سفرنامه های غدیر

از دانشنامه غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۳۲ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (اتمام عنوان سفرنامه های غدیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سفرنامه های غدیر[۱]

يكى از موارد فرهنگ غدیر سفرنامه ‏هايى است كه در مورد غدیر نوشته شده است.

در عصرى كه دوران شكوفايى غدير است و ابعاد مختلف آن هر روزه بيش از پيش مورد دقت و تحقيق قرار مى‏ گيرد، جا دارد براى تعيين دقيق موقعيت كنونى غدير خم سفرى به آن ديار صورت گيرد كه پيگير آن شخصى محقق و آشنا به سابقه ‏هاى تاريخى جغرافيايى منطقه باشد. خوشبختانه دو اقدام بسيار دقيق و لايق شأن غدير در اين زمينه انجام گرفته، كه تحقيقى كامل عيار براى نسل حاضر به يادگار گذاشته است.

اول: هنگامى كه طرح احياى مسير هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله از مكه به مدينه در عربستان مطرح مى ‏شود، يک جغرافيدان از اهل ‏سنت عربستان به نام عاتق بن غيث بلادى براى تحقيق تاريخى جغرافيايى اين مهم انتخاب مى‏ شود. او با لوازم كافى براى اكتشافات جغرافيايى وجب به وجب مناطق بين مكه تا مدينه -  از جمله غدير خم -  را از نزديک مورد بازرسى قرار مى ‏دهد و تمام جزئيات هر يک را ثبت مى ‏نمايد.

دوم: علامه دكتر شيخ عبدالهادى فضلى از علماى شيعه منطقه شرقى عربستان است. ايشان با اطلاعاتى قوى‏تر درباره گذشته غدير، و با انگيزه اعتقادى براى جستجو و تحقيق درباره موقعيت كنونى غدير اقدام به دو سفر به منطقه غدير نموده و تحقيق كاملى در اين باره ارائه داده است. ايشان هم لحظه به لحظه سفر خود را به صورت سفرنامه جغرافيايى منتشر كرده است.

عاتق بن غيث بلادى[۲]

عاتق بن غيث بلادى از علماى سنى است و از سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸ براى تعيين مسير هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله سه سفر اكتشافى برنامه ‏ريزى شده و با مقدمات لازم انجام داده و كليه شهرها و روستاها و بيابان‏ ها و چشمه‏ ها و ساير جزئيات منطقه بين مكه تا مدينه را شناسايى كرده و محل آنچه از بين رفته تعيين نموده و در دو كتاب خود «على طريق الهجرة» و «معجم معالم الحجاز» همراه با چند نقشه منعكس نموده است.

او سفر خود به منطقه غدير خم و كيفيت جغرافيايى، آن را چنين توصيف می‏كند:

از جحفه به «قصر عليا» آمدم. در آنجا شخصى از اهل منطقه را ديدم و درباره «چشمه  غدير خم» سؤال كردم. او به درختان خرمايى در سمت طلوع آفتاب اشاره كرد و گفت: آنجا «غُرَبه» است و منظورش همان غديرخم بود كه امروزه گاهى به اين نام خوانده مى‏ شود.

جاده ناهموارى را در پيش گرفتم و به خاطر خرابى جاده نيم ساعت طول كشيد تا فاصله هشت كيلومترى پس از «قصر عليا» را طى كرده به غدير خم رسيدم كه امروزه «غربه» خوانده مى ‏شود و فاصله آن از شرق «رابغ» ۲۶ كيلومتر است. آبگيرى در سمت غربى دشت است كه حدود ۱۵۰ درخت خرما كنار آن است و اين نخل‏ ها مربوط به اهل بلاديه است.

اين دشت قبلاً «خرّار» نام داشته و سيل در آن جارى مى ‏شده، ولى هم‏ اكنون تپه ‏هايى در آن ايجاد شده كه مانع سيل است. امروزه «خرار» را «ظهر» مى ‏گويند، چرا كه ديگر سيل از آن جارى نمى ‏شود.

از سمت شرقى اين آبگير دشت «خانق» است، كه آب كوه‏ هاى «شراء» از ۲۵ كيلومترى در آن جارى مى‏ شود و به اين آبگير مى‏ ريزد و باعث بقاى اين آبگير تاريخى شده است. اين آبگير دائمى است و در خشكسالى هم خشک نمى ‏شود.

سمت جنوب اين آبگير، صحراى «وبريه» است و كنار آن «عويرضة» است. در سمت غربى و شمال غربى غدير خم آثار شهرى باستانى ديده مى‏شود كه حصارى داشته و به وضوح قابل رؤيت است. از جمله سه ساختمان بلند يا قلعه مخروبه است.

در سمت غربى و شمال غربى غدير خم آثار شهرى باستانى ديده مى‏شود كه حصارى داشته و به وضوح قابل رؤيت است. از جمله سه ساختمان بلند يا قلعه كه خراب شده است.

در سمت شمال شرقى، بيابان سياه رنگى است كه «ذويبان» نام دارد. در سمت شمال غربى بيابان «رمحه» و بعد از آن «قُرَين» قرار دارد، كه جنگل ‏هاى درخت سَمُر آن را فرا گرفته است.

سه دليل مى ‏توان ذكر كرد كه در اين مكان سكونت جمعى از مردم به صورت شهر يا روستاى مهمى بر قرار بوده است:

  • الف) چشمه غدير، كه در حجاز بودنِ يک چشمه مساوى با برقرارى يک روستاست.
  • ب) بعد از شهادت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرزندان صحابه و انصار و قريش در دشت‏هاى حجاز متفرق شدند و براى خود باغ‏ها و آبادى‏ هايى ساختند كه به صراحت تاريخ مناطق اطراف غدير خم از آن مناطق است. بنابر اين استبعادى ندارد در اين غدير هم وطن كرده باشند و اطراف آن را آباد نموده باشند، به خصوص آنكه سابقه حضور پيامبر صلى الله عليه وآله نيز در آنجا ثابت بوده است.
  • ج. زمين‏ه اى اطراف غدير همه به قسمت‏ هاى كوهپايه ‏اى و مايل به دشت هستند و تا آنجا كه اهل منطقه نقل مى ‏كنند سراسر آن را نخلستان پوشانده بوده است.

اين سه دليل ثابت مى ‏كند كه سرزمين غديرخم كه امروزه فقط چند چادرنشين در اين سو و آن سويش خيمه زده ‏اند، روزگارى شهرآبادى بوده است.[۳]

در سمت شمال شرقى، بيابان سياه رنگى است كه «ذويبان» نام دارد. در سمت شمال غربى بيابان «رمحه» است كه جنگل‏ هاى درخت سَمُر[۴] آن را فرا گرفته است.

از سمت شمال دشت وسيعى به نام «وادى ظهر» است و جنگل‏ هاى درخت سَمُر سراسر آن را به طورى پوشانده كه عبور از آن را مشكل ساخته است.

درخت «سَمُر» نوعى درخت مخصوصِ بيابان ‏ها و شنزارهاست كه در حد فوق‏ العاده ‏اى رشد مى ‏كند و شاخ و برگ ‏هاى پرپشت پيدا مى ‏كند و شباهت زيادى به درخت چنار دارد و سايه مناسبى در صحراهاى خشک ايجاد مى ‏نمايد. به اين درخت در فارسى «كُنار» مى ‏گويند.

به غدير خم كه رسيدم بسيار خسته بودم. لذا در زمين مسطح كنار غدير در سايه ماشين فرشى انداختم تا ساعتى استراحت كنم. در همين حال چوپانى گوسفندانش را براى آن كنار غدير آورد و پس از آب خوردن از آنجا دور شدند.

سپس مؤلف كتاب مسئله غدير خم و سابقه تاريخى آن را مطرح مى‏ كند و مى‏ گويد: در بازگشت از حجةالوداع، در همين مكان پيامبر صلى الله عليه وآله درباره على ‏عليه السلام فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»، و خطبه مشهور غدير كنار همين آبگير بوده است كه از دليل‏ هاى شيعه بر ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است[۵].[۶]

عبدالهادى فضلى[۷]

علامه دكتر شيخ عبدالهادى فضلى از علماى بزرگ شيعه در منطقه شرقى عربستان هستند و در سال‏ هاى ۱۴۰۲ و ۱۴۰۹ دوبار به منطقه غدير سفر كرده ‏اند و با توجه به سوابق تاريخى و جغرافيايى كه در منابع شيعه و غير شيعه آمده به شناسايى غدير خم پرداخته ‏اند و توصيف كاملى از منطقه غدير را طى مقاله ‏اى كه در مجله «تُراثُنا» چاپ شده ارائه داده ‏اند كه ذيلاً شرح آن را از نوشته ايشان می‏خوانيم:

اينجانب منطقه غدير را در دو سفر مورد شناسايى قرار دادم:

روز سه‏ شنبه ۱۴۰۲/۵/۷ قمرى.

روز چهارشنبه ۱۴۰۹/۶/۱۸ قمرى.


۱. سفر اول: سال ۱۴۰۲ قمرى

مقارن طلوع آفتاب با ماشين جيپ تويوتا از جده حركت كردم. همراهان من پسرم عماد و دايى او سيد ياسين جابر بطاط -  كه در سال ۱۴۰۹ درگذشت -  و فرزندش سيد فاضل بودند.

دو ساعت پس از حركت از جده به تقاطع جحفه -  كمى قبل از شهر «رابغ» رسيديم. اين تقاطع كنار فرودگاه محلى رابغ است كه در سمت راست جاده قرار دارد. از جاده عمومى وارد جاده جحفه شديم كه در آن زمان آسفالت نشده بود و بسيارى از مواضع آن مسطح نبود.

بعد از ده كيلومتر به مسجد ميقات رسيديم كه كنار مسجد قديمى فرو ريخته ساخته شده است و وارد مسجد شديم. خادم آن -  كه از اعراب همان باديه بود -  در خواب بود. او را بيدار كرديم و راه «قصر عليا» و كيفيت جاده و مواضع احتمالى كه ممكن بود در مسير ماشين مشكل ايجاد كند از او سؤال كرديم.

سپس من به بام مسجد رفتم و نگاهى به جاده انداختم و سمت آسان‏تر براى مسير را تعيين نمودم.

بعد از كنار مسجد ميقات در بقاياى جاده هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله حركت كرديم كه بين تپه ‏هايى از سنگ و ريگ قرار داشت كه سيل آنها را ايجاد كرده به صورت سدهايى مانع ساخته بود، و ماشين همچنان اين مسير را پيش مى‏رفت.

پس از طى حدود پنج كيلومتر به قصر عليا رسيديم كه اين روستا حد فاصل روستاى جحفه (ميقات) و رابغ از سمت مدينه است، همانطور كه مسجد ميقات حد روستاى جحفه از سمت مكه است. بعد از كمى استراحت و گرفتن چند عكس، جاده را به سمت راست منحرف شديم زيرا كوه‏هاى مشرف بر جاده از سمت راست مكه مى‏آيد و از سمت چپِ كسى كه از مدينه مى‏آيد انحراف دارد.

در قسمت وسيع وادى، جاده هر چه پيش می‏رود به حسب عرض وادى تقسيمات بيشترى پيدا می‏كند. در اينجا به شنزار وسيعى رسيديم كه آثار جاده در آن محو شده بود. كمى توقف كرديم تا چوپانى با چند گوسفند در دامنه كوه پيدا شد.از آنجا به سمت او پايين آمدم در حالى كه پاهايم تا نزديک زانو در ماسه فرو می‏رفت.

عبايم را برايش تكان دادم تا متوجه من شود. او توقف كرد و سپس به سمت من حركت كرد و در دامنه كوه به يكديگر رسيديم. از او راه «غُرَبه» را سؤال كردم و او گفت: تا آنجا كه با ماشين ممكن است پيش برويد. در فاصله كمى به بيابان مسطحى مى‏رسيد كه در آنجا مزرعه كوچک جديدى را مى‏ بينيد و در سمت بالاى بيابان نخل‏ هاى «غُرَبه» ديده مى ‏شود.

با ماشين در ريگزار حركت كرديم تا به بلندى مشرف بر بيابان مسطحى كه چوپان ذكر كرده بود رسيديم.

در بيابان به ماشين وانتى برخورديم كه رانندگى آن را جوانى بر عهده داشت و كنار او پيرمرد مسنّى نشسته بود. از آنان خواستم توقف كنند و بعد از سلام از اصل و وطنشان سؤال كردم. گفتند: از بلاديه از طائفه حرب هستيم و كمى بعد از «غربه» ساكن هستيم.

گفتم: اتفاقاً مقصد ما هم «غربه» است! پيرمرد گفت: شما اهل منطقه شرقى عربستان هستيد و مقصدتان «غدير» است!!!

با لهجه اهل باديه گفتم: بله بله! گفت: غدير، آنجا كه از بيابان رو به پايين مى‏ رويد دقيقاً در سمت راست جاده است.

با آنها خداحافظى كرديم و با سپاس خداوند بر اين توفيق و سلامتى وارد غدير شديم. پس از آنكه جايى براى نشستن پيدا كرديم، چاى و قهوه صرف كرديم. سپس برخاستيم و در وادىِ وسيعِ آنجا گردش كرديم و از جهات مختلف آن عكس گرفتيم.

اين وادى بسيار وسيع است و در اين سو و آن سوى آن درختان «سَمُر» زيادى است. از سمت جنوب و شمال بين دو رشته كوه قرار دارد. مسير سيل آن در جهت دامنه كوه ‏هاى جنوبى آن است كه از كوه ‏هاى شمالى بلندتر و عظيم ‏تر است.

