میراث انبیاء علیهم السلام

از ویکی غدیر

آيه «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ...»[۱]

پس از انجام حجةالوداع و پيش از غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله وارد مكه شد و يک روز در آن اقامت گزيد. اينجا بود كه جبرئيل آيات اول سوره عنكبوت را آورد و فرمود: اى محمد، بخوان: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ...»[۲]: «آيا مردم گمان كرده ‏اند كه رها مى‏ شوند با همين كه بگويند ايمان آورديم، بدون آنكه امتحان شوند...» .

از طرف خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين دستور داده شد: نبوت تو به پايان رسيده و روزگارت كامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و ميراث انبياء را به على بن ابى ‏طالب بسپار كه اولين مؤمن است. من زمين را بدون عالمى كه اطاعت من و ولايتم با او شناخته شود و حجت بعد از پيامبرم باشد رها نخواهم كرد.

در حديث ديگرى به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين دستور داده شد: آنچه نزد تو از علم و ميراث علوم انبياى قبل از تو و اسلحه و تابوت و آنچه از نشانه ‏هاى پيامبران نزد توست، آنها را به وصى و خليفه بعد از خود تسليم نما.[۳]

يادگارهاى انبياءعليهم السلام : صحف آدم و نوح و ابراهيم‏ عليهم السلام و تورات و انجيل و عصاى موسى‏ عليه السلام و انگشتر سليمان‏ عليه السلام و ساير ميراث‏ هاى ارجمندى است كه فقط بايد در اختيار حجج الهى باشد. تا آن روز خاتم انبياءصلى الله عليه وآله حافظ اين ميراث‏ هاى الهى بود و اينک به دستور الهى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام منتقل مى ‏شد. اين ودايع از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به امامان بعد منتقل شده تاكنون كه در دست مبارک حضرت بقية اللَّه الاعظم‏ عليه السلام است.

پيامبرصلى الله عليه وآله، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فرا خواند و جلسه خصوصى تشكيل دادند و بقيه روز سيزدهم ذى‏ الحجة و شب آن صرف برنامه سپردن ودايع الهى شد، و پيامبرصلى الله عليه وآله اسم اعظم و علم و حكمت و كتب انبياءعليهم السلام و ساير يادگارهاى آنان را به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سپرد، و گفته ‏هاى جبرئيل را به آن حضرت ابلاغ فرمود.[۴]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام /  امتحان الهى با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام.

تسليم مواريث انبياءعليهم السلام از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام[۵]

پس از اتمام حجةالوداع و در روز پر ماجراى چهاردهم ذى ‏الحجة، هنوز برنامه سلام به على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» پايان نيافته بود كه دستور تحويل ميراث ‏هاى انبياء به على‏ عليه السلام از طرف خداوند صادر شد.

بار ديگر جبرئيل نازل شد و اين دستور را از طرف خدا آورد: «نبوت تو به پايان رسيده و روزگارت كامل شده است. من زمين را بدون عالمى كه اطاعت من و ولايتم با او شناخته شده و حجت بعد از پيامبرم باشد رها نخواهم كرد. آنچه نزد تو از علم و ميراث علوم انبياى قبل از تو و اسلحه و تابوت (صندوق) و آنچه از نشانه ‏هاى پيامبران نزد توست به وصى و خليفه بعد از خود تسليم نما» .

چنانچه در بالا اشاره شد يادگارهاى انبياءعليهم السلام صحف آدم و نوح و ابراهيم‏ عليهم السلام و تورات و انجيل و عصاى موسى ‏عليه السلام و انگشتر سليمان‏ عليه السلام و ساير ميراث‏ هاى ارجمندى است كه فقط بايد در اختيار حجج الهى باشد. تا آن روز خاتم انبياءصلى الله عليه وآله حافظ اين ميراث‏ هاى الهى بود، و اينک به دستور الهى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام منتقل مى‏ شد.

پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فرا خواند و جلسه خصوصى تشكيل دادند. ودايع الهى به على‏ عليه السلام داده شد، و پيامبرصلى الله عليه وآله اسم اعظم و علم و حكمت و كتب انبياءعليهم السلام و ساير يادگارهاى آنان را به حضرت سپرد و گفته‏ هاى جبرئيل را به آن حضرت ابلاغ فرمود.[۶]

و اما تفصيل ماجرا و حواشى آن:

پس از اتمام اعمال حج و بازگشت به مكه[۷]، خداوند رسماً دستور ابلاغ ولايت را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد.

اولين مرحله جدّى از مسئله ولايت در همين روز آغاز مى‏شود. قبل از اعلام و ابلاغ ولايت على‏عليه السلام به مردم، بايد ودايع نبوت و امامت به على‏ عليه السلام سپرده شود. پيامبرصلى الله عليه وآله مجلسى خصوصى با على ‏عليه السلام تشكيل مى‏ دهد كه احدى در آن راه ندارد و اين مجلس در شبانه روزى است كه از نظر همسردارىِ پيامبرصلى الله عليه وآله نوبت عايشه است.

