داستان
داستانواره مستندِ غدير [۱]
در اينجا خلاصه اى فهرستوار از كل ماجراى غدير از ابتداى سفر حجةالوداع تا غدير و خطبه غدير و مراسم سه روزه غدير بيان مى شود:
اعلان عمومى براى سفر حج
در سال دهم هجرت، به دستور الهى آخرين سفر پيامبر صلى الله عليه و آله به مكه براى تعليم حج و اعلام ولايت ائمه عليهم السلام آغاز شد. در اين سفر بيش از يكصد و بيست هزار نفر آن حضرت را همراهى كردند كه در شرايط آن زمان سابقه نداشت.
بلافاصله پس از پايان مراسم حج، اعلام شد همه حجاج از مكه خارج شوند و براى برنامه اى مهم در غدير خم - كه كمى قبل از محل جداشدن كاروان ها بودحضور يابند. سه روز پس از پايان مراسم حج، سيل جمعيت به سوى غدير حركت كردند.
اجتماع عظيم در غدير
با رسيدن به محل موعود، فرمان توقف از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله صادر شد و مَركب ها از حركت ايستادند. مردم پياده شدند؛ و هر كس جايى براى توقف سه روزه آماده كرد.
به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار زير چند درخت كهنسال را آماده كردند، و روى درختان پارچه اى به عنوان سايبان قرار دادند. در زير سايبان، منبرى به بلندى قامت پيامبر صلى الله عليه و آله از سنگ ها و روانداز شتران ساختند، به طورى كه حضرت هنگام خطبه بر همه مردم مشرف باشند.
هنگام ظهر پس از اداى نماز جماعت، پيامبر صلى الله عليه و آله بر فراز منبر ايستادند و اميرالمؤمنين عليه السلام را فرا خواندند تا بر فراز منبر در سمت راست حضرت بايستند. قبل از شروع خطبه، اميرالمؤمنين عليه السلام يک پله پائين تر در طرف راست حضرت ايستاده بودند.
سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله
پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به سمت راست و چپ جمعيت نمودند و منتظر شدند تا همه مردم در مقابل منبر اجتماع كنند. سپس سخنرانى تاريخى و آخرين خطابه رسمى خود را براى جهانيان آغاز كردند. با در نظر گرفتن اين شكل خاص از منبر و سخنرانى كه دو نفر بر فراز منبر در حال قيام ديده مى شوند به استقبال سخنان حضرت مى رويم كه آن را مى توان در يازده بخش ترسيم نمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله در اولين بخش سخن به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت خداوند را ذكر فرمودند، و به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند.
در بخش دوم، حضرت سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصريح كردند كه بايد فرمان مهمى درباره على بن ابى طالب عليه السلام ابلاغ كنم، و اگر اين پيام را نرسانم رسالت الهى را نرسانده ام و ترس از عذاب او دارم.
در سومين بخش، حضرت امامت دوازده امام عليهم السلام را تا آخرين روز دنيا اعلام نمودند تا همه طمع ها يكباره قطع شود. از نكات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عموميت ولايت آنان بر همه انسان ها در طول زمان ها و در همه مكان ها و نفوذ كلماتشان در جميع امور بود، و نيابت تام ائمه عليهم السلام را از خدا و رسول در حلال و حرام و جميع اختيارات اعلام فرمودند.
براى آنكه هرگونه ابهامى از بين برود و دست منافقين از هر جهت بسته باشد، در بخش چهارم خطبه، پيامبرصلى الله عليه وآله با دستهاى مبارک بازوان اميرالمؤمنين عليه السلام را گرفتند و آن حضرت را از جا بلند كردند تا حدى كه پاهاى آن حضرت محاذى زانوان پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت. در اين حال فرمودند:
«من كنت مَولاه فهذا على مولاه، اللهم والِ مَن والاه و عادِ من عاداه وانْصُر من نصره واخْذُل من خَذله» : «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام اين على هم نسبت به او صاحب اختيارتر است. خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند» .
سپس كمال دين و تمام نعمت را با ولايت ائمه عليهم السلام اعلام فرمودند و بعد از آن خدا و ملائكه و مردم را بر ابلاغ اين رسالت شاهد گرفتند.
در بخش پنجم حضرت صريحاً فرمودند: «هر كس از ولايت ائمه عليهم السلام سرباز زند اعمال نيكش سقوط مى كند و در جهنم خواهد بود» . بعد از آن شمه اى از فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام را متذكر شدند.
مرحله ششم از سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله جنبه غضب الهى را نمودار كرد. حضرت با تلاوت آيات عذاب و لعن از قرآن فرمودند: «منظور از اين آيات عده اى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند كه خداوند ما را بر معاندين و مخالفين و خائنين و مقصرين حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نيست» .
سپس به امامانِ گمراهى كه مردم را به جهنم مى كشانند اشاره كرده فرمودند: «من از همه آنان بيزارم» . اشاره اى رمزى هم به «اصحاب صحيفه ملعونه» داشتند و تصريح كردند كه بعد از من مقام امامت را غصب مى كنند و سپس غاصبين را لعنت كردند.
در بخش هفتم، حضرت تكيه سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام قرار داده و فرمود: «اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد شيعيان اهل بيت عليهم السلام هستند» .
سپس آياتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت كردند و آنها را به شيعيان و پيروان آل محمدعليهم السلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره اهل جهنم تلاوت نمودند و آنها را به دشمنان آل محمدعليهم السلام معنى كردند.
در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره حضرت بقيّةاللَّه الاعظم حجة بن الحسن المهدى ارواحنافداه فرمودند و به اوصاف و شئون خاص حضرتش اشاره كردند و آينده اى پر از عدل و داد که هیچ ظلم و جوری در آن راه ندارد به دست امام زمان عجل اللَّه فرجه را به جهانيان مژده دادند.
در بخش نهم فرمودند: پس از اتمام خطابه شما را به بيعت با خودم و سپس بيعت با على بن ابى طالب عليه السلام دعوت مى كنم. پشتوانه اين بيعت آن است كه من با خداوند بيعت كرده ام، و على هم با من بيعت نموده است. پس اين بيعتى كه از شما مى گيرم از طرف خداوند و بيعت با حقتعالى است.
در دهمين بخش، حضرت درباره احكام الهى سخن گفتند كه مقصود بيانِ چند پايه مهم عقيدتى بود: از جمله اينكه چون بيان همه حلال ها و حرام ها توسط من امكان ندارد با بيعتى كه از شما درباره ائمه عليهم السلام مى گيرم بنوعى حلال و حرام را تا روز قيامت بيان كرده ام. ديگر اينكه بالاترين امر به معروف و نهى از منكر، تبليغ پيام غدير درباره امامان عليهم السلام و امر به اطاعت از ايشان و نهى از مخالفتشان است.
در آخرين مرحله خطابه، بيعتِ لسانى انجام شد. حضرت با توجه به آن جمعيت انبوه و شرايط غيرعادى زمان و مكان و عدم امكان بيعت با دست براى همه مردم، فرمودند: «خداوند دستور داده تا قبل از بيعت با دست، از زبان هاى شما اقرار بگيرم» . سپس مطلبى را كه مى بايست همه مردم به آن اقرار مى كردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام عليهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوييد با جان و زبان و دستمان بيعت مى كنيم» .
بيعت عمومى
پس از اتمام خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله، دو خيمه برپا شد كه در يكى خود آن حضرت و در ديگرى اميرالمؤمنين عليه السلام جلوس فرمودند. مردم دسته دسته وارد خيمه حضرت مى شدند و پس از بيعت و تبريک، در خيمه اميرالمؤمنين عليه السلام حضور مى يافتند و با آن حضرت بيعت مى كردند و تبريک مى گفتند.
زنان نيز، با قرار دادن ظرف آبى كه پرده اى در وسط آن بود بيعت نمودند. به اين صورت كه اميرالمؤمنين عليه السلام دست مبارک را در يک سوى پرده داخل آب قرار مى دادند و در سوى ديگر زنان دست خود را در آب قرار مى دادند.
