معصومین علیهم السلام

از ویکی غدیر

آيه «فَآمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا وَ الله بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»[۱]

غدير همان اندازه كه يک اعتقاد بود يک دستور نيز بود. دستورى به گستردگى جوانب مختلف آن، كه مجموعه ‏اى از ايمان و اطاعت و پيمان در يک سو و حمد و سپاس و تشكر از اين نعمت در سوى ديگرِ آن به چشم مى‏ خورد.

اين فرامين خاص كه در غدير به مردم داده شد وظايف آنان را در آن مقطع خاص به عنوان مقدمه‏ اى براى آينده ‏ها تعيين كرد.

بسيار جالب است كه آيات قرآن پشتيبانِ اين اوامر غديرى است كه مستقيماً در كلام پيامبر صلى الله عليه وآله بدان ها استشهاد شده است. آياتى كه به اين عنوان در غدير به صورت تركيب و تضمين در كلام حضرت ديده مى‏ شود ۱۰ آيه است، كه يكى از آنها آيه 8 سوره تغابن و آيه ۱۵۷سوره اعراف است:

«فَآمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا وَ الله بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»: «به خدا و رسولش و نورى كه نازل كرديم ايمان آوريد و خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است».

«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ، فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۲]:

«آنان كه پيروى مى‏ كنند از پيامبر امّى كه ذكر او را در تورات و انجيل نوشته شده مى ‏يابند، او كه آنان را به معروف امر مى ‏كند و از منكر نهى مى‏ نمايد و طيبات را بر آنان حلال مى‏ كند و بار سنگين و زنجيرهايى كه بر گردنشان است از آنان بر مى‏ دارد. پس آنان كه به او ايمان آورند و تعظيمش نمايند و ياريش كنند و از نورى كه همراه او نازل شده پيروى نمايند رستگارند».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذى انْزِلَ مَعَهُ ... .

مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّ وَ جَلَّ مَسْلُوكٌ فِىَّ، ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ ابى ‏طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ الَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ:

اى مردم، ايمان آوريد به خدا و پيامبرش و نورى كه همراه او نازل شده است.

اى مردم، نور از طرف خداوند عز و جل در من نهاده شده و سپس در على بن ابى‏ طالب و سپس در نسل او تا مهدى قائم قرار داده شده است.[۳]

موقعيت تاريخى

در اواسط خطابه غدير كه پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله امامت را به شدت مورد تأكيد قرار داده و دشمنان امامت را نيز معرفى مى ‏نمايد، ايمان به نور الهى را مطرح مى ‏فرمايد به عنوان دستورى كه به زير بناى خلافت غدير باز مى‏ گردد. حضرت براى اين منظور آيه ۸ سوره تغابن را عيناً در كلام خود تضمين مى ‏نمايد و حرف «فاء» را از اول آن بر مى‏ دارد و كلمه «مَعَهُ» را با تغيير فعل «أَنْزَلْنا» به «انْزِل» تركيب مى ‏نمايد. ممكن است آيه ۱۵۷ سوره اعراف نيز مورد توجه حضرت بوده و بدين صورت در كلام حضرت تضمين شده باشد.

موقعيت قرآنى

آيه سوره تغابن در قرآن به دنبال چند آيه درباره كسانى كه از پذيرفتن دين الهى سر باز مى ‏زنند آمده است، كه از آيه ۵ اين سوره آغاز مى‏ شود. در اين آيات چنين مطرح مى‏ كند كه آيا خبر كافرين به شما نرسيده است كه وقتى پيامبران براى هدايتشان مى‏ آمدند آنان مى‏ گفتند: آيا بشرى مى ‏خواهد ما را هدايت كند؟!

آنگاه در پاسخ به چنين تفكرى نورانيت نازل شده به همراه انبياء را مطرح مى‏ فرمايد تا آنان را با بشر عادى قياس نكنند و مى ‏فرمايد: «ايمان بياوريد به خدا و رسولش و نورى كه نازل كرديم ...». اين جمله با كلام حضرت كه در خطبه مى ‏فرمايد: «نورى كه همراه او نازل شده» شباهت زيادى دارد، ولى كلمه «مَعَهُ» همراه آن نيست.

در آيه سوره اعراف پيروانِ پيامبرصلى الله عليه وآله را توصيف مى ‏كند كه نام آن حضرت را در تورات و انجيل مى ‏يابند، و اينكه دستورات حضرت امر به معروف و نهى از منكر است و حلال و حرام را تعيين مى ‏نمايد. سپس به عنوان نتيجه گيرى مى‏ فرمايد:

«كسانى كه به او ايمان آوردند و حرمت او را نگاه داشتند و او را يارى كردند و از نورى كه همراه او نازل شده پيروى كردند، رستگارانند». جمله «نورى كه همراه او نازل شده» همان است كه عيناً در قسمت دوم جمله حضرت در خطبه آمده است.

تحليل اعتقادى

تحليل اعتقادى اول

تفسيرى كه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه در چهار سطر بعد نموده سِرى از اسرار الهى است كه مقام عظيم چهارده معصوم ‏عليهم السلام را به ما مى‏ فهماند. آيه قرآن مى‏ فرمايد: «به خدا و رسولش و نورى كه نازل كرديم ايمان بياوريد»، و پيامبرصلى الله عليه وآله آن را در سه مرحله تفسير نموده است:

در مرحله اول پيامبر صلى الله عليه و آله با تعبير «انْزِل مَعَهُ» اين مطلب را بيان مى‏ كند كه اين نور با آن حضرت و همراه او نازل شده است.

در مرحله دوم اين همراه بودن را با ظرافت ادبى تمام بيان مى ‏فرمايد و از كلمه «مسلوک» استفاده مى ‏نمايد، كه مثال آن دانه ‏هاى تسبيح است كه نخ در آن مسلوک است يعنى از آن عبور كرده و با اين عبور آن را يكپارچه و بهم بافته نموده است. يعنى نور اين گونه در وجود ما نهاده شده و وارد شده و سراسر وجودمان نورانى است چرا كه اين نور مسلوک است. در نسخه ‏اى ديگر كلمه «مَسْبُوک» به كار رفته كه همين معنى را تأكيد مى‏ كند، يعنى: نور در وجود ما قالب ريزى شده است و وجود ما يک پارچه نور است.

در مرحله سوم به همه اعلام مى ‏كند كه اين نور مخصوص من نيست، بلكه بعد از من على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و امامان بعد از او تا حضرت مهدى‏ عليه السلام همگى نورانى ‏اند و نور در وجود آنان قالب‏ ريزى شده و يک پارچه نورند.

تحليل اعتقادى دوم

با اذعان به اينكه معرفت به چنين مقام نورانى دلى نورانى مى ‏طلبد، و ما خود را بسيار ضعيف ‏تر و كوچک ‏تر از آن مى‏ دانيم كه قابليت درک چنان منزلتى را در خود بدانيم، ولى كلمات خود معصومين ‏عليهم السلام در شناساندن اين نورانيت ما را كافى است و گوياى بسيارى از زواياى آن است.

