تابعین
تبليغ غدير توسط تابعين[۱]
مسير فرهنگى و تبليغى غدير در طول چهارده قرن چند مرحله را طى كرده كه اولين مرحله روايت سينه به سينه آن است.
در طول قرن اول هجرى كه تدوين معارف اسلام ممنوعيت رسمى داشت و اگر هم كتابى نوشته مى شد مخفيانه بود و يا اگر كتابى مجوز پيدا مى كرد فقط اراجيف غاصبين خلافت بود، در چنان جوى بهترين كتاب براى غدير سينه هاى امين و حافظه هاى قوى افراد بود كه به مثابه كتاب عمل كرد؛ و به خوبى توانست اين راه صد ساله را بپيمايد و اين وديعه آل محمد عليهم السلام را در خود حفظ كند.
بيش از صد و بيست نفر از صحابه و عده بسيارى از تابعين، واقعه غدير را در محافل بيان مى كردند و آن را به نسل هاى بعد از خود انتقال مى دادند. به عنوان نمونه حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم متن كامل خطبه غدير را كه بيش از يک ساعت به طول انجاميده و حدود بيست صفحه است، حفظ كرده و براى مردم بازگو كرده اند.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: تبلیغ / مراحل چهارگانه تبليغ غدير در تاريخ.
روايت غدير توسط بانوان از تابعين[۲]
در اولين مرحله از مسير فرهنگى غدير در طول چهارده قرن كه زمان ننگين منع از نقل و تدوين حديث بود، بهترين كتاب براى غدير سينه هاى امين و حافظه هاى قوى افراد بود كه به خوبى توانست اين راه صد ساله را بپيمايد و اين وديعه آل محمد عليهم السلام را در خود حفظ كند.
بيش از صد و بيست نفر از صحابه و عده بسيارى از تابعين، واقعه غدير را در محافل بيان مى كردند و آن را به نسل هاى بعد از خود انتقال مى دادند. به طورى كه زيد بن ارقم و حذيفة بن يمان متن كامل خطبه غدير را كه بيش از يک ساعت به طول انجاميده، حفظ كرده و براى مردم بازگو كرده اند.
شواهد موجود در كتب تاريخى گوياى اين حقيقت است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از آغاز رسالت با رويكرد عمده زنان به آئين توحيدى روبرو شد. اولين پذيرنده اسلام حضرت خديجه عليها السلام و اولين شهيده جناب سميه و نيز بانوانى كه از سابقين و مهاجران شمرده مى شدند، نمونه روشن و شيوايى از ارزش زنان در دين اسلام را به نمايش مى گذارند.
همچنين حضور زنان در حجةالوداع بارزترين و ماندگارترين نوع ارزش والاى بانوان است. اخبار فراوانى كه به وسيله راويان زن از اين مراسم عظيم نقل شده گوياى تلاش گسترده زنان در پاسدارى از اين ميراث مقدس است.
از جمله اين راويان غدير، زنانى از طبقه تابعين هستند:
در ميان روايات غدير، روايتى با ده سند به چشم مى خورد كه همه راويانش بانوان هستند. نام اين بانوان چنين است:
الشيخة ام محمد زينب ابنة احمد بن عبدالرحيم المقدسيه
فاطمه معصومه دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام
زينب دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام
ام كلثوم دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام
فاطمه دختر امام جعفر بن محمد صادق عليه السلام
فاطمه دختر امام محمد بن على باقر عليه السلام
فاطمه دختر امام على بن حسين سجاد عليه السلام
فاطمه دختر امام حسين بن على عليه السلام
سكينه دختر امام حسين بن على عليه السلام
ام كلثوم دختر فاطمه زهرا عليها السلام