وقايع سه روز در غدير
در طول سه روز توقف در غدير، پس از ايراد خطابه چند جريان به عنوان تأكيد و به نشانه اهميت غدير به وقوع پيوست كه شرح آن چنين است:
پيامبرصلى الله عليه وآله در اين مراسم، عمامه خود را - كه «سحاب» نام داشت - به عنوان افتخار بر سر اميرالمؤمنين عليه السلام قرار دادند.
حسّان بن ثابت از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست كرد تا در مورد غدير شعرى بگويد، و با اجازه حضرت اولين شعر غدير را سرود.
جبرئيل امين عليه السلام به صورت انسانى ظاهر شد و خطاب به مردم فرمود: پيامبر براى على بن ابى طالب عهد و پيمانى گرفت كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى زند.
مردى از منافقين گفت: «خدايا اگر آنچه محمد مى گويد از طرف توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» . در همين لحظه سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و او را هلاک كرد، و اين معجزه غدير تأييد الهى را بر همگان روشن كرد.
پس از سه روز مراسم پرشور غدير پايان يافت، و آن روزها به عنوان «ايّامالولاية» در صفحات تاريخ نقش بست. مردم پس از وداع با پيامبرشان و معرفتِ كامل به جانشينان آن حضرت تا روز قيامت، راهى شهر و ديار خود شدند. خبرِ واقعه غدير در شهرها منتشر شد و به سرعت شايع گرديد و خداوند بدين گونه حجتش را بر همه مردم تمام كرد.
داستان واره غدير را به بيان ديگر نيز مىتوان مطرح كرد:
جزئيات وقايعى كه در غدير خم و پيش از آن اتفاق افتاده، يک جا و از يک نفر نقل نشده است، بلكه هر يک از حاضران گوشه هايى از آن مراسم با شكوه را بازگو كرده اند.
در اينجا گزارشى متصل و داستان گونه و البته مستند از واقعه غدير خم با استناد به معتبرترين منابع حديثى و تاريخى اهل سنت و شيعه ارائه مى شود. از آنجا كه جزئيات واقعه غدير خم يک جا و از يک نفر نقل نشده، بلكه هر يک از حاضران گوشه هايى از آن مراسم با شكوه را بازگو كرده اند، بنابراين لازم است كه در يک تصوير و نماى كلى تمامى ابعاد اين واقعه بزرگ نمايانده شود.
به منظور ارائه اين تصوير كلى و جامع از برنامه ريزى هايى كه پيش از خطبه غدير براى زمينه سازى آن انجام گرفت سخن را آغاز مى كنيم، و در ادامه به سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله و اقدامات وى بر فراز منبر و مراسمى كه پس از خطبه غدير انجام گرفت مى پردازيم.
با استمداد از احاديث و تاريخ، تصويرى از جريان غدير در چند بخش تقديم مى شود: ۱. برنامه هايى كه پيش از خطبه غدير براى زمينه سازى آن انجام گرفت ۲. سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله و اقدامات وى بر فراز منبر ۳. مراسمى كه پس از خطبه غدير انجام گرفت:
۱- برنامه ريزى دقيق براى سفر [۲]
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در طول تاريخ ۲۳ ساله بعثت سفرهاى بسيارى انجام داد، كه گاه براى جنگ يا تبليغ يا گريز از دست دشمنان بود. بدون شک برنامه هاى حضرت با دستور خداوند و الهام از وحى الهى بوده است. ولى مراسم غدير از ويژگى برجسته اى برخوردار بوده، و از نقطه آغاز تا پايان لحظه به لحظه به فرمان خدا بود، و در هر موردى دستور لازم از سوى پروردگار نازل مى شد.
اين حاكى از عظمت محتوايى برنامه غدير بود، كه بايد بسيار دقيق و با حراست خداوندى انجام مى شد، تا هر يک از اهداف پيش بينى شده در جاى خود عملى شود.
دورنماى اين برنامه شكوهمند را در چند مرحله مى توان در نظر گرفت:
آغاز سفر و اعلام رسمى و فرستادن افرادى به اطراف حجاز براى خبر رساندن به مردم.
فرستادن نامه براى اميرالمؤمنين عليه السلام به يمن كه براى ايام حج و حجةالوداع خود را به مكه برساند.
راهپيمايى ده روزه و احرام از مسجد شجره.
انجام دادن اعمال حج به ترتيب خاص آن.
آماده سازى مردم در مكه و عرفات و منا درباره مسئله ولايت.
تعيين غدير و حركت فورى پس از حج به سوى آن.
فرمان تبليغ و ضمانت الهى براى حفظ از توطئه هاى منافقين.
اجراى دقيق سخنرانى در حالى كه بسيارى از منافقان پاى منبر بودند.
اجراى برنامه سه روزه از بيعت و شعر و امثال آن بدون اغتشاشى كه احتمال آن مى رفت.
حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله از توطئه قتل در كوه «هرشى» .
بازگشت به مدينه با سلامتى كامل.
در موارد بسيارى از سفر حجةالوداع، وحى خاص نازل مى شد و دستور لازم به آن حضرت ابلاغ مى گرديد. بسيارى از توطئه ها و نقشه هاى منافقان به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داده شد و دفع گرديد. آرى، چنين سفر عظيمى جز با حمايت و عنايت خدا امكان پذير نبود.
۲- از مدينه تا آغاز خطبه
دستور الهى براى اين سفر مقارن ايام حج صادر شد، و پيامبرصلى الله عليه وآله شرايط مختلف را براى حضور همه جانبه مردم مهيا نمود. در اين سفر، دو مقصد اساسى در نظر بود:
اول: بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براى مردم به طور كامل و رسمى تبيين نشده بود. دوم: مناسک حج و موضوع جانشينى على عليه السلام.
الف) از مدينه تا مكه[۳]
پس از دستور خداوند، پيامبرصلى الله عليه وآله مناديانى را به اطراف مدينه و دورترين شهرهاى اسلامى آن عصر فرستاد، تا تصميم حضرت را به اطلاع همه برسانند، و اعلام كنند كه هر كس بخواهد مى تواند همراه حضرت باشد. پس از اعلام عمومى، عده بسيارى از اطراف مدينه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجران و انصار به سوى مكه حركت كنند.
با حركت كاروان پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان راه مدينه تا مكه، افراد قبايل به جمعيت اضافه مى شدند. با رسيدن اين خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مكه و شهرهاى يمن و غير آن نيز به سوى مكه سرازير شدند تا جزئيات احكام حج را شخصاً از پيامبرشان بياموزند و در نخستين سفر رسمى حج شركت كنند. همچنين حضرت اشاره كردند كه امسال سال آخر عمر من است، و اين مى توانست سبب شركت همه جانبه مردم باشد.
جمعيتى حدود يکصد و بيست هزار نفر در مراسم حج شركت كردند، كه فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدينه به همراه حضرت حركت كرده بودند و لبيک گويان در فواصل مختلف از مدينه تا مكه راه مى پيمودند.
حضرت روز شنبه ۲۵ ماه ذى قعده غسل كرده، دو لباس احرام برداشت و از مدينه خارج شد. اهل بيت حضرت؛ حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و ساير فرزندانش، و همچنين همسران ايشان سوار بر هودج هاى شتران روانه شدند.
همگى با احرام از «مسجد شجره» در منطقه ذوالحليفه نزديک مدينه، راهى مكه شدند و مردم سواره و پياده همراه آن حضرت به حركت در آمدند.
روز يكشنبه را در منطقه يلملم توقف كردند و نماز مغرب و عشا را همان جا خواندند و حركت كردند. صبح روز بعد به «عرق الظبية» رسيدند، و سپس در «روحاء» توقف كوتاهى كردند. آنگاه نماز عصر را در «منصرف» و نماز مغرب و عشا را در «متعشى» گزاردند و شام خوردند. براى نماز صبح به «اثايه» رسيدند، و صبح سه شنبه در «عرج» بودند، و چهارشنبه به «سقياء» وارد شدند.
