غدیر در کشمیر
غدير و نوروز در كشمير[۱]
پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله بعد از سپرى شدن ۳۵۲۴ روز از مبدأ هجرت، در عيد قربان سال دهم برابر با ۱۰ / ۱۲ / ۱۹ شمسى مشغول مناسک حج بود. ايشان به هنگام بازگشت از حجةالوداع در روز ۱۸ ذى حجه، در حالى كه ۳۵۳۲ روز از مبدأ هجرت گذشته بود، برابر با ۱۰ / ۱۲ / ۲۷ شمسى و مطابق با ۱۸ مارس ۶۳۲ ميلادى، وقتى به نزديک محل جحفه - كه غدير خم در آن قرار دارد - رسيد، فرشته وحى از جانب پروردگار آيه ابلاغ را نازل فرمود.
در ايالت كشمير هند، علما و احزاب شيعه خواستار تعطيلى نوروز به عنوان غدير شده اند. مردم نوروز را به عنوان عيد الله الاكبر غدير مى شناسند. لذا خانه تكانى كرده و لباس نو مى پوشند و سفره نذر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى اندازد. در پاکستان هر سال ساعت نصب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را استخراج مى كنند، چرا كه آن را پاک ترين ساعت سال مى دانند، و هر ساله در نوروز «جشن تاجپوشى على عليه السلام» برگزار مى شود.
مقاله درباره غدير[۲]
غديرِ سال ۱۴۲۳ براى اولين بار برنامه بى سابقه اى را تجربه كرد. افرادى از مليت هاى مختلف جهان فراخوانده شدند، تا در برنامه اى كه گفتمان ملت ها درباره غدير را تداعى مى كرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله اى به تصوير كشند.
در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونىشان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه اى كه ظرافت اين ماجرا مى طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها كشمير است.
مسير هدايت الهى از ازل تا غدير[۳]
غدير را بايد نقطه ختم مسير بلندى دانست كه بشريت از آغاز خلقت خويش پيمود و طى آن از سوى خداوند جهان پايه هاى اوج و تعاليش چيده شد. اين مسير از آنجا آغاز شد كه وجود
آسمانى معصومين براى صعود خاكيان ملكوت را ترك كردند و
رخت پايينترين عالم را بر تن نمودند. نور آلمحمد عليهمالسلام به اين
جهان آمد و شمعها يكى پس از ديگرى روشن شدند. اينجا بود
كه نور بشريت از آسمانها عبور كرد، و راه اوج خويش را پيش
گرفت.
غدير آن روز استثنائى است كه پشت شيطان خواهد شكست و
تاريخ ديگرى رقم خواهد خورد. اكنون بشريت با پيمودن
مسيرى ششهزار ساله در آستانه بلوغ است. به همين جهت
است كه تمام نگاههاى آسمان و زمين قافلهاى را دنبال مىكند
كه مىخواهد تقدير انسانيت را به تقديرى حسن رقم زند.
اين قافله عشق زير فرمان رسالت براى سعادت هميشگى
بشريت قلعهاى را بنا مىكند كه حوادث روزگار نمىتواند آسيبى
به آن برساند. قلعه ولايت كه اگر همه مردم داخل مىشدند
خداوند جهنم را براى هميشه خاموش مىكرد!
امروز خورشيد نبوت تمام نورِ خويش را نثار انسانيت مىكند، و
همه پروانههاى ولايت براى سوختن بىقرارى مىكنند. سر تاجِ
انسانيت در آغوش دهها هزار پروانه عاشق، لحظه به لحظه به
آن سرزمين نزديك مىشود. امروز به دست فرزند خليل عليهالسلام كعبه
عشق ساخته شود و چشمهاى زلال مىجوشد كه تا ابد
تشنهدلانِ حقيقت را سيراب كند؛ و انفجار نورى خواهد بود كه
هيچ ذرهاى از عالم از تابش آن محروم نخواهد ماند.
غدير پيامى دارد كه معادل تمام رسالت الهى يا فراتر از آن است.
اين آخرين گذرگاه صعود انسانهاست كه دشمن گمان مىكند
مىتواند حلقوم او را بگيرد. به همين جهت است كه براى ابلاغ
پيام حتمى و تكميل كننده دين سنگ تمام گذاشته مىشود.
