کمال دین
آيه «إِنَّ الدّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ...»[۱]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آن ها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۹ و ۸۵ سوره آل عمران است:
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّه فَإِنَّ اللَّه سَرِيعُ الْحِسابِ»:
«دين نزد خداوند اسلام است، و كسانى كه كتاب به آنان داده شده اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه علم برايشان آمد و آنان از روى برترى جويى اختلاف كردند، و هر كس به آيات خدا كفر ورزد خداوند سريع الحساب است».
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»[۲]: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران است».
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، وَ قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ»، وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»:
خدايا، هنگام تبيين ولايت على و نصب او به امامت در اين روز، اين آيه را نازل كردى: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم»، و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران است».[۳]
اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ عَلَىَّ انَّ الامامَةَ لِعَلِىٍّ، وَ انَّكَ عِنْدَ بَيانى ذلِكَ وَ نَصْبى ايّاهُ - لِما اكْمَلْتَ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتَ عَلَيْهِمْ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ لَهُمُ الْاسْلامَ ديناً - قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ» وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»:
خدايا، تو بر من اين مطلب را نازل فرمودى كه امامت براى على است. و هنگامى كه اين مطلب را بيان كردم و او را منصوب نمودم، آنگاه كه دين آنان را كامل نمودى و نعمت خود را بر آنان تمام كردى و اسلام را به عنوان دين آنان راضى شدى، فرمودى: «دين نزد خدا فقط اسلام است» و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران است».[۴]
موقعيت تاريخى
اولين مرحله پس از تبليغ جهانى ولايت اهل بيت عليهم السلام در خطابه غدير است. پيامبرصلى الله عليه وآله لحظاتى پيش با ابلاغ پيام «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ...» در شانه هاى خود سبكى از چنين انجام وظيفه اى را احساس مى كند.
پس از آن نزول آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ...» نيز اعلام شده و اسلام كامل گرديده است. در چنين شرايطى دو آيه مزبور به طور كامل در كلام حضرت اقتباس شده، يعنى آن اسلامى كه غير آن قبول نيست همين اسلام است كه به كمال نهايى رسيده است.
بايد توجه داشت كه منظور حضرت نزول آيه اكمال و دو آيه مذكور در اعلان ولايت نمى تواند باشد، زيرا حضرت مى فرمايد: «خدايا هنگام اعلان ولايت اين آيه را...»، و نمى فرمايد: «اين دو يا سه آيه را...» در حالى كه در عربى مراعات يک و دو و جمع در افعال و ضماير ضرورى است. بنابراين آيه نازل شده همان آيه اول است كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...» باشد، و آيه دوم و سوم دنباله كلام خود حضرت به صورت تضمين و تركيب آيه با سخن است. در قرآن نيز اين سه آيه در كنار هم نيست تا كلمه «اسلام» در آيه دوم ارتباط با همان كلمه در آيه اول داشته باشد.
لازم به يادآورى است كه طبق متن كتاب «اليقين» در اين فراز خطبه، دو آيه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ...» و «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» مطرح شده، ولى تصريح به نزول آن در غدير نشده است، بلكه به عنوان «قُلْتَ» يعنى: «چنين فرموده اى» بدان اشاره شده است؛ گذشته از اينكه اكثر نسخه ها با اين عبارت نيست. بنابراين در همين بخش هر سه آيه را به طور كامل مورد بحث قرار مى دهيم.
موقعيت قرآنى
در قرآن اين آيه از آيه ۱۹ سوره آل عمران سرچشمه گرفته و تا آيه ۸۵ مشتقات واژه «اسلام» هفت بار تكرار شده است. در آيه ۱۹ خداوند با آوردن كلمه «اسلام» مى فرمايد:
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ...» يعنى: «دين نزد خداوند اسلام است»، و همه اهل كتاب (يهود و نصارى و...) با علم به اين حقيقت بزرگ اختلاف كرده اند.
سپس در آيه ۲۰ كلمه «أَسْلَمْتُ» را ذكر مى كند و مى فرمايد: «فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ: أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ للَّه وَ مَنِ اتَّبَعَنِ...» يعنى: «اگر با تو به مخاصمه برخاستند بگو: من و تابعينم در برابر خدا سر تسليم فرود آورده ايم».
در ادامه همين آيه، دو واژه «أَسْلَمْتُمْ» و «أَسْلَمُوا» را به كار مى گيرد و مى فرمايد: «وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ: أَ أَسْلَمْتُمْ؟ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا...»، يعنى: «به كسانى كه اهل كتابند و به بى سوادان بگو: آيا تسليم شديد (و آيا اسلام را پذيرفتيد)؟ اگر اسلام را پذيرفتند هدايت شده اند، و اگر روى گرداندند بر عهده تو ابلاغ فرمان الهى است».
آنگاه به توصيف كفارِ اهل كتاب مىپردازد كه حق را نمى پذيرند و عذرهاى بيجا مى آورند و آنان را به عذاب الهى تهديد مى نمايد.
سپس دين حنيف ابراهيمى را مطرح مى فرمايد و در تبيين دين ابراهيمى و اينكه اسلام دين حضرت ابراهيم عليه السلام بوده، داستان حضرت عيسى عليه السلام را به ميان مى آورد و سخن را به آنجا مى رساند كه آن حضرت فرمود: «من تورات حضرت موسى را تصديق مى كنم».
سپس خلاصه دين عيسى عليه السلام را در اين جمله بيان مى فرمايد كه: «إِنَّ اللَّه رَبِّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ».
در آيه ۵۳ وارد نكته حساسى مى شود و واژه «مُسْلِمُونَ» را به كار مى برد و مى فرمايد: آنگاه كه حضرت عيسى عليه السلام در مردم احساس گرايش به كفر نمود فرمود:
«مَنْ أَنْصارِى إِلَى الله» يعنى: «كيست كه با من در راه خدا گام بردارد»؟ حواريون گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ الله، آمَنَّا بِالله وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» يعنى: «ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورده ايم و تو شاهد باش كه ما مسلمانيم (و سر تسليم فرود مى آوريم)».
در آيه ۶۴ مسئله اينكه دين نزد خداوند يكى بيشتر نيست را مطرح مى كند و مى فرمايد: «اى اهل كتاب، بياييد به سوى سخنى كه بين ما و شما يكى است و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و براى او هيچ شريكى قائل نشويم و...» و آنگاه با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، يعنى: «اگر نپذيرفتند بگو: شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم».
در آيه ۶۵ به اهل كتاب خطاب مى كند كه چرا بر سر دين ابراهيم عليه السلام به مخاصمه مى پردازند و سپس در آيه ۶۷ با استفاده از كلمه «مُسْلِم» مى فرمايد: «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، يعنى: «حضرت ابراهيم عليه السلام يهودى يا نصرانى نبود، بلكه موحّد و مسلمان بود، و از مشركين نبود».
سپس به بيان تابعين حقيقى دين ابراهيم عليه السلام مى پردازد و توطئه هاى اهل كتاب را در رابطه با تحريف دين مطرح مى كند تا آيه ۸۳ كه كلمه «أَسْلَمَ» به ميان مى آيد و مى فرمايد:
«أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّه يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»، يعنى: «آيا به دنبال غير دين خدا هستند در حالى كه در برابر ذات او هر كس كه در آسمان ها و زمين است چه با اختيار و چه از روى اكراه سر تسليم فرود آورده اند و به سوى او باز مى گردند».
در آيه ۸۴ يک جمع بندى از اتفاق همه انبياء عليهم السلام بر سر اسلام مى نمايد و با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى فرمايد: «قُلْ آمَنَّا بِالله وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِىَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»، يعنى: «بگو: ايمان آورديم به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانش نازل شده، و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران از سوى پروردگارشان داده شد، و ما بين هيچ يک از پيامبران فرق نمى گذاريم و در برابر او سر تسليم فرود مى آوريم».
به آيه ۸۵ كه مى رسد پس از مقدمات قبلى و اتحاد همه انبياء عليهم السلام بر سر اسلام مى فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»، يعنى: «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است».
تا اينجا مسير آيات در قرآن بود كه اسلام را از روز اول دنيا تا آخر آن تنها دين الهى اعلام كرد و همه انبياء عليهم السلام را مُبشّر و مبلّغ آن دانست.
بدون شک اين تنها دين الهى با آنكه اصل و ريشه اش يكى و صورت كامل آن نزد خداوند است، ولى معارف و احكام آن مرحله به مرحله بيان شده و در هر مرحله ارائه آن تكميل گرديده تا روزى كه كمال نهايى آن و بسته شدن پرونده آن اعلام شد و آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» با اين صراحت نازل شد و خداوند امضاى «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» را بر پايان اين پرونده نقش فرمود.
امروز كه دين كامل بر مردم عرضه شده، پيامبرصلى الله عليه وآله آيه 85 سوره آل عمران را در خطابه غدير تفسير مى نمايد و مى فرمايد: «غير از اين اسلام نزد خداوند مقبول نيست».
اين تفسير از دو لب مبارک مقام نبوت در اين موقعيت خاص، سه نتيجه بزرگ براى مسلمانان به ارمغان آورده و در همان حال از بزرگ ترين اتمام حجت هاى آن حضرت به شمار مى آيد:
نتيجه اول اينكه اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول است.
نتيجه دوم اينكه اسلام به معناى تسليم واقعى است.
نتيجه سوم اينكه دعوت همه انبياء به اسلام و ولايت بوده است.
اين سه نتيجه را طى تحليل هاى اعتقادى زير بيان خواهيم كرد.
تحليل اعتقادى
تحليل اعتقادى اول: اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول
با توجه به اينكه در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله واژه «اسلام» يک بار در آخر جمله قبلى (رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً) و يک بار در آغاز اين جمله (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً) به كار رفته، از نظر ادبيات و قواعد سخن هر دو به يک معناست و هر مطلبى درباره دومى گفته شود درباره اولى نيز صادق خواهد بود.
اكنون كه معناى اسلام در جمله قبل، اسلام كامل با ولايت اهل بيت عليهم السلام و پذيرش صاحب اختيارى آنان در امور دنيا و آخرت ماست و اسلام بدون ولايت ناقص است، سؤال اين است كه آيا خداوند اسلام ناقص را مى پذيرد؟
از استشهاد پيامبرصلى الله عليه وآله به اين آيه معلوم مى شود كه اسلام ناقص نزد خداوند پذيرفته نيست و پذيرنده اسلامِ ناقص در حكم غيرِ مسلمان است، چرا كه خداوند با آوردن حرف «لَنْ» كه در عربى براى نفى ابدى و به معناى «هرگز» استفاده مى شود، چنان اسلام ناقص را رد كرده و فرموده: «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»: «هرگز از او پذيرفته نمى شود»، كه راه هر گونه احتمال را مسدود نموده است.
استفاده از كلمه «يَبْتَغِ» به معناى «دنبال چيزى بودن» و «در طلب و جستجو براى انتخاب چيزى بودن»، اين مفهوم را محكم تر مى كند. يعنى پس از آنكه همه انبياء عليهم السلام براى تشييد اركان اسلام زحمات طاقت فرسا كشيده اند و خاتم نبوت 23 سال تلاش اعجاب برانگيز و تحمل معجزه آسا نموده، تا اين دين پس از يک مسير شش هزار ساله به كمال خود رسيده است، اگر اكنون هم كسى در پى دينِ ديگرى يا همين دين در صورت ناقص آن باشد، در واقع به خدا و رسولانش نيشخند مى زند و نام «كافر» هم براى او كم است.
جمله ديگرى كه گوياى اين مهم اعتقادى است دنباله آيه با عبارت «وَ هُوَ فِىالْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» است. «خاسِر» به معناى «زيانكار» كسى است كه تلاشى كرده و زحمتى كشيده ولى هنگام نتيجه مى بيند نه تنها سودى نبرده بلكه اين سعى او تلاشى براى به دست آوردن ضرر بيشتر بوده است!!
خداوند مى فرمايد: «هر كس اسلام كامل را نپذيرد روز قيامت كه بر سر ترازوى عدل الهى حاضر مى شود نه تنها برايش هيچ سودى ندارد بلكه اگر تلاشى نمى كرد و اعمالى انجام نمى داد راحت تر بود، چرا كه اعمال او باطل اعلام مى شود و خود را ضرر كرده دنيا و آخرت مى يابد».[۵]
در جايى كه خداوند تعالى فرموده است: «قسم به عزت و جلال و جود و مجد و قدرتم بر خلقم، ايمان به خود و به اينكه تو پيامبرى را قبول نمى كنم مگر با ولايت على»[۶]نتيجه اش اين است كه مى فرمايد: «اگر بنده اى بين ركن و مقام مرا بخواند و اين عبادت را از روزى كه آسمان و زمين را خلق كرده ام آغاز كرده و ادامه داده باشد ولى مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت على را قبول ندارد، او را با صورت در جهنم مى اندازم».[۷]اگر با اين همه عبادت كسى را در آتش بيندازند ضرر نكرده است؟!