پنجشنبه به «ابواء» رسيدند و حضرت قبر مادرش را زيارت كرد. جمعه با عبور از «جحفه» و «غدير خم» عازم «قديد» شدند، و شنبه را در آنجا ماندند. يكشنبه به «عسفان» آمدند و دوشنبه به «مرّ الظهران» رسيدند و شب را آنجا بيتوته كردند. همان شب به سوى «سرف» حركت كردند كه يک منزل بيشتر به مكه معظمه باقى نمانده بود.
اميرالمؤمنين عليه السلام براى دعوت به اسلام و جمع آورى خمس و زكات و جزيه با لشكرى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله به نجران، و سپس به يمن رفته بود. پيامبرصلى الله عليه وآله هنگام حركت از مدينه نامه اى براى اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاد، و دستور داد حضرت نيز براى سفر حج حركت كند. آن حضرت نيز پس از پايان دادن به كارهايش در نجران و يمن، با لشكر همراه دوازده هزار نفر از اهل يمن، پس از احرام در ميقات عازم مكه شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله از طرف مدينه، اميرالمؤمنين عليه السلام هم از طرف يمن به مكه نزديک شدند.
آنگاه حضرت جانشينى در ميان سپاه گمارد، و خود به ملاقات پيامبرصلى الله عليه وآله شتافت و در نزديكى مكه خدمت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله رسيد و گزارش سفر خود را داد. رسولخداصلى الله عليه وآله بسيار مسرور شد و دستور داد هر چه زودتر لشكر همراهش را به مكه بياورد. اميرالمؤمنين عليه السلام به محل سپاه بازگشت، و همراه آنان و با ورود قافله پيامبرصلى الله عليه وآله در روز سه شنبه پنجم ذى الحجه وارد مكه شد.
روز نهم ذى حجه، حضرت به موقف عرفات، و سپس به مشعر و منى رفت. پس از آن، اعمال حج را يكى پس از ديگرى انجام داد، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بيان فرمود.
ب) نخستين سخنرانى در منى [۴]
پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه وآله در دو موقعيت حساس براى مردم سخنرانى كرد، كه در واقع مقدمه چينى و زمينه سازى براى ايراد خطبه غدير بود. نخستين خطابه حضرت در منا بود.
در اين خطبه، ابتدا به امنيت اجتماعى مسلمانان از نظر جان و مال و آبرو اشاره كرد، و جو جامعه را براى تأمين امنيت كامل آماده ساخت. سپس مردم را از رويكرد به اختلاف و شمشير كشيدن به روى يكديگر پرهيز داد و فرمود: اگر من نباشم، على بن ابى طالب عليه السلام در مقابل تبهكاران خواهد ايستاد.
سپس حديث ثقلين بر لسان مبارک حضرت جارى شد و فرمود: من دو چيز گران بها در ميان شما باقى مى گذارم. اگر به اين دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و خاندانم. همچنين اشاره اى كرد به اينكه نحو برخى از همين اصحاب من روز قيامت به جهنم مى روند.
جالب توجه است كه اميرالمؤمنين عليه السلام سخنان حضرت را براى مردم تكرار مى كرد تا دور دستان نيز بشنوند.
ج) دومين سخنرانى در مسجد خيف[۵]
روز سوم توقف در منا، حضرت فرمان داد تا مردم در مسجد خيف گرد هم آيند. در آنجا خطابه اى ايراد فرمود، و ضمن آن صريحاً از مردم خواست كه گفته هاى او را به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند.
در اين خطبه، تساوى همه مسلمانان را در برابر قوانين الهى اعلام كرد. سپس بار ديگر متعرض مسئله خلافت شد و حديث ثقلين را بر مردم خواند.
د) ميراث نبوت در دست مقام وصايت[۶]
در مكه، دستور خداوند بر پيامبرصلى الله عليه وآله چنين ابلاغ شد: نبوت تو به پايان رسيده و روزگارت كامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و ميراث انبياء عليهم السلام را به على بن ابى طالب عليه السلام بسپار كه او نخستين مؤمن است. من، زمين را بدون عالمى كه اطاعت من و ولايتم با او شناخته شود و حجت پس از پيامبرم باشد، رها نخواهم كرد.
يادگارهاى پيامبران عليهم السلام مانند صحف آدم و نوح و ابراهيم عليهم السلام، تورات، انجيل، عصاى موسى عليه السلام، انگشترى سليمان عليه السلام و ساير ميراث هاى ارجمندى كه فقط در دست حجج الهى است و تا آن روز خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله حافظ آن بود، در آنجا به فرمان الهى به اميرالمؤمنين عليه السلام سپرده شد.
هـ) لقب اميرالمؤمنين [۷]
جبرئيل در مكه لقب «اميرالمؤمنين» را از سوى خدا ويژه على بن ابى طالب عليه السلام قرار دارد، اگر چه اين لقب قبلاً نيز براى آن حضرت تعيين شده بود. پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد تا بزرگان اصحاب نزد على عليه السلام بروند و بر او سلام كنند و «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» بگويند. بدين وسيله، در زمان حيات خود از آنان بر امير بودن على عليه السلام اقرار گرفت.
ابوبكر و عمر گفتند: آيا اين حق از طرف خدا و رسول او است؟ حضرت فرمود: آرى. حقى است از سوى خدا و رسول او. خداوند به من چنين دستور داده است.
و) اعلام حضور همگانى در غدير[۸]
انتظار مى رفت پيامبر خداصلى الله عليه وآله در آخرين سفر حج خود مدتى در مكه بماند. ولى بلافاصله پس از اتمام حج اين آيه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللَّه يعصمک من الناس» [۹] : اى پيامبر آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است ابلاغ كن و گرنه رسالت او را نرسانده اى و خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد كرد.
نزول اين آيه به معناى رسيدن وقت ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بود. حضرت به بلال دستور داد تا به مردم چنين اعلام كند: كسى جز معلولان نبايد فردا باقى بماند و همه بايد حركت كنند، تا در وقت معين در غدير خم حاضر باشند.
انتخاب منطقه «غدير» به فرمان الهى از چند جهت شايان ملاحظه است:
يكم: غدير خم در راه بازگشت از مكه و كمى پيش از محل افتراق كاروان ها و تقاطع مسيرهاست.
دوم: كاروان هاى حج هماره در راه رفت و برگشت از اين مسير عبور مى كنند، و با رسيدن به وادى غدير و نماز در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله با اين زيربناى اعتقادى خود تجديد خاطره و بيعتى مى كنند و ياد آن را در دلها زنده مى شود.
سوم: منطقه غدير كمى پيش از «جحفه» بيابانى وسيع و آبگيرى براى جمع شدن سيلاب و نيز آب چشمه اى بود كه از سمت شمال غربى به آن مى ريخت، و چند درخت كهنسال تنومند در آن بود و براى اقامت سه روزه پيامبرصلى الله عليه وآله و ايراد خطبه براى آن جمعيت انبوه بسيار مناسب بود.
براى مردم بسيار جالب توجه بود كه پيامبرشان پس از ده سال دورى از مكه، بدون آنكه مدتى اقامت كند تا مسلمانان به ديدارش آيند و مسائل خود را مطرح كنند، پس از اتمام مراسم حج فوراً از مكه خارج شد و مردم را نيز به خروج از مكه و حضور در غدير امر فرمود.
صبح آن روز كه پيامبرصلى الله عليه وآله از مكه بيرون رفت، سيل جمعيت - كه بيش از ۱۲۰ هزار نفر بودند - به همراه حضرت حركت كردند. حتى پنج هزار نفر از مكه و عده اى؛ حدود دوازده هزار نفر از اهل يمن - كه مسيرشان به سمت شمال نبود - براى درک مراسم غدير رسولخدا صلى الله عليه و آله را همراهى كردند.
۳- سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير
الف) كاروان در غدير [۱۰]
نزديک ظهر روز دوشنبه[۱۱] كاروان به منطقه غدير خم رسيد، و حضرت مسير حركت خود را به سمت راست جاده و به سوى غدير برگرداند و فرمود: ايها الناس، اجيبوا داعى اللَّه؛ انا رسول اللَّه: اى مردم! دعوت كننده خدا را اجابت كنيد؛ كه من پيام آور خدايم.