اكنون كه حصن حصين ولايت بپا مىشود، مردم با اين پيمان كه
اين پيام الهى را از اين گوشه تا آن گوشه جهان ابلاغ كنند متفرق
مىشوند.
اينجاست كه نشستى با عظمت به احسن وجه به پايان مىرسد،
كه همه انبيا از آدم عليهالسلام تا خاتم صلىاللهعليهوآله براى آن مبعوث شدهاند. امروز
زحمات تمام انبيا عليهمالسلام به بار مىنشيند.
اكنون خورشيد غدير كاملاً طلوع كرده است. اگرچه مدتى
ابرهاى سياه و وحشتناك آن را پوشاند، ولى اشعه خورشيد
ولايت در تمام نقاط اين جهان پهناور نغمههاى حيات و بيدارى
را سروده و مىسرايند.
خداوند كريم را شكر بر اين احسان كه مطرود بوديم و ما خاكيان را محبوب و
آسمانى كرد.
الهى! احسانى از اين برتر نمىشود كه محبوب خود را براى سعادت ما از عرشت
به فرش زمين نزول دادى. آن وجود مبارك آسمانى براى آنكه خاكيان را به آسمانها
صعود دهد و ستارگان شكسته را كامل كند مُلكِ ملكوت را ترك مىكند و رخت
پايينترين عالم را بر تن مىكند. رحمةٌ للعالمين براى سعادت عالمين بر سرزمين مكه
قدم مىگذارد. چه سرزمين مباركى؛ سرزمين پدر توحيد ابراهيم خليل، سرزمين
مراسم الهى، سرزمين خانه الهى، سرزمين امن و سلامتى.
طبيعى است كه تابش نور در شب ظلمانى و تاريك، راه سالكين را روش و منور
مىسازد. آنان از نور استقبال مىكنند و در نشيب و فرازهاى مسير نگاه را خوب باز
مىگذارند؛ ولى افسوس كه همه اين طور نيستند. خيلىها كور مىشوند، چرا كه
عاشق ظلمتند و نمىتوانند وجود نور را تحمل كنند. مبارزه با نور همه همّ و غمّ آنها
مىشود، چون نور آنان را عريان مىكند.
آنها مىخواهند نور الهى را با دهان خاموش كنند. مگر كارى بىحاصلتر از دميدن
و آب دهان انداختن به آسمان مىتواند باشد، كه در واقع آب دهان به خود انداختن
است.
نور آلمحمد عليهمالسلام آمد و شمعها يكى پس از ديگرى روشن شدند. نور بشريت از
آسمانها عبور كرد و فرشتگان الهى خجل شدند كه چه جسارتى كرده و گفته بودند:
«خدايا! آيا كسى را خليفه خود مىكنى كه جز خونريزى و فساد چيزى بلد نيست»؟!
اى بشر، امروز روزى است كه خداوند بر تو مباهات كند: «لقد خلقنا الانسان فى
أحسن تقويم»، و به مخلوقات آسمانى يادآورى كند: «إنى أعلم ما لاتعلمون».
شيطان كه نمرده است. او قسم خورده كه هر طور شده فرزند آدم را به ذلت و رسوايى
گرفتار كند. اين پيكر مكر و فريب اگر از در خارج شود از پنجره سر مىزند! او هيچگاه
بنىآدم را رها نمىكند، مگر آنكه او را به ظلمتى ننگين پرت كند و تمامى راههاى
بازگشت به نور را بر وى مسدود نمايد.
امروز روزى استثنائى است كه پشت شيطان خواهد شكست. امروز تاريخى ديگر
رقم خواهد خورد. امروز بشريت در آستانه بلوغ است. تمام نگاههاى آسمان و زمين
قافلهاى را دنبال مىكند كه از مكه به سوى مدينه در حركت است. اين قافله استثنائى
مىخواهد تقدير انسانيت را به تقديرى حسن رقم زند.
اين قافله عشق زير فرمان رسالت براى سعادت هميشگى بشريت قلعهاى را بنا
مىكند كه تمام حوادث روزگار هيچ وقت نمىتواند آسيبى به آن برساند. قلعه ولايت
كه اگر همه مردم داخل مىشدند خداوند جهنم را براى هميشه خاموش مىكرد!