تحليل اعتقادى دوم: اسلام يعنى تسليم واقعى
معناى اشتقاقى كلمه «اسلام» از يک سو، و واژه هاى به كار رفته از مشتقات اين كلمه از آيه ۱۹ تا ۸۵ سوره آل عمران از سوى ديگر، ما را به اين نقطه سوق مى دهد كه «اسلام» يعنى: «تسليم در برابر آنچه خدا مى فرمايد». در آيه ۲۰ مى فرمايد: «أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لله...»، و در آيه ۸۳ مى فرمايد: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»، و در آيه ۸۴ مى فرمايد: «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».
در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده است. از جمله امام صادق عليه السلام مى فرمايد: الاسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ وَ التَّسْليمُ هُوَ الاسْلامُ... يعنى: اسلام همان تسليم است و تسليم همان اسلام است. هر كس سر تسليم فرود آورد اسلام را پذيرفته است، و هر كس سر تسليم فرود نياورد اسلام ندارد.[۸]
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: ايمان قلبى همان تسليم در برابر پروردگار است. هر كس امور را به مالک آن تسليم نمايد از دستور او تكبر نمى ورزد، همان گونه كه ابليس از سجود بر آدم تكبر ورزيد. اكثر امت ها از طاعت پيامبرانشان تكبر ورزيدند و در نتيجه توحيد برايشان نفعى نداشت، همان گونه كه آن سجده هاى طولانى براى ابليس فايده اى نداشت.[۹]
زير بناى اصلى دينِ سقيفه و مرامى كه براى مردم بنيان گذارى نمودند، بر تسليم نبودن در برابر پروردگار و مخالفت با خداوند و اختراع دستورى در برابر فرامين الهى است، و آنچه در آن ديده نمى شود تسليم در برابر پروردگار است.
نقطه آغاز آن مخالفت با انتخاب زيباى خداوند در امامت و خلافت است كه با اقرار به اعلان ولايت و امامت على عليه السلام از سوى خدا و رسول، چه در غدير و چه قبل و بعد از آن، عمداً سراغ ديگرى رفته و مى روند؛ و در اين مخالفت چنان لجاجت نشان مى دهند كه دشمن على عليه السلام را به جاى او مى گذارند. آنگاه اين تسليم نبودن گسترش مى يابد و وارد فرامين و احكام الهى مى شود و علناً گفته مى شود كه خدا چنين گفته و ما چنين مى گوييم.
بنابر اين مىتوان نتيجه گرفت كه اگر «اسلام» تسليم در برابر فرمان خداست، در دين سقيفه تسليمى وجود ندارد و بنابراين اسلامى وجود ندارد. دين ديگرى است كه ارتباطى با «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ» ندارد. همان دينى است كه خداوند مى فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً ...»، و اين گونه اسلامى در آنان وجود ندارد تا بخواهيم ثابت كنيم از آن اسلام دست كشيده اند.
تحليل اعتقادى سوم: دعوت همه انبياء عليهم السلام به اسلام و ولايت
دين خدا يكى است و انبياى الهى حامل يک پيام از سوى خداوند بوده اند. اين پايه اعتقادى را از همين آيات سوره آل عمران با تفسير غديرىِ پيامبرصلى الله عليه وآله به خوبى مى توان دريافت، همان گونه كه احاديث بسيارى در اين زمينه وارد شده است.
در آيه۱۸ مى فرمايد: «اصلاً دين نزد خدا يكى بيشتر نيست». به دنبال اين صراحت، علتِ اختلاف اديان الهى و اعتقاداتِ متفاوت و متباين آن ها را ساخته و پرداخته سردمداران جاهلى مى داند كه دست به چنين جنايتى زده اند، حتى خود حضرت موسى و عيسى عليهما السلام در حيات خود آثار كفر را در قوم خود ديدند، چنانكه در آيه ۵۲ بدان اشاره مى كند.
آيه ۶۷ در يک عبارت پرمحتوا به صراحت نزديک تر مى شود و با استفاده از اين نكته كه همه اديان حضرت ابراهيم عليه السلام را قبول دارند اعلام مى فرمايد كه اگر همه او را قبول دارند بايد بدانند كه آن حضرت نه يهودى بوده و نه مسيحى، بلكه دين او اسلام بوده است.
در آيه ۸۱ تصريح به اينكه دين همه پيامبران عليهم السلام اسلام است بيشتر مى شود تا اين درجه كه از انبياء عليهم السلام پيمان گرفته شده كه پيامبرى خواهد آمد كه گفته هاى او با شما مطابق و «مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» است، و نتيجه گرفته كه به او ايمان آوريد و او را يارى كنيد، و از آنان بر اين مهم اقرار گرفته و آنان پيمان را پذيرفته اند و خدا بر اين پيمان شاهد گرفته است.
آنگاه در آيه ۸۴ انبياء را با نامشان به ميان مى آورد و اسلام را چنين معنى مى كند كه «به آنچه بر پيامبر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان نازل شده ايمان مى آوريم».
حتى به اين هم اكتفا نكرده و تصريح كرده كه «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»، يعنى: «بين هيچ يک از پيامبران فرقى قائل نمى شويم و اختلافى بين آنان نمى دانيم».
همچنين در نهايت امضاى «مسلمان بودن» را بر چنين دينى داده و فرموده: «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».
مسير اين آيات كه اتحاد همه پيامبران بر اسلام را به صراحت اعلام كرده، وقتى مى رسد به آيه 85 كه غير اسلام را نزد خدا مردود مى داند، و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير اسلامِ مورد قبول دينى را معرفى مى كند كه ولايت اهل بيت عليهم السلام اصل آن است و بدون آن «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» تحقق نيافته است.
از اين مجموعه نتيجه گرفته مى شود كه همه انبياء عليهم السلام به ولايت على عليه السلام دعوت كرده اند و همه اين پيمان را بر امت هاى خويش عرضه كرده اند.
اعتقادى كه خداوند در روز «الست» از مردم پيمان گرفت و آن دينى كه فطرت دست نخورده و پاک بشر بدان سو مى رود، اسلام با ولايت اهل بيت عليهم السلام است، و از همين ريشه است كه دين نزد خدا فقط اسلام است و همه انبياء عليهم السلام چنين دينى را بر مردم عرضه كرده اند.
امام صادق عليه السلام درباره آيه «فِطْرَتَ اللَّه الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» مى فرمايد: آن فطرتى كه خداوند مردم را بر آن خلق فرموده اين است: توحيد، محمد رسول الله، على اميرالمؤمنين.[۱۰]
امام باقرعليه السلام درباره آيه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»[۱۱]مى فرمايد: آنگاه كه خداوند عز و جل از بنى آدم پيمان گرفت و آنان را شاهد بر خود قرار داد، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آيا محمد پيامبر من نيست؟ و آيا على اميرالمؤمنين نيست؟[۱۲]
درباره اينكه همه انبياء عليهم السلام بر سر ولايت اهل بيت عليهم السلام با خدا پيمان بسته اند و در آرزوى نصرت آنان بوده اند، احاديث بسيارى وارد شده است، كه ذيلاً به چند آيه اشاره مى گردد:
پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمايد: هيچ پيامبرى به نبوت نرسيد مگر با معرفت او و اقرارش به ولايت، و هيچ خلقى سزاوار نظر رحمت خداوند نشد مگر با بندگى در برابر او و اقرار به ولايت على بعد از من.[۱۳]
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند هيچ نبى و رسولى را نفرستاد مگر آنكه از آنان براى نبوت محمد و امامت على پيمان گرفت.[۱۴]
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه او را به ولايت تو فرا خوانده است ... .[۱۵]
امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هر پيامبرى را - از آدم تا آخر پيامبران - مبعوث فرموده، به دنيا بازخواهند گشت و پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام را يارى خواهند نمود.[۱۶]
در شب معراج خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد از انبياء عليهم السلام بپرسد كه به چه چيزى شهادت مى دهند؟ پيامبران در پاسخ حضرت گفتند: شهادت مى دهيم كه خدايى جز الله نيست، يكتاست و شريک ندارد؛ و تو رسول خدايى، و على اميرالمؤمنين و وصى توست ... . و شهادت مى دهيم كه تو پيامبر خدا و سيد انبيايى و على بن ابى طالب سيد وصيين است. بر اين شهادت از ما پيمان گرفته شده است.[۱۷]
در پى اين پيمان، روايات بسيارى داريم كه انبياء عليهم السلام امت هاى خود را به ولايت اهل بيت عليهم السلام دعوت كرده اند:
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند دائماً در امت هايى كه پيامبرى بر آنان فرستاده شد با على اتمام حجت مى كرد، و هر كس در آن امت ها نسبت به على معرفت بيشترى داشت صاحب درجه والاترى نزد خداوند بود.[۱۸]
امام صادق عليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداى عز و جل است، كه هيچ پيامبرى جز با آن مبعوث نشده است.[۱۹]
امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند هيچ پيامبرى مبعوث نفرموده مگر براى ولايت ما و بيزارى و برائت از دشمنان ما.[۲۰]
امام هادى عليه السلام فرمود: خداوند مبعوث نفرموده محمد و پيامبران قبل از او را مگر به دين حنيف ... ، و ولايت.[۲۱]
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اگر خداوند نمى خواست حق ما را ظاهر كند پيامبران را به عنوان مبشر و منذر براى مردم نمى فرستاد.[۲۲]
امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ نبيّى به نبوت نرسيد و هيچ پيامبرى فرستاده نشد مگر براى ولايت ما و فضيلت ما بر غير ما.[۲۳]
امام رضا عليه السلام فرمود: ولايت على در كتاب هاى همه پيامبران آمده است، و خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با نبوت محمد و وصايت على.[۲۴]
اين سه نتيجه كه تاكنون ذكر شد ثمره تفسيرى است كه پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه وآله در خطابه غدير درباره آيه «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» فرموده و اين چنين حجت را بر همگان تمام نموده است.
آيه «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِى بارَكْنا فِيها...»[۲۵]
در خطابه غدير آياتى از قرآن به صورت اقتباس و تضمين، در شأن پذيرندگان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام ديده مى شود. مقامات و شئونى كه درباره اولياى اميرالمؤمنين عليه السلام در اين فرازها مطرح شده، از پايه هاى اعتقادى آن يعنى داشتن قلبى مطمئن و بى شك و ترديد آغاز شده، و به توصيف ايمان حقيقى آنان يعنى «ايمان به غيب» رسيده، و آنگاه رستگارى آنان مورد امضاى خدا و رسول قرار گرفته و مغفرت و اجر بزرگ برايشان ضمانت شده است. آن پاداش بزرگ بهشت است و امان از آتش، و استقبال از محبين على عليه السلام با سلام بهشتى.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله ۶ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۳۷ سوره اعراف است:
«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِى بارَكْنا فِيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِى إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ»:
«قومى را كه ضعيف شمرده مى شدند وارث مشرق و مغرب زمين نموديم كه آن را مبارک گردانيديم؛ و وعده نيك خدا براى بنى اسرائيل به انجام رسيد به خاطر صبرى كه كردند و آنچه فرعون و قومش ساخته بودند و بناهايى را كه بالا برده بودند در هم كوبيديم».
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
فَأَنْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ يَوْمَ الدَّوْحِ ما بَيَّنَ عَنْ ارادَتِهِ فى خُلَصائِهِ وَ ذَوِى اجْتِبائِهِ وَ امَرَهُ بِالْبَلاغِ ... . فَكَمَّلَ اللَّه دينَهُ وَ اقَرَّ عَيْنَ نَبِيِّهِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُتابِعينَ وَ كانَ ما قَدْ شَهِدَهُ بَعْضُكُمْ وَ بَلَغَ بَعْضُكُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ اللَّه الْحُسْنى عَلَى الصّابِرينَ وَ دَمَّرَ اللَّه ما صَنَعَ فِرْعَوْنُ وَ هامانُ وَ قارُونُ وَ جُنُودُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ:
خداوند در روز غدير بر پيامبرش نازل كرد آنچه از اراده اش درباره بندگان خالص و انتخاب شدگانش پرده برداشت و به او دستور ابلاغ داد... . پس خداوند دين خود را كامل كرد و چشم پيامبرش و مؤمنين و تابعين را روشن نمود، (واقعه غدير) اتفاق افتاد كه بعضى از شما در آن حاضر بوديد و براى بعضى از شما خبر آن رسيد، و وعده نيک خدا براى صابران به انجام رسيد؛ و آنچه فرعون و هامان و قارون و لشكريانش ساخته بودند و بناهايى را كه بالا برده بودند درهم كوبيد.[۲۶]
موقعيت تاريخى
حدود سى سال پس از واقعه غدير، در روز جمعه اى كه عيد غدير بود، اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه جشن غدير را بر پا كرد و به همين مناسبت شخصاً سخنرانى مفصلى ايراد نمود و در آن مطالب بسيار مهمى درباره غدير بيان فرمود. در قسمتى از اين خطابه، حضرت با اشاره اى به گذشته خلافت مغصوب و سردمداران آن اجمالى از نزول آيه «بَلِّغْ» و آيه «اكْمال» را ذكر فرمود و براى بيان چگونگى اتمام حجت الهى آيه ۱۳۷ سوره اعراف را به صورت اقتباس در كلام خويش آورد.