اين سخن كنايه از فرا رسيدن هنگام ابلاغ پيام مهمى بود. سپس فرمان دادند تا منادى چنين ندا كند: همه مردم بايستند و پيش روندگان بازگردند و نيامدگان در اينجا توقف كنند.
همچنين دستور داد كه زير درختان كهنسالى كه در آنجا بود كسى نرود و آن مكان خالى بماند. آنگاه همه مركب ها ايستادند و همه مردم در منطقه غدير پياده شدند و هر يک براى خود جايى جستند و كم كم آرام گرفتند.
صحرا براى نخستين بار شاهد تجمع بزرگ بشرى بود. شدت گرما بر اثر حرارت آفتاب و داغى زمين به حدى بود كه مردم و حتى خود حضرت گوشه اى از لباس خود را به سرانداخته، و گوشه اى از آن را زير پاى خود نهاده بودند، و عده اى از شدت گرما عباى خود را به پايشان پيچيده بودند.
ب) جايگاه سخنرانى [۱۲]
رسولخداصلى الله عليه وآله مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواند و به آنان دستور داد تا به محل درختان كهنسال - كه در يک رديف كنار هم بودند - بروند و آنجا را آماده كنند. آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند. سپس شاخه هاى پايين آمده درختان را چيدند. آنگاه در فاصله ميان دو درخت، روى شاخه ها پارچه اى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد، و آن محل براى برنامه سه روزه حضرت كاملاً مساعد شود.
سپس در زير سايبان، سنگ ها را روى هم گذاشتند و از رواندازهاى شتران منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند و روى آن پارچه اى گستردند. منبر را در ميان جمعيت قرار دادند تا پيامبرصلى الله عليه وآله هنگام سخنرانى بر مردم مشرف باشد و صدايش به مردم برسد و همه او را ببينند. ربيعة بن امية بن خلف نيز مأموريت يافت كه سخنان حضرت را براى مردم تكرار كند، تا افراد دور دست نيز مطالب را بهتر بشنوند.
ج) پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام بر فراز منبر [۱۳]
مقارن ظهر، انتظار مردم به پايان رسيد و منادى حضرت نداى نماز جماعت سرداد. پس از خروج مردم از خيمه ها و آمادگى صف ها براى نماز، پيامبرصلى الله عليه وآله از خيمه خود بيرون آمد و نماز را به جماعت خواند. آنگاه بر فراز منبر ايستاد و اميرالمؤمنين عليه السلام را نزد خود خواند و در سمت راستش نشاند. پيش از شروع خطبه، اميرالمؤمنين عليه السلام يک پله پايين تر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ايستاده بود و دست پيامبرصلى الله عليه وآله بر شانه وى بود.
سپس رسولخداصلى الله عليه وآله نگاهى به راست و چپ جمعيت كرد و در انتظار تجمع كامل مردم بود. زنان نيز در قسمتى از مجلس نشستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله را به خوبى مى ديدند. پس از آماده شدن مردم، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سخنرانى تاريخى و آخرين خطابه رسمى خود را آغاز كرد.
اجتماع ۱۲۰ هزار نفر براى شنيدن سخنرانى در دنياى امروز هم غير عادى است. در تاريخ نبوت، از شش هزار سال پيش تا آن روز هرگز چنان مجلس شكوهمندى براى سخنرانى تشكيل نشده بود.
سخنرانى تاريخى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير[۱۴] كه حدود يک ساعت طول كشيد، در يازده بخش زير ترسيم مى شود:
اول. حمد و ثناى الهى: حضرت در نخستين بخش سخن، صفات قدرت و رحمت خدا را ذكر فرمود. سپس به بندگى و خضوع خود در مقابل پروردگار شهادت داد و صفات ثبوتى و سلبى خداوند را متذكر گرديد.
دوم. فرمان الهى براى مطلبى مهم: در اين بخش، پيامبرصلى الله عليه وآله عنان سخن را متوجه موضوع اصلى كرده، صريحاً فرمود كه فرمان قاطعى از سوى خداوند آمده تا مطلب مهمى را درباره على بن ابى طالب عليه السلام بيان كنم، و گرنه رسالت خود را نرسانده ام و از عقاب خداوند بيم دارم. همچنين تصريح فرمود كه به جهت فتنه منافقان و دشمنان، هر چه از خداوند خواستم كه مرا از ابلاغ اين مهم معذور بدارد مقبول نيفتاد. سپس با اشاره به موضوع دستور خاص خدا، آن را امامت و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام معرفى كرد.
سوم. اعلام رسمى ولايت و امامت دوازده امام عليهم السلام: پيامبرصلى الله عليه وآله امامت دوازده امام پس از خودش را به طور رسمى و قانونى تا آخرين روز دنيا اعلام فرمود، تا همه طمع يک باره بريده شود.
از نكات مهم، اشاره حضرت به عموميت ولايت آنان بر همه انسان ها، در طول زمان ها و در همه مكان ها و نفوذ كلماتشان در جميع امور بود، و نيابت تامه امامان از خدا و رسول صلى الله عليه وآله را در بيان حلال و حرام و در جميع علوم اعلام فرمود. سپس نتيجه گيرى كرد كه شک كننده در اين مسئله كافر و ملعون و مغضوب خداست.
چهارم. معرفى و بلند كردن اميرالمؤمنين عليه السلام: در اين قسمت از خطبه، پيامبرصلى الله عليه وآله بازوان اميرالمؤمنين عليه السلام را گرفته، او را از جا بلند كرد و با بيان «من كنت مولاه فهذا على عليه السلام مولاه» با صراحت كامل فرمود: آنچه گفتم درباره «اين على» و «اولاد اين على» است، و بدين ترتيب هر گونه شبهه اى را از ميان برداشت. در اين حال، حضرت سه نكته مهم را متذكر شدند:
دعا كرد و فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه... .
پنجم. تأكيد بر توجه امت به مسئله امامت: در اين بخش حضرت صريحاً فرمود: هر كس از امامت امامان سرباز زند، اعمال نيكش نابود مى شود و هميشه در جهنم خواهد بود. بعد از آن پاره اى از فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام را ذكر فرمود، و با اشاره به مسئله حسد، متذكر شد كه از علل گمراهى و سرپيچى و مخالفت مردم با ائمه عليهم السلام حسد ورزى آنان است. و نيز يادآور شد كه دشمنى با اميرالمؤمنين عليه السلام دليل شقاوت است.
ششم. اشاره به كارشكنى هاى منافقان: اين مرحله از سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله جنبه غضب الهى را نمودار ساخت. حضرت آيات لعن و عذاب را از قرآن تلاوت كرده، فرمود: مصداق اين آيات، برخى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم پوشى از آنان هستم. ولى بدانيد كه خداوند ما را بر معاندان و مخالفان و خائنان و مقصران حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نيست. سپس سه نكته مهم ديگر را افزودند:
مبادا بعد از من به عقب برگرديد!
مبادا مسلمان بودن خود را بر خدا منت بگذاريد كه خدا در كمين شماست!
بدانيد كه پس از من امامان گمراهى ظهور مى كنند، و مردم را به سوى جهنم مى كشانند. من از آنان بيزارم و همه آنان در جهنم خواهند بود!
همچنين اشاره گويايى به اصحاب سقيفه فرمود، و تصريح كرد كه پس از من مقام امامت را غصب كرده و آن را به صورت پادشاهى در مى آورند. سپس غاصبان را لعنت كرد.
در پايان اين بخش ، متذكر شد كه خداوند متعال شما را رها نكرده است، و همانگونه كه امت هاى گذشته به سبب تكذيبشان معذب شدند، شما هم گرفتار عذاب خواهيد شد.
هفتم. پيروان اهل بيت عليهم السلام و دشمنان ايشان: آنگاه حضرت محور كلام را بر آثار دوستى و دشمنى با اهل بيت عليهم السلام قرار داد. نخست با اشاره به سوره حمد - كه مسلمانان هر روز آن را در نماز خويش مى خوانند - فرمود: اين سوره و اصحاب «صراه مستقيم» - كه تكيه گاه اين سوره است - درباره اهل بيت عليهم السلام و شيعيان آنان است.
