خط ۶۸:


==== ظهور کینه‌های پنهان در نامه‌ای از عمر به معاویه ====
==== ظهور کینه‌های پنهان در نامه‌ای از عمر به معاویه ====
گفته شده که در این نامه از هجوم به خانه حضرت زهرا عليها السلام و ضرب‌وجرح آن حضرت سخن گفته شده است. در این نامه وجود کینه‌های نهانی نشان داده شده است: «حَمله كوبنده‌اى بر ستاره درخشان بنى‌هاشم آوردم -همو كه داماد محمد است- و بر آن بانويى كه او را سيده زنان جهان قرار داده‌‏اند! در آن حمله به خالد بن وليد گفتم: تو و يارانمان سراغ آوردن هيزم برويد و من خانه را آتش مى‏‌زنم. منظره به‌قدرى دهشتناک بود كه نزديک بود از درِ خانه على باز گردم، ولى كينه‌هایم نسبت به على را به‌ياد آوردم و اينكه در ريختن خون بزرگان عرب ولع داشت و حيله محمد و سحر او را به‌خاطر آوردم. اين بود كه با لگد به در زدم در حالى كه فاطمه شكم خود را به در چسبانده بود و از باز شدن آن ممانعت مى‏‌كرد.
گفته شده که در این نامه از هجوم به خانه حضرت زهرا عليها السلام و ضرب‌وجرح آن حضرت سخن گفته شده است. در این نامه وجود کینه‌های نهانی نشان داده شده است: «حَمله كوبنده‌اى بر ستاره درخشان بنى‌هاشم آوردم -همو كه داماد محمد است- و بر آن بانويى كه او را سيده زنان جهان قرار داده‌‏اند! در آن حمله به خالد بن وليد گفتم: تو و يارانمان سراغ آوردن هيزم برويد و من خانه را آتش مى‏‌زنم. منظره به‌قدرى دهشتناک بود كه نزديک بود از درِ خانه على باز گردم، ولى كينه‌هایم نسبت به على را به‌ياد آوردم و اينكه در ريختن خون بزرگان عرب ولع داشت و حيله محمد و سحر او را به‌خاطر آوردم. اين بود كه با لگد به در زدم در حالى كه فاطمه شكم خود را به در چسبانده بود و از باز شدن آن ممانعت مى‏‌كرد. با اين ضربه از او صداى فريادى شنيدم كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. صداى ناله او را كه از سقط جنين بود شنيدم در حالى كه به ديوار تكيه داده بود. با اين همه، در را فشار دادم و داخل شدم. فاطمه رو در روى من ظاهر شد و من چنان بر دوگونه او سيلى زدم كه گوشواره او شكست و روى زمين افتاد و درد او شدت پيدا كرد و داخل اتاق شد و در آنجا فرزندش، كه على او را محسن نام نهاده بود، سقط شد».


با اين ضربه از او صداى فريادى شنيدم كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. صداى ناله او را كه از سقط جنين بود شنيدم در حالى كه به ديوار تكيه داده بود. با اين همه، در را فشار دادم و داخل شدم. فاطمه رو در روى من ظاهر شد و من چنان بر دوگونه او سيلى زدم كه گوشواره او شكست و روى زمين افتاد و درد او شدت پيدا كرد و داخل اتاق شد و در آنجا فرزندش، كه على او را محسن نام نهاده بود، سقط شد.
درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام براى بيعت به‌كار گرفته مى‏‌گويد: «عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. او را به اجبار از خانه‏‌اش بيرون آوردم و كشان‌كشان براى [[بیعت]] بردم، در حالى كه يقين داشتم كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد، ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى‌‏دانستم، ولى به زبان نمى‏‌آوردم. من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم؛ چرا كه مى‌ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته، تعجيل كند و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على را در آن مكان نمى‌ديد، به‌خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود. اى معاويه! چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‌‏هاى گذشته‌اش را مثل من بگيرد».


درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام براى بيعت به‌كار گرفته مى‏‌گويد: «عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. او را به اجبار از خانه‏‌اش بيرون آوردم و كشان‌كشان براى [[بیعت]] بردم، در حالى كه يقين داشتم كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد، ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى‌‏دانستم، ولى به زبان نمى‏‌آوردم. من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم؛ چرا كه مى‌ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته، تعجيل كند و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على را در آن مكان نمى‌ديد، به‌خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود. اى معاويه! چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‌‏هاى گذشته‌اش را مثل من بگيرد.
آن گاه معاويه را براى ادامه راه صحيفه و سقيفه تشجيع و نصيحت و راهنمايى مى‏‌كند و مى‏‌گويد: «اما تو اى معاويه و پدرت ابوسفيان و برادرت عتبه، بياد آور آنچه از شما در تكذيب محمد و سحرش سر زده است و آنچه بر ضد او در مكه توطئه مى‏‌كرديد تا آنجا كه در كوه حرا در پى قتل او بوديد و بعد از آن گروه‌ها را بر ضد او متحد كرديد. شما كه با اختيار خود مسلمان نشديد، بلكه در روز فتح مكه با اكراه مسلمان شديد و او شما را طُلَقاء (آزادشدگان) ناميد».


آن گاه معاويه را براى ادامه راه صحيفه و سقيفه تشجيع و نصيحت و راهنمايى مى‏ كند و مى‏ گويد:
سپس بار ديگر از جسارت و بى‌پروایی خود در ماجراى سقيفه مى‏‌گويد و بر ضديت با پيامبر صلى الله عليه و آله افتخار مى‌‏كند: «محمد به مردم چنين فهماند كه بر فراز منبرِ او جز خودش و على و متوليان امور از اهل‏ بيتش قرار نخواهند گرفت، ولى سحر او باطل شد و تلاش او پوچ گرديد و ابوبكر بر فراز آن منبر نشست و بعد از او من بر فراز آن قرار گرفتم و اميدوارم شما بنى‌‏اميه پايه‏‌هاى طناب آن باشيد. به همين جهت است كه اختيار امور را به تو سپرده‌‏ام و زمام آن را در اختيار تو قرار داده‌‏ام و تو را درباره آن آشنا كرده‌‏ام و با اين اقدامات با سخن محمد درباره شما مخالفت كرده‌ام».


اما تو اى معاويه و پدرت ابوسفيان و برادرت عتبه، بياد آور آنچه از شما در تكذيب محمد و سحرش سر زده است، و آنچه بر ضد او در مكه توطئه مى‏ كرديد تا آنجا كه در كوه حرا در پى قتل او بوديد، و بعد از آن گروه ‏ها را بر ضد او متحد كرديد. شما كه با اختيار خود مسلمان نشديد، بلكه در روز فتح مكه با اكراه مسلمان شديد و او شما را طُلَقاء (آزاد شدگان) ناميد.
آنگاه معاویه را هشدار مى‌دهد كه با ناشيگرى اهداف [[سقیفه]] را بر هم نزند: «اى معاويه، من با اينكه اين مطالب را به تو يادآور شدم و آنچه لازم بود برايت شرح دادم، ولى دلسوزانه و از روى نصيحت به تو مى‏‌گويم كه از بى‏‌ظرفيتى تو و تنگى‌سينه و بى‏‌صبرى‏‌ات مى‏‌ترسم، كه در آنچه به تو سفارش كردم و اينكه شريعت محمد و امت او را در اختيار تو قرار دادم عجله كنى و با طعن و شماتت يا رد بر محمد در دينى كه آورده يا اهانت به آن خود را هلاک كنى. در نتيجه آنچه من بالا برده‌‏ام پايين بياورى و آنچه بنا كرده‌‏ام فرو بريزى. به مردم چنان نشان مده كه در صدد از بين بردن حقوق خدا هستى، بلكه از سويى كه احتمال نمى‏‌دهند سراغ آنان برو و به‌دست خودشان آنان را به قتل برسان و با شمشير خودشان نابودشان كن و هيچ‌گاه مستقيماً با آنان برخورد مكن و در ظاهر با آنان مدارا كن و براى قتل آنان دست به دامان رئيسشان شو».