در قرآن «كَلِمَتُ رَبِّكَ» آمده كه حضرت «كَلِمَةُ الله» تعبير كرد، و نيز در قرآن «بِما صَبَرُوا» آمده كه حضرت «عَلَى الصّابِرينَ» فرمود و سپس بقيه آيه را كه «دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ...» است از صيغه متكلم به صورت غايب آورد. آنگاه به جاى «فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ» فرعون و هامان و قارون و لشكريان آنان را ذكر كرد و فرمود: «وَ دَمَّرَ الله ما صَنَعَ فِرْعَوْنُ وَ هامانُ وَ قارُونُ وَ جُنُودُهُ»، و سپس آخر آيه را عيناً آورد كه «وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ» است.
موقعيت قرآنى
اين آيه در قرآن در زمينه داستان حضرت موسى عليه السلام و فرعون است كه از آيه ۱۰۳ در سوره اعراف آغاز شده و از ابتداى ظهور و بعثت آن حضرت و سخنانش با فرعون تا داستان ساحران و منتهى شدن ماجرا به پيگيرى شديد فرعون درباره حضرت موسى عليه السلام و اصحابش ذكر شده، و سپس به گرفتارى ياران فرعون به قحطى و طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون و درخواست آنان كه در صورت از ميان رفتن اين بلاها ايمان بياورند و ايمان نياوردن آنان پس از رفع بلا اشاره شده تا مى رسد به آنجا كه فرعون و يارانش در دريا غرق شدند، و خداوند مشرق و مغرب زمين را در اختيار مستضعفين قرار داد.
در اين فراز كه اواسط آيه ۱۳۷ و آيه محل استشهاد است، خداوند كامل شدن كلمة الله و وعده نيک خود را بر بنى اسرائيل اعلام مى فرمايد و اينكه آنچه فرعون و قومش بنا كرده بودند نابود شده است.
تحليل اعتقادى
آنچه به عنوان تفسير آيه از اين اقتباس قابل استفاده است به اين جهت باز مى گردد كه آيا منظور حضرت از جمله «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ الله...» واقعه غدير است يا تحقق عينى غدير پس از ۲۵ سال غصب خلافت كه با در دست گرفتن خلافت توسط اميرالمؤمنين عليه السلام صورت گرفت. البته هر دو احتمال به معناى تحقق فرمان الهى در جامعه است، ولى جهت گيرى آن متفاوت است كه هر يک را جداگانه مورد بررسى قرار مى دهيم:
الف. «تَمَّتْ كَلِمَةُ الله» يعنى واقعه غدير
اين تفسير از نظر معنى ارتباط مستقيمى با آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» دارد و ادا كننده همان معنى است، و در واقع باز مى گردد به زحمات ۲۳ ساله پيامبرصلى الله عليه وآله كه بسيارى از كفار و مشركين و منافقين بر سر راه حضرت مانع ايجاد مى كردند، ولى خداوند پيامبرش را سفارش به صبر نمود، و در اثر صبر برنامه رسالت حضرت تا مرحله نهايى آن كه اعلام ولايت بود پيش رفت و از طرف خدا امامان صابرى همچون خود پيامبرصلى الله عليه وآله براى امت انتخاب شدند و وعده خدا به انجام رسيد و توطئه هاى دشمنان شكست خورد. اين تفسير در روايت مفصلى از امام صادق عليه السلام چنين آمده است:
پيامبرصلى الله عليه وآله صبر در برابر مشركين را پيشه كرده بود تا آنكه نام خداوند تعالى را به زبان آورده و ذات اقدس او را تكذيب كردند. آن حضرت به خداوند عرضه داشت:
«درباره جانم و خاندانم و آبرويم صبر كردم ولى در برابر سخن زشت نسبت به خدايم صبر و تحمل ندارم». خداوند اين آيه را نازل كرد: «... فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ»: «بر آنچه مى گويند صبر كن»، اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله بر همه ناراحتى ها صبر كرد.
سپس خداوند او را به امامان از خاندانش بشارت داد و آنان را موصوف به صبر نمود و گفت: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ»: «ما آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مى كنند آنگاه كه صبر كردند و به آيات ما يقين داشتند». ...خداوند هم اين صبر پيامبرصلى الله عليه وآله را مورد تشكر قرار داد و اين آيه را نازل كرد: «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِى إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ»: «كلمه نيک پروردگارِ تو بر بنى اسرائيل كامل شد به خاطر صبرى كه نمودند و آنچه فرعون و قومش ساختند و بناهايى كه بالا بردند در هم كوبيديم».
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اين آيه بشارت و انتقام است.[۲۷]
اكنون اين كلام امام صادق عليه السلام را ضميمه كلام اميرالمؤمنين عليه السلام در جشن غدير - كه در آغاز اين بحث ذكر شد - مى نماييم آنجا كه حضرت با ذكر واقعه غدير آيه «تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى» را معنى كرد.
نتيجه اين دو كلام آن است كه با آن همه تلاش كفار در آغاز راه اسلام و همه توطئه هاى منافقين در سال هاى اخير اسلام، به خصوص توطئه گران صحيفه و سقيفه كه در سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله و به خصوص همزمان با غدير نقشه هاى بسيارى را طراحى كردند و حتى نقشه قتل حضرت را ريختند. اما با همه اينها خداوند صبر عظيم رسولش صلى الله عليه وآله را به ثمر نشاند و وعده خود را با معرفى على بن ابى طالب و يازده امام عليهم السلام بعد از او در غدير به مقام عمل رساند، و تلاش هاى مذبوحانه فرعون و هامان و قارون امت و دار و دسته آنان را در ايجاد مانع از چنين مراسمى بى ثمر و بى نتيجه قرار داد.
ب. «تَمَّتْ كَلِمَةُ الله» يعنى دوران خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام
اين تفسير باز مى گردد به معناى «صابرين» و «فرعون و هامان و قارون» در اين آيه، كه از كلام اميرالمؤمنين عليه السلام استفاده مى شود. حضرت در بخش اولِ كلامى كه نقل شد داستان غدير را بيان مى فرمايد تا آنجا كه مى فرمايد: در آن ماجرا بعضى از شما حاضر بوديد و به بعضى از شما خبر آن رسيد.
آنگاه در صدد بيان زمان خود بر مى آيد و اينكه از غدير تا آن روز چه فراز و نشيبى طى شده و اكنون كه خلافت در اختيار حضرت قرار گرفته اكثريت همراه حضرت هستند و عده كمى هنوز در راه راست قرار نگرفته اند و به زودى خداوند آنان را از ميان بر مى دارد. اين تفاصيل را حضرت چنين بيان مى كند:
... وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ اللَّه الْحُسْنى عَلَى الصّابِرينَ وَ دَمَّرَ اللَّه ما صَنَعَ فِرْعَوْنُ وَ هامانُ وَ قارُونُ وَ جُنُودُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ وَ بَقِيَتْ حُثالَةٌ مِنَ الضَّلالِ لايَأْلُونَ النّاسَ خَبالاً، يَقْصُدُهُمُ اللَّه فى دِيارِهِمْ وَ يَمْحُو آثارَهُمْ وَ يُبيدُ مَعالِمَهُمْ وَ يُعَقِّبُهُمْ عَنْ قُرْبٍ الْحَسَراتُ وَ يُلْحِقُهُمْ بِمَنْ بَسَطَ اكُفَّهُمْ وَ مَدَّ اعْناقَهُمْ وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ دينِ اللَّه حَتّى بَدَّلُوهُ وَ مِنْ حُكْمِهِ حَتّى غَيَّرُوهُ وَ سَيَأْتى نَصْرُ اللَّه عَلى عَدُوِّهِ لِحينِهِ وَ اللَّه لَطيفٌ خَبيرٌ ... .
اكنون وعده نيک خداوند بر صابران عملى شده و خداوند آنچه فرعون و هامان و قارون و لشكر او ايجاد كردند و آنچه را بنا كردند در هم كوبيد، و فقط عده بى ارزشى از اهل ضلالت مانده اند كه در افساد كار مردم هيچ كوتاهى نمى كنند و خداوند در ديار آنان به سراغشان مى رود و آثارشان را محو مى كند و پايه هاى آنان را نابود مى نمايد و به زودى حسرت برايشان باقى مى گذارد، و آنان را به كسانى ملحق مى كند كه دست خود را باز كردند و گردن كشيدند و دين خدا در دستشان قرار گرفت و آن را تغيير دادند و حكم خدا در اختيارشان قرار گرفت و آن را تحريف نمودند، و به زودى در هنگام خود يارى خدا بر ضد دشمنش مى آيد و خداوند لطف كننده و آگاه است ... .[۲۸]
در اين كلام حضرت در جشن غدير، «صابران» كسانى اند كه در طول ۲۵ سال غصب خلافت صبر كردند و خداوند پاداش اين صبر را به دست گرفتن خلافت توسط صاحب حقيقى آن اميرالمؤمنين عليه السلام قرار داد، همان گونه كه با حضور آن حضرت همه دست بافته هاى سقيفه كه به دست اولى و دومى و سومى ساخته و بنا شده بود در هم كوبيده شد.
پس «فرعون» كنايه از اولى، و «هامان» كنايه از دومى، و «قارون» كنايه از سومى است؛ چنانكه در روايات بسيارى اين كنايات وارد شده است.[۲۹]
براى آنكه در اين كنايه ابلَغ از تصريح شكى باقى نماند حضرت به صراحت بدعت گذارى و تحريف آنان در دين خدا را يادآور مى شود، و باقيماندگان سقيفه را ملحق به آنان مى داند.
بنابراين معناى «تَمِّتْ كَلِمَةُ الله الْحُسْنى» تحقق عملى و عينى غدير است كه زير آسمانِ جهان مردم طعم آن را در پنج سال حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام چشيدند؛ كه آن هم با زهر دشمنان و جنگ هاى پى در پى همراه بود؛ و ماند تا روزى كه حضرت بقيةالله الاعظم ارواحنا فداه ظهور كند و طعم حقيقى آن را به مردم بچشاند، كه آن روزگار تحقق كامل عيار غدير خواهد بود.
آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۳۰]
در اوج حساس ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى طالب عليه السلام بر فراز دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت و آن حضرت از بالاى منبر غدير على عليه السلام را به جهانيان نشان مى داد و معرفى مى كرد، اين آيه نازل شد.
پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش ولايت دوازده امام عليهم السلام باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۳۱]
«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد:
خدايا ! تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.
وقتى خداوند اين آيه را در غدير نازل كرد، پيامبرصلى الله عليه وآله سه مرتبه تكبير گفت و فرمود: الله اكبر، كمال نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است.
اين آيه از جمله مهم ترين و اصلى ترين و مشهورترين آيات غدير است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير دين و با اعلان ولايت دين را كامل نموده و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.
اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى در محل خود در عنوان «قرآن» مفصل توضيح داده شده است.
به بيان ديگر:
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير هيجده اقدام فوق العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است! يكى از آن اقدامات اين بود:
نزول وحى در اثناى سخنرانى و اعلام آن در همان لحظه از كارهاى بىسابقه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير بود، آن هم آيه اى كه در تأييد پيام ابلاغ شده در همين سخنرانى بود.
هنوز چند جمله از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»، و معرفى و بلند كردن اميرالمؤمنين عليه السلام نگذشته بود، كه پيامبرصلى الله عليه وآله خبر از نزول وحى در همان لحظه داد و خطاب به خداوند عرضه داشت:
خدايا، تو هنگام تبيين امامت على و منصوب نمودن او در چنين روزى اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً».
اعلام نزول اين آيه هنگام اعلان ولايت، گذشته از آنكه مسئله اى اعجاب برانگيز بود، خبر از كمال دين الهى با همين سخنرانى مىداد و اهميت اين خطابه را به همه گوشزد مى كرد.
اين عظمت آنگاه به اوج خود رسيد كه نتيجه يک سخنرانى كامل شدن نعمت هاى الهى و رضايت خداوند اعلام شد.