سپس چندين آيه قرآنى را درباره مؤمنان و صفات و جايگاه بهشتى آنان تلاوت فرمود، و همه را بر شيعيان و پيروان آل محمدعليهم السلام تطبيق كرد. همچنين چند آيه از قرآن را درباره منافقان و جهنميان و اخوان شياطين و ملعونان تلاوت فرمود، و آنها را دشمنان آل محمدعليهم السلام خواند.
هشتم. اشاره به حضرت مهدى عليه السلام: حضرت مطالبى اساسى درباره حضرت بقيةاللَّه الاعظم حجة بن حسن المهدى ارواحنا فداه فرمود، و به اوصاف و ويژگى هاى ايشان به اختصار اشاره كرد؛ بدين قرار:
- آخرين امامان كه حجتى پس از او نيست.
- بر همه اديان و مذاهب پيروز مى شود.
- بر همه قبايل شرک و كفر و رهبران آنان چيره مى گردد.
- انتقام گيرنده همه خون هاى ناحق ريخته اولياى خداست.
- بيان كننده دقيق درجات افراد در علم و فضيلت و در جهل و جهالت است.
- وارث جميع علوم است.
- همه پيشينيان درباره او بشارت داده اند.
- هيچ كس بر او غالب نمى گردد و هيچ كس عليه او يارى نمى شود.
نهم. فراخوانى به بيعت: آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله اشاره فرمود كه من پس از اتمام خطبه، شما را به بيعت كردن با خود و على بن ابى طالب عليه السلام دعوت مى كنم. ضمانت اين بيعت آن است كه من با خداوند بيعت كرده ام و على عليه السلام هم با من. پس بيعتى را كه از شما مى گيرم از سوى خداوند و بيعت با او است.
دهم. حلال و حرام، واجبات و محرمات: حضرت در اين بخش از سخنان خود، نخست مطالبى درباره حج و عمره، فضائل و آثار دنيوى و اخروى آن دو مطرح فرمود. سپس اشاره مختصرى به نماز و زكات و امر به معروف و نهى از منكر كرد. ولى مقصد اصلى حضرت بيان چند مطلب اساسى زير بود:
يكم. اگر درباره حلال و حرام جهل يا ابهامى داشتيد يا فراموش كرديد، على بن ابى طالب و امامان پس از او عليهم السلام براى شما بيان مى كنند.
دوم. شمار حلال ها و حرام ها بيش از آن است كه من همه را يک جا بيان كنم. پس اين بيعتى كه از شما درباره امامان عليهم السلام مى گيرم، در حقيقت نوعى بيان حلال و حرام تا روز قيامت است كه از زبان امامان عليهم السلام بيان خواهد شد.
سوم. هر حلال يا حرامى كه بيان كردم، هرگز از آنها بر نمى گردم و آنها تغيير ناپذير است.
چهارم. بالاترين و شاخص ترين امر به معروف، رساندن پيام غدير درباره امامان عليهم السلام است؛ مردم را به اطاعت آنان امر كنيد، و از مخالفت ايشان بر حذر باشيد.
پنجم. راهنماى امر به معروف و نهى از منكر بايد امام معصوم باشد.
در پايان، حضرت ، تقوى، روز قيامت، حسابرسى و ميزان ثواب و عقاب الهى را يادآورى فرمود.
يازدهم. بيعت گرفتن رسمى: در آخرين مرحله خطبه، موضوع بيعت گيرى مطرح شد.
حضرت با توجه به آن جمعيت انبوه و شرايط غير عادى زمان و مكان، تصريح كرد كه شايد بيعت كردن با همگان با كف دست و اين همه مردم ممكن نشود، و طبق فرمان خداوند بايد پيش از بيعت كردن با دست، از زبان هاى شما اقرار بگيرم.
سپس متنى را خواند كه همه بايد به آن اعتراف كنند؛ و خلاصه آن اقرار به اطاعت دوازده امام عليهم السلام و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و نيز رساندن اين پيام به آيندگان بود، و بيعت با دست هم به شمار مى رفت. زيرا حضرت فرمود: بگوييد با جان و زبان و دستمان بيعت مى كنيم؛ يعنى اگر بيعت كردن با دست امكان ندارد، به اين صورت بيعت مى كنيم.
آنگاه به فضائل بى كران اميرالمؤمنين عليه السلام اشاره كرد و فرمود: فضائل او پيش از آن است كه يک جا همه را بيان كنم. پس هر كس با شناخت و معرفت فضيلتى را درباره او خبر داد او را راستگو بدانيد و از او بپذيريد.
سرانجام، بار ديگر به بيعت و گفتن «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» و ولايت حضرتش تأكيد فرمود، و با دعا براى مؤمنان و نفرين بر كافران و منكران، خطبه را به پايان رساند.
د. على عليه السلام بر فراز دست پيامبر[۱۵]
يكى از اقدامات بسيار بديع پيامبرصلى الله عليه وآله آن بود كه پس از مقدمه چينى و ذكر مقام خلافت و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام، براى پيشگيرى از هر گونه شک و شبهه، نخست مطلب را با زبان و سپس به صورت عملى براى مردم بيان كرد. بدين ترتيب كه فرمود: باطن قرآن و تفسير آن را براى شما بيان نمى كند، مگر اين كسى كه من دست او را مى گيرم و او را بلند مى كنم.
پس از آن، حضرت گفته خود را عملى كرد و به اميرالمؤمنين عليه السلام - كه بر فراز منبر يک پله پايين تر از حضرت ايستاده بود - فرمود: نزديک تر بيا ! حضرت امتثال كرد و پيامبرصلى الله عليه وآله دو بازوى او را گرفت.
در اين هنگام على عليه السلام دست خود را باز كرد تا دستهاى هر دو به سوى آسمان قرار گرفت. سپس رسولخداصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را بلند كردند؛ به گونه اى كه پاهاى او محاذى زانوهاى پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت. در اين حال فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه: هر كس من مولا و صاحب اختيار اويم، اين على عليه السلام مولا و صاحب اختيار او است.
ه . بيعت قلب ها و زبان ها[۱۶]
بيعت گرفتن از فرد فرد آن جمعيت انبوه از طرفى غير ممكن بود، و از سوى ديگر امكان داشت افرادى به بهانه هاى مختلف از بيعت شانه خالى كنند و حضور نيابند، و در نتيجه نتوان التزام عملى و گواهى قانونى از آنان گرفت.
از اين رو حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند:
اى مردم! چون با يک كف دست و با اين وقت محدود و با اين سيل جمعيت، بيعت كردن براى همه ممكن نيست. پس همگى اين سخن مرا تكرار كنيد و بگوييد: ما فرمانى را كه از جانب خداوند درباره على بن ابى طالب عليه السلام و امامانى از فرزندانش به ما رساندى بر سر مى نهيم و به آن راضى هستيم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر اين مدعا بيعت مى كنيم... . در اين باره براى ايشان از قلب ها و جان ها و زبان ها و دستانمان عهد و پيمان گرفته شد. هر كس كه با دستش نتوانست با زبانش بدان اقرار كرده است.
مردم يكايک سخنان حضرت را تكرار كردند، و بدين وسيله بيعت عمومى گرفته شد. پيداست كه حضرت متن كلامى را كه بايد مردم تكرار كنند به آنان القا فرمود، تا هر كس به شكل خاصى اقرار نكند، بلكه همه به مطلبى كه حضرت از آنان مى خواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت كنند.
۴- مراسم پس از خطبه
الف. تبريک مقام نبوت وولايت[۱۷]
پس از پايان خطبه، مردم به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام روى آوردند، و صداى مردم بلند شد: آرى، شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى كنيم.
سپس براى بيعت كردن بر هم سبقت مى گرفتند و با ايشان دست بيعت مى دادند، و به پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام تهنيت مى گفتند، و رسولخداصلى الله عليه وآله هم مى فرمود: الحمد للَّه الذى فضّلنا على جميع العالمين. ابراز احساسات و فريادهاى شادى مردم - كه از هر سو بر مى خاست - شكوه و ابهت بى مانندى به آن اجتماع بزرگ مى بخشيد.