اين گروه از فاطمه زهرا عليها السلام نقل كرده اند كه حضرت فرمود: انسيتم قول رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه، و قوله: انت منى بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام[۳]: آيا سخن رسول خداصلى الله عليه وآله در روز غدير را فراموش كرديد كه فرمود: هر كس من مولاى او هستم على عليه السلام مولاى او است؟ و آيا گفتارش را فراموش كرديد كه فرمود: اى على، جايگاه تو در برابر من مانند جايگاه هارون در برابر موسى عليهما السلام است؟
عايشه بنت سعد
الف. عايشه بنت سعد بيشتر روايت هايش را از پدرش سعد بن ابى وقاص[۴] نقل مى كند، و نزد ابن حجر از راويان موثق به شمار مى رود.[۵] او روايت غدير را از زبان پدرش چنين بازگو مى كند:
كنّا مع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله بطريق مكة و هو متوجه اليها (كذا فى النسخ و الصحيح: و هو متوجه الى المدينة) . فلما بلغ غدير خم، وقف للناس، ثم ردّ من تبعه و لحقه من تخلّف. فلما اجتمع الناس اليه قال: ايها الناس، من وليكم؟ قالوا: اللَّه و رسوله، ثلاثاً. ثم اخذ بيد على عليه السلام فأقامه، ثم قال: من كان اللَّه و رسوله وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه[۶]:
با رسول خداصلى الله عليه وآله در راه مكه بوديم و او به سوى مكه توجه داشت (در نسخه هاى صحيح مى خوانيم كه به مدينه توجه داشت) . وقتى به غدير خم رسيد ايستاد، تا آنان كه جلو بودند رسيدند. مردم پيرامونش گرد آمدند و حضرت فرمود: اى مردم، سرپرست شما كيست؟ حاضران سه بار گفتند: خدا و پيامبرش. آنگاه دست على عليه السلام را بلند كرد و فرمود: هر كس خدا و رسول او سرپرستش هستند اين سرپرست او است. خدايا، هر كس او را دوست دارد دوست بدار، و آن كس كه با او دشمنى مى ورزد دشمن بدار.
عايشه بنت سعد حديث ديگرى نيز از پدرش روايت كرده كه ولايت حضرت على عليه السلام را آشكار مى سازد:
سمعت ابى يقول: سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يوم الجحفة؛ فاخذ بيد على عليه السلام فخطب فحمد للَّه و اثنى عليه، ثم قال: ايها الناس، انى وليكم. قالوا: صدقت يا رسول اللَّه. ثم اخذ بيد على عليه السلام فرفعها، فقال: هذا وليى و يؤدّى عنّى دَينى، و انا موالى من والاه، و معادى من عاداه[۷]:
شنيدم پدرم گفت كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در روز جحفه دست على عليه السلام را گرفت؛ خطبه خواند، و خداى را سپاس گفت و ستايش كرد و فرمود: اى مردم، من ولى شما هستم. گفتند: راست گفتى اى رسول خدا. سپس دست على عليه السلام را گرفت و بالا برد و فرمود: اين جانشين من است و دِين مرا ادا مى كند. من دوست دار كسى هستم كه او را دوست دارد، و دشمن كسى هستم كه با او دشمنى بورزد.
دارميه حجونيه كنانيه
او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت اميرمؤمنان عليه السلام بوده است. به نحوى كه آوازه اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاويه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت. اين موضوع خود به خوبى مى تواند نمايانگر شذت ارادت اين بانوى شيعه و محب اهل بيت عليهم السلام باشد.[۸] در اينجا تنها به آن بخش از سخنان وى كه مربوط به غدير مى شود مى پردازيم. آنچه از گفتگوى او و معاويه بر جاى مانده را زمخشرى در كتاب «ربيع الابرار» چنين باز مى گويد:
سالى معاويه به حج رفت و از زنى كه به نام دارميه حجونيه - كه سياه چهره و تنومند بود - سراغ گرفت. وقتى او را نزد معاويه آوردند، پرسيد: اى دختر حام، چگونه اى؟ گفت: خوبم. حام نيستم، از قبيله بنى كنانم. گفت: راست گفتى. آيا مى دانى چرا تو را فرا خواندم؟ گفت: سبحان اللَّه! من غيب نمى دانم.
