احتجاج خداوند با غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:
همینکه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.در روایت دیگر: ابر غلیظی ظاهر شد و رعد و برقی به وجود آمد و صاعقه‌ای رخ داد و آتشی فرود آمد و همه‌ی آن دوازده نفر را سوزانید.
همینکه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.در روایت دیگر: ابر غلیظی ظاهر شد و رعد و برقی به وجود آمد و صاعقه‌ای رخ داد و آتشی فرود آمد و همه‌ی آن دوازده نفر را سوزانید.


بعد از این ماجرا، آیه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ … »، یعنی «درخواست کننده‌ای عذاب واقع شدنی را درخواست کرد که کسی نتواند آن را دفع کند». پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری.
بعد از این ماجرا، آیه نازل شد:{{قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ﴿١﴾لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿٢﴾}}، یعنی «درخواست کننده‌ای عذاب واقع شدنی را درخواست کرد که کسی نتواند آن را دفع کند». پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری.


با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.
با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.

نسخهٔ ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۶

اصل واقعه‌ غدیر یک اتمام حجت الهی بر بشریت و ادامه‌ اتمام حجتهای خداوند با ارسال پیامبران بود. پس از غدیر نیز پروردگار قادر متعال- به عنوان مهر تأیید و امضای ربوبی- در چندین مقطع حساس، با یَدِ قدرت خود نشان داد که از هیچکس هیچ عذری درباره‌ اعتقاد به غدیر و ابلاغ آن به نسلهای آینده پذیرفته نیست و مخالفت با غدیر شمشیر کشیدن در برابر خالق جهان است.

بحارالانوار: ج 37 ص 136 و 162 و 167. عوالم: ج 3: 15 ص 56 و 57 و 129 و 144.

الغدیر: ج 1 ص 193.

واقعه‌ی عجیبی که به عنوان یک معجزه، امضای الهی را بر خط پایان غدیر ثبت کرد جریان «حارث فهری» بود که در آخرین ساعات روز سوم، بهمراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمدند و او از طرف بقیه گفت:

[صفحه 26]

ای محمد سه سؤال از تو دارم: شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خود را از جانب پروردگارت آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا این علی بن ابی‌طالب که گفتی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ … » از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:

خداوند به من وحی کرده است، و واسطه‌ی بین من و خدا جبرئیل است، و من اعلان کننده‌ی پیام خدا هستم و بدون اجازه‌ی پروردگارم خبری را اعلان نمی‌کنم.

حارث گفت:

«خدایا، اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست». و به روایتی: «خدایا، اگر محمد در آنچه می‌گوید صادق و راستگو است شعله‌ای از آتش بر ما بفرست»!!

همینکه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.در روایت دیگر: ابر غلیظی ظاهر شد و رعد و برقی به وجود آمد و صاعقه‌ای رخ داد و آتشی فرود آمد و همه‌ی آن دوازده نفر را سوزانید.

بعد از این ماجرا، آیه نازل شد:Ra bracket.png سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ﴿١﴾لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿٢﴾ پرونده:La bracket.png، یعنی «درخواست کننده‌ای عذاب واقع شدنی را درخواست کرد که کسی نتواند آن را دفع کند». پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری.

با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.

بحارالانوار: ج 37 ص 120 و 161. عوالم: ج 3: 15 ص 85 و 136.

مسئله‌ی دیگری که پس از خطبه‌ی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد، این بود که مردی زیبا صورت و خوشبوی را دیدند که در کنار مردم ایستاده و می‌گوید:

بخدا قسم، روزی مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکد نمود، و برای او پیمانی بست که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمی‌زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند.

در اینجا عمر نزد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود:

آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود!

اثبات الهداة: ج 2 ص 153.

عده‌ای از منافقین نزد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمدند و از آنحضرت آیت و نشانه‌ای خواستند. حضرت فرمود: آیا روز غدیر خم برای شما کافی نبود که وقتی من علی را به امامت منصوب نمودم، منادی از آسمان ندا داد: این ولی خداست تابع او باشید وگرنه عذاب خدا بر شما نازل می‌شود. بر حذر باشید!

بحارالانوار: ج 41 ص 228.

روزی ابوبکر نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و به خیال اینکه توجیهی برای غصب خلافت یافته گفت: پیامبر درباره‌ی مسئله‌ی ولایت تو بعد از ایام ولایت در غدیر چیزی را

[صفحه 28]

تغییر نداده و من شهادت می‌دهم که تو مولای من هستی و بدین مطلب اقرار می‌نمایم و در زمان پیامبر هم به عنوان امیرالمؤمنین بر تو سلام کردم، ولی اینکه «تو خلیفه‌ی او باشی» در این باره چیزی به ما نگفته است!!