يكى از جلوه هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسير آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است.
در بسيارى از دعاها و زيارات - به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است - ناگفته هايى از مسئله غدير به چشم مى خورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۳۲]:
«امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
اين آيه و دعاى مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:
متن دعا
در دعايى كه بعد از نماز روز عيد غدير از امام صادق عليه السلام وارد شده چنين مى خوانيم:
بِمَنِّكَ بِانَّكَ انْتَ اللَّهُ لا الهَ الاّ انْتَ رَبُّنا، وَ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ نَبِيَّنا، وَ انَّ عَلِيّاً اميرَالْمُؤْمِنينَ وَلِيُّنا وَ مَوْلانا، وَ شَهِدْنا بِالْوِلايَةِ لِوَلِيِّنا وَ مَوْلانا مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ مِنْ صُلْبِ وَلِيِّنا وَ مَوْلانا عَلِىِّ بْنِ ابىطالِبٍ اميرِالْمُؤْمِنينَ، عَبْدُكَ الَّذى انْعَمْتَ عَلَيْهِ وَ جَعَلْتَهُ فى امِّ الْكِتابِ لَدَيْكَ عَلِيّاً حَكيماً، وَ جَعَلْتَهُ آيَةً لِنَبِيِّكَ، وَ آيَةً مِنْ آياتِكَ الْكُبْرى وَ النَّبَأَ الْعَظيمَ الَّذى هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ، وَ النَّبَأَ الْعَظيمَ الَّذى هُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ وَ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَسْؤُولُونَ، وَ تَمامَ نِعْمَتِكَ الَّتى عَنْها يُسْأَلُ عِبادُكَ اذْ هُمْ مَوْقُوفُونَ وَ عَنِ النَّعيمِ مَسْؤُولُونَ[۳۳]:
بلى، خدايا به لطف تو شهادت مى دهيم كه تو خدايى و جز تواى پروردگار ما خدايى نيست، و محمد بنده و پيامبر تو و نبى ماست، و على اميرالمؤمنين ولى و صاحب اختيار ماست؛ و شهادت مى دهيم به ولايت آنان كه ولى و صاحب اختيار ما از نسل پيامبرت از صلب ولى و مولاى ما على بن ابى طالب هستند.
همان بنده تو كه بر او عنايت فرمودى و او را درام الكتاب «عَلِىٌّ حَكِيمٌ» قرار دادى، و او را آيتى براى پيامبرت و آيتى از آيات كبراى خويش و خبر عظيمى قرار دادى كه درباره آن اختلاف دارند و نبأ عظيمى كه از آن اعراض مى كنند و روز قيامت درباره او مورد سؤال قرار مى گيرند. همان كسى كه تمام نعمت توست كه بندگانت درباره او مورد سؤال قرار مى گيرند، آنگاه كه همه متوقف شوند و درباره نعمت ها مورد سؤال قرار گيرند.
نتيجه اعتقادى
در اين قسمت از دعاى غدير به تفسير معناى دو بُعد اكمال دين و اتمام نعمت به صورت جداگانه پرداخته است.
الف. كمال دين
در اين باره ولايت و برائت را ملازم و دخيل در كمال دين مى داند و مى فرمايد: «اكْمَلْتَ لَنَا الدّينَ بِمُوالاتِهِمْ وَ الْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ» يعنى دين را با ولايت اهل بيت عليهم السلام و بيزارى از دشمنانشان براى ما كامل فرمودى.
اين بدان معنى است كه قبول ولايت و صاحب اختيارى امامان معصوم عليهم السلام هنگامى نزد خدا دين كامل است كه از دشمنان و مخالفان ايشان برائت و بيزارى داشته باشيم، و دين آنان را با دين دشمنانشان قابل جمع ندانيم. به عبارت ديگر اگر با پذيرش ولايت آنان دين كامل مى شود لازمه اش آن است كه با پذيرش ولايت غير آنان از اين كمال سقوط مى كند.
ب. تمام نعمت
درباره اتمام نعمتِ خداوند دو عبارت در اين دعا به چشم مى خورد:
اول: جمله «اتْمَمْتَ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ بِمُوالاةِ اوْلِيائِكَ الْمَسْؤُولِ عَنْهُمْ عِبادَكَ». معناى اين عبارت آن است كه ولايتِ واجب شده بر ما درباره امامان به اندازه اى مهم است كه خدا بندگان را در اين باره مورد سؤال قرار خواهد داد، و هيچ كس نمى تواند از پاسخ چنين سؤالى شانه خالى كند.
دوم: جمله «اتْمَمْتَ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ بِالَّذى جَدَّدْتَ لَنا عَهْدَكَ وَ ميثاقَكَ الْمَأْخُوذَ مِنّا فى مُبْتَدَءِ خَلْقِكَ ايّانا». ارزش اين اتمام نعمت آن است كه نعمت سابقه دار خداوند در روز اول خلقت بار ديگر به ما يادآورى مى شود.
در اين يادآورى دو جهت باعث اتمام نعمت است: يكى به ياد آوردن عهد و پيمان روز الَست، و ديگرى تجديد پيمان و اعلان وفادارى بر آن، كه هر دو عظمت اين نعمت را بر ما روشن مى نمايد.
همچنين براى توضيح مفصل در مورد اين آيه مراجعه شود به عنوان: قرآن/ آيه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ...» - آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».
اراده خداوند بر اكمال دين[۳۴]
با اينكه كوردلان هميشه در صدد فرار از فرامين الهى و هدايت هاى ذوالجلالى هستند، ولى مؤمنين حقيقى در صدد يافتن راه دقيق خدايى هستند كه قبولى آن نزد پروردگار صد در صد باشد و جاى شبهه اى نداشته باشد.
از اينجاست كه وقتى مؤمنين، اراده پروردگار درباره انتخاب شدگان او را در غدير دانستند، آن را مهم ترين جشن خود در بزرگترين عيدشان تلقى كردند و قلوبشان نور باران شد. اميرالمؤمنين عليه السلام اين برخورد زيباى مؤمنين با غدير را در عبارتى دل انگيز چنين فرموده است:
خداوند دينى را قبول نمى كند مگر با ولايت آنكه به ولايتش دستور داده، و اسباب اطاعتش با تمسک به دستاويزهاى او و اهل ولايتش نظام مى يابد.
اين است كه خدا در روز غدير بر پيامبرش فرستاد آنچه بيانگر ارادهاش درباره انتخاب شدگانش بود و به او دستور ابلاغش را داد...، و براى او حفظ از منافقين را ضمانت نمود. خداوند دينش را كامل نمود و چشم پيامبرش و مؤمنين و تابعين را روشن ساخت.[۳۵]
اسلام بدون ولايت قبول نيست[۳۶]
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير و پس از بيان حديث غدير و نزول آيه اكمال دين، براى اينكه ثابت كند دينى جز با ولايت على عليه السلام پذيرفته نيست، دو آيه ديگر از قرآن را شاهد گرفت: يكى آيه ۱۹ سوره آل عمران: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ»: «دين نزد خدا فقط اسلام است»؛ و ديگرى آيه ۸۵ سوره آل عمران: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»:
«هر كس دينى غير از اسلام برگزيند هرگز خدا از او قبول نخواهد كرد و او در آخرت از زيانكاران است».
انضمام اين دو آيه به آيه اكمال بدان معنى بود كه دين فقط اسلام است و غير اسلام مورد قبول خدا نيست، و آن دينى كه خدا به نام اسلام پذيرفته، آن است كه غدير و ولايت در آن است و جانشينان پيامبرش تا روز قيامت دوازده امام عليهم السلام هستند. اينجا بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله نفس راحتى كشيد و خطاب به خداوند عرضه داشت: «خدايا تو را شاهد مىگيرم كه من ابلاغ نمودم».
اللّهُمَّ اِنَّكَ اَنْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ اِيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ ديناً»، وَ قُلْتَ: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ»، وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ».
اللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى قَدْ بَلَّغْتُ:
پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز اين آيه را درباره او نازل كردى: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»:
«امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
و فرمودى: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ»: «دين نزد خداوند اسلام است».
و فرمودى: «وَ مَنَ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»: «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود».
پروردگارا، تو را شاهد مى گيرم كه من ابلاغ نمودم.
اكمال دين پس از خطبه غدير[۳۷]
پس از اتمام خطبه غدير، نوبت آن بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيام خاص خداوند را كه جبرئيل آورده بود، به مردم ابلاغ فرمايد: اى مردم، خدا به من سلام رسانده مى فرمايد: امروز دين شما را كامل كردم...، و بعد از اين حكمى براى شما نازل نمىكنم. نماز و زكات و روزه و حج را بر شما نازل كردم و اين ولايت پنجمى است، و آن چهار حكم را بدون ولايت قبول نمى كنم.[۳۸]
لحظات به كام پيامبر صلى الله عليه و آله شيرين تر از عسل بود، چرا كه خطاب «يا اَيَّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» را با عزمى راسخ به انجام رسانده بود و على بن ابى طالب عليه السلام را آن چنان كه بايد معرفى كرده بود، گام هاى بلند محمد و على عليهما السلام فرود از منبر غدير را آغاز كرد.
همزمان مردم نيز مشتاقانه از جا برخاستند و از هر سو با ازدحام به طرف منبر آمدند؛ و در حالى كه دست ها را به نشانه بيعت بالا برده بودند اشاره مى كردند و مى گفتند: «آرى پذيرفتيم و طبق امر خدا و رسولش از صميم قلب و با زبان و دستانمان اطاعت مى كنيم».
در آن لحظات احساس برانگيز پيامبرصلى الله عليه وآله از همان فراز منبر با بسيارى از دست هايى كه به سويش بلند شده بود بيعت كرد و به احساسات آنان پاسخ داد. صداى تبريک و تهنيت از جمعيت بلند بود، و حضرت در پاسخ تبريك آنان مى فرمود: الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى فَضَّلَنا عَلى جَميعِ الْعالَمينَ: «سپاس خدايى را كه ما را بر همه جهانيان فضيلت داد».
فريادهاى شعفى كه از جمعيت برمى خاست، شكوه و ابهت بى مانندى را به اجتماع بزرگ غدير مى بخشيد. پيامبرصلى الله عليه وآله براى نشان دادن غدير به عنوان بزرگ ترين مناسبتى كه در عمر مباركش به او بايد تبريک گفت، مى فرمود: به من تبريک بگوييد، به من تهنيت بگوييد، زيرا خداوند مرا به نبوت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.
ابراز احساسات مردم با پاسخ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله آرام تر شد در حالى كه آن حضرت با اميرالمؤمنين عليه السلام به پله هاى پايين منبر رسيده بودند. در آن حال پيامبرصلى الله عليه وآله كمال دين را به مردم يادآور شده فرمود: «اللهُ اَكْبَرُ عَلى اِكْمالِ الدّينِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ الْوِلايَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ»: «الله اكبر به خاطر كامل شدن دين و تمامى نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابى طالب».
سپس سه بار آيه «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» را قرائت كرد، و بعد از آن فرمود: «كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب با اين است كه مرا براى ابلاغ ولايت على بن ابى طالب بعد از من فرستاده است».[۳۹]
تبريک و تهنيت در روز غدير و اكمال دين[۴۰]
مسئله اكمال دين و اتمام نعمت با ولايت و در غدير مكرر در كلام معصومين عليهم السلام آمده است. از جمله در تبريک و تهنيت در روز غدير و در مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله است كه ذيلاً به بيان آن مى پردازيم:
تبريکِ غدير از همان سال حجة الوداع و در همان بيابان غدير پس از اتمام خطبه پيامبرعليه السلام چنين آغاز شد: در آن لحظاتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب «يا اَيَّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ» را به انجام رسانده و على بن ابى طالب عليه السلام را معرفى كرده بود، هر دو بزرگوار از پله هاى منبر غدير پايين آمدند. همزمان مردم نيز مشتاقانه از جا برخاستند و از هر سو با ازدحام به طرف منبر حركت كردند؛ و در حالى كه دست ها را به نشانه بيعت بالا برده بودند مى گفتند: آرى پذيرفتيم و به امر خدا و رسولش از صميم قلب و با زبان و دستانمان اطاعت مى كنيم.
پيامبرصلى الله عليه و آله از همان فراز منبر با بسيارى از دست هايى كه به سويش بلند شده بود بيعت كرد و به احساسات آنان پاسخ داد. صداى تبريک و تهنيت از ميان جمعيت بلند بود، و پيامبرصلى الله عليه و آله در پاسخ تبريك آنان مى فرمود:
الحَمدُ للهِ الَّذى فَضَّلَنا عَلى جَميعِ العالَمينَ: سپاس خدايى را كه ما را بر همه جهانيان فضيلت داد.