نكته در خور توجيهى كه در هيچ يک از پيروزى هاى پيامبرصلى الله عليه وآله در جنگ ها و ساير مناسبت ها و حتى فتح مكه مشاهده نمى شود، اين سخنان حضرت در روز غدير است: به من تبريک بگوييد، به من تهنيت بگوييد؛ زيرا خداوند مرا به نبوت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.
از سوى ديگر، پيامبرصلى الله عليه وآله به منادى خود دستور داد ميان مردم بگردد و خلاصه غدير را چنين تكرار كند: من كنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. بدين سان تابلويى از غدير در ذهن ها نقش بست.
ب. بيعت مردان[۱۸]
براى آنكه رسميت موضوع محكم تر شود و آن جمعيت انبوه بتوانند مراسم بيعت را منظم و برنامه ريزى شده انجام دهند، پيامبرصلى الله عليه وآله پس از فرود از منبر دستور داد تا دو خيمه بر پا شود: يكى را مخصوص خود قرار داد و در آن جلوس فرمود، و به اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داد تا در خيمه ديگر بنشيند، و امر كرد تا مردم جمع شوند.
پس از آن، مردم دسته دسته در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حضور مى يافتند و با آن حضرت بيعت كرده، به وى تبريک مى گفتند. سپس در خيمه مخصوص اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر مى شدند و به عنوان امام و خليفه پس از پيامبرشان با آن حضرت بيعت و با وصف «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام مى كردند، و اين مقام والا را به حضرت تهنيت مى گفتند.
برنامه بيعت تا سه روز ادامه داشت، و در همه اين مدت حضرت در منطقه غدير ماند. اين برنامه چنان حساب شده بود كه همه مردم در آن شركت كردند.
دو قطعه جالب از تاريخ اين بيعت شنيدنى است:
يک. نخستين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند، زودتر از همه آن را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند و پس از پيامبرصلى الله عليه وآله رو در روى اميرالمؤمنين عليه السلام ايستادند. جالب تر اينكه عمر پس از بيعت اين كلمات را بر زبان مى راند: افتخار برايت باد! گوارايت باد اى پسر ابى طالب! خوشا به حالت اى ابالحسن! اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى!
دو. پس از امر پيامبرصلى الله عليه وآله، همه مردم بدون چون و چرا با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت مى كردند. ولى همان گروه - با آنكه تظاهر به پيش قدمى مى كردند - پيش از بيعت كردن معترضانه گفتند: آيا اين فرمان از سوى خداوند است يا رسولش؟ (يعنى از جانب خودت مى گويى) حضرت فرمود: از طرف خدا و رسول او است. آيا چنين مسئله بزرگى بدون امر خداوند مى شود؟ و همچنين فرمود: آرى، حق است از طرف خدا و رسولش كه على عليه السلام اميرالمؤمنين است.
ج. بيعت زنان [۱۹]
پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد تا زنان هم با آن حضرت بيعت و با وصف «اميرالمؤمنين» به او سلام كنند و به وى تبريک بگويند، و به همسران خويش تأكيد كرد. بدين منظور دستور داد ظرفى آب آوردند، و پرده اى بر روى آن زدند؛ به گونه اى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در يک نيمه و زنان در آن سوى پرده دستانشان را در ميان ظرف آب نهادند، و بدين سان با حضرت بيعت كردند.
بانوى بزرگ اسلام حضرت زهراعليها السلام و همچنين همه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله و ام هانى خواهر اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عميس در آن مراسم پرشكوه حضور داشتند.
د. عمامه سحاب [۲۰]
اين افتخار بزرگى در ميان عرب ها بود كه اگر شخص بزرگى عمامه خود را بر سر كسى ببندد به معناى اعلام رياست و اعتماد بر او بود. [۲۱] پيامبرصلى الله عليه وآله در اين مراسم عمامه خود را كه «سحاب» نام داشت، به عنوان نشان افتخار بر سر اميرالمؤمنين عليه السلام بست و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت آويخت.
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره چنين مى فرمايد: پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير عمامه اى بر سرم بست و يک طرف آن را بر دوشم آويخت و فرمود: خداوند در روز بدر و حنين با ملائكه اى كه چنين عمامه اى به سر داشتند مرا يارى فرمود.
ه . شاعر غدير××× ۳ كشف الغمة: ج ۱ ص ۳۱۸. كفاية الطالب: ص ۶۴ . تذكرة الخواص: ص ۳۳. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۷۲. المناقب )خوارزمى( : ص ۸۰ . الطرائف: ص ۱۴۶. غاية المرام: ج ۱ ص ۳۷۵. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵ ۱۶۶ ۱۱۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۰۱ ۱۴۴ ۹۸ ۴۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۸۴ . احقاق الحق: ج ۶ ص ۲۵۷. ×××
بخش ديگرى از مراسم پر شور غدير، درخواست حسّان بن ثابت بود. او به حضرت عرض كرد: يا رسولاللَّه! اجازه مىفرماييد شعرى را بخوانم، كه درباره على بن ابىطالبعليه السلام - به مناسبت اين حماسه بزرگ - سرودهام؟ حضرت فرمود: بخوان به نام خداوند و به بركت او.
حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنيدن سخنانش ازدحام كردند و گردن كشيدند. او گفت: اى بزرگان قريش! سخن مرا به گواهى و امضاى پيامبرصلى الله عليه وآله گوش كنيد. سپس اشعارى را خواند كه همان جا سروده بود، و سندى تاريخى در غدير به نام خود ثبت كرد. پس از اشعار حسان، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى حسان! مادامى كه با زبانت از ما دفاع مىكنى از سوى روحالقدس مؤيد خواهى بود.
و. امضاى الهى با معجزه غدير××× ۱ تفسير فرات: ص ۱۹۰ ۱۸۹. الطرائف: ص ۱۵۲. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۷۲۲. اقبال الاعمال: ص ۴۵۹ ۴۵۳. مناقب آل ابىطالب )ابن شهرآشوب( : ج ۱ ص ۵۴۰ - ۵۲۷ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹ ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳. ×××
واقعه عجيبى كه معجزهآسا امضاى خدا را بر همايش غدير ثبت كرد، داستان حارث فهرى بود. در آخرين ساعات از روز سوم، او با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفت: اى محمد! سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خودت را از جانب پروردگارت آوردهاى يا از پيش خود گفتى؟ اينكه درباره على بن ابىطالب گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه... ، از جانب پروردگارت بود يا از پيش خود گفتى؟ حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرد، واسطه ميان من و خدا جبرئيل است و من رساننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلام نمىكنم.
حارث - به نص قرآن - گفت: »اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب اليم«××× ۲ انفال / ۳۲. ×××: خدايا اگر اين مطالب حق و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست« . همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه بر مغزش فرود آمد و او را هلاك كرد.
آنگاه آيه »سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع«××× ۱ معارج / ۲ ۱. ××× نازل شد. سپس پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحابش فرمود: ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى.
با اين معجزه، بر همگان آشكار شد كه »غدير« از منبع وحى سرچشمه گرفته و فرمان الهى است. از سوى ديگر، تكليف همه منافقان آن روز و طول تاريخ كه هم چون حارث قهرى فكر مىكنند روشن مىشد.
ز. برنامههاى جانبى مراسم غدير××× ۲ الخصال: ص ۶۵ . تفسير فرات: ص ۱۹۵. الامالى )صدوق( : ص ۲۹۰. الفصول المهمة: ص ۲۳. الامالى )طوسى( : ج ۱ ص ۲۳۱. بشارة المصطفىصلى الله عليه وآله: ص ۱۵۰ ۱۳۶. عمدة عيون صحاح الاخبار )ابنبطريق( : ص ۱۰۴. كتاب سليم بن قيس: ص ۴۰۹ ۳۵۵ ۲۹۶ ۱۹۸ ۱۹۵. الطرائف: ص ۱۴۳. مناقب اميرالؤمنينعليه السلام )ابنمغازلى( : ص ۲۳ ۱۶. اكمال الدين: ص ۲۳۴. ارجح المطالب: ص ۳۳۹. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۶۱ ۲۳۹ ۱۹۹ ۱۹۶ ۹۷ ۷۵ ۵۴ ۴۹ ۴۶ ۴۴ ۴۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴. احقاق الحق: ج ۶ ص ۲۵۸. غاية المرام: ج ۱ ص ۳۸۹. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۴۶۸. البرهان فى تفسير القرآن: ج ۱ ص ۱۱. ×××
در طول سه روزى كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبرصلى الله عليه وآله حضور مىيافتند. در اين اجتماعات كوچك - با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت - سؤالاتى درباره آن مطرح مىكردند و توضيح بيشترى مى خواستند.
