سوره
انشراح[۱]
در حالى كه سفر حج در پيش بود و پیامبر صلی الله علیه و آله از پايان عمر خود خبر مى داد و نشانه هاى ختمِ نبوّتِ حضرت خاتم ظاهر شده بود، در يك آيه كوتاه دستورالعمل ادامه اين سفر داده شد كه پس از فراغت از حج - كه ابلاغ همه احكام الهى كامل مى شود - نوبت اعلان آخرين دستور يعنى ولايت و منصوب كردن اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت است:
«فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» : «آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن» .
البته اثبات نزول اين آيه درباره غدير باز مى گردد به تفسير «فَرَغْتَ» و «فَانْصَبْ» در روايات اهلبيت عليهم السلام كه در عنوان «قرآن» آمده است.
آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه:
سوره انشراح حاكى از گشايش اساسى در رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله است و خداوند خبر از انشراح سينه و آسودگى قلب آن حضرت مى دهد. در اين سوره از
مسئوليت عظيمى ياد شده كه با انجام آن سنگينى از دوش پيامبرصلى الله عليه وآله برداشته شده و دوران عسر و سختى پشت سر گذاشته مى شود و دوران يُسر و آسايش به استقبال مى آيد.
كليد همه اين گشايش ها اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام است، كه آرامش نهايى و مطلق با منصوب كردن او به مقام امامت و ولايت و خلافت حاصل
مى شود. اين تسلسلِ مراحل اسلام و ارتباط نهايى آن با غدير در كلام امام باقر و امام صادق عليهما السلام چنين ترسيم شده است:
كلام خداوند «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»، يعنى: آيا به تو نفهمانيديم جانشينت كيست؟ آيا او را يار تو و خوار كننده دشمن تو قرار نداديم؟ همان دشمنى كه كمر تو را مى
شكست. آيا از نسل على عليه السلام فرزندان پيامبران عليهم السلام را قرار نداده كه هدايت يافته اند؟
«وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ»، تا آنجا كه هر جا نام من (خدا) برده شود تو هم (اى پيامبر) همراه من نام برده مى شوى؟
هرگاه از دنياى خود فارغ شدى على را براى ولايت منصوب كن تا به وسيله او از اختلاف هدايت يابند.[۲]
در حديث فوق فرازهاى سوره انشراح، انسجام مقام نبوت و ولايت را در مسير ۲۳ ساله رسالت نشان داده است. در حديثى ديگر به جزئيات بيشترى از اين ارتباط
پرداخته شده است:
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» : «آيا سينه تو را فراخ قرار نداديم» ، فرمود:
به وسيله على عليه السلام كه او را جانشين تو قرار داديم. آنگاه كه مكه را فتح كرد و قريش به
اسلام داخل شدند، خداوند سينه پيامبرصلى الله عليه وآله و باطن او را گشايش عنايت فرمود.
«وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ» : «مشكل تو را از دوشت برداشتيم» ، فرمود: به وسيله على، جنگى را كه كمرت را مى شكست يعنى بار آن بر كمرت سنگينى مى كرد از دوشت برداشتيم.
«وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» : «و ياد تو را بلند آوازه قرار داديم» ، فرمود: هرگاه نام من (خدا)برده شود نام تو هم ذكر مى شود، و اين همان كلام مردم است كه مى گويند:
«اشْهَدُ انْ لا الهَ الاَّ اللَّه، وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» .
سپس مى فرمايد: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» : «با هر سختى آسانى هست» ، فرمود: مادامى كه در سختى بودى آسانى برايت آمد.
«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» : «آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن» ، فرمود: آنگاه كه از حجةالوداع فراغت يافتى اميرالمؤمنين را منصوب كن. «وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ» : «و به
سوى پروردگارت رغبت كن» .[۳]
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» .
تفسير سه سوره كامل در خطبه غدير[۴]
در آن زمانِ محدود در خطبه بلندِ غدير، سه سوره قرآن به طور كامل مورد تفسير قرار گرفته است. اين نشانه اهميت سوره هاى مزبور در ارتباط با ولايت است، و از
سوى ديگر گوياى حضور گسترده قرآن در غدير است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: سوره / حمد، و عنوان: سوره / عصر، و عنوان: سوره / هلاتى.
توحيد[۵]
يكى از مسائل توحيدى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اولين فراز از بخش اول خطبه غدير بيان فرمود اينكه همه بندگان در پناه خداوند هستند. آن حضرت در جملاتى
با گنجانيدن سوره توحيد در كلام خود وحدانيت خدا را ياد كرد كه نه شبيهى دارد و نه ضدّى، و نه مى زايد و نه زاييده شده است «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً اَحَدٌ».
لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ وَ لا مَعَهُ نِدٌّ. اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْيَكُنْ لَهُ كُفْواً اَحَدٌ: براى او ضدّى و همراه او معارضى نبوده است. يكتا و بى نياز است. زاييده نشده و نمى
زايد، و براى او هيچ همتايى نيست.
حمد[۶]
تمام همت يك پيامبر كشاندن مردم از بيراهه ها به سوى صراط مستقيم است. معرفى اين راه و علامتگذارى محدوده هاى آن وظايفى است كه انبياء و اوصيا به ثمر
مى رسانند. يك گونه متفاوت از بلاغ و ابلاغ در خطابه غدير، چنان نهيبى بر مردم در شناخت صراط مستقيم زد كه تا ابد كسى قادر به آوردن نظير آن نخواهد بود.
پيامبرصلى الله عليه وآله با يك جمله كوتاه اذهان مردم را متوجه سورهاى از قرآن نمود كه همه مردم روزانه حداقل ده بار آن را در نمازهاى خود مى خوانند، و آن سوره
حمد بود كه نماز بدون آن شكل نمى گيرد. در اين سوره همه مردم از پروردگارشان درخواست هدايت به راه راست را مى نمايند و مى گويند: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ».
اكنون سؤال اين است كه آيا درخواست كننده اين حاجت نبايد بداند كه اين صراط مستقيم كدام است؟ آيا «اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» كيانند، و منظور از «مَغْضُوب عَلَيْهِمْ» چه
كسانى هستند و «ضالّين» كدامند؟
بنابر اين سخنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله بايد با مقدمات بسيارى مردم را براى درك آن آماده مى كرد، با يك اشاره به سوره حمد
به هدف زد؛ و همه را متوجه كرد كه اگر روزانه ده بار از خداوند هدايت به راه راست را التماس مى كنيد اين صراط مستقيم منم و پس از من امامان هستند.
حضرت پس از قرائت كامل سوره حمد فرمود: «فِىَّ نَزَلَتْ وَ فيهِمْ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ، وَ لَهُمْ عَمَّتْ، وَ اِيّاهُمْ خَصَّتْ» : اين سوره درباره من نازل شده، و به خدا قسم درباره
امامان نازل شده است. به طور عموم شامل آنان است و به طور خاص درباره آنان است.
اين سياق از كلام يكى از بليغ ترين شكل هاى ابلاغ در فصيحترين و بديع ترين گونه آن بود، كه در خطابه غدير به نمايش گذاشته شد.