او در برابر اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله مجلس خصوصى با على‏ عليه السلام دارد عكس ‏العمل نشان مى‏ دهد و اصرار دارد بداند موضوع از چه قرار است. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از گرفتن پيمانى محكم از او، اين سرّ را براى او باز مى‏ گويد كه مسئله اعلان ولايت در پيش است.

عايشه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله را فوراً به ابوبكر و عمر خبر مى‏ دهد، و آنان منافقين را جمع مى ‏كنند و براى قتل پيامبرصلى الله عليه وآله نقشه مى‏ كشند، ولى با خنثى شدن توطئه آنان در كوه هَرشى، نقشه مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله را طرح مى‏ كنند و به اجراى آن مى ‏پردازند.

حذيفه اين مرحله از غدير را چنين ترسيم كرده و مى‏ گويد[۸]:

اعمال حج پايان يافت و پيامبرصلى الله عليه وآله از مِنا به مكه بازگشت. در اينجا جبرئيل نازل شد و چنين پيام آورد:

اى محمد، خدايت سلام مى ‏رساند و ... ، به تو دستور مى ‏دهد على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را براى بعد از خودت در امت منصوب نمايى و خلافت را به او بسپارى، ... و خدا به تو دستور مى ‏دهد آنچه به تو آموخته به او بياموزى، و آنچه كه تو را بر حفظ آن مأمور كرده و نزد تو به وديعت گذاشته به او تحويل دهى، چرا كه او امين مورد اعتماد است.

اينجا بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله على‏ عليه السلام را صدا زد و يک روز و شب كامل با او جلسه خصوصى قرار داد. در اين مجلس علم و حكمتى را كه خدا به آن حضرت داده بود به على‏ عليه السلام سپرد و آنچه جبرئيل گفته بود به او ابلاغ كرد.

آن روز -  از بين همسران پيامبرصلى الله عليه وآله -  نوبت عايشه بود كه حضرت على القاعده نزد او مى ‏ماند، اما حضور على ‏عليه السلام مانع اين مسئله شد. عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى‏ گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏ طالب، امروز يكسره پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده ‏اى!!

پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ او فرمود:اى عايشه،بين من و على فاصله مشو،كه او در راه من از هيچ كس نمى ‏ترسد.قسم به آنكه جانم به دست اوست،او را دشمن نمى ‏دارد مؤمن و دوست نمى‏ دارد كافر. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى‏ رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.

عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است؟! پيامبرصلى الله عليه وآله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!

حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم، و به زودى از آن مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.

عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا الآن آن را به من خبر نمى‏ دهى تا عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است را شروع نمايم؟!

فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته و سرعت نموده ‏اى، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى‏ شود را ترک كنى به پروردگارت كافر شده‏ اى و اجر تو از بين مى ‏رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته ‏اى و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.

عايشه ضمانت كرد كه آن سِرّ را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد:

خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته، و به من دستور داده كه على را به عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم، و او را امام آنان قرار دهم و او را جانشين خود نمايم همان گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده‏اند. من به سوى خدا مى‏ روم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد.

عايشه بار ديگر قول داد كه اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش حفصه و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.

در پى آن عايشه با اصرار از اين جلسه و محتواى آن و دستور ابلاغ ولايت با خبر شد. سپس آن را براى حفصه فاش كرد و هر دو به پدرانشان گفتند. آنها هم با همكارى ديگر سران منافقين تصميم به ترور پيامبرصلى الله عليه وآله در عقبه هرشى گرفتند و همين مقدمه ‏اى براى شهادت حضرت شد، و آياتى هم در اين باره نازل گرديد.

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه:

از آنجا كه حجج الهى امانت داران خدا در زمين و وديعه گاه امانات الهى هستند، و با توجه به اينكه تمام ودايع انبياء نزد حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله جمع شده بود، اينک بايد همه آنها به جانشينان آن حضرت يكى پس از ديگرى سپرده مى‏ شد، كه اين كار قبل از غدير در مكه در آن مجلس خصوصى انجام شد.

نكته اينجاست كه آن ودايع دو قسم ‏اند: ودايع معنوى و ودايع مادى. ودايع معنوى همان است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله هزار باب علم را بر من گشود كه از هر كدام هزار باب باز مى ‏شد.[۹]

اين علوم بسيار فراتر و بالاتر از نياز بشر است و متصل به درياى بيكران علم الهى است، كه بشر با سؤال از اين حجج الهى پاسخ و راه چاره همه مشكلاتش را خواهد يافت.