معاويه گفت: خواستم بپرسم چرا على را دوست دارى و با من دشمنى مى ورزى؟ گفت: آيا از پاسخ معافم مى دارى؟ گفت: نه. دارميه گفت: حال كه نمى پذيرى مى گويم. من على عليه السلام را به خاطر عدالتش و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با تو دشمنى مى ورزم چون با آنكه براى حكومت از تو سزاوارتر بود جنگيدى و در پى چيزى بر آمدى كه براى تو نيست. با على عليه السلام دوستى ورزيدم به خاطر ولايتى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در روز غدير خم در مقابل چشم تو براى او اقرار گرفت. به خاطر آنكه به بيچارگان محبت مى ورزيد و دينداران را بزرگ مى داشت و... .[۹]
حُسنيه
او در خانه امام صادق عليه السلام پرورش يافته بود و از شاگردان مكتب وى شمرده شد.[۱۰] حسنيه، با استعداد سرشارش در مناظرات مختلف - كه توسط هارون الرشيد ترتيب داده مى شد - شركت جسته، و از مقام ولايت دفاع مى كرد. در يكى از اين مناظره ها از فردى - كه ابراهيم خوانده مى شد - پرسيد:
آيا در هيچ جاى تفاسير شما آمده است كه در حجة الوداع رسول خداصلى الله عليه وآله به امر پروردگار در غدير خم فرود آمده و اين آيه را: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تعفل فما بلّغت رسالته» با بيمناكى براى مردم تلاوت كرد، و سپس آيه «واللَّه يعصمک من الناس» نازل شد؟
و آيا در تفاسير شما آمده است كه پس از نزول «و اللَّه يعصمک من الناس»پيامبرصلى الله عليه وآله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت، بر منبرى كه از جهاز شتر ساخته بودند بر آمد و فرمود: من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و العن من ظلمه. آنگاه اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً» .
ابراهيم سر به زير افكند. حسنيه علما را مخاطب ساخت و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران - كه خود را در مقابل هارون الرشيد مى ديدند - لب به تأييد گشودند. ابويوسف گفت: بيشتر صحابه و مفسران تصريح كرده اند كه اين آيه درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است، و حديث من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه نيز مشهود است.
حسنيه پرسيد: درباره «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكوة و هم راكعون» چه مى گوييد؟ ابويوسف گفت: به اجماع امت درباره على بن ابى طالب عليه السلام است.
آنگاه حسنيه با شگفتى پرسيد: ...احكام و نصوص الهى را وا مى نهيد و بيعت روز غدير را ناديده مى گيريد[۱۱]؟
عميرة بنت سعد بن مالک
او نيز از تابعين شمرده مى شود. عميره اهل مدينه و خواهر سهل امرفاعه ابن مبشر بود. او از راويان حديث غدير است، و در سلسله سند حديث مناشده اميرمؤمنان عليه السلام قرار دارد.
ام المجتبى علويه
او حديث غدير را از عدى بن ثابت نقل كرده است، و ابن عساكر در تاريخ خود از حديث وى ياد مى كند.[۱۲]
فاطمه بنت على بن ابى طالب عليه السلام
او دختر حضرت على بن ابى طالب عليه السلام است، و مادرش ام ولد مى باشد. برقى در رجال خود وى را از راويان امام حسن عليه السلام مى داند.[۱۳] در «تهذيب الاحكام» از راويان اميرمؤمنان عليه السلام، ابوحنيفه و اسماء بنت عميس[۱۴] شمرده شده است. حديث منزلت[۱۵] و ردّ الشمس[۱۶] از جمله روايات او است. وى حديث غدير را از ام سلمه نقل نموده است.[۱۷]
اشهد اللَّه تعالى لقد سمعته يقول: على عليه السلام خير من اخلفه فيكم. و هو الامام و الخليفة بعدى، و سبطاى و تسعة من صلب ائمة ابرار. لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين، و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيامة.
نقل حديث غدير توسط تابعين[۱۸]
پس از انتشار خبر غدير و سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در شهرها، متأسفانه منع از نقل حديث در حكومت سقيفه باعث شد مردم غدير را به فراموشى بسپارند و اهميت آن را ناديده بگيرند.
ولى در همين جو خفقان و در كنار نقا و اتمام حجت معصومين عليهم السلام با غدير، بيش از دويست نفر از صحابه و عده زيادى از تابعين، با آن كه در شرايط سخت تقيه بوده اند و نقل حديث غدير براى آنان به قيمت حيثيت و جانشان تمام مى شده، آن را نقل كرده اند.
در كتاب عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ صفحات۴۹۳- ۵۰۸ فهرستى از راويان حديث غدير به ترتيب زمانى چهارده قرن را آورده، و اثبات كرده چنين اتصال سند و نقل خَلَف از سَلَف دليل بر ريشه محكم و سلسله بدون انقطاع اسناد در نقل حديث غدير است.
به همين جهت در بين قاطبه مسلمين، هيچ حديثى به اندازه «حديث غدير» روايت كننده ندارد، و گذشته از تواتر آن، از نظر علم رجال و درايت اسنادِ آن در حد فوق العاده اى است.