يكى از جهاتى كه در خطبه غدير به عنوان نتيجه گيرى از جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» تلقى مى شود ائمه اثنى عشرعليهم السلام به عنوان «صراط مستقيم»
است. چنانچه در قرآن و احاديث نيز تأكيد شده كه صراط مستقيم فقط راه امامان عليهم السلام است. در اين باره دو جمله جامع در خطبه فرموده است:
الف. «مَنَم صراط مستقيم خداوند كه به شما دستور پيروىِ آن را داده است و بعد از من على، و سپس فرزندانم از صلب او كه امامان هدايت كننده هستند»
ب. «سوره حمد درباره امامان نازل شده است» ، يعنى مسلمانان كه هر روز لااقل ده مرتبه مى گويند: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» ، در واقع از خدا مى خواهند كه آنان
را به راه ائمه معصومين عليهم السلام هدايت كند، و كسانى كه به اين راه هدايت مى شوند «اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» هستند، و آنان كه از اين راه منحرف مى شوند «مَغْضُوبٌ
عَلَيْهِمْ»و «ضالّين» هستند.
به بيان ديگر:
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش هفتم خطبه غدير - كه خطبه از نيمه گذشته بودحضرت در يك نگاه تبيين كامل درباره ابعاد مسئله ولايت و برخى ناگفته هاى ديگر را آغاز كرد.
از آنجا كه در فراز قبلى آيه «وَ اَنَّ هذا صِراطى مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ» تفسير شده بود، اكنون «صراط مستقيم» در سوره حمد نشان داده مى شد كه مسلمانان هر روز
حداقل ده بار در نمازهاى واجب از خدا درخواست هدايت به آن را دارند و اين خواسته را با تفصيل تمام از خدا مى خواهند و مى گويند: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ، صِراطَ
الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضّالّينَ» .
در اين بخش سخن، حضرت با اشاره به آيه ۱۵۳ سوره انعام به صراحت اعلام كرد كه «صراط مستقيم» من و على و امامان بعد از او هستيم، و نيز به آيه ۱۸۶ سوره
اعراف اشاره كرد كه «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ» .
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله بدون هيچ مقدمه اى سوره حمد را به طور كامل قرائت كرد، و مخاطبين بى اختيار متوجه مطلب جديدى شدند. از آنجا كه در فراز قبلى
آيه »وَ اَنَّ هذا صِراطى مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ» تفسير شده بود، اكنون «صراط مستقيم»در سوره حمد نشان داده مى شد كه مسلمانان هر روز حد اقل ده بار در نمازهاى
واجب از خدا درخواست هدايت به آن را دارند و اين خواسته را با تفصيل تمام از خدا مى خواهند و مى گويند: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ، صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ
الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضّالّينَ».
حضرت پس از قرائت سوره حمد قسم ياد كرد كه اين سوره درباره من و امامان بعد از من نازل شده است، و راه راستى كه هر مسلمان در پى آن است جز پيروى از
چهارده معصوم عليهم السلام راه ديگرى نمى تواند باشد.
در نظر گرفتن اين نكته بسيار مهم است كه در آن زمانِ محدود در خطبه بلندِ غدير، سه سوره قرآن به طور كامل مورد تفسير قرار گرفته است: حمد، عصر، هل اتى. اين
نشانه اهميت سوره هاى مزبور در ارتباط با ولايت است، و از سوى ديگر گوياى حضور گسترده قرآن در غدير است.
پيامبرصلى الله عليه وآله در چند مورد از خطبه غدير فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ، انَا صِراطُ اللَّه الْمُسْتَقيمُ الَّذى امَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدى ثُمَّ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ ائِمَّةُ الْهُدى ... - ثُمَّ قَرَأَ: - «بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للَّه رَبِّ
الْعالَمِينَ، الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ» ، وَ
قالَ: فِىَّ نَزَلَتْ وَ فيهِمْ وَ اللَّه نَزَلَتْ وَ لَهُمْ عَمَّتْ وَ ايّاهُمْ خَصَّتْ:
اى مردم، من صراط مستقيم خدايم كه شما را به پيروىِ آن دستور داده، و بعد از من على و سپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايتند ... . سپس سوره حمد را تا
آخر خواندند و فرمودند: اين سوره درباره من نازل شده و به خدا قسم درباره ايشان نازل شده و به طور عموم شامل آنان است و به طور خاص درباره آنان است.[۷]
... فيهِمْ نَزَلَتْ وَ فيهِمْ ذُكِرَتْ، لَهُمْ شَمَلَتْ، ايّاهُمْ خَصَّتْ وَ عَمَّتْ: سوره حمد درباره امامان نازل شده و درباره آنان در قرآن آمده است. هم شامل آنان است و هم به طور
عموم آنان را در بر مى گيرد و هم به خصوص درباره ايشان است.[۸]
فيمَنْ ذُكِرَتْ؟ ذُكِرَتْ فيهِمْ. وَ اللَّه فيهِمْ نَزَلَتْ وَ لَهُمْ وَ اللَّه شَمِلَتْ وَ ايّاهُمْ خَصَّتْ وَ عَمَّتْ: سوره حمد درباره چه كسى در قرآن آمده است؟ درباره امامان است. به خدا
قسم درباره آنان نازل شده است. به خدا قسم شامل آنان است، و به طور خاص و عام مربوط به ايشان است.[۹]
در اينجا دو بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
تفسير سوره حمد در غدير حامل سنگين ترين پيام آن است و موقعيت آن در خطبه هنگامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از معرفى على بن ابى طالب عليه السلام، به مسئله حضور جدى دشمنان آن حضرت در جامعه مسلمانان پرداخته؛ و اكنون مى خواهد شاخص ها و مميّزهاى قرآنى دوستان و دشمنان اهلبيت عليهم السلام را به مردم معرفى كند.
آغاز سخن از تفسير سوره حمد است كه ضابطه اصلى را به دست مى دهد، و بعد از آن به شناساندن اولياء و اعداء مى پردازد.
تحليل اعتقادى
با توجه به اينكه سوره حمد به عنوان مهمترين درخواست هاى بشر از خداوند، روزانه حداقل ده بار در نمازهاى واجب تكرار مى شود، و اگر نمازهاى مستحبى و موارد غير
نماز را هم به آن بيفزاييم مى توان آن را خلاصه خواسته هاى بشر از خداوند تلقى كرد كه ذات الهى به بشر آموخته است.
در غدير كه سخن از «ولايت» است، نام سوره حمد به ميان مى آيد و ارتباطى عميق و ناگسستنى بين فاتحة الكتاب و خاتمة الغدير تثبيت مى شود.
نماز را كه با اين سوره آغاز مى كنيم از خدا يك خواسته بزرگ داريم كه همه امور دنيا و آخرتمان بدان بستگى دارد، و آن دست يافتن به راه راست و صراط مستقيم است.
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» يعنى خدايا، يافتن راه راست كار آسانى نيست. ظلمات فتنه و حيله هاى دشمنانت چه بسيار كه ما را به اشتباه مى اندازد و راه راست را بر ما مخفى مى نمايد. در اين ظلماتِ مكر و آشوب از تو مى خواهيم كه فكر و عمل ما را به راه راست هدايت كنى. يعنى نه فقط آن را به ما نشان دهى بلكه ما را در مسير هدايت بيندازى.
«صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ»، خداوند به بشر خاطر نشان مى كند كه راهِ پيش روى بشر از سه راه بيرون نيست:
يا راه كسانى است كه خداوند آنان را مورد لطف انعام خويش قرار داده و هدايت نموده است.
و يا راه كسانى است كه بر آنان غضب فرموده و به راه باطل رفته اند.
و يا كسانى اند كه حيران و گمراهند و با آنكه باطل را انتخاب نكرده اند ولى راه حق را هم نيافته اند.
در غدير پيامبرصلى الله عليه وآله انگشت اشارت را دقيقاً بر تنها راه راست و صراط مستقيم الهى مى گذارد، كه نه راه ديگرى جز آن وجود دارد و نه مشابه و نمونه اى مى تواند جايگزينش شود.
براى شيوايى و صراحت اين بيان ابتدا خود و على بن ابى طالب عليه السلام و امامان بعد از او را صراط مستقيم مى خواند و سپس بى درنگ سوره حمد را مى خواند كه قُطب پَرگارش صراط مستقيم است.
آنگاه تفسيرى به ظرافت الماس بر آن مى فرمايد و آن را با قَسَم به ذات الهى مؤكد مى كند و گويا مى فرمايد: اين سوره درباره من و آنان است. صراط مستقيم را به طور عام هم در نظر بگيريم در تحقق خارجى بر ايشان منطبق است، و اگر منظور خاص خدا را هم بخواهيد مقصود فقط آنانند.
بنا بر اين ميلياردها مسلمان كه هر روز در نمازهاى خود از خدا راه راست را درخواست مى كنند، در حقيقت از او مى خواهند كه آنان را به راه «ولايت اهلبيت عليهم السلام»هدايت كند كه با اعتقاد و عمل بر طبق آن هم از راه باطل و هم از گمراهى نجات يافته اند، و در كنار آن از غضب الهى به لطف و انعام پروردگار قدم نهاده اند.
خدايا تو را شكر كه ما را از كسانى قرار دادى كه اين دعاى هر روزه را به استجابت رساندى. اينك از تو مى خواهيم ما را بر آن ثابت قدم فرمايى، و براى عمل در راه آن كوشاتر نمايى و بينش و بصيرت ما را در اعماق اين هدايت بيشتر فرمايى.
سوره اى كامل درباره اميرالمؤمنين عليه السلام[۱۰]
از جمله احتجاجات اميرالمؤمنين عليه السلام در غصب خلافت وقتى بود كه ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و
پس از صحبت هايى در اين باره بيرون آمدند. بلافاصله اميرالمؤمنين عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا مطالبى در پيشگيرى از توطئه هاى پيش ساخته
سقيفه بيان داشت، و از جمله با اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» فرمود:
ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ...
. من صاحب روز غديرم و درباره من سوره اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهلبيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوى پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند.[۱۱]
عصر[۱۲]
از جمله نكاتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير در مورد فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام بيان داشتند اينكه سوره «والعصر»درباره او نازل شده است.
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير، تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى على عليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين على عليه السلام
دانست. در فراز بعد با قرائت سوره عصر قسم ياد كرد كه مصداق «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» در آخر اين سوره على بن ابى طالب عليه السلام است.
به بيان ديگر: در آن زمانِ محدود در خطبه بلندِ غدير، سه سوره قرآن به طور كامل مورد تفسير قرار گرفته است. اين نشانه اهميت سورههاى مزبور در ارتباط با ولايت است، و از سوى ديگر گوياى حضور گسترده قرآن در غدير است.
يكى از آنها سوره عصر است. پيامبرصلى الله عليه وآله در دو مورد از خطبه غدير فرمود:
اَلا وَ اِنَّهُ لا يُبْغِضُ عَلِيّاً اِلاّ شَقِىٌّ، وَ لا يُوالى عَلِيّاً اِلاّ تَقِىٌّ، وَ لا يُؤمِنُ بِهِ اِلاّ مُؤمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ فى عَلِىٍّ - وَ اللَّه - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ: «بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ» الاّ عَلِىٌّ الَّذى آمَنَ وَ رَضِىَ بِالْحَقِّ وَ الصَّبْرِ.
وَ فى عَلِىٍّ نَزَلَتْ وَ الْعَصْرِ، وَ تَفْسيرُها: وَ رَبِّ عَصْرِ الْقِيامَةِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ: اعْداءُ آلِ مُحَمَّدٍ، إِلاّ الَّذِينَ آمَنُوا: بِوِلايَتِهِمْ، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِمُواساةِ اخْوانِهِمْ، وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ: فى غَيْبَةِ قائِمِهِمْ:
بدانيد كه با على دشمنى نمى كند مگر شقى و با على دوستى نمى كند مگر با تقوى، و به او ايمان نمى آورد مگر مؤمن مخلص. به خدا قسم سوره عصر درباره على نازل شده است: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، قسم به عصر، انسان در زيان است» ،مگر على كه ايمان آورد و به حق و صبر راضى شد.[۱۳]
سوره والعصر درباره على نازل شده است و تفسير آن چنين است: قسم به پروردگارِ روز قيامت، انسان در زيان است: يعنى دشمنان آل محمد، مگر آنان كه ايمان آوردند: يعنى با پذيرفتن ولايت، و عمل صالح انجام دادند: يعنى با هميارى و مواسات با برادران دينیشان و به صبر سفارش نمودند در غيبت غائبشان.[۱۴]
اين سوره از دو بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
اندكى پس از آنكه اميرالمؤمنين عليه السلام بر سر دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت و حضرت نزول آيه اكمال دين را با ولايت على عليه السلام اعلام فرمود،عنان سخن را به سمت مدح على عليه السلام كشانيد و نزول آيات و سور قرآنى در شأن او را به ميان آورد، و در حالى كه مى فرمود:جز مؤمن مخلص به على ايمان نمى آورد، بلافاصله فرمود: سوره عصر در شأن او نازل شده است، و سپس به تفسير آن پرداخت.
تحليل اعتقادى
تكيه گاه سوره عصر بر زيان انسان است. هر انسانى از جهت يا جهاتى يا از همه جهات در زيان است.
در يك عبارت آن كسى كه هيچ گونه زيانى در حياتش راه ندارد على بن ابى طالب عليه السلام معرفى شده كه طبعاً امامان بعداز او هم اين گونه اند.
در تعبير دوم انسان ها به دو گروه زيانكار در زندگى و سود برنده در آن تقسيم شده اند. دشمنان آل محمدعليهم السلام همانا زيانكارانند، و دوستان آل محمدعليهم السلام و پذيرندگان ولايتشان كسانى اند كه از حيات خود سود برده اند.
دو علامت مذكور در آيه - كه يكى عمل صالح است - به يارى برادران دينى تفسير شده كه نشان ارزش اعتقادى آن عمل است، و ديگرى تحمل و صبر در غيبت امام غائبشان كه مدار اعتقاد آنان است، و با نديدن او از عقيده شان دست بر نمى دارند، بلكه يكديگر را دلدارى مى دهند و سفارش به صبر مى نمايند.
