ابن روزبهان

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۳ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== <big>نقل احتجاج اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با حديث غدير</big><ref>چکیدۀ عبقات الا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

نقل احتجاج اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با حديث غدير[۱]

از ادله دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت اين است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در رحبه كوفه حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» را مطرح كرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه كه در غدير حاضر بودند طلب شهادت كرد.

اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل‏ سنت نقل كرده ‏اند.

ولى نگرش در اين ماجرا و مسلّم بودن قضيّه و دلالت آن، تعصّب ابن‏ روزبهان و دشمنى‏اش با حق و بطلان ياوه ‏هاى او پيرامون حديث مناشده را روشن مى‏ كند، چرا كه او ادعا كرده كه اين حديث از ساخته ‏هاى رافضيان است!

اشكال ابن‏ روزبهان

وى مى‏ نويسد: اما اينكه گفته‏ اند اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از انس بن مالک خواست شهادت دهد و مالک عذر آورد كه فراموش كرده، و در پى آن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام انس را نفرين كرد، ظاهراً از ساخته‏ هاى رافضيان است، زيرا خبر: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، در غدير خم بوده و به سبب فراوانى استماع شنوندگان مستفيض ‏گونه بوده است.

از اين رو، چه حاجتى بوده كه از انس خواسته شود تا شهادت دهد؟ و اگر فرض كنيم كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام طلب شهادت كرده و انس شهادت نداده، اخلاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چنين نبوده كه ملازم رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله را كه ده سال خادم آن حضرت بوده، نفرين كند تا دچار برص گردد. ساختگى بودن حديث روشن است.[۲]

جواب اشكال ابن‏ روزبهان

اشكال ابن‏ روزبهان از چند جهت پاسخ داده مى‏ شود:

الف) مُناشده انس و ديگران متواتر است

فضل بن روزبهان حاجت به طلب گواهى از انس را نفى كرده و دليل آن را استفاضه حديث غدير دانسته است. اما اين سخن باطل است، زيرا طلب گواهى امام ‏عليه السلام از انس بن مالک امرى ثابت و مشهور و بلكه متواتر است.

از اين رو تكذيب اين گونه حديث بر پايه اين گمان شگفت است!

ب) حديث غدير متواتر است نه مستفيض ‏گونه

بى‏ گمان حديث غدير كه اين شمار انبوه شنوندگان آن را شنيده‏ اند، حديثى متواتر و در بالاترين درجات تواتر است. از اين رو آن را مستفيض‏ گونه دانستن دورى از انصاف و دشمنى با حق است.

ج) نمونه ‏هايى از نفرين پيامبرصلى الله عليه وآله بر مخالفان

سخن ابن ‏روزبهان كه اخلاق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چنين نبوده كه كسى را نفرين كند باطل است، چرا كه در حقيقت خرده ‏گيرى از انبياء و اوصياست. زيرا نفرين مخالفان سنّتى از سنت ‏هاى پيامبران و جانشينان آنان در بعضى زمان‏هاست.

همچنين هر كس به سيره پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله مراجعه كند، به موارد پرشمارى از اين دست آگاه خواهد گشت. اينك نمونه ‏هايى از آن موارد:

يک

يكى از اين نمونه‏ ها نفرين نبى ‏صلى الله عليه وآله بر منافقانى است كه در ليلة العقبه خواستند كه گزندى به حضرتش رسانند. حلبى گويد: هنگامى كه رسول ‏خداصلى الله عليه وآله صبح كرد، اسيد بن حضير نزد حضرت آمد و گفت: اى فرستاده خدا، چرا ديشب از راه درّه نرفتى، با آنكه از راه گردنه آسان‏ تر بود؟ پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ فرمود: آيا مى‏دانى منافقان چه مى‏ خواستند؟ و ماجرا را براى او بازگو فرمود.

اسيد گفت: اى فرستاده خدا، مردم رسيده و گرد آمده‏ اند. هر طايفه ‏اى را فرمان ده تا كسى را كه چنين قصدى كرده بكشند، و اگر دوست دارى نام‏هاى آنان را آشكار گردان. سوگند به آن كس كه تو را به حق بر انگيخت، به هيچ كارى نپردازم تا اينكه سرهاى آنها را برايت بياورم.


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من خوش ندارم مردم بگويند كه محمد به يارى قومى با مخالفانش جنگيد تا اينكه خدا به سبب آنان او را بر ديگران مسلط گرداند، ولى او پس از اين به كشتن يارانش پرداخت. اسيد گفت: اى فرستاده خدا، اينان ديگر ياران و اصحاب تو به شمار نمى‏ روند. رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله فرمود: آيا شهادتين نمى‏ گويند؟


پس از آن، پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را گرد آورد و به آن ها گفت كه از سخنى كه گفته و به آنچه بر آن همداستان گشته بودند آگاه است. اما آنان به خدا سوگند خوردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‏ اند.