حضرت نيز محتواى خطبه را كوتاهتر و با عبارت ديگرى بيان مىفرمود، و گاه مطالب ديگرى در توضيح آن مىافزود. در اين زمينه به نمونههايى از خطبه اشاره مىشود:
خبر از وفات خود: اى مردم! همه پيامبرانعليهم السلام پيش از من، پس از سپرى كردن دورانى از عمر خود، نداى خداوند را اجابت كردهاند. خداوند لطيف خيبر به من خبر داده كه »انك ميت و انهم ميّتون« .××× ۱ زمر / ۳۰. ××× گويا مرا نيز فرا خوانده است و من اجابت كردهام. اى مردم! دوران توقف هر پيامبرى در ميان قوم خودش نصف پيامبر پيشين است. حضرت عيسى بن مريمعليه السلام چهل سال در ميان قوم خود بود، و من پس از بيست سال آماده رفتن هستم و به زودى از شما جدا مىشوم.
اقرار بر ابلاغ رسالت: بدانيد كه از من و شما سؤال خواهد شد. من و شما درباره كتاب خدا و حجت او - كه به يادگار در ميان شما گذاردهام - مسئوليم. آيا من ابلاغ كردهام؟ شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟
صداى مردم از هر سو بلند شد: ما شهادت مىدهيم كه تو بنده خدا و پيامبر او هستى. پيامهاى او را رساندى و در راه او جهاد كردى. دلسوز بودى و مأموريت خود را به پايان بردى. خداوند از سوى ما به تو جزاى خير دهد؛ به بهترين صورتى كه به پيامبرى از امتش جزا داده است. سپس حضرت فرمود: خدايا شاهد باش!
بيان ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام به تعبيرهاى ديگر:
اى بندگان خدا ! نسب مرا بگوييد. گفتند: تو محمد بن عبداللَّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف هستى. فرمود: خداوند متعال در معراج به من چنين وحى كرد: اى محمد! من محمود هستم و تو محمدى؛ نام تو را از نام خود مشتق ساختهام. هر كس به تو نيكى كند به او نيكى مىكنم، و هر كس از تو جدا شود من از او جدا شوم. نزد بندگانم برو و كرامتم را نسبت به تو به آنان خبر ده. من هيچ پيامبرى را نفرستادهام، مگر آنكه براى او وزيرى قرار دادهام. تو پيامبر من هستى و علىعليه السلام وزير تو است. بدانيد شما را شاهد مىگيرم كه من گواهى مىدهم خداوند صاحب اختيار من است، و من صاحب اختيار هر مؤمنى هستم. آيا به اين مطلب اقرار داريد و به آن شهادت مى دهيد؟ گفتند: آرى، شهادت مىدهيم. فرمود: اعملوا، من كنت مولاه فعلى مولاه، و هو هذا. و به اميرالمؤمنينعليه السلام اشاره نمود.
اى مسلمانان! حاضران به غايبان برسانند: كسانى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كردهاند، به ولايت علىعليه السلام سفارش مىكنم. بدانيد كه ولايت علىعليه السلام ولايت من، و ولايت من ولايت پروردگار من است. اين پيمانى است كه پروردگارم با من بسته و مأمورم كه آن را به شما ابلاغ كنم. سپس سه مرتبه فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: يا رسولاللَّه! شنيديم.
اى مردم! به چه شهادت مىدهيد؟ گفتند: شهادت مىدهيم كه خدايى جز اللَّه نيست. فرمود: پس از آن به چه شهادت مىدهيد؟ گفتند: محمد بنده و پيامبر خداست. فرمود: صاحب اختيار شما كيست؟ گفتند: خدا و پيامبر صاحب اختيار ما هستند. فرمود: هر كس خدا و پيامبر صاحب اختيار او است، علىعليه السلام صاحب اختيار اوست.
آيا من بر هر مؤمنى از خودش اولى نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: علىعليه السلام صاحب اختيار كسى است كه من صاحب اختيار اويم. آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى، يا رسولاللَّه! فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ گفتند: آرى، يا رسولاللَّه! حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده، سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! سپس فرمودند: بدانيد هر كس من صاحب اختيار او بودهام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر است، اين علىعليه السلام صاحب اختيار او است و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است.
سلمان پرسيد: ولايت علىعليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او چون ولايت من است. هر كس من بر او بيش از خودش اختيار داشتهام، علىعليه السلام نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد.
ديگرى پرسيد: مراد از ولايت علىعليه السلام چيست؟ فرمود: هر آن كس من پيامبر او بودهام، علىعليه السلام امير او است.
سؤال از ولايت در روز قيامت: آيا قبول داريد خدايى جز اللَّه نيست و من پيامبر او به سوى شمايم و بهشت و جهنم و زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به اين مطالب شهادت مىدهيم. فرمود: خدايا، بر آنچه مىگويند شاهد باش!
بدانيد شما از خود من شنيدهايد و مرا ديدهايد. هر كس عمدتاً بر من دروغ ببندد، جاى خود را در جهنم آماده كند.
بدانيد من كنار حوض كوثر منتظر شما هستم، و روز قيامت در مقابل امتهاى ديگر به كثرت شما افتخار مىكنم. نزد امتم ديگر مرا روسياه نكنيد!
بدانيد من منتظر شما هستم و شما فرداى قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد مىشويد، و آن حوضى است كه عرض آن به وسعت بصرى تا صنعاست.××× ۱ بصرى« شهرى در شام، و »صنعاء« شهرى در يمن است، و در اينجا كنايه از بزرگى حوض كوثر است. ××× در آن قدحهايى از نقره به شمار ستارگان آسمان است.
بدانيد فرداى قيامت وقتى كنار حوض نزد من مىآييد، از شما سؤال خواهم كرد درباره آنچه امروز شما را شاهد گرفتم، و ثقلين. ببينيد براى روزى كه مرا ملاقات مىكنيد، در غيبت من با آنان چگونه رفتار مىكنيد.
پرسيدند: يا رسولاللَّه! ثقلين كدام اند؟ فرمود:
ثقل اكبر كتاب خداوند بزرگ است، كه واسطه متصل خدا و من با شماست. يك سوى آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست. در آن علوم گذشته و آينده است، تا روزى كه قيامت بر پا شود. ثقل اصغر همتاى قرآن است و آن على بن ابىطالب و عترت اوعليهم السلام است، و اين دو از يكديگر جدا نمىشوند تا بر حوض كوثر نزد من بيايند. از آنان سؤال كنيد و از غير ايشان نپرسيد كه گمراه مىشويد.
من براى اين دو از خداوند لطيف خبير در خواستهايى كردهام و خداوند به من عطا فرموده است. يار آن دو ياور من و خواركننده آن دو خوار كننده من است. ولى آن دو ولى من، و دشمن آن دو دشمن من است. هيچ امتى پيش از شما هلاك نشده، مگر زمانى كه دينشان را طبق هوا و هوس خود قرار داده و عليه پيامبرشان قيام كرده و قيام كنندگان به عدالت را كشتهاند.
بدانيد من عدهاى را از آتش نجات خواهم داد، ولى گروهى را از دست من مىگيرند. من خواهم گفت: خدايا اصحابم! به من گفته مىشود: تو نمىدانى پس از تو چه كردند!
همچنين مراجعه شود به عنوان: جغرافياى غدير، و عنوان: غدير / مراحل حضور قرآن در غدير.