كوثر[۱۵]
از جمله نكاتى كه در مورد سوره كوثر و حضرت زهراعليها السلام مى توان بيان كرد اينكه:
پيامبرصلى الله عليه وآله روز غدير از مردم پرسيد: آيا به رسالت الهى خود عمل كردم، و آيا نسبت به شما اولى و والى هستم؟ حاضران گفتند: آرى. آنگاه فرمود: هر كس من ولىّ و سرپرست اويم، على عليه السلام والى او است. در اين زمينه آيه اكمال نازل شد، و اعلام داشت: «امروز كافران از كارشكنى در دين شما نوميد شدند پس از ايشان مترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما برگزيدم» .[۱۶]
در آيه اكمال دو بار واژه «اليوم» آمده است. در قرآن كريم اغلب، كلمه «يوم» و «يومئذ» درباره معاد است، و در اين آيه واژه «يوم» درباره ظهور ولايت و امامت به كار رفته است.
همچنين قرآن تبيين مطالب مهم را با «ألا»يا «اليوم»آغاز مى كند. در بسيارى از آيات كه درباره احكام نازل شده خدا نفرموده «اليوم». اما در اين گونه موارد «اليوم» - يعنى امروز - خبر مهمى رسيده و آن ولايت است، كه دوستان بر اثر تولاى اولياى حق به كمال و تمام رسيده و شادمان اند، و دشمنان كه طمعشان قطع شده و نااميد اند.
دشمنان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى گفتند: «نتربّص به ريب المنون»[۱۷]؛ ما مرگ پيامبرصلى الله عليه وآله را انتظار مى كشيم كه با مرگ او بساطش برچيده شود. چون با كتاب و قانون مى شود مبارزه كرد، ولى با رهبر محيى و مجرى قانون نمى شود مبارزه كرد.
در غدير خم حادثه اى اتفاق افتاد كه كافران نااميد شدند. همانگونه كه بر اساس سوره مباركه كوثر، خدا به پيامبرصلى الله عليه وآله چيزى داد كه دشمن نااميد شد. پيام سوره كوثر اين است كه خدا به پيامبرصلى الله عليه وآله كوثرى داد كه مايه بقا و دوام نبوتش خواهد بود. از اين رو به آن حضرت مى فرمايد: تو ابتر نيستى؛ يعنى بى نتيجه و عقيم نيستى، بلكه دشمن تو عقيم و كارش نافرجام است: «ان شانئك هو الابتر»: كسى كه كارش بى هدف است و به مقصد نمى رسد ابتر است.
بارزترين مصداق كوثر وجود مبارك فاطمه عليها السلام است. پس روزى كه حضرت فاطمه عليها السلام چشم به جهان مى گشايد و روزى كه على عليه السلام در غدير به خلافت منصوب مى شود، دوام و بقاى دين تضمين مى شود، و دشمن در آن روز ابتر و نااميد است.
مائده[۱۸]
سوره مائده سوره اى است كه آيه تبليغ و آيه اكمال و آيه ولايت، هر سه در اين سوره آمده است. غير از اين سه آيه، آيات ديگرى نيز آمده كه مرتبط با غدير و ولايت و امامت است. غير از این موارد، شالوده اين سوره نيز نكات و ظرائف جالبى دارد كه اشاره به آنها مى تواند بسيار كارگشا باشد:
سوره مائده و فتنه هاى بعد از شهادت پيامبر
در مآخذ امر ولايت، در رأس همه قرآن است. در بين آياتى از قرآن كه به عقيده شيعه در موضوع ولايت است، سوره مائده از مهمترين هاست. اين سوره درست همه حوادثى را كه پيامبرصلى الله عليه وآله از آنها مى ترسيده در بردارد. اگر اسامى امت ها و ملل مختلف را كنار بگذاريم، درست با جامعه مسلمان بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله انطباق كامل دارد.
مثلاً داستان يهود و نصارى و پيمان شكنى آنها و تحريف كتاب هاى آسمانى را نقل مى كند. اين اسم ها را كه برداريم، مى بينيم دقيقاً همان اعمالى است كه مسلمين بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله انجام دادند؛ همان پيمان شكنى ها، همان تبديل و تحريف احكام خدا. البته الفاظ قرآن محفوظ ماند، ولى معانيش را تحريف كردند و تغيير دادند. همچنين ساير امور.
در اينجا تا آنجا كه حوصله بحث اقتضا دارد اين مسئله را تجزيه و تحليل خواهيم كرد، و بر روى آيات فرعى تكيه نمى كنيم تا از مطلب دور نيفتيم.
روش مزجى در آيات مورد بحث
روش مزجى قرآن را در اينجا ملاحظه بفرماييد: يك مطلب عقلى - اخلاقى و يك سلسله احكام فرعى و يك برهان علمى و يك عقيده اصولى، پشت سر هم آمده است. در عين حال يك نوع ارتباط بين آنها برقرار است، و با كيفيت خاصى پهلوى هم قرار گرفته اند كه هر مخاطبى را به تفكر وا مى دارد؛ كه چرا در اينجا قرآن رعايت تناسب موضوع را نكرده و اين مطالب را با هم جمع نكرده، تا هر يك از موضوعات جداگانه مورد بحث قرار گيرد؟
«يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود»[۱۹]: اى كسانى كه ايمان آورده ايد وفا كنيد به عهد و پيمانتان. يعنى به پيمان هاى فطريتان، به پيمان هايى كه به وسيله وحى
انبياعليهم السلام از شما گرفته شده و نيز آنچه انبياعليهم السلام بر مردم واجب كرده اند، مثل اين است كه از آنها پيمان گرفته اند و پيمان ها كه با خود و خدا و خلق
بسته ايد. عبده در تفسير «المنار» تا بيست و چهار قسم شمرده است، كه اگر خلاف شرع نباشد واجب الوفاء هستند. و به بيعت هايى كه كرديد وفا كنيد، كلمه «عقود» همه را شامل مى شود.
به دنبال آن مى فرمايد: «احلّت لكم بهيمة الانعام...» .[۲۰] آيا اين دو قسمت چه ارتباطى با هم دارند؟ در اين سوره هدفى در نظر است كه در تمام قسمت هاى آن
دنبال مى شود. غرض بيان يك حكم فرعى نبوده، بلكه هدف عالى ترى در نظر است. زيرا اين مطلب كه كدام يك از چهارپايان حلال است و كدام حرام است در سوره
هاى مكى و سوره هاى مدنى كه قبل از اين سوره نازل شده بيان شده، و در اينجا فقط تكرار است[۲۱]: «اللَّه الذى جعل لكم الأنعم لتركبوا منها و منها تأكلون» : خدا
كسى است كه دامها را براى شما خلق كرد تا سوارشان شويد و از آنها مى خوريد. [۲۲] : «و الانعام خلقها لكم فيها دفء و منافع و منها تأكلون» : و دامها را آفريد كه
برايتان در آنها پوشاكى است و سودها و از آنها مى خوريد. [۲۳]: «و اُحلّت لكم الانعام الا ما يتلى عليكم» : و حلال شده بر شما چهارپايان مگر آنچه گفته شود. و آيه ۲۸
و ۳۴: «على ما رزقهم من بهيمة الانعم» : بر آنچه روزيشان كرده است از دام هاى چهارپا. تا يك قسمت مطالب اصولى را به دنبال آن بيان كند.