این قبیح‌ترین شکل عناد و لجاجت بود که با نام بردن غدیر و آوردن اسم ولایت و اقرار به آن فقط با ذکر کلمه‌ی «خلافت» بخواهد القای شبهه‌ای کند. لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام بجای اینکه مسئله را بر سر خلافت یا ولایت و یا هر کلمه‌ای که احتیاج به معنی کردن دارد ببرند، معجزه‌ای نشان دادند تا اتمام حجت مستقیم الهی بر او باشد و فرمودند:

چطور است پیامبر صلی اللَّه علیه و آله را به تو نشان دهم تا به تو بگوید من به این مسئله‌ای که به خود اختصاص داده‌ای از تو سزاوارترم و اگر خود را از این مقام عزل نکنی مخالفت خدا و رسول نموده‌ای؟

ابوبکر گفت: اگر آنحضرت را نشانم دهی و کمتر از این را هم به من بگوید برایم کافی است! حضرت فرمود: بعد از نماز مغرب نزد من بیا تا آنحضرت را به تو نشان دهم.

این چیزی جز معجزه‌ی نبود که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بعد از رحلت دوباره زنده شود و غدیر را در چشم غاصب تکرار کند. بعد از نماز مغرب ابوبکر همراه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مسجد قبا آمدند و دیدند پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در سمت قبله‌ی مسجد نشسته است. آنحضرت به خطاب ابوبکر فرمودند:

ای ابوبکر، بر ضد ولایت علی اقدام کرده‌ای و در جای او نشسته‌ای که جای نبوت است و جز او کسی مستحق آن نیست، زیرا او وصی و خلیفه‌ی من است. تو دستور مرا کنار گذاردی و آنچه به تو گفته بودم مخالفت نمودی و خود را به غضب خدا و من دچار ساختی. این لباسی را که بغیر حق بر تن کرده‌ای و اهلش نیستی بیرون بیاور و الاّ وعده‌ی تو آتش است!

[صفحه 29]

پس از این ماجرا امیرالمؤمنین علیه‌السلام به سلمان فرمود: اکنون این خبر را به عمر خواهد گفت و اگر قصد بازگشت هم داشته باشد او مانع خواهد شد.

ابوبکر سراغ عمر آمد و همه چیز را برای او تعریف کرد. عمر گفت: چه سست عقیده و ضعیف العقل هستی! نمی‌دانی که این هم گوشه‌ای از سحر اوست! بر سر آنچه بوده‌ای پایدار باش!!!

بحارالانوار: ج 31 ص 447، ج 37 ص 199. عوالم: ج 3: 15 ص 89 و 490. الغدیر: ج 1 ص

93. تفصیل بیشتر ماجرا در ص 54 کتاب حاضر آمده است.

پس از بیست و پنج سال خفقان که می‌رفت نسلهای جدید را از غدیر بی‌خبر گذارد، در زمان خلافت ظاهری امیرالمؤمنین علیه‌السلام، آنحضرت برای احیای غدیر اقدامات اساسی فرمود. در چنان شرایط حساسی که غدیر می‌رفت تا جان تازه‌ای به خود گیرد، نیاز به عده‌ای از حاضران در غدیر بود که با شهادت به آنچه خود در آن حضور داشته‌اند و بچشم خود دیده‌اند مؤیِّد سخنان حضرت در پیشگاه مردمی باشند که در اثر تبلیغات سوء دشمنان از صاحب غدیر فاصله پیدا کرده‌اند و بسیاری از باورها برایشان در مرحله‌ی ابتدائی است.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در میدان بزرگ کوفه مجلس مهمی تشکیل دادند که در آن عده‌ی قابل توجهی از حاضرین غدیر بودند. حضرت در حضور آن جمعیت انبوه کسانی را که در غدیر حاضر بوده‌اند و منصوب کردن آنحضرت را بچشم خود دیده‌اند، قسم داد که برخیزند و شهادت دهند.

عده‌ای که حداقل سی نفر می‌شدند برخاستند و به آنچه دیده بودند شهادت دادند. در این میان هشت نفر که همه حضور آنان در غدیر را می‌دانستند برای شهادت برنخاستند. وقتی حضرت از آنان علت را پرسید، بهانه آوردند که فراموش کرده‌ایم! و گویا طوری فراموش کرده بودند که با یادآوری هم به خاطرشان نیامد!!!

[صفحه 30]

در اینجا حضرت فرمود: اگر در این بهانه‌ای که می‌آورید دروغ می‌گویید و عذر بیجا تراشیده‌اید خدا شما را به بلایی مبتلا کند که برای همه‌ی مردم آشکار و ثابت شود. سپس برای هر یک بلای خاصی را ذکر کردند و مجلس پایان یافت.

همه‌ی هشت نفر به بلاهایی که حضرت فرموده بود گرفتار شدند و بین مردم به نفرین شده‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام معروف گردیدند. این بلای الهی بر منکرین غدیر به معنای اتمام حجت الهی و اثبات پشتوانه‌ی خدایی برای غدیر بود و نتیجه‌ای که از آن گرفته شد این بود که اگر شاهدان غدیر با بهانه‌ی دروغین برای شهادت به پا نمی‌خیزند ولی این خداوند است که با رسوا کردن آنان، برای غدیر شهادت می‌دهد.