فريادهاى شعفى كه از جمعيت برمى خاست، شكوه و ابهت بى مانندى را به اجتماع بزرگ غدير مى بخشيد. پيامبرصلى الله عليه و آله براى نشان دادن غدير به عنوان بزرگ ترين مناسبتى كه در عمر مباركش بايد به او تبريک گفت، مى فرمود: به من تبريک بگوييد. به من تهنيت بگوييد، زيرا خداوند مرا به نبوت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.
ابراز احساسات مردم با پاسخ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله آرامتر شد در حالى كه آن حضرت با اميرالمؤمنين عليه السلام به پله هاى پايين منبر رسيده بودند. در آن حال پيامبرصلى الله عليه وآله كمال دين را به مردم يادآور شده فرمود:
اللهُ اَكبَرُ عَلى اِكمالِ الدّينِ وَ اِتمامِ النِّعمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ الوِلايَةِ لِعَلِىِّ بنِ اَبى طالِبٍ: اللَّه اكبر به خاطر كامل شدن دين و تمامى نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابى طالب.
سپس سه بار آيه «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً» را قرائت كرد، و بعد از آن فرمود: كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب با اين است كه مرا براى ابلاغ ولايت على بن ابى طالب بعد از من فرستاده است.[۴۱]
تبليغِ كمال دين در غدير[۴۲]
عظمت غدير اقتضا مىكند به بلنداى آن برنامه ريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونه هاى كم ابهت تبليغ مى توان جلوه گر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مى دهد كه آن را در جذاب ترين و ارزشمندترين گونه هاى رسانه اى جلوه گر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به انجام رسانيم.
يكى از اين راهكارهاى تبليغ غدير استفاده از اكمال دين در غدير است:
اگر در خطابه غدير پيامبرصلى الله عليه وآله پس از اعلام «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب را اعلام كرد، ما نيز بايد مخاطبين را آگاه سازيم كه هر قدمى در راه تبليغ غدير برمى داريم، گامى در راه ابلاغ دينِ كامل و نعمتِ اتمّ است و رضايت پروردگار از چنين برنامه هايى به امضاى «رَضيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ ديناً» رسيده است.
حج با اكمال دين[۴۳]
پيامبرصلى الله عليه وآله درباره حج و عمره نكاتى را در خطبه غدير مورد تأكيد قرار دادند. از جمله فرمودند كه هر كس به حج مىرود با كمال دين باشد كه ظاهراً مراد ولايت اهل بيت عليهم السلام است. حضرت در فرازى از بخش دهم خطبه غدير، به حج با كمال دين اشاره نمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله درباره حج و عمره نكاتى را در خطبه غدير مورد تأكيد قرار دادند. از جمله فرمودند كه هر كس به حج مى رود با كمال دين باشد كه ظاهراً مراد ولايت اهل بيت عليهم السلام است.
حضرت در فرازى از بخش دهم خطبه غدير، به حج با كمال دين اشاره نمود:
اى مردم، با دين كامل و با تَفَقُّه و فهم به حج خانه خدا برويد و از آن مشاهد مشرفه جز با توبه و دست كشيدن از گناه بر مگرديد.
حجة الوداع و اكمال دين[۴۴]
در سفر حجة الوداع دو مقصد اساسى در نظر بود، و آن عبارت بود از بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براى مردم به طور كامل و رسمى تبيين نشده بود:
يكى حج، و ديگرى مسئله خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله.
حديث غدير و اكمال دين[۴۵]
كامل شدن دين خداوند و بالاترين نعمت پروردگار كه با آمدن آن نعمت ها كامل شد، ولايت ائمه عليهم السلام و صاحب اختيار شدن آنان بر مردم بود، و آن هنگام بود كه دين اسلام به عنوان يک دين كامل مورد قبول خداوند قرار گرفت.
در اين باره دو جمله در خطبه غدير فرموده اند:
الف. پروردگارا، هنگامى كه من ولايت على بن ابى طالب را براى مردم تبيين كردم اين آيه را نازل كردى كه «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ...»: «امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما به آخرين درجه رساندم و اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم»، و اين آيه را نازل كردى كه »وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً...»: «هر كس جز اسلام دينى را بپذيرد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است».
ب. «اى مردم، خداوند دينش را با امامت او (على) كامل كرده است. پس هر كس به او و به امامان بعد از او كه جانشينان او تا روز قيامت هستند اقتدا نكند و آنان را امام خود قرار ندهد اعمالش بى ارزش مى شود، و در جهنم دائمى خواهد بود...».
خطبه غدير و اكمال دين[۴۶]
در لحظات بسيار حساس خطبه غدير در مرحله چهارم و پس از ايراد جمله «من كنت مولاه...» كه پيامبر صلى الله عليه و آله توانسته بود بار سنگين «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...» را با موفقيت به مقصود برساند و ولايت دوازده امام عليهم السلام را تا آخر دنيا از فراز منبر غدير اعلام فرمايد، جبرئيل بر قلب مقدس آن حضرت نازل شد و در حالى كه حضرت خطابه را ادامه مى داد آيه ۳ سوره مائده را به عنوان سند افتخار ابدى غدير آورد:
«الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
بلافاصله پس از نزول آيه، پيامبر صلى الله عليه و آله در ادامه خطبه فرمود: خدايا، تو هنگام بيان اين مطلب و منصوب نمودنت على عليه السلام را در اين روز، اين آيه را درباره وليّت على نازل كردى:
«الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً».
به تعبير ديگر: در بخش چهارم خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله با بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»: «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام اين على هم نسبت به او صاحب اختيارتر است. خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند».
سپس كمال دين و تمام نعمت را با ولايت ائمه عليهم السلام اعلام فرمودند و بعد از آن، خدا و ملائكه و مردم را بر ابلاغ اين رسالت شاهد گرفتند.
خطبه غديريه اميرالمؤمنين عليه السلام و اكمال دين[۴۷]
با دقت و مرور چند باره در خطبه اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير در ايام خلافت ظاهرى خود، به چند نكته در مورد اكمال دين در اين خطبه اشاره مى شود:
الف) امام عليه السلام در سخنان خود به اين حقيقت اشاره مىكند كه جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله خلق را به سوى خدا مى خوانند و به مردمان خداشناسى مى آموزند. يعنى فلسفه رهبرى در دين نشر خداشناسى و بر پا كردن جامعه اى خدايى - انسانى است. حال بايد ديد:
آيا كسانى چون مروان و يزيد و وليد و حجاج و هارون و متوكل و همانند اينان، معلمان خداشناسى بودند؟!
آيا اينان بودند كه خدا رتبه جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله را به آنان بخشيد و مبلغ احكام خود قرارشان داد؟!
آيا اينان به مردم خداشناسى آموختند و پاسدار رسالت محمد بودند؟
آيا اينان ترجمان مشيت ازلى و زبان اراده الهى بودند؟
و آيا... و آيا...؟
ب) امام در چند مورد از اين سخنرانى كه در روز عيد غدير و جمعه ادا كرده است، از واقعه غدير به عنوان «نعمت» ياد مى كند و مى فرمايد كه خداى را بر آن شكر گزاريد، و اين يادآورى را تكرار مى كند.
معلوم است كه اين همه يادآورى و تأكيد و تكرار به خاطر مضمون غدير و محتواى آن است؛ يعنى تأمين حقوق انسان و حدود اسلام.
امام در اين خطبه به صراحت مى فرمايد كه اقرار و ايمان به توحيد، بى اقرار و ايمان به نبوت و بى اقرار و ايمان به امامت پذيرفته نيست. چرا؟ چون منظور از عرضه دين الهى بر بشر، تأمين سعادت كلى و رستگارى نهايى انسان و بلوغ انسانيت است، و وصول آدمى به اصل حقيقت در جهت علم و اصل عدالت در جهت عمل.
بديهى است اين منظور نيازمند به علم و عمل است. علم صحيح و عمل درست يعنى جهانبينى مطابق واقع، و رفتار و تصرف مطابق چگونگى كه بايد و شايد. و پر روشن است كه بشر در رسيدن به اين مقصود نيازمند به حق و كمک حق است. طبعاً اين كمک و راهنمايى جز از طريق پيشوايى به اين مقصود، نيازمند به حق و كمك حق است، و اين كمك و راهنمايى جز از طريق پيشواى الهى؛ يعنى امام معصوم عليه السلام كه خدا او را تعيين كرده كه كلام و حكم او كلام و حكم خدا باشد، به گونه اى ديگر ميسر نخواهد بود. بشر با استعدادها و معلومات بشرى خود قادر به طى كردن اين راه نيست. پس ايمان به خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله و امام عليه السلام و اطاعت از آنان همه با هم لازم است، و اين هر سه ايمان، هر يک مكمل آن ديگرى است و هر يك بى آن ديگرى ناقص است.
اساساً يكى از فلسفه هاى لزوم امام همين حتميت لزوم علم است در رسيدن به سعادت و عمل بر طبق آن علم، چون ممكن است پيامبرصلى الله عليه وآله جزئيات و فروع و تفصيل هاى همه معارف و احكام را در مدت محدود زندگى خويش نفرموده باشد. بسا به خاطر كشاكش ها و گرفتارى هاى اصل تأسيس و تبليغ، يا به خاطر تأخير زمانى ظرف بيان، يا عدم آمادگى نفوس و امثال اين علل كه نزد خردمندان روشن است. اينجاست كه تنها امام معصوم عليه السلام تعيين شده از جانب خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله مى تواند مرجعى مطمئن باشد، و دين و تفاصيل آن را بياموزد، و مربى امت باشد، و خلأ وجود پيامبرصلى الله عليه وآله و انقطاع وحى را پر كند، و علمى بياموزد و حكمى بدهد كه علم درست و حكم خدا باشد.
از همين رو برخى از محققان، از جمله ملامحسن فيض كاشانى بدان تصريح كرده اند. فيض مى گويد: فرائض و نواميس دين از اين جهت به وسيله ولايت و امامت تكميل شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله علوم و تعاليمى را كه خدا به او داده بود به على عليه السلام آموخت، و على عليه السلام به اوصياء خود، يكى پس از ديگرى. پس چون پيامبرصلى الله عليه وآله على و ائمه اولاد على عليهم السلام را به جاى خويش معرفى كرد و براى امت ممكن گشت كه در معرفت حلال و حرام و احكام دين خدا به آنان رجوع كنند، و اين امر با آمدن هر يك از آنان پس از ديگرى استمرار توانست يافت. دين كامل گشت و نعمت هدايت تمام، و الحمد لله. و اين مطلب را خود امامان ما فرموده اند.[۴۸]
با توضيحات گذشته، معناى اين سخن امام عليه السلام و نيز مقصود از نزول آيه اكمال و آيه تبليغ نيز معلوم مى شود؛ يعنى با تعيين شخص رهبر، دين در جامعه اسلامى كامل گشت.
پس ملاحظه مى كنيد كه به تصريح قرآن كريم و احاديث نبوى و فرموده امام على بن ابى طالب عليه السلام - كه به شهادت علماى اهل سنت براى هر مسلمانى از هر مذهبى كه باشد حجت است - دين اسلام بدون جهت داشتن نسبت به چگونگى حكومت كامل نيست. و به تعبير شيعه: امام شناسى (معرفة الامام) نيز جزو اصول دين است. و اين راقى ترين فلسفه است كه در دينى مسئله رهبرى و حكومت و معرفت اين مقام و صلاحيت و شرط كردن عدالت در آن جزو اصول دين باشد.
بدين گونه و با توجه به آنچه نقل كرديم و توضيح داديم، روشن است كه عيد غدير اسلامى است، نه صرفا شيعى. زيرا روزى كه به جز اهميت قرآنى آن و سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله درباره آن و محتواى حيوى آن، على بن ابى طالب عليه السلام نيز اين گونه به ياد كرد اهميتش بپردازد و آن را عيدى بزرگ و سترگ بخواند، جز يك روز عظيم و يک عيد اسلامى چه مى تواند باشد؟
پس اگر در اثر تداوم سوء ترتبيت و تعليم در دوران گذشته و روزگاران خلافت اموى و عباسى و ديگر سلاطين دور از حق و عالمان متعصب و هم غفلت امروزين متفكران مسلمان، اكنون نيز اين روز حياتى در بسيارى از جوامع اسلامى به دست فراموشى سپرده شده است! اين از نظر مبادى اسلام يك گناه بزرگ اجتماعى است، و هم از بين بردن يكى از چهار اصل اساسى اسلام است؛ يعنى توحيد، نبوت، امامت و معاد.
از اين رو بايد جامعه اسلامى با زنده كردن خاطرات اين روز و تفهيم محتواى آن به فرزندان سرزمين هاى اسلام كفاره اين گناه را بپردازد، و محققان و مؤلفان و شاعران و نويسندگان مسلمان، با نشر تعليم نهفته در آن و حساسيت نشان دادن نسبت به آن تعليم، يكى از بزرگ ترين آرمان هاى انسانى اسلام را احيا كنند.