سپس مى فرمايد: «لا تحلّوا شعائر اللَّه» .[۲۴] حدود خدا و رسوم دين را حفظ كنيد و حرمت آنها را نگاه داريد. «و لا يجرمنّكم شنآن قوم ان صدّوكم عن المسجد الحرام
ان تعتدوا» .[۲۵] مردمى كينه توز نباشيد و لو نسبت به دشمنترين دشمنانتان.
بيدار باش در مورد خطرات داخلى
اكنون كه قدرت در دست شما آمده، درباره كسانى كه نسبت به شما ستم كردند كينه نورزيد و ستم نكنيد. مردمى كه شما را از مسجدالحرام راندند و از پشت ديوارهاى مكه برگرداندند، حالا كه قدرت دستتان آمده از آنها - كه چنين بى ادبى و گستاخى كردند - انتقام نگيريد و به آنان تعدّى نكنيد.
ببينيد اين آيه به كجا اشاره دارد. مىبينيم كينه هايى كه قرآن نسبت به خارج جامعه اسلامى از آن جلوگيرى مى كند، در داخل حوزه اسلام چه كرد؟ گفتند: على كه دشمن دارد نبايد سركار بيايد! سؤال مى كنيم: مگر دشمنان على عليه السلام چه افرادى بودند؟
پاسخ اين است: يك عده بنى اميه ذليل شده و منفور اجتماع مسلمين، كه هنوز نضج نگرفته بودند و پايگاهى مثل شام را در سايه موافقت عمر و عثمان براى خود به وجود نياورده بودند. مسلمين هم هنوز خاطره هاى بدر و احد را فراموش نكرده بودند و سخت با بنى اميه دشمن بودند.
تنها عفو پيامبرصلى الله عليه وآله و تأكيدات قرآن بود كه تا حدودى از كينه مردم نسبت به آنها كاست. اگر بنى اميه نسبت به على عليه السلام كينه داشتند، مسلمين هم نسبت به آنها بيش از آن اندازه كينه داشتند. آنها كه تازه تظاهر به اسلام كرده بودند جرأت مخالفت نداشتند. حتى اگر عده اى اين چنين با على عليه السلام مخالف باشند چه مى شود؟
وانگهى، مگر ابوبكر دشمن نداشت و با آن ها نجنگيدند؟ چنانچه چقدر هم با مخالفت كردند و جنگيدند.
«و تعاونوا على البرّ و التقوى»[۲۶]: بر نيكى و تقوى به يكديگر كمك كنيد. واژه «برّ» را خود قرآن معنى مى كند: «ليس البرّ ان تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من آمن باللَّه و اليوم الآخر و الملائكة و الكتب و النبيين و آتى المال على حبّه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل» .[۲۷]
«برّ» در اصطلاح قرآن عبارت است از ايمان آوردن به خدا و به كتب وحى و به انبياعليهم السلام و به فرشتگان و به روز آخرت و انجام فرائض و كمك كردن مردم به
فقرا. در اينجا مى گويد: شما به يكديگر كمك كنيد بر برّ؛ يعنى بر اينكه مردم داراى ايمان قوى شوند و وظايف دينيشان را انجام دهند. همكارى كنيد تا به فقرا دستگيرى شود. همكارى كنيد تا مسلمين در برابر دشمنان و كفار مقاومت كنند، و همكارى كنيد بر تقوى و پرهيزگارى.
«و لا تعاونوا على الاثم والعدون»[۲۸]: همكارى نكنيد بر گناه و بر ستم نسبت به كسى. غصب حق كسى و گرفتن مالش ستم و صدمه به آبرو و به مال و به جانش ستم
است، و همه اين ها داخل در عدوان است. ولى همه اين مصاديق عدوان به وسيله خود اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت به على و همسر بزرگوارش عليهما
السلام انجام گرفت! صحابه به گونه اى با اميرالمؤمنين عليه السلام عمل كردند كه با هيچ يك از مسلمانان و حتى با هيچ يك از كفار چنين نشده است!
آيا كدام كافر را در هفتاد هزار منبر لعن كردند و نامش را به بدى ياد كردند و جسارتش كردند؟ آيا با كدام انسانى اين چنين ظلم و اهانت شده است؟ قرآن بيم مى
دهد، اما آنها كه خودشان را از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله مى دانند و خودشان را خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله مى دانند به روى او شمشير كشيدند!
نمونه اى از صحابه زبير است، كه به اصطلاح اهل سنت حوارى پيامبرصلى الله عليه وآله است.[۲۹] و يا طلحه كه افتخار مى كند براى حفظ جان پيامبرصلى الله عليه وآله در احد دستش را جلو شمشير دشمن گرفته و انگشتش قطع شده و بريدگى انگشت فضيلتى براى او بود.
اينان آن همه تأكيدات پيامبرصلى الله عليه وآله را درباره على عليه السلام دانستند، و دانسته مى خواستند خونش را بريزند و جامعه اسلامى را به خاك و خون
كشيدند. جناياتى كه اين دو صحابى با همراهى عايشه در بصره مرتكب شدند قابل وصف نيست. تا بالاخره جنگى را به وجود آوردند كه متجاوز از هجده هزار مسلمان در
آن كشته شدند؛ پنج هزار لشكر على عليه السلام و بقيه از قشون خودشان.[۳۰] در آيه مذكور بلافاصله مى فرمايد: «و اتقوا اللَّه» : از خدا بترسيد كه شديد العقاب است.
احكام فرعى آيات مورد بحث
در اين دو آيه همچنان كه ملاحظه فرموديد، اول يك حقيقت اصولى عقلى و اخلاقى را بيان كرد: «اوفوا بالعقود» .[۳۱] به دنبالش يك حكم فرعى را به دنبال آن باز يك پايه اساسى را در اجتماع دينى شالوده ريزى كرد، و دوباره برگشت به همان حكم فرعى.
«حُرّمت عليكم الميتة» بر شما مردار حرام شده است، «و الدم» و خون، «و لحم الخنزير»[۳۲] و گوشت خوك، «و ما اهلّ لغير اللَّه به» و آنچه بانگ بر او براى غير خدا برداشت شده؛ يعنى وقتى خواستند ذبح كنند به جاى نام خدا نام بتى را برند.
«و المنخنقة» و گلوگير شده يا همان خفه شده، «و الموقوذة»و حيوانى كه او را بزنند و بكوبند تا بميرد، «و المتردية» و پرت شده يا توى چاهى افتاده و مرده، «و النطيخة» و دو حيوانى كه به هم شاخ زدند و يكى ديگرى را كشته باشد، «و ما اكل السبع» و آنچه را درنده اى خورده يا همان نيمخورده آن حرام است، «الا ما ذكّيتم» مگر هنوز رمقى از حيات داشته باشد و قبل از مرگ آن را ذبح كنند تا حلال شود، «و ما ذبح على النصب» و آنچه كه به عنوان قربانى بت ها ذبح مى شود.