به بيان ديگر:
پرواضح است هر حديثى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل مى شود، نهايتاً و در انتهاى سند به تابعين مى رسد، كه آنها نيز حديث را از صحابه نقل كرده اند. صحابه در اصطلاح به كسانى گفته مى شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده اند و حديث را از خود حضرت نقل كرده اند. در طبقه دوم تابعين هستند. تابعين به كسانى گفته مى شود كه صحابه را ديده اند و حديث پيامبرصلى الله عليه وآله را از آنها نقل مى كنند.
اين قاعده در مورد حديث غدير نيز جارى است؛ از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله ۱۱۰ صحابى حديث غدير را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده، و ۸۴ تابعى حديث غدير را از آن صحابه روايت نموداند؛ و اين يعنى بسيار فراتر از حدّ تواتر!
خداى متعال نسبت به نشر و اشتهار كامل واقعه و حديثِ غدير عنايت خاص داشته، تا پيوسته زبان زد همگان باشد. غدير از معدود مواردى در اسلام است كه راويان در هر عصر و زمان، واقعه و حديث آن را دهان به دهان و سينه به سينه منتقل كردند، و اين خود بهترين برهان براى شيعه است.
به همين جهت خداوند با تأكيد و تسريع، پيامبرصلى الله عليه وآله را امر به تبليغ ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود، و پيامبرصلى الله عليه وآله هم قيام فورى به اجراى آن نمود. آن هم در موقعيتى حساس و در بازگشت از حجة الوداع؛ كه گروه عظيمى از طبقات مختلف و طوايف متعدد از مسلمين به مناسبت آموختن و انجام حج بيت اللَّه جمع شده بودند.
در چنين موقع بى نظير كه جمعيتى انبوه از اقوام و قبايل مختلف مسلمين گرد آمده بودند، در يک نقطه غير عادى پيامبر صلى الله عليه وآله فرمان توقف داد. همچنين حضرتش دستور داد آنان كه پيشتر رفته اند باز گردند و آنان كه در دنبال اين كاروان بزرگ مى آيند زودتر برسند. سپس آن حضرت با صداى رسا خطبه اى حساس ايراد كرد، و فرياد خود را به همه آنها رساند. پس از اين همه مقدمات و تشريفات و پس از ابلاغ ولايت و امامت اميرالمؤمنين عليه السلام توسط رسول خدا صلى الله عليه وآله، حضرتش امر كرد كه حاضرين به غائبين ابلاغ كنند تا همه آن افراد - كه بيش از يكصد هزار تن بودند - مأمور ابلاغ و راويان اين حديث و رخداد بى نظير باشند.
حتى خداوند به اين مقدار هم اكتفا نفرمود، بلكه آيات كريمه در اين خصوص فرستاد، تا در هر صبح و شام تلاوت شود و همه مسلمانان عالم با تلاوت مداوم آن آيات در همه وقت و همه جا متذكر و متوجه اين امر باشند؛ تنها طريق رشد و سعادت خود را بشناسند و مرجع واقعى و پيشواى حقيقى خود را براى دريافت معالم دين و احكام آئين اسلام تشخيص دهند.
گويا رسول خدا صلى الله عليه وآله پيش بينى فرموده بود كه در اين مسافرت نبأ عظيم در پيش است كه اعلام عمومى داد، تا همه افراد و طبقات مسلمين براى آموختن و عمل به آداب و مناسک حج از منازل خويش بيرون شوند و گروه گروه به آن جناب ملحق گردند، و با تحقق اين امر خطير پايه هاى دين حنيف و بنيان آئين مقدس اسلام استوار گردد، و در زير اين پرچم افراشته الهى امت اسلامى بر ساير امم جهان سرورى نموده و برترى يابند، و سلطنت اين دين شرق و غرب جهان را فرا گيرد.
به همين منظور است كه پيشوايان دين سلام اللَّه عليهم اجمعين پيوسته واقعه غدير خم را در هر موقع و به هر مناسبت بازگو كرده و به آن استدلال و احتجاج مى فرمودند، و با اين مبناى راسخ و نص صريح امامت و وصايت را آشكار و مستدلّ مى داشتند.
چنانچه شخص اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در طول دوران زندگى گرامى و شريف خود پيوسته به اين امر احتجاج مى فرمود، و شنوندگان اين حديث از صحابه كه در حجه الوداع حضور داشته اند را در مجامع عمومى سوگند مى داد و از آنها بر اين امر گواهى مى طلبيد. اين جدّيت ها و اهتمام ها همه براى اين بوده كه اين تاريخ روشن و خاطره مقدس پيوسته تازه و شاداب بماند، و گذشت زمان به تدريج اين واقعه را متروک و مخفى نسازد.