و اما ودايع مادى، از يک سو شامل صحف آدم و شيث و نوح و ادريس و ابراهيم ‏عليهم السلام و تورات و انجيل و قرآن است، و از سوى ديگر شامل كتابى به نام «جامعه» است كه در بر دارنده همه احكام الهى حتى ديه خراش است، و همه اينها ذخائر علم الهى به حساب مى ‏آيند.

همچنين شامل يادگارهاى پيامبران است از قبيل پيراهن آدم و عصاى موسى و انگشتر سليمان، و نيز شامل يادگارهاى پيامبرصلى الله عليه وآله همچون پرچم و شمشير و زره و سپر و كلاهخود و انگشتر و كفش آن حضرت است.[۱۰]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً...» .

عرفات و تسليم مواريث انبياعليهم السلام[۱۱]

در بين مراسم حجةالوداع و در عرفات، جبرئيل نازل شد و با اشاره به آيه ۷ سوره مائده «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» -  كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود -  اين پيام را آورد:

«اى محمد، خداوند عز و جل به تو سلام مى‏ رساند و مى‏ فرمايد: اجل تو نزديک شده و مدت تو پايان يافته است؛ و من تو را به سوى آنچه چاره ‏اى و فرارى از آن نيست (يعنى مرگ)خواهم برد.

اكنون عهد خويش را بسپار و وصيت خود را پيش بينى نما؛ و آنچه از علم و ميراث علوم انبياى قبل از توست واسلحه و تابوت و همه آنچه از نشانه‏ هاى پيامبران نزد توست به وصى و خليفه بعد از خود تحويل ده، كه او حجت تمام عيار من بر خلقم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است.

او را به عنوان علامت براى مردم به پا دار و عهد و پيمان و بيعت او را تجديد كن، و به آنان ياد آورى كن آنچه از آنان تعهد گرفته‏ ام از بيعتم و پيمانى كه با آنان محكم كرده ‏ام، و عهدى كه با آنان داشته ‏ام درباره ولايت وليم و صاحب اختيار آنان و هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على بن ابى‏ طالب» .

يادگارهاى انبياءعليهم السلام صُحُف آدم و نوح و ابراهيم‏ عليهم السلام و تورات و انجيل و عصاى موسى‏ عليه السلام و انگشتر سليمان‏ عليه السلام و ساير ميراث‏ هاى ارجمندى است كه فقط در دست حجج الهى است. تا آن روز خاتم انبياءصلى الله عليه وآله حافظ اين ميراث‏ هاى الهى بود و اينک به دستور الهى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام منتقل شد.

اين ودايع الهى از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به امامان بعد منتقل شده تاكنون كه در دست مبارک آخرين حجت پروردگار حضرت بقية اللَّه الاعظم‏ عليه السلام است.

پيامبرصلى الله عليه وآله، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فرا خواند و جلسه خصوصى تشكيل دادند و يک شبانه روز برنامه سپردن ودايع الهى طول كشيد.[۱۲]

پانویس

  1. عنكبوت /  ۴  - ۱. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۶۴  - ۶۰ .
  2. عنكبوت /  ۴  - ۱.
  3. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۶.
  4. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.
  5. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۳۵ ،۴۳۱  - ۴۲۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۴۶. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۹.
  6. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۶. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.
  7. از نظر ترتيب زمانى اگر چه اين آيات مربوط به وقايعى است كه در مكه قبل از حركت به سوى غدير رخ داده، اما از آنجا كه ادامه آن تا ورود به مدينه است، در اينجا قرار داده شد.
  8. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۳۵  - ۱۱۲. كشف اليقين: ص ۱۳۷. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين ‏عليه السلام (كوفى): ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير قمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الشيخ الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۳۹ ،۲۳۲ ح ۲۴۳ ۴ ح ۲۴۶ ۹ ح ۱۷ و ج ۲۷ ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۸ ص ۱۰۷ ۱۰۶ ۹۷  - ۹۵ و ج ۳۰ ص ۳۸۳ و ج ۳۱ ص ۶۴۰ ح ۱۵۷. صحيح بخارى: ج ۷ ص ۱۷، ج ۸ ص ۴۴۹. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. السيرة النبوية )ابن كثير( : ج ۴ ص ۴۴۹. فتح القدير شوكانى: ج ۵ ص ۲۵۰. مجمع الزوائد (هيثمى) : ج ۷ ص ۱۲۶. تفسير قرطبى: ج ۱۸ ص ۱۸۷. زادالمسير (ابن جوزى) : ج ۸ ص ۵۱ . مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳ و ج ۶ ص ۵۲ .
  9. بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۳۰ ۲۹.
  10. بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۲۲  - ۲۰۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۶.
  11. اسرار غدير: ص ۴۰. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۶.
  12. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۳۷ ص ۲۰۳، ۲۰۲، ۱۵۱، ۱۱۳ و ج ۴۰ ص ۲۱۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ،۱۷۷ ،۱۷۶ ، ۵۱  - ۵۲. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ .