آیه ۱۶۷ بقره و غدیر

از دانشنامه غدیر

«وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ.»

كسانى كه پيرو شده بودند گفتند: اى كاش براى ما بازگشتى بود تا از آنان بيزارى مى‌جستيم همان گونه كه از ما بيزارى جستند. اين گونه خداوند اعمال آنان را نشانشان مى‌دهد تا بر ايشان حسرت باشد و آنان از آتش خارج شدنى نيستند.

موقعيت قرآنى‌

اصحاب صحيفه در حجة الوداع پيمان نامه خود را امضا كردند و كار خود را آغاز نمودند. اين وِزر و بال عظيم كه در نامه اعمال خود گذاشتند براى ابوبكر كمتر از سه سال و براى عمر كمتر از پانزده سال روز شمار لذت دنيا داشت، و با پايان آن حسرت و ندامت آغاز شد. اين حسرت و ندامت دامنگير تمام پيروان آنان نيز هست هنگامى كه مرگ به سراغ آنان آيد.

امام باقر عليه السلام نزول اين آيه را درباره اصحاب صحيفه چنين بيان مى‌فرمايد:

«كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ»: «اين گونه خداوند اعمال آنان را نشانشان مى‌دهد تا بر آنان حسرت باشد»، هنگام مرگ است كه با چشم خود آنچه از عذاب برايشان آماده شده ببينند، و اينان اصحاب صحيفه‌اى هستند كه درباره مخالفت با على عليه السلام نوشتند، «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»: «و آنان از آتش خارج شدنى نيستند».[۱]

نيمه اول آيه و نيز آيه قبل اين پشيمانى را به خوبى ترسيم كرده است، آنجا كه مى‌فرمايد: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ.وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا»: «آنگاه كه تابع شدگان از تابع شوندگان بيزارى مى‌جويند و عذاب را مى‌بينند و راه‌ها بر آنان بسته مى‌شود، و كسانى كه تابع شدند مى‌گويند: اى كاش براى ما بازگشتى بود تا از آنان بيزاى بجوييم همان گونه كه از ما بيزار شدند».

با توجه به اينكه قسمت اخير آيه (كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ ...) طبق حديث مربوط به اصحاب صحيفه است قسمت اول آن و نيز آيه قبلى به آن مربوط خواهد بود، چرا كه ضماير در «يُرِيهِمُ» و «أَعْمالَهُمْ» و «عَلَيْهِمْ» به «الَّذِينَ اتَّبَعُوا» باز مى‌گردد، و كلمه «كَذلِكَ» اين ارتباط را قطعى مى‌نمايد.

تحليل اعتقادى‌

از ارتباط اين آيات با اصحاب صحيفه ملعونه سه نكته مهم استفاده مى‌شود كه روايات مفصلى هم درباره آنها وارد شده است: بيزارى اصحاب صحيفه از يكديگر هنگام مرگ و در قيامت و حسرتشان بر گذشته سياه خود.

اول: بيزارى اصحاب صحيفه از يكديگر هنگام مرگ‌

امضا كنندگان اصلى صحيفه ملعونه پنج نفر بودند: ابوبكر، عمر، ابوعبيده جراح، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى حذيفه. همه اين پنج نفر هنگام مرگ اقرار به «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ» نمودند، همان گونه كه از يكديگر بيزارى جستند و بر آنچه از دست داده بودند حسرت خوردند و با دلى پر حسرت به سوى سزاى اعمالشان شتافتند.

داماد معاذ بن جبل كه هنگام مرگ او با طاعون در شام كنار بسترش بوده- و مرگ او در زمان عمر بوده- مى‌گويد: معاذ در حال احتضار مى‌گفت: «وَيْلٌ لى، وَيْلٌ لى»! گفتم:

هذيان مى‌گويى؟ گفت: نه، خداى رحمتت كند! گفتم: پس چرا واى و ويل به راه انداخته‌اى؟ گفت: براى آن كه دشمن خدا را بر ولى خدا مقدم داشتم! پرسيدم: منظور تو كيانند؟ گفت: ابوبكر و عمر را بر خليفه پيامبر و جانشينش على بن ابى طالب مقدم داشتم. گفتم: گويا هذيان مى‌گويى! گفت: به خدا قسم هذيان نمى‌گويم. اكنون اين پيامبر و على هستند كه به من مى‌گويند: «اى معاذ، تو و اصحابت را به آتش بشارت باد! آيا شما نبوديد كه گفتيد: اگر رسول اللَّه مُرد يا كشته شد خلافت را از على بن ابى طالب دور مى‌كنيم به گونه‌اى كه هرگز به آن دسترسى نداشته باشد»، اين من بودم كه با ابوبكر و عمر وابوعبيده و سالم گرد هم جمع شديم.