۲. غدير و كتاب داستان××× ۱ چهارده قرن با غدير: ص ۱۵۷ - ۱۵۳. ×××
از جمله موضوعاتى كه درباره غدير بايد مورد توجه قرار گيرد و هنوز جاى توسعه و تلاش بيشتر دارد كتابهاى داستانىِ غدير براى كودكان و نوجوانان، به شكلهاى مختلف و جذّاب و البته مناسب براى رده سنّى آنهاست.
همچنين تدوين مجموعههاى تفريحى و سرگرم كننده و يا علمى و پرسش و پاسخ و يا داستاننويسى عاميانه و مجموعههاى مسابقهاى و پرسشنامه و نظاير آن براى كودكان و نوجوانان بسيار به جا و مؤثر خواهد بود.
البته تلاشهايى در اين زمينه صورت گرفته و قابل تقدير است. تا كنون××× ۲ عيد غدير ۱۴۳۹ ق، ۱۳۹۷ ش. ××× حدود سى عنوان كتاب كودك و نوجوان، و نيز تعدادى محصولات فرهنگى از قبيل لوح فشرده داستانى تدوين و عرضه شده است.××× ۳ براى توضيح بيشتر مراجعه شود به كتاب: غدير در آئينه كتاب. ×××
- ↑ از غدير تا الغدير: ص ۲۳۸ - ۲۱۴. غدير در آئينه كتاب: ص ۵۴ - ۴۹ .
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . تفسير القمى: ص ۳۳۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۱. گفتنى است در پارهاى موارد، منابع هر بحث يك جا در آغاز آن آورده شده است.
- ↑ اقبال الاعمال: ص ۴۵۳. اعلام الورى باعلام الهدى: ص ۱۳۷. بصائر الدرجات: ص ۱۴۵. الارشاد: ص ۹۳ - ۸۹ ۳۱. السرائر: ص ۴۷۷. الكافى: ج ۳ ص ۲۳۳. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷ ۱۶۷. الغدير: ج ۱ ص ۱۰ ۹. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۹۰ ، ۳۸۴ ، ۳۸۳ ، ۳۶۰ و ج ۲۸، ص ۹۵.
- ↑ الخصال: ص ۸۴ . تفسير القمى: ص ۱۵۹. السيرة النبوية: ج ۴ ص ۲۷۵. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۰ و ج ۳۷ ص ۱۱۳.
- ↑ تفسير القمى: ص ۱۵۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۴.
- ↑ ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۳۵ - ۱۱۲. بصائر الدرجات: ص ۱۳۷. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.
- ↑ الامالى (صدوق) : ص ۲۹۰ ح ۱. كتاب سليم بن قيس الهلالى: ص ۲۷۲. تفسير القمى: ص ۳۶۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۰ ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
- ↑ عبقات الانوار: ج ۹ ص ۲۲۰ - ۱۱۷. الامالى )صدوق( : ص ۲۹۰ ح ۱۰. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۵ و ج ۳۷ ص ۱۵۸ ۱۱۱. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۶ ح ۵۹۳ . الغدير: ج ۱ ص ۲۶۸ ۱۰. تذكرة الخواص: ص ۳۰.
- ↑ مائده / ۶۷ .
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷. اكمال الدين: ج ۲ ص ۹۷. مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام (ابن مغازلى) : ص ۱۶ ح ۲۳. مسند احمد: ج ۴ ص ۳۷۲. عمدة عيون صحاح الاخبار (ابن بطريق) : ص ۱۲۴. الطرائف: ص ۱۵۰ - ۱۴۵. اقبال الاعمال: ص ۴۵۳. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۴ ، ۲۰۳ ، ۱۷۳ و ج ۹۸، ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱ ، ۸۰ ، ۷۹ ، ۷۵ ، ۶۰ ، ۵۰. الغدير: ج ۱ ص ۲۲ ، ۱۰. مدينة المعاجز: ص ۱۲۸. الفصول المهمه (ابن صباغ) : ص ۲۵ ۲۴.
- ↑ طبق رواياتى كه ذكر شد، خروج حضرت از مدينه روز شنبه ۲۵ ذى قعده، و ورود حضرت به مكه سه شنبه پنجم ذى حجه بوده است. بنا بر اين، اين روز ۱۸ ذى حجه مطابق با روز دوشنبه مى شود. طبق تقويم تطبيقى هزار و پانصد ساله هجرى قمرى و ميلادى (تحقيق حكيم قريشى) روز هجدهم ذى حجه سال دهم هجرى مطابق دوشنبه ۱۵ مارس سال ۶۳۲ ميلادى است.
- ↑ تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۴ ، ۲۰۳ ، ۱۷۳ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱ ، ۸۰ ، ۷۹ ، ۷۵ ، ۶۰ ، ۵۰.
- ↑ الارشاد: ص ۹۳ - ۸۹. اعلام الورى بأعلام الهدى: ص ۸۰ . الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . معانى الاخبار: ص ۶۷ . الفصول المهمة: ص ۲۳. الاصابه: ج ۲ ص ۲۵۷. اسد الغابة: ج ۳ ص ۹۲. تفسير فرات: ص ۱۹۵. اقبال الاعمال: ص ۴۵۳. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۹. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱ ، ۹۷ ، ۴۴. اثبات الهداه: ج ۲ ص ۲۶۷ ح ۳۹۱ و ۳۸۷. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۵۷ ، ۵۳ .
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . روضة الواعظين: ج ۱ ص ۸۹ . اليقين: ص ۳۴۳ باب ۱۲۷. العدد القوية: ص ۱۶۹. التحصين: ص ۵۷۸ باب ۲۹ از قسم دوم. نزهة الكرام و بستان العوام )رازى( : ج ۱ ص ۱۸۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۷ - ۲۰۱. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۴ و ج ۱۴ و ج ۳ ص ۵۵۸ .
- ↑ الامالى (صدوق) : ص ۲۱۳. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۹ ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۷. كتاب سليم بن قيس: ص ۴۰۹ ح ۵۵ . خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام (نسائى) : ص ۹۳. المستدرک على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۰۹. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۶۵ . البداية النهاية: ج ۵ ص ۲۰۹. ينابيع الموده: ص ۳۲.
- ↑ اليقين: ص ۳۴۳ ب ۱۲۷. روضة الواعظين: ج ۱ ص ۸۹ . الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . العدد القوية: ص ۱۶۹. التحصين: ص ۵۷۸ ب ۲۹، از قسم دوم. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹ ۲۱۵.
- ↑ الارشاد: ص ۹۳ - ۸۹. الامالى (مفيد) : ص ۵۷ . اعلام الورى بأعلام الهدى: ص ۸۰ . بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۲۸ ص ۹۰ و ج ۳۷ ص ۱۶۶ ۱۲۷ ۱۰۸. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۱ ۵۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۰۵ ۲۰۳ ۱۹۵ ۱۹۴ ۱۳۶ ۱۳۴ ۶۵ ۶۰ ۴۲. المناقب: ص ۹۷. الامالى (صدوق) : ص ۱۲. الطرائف: ص ۱۴۷. تاريخ بغداد: ج ۸ ص ۲۹۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۱۷۰. ذخائر العقبى: ص ۶۸ . غاية المرام: ج ۱ ص ۳۵۱. فضائل الخمسة عليهم السلام: ج ۱ ص ۳۸۶. تاريخ مدينة دمشق: ج ۲ ص ۷۵. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۷۷. مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام (ابن مغازلى) : ص ۱۸. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۱۳. ينابيع المودة: ص ۲۴۹. احقاق الحق: ج ۶ ص ۳۶۱ ۳۵۴.
- ↑ الارشاد (مفيد) : ص ۹۳ - ۸۹. اعلام الورى بأعلام الهدى: ص ۸۰ . بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۹.
- ↑ الرياض النضرة: ج ۲ ص ۲۸۹. تاريخ الخميس: ج ۲ ص ۱۹۰. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۷۶ ۷۵. كنز العمال: ج ۸ ص ۶۰ . الفصول المهمة: ص ۲۷. السمط المجيد (قشاشى) : ص ۹۰. نظم درر السمطين: ج ۱ ص ۱۱۲. الغدير: ج ۱ ص ۲۹۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۸۴ . قاضى شوشترى: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.
- ↑ تاج العروس: ج ۸ ص ۴۱۰.