امام باقر عليه السلام در ترسيم بسيار ظريفى از اين نور الهى در وجود معصومين ‏عليهم السلام و آثار آن همين آيه «فَآمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا» را مطرح نموده فرمود: «به خدا قسم مقصود از نور در آيه، نورِ امامان آل محمد عليهم السلام تا روز قيامت است. به خدا قسم آنانند نور خدايى كه نازل شده است. به خدا قسم آنانند نور خداوند در آسمان و زمين. به خدا قسم نور امام در قلوب مؤمنين از آفتاب تابان در روز نورانى ‏تر است. به خدا قسم امامان قلوب مؤمنين را نورانى مى ‏كنند، و خداوند نور آنان را از هر كس به خواهد مانع مى‏ شود و قلب او ظلمانى مى‏ شود. به خدا قسم بنده اى ما را دوست نمى‏ دارد و ولايت ما را نمى‏ پذيرد تا خداوند قلب او را پاک گرداند؛ و قلب بنده مسلمانى را پاک نمى ‏كند تا در برابر ما تسليم شود و با ما در سِلم و صفا باشد...».[۴]

آنچه در اين كلام امام باقر عليه السلام آمده در خطابه غدير به عنوان نتيجه ‏گيرى مطرح شده است. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از ذكر آيه «وَ النُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا»، و قبل از تفسير آن فرمود: فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلى ما يَجِدُ لِعَلِىٍّ فى قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ، يعنى: پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حب يا بغض نسبت به على مى ‏يابد!!

تحليل اعتقادى سوم

اكنون جا دارد كيفيت آميختن نورانيت در وجود ايشان را از لسان مباركشان بشنويم، تا عظمت آن را در اعتقاد خويش جاى دهيم و سرچشمه آن را بدانيم.

امام صادق‏ عليه السلام آغاز خلقت جهان را از نورى به تصوير مى‏ كشد كه آغاز همه انوار است و مى‏ فرمايد: «خداوند (در آغاز خلقت) نور الانوار را خلق فرمود كه انوار از آن نورانى شدند و از نور خود در آن جارى ساخت كه نورها از آن نورانى شدند، و اين همان نورى است كه محمد و على از آن خلق شدند».[۵]

اين آغاز نورى است كه مى‏ خواهد در وجود معصومين‏ عليهم السلام قرار گيرد. ادامه اين مسير را پيامبرصلى الله عليه وآله چنين بيان مى‏ فرمايد: «اولين خلقى كه خدا خلق فرموده نور من است كه آن را از نور خود خلق كرده و آن را از جلال عظمت خويش مشتق نموده است».[۶]

آنگاه اعتقاد ما را با بيان ديگرى كامل‏ تر مى‏ نمايد و مى ‏فرمايد: آنگاه كه خداوند خواست ما را خلق كند كلمه‏ اى فرمود كه نورى از آن خلق كرد. سپس كلمه ديگرى فرمود كه از آن روحى خلق نمود. آنگاه نور را با روح ممزوج نمود، و مرا و على و فاطمه و حسن و حسين را خلق كرد.[۷]

اگر دقيق بنگريم وارد محيطى با ظرافت شده‏ ايم كه در هر مرحله حسّ كنجكاوى بيش از پيش تحريک مى ‏شود. امام باقر عليه السلام مى‏ فرمايد: اولين مخلوقى كه خدا خلق كرد محمد و عترت هدايت كننده و هدايت شده او بودند كه اشباح نورى در پيشگاه خداوند بودند. پرسيدند: اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور! بدن ‏هاى نورانى بدون ارواح كه به يک روح واحد تأييد مى‏ شدند، و آن روح القدس بود.[۸]

تحليل اعتقادى چهارم

اكنون نوبتِ آن است كه ارتباط آن خلقت نورانى را با مسئله نبوت و امامت بدانيم تا نكته اصلى در آيه «وَ النُّورِ الَّذى انْزِلَ مَعَهُ» را دريابيم. امام صادق‏ عليه السلام تاريخچه اعتقادى اين ارتباط را چنين بيان مى ‏فرمايد: محمد و على‏ عليهما السلام دو هزار سال قبل از خلقت مخلوقات نورى در پيشگاه خداوند جل جلاله بودند. آنگاه كه ملائكه خلق شدند آن نور را ديدند كه سرچشمه ‏اى داشت و شعاع هاى نورانى از آن منشعب بود. پرسيدند: خداى ما و سيد ما، اين نور چيست؟ خداوند عز و جل فرمود: اين نورى است كه اصل آن نبوت و فرع آن امامت است. نبوت براى محمد بنده و پيامبر من، و امامت براى على حجت و ولى من است، كه اگر آن دو نبودند مخلوقات را خلق نمى‏ كردم.[۹]

در جلوه ‏اى ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد: من و على چهارده هزار سال قبل از خلق آدم در پيشگاه خداوند نورى بوديم. آنگاه كه خدا آدم را خلق نمود آن نور را دو قسمت نمود: جزئى من و جزء ديگر على.[۱۰]

امام زين‏ العابدين ‏عليه السلام اتحاد رشته نبوت و امامت با ذكر همه معصومين‏ عليهم السلام را چنين بيان فرموده است: خداوند محمد و على و يازده امام بعد از او را از نور عظمتش ارواحى خلق نمود كه در پرتو نورش قبل از خلقت مخلوقات او را عبادت مى‏ كردند.[۱۱]

اين نورانيت پيچيدگى خاصى دارد كه اقتضا مى‏ كند آن را ساده ننگريم و تعمق بيشترى در اين فصل اعتقادى داشته باشيم. همان گونه كه يک سوى اين نور محمد و على صلوات الله عليهما هستند سوى ديگر آن حضرت زهرا عليها السلام است.

جا دارد كلام امام صادق‏ عليه السلام در اين باره را با دقت مورد توجه قرار دهيم، آنگاه كه از حضرتش پرسيدند: چرا حضرت فاطمه‏ عليها السلام «زهرا» ناميده شده است؟ فرمود: زيرا خداوند او را از نور عظمتش خلق نمود. وقتى نور او تابيد آسمان‏ ها و زمين به نور او روشن شد و چشمان ملائكه را خيره كرد. آنان به سجده افتادند و گفتند: خداى ما و سيد ما، اين نور چيست؟ خداوند در پاسخ آنان چنين وحى فرستاد:

اين نورى از نور من است كه او را در آسمان جاى داده ‏ام و او را از عظمت خويش خلق نموده ‏ام. او را از صلب پيامبرى از پيامبرانم بيرون مى‏ آورم كه او را بر همه پيامبرانم فضيلت داده‏ ام. از اين نور امامانى بيرون مى‏ آورم كه براى بپا داشتن امر من قيام مى‏ كنند و مردم را به سخن حق من هدايت مى ‏نمايند آنان را پس از پايان وَحيَم جانشينانم در زمين قرار مى‏ دهم.[۱۲]

تحليل اعتقادى پنجم

اكنون نوبت آن است كه آثار اين نور را در كلام معصومين ‏عليهم السلام پى بگيريم. حضرت زهرا عليها السلام درياى علم را منشعب از اين خلقت نورانى بيان مى‏ كند و مى ‏فرمايد: «خداوند نور مرا خلق كرد و من مشغول تسبيح خدا شدم. سپس نور مرا به درختى از درختان بهشت سپرد و از آن درخت نور ساطع شد. (شب معراج كه) پدرم وارد بهشت شد خداوند به او الهام كرد ميوه آن درخت را چيده تناول كند.

پدرم آن ميوه را ميل كرد و خداوند اين گونه مرا به صلب پدرم منتقل نمود. سپس مرا به خديجه منتقل نمود و او مرا به دنيا آورد. از آن نور، من به آنچه واقع شده و آنچه خواهد شد و آنچه نبايد اتفاق بيفتد علم دارم».[۱۳]

اين كلام حضرت زهرا عليها السلام دريچه‏ اى بزرگ از آثار اين خلقت نورانى را به روى ما مى ‏گشايد، و ما را مشتاق مطالب بيشترى در اين زمينه مى‏ نمايد. امام باقر عليه السلام درباره آيه «الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِى زُجاجَةٍ ...» مى‏ فرمايد: مشكاتى كه در آن مصباح است (چراغدانى كه در آن چراغ است) منظور علم در سينه پيامبرصلى الله عليه وآله است. مصباحى كه در زجاجه است (چراغى كه در شيشه است) منظور همان علم در سينه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است.[۱۴]

در همين زمينه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در توصيف شب معراج مى ‏فرمايد: در آن شب نور چشمانِ پيامبرصلى الله عليه وآله را فراگرفت، و آن حضرت عظمت پروردگارش را با قلب خود ديد نه با چشمانش.[۱۵]

تشبيه اين نورانيت به چراغ و چراغدان و شيشه همه براى فهماندن آثار هدايت در آن است. امام باقر عليه السلام اين نكته را به صورت روشن ‏ترى چنين بيان مى ‏نمايد: خداوند علم خود را نزد جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده است، آنجا كه مى‏ فرمايد:

«الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، يعنى: من هدايت كننده آسمان‏ ها و زمينم. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ»، يعنى: مَثَل علمى كه به او عطا كرده‏ام و با آن هدايت مى ‏شوند مانند چراغدانى است كه چراغى داخل آن است. بنابراين چراغدان قلب محمد صلى الله عليه و آله است، و چراغ همان نورى است كه علم در آن است... .[۱۶]

اكنون كه مسير اين نور نهاده شده در وجود معصومين‏ عليهم السلام را دانستيم، آثار نورانى آن در هدايت مستقيم مردم برايمان شگفت ‏انگيز خواهد بود. در شب معراج خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا محمد، به على خبر بده كه او پرچم هدايت و امام اوليائم، و نور كسانى است كه مرا اطاعت كنند.[۱۷]

در فرمايشى پيامبرصلى الله عليه وآله نورِ بهشت را كه آخرين منزل هدايت يافتگان است به اين نور ارتباط مى‏ دهد و مى ‏فرمايد:

آنگاه كه خداوند عز و جل بهشت را خلق فرمود آن را از نور عرش خود خلق كرد. سپس از آن نور گرفت و ثُلثى را به من و ثلثى به فاطمه و ثلثى را به على و اهل ‏بيتش داد. به هر كس از آن نور رسيده باشد به ولايت آل محمد هدايت مى‏ شود، و به هر كس از آن نور نرسيده باشد از ولايت آل محمد منحرف مى ‏شود.[۱۸]

آثار آن نور هدايت در شيعيان تأثير عجيبى مى ‏گذارد و به آنجا مى ‏رسد كه «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ الله». اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه مؤمن چگونه با نور خدا مى نگرد، فرمود: زيرا ما از نور خدا خلق شده ‏ايم و شيعيان ما از نور ما خلق شده ‏اند. لذا آنان برگزيدگان ابرار و پاكان نشاندار هستند، كه نورشان مانند ماه شب چهارده در شب تاريک به ديگران روشنى مى‏ بخشد.[۱۹]


اكنون روشن شد كه چگونه يک آيه از قرآن كريم در غدير با عميق‏ ترين معانيش تفسير شده و اسرارِ الهى آن در ميان نهاده شده و به نسل‏ هاى آينده مسلمين هديه شده است.

خدايا تو را شكر گزاريم كه جانشينان خود در زمين را با چنين نور الانوارى فرستاده‏ اى، و اين نور را در اعماق وجودشان قرار داده ‏اى به گونه ‏اى كه از آنان جدايى ناپذير است. از تو مى‏خواهيم شعاعى از اين نور هدايت را كه نصيبمان فرموده ‏اى در دلمان ثابت فرمايى تا همراه آن انوار چهارده گانه، بهشت نورانى را منزل آخرين خود نماييم.

خدايا، اكنون ما در عصر نور چهاردهم قرار گرفته ‏ايم و دوران ظلمانى غيبت او را با شعاع پر تلألؤ نورش از پس ابرهاى فتنه به سر مى‏ آوريم. اين آرزوى ما را برآور كه با ظهورش مظهر كامل نور الانوار را ببينيم، و از پرتو نورش عقول خود را نورانى كنيم، و راه سبز هدايت را سريع ‏تر بپيماييم.

اثر ولايت و محبت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام[۲۰]

سخنرانى تاريخى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.

در بخش هفتم، حضرت تكيه سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام قرار دادند و فرمودند: «اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد شيعيان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام هستند».

سپس آياتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آن ها را به شيعيان و پيروان آل‏ محمد عليهم السلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آل‏ محمد عليهم السلام معنى كردند.

اهل‏ بيت ‏عليهم السلام در قرآن[۲۱]

امام باقرعليه السلام به ابوبصير فرمود: آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى‏ الامر منكم» درباره  على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نازل شده است.

ابوبصير عرض كرد: مردم به ما مى ‏گويند: چرا خداوند نام على و اهل‏ بيتش را در كتابش ذكر نكرده است؟

حضرت فرمود: به مردم بگوييد: خداوند نماز را بر پيامبرش نازل كرده و سه و چهار ركعت بودن آن را ذكر نكرده تا آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را براى مردم تفسير نموده است. (و همچنين زكات و حج را)، و نيز نازل كرده «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» كه درباره على و حسن و حسين ‏عليهم السلام است.

(دربيان كلمه «اولى الامر») پيامبرصلى الله عليه وآله درباره على‏ عليه السلام فرموده: «من كنت مولاه فعلى مولاه»، و نيز فرموده: «شمارا به كتاب خدا و اهل ‏بيتم وصيت مى ‏كنم...». اگر پيامبرصلى الله عليه وآله سكوت مى‏ كرد و اهل آيه «اولى الامر» را معرفى نمى‏ كرد آل عباس و آل عقيل و ديگران آن را ادعا مى‏ كردند!!... وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت على‏ عليه السلام صاحب اختيار مردم بود... . چون پيامبرصلى الله عليه وآله ولايت او را به مردم ابلاغ فرموده و او را منصوب نموده بود.[۲۲]

پايه‏ هاى اعتقادى خطبه غدير[۲۳]

در يک جمع‏ بندى، بنيان‏ه اى اساسى ولايت در خطبه غدير، به گونه ‏اى بنا نهاده شده كه درجات و جايگاه هر يک از آن ها در اعتقاد معين باشد. يكى از پايه‏ هاى اعتقادى خطبه غدير بيان فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است.

تفسير سوره هل اتى[۲۴]

در آن زمانِ محدود در خطبه بلندِ غدير، سه سوره قرآن به طور كامل مورد تفسير قرار گرفته است. اين نشانه اهميت سوره ‏هاى مزبور در ارتباط با ولايت است، و از سوى ديگر گوياى حضور گسترده قرآن در غدير است.

يكى از آن ها سوره هل ‏اتى است. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود:

وَ لا شَهِدَ الله بِالْجَنَّةِ فى «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ» الاّ لَهُ، وَ لا انْزَلَها فى سِواهُ وَ لا مَدَحَ بِها غَيْرَهُ: خداوند در سوره «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ» شهادت به بهشت نداده مگر براى على، و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره غير او را مدح ننموده است.[۲۵]

اين سوره از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

در اواسط خطبه كه پيامبرصلى الله عليه وآله فضايل عظيم على‏ عليه السلام را بر مى‏ شمرد بر نقطه‏ اى بلند از آن توقف كرد تا به شرح بيشتر آن بپردازد. آن قُله فضيلت رضاى خدا و رسول از على‏ عليه السلام بود، كه يكى از شواهد آن را سوره هل اتى مطرح نمود و در جملاتى كوتاه سوره ‏اى با ۳۱ آيه را در دو جهت تفسير فرمود: اول شأن نزول آن است، و دوم شهادت پروردگار به بهشت.

موقعيت قرآنى

از آيه ۵ تا ۲۲ سوره دهر مربوط به اصل داستان است كه على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام و خانواده ‏اش براى شفاى دو فرزند خود امام حسن و امام حسين ‏عليهما السلام، سه روز روزه نذر كردند.

پس از شفاى فرزندان همه اهل خانه سه روز روزه گرفتند، و هر روز هنگام افطار مستمندى بر در خانه از آنان كمكى خواست. روز اول مسكين و روز دوم يتيم و روز سوم اسيرى بود. همه اهل خانه تنها افطارشان را كه قرص ‏هاى نان بود به فقير دادند و با آب افطار كردند. روز سوم كه ايثار اهل اين خانه به اوج خود رسيد و جز آب خوراك ديگرى نداشتند، ذات الهى سوره ‏اى را با ثنايى بلند براى آنان نازل كرد:

«... إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً، عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ الله يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً، يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً، إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ الله لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً، إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً، فَوَقاهُمُ الله شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً، وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً، مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً، وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً، وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا، قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً، وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً، عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً، وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ، إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً، وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً، عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ، وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً، إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً...»:

«...نيكان از كاسه‏اى خواهند نوشيد كه با عطر كافور ممزوج است. چشمه ‏اى كه بندگان خدا از آن مى‏ آشامند و آن را به اختيار خود باز مى‏ كنند. آنان به نذر خويش وفا مى‏ نمايند و از روزى كه سختيش همه را فرا مى‏ گيرد مى ‏ترسند. آنان به خاطر حب الهى به فقير و اسير و يتيم غذا مى‏ دهند، و مى ‏گويند: ما به خاطر خدا به شما طعام مى ‏دهيم و از شما انتظار پاداش و سپاسى نداريم. ما از قهر پروردگار در روزى كه از رنج و سختى آن رخسار خلق درهم و غمگين است مى ‏ترسيم. خدا هم آنان را از شر و فتنه آن روز محفوظ داشته و به آنان روى خندان و دل شادان عطا نمود. جزاى آنان در برابر آنچه صبر كردند باغ بهشت و حرير بهشتى است، كه در آن بهشت بر تخت‏ها تكيه زنند، و در آنجا نه آفتاب سوزان و نه سرماى سخت بينند، بلكه در هوايى خوش و باغى دلكش تفريح كنند. سايه درختان بهشتى بر سر آنان و ميوه‏ هايش در دسترس و اختيار آنان است. با جام‏ه اى سيمين و كوزه ‏هاى بلورين بر آنان دور زنند؛ بلورهايى كه به رنگ نقره و به اندازه اهلش مقدر كرده ‏اند. در آنجا از كاسه ‏هايى به آنان مى ‏نوشانند كه طبعش از زنجبيل است. در آنجا چشمه ‏اى است كه نامش «سلسبيل» است. اطراف آن بهشتيان پسرانى كه هميشه نوجوانند در طوافند، كه هر گاه آنان را بنگرى گمان مى‏ كنى مرواريدهاى منتشر شده‏ اند. و چون آن جايگاه نيكو را تماشا كنى عالمى پر نعمت و كشورى بى ‏نهايت بزرگ خواهى يافت. بر قامت بهشتيان لباسى از سندس سبز و استبرق و بر دست هايشان دستبندى از نقره است، و پروردگارشان شرابى پاكيزه به آنان مى ‏نوشاند. اين بهشت پاداش شماست، و سعيتان مشكور و مقبول است...».

تحليل اعتقادى

يک گروه نيكوكار در اول اين سوره با عنوان «ابرار» مطرح شده كه خداوند داستان اخلاص در عمل و ايثار كامل عيار آنان را با عظمت تمام بيان فرموده و بهشت و نعمت‏ هاى آن را به عنوان سپاس به آنان ارزانى داشته است. از سوى ديگر در ضمن اين داستان به دو جهت مهم اشاره فرموده است: يكى قبولى اين ايثار و اخلاص به درگاه خدا، و ديگرى شهادت به بهشت براى اهل اين آيه.

پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير هر سه نكته را زير ذره ‏بين اعتقاد مردم مى ‏برد:

از يک سو مى‏ فرمايد: خداوند در اين سوره بهشت را براى على بن ابى‏ طالب ضمانت كرده و فرموده است: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً». يعنى اى مردمى كه با گروه ضد على‏ عليه السلام روبرو خواهيد شد و اهل سقيفه او را به طناب خواهند كشيد، بدانيد كه حق با اهل بهشت است كه بهشت به بركت آنان خلق شده است. اگر دشمنانش گفتند: «خلافت و نبوت در يک خانواده جمع نمى‏ شود»، بدانيد كه آنان دروغ مى‏ گويند، چرا كه على اهل بهشت است و جز راست نمى ‏گويد. اگر كسى با على مخالفت كرد بدانيد راه على راه بهشت است، و اگر با على بوديد شما را به بهشت رهنمون مى‏ گردد.

از جهت ديگرى تصريح مى‏ كند كه شأن نزول اين سوره على و خاندان اوست، و اين همه فضيلت و اين همه مديحه الهى در شأن او نازل شده است. مبادا به صاحبان چنين فضيلتى بى‏ حرمتى شود و آتش بر در خانه آنان به پا شود، و نعره‏ هاى مهاجمين بانوى «هَلْ أَتى» را دچار سقط جنين نمايد و با ضرباتى مهلک مجروح شود و كار به شهادتش بيانجامد!

دريغا كه چه زود مردم حرمت خاندانِ «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» را شكستند، و از اين فراز غدير هشتاد روز نگذشته بر خانه «جَنَّةً وَ حَرِيراً» حمله آوردند و بسته ‏هاى هيزم را اطراف ديوار آن چيدند و آتشگيره آوردند و آن را آتش زدند و درِ خانه را شكستند و سينه و پهلوى بانوى خانه را بين در و ديوار خُرد كردند!!