صنم و نَصَب از نظر اصطلاح دو تا هستند و نصب اعم است؛ صنم را به بت هاى شكل دار مى گفتند، ولى اگر از يك سنگ صافى خوششان مى آمد آن را به جايى قرار مى دادند و مى پرستيدند. اين ها را به اين خاطر نَصَب مى گفتند كه در جايى نصب مى كردند و بيشتر به سنگ هاى بى شكل مى گفتند. اگر چه بت ها را نيز چون در يك جايى نصب مى شد شامل مى شود.
«و ان تستقسموا بالازلام» و گوشت هايى را كه با ازلام قسمت كرده ايد. اشاره به رسمى است كه ده تير بود كه آنها را «ازلام» مى ناميدند. هفت عدد[۳۳] از آنها هر كدام نصيب معينى داشت، كه هر يك از آنها اگر به اسم كسى در مى آمد، به مقدار آن نيز به وى سهم مى دادند. سه عدد[۳۴] ديگر نصيب نداشت.
ده نفر با هم شترى را به نسيه مى خريدند و مى كشتند، و آن را به بيست و هشت سهم تقسيم مى كردند. سپس به نام هر يك تيرى از جايگاه «ازلام» بيرون مى آوردند، و به مقدار سهم هر تير به آن كس كه به نامش در آمده بود مى دادند، و پول شتر را هم آن سه نفرى مى پرداختند كه تير بدون سهم به نامشان اصابت كرده بود. گاهى هم چند نفر با هم شريك مى شدند و يك تير از ازلام را مى خريدند، كه در صورت اصابت تير بى نصيب، با هم يك سهم از سه سهم قيمت را بپردازند، و يا سهم تير نصيبدار با هم با هم قسمت كنند.
«ذلكم فسق»[۳۵]، اين اعمال شما همه فسق، يعنى خروج از قاعده دين و حكم و خداست. اينها در بين عرب جاهلى مرسوم بود. قرآن مى فرمايد كه بايد گوشتتان و جسمتان را از خوردن حرام حفظ كنيد، تا بتوانيد روحتان را نيز از آلودگى به مناهى و محرمات حفظ كنيد.
به تصريح راغب در مفردات كلمه «فسق» در قبل از قرآن به معناى گناه به كار نمى رفته است. عرب به خرماى تازه اى كه از پوست بيرون جسته باشد «فسق»مى گفت؛ يعنى برون جست. بعد از قرآن اين لفظ را در هر گناه و انحرافى، خواه كفر باشد و خواه گناهى ديگر، استعمال كرده است. چون كافر و گناهكار هم از لباس تقوى و از فطرت دينى و يا از حدود الهى بيرون شده و از شعار انسانيت برهنه گشته است.
تا اينجا، غير از آياتى كه اشاره هايى به مطلب اصلى داشت، بقيه مربوط به احكام فرعى است؛ كه از حيوانات كدام حلال است و كدام حرام. البته اين مطلب در سوره هاى ديگر قرآن نيز گفته شده، و اينجا تكرار است و حكم تازه تشريعى نيست.
از اينجا به بعد، سوره مائده وارد بحث ولايت مى شود و آيات مربوط به موضوع را در ضمن ساير مطالب با فاصله هاى كم يا زياد مى آورد:
«اليوم يئس الذين كفروا من دينكم»[۳۶]: امروز نا اميد شدند كسانى كه كافر اند؛ يعنى تا امروز در دينتان طمع داشتند، و از امروز ديگر طمعشان قطع شد. «فلا تخشوهم» پس از آنها نترسيد. ديگر نمى توانند نسبت به اسلام خرابكارى كنند و زيانى برسانند.
قهراً سؤالى پيش مى آيد كه: از چه كسى بترسيم؟ مى فرمايد: «و اخشون اليوم»[۳۷] از من بترسيد. آيا انسان چه موقع از خدا مى ترسد؟ طبعاً وقتى كسى كار خلافى انجام دهد. يعنى اگر مسلمان ها ترس از كفار نداشته باشند، ديگر كفار نمى توانند نسبت به آنها صدمه اى بزنند. اگر اضطراب و دلهره نداشته باشند، آنها قدرتشان از بين رفته و قدرت اسلام بر همه پيروز مى شود. پس از خودشان ترس داشته باشند و عملى را مرتكب نشوند كه مورد خشم و غضب الهى قرار گيرد.
بيدار باش در مورد خطرات داخلى
قاعده سخن اين است كه به مسلمين بگويد: شما مجاهدت كرديد، اسلام ريشه دواند و شجره اسلام بارور گشت و عروقش در اعماق دلها فرو ريخت. پس ديگر نترسيد و به حق اميدوار باشيد.
ولى مى فرمايد: از من بترسيد. با اينكه على الظاهر جاى ترس نيست بلكه جاى اميد است. ولى مى خواهد بگويد خطرى كه متوجه اسلام است از داخل اسلام و از خود مسلمين است؛ كه به وسيله اعمالشان موجب تضعيف و تحريف اصل دين و باعث انحراف از هدف اساسى دين مى شوند و مورد خشم خدا قرار مى گيرند. بنابراين، بايد از خدا بترسند كه چنين انحرافات و تحريفاتى را روى جاه طلبى و هواپرستى ايجاد نكنند.
«اليوم اكملت لكم دينكم»[۳۸]: امروز براى شما دينتان را كامل كردم، «و اتممت عليكم نعمتى» و نعمتم را بر شما تمام كردم. «و رضيت لكم الاسلام ديناً»و راضى شدم و پسنديدم كه اسلام دينتان باشد و اسلام را براى شما دين انتخاب كردم و برگزيدم.
در قسمت هاى قبل صحبت از محرّمات بود. در قسمت هاى بعد، صحبت اين است كه در وقت مجاعه و گرسنگى چه بايد كرد. «فمن اضطرّ فى مخمصة غير متجانف لإثم فإن اللَّه غفور رحيم»[۳۹] هر كس در تنگى قرار گيرد بدون اينكه مايل به گناه باشد و بخواهد از محرمات به قدر سدّ رمق استفاده كند، خدا كه آمرزنده مهربان است و مؤاخذه اى نمى كند.
در اين خداوند متعال بين مى فرمايد: «امروز كفار از دين شما مأيوس شدند از آنها نترسيد بلكه از من بترسيد امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برايتان پسنديدم كه دين شما باشد». اين «روز» در آيه شريفه همان روز غدير است.
شگفت اينكه در عين حالى كه مطالب مختلف و موضوعات متنوع و متفاوت در قرآن پشت سر يكديگر آورده مى شود، كه با نظر سطحى و ظاهرى گمان مى شود تناسبى با هم ندارند، ولى پس از دقت و بررسى كامل معلوم مى شود كمال تناسب را با هم دارند.
تناسب ميان آيه هاى يك سوره و هم تناسب ميان سوره هاى متصل به هم از ظرائف قرآن است كه در محل خود بيان شده است. مثلاً در همين سوره، در آغاز چنين پنداشته مى شود كه جمله اول آن با مطالب بعد تناسبى ندارد، ولى با مختصر دقتى تناسب آنها معلوم مى شود، زيرا آنچه به وسيله وحى به انبياءعليهم السلام به مردم گفته مى شود، مثل اين است كه از آنها پيمان گرفته شده و مشمول «اوفوا بالعقود» [۴۰]مى باشد. اين است كه بسيارى از دانشمندان، حتى مستشرقين آشنا به سبك قرآن گفته اند: اين سبك و اسلوب اعجازآميز جز سبك و اسلوب خدايى نمى تواند باشد.[۴۱]
همچنين است تناسب باقى آياتى كه به نظر اول بى تناسب جلوه مى كند، كه فعلاً مجال شرحش نيست. در اينجا در مورد اين سوره در ضمن چند گفتار گفتگو مى كنيم. سوره اى كه سوره ولايت است و حوادث پس از شهادت و رفتار اصحاب و مسلمانان را در پرده تاريخ گذشتگان بيان فرموده است.
ولايت،مائده روحانى امت اسلام
در اينجا نكاتى چند در مورد سوره مائده بيان مى كنيم:
الف. نام اين سوره «مائده» است، كه به معناى طعام يا سفره پر از طعام است. اين نام براى اين سوره، به مناسب داستان مائده آسمانى خواستن حواريون از حضرت عيسى عليه السلام است كه در آيات ۱۱۲ به بعد آمده است.
در انجيل «يوحنّا» داستانى آمده است كه عبده در تفسير«المنار»به مناسبت اين آيات، چند فقره از باب ششم انجيل نامبرده را نقل مى كند. خلاصه اش اين است كه ما از انجيل فارسى تلخيص كرده ايم:
عيسى از درياى جليل - درياچه طبريه - گذشته به كوهى بالا رفته، با شاگردانش آنجا مى نشيند. گروه انبوهى از مردم - قريب به پنج هزار نفر - فرا مى رسند، و عيسى با پنج قرص نان جو و دو ماهى همه آنها را اطعام مى كند، و دوازده سبد اضافه مى آيد.
دنباله آن مطالبى مى آيد، تا مى رسد به اينجا كه از عيسى مى خواهند همچنان كه براى پدرانشان «منّ و سلوى» نازل مى شد، براى آنان نيز نازل شود. عيسى مى گويد: پدران شما كه از «منّ» خوردند همگى مردند. نان حيات كه از آسمان نازل شده من هستم. هر كس به من روى آورد هرگز گرسنه نمى شود، و هر كس به من ايمان آورد هرگز تشنه نخواهد شد. من هستم آن نان زنده اى كه از آسمان نازل شده است. اگر كسى از اين نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند. و اين جملات در اين باب چندين بار تكرار مى شود.
عبده مى گويد: اول اين داستان اشاره به مائده جسمانى، و آخرش اشاره به مائده روحانى مى باشد. ولى به عقيده ما اگر فرض كنيم داستان مائده قرآن همان داستان باب ششم انجيل يوحنّا مى باشد، مى توان گفت: آغاز داستان را قرآن نقل كرده كه حواريون از عيسى عليه السلام خواسته اند كه از خداوند مائده بخواهد و او هم خواسته است، ولى نصايح عيسى عليه السلام را - كه خوراك بدنى اهميتى ندارد و شما طالب غذاى روحى باشيد - مسكوت گذاشته است.
ولى آيات ديگر اين سوره به امت اسلام فهمانده است كه آن نعمتى كه شايسته است براى عموم مسلمين - از اولين و آخرين آنها - روز نزول آن را عيد بگيرند و كفرانش موجب عذاب شديدى است كه هيچ يك از جهانيان چنان عذابى نبيند، نعمت ولايت است. نعمتى كه اكمال دين و اتمام همه نعمت هاى مادى و معنوى به وسيله آن نعمت محسوب است.
اين است كه ائمه اهل البيت عليهم السلام در تفسير آيه آخر سوره تكاثر: «ثم لتسئلنّ يومئذ عن النعيم»[۴۲]فرموده اند: آن نعمتى كه در رستاخيز مردم از آن بازخواست مى شوند ولايت است.
جالب اينجاست كه نام ديگر اين سوره «میثاق» است. اين دو لفظ «نعمت» و «ميثاق»در اين سوره بسيار تكرار شده است. حتى در آغاز سوره فرمان وفاى به پيمان مى دهد، و تناسبش با اعلام خلافت و امامت مولى در غدير - كه پيمان خدايى است - و نيز با پيمان گرفتن از مردم در اين باره كاملاً معلوم و روشن است.
ب. سوره مائده نسبت به سوره نساء مانند آل عمران نسبت به بقره است، و اساساً بحث تناسب سوره متصل به هم بسيار جالب و شنيدنى است كه فعلاً مجال پرداختن به آن نيست.
در اينجا فقط مى خواهيم به اين نكته اشاره كنيم كه دو سوره نخست بيشتر درباره اصول عقايد و ادله اثبات آنها، و نيز در اعجاز قرآن و حكمت و هدايت آن و رد عقايد يهود و نصارى و امثال اين مسائل و مطالب گفتگو مى كند، و سوره نساء به بحث در تشكيلات اسلام و وظايف و تكاليف اجتماعى مسلمين پرداخته است.
در ادامه، چون پايه و اساس جامعه خانواده است، و مدير خانواده تحت سرپرستى مردان بانوان هستند، در حدود سى و پنج آيه از ابتداى سوره راجع به احكام متعلق به خانواده و حقوق مالى و ادبى زنها و حقوق زوجيت و مواريث مى باشد. سوره هم به همين مناسبت «نساء» ناميده شده است.
بعد از مسائل و مباحث ديگرى به آنچه بايد پايه و اساس جامعه اسلامى شناخته شود مى پردازد؛ كه اداى امانت به اهلش و حكم به عدل در ميان مردم بدون امتياز و اختصاص احدى و اطاعت خدا و رسولش صلى الله عليه وآله در همه تكاليف حكومتى باشد.
خلاصه مطلب اينكه در اين سوره سراسر حكمت - كه از حيث احكام و فوائد و ادله و براهين كامل ترين سور طوال مى باشد - اصول جامعه اسلامى و مهمترين وظايف و فرايض و احكامش، به ويژه احكام بانوان و خانواده و زوجيت و مواريث به طور كامل و جامع بيان شده است.
همچنين مطالب بسيار ديگر، از جمله اطاعت از اولى الامر در رديف اطاعت از خدا و رسولش صلى الله عليه وآله قرار گرفته است، و در سوره مائده اولى الامر بدان سان به وضوح و روشنى معرفى و وصف شده كه حجت بر همه تمام شده است. در عين حالى كه نامى از كسى برده نشده است.
ج. سوره مائده به طورى كه گفتيم آخرين سوره از سوره هاى طولانى به ترتيب نزول است، كه در حجةالوداع و به قولى در مراجعت در فاصله ميان مكه و مدينه نازل گرديده است. زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مكرر از نزديكى شهادت خود خبر داده بود.
