دلالت نزول آیه تبلیغ در غدیر به امامت

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۶ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «دلالت نزول آيه تبليغ در غدير به امامت پس از ثبوت نزول آيه تبليغ در غدير به اق...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

دلالت نزول آيه تبليغ در غدير به امامت

پس از ثبوت نزول آيه تبليغ در غدير به اقرار بزرگان اهل‏سنت، نوبت مى‏رسد به دلالت آن بر ولايت و امامت و قرينه بودن براى معناى اولى بالتصرف براى مولى در حديث غدير. با اين توضيح كه:


نزول آيه مباركه تبليغ در واقعه روز غدير خم نشان مى‏دهد كه اين آيه بر رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله نازل شد تا بر لزوم رساندن امر جانشينى اميرالمؤمنين‏عليه السلام تأكيد كند، و مراد از حديث غدير و سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله در اين روز را روشن گرداند.


دليل اين ادعا هم اين است كه خداوند مى‏فرمايد: »وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ« : »و اگر انجام ندهى رسالت خداى را نرسانده‏اى« . اين لحن و تصريح در آيه نشان مى‏دهد كه آنچه خداى تعالى به تبليغش فرمان داده بود شأن بزرگى داشته است؛ به گونه‏اى كه اگر پيامبرصلى الله عليه وآله آن پيام را به قوم نمى‏رساند رسالت اسلامى را نگذارده بود و همه زحمات و كارهايش همچون گرد و غبار پراكنده مى‏گشت! آن پيام جز حكم امامت كه اصلى عظيم از اصول دين است و صلاح مسلمانان در دنيا و آخرت بدان وابسته است نخواهد بود.


چنانچه علامه مجلسى در »بحار الانوار« به اين مضمون مى‏گويد:


اخبار پيشين كه به نزول آيه تبليغ در روز غدير خم دلالت مى‏كنند كه مراد از مَولى در حديث غدير أولى و جانشين و امام باشد، به چند وجه:


۱. تهديد به اينكه اگر اين پيام را نرسانى گويا هيچ يك از پيام‏هاى خدا را نرسانده‏اى.


۲. تضمين حفاظت پيامبرصلى الله عليه وآله، كه نشان مى‏دهد آيه درباره ابلاغ حكمى است كه در ابلاغ آن اصلاح دين و دنياى همه مردم نهفته است و به وسيله آن حلال و حرام تا روز قيامت براى مردم روشن گردد.


۳. و نيز پذيرش آن بر عده‏اى دشوار است.

۴. همچنين كينه‏هاى مردم نسبت به اميرالمؤمنين‏عليه السلام اين گمان را تقويت مى‏كند كه منافقان فتنه به پا كنند. و لذا خدا به پيامبرصلى الله عليه وآله ضمانت داد كه او را از شرّ آنان حفظ خواهد كرد.


۵ . احتمالات ديگرى كه در معناى واژه »مَولى« گفته‏اند چنين نيستند كه درباره آنها چنين گمانى رود و اين آيه با اين خصوصيات مناسب آنها باشد. با در نظر گرفتن همه اينها، مراد از آيه تبليغ و نيز حديث غدير تنها جانشينى و امامت على‏عليه السلام است، چرا كه به سبب آن احكام دين كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ كرده است بر جاى مى‏ماند و به وسيله آن امور مسلمانان سامان مى‏يابد.××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۴۹. ×××


افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى‏دانست كه مردم او را تكذيب مى‏كنند.


اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى صحابه بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور به رساندن آن شد، از امور فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين‏عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى‏آمد و از تكذيب مردم بيمناك نمى‏شد! حال آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است. به عنوان نمونه:


ابن‏مردويه در كتاب »مناقب على بن ابى‏طالب‏عليه السلام« در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است:


هنگامى كه جبرئيل امر ولايت را آورد، سينه رسول‏خداصلى الله عليه وآله به سبب آن به تنگ آمد و فرمود: قوم من به دوران جاهليت نزديك‏اند )و تازه مسلمان‏اند و فرهنگ جاهليت در آنان از ميان نرفته است( . در پى اين سخن، آيه تبليغ نازل شد.

همچنين در كتاب فوق از ابن‏عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش‏صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على‏عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را خدا به او گفته به على‏عليه السلام بگويد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا عرض كرد: خداوندا، قوم من به روزگار جاهليت نزديك‏اند. سپس گذشت و حجّ گزارد. آنگاه كه از مكه باز مى‏گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: »يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ« . در پى نزول اين آيه، رسول‏خداصلى الله عليه وآله بازوى على‏عليه السلام را گرفت و به سوى مردم رفت... .


چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال‏الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است.


همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداى تعالى مرا به رساندن پيامى بر انگيخت، و من چون مى‏دانستم كه مردم مرا تكذيب مى‏كنند سينه‏ام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى‏كند! و اين آيه فرود آمد: »يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ« .


عبد بن حميد و ابن‏جرير و ابن‏ابى‏حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده‏اند: هنگامى كه آيه »بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ« نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا عرض كرد: خداوندا، من تنها يك تن هستم. اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ پس نازل شد: »وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ« : اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده‏اى.××× ۱ الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸. ×××


آنچه ابن‏مردويه و ديگران روايت كرده‏اند، اين دو حديث را تفسير مى‏كند؛ چرا كه در علم اصول الحديث بيان شده و پيشتر گذشت كه حافظ ابن‏حجر نيز در »فتح البارى فى شرح صحيح البخارى« تصريح كرده كه بعضى از احاديث بعضى ديگر را تفسير مى‏كند.

اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب كافران و مشركان بيمناك بود نه صحابه. خواهيم گفت: آن حضرت مأمور شد كه اين پيام را به مسلمانان برساند، و آنان كه در روز غدير حاضر بودند همگى مسلمان و صحابى وى بودند. كافران كه در روز غدير نبودند تا پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب آنان بيمناك گردد!


اگر گفته شود: در ميان صحابه منافقانى بودند. خواهيم گفت: اين همان است كه ما مى‏گوييم. بلكه بيشتر آنان چنين بودند؛ چرا كه اگر منافقان كمتر از مؤمنان و مخلصان به پيامبرصلى الله عليه وآله بودند، حضرتش بيمناك نمى‏شد و رساندن آن پيام بر وى گران نمى‏آمد و عرض نمى‏كرد: خداوندا، من تنها يك تن هستم. اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ افزون بر اين، الفاظ حديثى كه محدث شيرازى و ابن‏مردويه روايت كرده‏اند، صريح‏اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله از صحابه مسلمانش كه آنان را نزديك به روزگار جاهليت خوانده بود بيم داشت. اگر كسانى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از ايشان بيمناك بود كافران بودند، درباره‏شان چنين نمى‏فرمود و اين گونه وصفشان نمى‏كرد.


حاصل آنكه نزول آيه مباركه تبليغ در روز غدير خم و رخدادهاى اين روز دليل قطعى است بر امامت و جانشينى بلافصل اميرالمؤمنين‏عليه السلام پس از رسول‏خداصلى الله عليه وآله، و اينكه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به رساندن آن مأمور گشت تنها واجب گرداندن مودّت اميرالمؤمنين‏عليه السلام نبود. امرى كه حضرتش آن را پيش از روز غدير بارها و بارها؛ چه با تصريح به نام على‏عليه السلام چه در ضمن ايجاب مودّت اهل‏بيت‏عليهم السلام بى ترس و هراس انجام داده بود، آن هم در روزگارى كه صحابه به كفر و جاهليت نزديك‏تر بودند.


اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله پيش از روز غدير از امر جانشينى سخن گفته و اميرالمؤمنين‏عليه السلام را براى آن منصب تعيين كرده بود، پس مراد از پيام در آيه تبليغ چيزى غير از جانشينى است. خواهيم گفت: هدف اين است كه اثبات شود امرى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله مأمور به رساندن آن شد در غايت عظمت و اهميت بود، و امر ديگرى جز امر امامت و جانشينى به گونه‏اى نيست كه حضرتش در تبليغ آن از تكذيب صحابه بيم داشته باشد.

از سوى ديگر، تبليغ اين امر بزرگ پيش از واقعه غدير با تبليغ آن و تأكيد بر آن در حجةالوداع و در روز غدير منافاتى ندارد. اضافه بر اين، در اين رخداد امور جديدى ابلاغ و واقع گشت كه پيشتر واقع نگشته بود؛ مانند: جانشين ساختن على‏عليه السلام و تنصيص بر آن، اخذ بيعت بر جانشينى على‏عليه السلام در نزديكى وفات پيامبرصلى الله عليه وآله در همايشى بزرگ كه در دوران حيات رسول‏خداصلى الله عليه وآله بى‏مانند است.