پرسيدم: اى معاذ، اين اتفاق چه زمانى بود؟ گفت: در حجة الوداع. ما با يكديگر پيمان بستيم و گفتيم: «بر ضد على يكديگر را يارى مى‌كنيم و نمى‌گذاريم تا ما زنده هستيم به خلافت دست يابد»، وقتى پيامبر از دنيا رفت من به آنان گفتم: «من مشكل قوم خود ،انصار را حل مى‌كنم، شما از جهت قريش مسئله را حل كنيد». در زمان پيامبر دو نفر را به اين پيمان نامه دعوت كردم: بشير بن سعيد و اسَيد بن حضير، و آنان بر سر همين پيمان با من بيعت كردند.

داماد معاذ كه هرگز چنين سوابقى را از آن مرد مقدس نما انتظار نداشته مى‌گويد:

از آنچه معاذ گفت وحشت كردم. در سفر حج كسانى را كه هنگام مرگ ابوعبيده (در شام) و سالم (در جنگ يمامه) حضور داشتند ملاقات كردم و آنان خبر دادند كه اين دو نفر هم هنگام مرگ دقيقاً همين سخنان را بر زبان آورده‌اند بدون آنكه يک حرف كم يا زياد كنند.

راوى مى‌گويد: سخنان داماد معاذ را براى محمد بن ابى بكر نقل كردم. او گفت: پدر من هم هنگام مرگ مثل گفته آنان را بر زبان آورد.

محمد بن ابى بكر مى‌گويد: عبد اللَّه بن عمر را در زمان عثمان ملاقات كردم و گفته‌هاى پدرم (ابوبكر) را برايش نقل كردم. او گفت: به خدا قسم پدر من هم نظير گفته‌هاى پدرت را بدون كم و زياد گفت.

محمد بن ابى بكر در ذكر جزئيات بيشترى از ماجراهاى هنگام مرگ پدرش مى‌گويد: هنگام مرگ او عبد الرحمن و عايشه و عمر حاضر بودند كه صداى واويلايش بلند شد. عمر گفت: اى خليفه رسول اللَّه! چرا واى و ويل مى‌گويى؟ گفت:

اكنون اين رسول اللَّه همراه على بن ابى طالب است كه مرا به آتش بشارت مى‌دهند و نزد اوست صحيفه‌اى كه در كعبه بر سر آن پيمان بستيم و مى‌گويد: به پيمان خود وفا كردى و بر ضد ولى خدا قيام كردى. بشارت باد تو و رفيقت را به آتش در اسفل السافلين.

عمر تا اين سخن را شنيد برخاست تا خارج شود و در آن حال مى‌گفت: او هذيان مى‌گويد. ابوبكر گفت: نه به خدا قسم هذيان نمى‌گويم، كجا مى‌روى؟! عمر گفت:

چگونه هذيان نمى‌گويى در حالى كه تو دومى آن دو نفر هستى هنگامى كه در غار بوديد! ابوبكر گفت: هنوز هم اين را مى‌گويى؟! آيا من آن روزها برايت نقل نكردم كه محمد در غار به من گفت: «من كشتى جعفر و اصحابش را مى‌بينم كه در دريا شناور است»، و من از او خواستم به من هم نشان دهد و او دستى بر صورت من كشيد و من او را ديدم، و همان موقع معتقد شدم كه او ساحر است!! و اين ماجرا را در مدينه براى تو بازگو كردم و نظر هر دومان بر اين قرار گرفت كه او ساحر است.

محمد بن ابى بكر در ادامه ماجرا مى‌گويد: سپس گفتم: پدر، بگو: لا الهَ الَّا اللَّهُ. گفت:

«نمى‌گويم و نمى‌توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم». وقتى نام «تابوت» را آورد گمان كردم هذيان مى‌گويد. اين بود كه گفتم: كدام تابوت را مى‌گويى؟ گفت:

تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش قفل زده شده و در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم. گفتم: عمر؟ گفت: آرى، و ده نفر ديگر در چاهى از جهنم كه صخره‌اى روى آن است. هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعله‌ور كند آن صخره را بر مى‌دارد.