در اين هنگام خدا اين آيات را فرو فرستاد: «يَحلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا كَلِمَةَ الكُفرِ... وَ هَمُّوا بِما لَم يَنالُوا»[۳]:

به خدا سوگند مى‏ خورند كه سخنى نگفته ‏اند حال آنكه سخن كفر را بر زبان رانده ‏اند... و آهنگ كارى را كردند كه به آن دست نيافتند.


رسول‏ خداصلى الله عليه وآله آنان را نفرين كرد و فرمود: خدايا، آنان را با «دبيله» بزن. «دبيله» آتشى برافروخته است كه ميان دو شانه آنان نمايان مى‏ شود تا از ميان سينه ‏هاى آنان آشكار گردد.

در روايت ديگرى هست كه «دبيله» پاره‏اى از آتش است كه بر رگ‏ هاى قلب هر يك از ايشان بيفتد و آنان را هلاک كند.[۴]

دو

نمونه ديگر نفرين پيامبرصلى الله عليه وآله است بر كسى كه نمازش را قطع كند. حلبى مى ‏نويسد: در «الإمتاع» آمده كه رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله در تبوک، كنار درخت خرمايى نماز مى‏ گزارد كه كسى آمد و از ميان او و آن درخت خرما گذشت.

در روايتى هست كه آن كس بر الاغى سوار بود. حضرتش او را چنين نفرين كرد: نماز ما را بريد، خدا جاى پايش را ببرد. پس او زمين گير شد.[۵]

سه

نمونه ديگر نفرين پيامبرصلى الله عليه وآله است براى كسى كه با تقليد از نحوه راه رفتن، حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.

سيوطى مى ‏نويسد: ابوالشيخ از قَتاده و ابن‏ مردوَيه از ابن ‏عمر روايت كرده ‏اند: مردى پشت سر پيامبرصلى الله عليه وآله از حضرتش تقليد مى ‏كرد و خود را به زمين مى‏ افكند.

پيامبرصلى الله عليه وآله او را ديد و فرمود: همين گونه بمان. آن مرد نزد خانواده‏ اش بازگشت، ولى يک ماه از هوش رفته و بر زمين افتاده بود. سپس به هوش آمد، و چون به هوش آمد به هيئتى بود كه از پيامبرصلى الله عليه وآله تقليد و حضرتش را ريشخند مى‏ كرد.[۶]

د) نمونه ‏هايى از نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام

خواجه پارسا مى‏ نويسد: امام مستغفرى به اِسناد خود روايت كرده كه اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام در رَحبه، از مردى درباره حديثى پرسيد و آن مرد وى را تكذيب كرد.

على‏ عليه السلام به آن مرد فرمود: هر آينه تو مرا تكذيب كردى. مرد گفت: من تو را تكذيب نكردم. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: من خداى سبحانه را خواهم خواند كه اگر دروغگو باشى چشمت را كور كند.

مرد گفت: خداى عزوجل را بخوان. اميرالمؤمنين على‏عليه السلام آن مرد را نفرين كرد و چشم آن مرد كور گشت و نابينا از رَحبه بيرون رفت.[۷]


عبدالرحمن جامى نيز اين خبر را به همين شكل از مستغفرى نقل كرده است.[۸]

و اما مستغفرى - راوى اين ماجرا -  از دانشمندان پرآوازه اهل‏ تسنن است، كه عبدالقادر قرشى و محمود بن سليمان كفوى و جمال‏ الدين اِسنَوى وى را بسيار ستوده ‏اند.[۹]

عده ‏اى ديگر از بزرگان اهل‏ سنت نيز اين روايت را - با كمى تغيير -  نقل كرده ‏اند، از جمله: خوارزمى، وصابى از سيره عمر ملاّ، ابن‏ حجر، محمد صدر عالم و ابن‏ كثير.[۱۰]


همچنين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة» روايت كرده كه امام‏ عليه السلام كسى را كه اخبار او را براى معاويه مى‏ نوشت نفرين كرد و او كور شد.[۱۱] ص477

  1. چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص531-537.
  2. ابطال نهج الباطل (مخطوط).
  3. توبه/74.
  4. السيرة الحلبية: ج 3 ص 121، در گزارش غزوه تبوک.
  5. السيرة الحلبية: ج 3 ص 121.
  6. الدرّ المنثور: ج 4 ص 108.
  7. فصل الخطاب (خواجه محمد پارسا حافظى).
  8. نفحات الانس: ص 25.
  9. الجواهر المضيّة فى طبقات الحنفية: ج 1 ص180-181. كتائب اعلام الاخيار من فقهاء مذهب النعمان المختار (مخطوط). طبقات الشافعية: ج 2 ص 403.
  10. مناقب خوارزمى: ص 273. الاكتفاء فى فضائل خلفاء الأربعة (مخطوط). الصواعق المحرقة: ص 77. معارج العُلى فى مناقب المرتضى‏عليه السلام (مخطوط). ازالة الخفاء فى سيرة الخلفاء: ج 2 ص 112. تاريخ ابن‏كثير: ج 8 ص 5 .
  11. شواهد النبوة: ص 167.