سپس طناب بر گردن بزرگِ خانه انداختند و او را براى بيعت با سركرده سقيفه با شمشيرهاى آخته بردند، و تا مرز قتل او پيش رفتند، و تا او را خانه ‏نشين نكردند دست بر نداشتند. گويا اين پاسخى به مدح خداوند و شهادت او به بهشت براى اين خاندان بود!

تلاش اهل‏ بيت‏ عليهم السلام براى زنده نگه داشتن غدير[۲۶]

اولين فردى كه مى‏ كوشيد تا از فراموش شدن غدير جلوگيرى نمايد خود رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله بود. حضرتش هنگام شهادت قلم و كاغذ طلبيد تا درباره واقعه غدير و جانشينى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سفارش نمايد و از فراموش شدن آن پيشگيرى كند.

پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله كسى كه از همه بيشتر در زنده نگه داشتن غدير كوشيد و در اين راه رنج ‏هاى جانكاهى متحمل شد، حضرت زهرا عليها السلام بود. پس از او حضرت على ‏عليه السلام بارها صحابه را سوگند داد تا درباره واقعه غدير شهادت و گواهى دهند و در هر فرصت مناسبى‏ از غدير يادكرد.

حكّام مستبدّ اموى و مروانى به شدت فعاليت مى‏ كردند تا نور غدير را خاموش كنند و به زعم باطل خود كارى كنند كه نسل آينده از اين واقعه بى ‏اطلاع بماند، تا در نهايت از اين طريق به حكومت غصبى خود مشروعيت بخشند. ولى با كوشش پيگير اميرالمؤمنين و ائمه معصومين‏ عليهم السلام نتوانستند به اين آرمان باطل خود جامه عمل بپوشانند. فرزندان رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله به محض اينكه اندک مناسبتى پيش مى ‏آمد، مسئله غدير را مطرح و گوشزد مى ‏كردند و از فراموش شدن آن جلوگيرى مى‏ نمودند. همين عنايت خاص امامان معصوم و جانشينان بر حق پيامبرعليهم السلام بود كه باعث شد غدير زنده بماند و تا به امروز در حال درخشش و پرتو افشانى باشد.

خلفاى عباسى نيز در پنهان كردن چهره منوّر غدير هر چه توانستند فعاليت كردند. آنان گر چه به ظاهر خود را از ياران على ‏عليه السلام مى‏ شمردند، ولى شكى نيست كه آن ها نيز هميشه در حال آزار و شكنجه و در نهايت كشتن فرزندان پيامبر صلى الله عليه وآله بودند. اينان نيز با اراده و مشيت خداوند قهار نتوانستند مخالفت ورزند، و با كشتن فرزندان ابوطالب‏ عليه السلام و مسموم و شهيد نمودن امامان شيعه كارى از پيش نبردند. بلكه به عكس موجب درخشان ‏تر شدن خورشيد هميشه تابناک غدير شدند.

ابوحنيفه نعمان بن ثابت در جلسه‏ اى مهم به هيثم بن حبيب صيرفى گفت: قد قلت لأصحابنا لا تقرّوا لهم بحديث غدير خم فيخصموكم: من به اصحاب خودمان گفته ‏ام نزد شيعيان به حديث غدير اعتراف نكنيد كه شما را محكوم مى‏ كنند!

گويا در همين دوران بود كه اختناق شديد و كار بسيار سخت شد، تا آنجا كه رئيس مذهب شيعه امام جعفر صادق‏ عليه السلام براى حفظ تشيع و بقاى شيعيان پناه به تقيه برد و از ياران خود خواست كه در مورد حديث غدير بحث و مجادله نكنند.

حديث ثقلين[۲۷]

از جمله افتخارات بزرگ مكتب اهل ‏بيت ‏عليهم السلام اين است كه بسيارى از آيات قرآن در مورد آنان و مسئله امامت و ولايت نازل يا تفسير شده است. پيامبرصلى الله عليه وآله در اين باره مى‏ فرمايد:

انَّ الله امَرَكُمْ فى كِتابِهِ بِالصَّلاةِ فَقَدْ بَيَّنْتُها لَكُمْ، وَ بِالزَّكاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَبَيَّنْتُها لَكُمْ وَ فَسَّرْتُها. وَ امَرَكُمْ بِالْوِلايَةِ، وَ انّى اشْهِدُكُمْ انَّها لِهذا خاصَّة -  وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلى عَلِىِّ بْنِ ابى ‏طالِبٍ ‏عليه السلام -  ثُمَّ لاِبْنَيْهِ بَعْدَهُ، ثُمَّ لِلاوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ وُلْدِهِمْ، لا يُفارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لا يُفارِقُهُمُ الْقُرْآنُ حَتّى يَرِدُوا عَلَىَّ حَوْضى[۲۸]:

خداوند در كتابش شما را به نماز امر فرموده كه آن را برايتان بيان داشتم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه براى شما تبيين كرده و تفسير نمودم، و به ولايت امر كرده، و من شما را شاهد مى ‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت در اين حال دست مبارک را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام گذاشت -  سپس به دو پسرش بعد از او اختصاص دارد، و بعد از آن دو مخصوص جانشينان از فرزندان آنان است. آنان از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن هم از آنان جدا نمى ‏شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.

اين كلام رسول الله ‏صلى الله عليه وآله از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

بيان انگيزه مراسم غدير بايد از فراز منبر غدير بيان مى‏ شد تا ابهامى نماند. اين بيان در عبارات فوق به تصوير كشيده شد كه در واقع تفسير همه موارد «ولايت» در قرآن است، مانند آيه «أَطِيعُوا اللَّه وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ...»[۲۹]، و آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[۳۰]، و ساير آياتى كه صريحاً يا تلويحاً درباره مسئله ولايت و صاحب اختيارى مردم دستور و برنامه ‏اى براى مردم دارد.

تحليل اعتقادى

محور مراسم غدير همين مسئله ولايت است كه در اين عبارات به جامع ‏ترين شكل بيان شده و اتمام حجتى تمام عيار صورت گرفته است:

الف) از يک سو همه دستوراتى كه در قرآن به هر عبارتى و هر جهت‏ گيرى باشد تفسير شده است.

ب) از سوى ديگر از كلمه «اختصاص» استفاده شده و انحصار آن در معصومين ‏عليهم السلام بيان گرديده، و اين اختصاص به صورت عملى با اشاره دست به على بن ابى‏طالب‏ عليه السلام محكم‏ تر گرديده است.

ج) از جهت ديگر به معرفى شخص اول ولايت يعنى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اكتفا نگرديده، بلكه با تعيين كامل جانشينان تا آخرين فرد آن بيان شده كه در اين فراز به عنوان فرزندان على‏ عليه السلام است، و در فرازهاى ديگرِ خطبه نام حضرت مهدى‏ عليه السلام به عنوان ختم ولايت برده شده است.

ضمانت ابدى اين صاحبان ولايت نيز در محكم‏ ترين صورت با اين تعبير بيان شده كه تا روز قيامت از قرآن جدا نمى ‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى ‏شود، و اين ضمانت در واقع قرار دادن سندى در كنار سند ديگر از اسلام است.

همچنين مراجعه شود به عنوان: ثقلين (حديث).

حضور جدى اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در نقل حديث غدير[۳۱]

با مرورى در احاديث در زمينه ‏هاى مختلف غدير، مى ‏يابيم كه همه معصومين‏ عليهم السلام در راه نقل و نشر و ابلاغ حقايق گونه ‏گون غدير گام برداشته‏ اند، و راهكارهاى لازم در اين زمينه را در اختيار ما گذاشته‏ اند.

در سند روايتى از غدير چند تن از معصومين ‏عليهم السلام حضور دارند. امام رضا عليه السلام حديث غدير را از پدرشان حضرت موسى بن جعفر از امام صادق از امام باقر از امام سجاد از امام حسين از اميرالمؤمنين ‏عليهم السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است.[۳۲]

همچنين گروهى از بانوان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام به نقل حديث غدير اهتمام ورزيده ‏اند و آن را با اين سند نقل كرده ‏اند: حضرت فاطمه معصومه ‏عليها السلام دختر امام موسى بن جعفرعليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق‏ عليه السلام، از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام زين العابدين ‏عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران امام حسين‏ عليه السلام، از اُمّ كلثوم دختر فاطمه زهرا عليها السلام از مادرش حضرت فاطمه زهرا عليها السلام حديث غدير را نقل فرموده است.[۳۳]

از اينجا بايد يک نتيجه تبليغى بگيريم كه هر اندازه مقام عصمت به موضوعى بيشتر اهميت داده و خود به تبليغ آن پرداخته، ما نيز بايد در آن باره گام برداريم و از ابلاغ آن كوتاهى نكنيم. گويا مقام عصمت مى‏ فرمايد: به ما بنگريد و راه ما را ادامه دهيد. در واقع همه ما در راه «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِب» تلاش مى ‏كنيم؛ و با نقل روايات غدير اطلاعات مربوط به آن را به كسانى منتقل مى‏ كنيم كه به هر دليلى از آن بى‏ اطلاعند.

حضور اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در سفر حجةالوداع و غدير[۳۴]

در سفر حجةالوداع، اهل‏ بيت پيامبر صلى الله عليه وآله -  كه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين ‏عليهم السلام و ساير فرزندان آن حضرت بودند -  و نيز همسران آن حضرت همگى سوار بر هودج‏ هاى شتران همراه حضرت بودند.

با احرام از «مسجد شجره» -  كه در نزديكى مدينه است -  راهى مكه شدند، و مردم سواره و پياده همراه آن حضرت به حركت در آمدند و پس از طى منازل به مكه رسيدند، و همچنين در اعمال حج و پس از آن و در غدير و مراسم آن و بازگشت به مدينه همراه پيامبرصلى الله عليه وآله بودند.

همچنين پس از رسيدن كاروان پيامبرصلى الله عليه وآله به غدير و آماده ‏سازى منبر و سايبان و اعلان رسمى، غدير براى اولين بار شاهد اجتماع عظيم بشرى بود تا خاتم انبياء صلى الله عليه وآله سخنرانى تاريخى و آخرين و بلند ترين خطابه رسمى خود را براى جهانيان آغاز كند. افتخار اين مجلس حضور پنج وجود معصوم يعنى پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين‏ عليهم السلام بود، و حضرت محسن‏ عليه السلام نيز در آن روزها انتظار تولد خويش را داشت.

خلقت نور اهل ‏بيت‏ عليهم السلام[۳۱]

در ماجراى حارث فهرى در غدير و اعتراض و جسارت‏ هاى او و سنگ آسمانى، از جمله پيامبر صلى الله عليه و آله به فرمود:

آرى، ولى خداوند ما را نورى در زير عرش خلق فرمود دوازده هزار سال قبل آنكه آدم را خلق كند. سپس آن نور را در صلب آدم قرار داد. آن نور از صلبى به صلب ديگر منتقل شد تا آنكه در صلب عبد الله و ابوطالب از يكديگر جدا شديم. بنابراين خداوند ما را از آن نور خلق كرده و فرق من و على در اين است كه پيامبرى بعد از من نيست.

سپس حارث اهانت‏ هاى ديگرى نمود و... ، تا آخر ماجراى حارث فهرى و سنگ آسمانى.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهرى.

همچنين مراجعه شود به عنوان: اهل‏ بيت‏ عليهم السلام /  آيه «فَآمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا وَ الله بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ».

سرپرستى اهل ‏بيت ‏عليهم السلام نسبت به قرآن[۳۳]

قرآن با چنان محتوايى كه دارد بايد چه منزلتى در چشم مسلمانان داشته باشد؟

هيچ قوم و ملتى چنين ميراث فرهنگى عظيم ‏الشأنى را بى‏سرپرست رها نمى‏ كنند، و مسئوليت آن را هم به هر كسى واگذار نمى‏ نمايند. آيا ديده ‏ايد كه در همه ملل تكه سنگ ‏هاى جامد هزار ساله را چگونه مورد حفاظت قرار مى‏ دهند، و تاريخچه آن را براى هر بيننده‏ اى بازگو مى‏ كنند! در حالى كه قرآن سخن مى‏ گويد، فكر و اعتقاد مى‏ سازد، در بازار عمل به كار مى ‏آيد، بشر را تربيت مى‏ كند، و اين همان طلاى خالص تمام عيارى است كه مستقيماً از حضرت پروردگار نازل شده است.

اكنون آيا بى ‏انصافى نيست كه سرپرستى آن را به سقيفه بسپاريم؟ همان گروهى كه از فرط جهل يكى بر جهالت ديگرى مى ‏خندد، و در عين غصب حق على ‏عليه السلام در مشكلاتش دست به دامان او مى‏ شود!؟

آيا مسخره ملل نخواهيم شد اگر با حضور امامان معصوم ‏عليهم السلام -  كه از درياى علم الهى سيرابند -  سرپرستى قرآن را به كسانى دهيم كه وقتى آيات قرآن را مى‏ شنوند اقرار مى‏ كنند كه گويا براى اولين بار آن را شنيده‏ اند و تا آن روز نشنيده بودند، و يا اگر آيه تهديدآميزى از قرآن بر آنان خوانده مى‏ شود آن را تير باران مى ‏كنند؟!

پس بياييد اقرار كنيم: قرآن هم دعوت كننده مى‏ خواهد و هم تفسير كننده. سرپرستى قرآن مسئوليت بزرگى است كه از هر كسى با هر سابقه ‏اى ساخته نيست. اين دو مسئوليت بزرگ انحصاراً بر دوش چهارده نور پاک نهاده شده و ديگران رسماً از دخالت در آن كنار زده شده ‏اند.