گفتم: گويا هذيان مى‌گويى! گفت: نه به خدا قسم هذيان نمى‌گويم. خدا پسر صهاک را لعنت كند. او بود كه مرا از ياد خدا گمراه كرد بعد از آنكه برايم آمد، و او چه بد رفيقى است! سپس بار ديگر صداى واى و ويل او بلند شد تا از دنيا رفت. [۲]

در اين چند ماجراى به هم پيوسته ديديم كه چگونه اصحاب صحيفه در هنگام مرگ از يكديگر بيزارى جستند و بر هم لعنت فرستادند و بر گذشته خود حسرت خوردند و جاى خود در جهنم را بر زبان آوردند.

دوم: بيزارى اصحاب صحيفه از يكديگر در قيامت‌

خداوند در روز قيامت صحنه‌هاى تكان دهنده‌اى از بانيان انحراف در اسلام به نمايش مى‌گذارد تا اصحاب صحيفه و عمق جنايتشان بر همه روشن شود.

همان آيه‌اى كه ابوبكر هنگام مرگ بر زبان آورد و بر خود تطبيق كرد كه «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي ...» [۳] در كلام امام باقر عليه السلام به‌طور كامل تفسير شده است:

«يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ»: «روزى كه ظالم كف دستانش را به دندان مى‌گَزَد»، ظالم يعنى ابوبكر. «يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»:

«مى‌گويد: اى كاش راهى همراه پيامبر پيش گرفته بودم»، يعنى‌اى كاش على را با پيامبر پذيرفته بودم. «يَا لَيتَنِى لَم اَتَّخِذ فُلانًا خَلِيلًا»: «اى كاش فلانى را به دوستى خود نپذيرفته بودم»، فلانى يعنى عمر. «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي»: «مرا از ذكر گمراه كرد بعد از آنكه برايم آمده بود»، ذكر يعنى ولايت.

«وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا»: «و شيطان خوار كننده انسان بوده است»، شيطان يعنى دومى. [۴]

در آياتى از قرآن رو در رويى ابوبكر و عمر در روز قيامت مطرح شده كه خلق جهان بيزارى آنان از يكديگر را به تماشا خواهند نشست، و آن روزى است كه ما به على مى‌نازيم. امام باقر عليه السلام آيات ۳۷ تا ۳۹ سوره زخرف را در اين رابطه چنين تفسير فرمود:

«حَتَّى إِذا جاءَنا»: «تا هنگامى كه نزد ما آيند» يعنى ابوبكر و عمر، آنگاه كه يكديگر را مى‌بينند يكى به ديگرى خواهد گفت: «يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»: «اى كاش! بين من و تو فاصله مشرق و مغرب باشد كه بد رفيقى بودى»! آنجاست كه خدا به پيامبرش مى‌فرمايد: به ابوبكر و عمر و پيروانشان بگو: «لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ»: «اكنون كه ظلم كرده‌ايد امروز ديگر براى شما هيچ فايده‌اى نخواهد داشت در اينكه در عذاب شريک خواهيد بود» يعنى اكنون كه در حق آل محمد عليهم السلام ظلم كرده‌ايد. [۵]

رو در رو شدن بنيانگذاران ظلم بر آل محمد عليهم السلام با ادامه دهندگان راهشان از بنى اميه و بنى عباس و همه احياگران راه سقيفه تا روز قيامت و بيزارى آنان از يكديگر، منظره ديگرى است كه بسيارى از مطالب پنهانى را بر همگان روشن خواهد كرد. امام عليه السلام در تفسير آيات ۵۵ تا ۶۳سوره «ص» مى‌فرمايد:

«وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ»: «براى طاغيان بدترين بازگشت خواهد بود»، يعنى ابوبكر و عمر و بنى اميه. سپس خداوند كسانى را ذكر مى‌كند كه بعد از آنان حق آل محمد عليهم السلام را غصب كردند و مى‌فرمايد: «وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ»: «گروه ديگرى از همان نوع كه گونه‌هاى مختلفى دارد». «هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ»: «اينان گروهى هستند كه همراه آنان وارد آتش مى‌شوند»، يعنى بنى عباس.

آنگاه بنى اميه به آنان مى‌گويند: «لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ»: «بر آنان خوشامد نباشد چرا كه به آتش خواهند رفت». بنى عباس در پاسخ مى‌گويند: «بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ»: «بلكه بر شما خوشامد نباشد؛ شما آتش را براى ما آماده كرديد و چه بد جايى است»، يعنى با آغاز ظلم بر آل محمد عليهم السلام زمينه را آماده كرديد. سپس بنى اميه مى‌گويند: «رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَذِه فَزِدهُ عَذَابًا ضِعفًا مِنَ النَّار»: «خدايا هركس اين زمينه را براى ما آماده كرده به عذابى مضاعف مبتلا گردان»، كه منظورشان ابوبكر و عمر است.