سپس بار ديگر از جسارت و بى‏پروايى خود در ماجراى سقيفه مى‏ گويد و بر ضديت با پيامبر صلى الله عليه و آله افتخار مى ‏كند:
سپس عمر تصريح مى‏‌كند كه آنچه گفتم اسرار من بود كه بايد آنها را مخفى نگه دارى: «من درباره خودمان و تو از قيام على و دو شيربچه‌اش حسن و حسين در امان نيستم. اگر گروهى از امت را با خود همراه كردى، پيش‌قدم شو و به كارهاى كوچک قانع مباش و به كارهاى بزرگ بپرداز. وصيت و عهد من (و اين نامه‌‏ام) را حفظ كن و آن را مخفى كن و به كسى نشان مده؛ چرا كه من نهان و آشكار خود را براى تو بيرون ريختم.<ref>بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۸۷-۳۰۰.</ref>
 
محمد به مردم چنين فهماند كه بر فراز منبرِ او جز خودش و على و متوليان امور از اهل‏ بيتش قرار نخواهند گرفت؛ ولى سحر او باطل شد و تلاش او پوچ گرديد و ابوبكر بر فراز آن منبر نشست و بعد از او من بر فراز آن قرار گرفتم، و اميدوارم شما بنى ‏اميه پايه‏ هاى طناب آن باشيد.
 
به همين جهت است كه اختيار امور را به تو سپرده ‏ام و زمام آن را در اختيار تو قرار داده ‏ام و تو را درباره آن آشنا كرده ‏ام، و با اين اقدامات با سخن محمد درباره شما مخالفت كرده ‏ام.
 
آن گاه معاویه  را هشدار مى ‏دهد كه با ناشيگرى اهداف [[سقیفه]] را بر هم نريزد:
 
اى معاويه، من با اينكه اين مطالب را به تو يادآور شدم و آنچه لازم بود برايت شرح دادم، ولى دلسوزانه و از روى نصيحت به تو مى‏ گويم كه از بى‏ ظرفيتى تو و تنگى سينه و بى‏ صبرى‏ ات مى‏ ترسم، كه در آنچه به تو سفارش كردم و اينكه شريعت محمد و امت او را در اختيار تو قرار دادم عجله كنى و با طعن و شماتت يا رد بر محمد در دينى كه آورده يا اهانت به آن خود را هلاک كنى و در نتيجه آنچه من بالا برده ‏ام پايين بياورى و آنچه بنا كرده ‏ام فرو بريزى.
 
به مردم چنان نشان مده كه در صدد از بين بردن حقوق خدا هستى، بلكه از سويى كه احتمال نمى‏ دهند سراغ آنان برو و به دست خودشان آنان را به قتل برسان و با شمشير خودشان نابودشان كن، و هيچ گاه مستقيماً با آنان برخورد مكن و در ظاهر با آنان مدارا كن و براى قتل آنان دست به دامان رئيسشان شو.
 
سپس عمر تصريح مى‏ كند كه آنچه گفتم اسرار من بود كه بايد آنها را مخفى نگه دارى:
 
من درباره خودمان و تو از قيام على و دو شيربچه ‏اش حسن و حسين در امان نيستم. اگر گروهى از امت را با خود همراه كردى پيش قدم شو، و به كارهاى كوچک قانع مباش و به كارهاى بزرگ بپرداز و وصيت و عهد من (و اين نامه ‏ام) را حفظ كن و آن را مخفى كن و به كسى نشان مده، چرا كه من نهان و آشكار خود را براى تو بيرون ريختم!!<ref>بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۸۷-۳۰۰.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:قرآن و غدیر]]
[[رده:قرآن و غدیر]]
۲۲۱

ویرایش