اهل‏ بيت ‏عليهم السلام دعوت كننده به قرآن

عَلِىٌّ الدّاعى الى كِتابِ الله: على دعوت ‏كننده به كتاب خداست.[۳۵]

عَلِىٌّ خَليفَتى فِى الدُّعاءِ الى كِتابِ الله: على جانشين من در دعوت به سوى كتاب خداست.[۳۶]

تحليل اعتقادى

نقطه حساسى از خطابه غدير است كه على‏ عليه السلام بر سر دست پيامبر صلى الله عليه و آله باشد و حضرت در آن حال او را با قرآن معرفى كند. اين بدان معنى است كه دشمن قرآن نمى ‏تواند دعوت كننده به سوى آن باشد. دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام به سادگى از كنار اين مطلب مى‏ گذرند كه هر كسى با هر سابقه ‏اى از دشمنى خدا و رسول، و با هر فسق و فجورى بتواند مروج قرآن باشد!

آيا غاصبان خلافت كه آيات صريح قرآن را زير پا گذاشتند و علناً مخالفت خود را با آن ها اعلام كردند، مى‏توانند مردم را به قرآن دعوت كنند؟! اگر اين گونه است در آياتى كه با راه آنان مخالف است چه خواهند كرد؟!

ما مى ‏گوييم: قرآن مقدس‏تر از آن است كه جز معصومين‏ عليهم السلام و كسانى كه در راه آنانند بتوانند دعوت كننده به آن باشند. قرآن سنگين بارتر از آن است كه جاهلان به سوى آن دعوت كنند. على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را مى‏ خواهد كه بفرمايد: اين قرآن است، آن را به نطق آوريد ولى هرگز براى شما سخن نخواهد گفت؛ بلكه من هستم كه به شما خبر خواهم داد. اگر از من درباره قرآن سؤال كنيد به شما خبر خواهم داد، چرا كه من اعلم از همه شمايم.[۳۷]

اهل‏ بيت ‏عليهم السلام مفسران قرآن

عَلِىٌّ خَليفَتى فى امَّتى عَلى تَفْسيرِ كِتابِ رَبّى عَزَّ و جَلَّ: على جانشين من در امتم بر تفسير كتاب خداى عزوجل است.[۳۸]

الا انَّ تَنْزيلَ الْقُرْآنِ عَلَىَّ وَ تَاْويلُهُ وَ تَفْسيرُهُ بَعْدى عَلَيْهِ: بدانيد كه تنزيل قرآن بر عهده من بود، و تأويل و تفسير آن بعد از من بر عهده اوست.[۳۹]

فَوَ الله لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زَواجِرَهُ وَ لَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ الا الَّذى انَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ الَىَّ...، وَ مُعْلِمُكُمْ: انَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ...: به خدا قسم باطن آن را براى شما بيان نمى‏ كند و تفسير آن را برايتان روشن نمى‏ نمايد مگر اين كسى كه دست او را گرفته بلند مى‏ كنم...، و به شما مى ‏فهمانم كه هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على مولاى اوست.[۴۰]

تحليل اعتقادى

در اوج خطابه غدير، آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ خواهد على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را بر سر دست بلند كند او را به عنوان مفسر قرآن معرفى مى‏ فرمايد، و به صراحت مى‏ فرمايد كه كسى جز او نمى ‏تواند چنين مهمى را عهده ‏دار شود. اين بار سنگين وحى را جز ختم نبوت قدرت حمل نداشته كه خداوند فقط بر او نازل كرده است. اكنون نيز جز خليفه بر حق او نخواهد توانست اين بار سنگين را بگشايد و جواهرات گرانقيمت آن را در اختيار مردم قرار دهد.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: هيچ آيه ‏اى نازل نشده مگر آنكه من مى‏ دانم درباره چه كسى نازل شده و در كجا نازل شده و بر چه كسى نازل شده است.[۴۱]

در جاى ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله را مى ‏بينيم كه به على‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: تو رسالت را از سوى من ابلاغ مى‏ كنى. پرسيد: يا رسول‏ الله، آيا شما تبليغ رسالت نفرموده‏ ايد؟ فرمود: من ابلاغ نموده ‏ام ولى تو بعد از من از تأويل قرآن به مردم مى‏ آموزى آنچه را نمى ‏دانند و به آنان خبر مى‏ دهى.[۴۲]

در فراز ديگرى دو بار از كلمه «لَنْ» به معناى هرگز استفاده شده است كه مى ‏فرمايد: «لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ» و «لَنْ يُوضِحَ لَكُمْ»؛ يعنى جز على‏ عليه السلام هرگز نمى ‏تواند قرآن را بيان كند و هرگز نمى‏ تواند روشن نمايد.

آنان كه به اين اخطارها توجه نمى ‏كنند و در تأويل قرآن سخن هر گوينده ‏اى را مى ‏پذيرند، در واقع قرآن را سبک مى‏ شمارند و هنوز عظمت آن را نيافته‏ اند.

پيامبرصلى الله عليه وآله در اين باره فرمود: مى ‏دانيد متمسک به قرآن كه با تمسک به آن به شرف عظيم دست مى ‏يابد كيست؟ آن كسى كه تأويل قرآن را از ما اهل‏ بيت‏ عليهم السلام يا از واسطه ‏هايى كه سفيران ما براى شيعيانمان هستند بياموزد.[۴۳]

شک در اهل ‏بيت‏ عليهم السلام[۴۴]

پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان عذاب منكرين ولايت، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد، و عدم قبول نبوت و امامت را جاهليت و سزاى شک در اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را آتش جهنم بيان كرد.

حضرت ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: «وَ اَنَا وَ اللهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ» و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.

مَعاشِرَ النّاسِ، بى وَ اللهِ بَشَّرَ الاَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ اَنَا وَ اللهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ فى ذلِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الاوُلى، وَ مَنْ شَكَّ فى شَىْ‏ءٍ مِنْ قَوْلى هذا فَقَدْ شَكَّ فى كُلِّ ما اُنْزِلَ اِلَىَّ، وَ مَنْ شَكَّ فى واحِدٍ مِنَ الاَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاكُ فينا فِى النّارِ:

اى مردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت داده‏ اند، و من به خدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمان‏ ها و زمين‏ ها هستم. هر كس در اين مطالب شک كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شک كند در همه آنچه بر من نازل شده شک كرده است، و هر كس در يكى از امامان شک كند در همه آنان شک كرده است، و شک كننده درباره ما در آتش است.

علم اهل‏ بيت‏ عليهم السلام[۴۵]

در فرازى از فرازهاى مرحله سوم از خطبه غدير و هنگامى كه خطبه به اوج خود نزديک مى ‏شد، نهيبى لازم بود كه مخاطبين بدانند چرا على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام از آغاز سخنرانى بر فراز منبر كنار پيامبرصلى الله عليه و آله ايستاده است.

بايد گفته مى‏ شد كه لحظاتى بعد دو بازوى حيدرى در كف با كفايت محمدى قرار مى‏ گيرد و به گونه‏ اى خاص فراتر از آنچه در ذهن مردم است معرفى خواهد شد و همگان خواهند ديد. براى اعلان اين مهم پيامبرصلى الله عليه وآله ثقل اكبر را تابلو قرار داده، على‏ عليه السلام را در سايه قرآن نشان داد.

ابتدا امر به تدبّر در قرآن و به دنبال متشابه آن نبودن را مطرح كردند، و سپس آيه 82 سوره نساء و آيه 7 سوره آل‏ عمران را با كلام خود آميختند، و مردم را آماده معرفى «راسخان در علم» نمودند:

«اَفَلا يَتَدَّبَّرُونَ الْقُرْآنَ...».