اينجاست كه دشمنان آل محمد عليهم السلام در آتش خواهند گفت: «مَا لَنا لا نَرَى رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ»: «چه شده است ما را كه نمى‌بينيم مردانى را كه آنان را مردم بدى به شمار مى‌آورديم»، يعنى در دنيا شيعيان على را بد مى‌دانستيم. آيا ما آنها را به مسخره گرفته بوديم يا چشم‌ها نمى‌تواند آنها را ببيند؟[۶]

سوم: حسرت اصحاب صحيفه و پيروانشان‌

در ميان شعله‌هاى جهنم كه مزه تلخ غصب خلافت و ظلم به مقام ولايت را به اصحاب صحيفه و اهل سقيفه و پيروانشان خواهد چشاند، روزى است كه حسرت و ندامتشان به نقطه اوج مى‌رسد. آيات ۶۶ تا ۶۸ سوره احزاب در اين باره است:

«يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ»: «روزى كه صورت‌هاى آنان در آتش زير و رو مى‌شود»، يعنى كسانى كه حق آل محمد عليهم السلام را غصب كردند. «يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»: «مى‌گويند: اى كاش از خدا و رسول اطاعت مى‌كرديم»، يعنى درباره اميرالمؤمنين عليه السلام.

«وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا»:

«مى‌گويند:پروردگارا! ما از سروران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنان ما را از راه درست به گمراهى انداختند»، منظور ابوبكر و عمر هستند، و سروران و بزرگان همان كسانى هستند كه ظلم بر اهل بيت عليهم السلام و غصب حقشان را آغاز كردند. و منظور از راه درست راه بهشت است كه همان راه اميرالمؤمنين عليه السلام است.

سپس مى‌گويند: «رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً»: «خدايا آنان را دو برابر عذاب نما ولعن بزرگى نثارشان فرما». [۷]

خداوند به اين اندازه از حسرت آنان اكتفا نكرده و منظره ديگرى را تدارک ديده است كه بايد شيعيان آن را از بهشت ببينند و از حسرت آنان لذت ببرند. امام سجاد عليه السلام اين منظره دل‌انگيز را با اشاره به آيات ۳۴ تا ۳۶ سوره مطففين چنين توصيف فرموده است:

در روز قيامت دو تخت از بهشت بيرون آورده مُشرف بر جهنم قرار داده مى‌شود. سپس على عليه السلام مى‌آيد و بر روى آن مى‌نشيند. آنگاه كه مى‌نشيند خنده‌اى مى‌نمايد و از خنده او جهنم زير و رو مى‌شود و طبقه پايين آن بالا مى‌آيد! سپس ابوبكر و عمر را از جهنم بيرون مى‌آورند و در مقابل آن حضرت نگاه مى‌دارند. آن دو مى‌گويند: يا اميرالمؤمنين! اى وصى رسول اللَّه! آيا به ما رحم نمى‌كنى؟ آيا نزد پروردگارت شفاعت ما را نمى‌نمايى؟

اميرالمؤمنين عليه السلام (از روى استهزا) به آنان مى‌خندد و (بدون پاسخ به آنان) برمى‌خيزد و وارد بهشت مى‌شود، و آن دو تخت را بر مى‌دارند و به جاى خود باز مى‌گردانند. و اين است معناى كلام خداوند عز و جل: «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ. عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ. هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ

ما كانُوا يَفْعَلُونَ»: «امروز كسانى كه ايمان آوردند به كفار مى‌خندند در حالى كه از روى تخت‌ها تماشا مى‌كنند. آيا پاداشى كه به كافران مى‌دهند جز نتيجه اعمال زشت آنان است؟! [۸]

منبع

غدیر در قران،محمد باقر انصاری ج۱ صفحات ۲۹۰تا۲۹۸

پانویس

  1. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۶، ج ۳۱ ص ۶۳۷. مناقب ابن شهر آشوب: ج ۳ ص ۲۱۲.
  2. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۲۷- ۱۳۱. كتاب سليم: ص ۳۴۵- ۳۵۰.
  3. سوره فرقان: آيات ۲۵- ۲۹.
  4. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۴۹ ح ۵.
  5. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۵۶ ح ۱۴.
  6. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۵۳ ح ۱۰.
  7. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۵۲ ح ۷.
  8. بحار الانوار: ج 30 ص 277 ح 149.