امروز روز عجيبى است كه خورشيد با تمام تابش مىتابد، و همين امروز تمام نورِ
خويش را نثار انسانيت مىكند. نسيم كه قرار ندارد و مىخواهد پيامهاى مهم امروز را
از اين چمن به آن چمن ابلاغ كند. قلب زمين با غرور و افتخار آتشين شده، و همه
پروانههاى ولايت براى سوختن بىقرارى مىكنند. قدر بشريت آن قدر بالا است كه
ملائكه سماوات اشك شوق مىريزند. اكنون همه چيز محو تماشايند كه امروز روز
منفرد انسانيت است.
سر تاجِ انسانيت در آغوش دهها هزار پروانه عاشق، لحظه به لحظه به آن سرزمين
نزديك مىشود، كه آنجا به دست فرزند خليل عليهالسلام كعبه عشق ساخته شود. اينجا زمزم به
چشمهاى آب زلال خواهد جوشيد كه تا ابد تشنهدلانِ حقيقت را سيراب خواهد كرد.
اينجا انفجار نور خواهد بود كه هيچ ذرهاى از عالم از تابش آن محروم نخواهد ماند. از
اينجا نسيمى خواهد وزيد كه عشاق ولايت را نويد «هم الفائزون» و منكران ولايت را
وعيد «اسفل السافلين» خواهد داد. غدير خم بسيار نزديك است، نزديكِ نزديك!!
امينِ رب مىآيد. زانوى ادب مىزند. سلام محبوب را تقديم حبيب مىكند.
پيغامى مىدهد كه هيچ پيغامى معادل آن نيست. عصاره رسالت را در يك جمله كوتاه
چنين بيان مىكند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما بلغت
رسالته و اللّه يعصمك من الناس».
از سياق و لسان آيه برمىآيد كه اين پيام معادل با تمام رسالت الهى است يا فراتر از
آن؛ و كوچكترين كوتاهى در ابلاغ آن مساوى با از بين رفتن همه زحمات و مشقات
رسالت است. پيامى است حياتى براى آينده اسلام و پيامى است مرگبار براى ما سواى
اسلام. اين آخرين گذرگاه است كه دشمن گمان مىكند مىتواند حلقوم اسلام را بگيرد
و آن را خفه كند. همين جاست كه اسلام ستيزى، نفاق و شيطنت با تمام قباحت براى
شبيخون زدن بر سرچشمه هدايت متمركز شده است. آنها آمادهاند كه براى متوقف
كردن نور هدايت تا حد آخر بروند.
شايد به همين خاطر است كه سيدِ شجاعت ـ به خاطر سنگينى پيام و عكس العملهاى
متعاقب آن ـ به لرزه درمىآيد: «اى جبرئيل! از خداوند معافيت مرا از اين مأموريت
تقاضا كن»! خداوند حفظ جان پيامبر صلىاللهعليهوآله را از «الناس» به عهده مىگيرد، و اين طور براى
ابلاغ پيام حتمى و تكميل كننده دين سنگ تمام گذاشته مىشود.
زمان: 18 ذى الحجه، هنگام ظهر سوزان.
مكان: غدير خم كه بيابانى است بىآب و گياه.
منادى ندا مىكند: همه بايد متوقف شوند. آنها كه جلو رفتند بازگردند، و آنها كه
عقب ماندهاند عجله كنند. «ما ينطق عن الهوى» مىخواهد سنگينترين امانت الهى را
به سمع بشريت بسپارد.
لسان الهى اين چنين گويا است: تمام حمد و ستايش براى خداى است كه جز او
پروردگارى نيست. من فقط پيش او تسليمم و به هر چيزى امر كند خواهم رساند.
اى مردم! من براى شما پيغامى آوردهام كه سعادت دنيا و آخرت شما را تضمين
مىكند. آيا خدا و رسولش بر جان شما بيش از خودتان حق تصرف ندارند؟ پاسخ
مىآيد: «همين طور است اى رسول خدا، والدين ما فدايت باد».
زبان وحى ادامه مىدهد: پس خوب گوش كنيد. هركس من مولاى او هستم اين
على مولاى اوست. خدايا! دوست بدار هر كس با على عليهالسلام دوستى كند، و دشمن باش با
كسى كه با على دشمنى كند. هر كس على را نصرت كند تو ناصر او باش و هر كس او را
رها كند او را به حال خويش واگذار».