آرى، پوشاندن يا پوشيده ماندن غدير، پوشاندن يا پوشيده ماندن يكى از روشن ترين روزهاى انسان، و نسيانِ يكى از پاكترين و عظيم ترين و درخشنده ترين سنت هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله است. و به ديگر سخن: رد كردن عظيم ترين فرياد و بلكه فرياد نهايى و ابدى وحى است به حلقوم رسول الله صلى الله عليه وآله، و دست رد در برابر آن فراز كردن است. تبلور جوهر نهايى در جامعه اسلام غدير است، و پايان فريادهاى وحى خداى غدير. و چون پيامبر ما صلى الله عليه وآله خاتم پيامبران است بايد گفت: آخرين حكم آسمان روز غدير است؛ يعنى ارشاد ابديت در مسير حيات انسانى، امامت على بن ابى طالب عليه السلام است، و امامت اولاد او به عنوان معلمان علم يقين و مجريان احكام و حدود خدايى تا دامنه قيامت.
در واقع، آنچه از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درباره حضرت مهدى عليه السلام و خروج موعود نيز روايت شده و خاطره اى را كه مسلمين درباره آينده جهان و استقرار دولت مهدى - يعنى پراكندن حق در هر كائن و آكندن گيتى از عدل - دارند، همان تأسيس «مدينه غدير» است، كه در تشكيل دادن آن براى هر نسل و در هر نسل بكوشند. آن كه مهدى عليه السلام تأسيس مى كند، تكلف دينى خود آن امام است در روزگار ظهور خود و در ظرف زمانى آن تكليف، و خواهد كرد، كه «ان الله غالب على امره».[۴۹]در حقيقت «بعثت، غدير، عاشورا، مهدى» چهار جهت اصلى خانه اسلام است كه به روزگار «مهدى» سراسر جهان خواهد بود: «ان الارض يرثها عبادى الصالحون».[۵۰]
دعاى روز غدير و اكمال دين[۵۱]
يكى از ميراث هاى ارزشمند در موضوع غدير، جملاتى است كه در ادعيه اشاره به آن دارد. يكى از مضامينى كه در دعاهاى روز غدير آمده[۵۲]اكمال دين است:
اللَّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُكَ ... . أَنْ تَجْعَلَنى فى هذَا الْيَوْمِ الَّذى عَقَدْتَ فيهِ لِوَلِيَّكَ الْعَهْدَ فى أَعْناقِ خَلْقِكَ وَ أَكْمَلْتَ لَهُمُ الدّينَ، مِنَ الْعارِفينَ بِحُرْمَتِهِ وَ الْمُقِرّينَ بِفَضْلِهِ... . الْحَمْدُ للهِ الَّذى جَعَلَ كَمالَ دينِهِ وَ تَمامَ نِعْمَتِهِ بِوِلايَةِ أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ عليه السلام:
شكر خدايى را كه كمال دينش و تمام نعمتش را با ولايت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام قرار داد... . خدايا از تو مى خواهم مرا در اين روزى كه براى وليت عهدى برگردن خلقت بسته اى و دين را برايشان كامل كرده اى، مرا از عارفان به حرمت آن و اقرار كنندگان به فضيلت آن قرار دهى.
و در فرازى ديگر آمده است:
خدايا، تو را شكر كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ما را به امامان عليهم السلام هدايت كردى كه آنان كمال دين و تمام نعمت بودند، و با اين هدايت بود كه اسلام را به عنوان دين ما پسنديدى.
رابطه ابلاغ و اكمال
ممكن است با توجه به ظاهر آيه «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك...» اين گونه قضاوت شود كه روز غدير فقط روز «ابلاغ ولايت» است، و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در آن روز همين مقدار كه ولايت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را به مسلمانان ابلاغ كرد خشنود بود! ولى اين تفكر كامل نيست، بلكه غدير ابعاد بسيار گسترده ترى دارد.
اگر كسى بگويد: واژه «بلّغ» يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان، و «ما انزل اليك» يعنى امامت و ولايت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام. پس روز غدير تنها روز «ابلاغ ولايت» است.
در مقام پاسخ اين سؤال مى توان گفت:
درست است كه واژه «بلّغ» يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان و مردم را آگاهى ده، اما متعلق آن در آيه ذكر نشده است؛ كه چه چيزى را ابلاغ كن؟ اين مطلب از ظاهر آيه روشن نيست و جمله «ما انزل اليك» عام است. آيا «آنچه بر تو نازل كرديم» چه چيزى است؟
آيا تنها ابلاغ ولايت است؟
آيا معرفى امام است؟
آيا معرفى امامان معصوم عليهم السلام تا رجعت و قيامت است؟
آيا تعيين سيستم رهبرى اسلام است؟
يا موضوع «ما انزل اليك» تئورى و عملى است؟
يعنى هم امامان معصوم را معرفى كن و هم براى آنان بيعت بگير؟ تا پس از «بيعت عمومى» كسى نتواند در امامت شک و ترديد داشته و باور مسلمانان را دچار تزلزل كند.
در پاسخ اين سؤالات بايد گفت: با توجه به آيه ۳ سوره مائده و پيام هاى آن و تداوم هشدارها، اين حقيقت به اثبات مى رسد كه نظريه اول درست نيست؛ اينكه مقصود تنها ابلاغ ولايت باشد. بلكه نظريه دوم را به اثبات مى رساند. چرا كه در ادامه آيه آمده است: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»: اگر اين كار را انجام ندهى رسالت او (خدا) را به اتمام نرسانده اى.
پس متعلق «ما انزل» چه چيز بسيار مهمى است كه اگر انجام نشود رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله ناقص است. رسول الله صلى الله عليه وآله نيز از هراس دارد كه نپذيرند.
اگر فقط ابلاغ ولايت بود كه ترسى نداشت، چون پيشتر هم بارها اين ابلاغ را انجام داده بود؛ پيامبرصلى الله عليه وآله بارها و بارها در محراب و منبر، در مدينه و ديگر شهرها، در آستانه جنگ ها و پس از پيروزى ها ولايت و وصايت امام على عليه السلام را ابلاغ فرموده بود. نه از كسى ترسيد و نه از فردى اجازه گرفت. مثل حديث منزلت كه در آستانه جنگ تبوک و در آستانه فتح خيبر بيان فرمود.
آيا در غدير چه اتفاقى مى خواست بيافتد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله مى هراسيد، تا جايى كه فرشته وحى حضرتش را دلدارى داد و اين آيه را مى خواند: «و الله يعصمك من الناس»: خداوند تو را از آسيب بدخواهان حفظ مى كند.
نكته مهمتر اينكه: متعلق جمله «ما انزل اليك» چه مطلب بسيار مهمى است كه پس از تحقق آن اين حقايق در آيه اكمال مطرح شد:
اكمال دين: «اليوم اكملت لكم دينكم».
اتمام نعمت الهى: «و أتممت عليك نعمتى«.
جاودانگى اسلام: «و رضيت لكم الاسلام ديناً».
يأس و نااميدى كافران: «اليوم يئس الذين كفروا».
پس به طور يقين نظريه اول درست نيست و بايد متعلق «ما انزل اليك» تحقق ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام همراه با «بيعت عمومى» باشد. اينكه فرمود: «اى رسول (خدا) امروز آنچه را بر تو نازل كرديم به مردم برسان» يعنى ولايت حضرت على عليه السلام و يازده امام از فرزندان او عليهم السلام را ابلاغ كن، و سپس از مسلمانانى كه به بركت مراسم حج از سراسر جهان در اين سرزمين گرد آمده اند و ديگر چنين اجتماعى پديد نخواهد آمد، بيعت و اعتراف بگير. به تعبير ديگر: مسئله امامت را در بينش و باور و با اعتراف عمومى، و در عمل با بيعت عمومى به انجام رسان. چون در غدير پس از انتخاب الهى و ابلاغ رسول خداصلى الله عليه وآله، بيعت عمومى مردم نيز تحقق يافت.
به ديگر بيان: تنها ابلاغ ولايت تنشزا نيست و امت را به فروپاشى تهديد نمى كند و شورش هاى مسلحانه را به همراه ندارد و پيامبرخدا صلى الله عليه وآله را نمى ترساند، كه 3 بار از جبرئيل درخواست استعفا كند! همه اين ترس ها و نگرانى ها براى تحقق «بيعت عمومى» بود.
روز كمال دين و تمام نعمت[۵۳]
عناوين بر گرفته از آيات غدير در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدير و كلمات معصومين عليهم السلام، ۲۲ عنوان است كه به ترتيب از كليات آغاز مى شود و با در نظر گرفتن مراحل وقوع ماجراى غدير به دنبال يكديگر اتفاق افتاده است. يكى از آنها «روز كمال دين» و «روز نعمت تمام» است:
غدير آن روز با عظمتى است كه خداوند ختم تمام اديان را با «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»[۵۴]اعلام فرمود، و اوج كمال دين الهى را بر بلندترين قله ها با اين چهار كلمه كنار هم چيده شده نشان داد كه «الْيَوْمَ» يعنى اين كمال در روز اعلان ولايت است، و «أَكْمَلْتُ» يعنى كامل كننده دين خداست و به اراده او دين به كمال خود رسيده، و «لَكُمْ» يعنى اين كمال در راه مصلحت بشريت انجام گرفته، و «دِينِكُمْ» يعنى آن دينى كه خدا از شما مى خواهد اين است.
همچنين غدير روزى بود كه خداوند با آن همه نعمت كه به بشريت ارزانى داشته، بزرگ ترين نعمت خود را بر بشر نازل فرمود، و اين كمالِ نعمت را با «الْيَوْمَ ... أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى»[۵۵]اعلام فرمود، تا ولايت سرآمد همه نعمت هاى الهى شناخته شود.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: اكمال دين / آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و عنوان: قرآن معرفى قرآنىِ غدير.
زيارت غديريه و اكمال دين[۵۶]
يكى از مضامينى كه در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير آمده[۵۷]اكمال دين است:
اكمال دين است:
أَشْهَدُ أَنَّكَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ الْحَقُّ الَّذى نَطَقَ بِوِلايَتِكَ التَّنْزيلُ وَأَخَذَ لَكَ الْعَهْدَ عَلَى الاُمَّةِ بِذلِكَ الرَّسُولُ. أَشْهَدُ يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ أَنَّ الشَّاكَّ فيكَ ما آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمينِ وَأَنَّ الْعادِلَ بِكَ غَيْرَكَ عانَدَ عَنِ الدّينِ الْقَويمِ الَّذى ارْتَضاهُ لَنا رَبُّ الْعالَمينَ وَأَكْمَلَهُ بِوِلايَتِكَ يَوْمَ الْغَديرِ. ضَلَّ وَ اللَّهِ وَأَضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِواكَ وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقَّ مَنْ عاداكَ:
شهادت مى دهم تو اميرالمؤمنينِ بر حقى هستى كه قرآن به ولايت تو گوياست و پيامبر صلى الله عليه و آله بر سر آن از امت عهد و پيمان گرفته است. يا اميرالمؤمنين، شهادت مى دهم كه شک كننده در باره تو به پيامبر امين صلى الله عليه و آله ايمان نياورده است، و كسى كه تو را با غير تو مساوى قرار دهد از دين محكمى كه رب العالمين براى ما پسنديده و با ولايت تو در روز غدير آن را كامل كرده، ضديت و دشمنى كرده است. به خدا قسم كسى كه تابع غير تو شد گمراه شده و گمراه كرده و هر كس با تو دشمنى كند با حق عناد ورزيده است.
و در فرازى ديگر آمده است:
اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيائِكَ وَأَوْصِياءِ أَنْبِيائِكَ بِجَميعِ لَعَناتِكَ وَأَصْلِهِمْ حَرَّ نارِكَ وَ الْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِيَّكَ حَقَّهُ وَ أَنْكَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْيَقينِ وَالْإِقْرارِ بِالْوِلايَةِ لَهُ يَوْمَ أَكْمَلْتَ لَهُ الدّينَ. اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَمَنْ ظَلَمَهُ وَأَشْياعَهُمْ وَأَنْصارَهُمْ. اللَّهُمَّ الْعَنْ ظالِمِى الْحُسَيْنِ وَ قاتِليهِ وَ الْمُتابِعينَ عَدُوَّهُ وَ ناصِريهِ وَ الرَّاضينَ بِقَتْلِهِ وَخاذِليهِ لَعْناً وَبيلاً:
خدايا، قاتلان انبياء و جانشينان انبيائت را با همه لعنت هايت لعنت كن، و گرمى آتش را به آنان بچشان. و لعنت كن كسانى را كه حق وليّت را غصب كردند و پيمان او را انكار نمودند و بعد از يقين و اقرار به ولايت او در روزى كه دين را برايش كامل كردى، آن را انكار كردند. خدايا قاتلان اميرالمؤمنين عليه السلام و كسانى كه به او ظلم كردند و پيروان و يارانشان را لعنت فرما. خدايا، ظالمان حسين عليه السلام و قاتلان او و تابعان دشمنِ او و يارى كننده دشمنش را و راضيان به قتل او و خواركنندگان او را لعنتى فرما كه عاقبتى بد دنبال آن باشد.