«هُوَ الَّذى اَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْكِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَاَمَّا الَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ اِلاَّ اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ...».

گر چه محوريت خطبه غدير امر امامت و ولايت بود، ولى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در خطبه غدير جملاتى هم در مورد علم حضرات اهل ‏بيت ‏عليهم السلام بيان داشتند. از جمله فرمودند:

هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند به من تعليم فرموده، و هيچ علمى نيست مگر آنكه من آن را به على آموخته ‏ام.

خداوند مرا امر و نهى نموده است، و من هم على را امر و نهى كرده ‏ام. پس على امر و نهى را از سوى خداوند عز و جل مى‏ داند.

مردم، من براى شما تبيين كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى ‏فهماند.

فضائل اهل‏ بيت ‏عليهم السلام براى باور غدير[۴۶]

عظمت غدير اقتضا مى‏ كند به بلنداى آن برنامه ‏ريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونه ‏هاى كم ابهت تبليغ مى ‏توان جلوه‏گر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مى‏ دهد كه آن را در جذاب‏ترين و ارزشمندترين گونه ‏هاى رسانه ‏اى جلوه‏گر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله به انجام رسانيم.

يكى از اين راهكارهاى تبليغ غدير فضايل اهل‏ بيت ‏عليهم السلام براى باور غدير است:

اگر در غدير يادآورى فرموده‏ هاى گذشته خدا و رسول -  مانند حديث ثقلين‏ خاطر نشان خوبى براى «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» بود، امروز نيز يادآورى صدها فراز از آيات و فرمايشات پيامبرصلى الله عليه وآله درباره ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام مى‏تواند باور غدير را در ذهن مسلمانان آسان نمايد، و به راحتى آن را هضم كنند و بپذيرند، و بدانند كه غدير تثبيت حقيقت ولايت است و مسئله تازه‏اى در دين ما نيست.

فضائل اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در خطبه غدير[۴۷]

گر چه محوريت خطبه غدير امر امامت و ولايت بود، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير جملاتى هم در مورد فضائل اهل ‏بيت ‏عليهم السلام بيان داشتند. از جمله فرمودند:

پيامبرتان بهترين پيامبر، جانشين پيامبرتان بهترين جانشين، و فرزندانِ او بهترين جانشينانند. على است كه به صبر و شكر متصف است، و بعد از او فرزندانم از نسل او. - نور از جانب خداوند عز و جل در من، و سپس در على و بعد در نسل او تا مهدى قائم قرار داده شده است.

قرآن و اهل‏ بيت ‏عليهم السلام[۴۸]

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، دو نكته در مورد قرآن و اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بيان فرمود:

تفسير قرآن

الف) مفسّر قرآن و بيان كننده باطن آن فقط اه ل‏بيت‏ عليهم السلام هستند.

ب) اهل ‏بيت ‏عليهم السلام خليفه و جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله در تفسير قرآن و كسانى هستند كه به امضاى آن حضرت چنين حقى دارند.

رابطه قرآن با اهل‏ بيت‏ عليهم السلام

الف) قرآن با اهل ‏بيت‏ عليهم السلام موافق است و از ايشان جدا نمى‏ شود.

ب) هر يک از اين دو درباره ديگرى خبر مى ‏دهد.

ج) فضائل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را خداوند در قرآن نازل كرده است.

د) قرآن مى ‏گويد كه امامان از فرزندان پيامبر و على ‏عليهما السلام هستند.

محبت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام[۴۹]

در آخرين لحظات خروج از منا در سفر حجةالوداع، پيامبرصلى الله عليه وآله سوار بر مركب شده با استفاده از آن موقعيت، بار ديگر مردم را متوجه محبت خاندان رسالت نمود و چنين فرمود: «وارد بهشت نمى‏ شود مگر كسى كه مسلمان باشد».

ابوذر پرسيد: يا رسول ‏الله اسلام چيست؟ فرمود: «اسلام عريان است و لباس آن تقواست. زينت آن حياء است و ضابطه آن پرهيزكارى است و جمال آن دين است و ثمره آن عمل صالح است؛ و براى هر چيزى اساسى است و اساس اسلام محبت ما اهل ‏بيت است».[۵۰]

پانویس

  1. تغابن/۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص۱۹۷-۲۰۶.
  2. اعراف/۱۵۷.
  3. اسرار غدير: ص ۱۴۸ بخش ۶.
  4. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۰۸.
  5. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۲۴.
  6. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۲۴.
  7. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۱۰ و ج ۲۵ ص ۲۳ و ج ۲۶ ص ۲۹۱ و ج ۵۳ ص ۴۶.
  8. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۲۵.
  9. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۱۱ و ج ۳۸ ص ۸۰.
  10. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۴ ح ۱۸.
  11. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۲۳.
  12. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۲.
  13. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۸ ح ۱۱.
  14. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۱۱.
  15. بحارلانوار: ج ۳ ص ۳۲۰ و ج ۱۷ ص ۲۸۹ و ج ۱۸ ص ۳۳۹ ح ۴۲.
  16. بحار الانوار: ج ۴ ص ۱۹ ح ۷.
  17. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۳۳۹.
  18. بحار الانوار: ج ۸ ص ۱۸۸ و ج ۴۳ ص ۴۴.
  19. بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۲۱.
  20. حمد/۶. اسرار غدير: ص ۵۰.
  21. چهارده قرن با غدير: ص ۶۷. اسرار غدير: ص ۲۷۵.
  22. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۱.
  23. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۷.
  24. غدير در قرآن: ج ۲ ص۴۱-۴۴.
  25. اسرار غدير: ص ۱۴۷ بخش ۵.
  26. بر بلنداى هزار و چهار صد ساله غدير (سيد على ميرشريفى): ۴۷-۵۰.
  27. غدير در قرآن: ج ۲ ص۱۷، ۱۸.
  28. كتاب سليم: ص ۲۰۰. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۳۱۲ ح ۲۵۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۳۴.
  29. نساء/۵۹.
  30. مائده/۵۵.
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص۲۰۷، ۲۰۸.
  32. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۰۳ ح ۴۲۵.
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ غدیر در قرآن: ج۳ ص۱۶۵-۱۶۸.
  34. اسرار غدير: ۳۶. واقعه قرآنى غدير: ص۱۴، ۷۹.
  35. اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴.
  36. اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقى ۳ از نسخه‏ هاى «ج» و «و».
  37. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۸۲.
  38. اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقى ۳ از نسخه «ب».
  39. اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقى از نسخه «ب».
  40. اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۳.
  41. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۹۷ ح ۶۰.
  42. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۹۲.
  43. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۱۸۴.
  44. سخنرانى استثنائى غدير: ص157-170.
  45. واقعه قرآنى غدير: ص 86. اسرار غدير: ص 94.
  46. سخنرانى استثنائى غدير: ص107، 109.
  47. اسرار غدير: ص 92.
  48. اسرار غدير: ص 219.
  49. واقعه قرآنى غدير: ص 39.
  50. امالى الطوسى: ص 84.