مردم هجوم آوردند تا با على عليهالسلام بعنوان جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله بيعت كنند. از جمله
ابوبكر و عمر بودند كه با «بخٍ بخٍ» به اميرالمؤمنين عليهالسلام تبريك گفتند. مردم با اين پيمان كه
اين پيام الهى را از اين گوشه تا آن گوشه جهان ابلاغ كنند متفرق شدند.
اينجا بود كه نشستى با عظمت به احسن وجه به پايان رسيد، كه همه انبيا از آدم عليهالسلام تا
خاتم صلىاللهعليهوآله براى آن مبعوث شده بودند. و اين بود پايان روزى براى اكمال دين و يأس
كفار.
واى بر كسانى كه سخنى بر زبان مىآورند كه ابلهان و احمقان هم با شنيدن چنان
سخنى بر بخت خويش افتخار كنند. آنها كه مىگويند: ارشاد پيامبر صلىاللهعليهوآله دُرست، ولى از
كجا معلوم كه مراد او ولايت و امامت على عليهالسلام باشد؟ اينجا ولى به معناى دوست است،
و پيامبر صلىاللهعليهوآله مىخواسته بگويد: «همه شما على را دوست بداريد و هرگز نزد من از او
شكايت نكنيد»!
خدايا! چنين مردمانى را چگونه بايد پاسخ داد. تو را به داورى مىخوانم و از تو
داد مىخواهم كه مقام حبيب تو عقل كل و صاحب لولاك را به كجا مىكشانند.
على ستيزى را چگونه به اوج خود مىرسانند!؟
از يك احمق سفيه هم انتظار نمىرود كه هزاران نفر را جمع كند، آن هم در بيابان
بىآب و گياه كه سايهاى جز آفتاب سوزان نباشد و منبرى از پالان شتران درست كند،
و سپس دست رفيق خود را بگيرد و به مردم نشان دهد و بگويد: «من اين شخص را
خيلى دوست دارم»! خدايا حبيب تو بالاتر از اين است كه حرفهاى پوچ و بىاساس را به
او نسبت دهيم.
عجب مردمى! و سخنهاى عجيبترى ... كه دوستى با على عليهالسلام را هم فراموش كردند.
چه خوب حرمت گذاشتند به اين فرمان رسول صلىاللهعليهوآله همانگونه كه خود مىگويند!! همان
على عليهالسلام بود كه ريسمان بسته در كوچههاى مدينه براى بيعت اجبارى آوردند. او بود كه
خانهاش را آتش زدند، و پهلوى فاطمهاش را شكستند. جمل و نهروان و صفين را به
راه انداختند. سرش را شكافتند. جنازه حسنش را تيرباران كردند. حسينش را تشنه
كشتند. زينبش را به كوچه و بازار كشاندند!
امتحان الهى بود. ابراهيم عليهالسلام فرزندش را براى ذبح مىبرد و در امتحان موفق
مىشود، و آن روز عيد قربان مىشود. سعىِ هاجر براى به دست آوردن آب براى
فرزندش شعار الهى مىشود. خاندان ابراهيم عليهالسلام شيطان را رجم مىكنند و ركن حج
مىشود.
امروز كه زحمات تمام انبيا عليهمالسلام به بار مىنشيند گويا هيچ خبرى نشده است. اسلام
تكميل مىگردد، ولى همه فراموش مىكنند! شيطان و كفار مأيوس مىشوند، ولى
مسلمانان خوشحال نمىشوند! آنها خواستند سنت الهى را عوض كنند ولى «لن تجد
لسنة اللّه تبديلاً».
اكنون خورشيد غدير كاملاً طلوع كرده است. مدتى ابرهاى سياه و وحشتناك آن را
پوشاند، ولى خانههاى گلى نتوانست هميشه در برابر آب روان مقاومت كند. ابرهاى
تاريك كمكم محو شدند، و اشعه خورشيد ولايت در تمام نقاط اين جهان پهناور
نغمههاى حيات و بيدارى را سروده و مىسرايند: «ولاية على بن ابىطالب حصنى،
فمن دخل حصنى اَمِن من عذابى» ...!