همچنين در فرازى ديگر آمده است:
اِنَّ العادِلَ بِكَ غَيرك عانِد عَن الدينِ القَويمِ، الَذى ارتضاهُ لَنا رَبُّه العالَمين، و اَكمَلَه بِولايَتِك يَومَ الغَدير.
عرفات و اكمال دين[۵۸]
در سفر حجة الوداع، در عرفات جبرئيل نازل شد و با اشاره به آيه ۷ سوره مائده «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» - كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود - اين پيام را آورد:
«اى محمد، خداوند عز و جل به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: اجل تو نزديک شده و مدت تو پايان يافته است؛ و من تو را به سوى آنچه چاره اى و فرارى از آن نيست (يعنى مرگ) خواهم برد. اكنون عهد خويش را بسپار و وصيت خود را پيش بينى نما؛ و آنچه از علم و ميراث علوم انبياى قبل از توست واسلحه و تابوت و همه آنچه از نشانه هاى پيامبران نزد توست به وصى و خليفه بعد از خود تحويل ده، كه او حجت تمام عيار من بر خلقم على بن ابى طالب است.
او را به عنوان علامت براى مردم به پا دار و عهد و پيمان و بيعت او را تجديد كن، و به آنان ياد آورى كن آنچه از آنان تعهد گرفته ام از بيعتم و پيمانى كه با آنان محكم كرده ام، و عهدى كه با آنان داشته ام درباره ولايت وليم و صاحب اختيار آنان و هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على بن ابى طالب».
آنگاه با اشاره به آيه 3 سوره مائده «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ» - كه هنوز نازل نشده بودارتباط كمال دين را با ولايت على عليه السلام بيان كرده در ادامه خطاب آمده بود:
«من پيامبرى از پيامبرانم را از دنيا نمى برم مگر بعد از كمال دينم و حجتم و نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم، و اين است كمال توحيد و دين من و اتمام نعمتم بر خلقم كه با پيروى از وليم و اطاعت او تحقق مى يابد.
و اين بدان جهت است كه من زمينم را بدون صاحب اختيار و سرپرست رها نمى كنم، تا حجت من بر خلقم باشد. پس آن روز است كه دينم را كامل مى نمايم و نعمتم را به درجه تمام مى رسانم و اسلام را به عنوان دين شما راضى مى شوم با ولايت على وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، بنده ام و وصى پيامبرم و خليفه بعد از او و حجت تمام عيارم بر خلقم، كه اطاعت او به اطاعت پيامبرم محمد مقرون است و اطاعت او با اطاعت محمد به اطاعت من مقرون است. هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است.
او را بين خود و خلقم علامتى قرار دادم كه هر كس او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار نمايد كافر است، و هر كس در بيعت او ديگرى را شريک كند مشرک است، و هر كس مرا با ولايت او ملاقات كند وارد بهشت مى شود، و هر كس با عداوت او مرا ملاقات كند داخل آتش مى شود».
سپس خطاب خداوند عزوجل بار ديگر به آيه ۷ سوره مائده اشاره فرموده بود، كه «ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» را خاطر نشان مىكرد و در ادامه دستور پروردگار متعال چنين آمده بود:
«پس اى محمد، على را به عنوان علامتى منصوب كن و از مردم در اين باره بيعت بگير و عهد و پيمانى را كه با آنان محكم كرده ام تجديد كن، چرا كه من تو را قبض روح نموده نزد خود خواهم برد».
پيامبرصلى الله عليه وآله با شنيدن اين پيام الهى و با توجه به فورى نبودن آن، بار ديگر منافقين و اخلال گران را به ياد آورد و ترس آن را داشت كه مبادا مردم متفرق شوند يا به جاهليت باز گردند، چرا كه آن حضرت دشمنى آنان را مى دانست و از بغض آنان نسبت به على عليه السلام خبر داشت.
اين بود كه آن حضرت خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشک شد و فرمود: «اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ ها به انقياد درآورده ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد»؟!
آنگاه پيامبر صلى الله عليه وآله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.[۵۹]
غدير يعنى كمال دين[۶۰]
يكى از تأكيدات معصومين عليهم السلام درست فكر كردن درباره غدير و اجتناب از قالب ريزى هاى غلط يا اشتباه است. از جمله فرموده اند: «غدير يعنى كمال دين با صاحب غدير»[۶۱]؛ و اين بدان معناست كه با اعتقاد به كمالِ دين با غدير نوبت به اين همه تشكيک نمى رسد.
فرهنگ سازى «سپاس بر كمال دين» در دعاى غدير[۶۲]
اراده خدا تعلق گرفته كه كمال دين خود را با غدير اعلام كند. اينكه قله دين و كمال نعمت هايش را ولايت على عليه السلام قرار داده شكرى عظيم لازم دارد، كه به وسيله آن از خدا قدردانى مى كنيم. در دعاى غدير اين بُعد فكرى ساخته مى شود آنجا كه مى گوييم:
الحَمدُ للهِ الَّذى جَعَلَ كَمالَ دينِهِ وَ تَمامَ نِعمَتِهِ بِوِلايَةِ اَميرِالمُؤمِنينَ عَلِىِّ بنِ اَبى طالِبٍ عَلَيهِ السَّلامُ[۶۳]: شكر خدايى را كه كمال دينش و تمام نعمتش را با ولايت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام قرار داد.
كلام اميرالمؤمنين و امام عسكرى عليهما السلام و اكمال دين[۶۴]
بر فراز غدير تابلوى بلندى با عنوان «يوم الولاية» نصب شده و يادآور روزى است كه اسلام «اسلام» شد. خداوند در آن روز اين نام زيبا را براى اين دين خاتَم پسنديد و جمله «رضيت لكم الإسلام ديناً» را در كتاب وحى به ثبت رسانيد.
اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان صاحب غدير به اين مرحله اسلام افتخار مى كند و مى فرمايد:
«خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمت ها را بر آنان تمام كرد، و اسلامشان را مورد رضايت قرار داد؛ هنگامى كه در يوم الولاية (روز غدير) به پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا محمد، به مردم خبر ده كه امروز دينشان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تمام نمودم و اسلام را به عنوان دينشان راضى شدم».[۶۵]
طبيعى است كسى مى تواند صاحب اختيار مطلق مردم باشد كه نه تنها گناه نكند و شيطان و هواى نفس در او راه نداشته باشد، بلكه اشتباه هم نكند تا باعث هلاكت جمعيتى نشود.
خداوند كسانى را صاحب اختيار مردم قرار داده كه داراى عصمت مطلق اند و از هرگونه بدى و پليدى به هر معنى كه باشد پاكاند. گذشته از آن عِلمشان را به منبع بىپايان علم خود متصل كرده است تا جوابگوى انواع احتياجات مردم باشند.
اميرالمؤمنين عليه السلام در بيان واقعه غدير مى فرمايد: «...وَ كانَتْ عَلى وِلايَتى وِلايَةُ اللهِ، وَ عَلى عَداوَتى عَداوَةُ اللهِ... . فَكانَتْ وِلايَتى كَمالُ الدّينِ وَ رِضَى الرَّبِّ تَبارَكَ وَ تَعالى»:
ولايت خداوند از طريق ولايت من شناخته مى شود و عداوت با خداوند نيز از راه عداوت با من شناخته مى شود ... . لذا ولايت من كمال دين و رضايت خداوند تبارک و تعالى خوانده شد.[۶۶]
همچنين امام عسكرى عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «آنگاه كه خداوند با منصوب كردن اولياى خود بعد از پيامبرش بر شما منت گذاشت به پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب كرد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ ديناً»، و براى اوليائش حقوقى را بر شما واجب كرد و به شما دستور داد تا آن حقوق را نسبت به ايشان ادا كنيد تا آنچه نزد شما از همسران و اموال و خوراک داريد بر شما حلال شود و نمو و بركت و ثروت را به شما نشان دهد، و تا معلوم شود كه چه كسى از خداوند اطاعت مى كند...».[۶۷]
كمال اسلام با امامت در غدير[۶۸]
پس از اتمام بخش چهارم خطبه غدير و بيان حديث غدير و آيه اكمال دين، پيامبرصلى الله عليه وآله بدون كوچک ترين وقفهاى سخنان خود را ادامه داده وارد بخش پنجم خطابه شد و به تبيين بيشتر آيه اكمال پرداخت.
آن حضرت از يک سو كمال دين را با امامت همه دوازده امام عليهم السلام اعلام فرمود، و از سوى ديگر هر گونه انكار امامت آنان را مساوى با سقوط اعمال و خلود در آتش اعلام كرد.
همچنين راه هر تخفيفى را در عذاب چنين كسانى منتفى دانست و در اين باره آيه ۲۱۷ سوره بقره: «فَاُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ»، و آيه ۸۸ سوره آل عمران:
«لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ» را در ضمن كلام خود آورد، و منكرين امامت را مستحق چنين عذابى دانست.
مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّما اَكْمَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِاِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاوُلئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ، «لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ»:
اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عز و جل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود. «عذاب از آنان تخفيف نمى يابد و به آن ها مهلت داده نمى شود».
كمال دين و تمام نعمت[۶۹]
در حساس ترين لحظات خطبه غدير - كه بخش چهارم خطبه بود - و پس از بيان جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه»، پيامبر صلى الله عليه وآله توانسته بود بار سنگين «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...» را با موفقيت به مقصود برساند و ولايت دوازده امام عليهم السلام را تا آخر دنيا از فراز منبر غدير اعلام فرمايد.
اينجا بود كه جبرئيل بر قلب مقدس آن حضرت نازل شد و در حالى كه حضرت خطابه را ادامه مىداد آيه 3 سوره مائده را به عنوان سند افتخار ابدى غدير آورد: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
بلافاصله پس از نزول آيه، پيامبرصلى الله عليه وآله در ادامه خطبه فرمود: خدايا، تو هنگام بيان اين مطلب و منصوب نمودنت على عليه السلام را در اين روز، اين آيه را درباره ولايت على نازل كردى: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً».
مفهوم اتمام نعمت[۷۰]
يكى از نكات مهمى كه در آيه اكمال قابل توجه است اينكه خداى متعال اتمام نعمت بر خلق با ولايت را از پيوندى تنگاتنگ برخوردار فرموده است. به بيان ديگر، همانطور كه كمال يافتگى دين در گرو ولايت محمد صلى الله عليه وآله و خاندان پاک او عليهم السلام است، چنين ولايتى مسلمانان را از تماميت نعمت ها برخوردار مى كند.
البته نعمت مورد نظر آيه كريمه، تمام گونه هاى ظاهرى و باطنى آن را در بر مى گيرد، مانند: عدالت، مساوات، همبستگى، برادرى، اخلاق، دانش، آرامش روحى و آزادى و...، و خلاصه تمام گونه هاى نعمت ها را شامل مى شود.
از همين رو، نظريه آنان كه مى كوشند نعمت مورد اشاره قرآن را تنها به «شريعت» و نعمت هاى معنوى تفسير كنند قابل تأمل و نظر است، چه اينكه آيه مورد نظر به اصل نعمت نپرداخته، بلكه صريح آيه اتمام نعمت را بيان مى كند كه شامل تمام گونه هاى نعمت است. نه تنها در اين آيه، كه هر جايى از قرآن كريم سخن از اتمام نعمت به ميان آمده، مراد تمام نعمت هايى است كه انسان در اين جهان از آن برخوردار مى شود.[۷۱]
اين تفصيل، رابطه مستقيم و تنگاتنگ ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام و برخوردارى از نعمت هاى مشروع مادى را روشن مى كند، چرا كه ولايت محورى علوى از اركان اساسى و مهم رسيدن به جامعه مبتنى بر آزادى، عدالت و ارزش ها و فضائل اخلاقى و انسانى مى باشد. از همين رو مى بايست به آخرين رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم تن دهيم و در عمل ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را بپذيريم.
به ديگر سخن، پذيرفتن ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام با تمام لوازم آن كه خداوند در غدير خم آن را بر مسلمانان واجب گرداند، اثر تكوينى داشته و مردم را از خيرات و بركات بى شمار آسمان و زمين بهرهمند مى كند.