در مسير سيل در سمت مسطح وادى سه دسته نخل است كه بين هر دسته با دسته ديگر حدود بيست متر فاصله است و در هر دسته تعداد كمى نخل وجود دارد. احتمال قوى آن است كه اين نخل‏ها در اثر هسته ‏هاى خرما كه عبور  كنندگان از وادى با خوردن خرما و قهوه بر جاى مى‏ گذارند، روييده باشد.

در نزديكى سمت غرب وادى بيشه‏ اى است كه وسط آن چشمه‏ اى جارى است، و احتمالاً همان چشمه تاريخى غدير است.

بعد از آنكه اطلاعاتمان را تكميل كرديم از همان جاده به جده بازگشتيم و يک ساعت بعد از غروب رسيديم و سفر اول پايان يافت.

۲. سفر دوم: سال ۱۴۰۹ قمرى

بار دوم كه براى زيارت غدير آمديم در بازگشت از زيارت حضرت آمنه مادر پيامبر صلى الله عليه وآله در ابواء (خُرَيبه) بود كه در وادى «فرع» شب را در منزل حاج على بن سالم عبيدى مانديم. در اين سفر همراهان من دو پسرم معاد و فؤاد و دو پسر عمه ‏شان سيد حسن و سيد حسين خليفه و نيز شيخ صالح عبيدى از خطباى منبر حسينى در جده و جوانى به نام عابد علاسى از جده بودند.

نزديک ظهر به ميقات جحفه رسيديم و همان مسير سفر اول را تا غدير طى كرديم. ولى ديديم سيل بنيان‏كنى كه بعد از سفر اول ما در منطقه آمده بسيارى از نشانه ‏هاى سابق را از بين برده و آثار باقى مانده آن را ناپديد كرده است.

كمى قبل از رسيدن به غدير -  در مقابل بيابان مسطح در قله كوه محاذى آن ‏ساختمان ‏هايى را ديديم كه براى شركت تازه تأسيسى بنا شده بود و راه فرعى مسطحى از جاده رابغ به غدير براى آن جدا كرده بودند.

سيل اخير تغييراتى در منطقه غدير به وجود آورده، از جمله اينكه دامنه ‏اى كه سابقاً مشرف بر مسير سيل بود بيش از سه متر شيب داده و تعدادى از نخل‏ ها را از بين برده است. همچنين بيشه‏زار را از بين برده و اثر مختصرى از آن بر جاى گذاشته است.

چشمه آب از زير شكاف جديد در حركت بود و از كنار آن تا نزديک تعدادى درخت پيش مى‏رفت و تا سرِ چشمه بيش از بيست متر فاصله نداشت.

پس از گرفتن تعدادى عكس و صرف خرما و قهوه، از جاده ‏اى كه از جحفه نمى‏ گذرد، از سمت شرقى رابغ به اين شهر آمديم، و سفر دوم نيز پايان يافت.[۸]

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير: ص ۲۱۶-۲۲۰. غدير از زبان مولى: ص ۷۵-۸۴ .
  2. غدير كجاست؟ : ص ۷۷-۷۹.
  3. از نظر شيعه دليل ديگرى موارد فوق را تأييد مى ‏كند و آن صراحت تاريخ در وجود مسجد غدير در آنجاست. قرائن مذكور نيز مؤيدى قوى بر وجود مسجد غدير است كه طبعاً بخاطر عبور حجاج زمينه سكونت نيز در آنجا فراهم بوده است.
  4. درخت «سَمُر» نوعى درخت مخصوصِ بيابان‏ ها و شنزارهاست كه در حد فوق ‏العاده‏اى رشد مى ‏كند و شاخ و برگ‏ هاى پرپشت پيدا مى‏ كند و شباهت زيادى به درخت چنار دارد و سايه مناسبى در صحراهاى خشک ايجاد مى‏ نمايد.
  5. تطبيق تاريخى محل غديرخم توسط يک كارشناس غير شيعه، آن هم نه فقط به صورت تحليل علمى بلكه در سايه يك سفر اكتشافى و تحقيقى ارزش بسيار بالايى دارد و به عنوان مدركى مهم و قابل استناد براى شيعه تلقى مى ‏شود.
  6. على طريق الهجرة: ص ۶۰-۶۷ . معجم معالم الحجاز: ج ۳ ص ۱۵۹.
  7. غدير كجاست؟ : ص ۸۰-۸۴.
  8. تراثنا (مجله): شماره ۲۱ ص ۸-۳۳.