و باز به همين منظور شيعيان و محبين خود را پيوسته سفارش مى فرمودند كه روز غدير خم را عيد بگيرند و مجالس تهنيت و تبريک تشكيل دهند، و با ادامه اين روش و اعاده مستمر و ساليانه آن، اين واقعه بزرگ را هميشه زنده نگاه دارند.
در كتب و آثار اماميه در حديث و تفسير و تاريخ و كلام نيز مملوّ است از اين واقعه و اثبات قضيه غدير و استدلال و احتجاج به آن. از روايات مسند كه نام راويان سلسله وار ثبت شته شده كه همه منتهى مى شود به شخص پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله، و نيز روايات بى شمار ديگر كه به عنوان روايتى قطعى و با حذف سلسله سند ضبط گرديده و حاكى از اين است كه اين موضوع مورد اتفاق تمام فرقه هاى مسلمين است.
تا جايى كه دانشمندان اهل سنت نيز در ثبت و ضبط و روايت اين حديث از اماميه دست كمى نداشته اند؛ آنان نيز واقعه و حديث غدير را قطعى دانسته و به صحت آن معترف و به تواتر آن اذعان دارند. مگر فرد يا افراد اندكى كه از روى عصبيّت، كوركورانه نسبت به اين واقعه ياوه اى گفته اند! حتى واقعه و حديث غدير در نظر علماى اهل سنت نيز ثابت و محقق بوده و از متواترات و مسلّمات است.
به بيان ديگر: يكصد و ده تن از بزرگان صحابه پيامبر صلى الله عليه وآله به شكل هاى مختلف و جريان هاى متفاوت حديث غدير را نقل كرده اند، كه هر كدام با اسناد بسيار و در كتب متعدد آمده است. بسا آنچه به دست نياورده ايم يا به دست ما نرسيده بسيار بيش از اين باشد، چرا كه با توجه به جمعيتى كه در غدير خم وجود داشته، حتماً راويان حديث غدير چندين برابر نامبردگان بوده است.
اجتماعى كه در آن روز به اين داستان گوش فرا داده و آن را درک كردند بيش از يكصد هزار تن بوده اند. بالطبع تک تک اين گروه عظيم پس از بازگشت به وطن خود از اين واقعه عظيم سخن گفته و آن را نقل كرده اند. همان طور كه هر مسافرى پس از بازگشت به وطن، آنچه از حوادث مهم و غير عادى در طى مسافرت ديده را براى خويشان و دوستان خود بيان مى كند.
اين گروه عظيم هم چنين بوده اند و اين داستان تاريخى و مهم را همگى بازگو كرده اند. البته آنانكه كينه در دل داشتند، حِقد درونى آنها مانع شد كه اين داستان مهم را نقل و اشاعه دهند.
بنابراين، اين صحابه از جمله اشخاصى هستند كه اين واقعه را يا خود نقل كرده و يا از آن جماعت نقل كرده اند، و چه بسيار كسانى هم كه پس از درک اين مجمع بزرگ و شنيدن اين امر مهم قبل از آنكه به وطن و مسكن خود برسند و يا پيش از آنكه موفق ببيان مشهودات و مسموعات خود شوند، دست حوادث آنها را نابود ساخته، يا در بيابان ها و پهنه صحراى حجاز مرگ گريبانشان را گرفته و يا سوانح و حوادث گوناگون آنها را از يادآورى و بيان اين خاطره بزرگ باز داشته است.
در روايت زيد بن ارقم تلويحاً به اين معنى اشاره شده كه قسمتى از حاضرين در آن روز و در آن مكان از جمله صحرانشينان بوده اند كه سخنى از آنان در دسترس ديگران قرار نگرفته و منشأ نشر و اِسناد اين خبر واقع نشده اند. با همه اين امور و حوادث و موانع، در اثبات و تواتر اين حديث آنچه كه به آن دست يافته و ذكر كرديم كافى است.
براى توضيح بيشتر و نام صحابه و تابعين كه حديث غدير را روايت كرده اند مراجعه شود به عنوان: سند حديث غدير.
وجوب اطاعت تابعين از اميرالمؤمنين عليه السلام[۱۹]
در مرحله سوم از خطبه غدير، پيامبر صلى الله عليه وآله وارد اعلان عمومى شد و امامت على عليه السلام و وجوب اطاعت از او را مطرح كرد. عموميت خطاب را نيز بيان كرد و گستره آن را به دقت نشان داد.
ابتدا با اقتباس از آيه ۱۰۰ سوره توبه، مهاجرين و انصار و تابعين را داخل اين عموم اعلان كرده فرمود: «وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الاَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِاِحْسانٍ» ، و سپس بقيه اين عموم را با ذكر روستايى و شهرى، عجمى و عربى، آزاد و بنده، صغير و كبير، سياه و سفيد بيان كرد، و با يک كلمه همه اين گروه ها را يک جا ذكر كرده فرمود: «وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ ...» . در اينجا از وجوب اطاعت على عليه السلام نتيجه گيرى كرد كه حكم او نافذ است و هر كس با او مخالفت كند ملعون است.
فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ ذلِكَ فيهِ وَ افْهَمُوهُ، وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الاَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِاِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَ الْحاضِرِ، وَ عَلَى الْعَجَمِىِّ وَ الْعَرَبِىِّ، وَ الْحُرِّ وَ الْمَمْلُوكِ وَ الصَّغيرِ وَ الْكَبيرِ، وَ عَلَى الاَبْيَضِ وَ الاَسْوَدِ، وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ اَمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحُومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ اَطاعَ لَهُ:
اى مردم، اين مطلب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجمى و عربى، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچک، و بر سفيد و سياه. بر هر يكتا پرستى حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كس تابع او باشد و او را تصديق نمايد مورد رحمت الهى است. خداوند او را و هر كس را كه از او بشنود و او را اطاعت كند آمرزيده است.
پانویس
- ↑ غدير در آئينه كتاب: ص ۱۳،۱۲.
- ↑ چهارده قرن با غدير: ص۱۴۰- ۱۴۳. ماهنامه كوثر (ويژه نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص۸۰- ۸۵.
- ↑ اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام (جزرى) : ص ۳۲. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۲۷،۲۶. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۳. عوالم العلوم: ج ۱۱ ص ۴۴۴. اثبات الهدى: ج ۲ ص ۵۵۳ و ج ۳ ص ۱۲۷. اعلام النساء المؤمنات: ص ۵۷۸ .
- ↑ الخصائص (نسائى) : ص ۴۷۳.
- ↑ التقريب (ابن حجر) : ص ۴۷۳.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۳۸ -۴۱. براى روايات ديگر او در فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعه شود به: اسنى المطالب: ص ۵۲ . ملحقات احقاق الحق: ص ۱۹۰،۱۸۹.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص۳۸ -۴۱.
- ↑ بلاغات النساء: ص ۷۲.
- ↑ براى متن كامل مباحثه دارميه حجونيه مراجعه شود به: بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹. الغدير: ج ۱ ص ۲۰۹. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴.
- ↑ رياض العلماء: ج ۵ ص ۷۰۴.
- ↑ الذريعة: ج ۷ ص ۲۰۰ ش ۸۹ . اعلام النساء: ص ۳۰۱،۳۰۰. در مورد حسنيه مراجعه شود به: تنقيح المقال: ج ۳ ص ۲۴۷. رياض العلماء: ج ۵ ص ۴۰۷. روضات الجنات: ج ۱ ص ۱۵۳. الذريعة: ج ۷ ص ۳۰۰ و ج ۴ ص ۹۷ و ج ۵ ص ۱۶۱،۱۴۵،۱۰۵ و ج ۲۵ ص ۲۹۶. من لا يحضره الفقيه: ج ۴ ص ۷۵. معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۸۷. اعلام النساء: ص ۳۰۱،۳۰۰.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۷۰.
- ↑ پيام غدير (انصارى) : ص ۵۱ ، به نقل از: تاريخ مدينة دمشق.
- ↑ رجال البرقى: ص ۶۰ . معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۹۷ ش ۱۵۶۵۹.
- ↑ تهذيب التهذيب: ج ۱۲ ص ۴۷۰.
- ↑ اعيان الشيعة: ج ۸ ص ۳۹.
- ↑ ملحقات احقاق الحق: ص ۲۶۲.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۰۵. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۰. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۳۱- ۱۳۳ ، ۱۶۳- ۱۸۱ .
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص۱۵۷ -۱۷۰.