خداى متعال درباره تأثيرپذيرى از فرمان حضرتش مى فرمايد: «و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل إليهم من ربهم لأكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم...»[۷۲]:
و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است عمل مى كردند قطعاً از بالاى سرشان (بركات آسمانى) و از زير پاهايشان (بركات زمينى) برخوردار مى شدند.
وفور نعمت در غدير[۷۳]
يكى از نكته هاى قابل توجه و مهم آيه اكمال اين است كه خداوند اتمام نعمت خويش بر خلق را مرهون و معلول ولايت معرفى كرده، و آن دو را به هم ربط داده است. يعنى همان گونه كه كمال دين با ولايت تحقق يافت، اتمام نعمت او نيز به اعلان ولايت از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و قبول آن توسط مردم منوط گرديد. مراد از نعمت هم، تمام نعمت هاست؛ اعم از ظاهرى و باطنى. مانند عدالت و مساوات و اتحاد و برادرى و علم و اخلاق و امنيت روحى و روانى و رفاه و آزادى و امنيت، و خلاصه انواع برخوردارى هاى اخلاقى و اجتماعى.
بنابراين، كسانى كه كوشيده اند نعمت را بر اصل شريعت و ولايت حمل كرده و صرفاً آن را امرى معنوى بدانند محل تأمل است، زيرا در اين آيه سخن از اصل نعمت نيست، بلكه كلام در «اتمام نعمت» است.
در قرآن وقتى سخن از اتمام نعمت به ميان آمده، مراد نعمت هايى است كه در دنيا نصيب انسان مى شود.[۷۴]
در نتيجه بايد بگوييم: ميان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و برخوردارى از نعمت هاى دنيوى، ارتباط مستقيمى وجود دارد، و يكى از شرائط مهم و اصلى رسيدن به جامعهاى آزاد و آباد و توأم با عدالت و اخلاق و حاكميت ارزش ها و فضايل معنوى و انسانى، آن است كه ما به آنچه رسول خدا صلى الله عليه وآله در روز غدير ابلاغ فرمود گردن نهيم و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را در عمل بپذيريم.
به عبارت ديگر: پذيرش ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اثرى تكوينى دارد، و باعث مىشود زمين و آسمان نيز بركات و خيرات خود را بر مردم فرو ببارند.
خداوند مى فرمايد: «و لَو انَّهُم اقامُوا التَوراةَ و الانجيل و ما أُنزِل اليهم من ربهم لأكلوا من فَوقهم و من تحت ارجُلهم»[۷۵]:
و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است عمل مى كردند قطعاً از بالاى سرشان (بركات آسمانى) و از زير پاهايشان (بركات زمينى) برخوردار مى شدند.
اگر بخواهيم در عبارتى كوتاه غدير را تعريف كنيم بايد بگوييم: غدير آن است كه تمام اسلام را در دامن، و كليه فداكارى ها و تلاش هاى پيامبرصلى الله عليه وآله را در آغوش دارد، و سينه اش مخزن احكام و آداب و برنامه هايى است كه از سوى خدا بر پيامبرش صلى الله عليه وآله نازل شده است. و اين همان مفهوم آيه تبليغ است.
به تعبير ديگر: غدير گنجينه فضائل و اخلاق و مكارم و محاسن، بلكه عين آن است، و كليه پيشرفت هاى تمدنى و معنوى وامدار آن مى باشد. غدير مهم ترين عامل حفظ دين است، و انكار آن به معنى انكار كليه مضامين پيشرفته اسلامى مندرج در سرزمين پهناورش مى باشد. بنابراين، هر خطى كه به غدير منتهى نگشته و به آن وصل نباشد، در حكم رد اهل بيت عليهم السلام و رد رسول خدا صلى الله عليه وآله و رد خداوند است.
غدير به معنى واقعى كلمه، همان خط اميرالمؤمنين عليه السلام است كه بر كل تاريخ حكم مى راند و بر تمام بشريت و انسانيت حاكم است.
اميرالمؤمنين عليه السلام بزرگترين آيت خداست، و هيچ نشانه ديگرى به پاى او نمى رسد. بر اين اساس، امام باقرعليه السلام به كسى كه بدون اميرالمؤمنين عليه السلام به دنبال معرفت خدا و اسلام بود فرمود: فليشرّق و ليغرّب[۷۶]؛ او اگر شرق و غرب را هم به زير پا بگذارد به مطلوب نمى رسد.
اين از بيچارگى و شوربختى انسان است كه از راهى غير از راه على و آل على عليهم السلام بخواهد به علم و معرفت دست يابد. اين نوع علم و معرفت به فرض هم كه حاصل شود، به دليل آن كه فاقد جوهر اخلاقى و روحى بوده و تهى از معنويت و شريعت مى باشد، علم و معرفتى غير مفيد و ناصحيح است.
ولايت و كمال دين[۷۷]
بدون شک هر كس در پى كمال است و كامل را مى طلبد تا به وسيله آن زودتر به قله كمال دست يابد. خداوند اين كمال را با آدرس دقيق در متن قرآنش به همه نشان داده و با كلمه «اليوم» به روز غدير اشاره نموده، و دين كامل و نعمت تمام را به همه معرفى كرده، و امضاى رضايت خود را به همه خاطرنشان فرموده است.
اميرالمؤمنين عليه السلام درباره حجتى كه اين گونه بر همه مردم تمام شده مى فرمايد: «خداوند در آن روز (غدير) اين آيه را نازل كرد كه «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام ديناً».[۷۸]
«پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارك و تعالى است».[۷۹]
كامل شدن دين خداوند و بالاترين نعمت پروردگار كه با آمدن آن نعمتها كامل شد، ولايت ائمه عليهم السلام و صاحب اختيار شدن آنان بر مردم بود، و آن هنگامى بود كه دين اسلام به عنوان يک دين كامل مورد قبول خداوند قرار گرفت. در اين باره دو جمله در خطبه غدير فرموده اند:
الف) «پروردگارا، هنگامى كه من ولايت على بن ابى طالب را براى مردم تبيين كردم اين آيه را نازل كردى كه «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ...»: «امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما به آخرين درجه رساندم و اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم»، و اين آيه را نازل كردى كه «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً...»: «هر كس جز اسلام دينى را بپذيرد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است».
ب) «اى مردم، خداوند دينش را با امامت او (على) كامل كرده است. پس هر كس به او و به امامان بعد از او كه جانشينان او تا روز قيامت هستند اقتدا نكند و آنان را امام خود قرار ندهد اعمالش بى ارزش مى شود، و در جهنم دائمى خواهد بود...».
پانویس
- ↑ آل عمران / ۱۹. غدير در قرآن: ج ۲ ص۱۴۷-۱۵۹.
- ↑ آل عمران / ۸۵ .
- ↑ مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص۱۴۵، ۱۴۶ بخش۴.
- ↑ مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص ۱۴۶ بخش ۴ پاورقى ۲ از نسخه «ب».
- ↑ آل عمران / ۸۵ .
- ↑ اليقين: ص ۲۹۰. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۳۹۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۷۵ ص ۲۲۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۷۴.
- ↑ اليقين: ص ۴۳۱ ۱۸۸.
- ↑ اعراف / ۱۷۲.
- ↑ اليقين: ص۲۲۲، ۲۳۱، ۲۳۵.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۸۲.
- ↑ تأويل الآيات: ص ۱۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۰. المحتضر: ص ۱۱۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۵ ص ۲۳۷ و ج ۱۱ ص ۲۵ و ج ۵۳ ص ۵۰.
- ↑ اليقين: ص۲۹۵، ۴۰۶.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۸۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱ و ج ۹۷ ص ۲۶۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۳۰ ح ۵۱ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۳۱۶.
- ↑ الخرائج والجرائح: ج ۱ ص ۴۴۹. بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۸۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱.
- ↑ تأويل الآيات: ص ۸۴ .
- ↑ اعراف / ۱۳۷. غدير در قرآن: ج ۲ ص۳۶۱-۳۶۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵ ح ۸ . الاقبال: ص ۴۶۲. مصباح المتهجد: ص ۷۵۵. مصباح كفعمى: ص ۶۹۸ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۹ ص ۲۰۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
- ↑ درباره كنايه بودن اين سه لفظ از آن سه نفر به موارد زير مراجعه شود: بحار الانوار: ج ۲۴ ص۱۵۶، ۱۶۷، ۱۶۹ و ج۳۷ ص۳۴۳ و ج۴۷ ص۳۹۱ و ج۵۳ ص۲۵.
- ↑ مائده/۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۵۱-۱۹۹ و ۴۳۴-۴۴۶. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۸. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۵.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ مائده/۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۲۱۷، ۲۱۷. الاقبال: ص۴۷۵.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۹۱.
- ↑ مصباح المتهجد: ص ۵۱۳ . بحار الانوار: ج ۹۴ ص۱۱۴-۱۱۵.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص۱۷۱-۱۷۸.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص۱۱۶، ۱۱۸. اسرار غدیر: ص۵۵.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۷.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۴۰، ۶۳، ۱۹۴، ۱۹۶. بحارالانوار: ج۲۱ ص۳۸۷ و ج۴۰ ص۴۱. امالی المفید: ص۵۷.
- ↑ تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص۹۷، ۹۸.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۴۰، ۶۳، ۱۹۴، ۱۹۶. الغدیر: ج۱ ص۲۷۱، ۲۷۴.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص۱۰۷، ۱۱۸، ۱۱۹.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۲۳-۲۳۱. اسرار غدیر: ص۲۲۴.
- ↑ اسرار غدير: ص ۳۵.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۰۱.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۸۹ . اسرار غدير: ص ۵۰ .
- ↑ حماسه غدير (حكيمى): ص۷۳-۷۸.
- ↑ تفسير صافى: ج ۱ ص ۴۲۱، به نقل از: تفسير عياشى: ج ۱ ص ۲۹۳.
- ↑ يوسف عليه السلام/۲۱.
- ↑ انبياء/۱۰۵.
- ↑ اسرار غدير: ص۲۵۴-۲۵۶، ۳۶۲، ۳۶۳. چهارده قرن با غدیر: ص۲۰۲، ۲۰۳، ۲۰۹، ۲۱۰، ۲۳۵، ۲۳۶.
- ↑ اين مضامين از دعاهايى كه در كتاب «الاقبال» سيد ابن طاووس: ص ۴۶۰ به بعد مذكور است انتخاب شده است. در عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۲۱۵-۲۲۰ نیز ذکر شده است.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۳.
- ↑ مائده/۳.
- ↑ مائده/۳.
- ↑ اسرار غدير: ص۲۵۲، ۲۵۳، ۳۵۳-۳۶۳. زیارت غدیریه: ص۴-۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۲۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۵۱، ۲۰۲، ۲۰۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۱، ۵۲، ۱۷۶، ۱۷۷، ۲۹۷. الاحتجاج: ج۱ ص۶۶.
- ↑ تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۲۲۳.
- ↑ فضائل شاذان: ص ۸۴ .
- ↑ تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص۱۳۶، ۱۳۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۹۵ ص ۳۲۱.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۹۲. اسرار غدير: ص ۱۹۹.
- ↑ الخصال: ج ۲ ص ۴۲. بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۳۳۶ ح ۵ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۹۹ ح ۳.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص۱۷۹-۱۸۶.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص۱۷۱-۱۷۸.
- ↑ غدير چشمه زلال ولايت (شيرازى): ص۲۲، ۲۳.
- ↑ به عنوان مثال، آنجا كه مى فرمايد: «...و لأتم نعمتى عليكم...»: تا نعمت خويش را بر شما تمام كنم (بقره/۱۵۰). «...و ليتمّ نعمته عليكم...»: تا (خدا) نعمت خود را بر شما تمام كند (مائده/۶). «...و يتمّ نعمته عليک...»: و نعمت خود را بر تو تمام كند (يوسف/۶). «...و كذلك يتمّ نعمته عليكم...»: اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مى گرداند (نحل/۸۱). «...و يتمّ نعمته عليك...»: و نعمت خود را بر تو تمام گرداند (فتح/۲).
- ↑ مائده/۶۶.
- ↑ قبسى از غدير: ص۱۴-۱۹.
- ↑ مائده /۳، ۶. بقره/۱۵۰. يوسف/۶. نحل/۸۱. فتح/۲.
- ↑ مائده/۶۶.
- ↑ فليشرّق الحكم و اليغرّب، اما و اللَّه لا يصيب العلم الا من اهل بيت نزل عليهم جبرئيل. الكافى: ج ۱ ص ۴۰۰.
- ↑ ژرفاى غدير: ص۹۰، ۱۹۰.
- ↑ مائده/3.
- ↑ الكافى: ج 8 ص 27. اثبات الهداة: ج 2 ص 18 ح 72.