حتى در خطبه عرفه يا غدير فرمود: اوشك ان اُدعى فاُجيب[۴۳]: نزديك است كه دعوت حق را لبيك گويم و پاسخ دهم. همچنين هنگامى كه آخرين سوره از سور قصار - يعنى سوره النصر - نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله آن را خبر مرگ خود تلقى كرد، و برخى اصحاب مثل ابن عباس - و به قول اهل سنت عمر هم - صدايشان به گريه بلند شد.
بنابراين، قهرى است كه عموم مسلمين به ويژه اصحاب به فكر جانشين آن بزرگوار بوده اند. از طرفى مكرر در مكرر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اند كه براى اين منصب والا نام على عليه السلام را مى برد، ولى اكثريت مسلمانان آن روز با اين امر مخالف اند، زيرا:
اولاً: بسيارى از اين تظاهر كنندگان به اسلام هنوز بر كفرشان و بر دشمنى پيامبرصلى الله عليه وآله و على عليه السلام باقى بودند، و فقط از ترس شمشير و با زبان اسلام را پذيرفته بودند. چنانچه كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: ما اسلموا، و لكن استسلموا و اسرّوا الكفر.[۴۴]
ثانياً: بسيارى ديگر حقيقتاً مؤمن هستند، ولى از مؤمنان معمولى نه از صديقين و مخلصين، كه شماره آنها در همه ادوار و اعصار بسيار اندك است. ايمان اين گونه مؤمنين معمولى، چه بسا به خير بسيارى وادارشان كند و از شرور بسيارى بازشان دارد، ولى در بعضى موارد هم مغلوب هواى نفس مى شوند و به ارتكاب اعمال بسيار زشت و ترك وظايف و فرايض مهم كشانده مى شوند. به ويژه به وسيله حب جاه كه چه بسيار اهل علم و تقوى را به زانو در آورده است.
طبيعى بود كه در مورد انتخاب حضرت على عليه السلام - كه جوان تقريباً سى و پنج سال هاى بود - پيرمردهاى معمّر و منتظر الخلافه سخت ناراحت شوند و به او حسد ورزند. قبيله قريش - كه برجسته ترين قبايل عرب است - با كينه هاى ديرينه، به اجبار و اضطرار سيادت و رياست محمدصلى الله عليه وآله را پذيرفته بودند.
ديگر خلافت و امامت حضرت على عليه السلام برايشان قابل تحمل نبود، و به قول عمر: قريش نمى تواند نبوت و خلافت هر دو را در بنى هاشم ببيند و بپذيرد. همچنين ذوالفقار على عليه السلام با خون هايى كه از اشراف عرب و صناديد قبايل به سود اسلام به زمين ريخته، برايش دشمنان بسيار فراهم كرده است. به خصوص كه نژاد عرب شديد الانتقام است.
امر مهم ديگر اينكه رؤسا مى بينند اگر وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله را درباره على و خاندانش عليهم السلام بپذريند، بايد الى الابد دندان طمع خلافت و حكومت را بكنند. فقط عده قليلى از خواص اصحاب و مؤمنان كامل الايمان طرفدار على عليه السلام هستند، كه آنها هم نفوذ و شخصيت و عنوانى جز ايمان و تقوى ندارند. نه از اشراف زورو زر دارند و نه از سران قبايل و دارندگان حسب و نسب برجسته و ممتاز. كسانى امثال سلمان، عمار، ابوذر، مقداد، سهل بن حنيف، ابن تيهان و معدودى ديگر.
با اين كيفيت، آيا پيامبرصلى الله عليه وآله حق نداشت كه از اعلام عمومى خلافت و امامت على عليه السلام بيمناك باشد؟ اين است كه تفاسير شيعه امثال صافى گفته اند: پيامبرصلى الله عليه وآله وقتى از مدينه حركت كرد، مأمور بود دو فريضه ديگر را - كه باقى مانده بود - به مردم بياموزد و بشناساند: يكى اعمال و مناسك حج، و ديگرى معرفى اولى الامر كه قبلاً آيه اش نازل شده بود.
پيامبرصلى الله عليه وآله مناسك حج را به مردم آموخت، اما در معرفى ولىّ امر مى انديشيد و از تمرّد و طغيان مردم و ارتداد آنها از دين وحشت داشت. جبرئيل آيه «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك»[۴۵] را در عرفات آورد. ولى چون فوريت نداشت، پيامبرصلى الله عليه وآله خوددارى كرد.
باز گفته اند: جبرئيل در مسجد خيف همان قسمت از آيه را بر آن حضرت خواند، ولى باز هم تأمل داشت. مجدداً در «كراع الغميم» ميان مكه و مدينه آيه را بر او خواند، هنوز پيامبرصلى الله عليه وآله متفكر بود و متوحش. تا در غدير خم به ضميمه تهديد و تعهد حفظ آن بزرگوار آيه تجديد نزول يافت: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللَّه يعصمك من الناس» .[۴۶] پيامبرصلى الله عليه وآله هم اطاعت نمود.
به راستى خداوند هم حبيبش را حفظ فرمود، و به طور خارق العاده و اعجازآميز مخالفان را مرعوب ساخت، و همگى «سمعنا و اطعنا» گفتند. ولى در خفا توطئه ها و تبانى ها شروع و نقشه ها طرح شد، تا در بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله رسماً دست به كار شدند. حتى در تفسير «صافى» نقل مى كند كه چهارده نفر ميان راه و عقبه «هرشى» - كه بين جحفه و ابواء است - خواستند پيامبرصلى الله عليه وآله را به قتل برسانند، كه جبرئيل آن حضرت را متوجه ساخت و آنها را به وى شناساند.
بررسى عمومى آيات سوره مائده
حال با توجه به اين حقايق و مطالب، آيات سوره مائده را از نظر مى گذرانيم و نكاتى را يادآور مى شويم:
الف. آيه اكمال دين و آيه تبليغ و رسالت و آيه ولايت، همه در همين سوره آمده است.
ب. در آغاز سوره، فرمان به وفاى به عهدها و پيمان ها و بيعت هاست، كه مناسبتش با موضوع معلوم است.
ج. در آخر آيه دوم مى فرمايد: «بغض و كينه هاى ديرينه به تعدّى وادارتان نكند».كه توضيحاش گذشت.
د. در وسط آيه سوم از يأس كفار و اكمال دين و اتمام نعمت سخن مى رود.
ه . در آيه هفتم مى فرمايد: «نعمت خدا را بر خودتان از ياد نبريد و هم پيمان خدا را كه به وسيله پيامبر به شما پيمان بست آنگاه كه گفتيد شنيديم و فرمان برديم و از خدا بترسيد كه خدا به نيت هاى خوب و بد شما و آنچه در دل داريد(از بغض و حقد و عداوت و حسد)داناست» .
و. آيه هشتم: «اى مؤمنان براى خدا قيام كننده و به عدل گواهى دهنده باشيد و بغض و عداوت گروهى به جرم عدم عدالت وادارتان نكند داد را پيشه كنيد كه آن به تقوى نزديكتر است و از خدا بترسيد. محققاً خدا به آنچه مى كنيد آگاه است» . توجه داشته باشيد كه اين آيات در همان ايام واقعه غدير نازل شده است.
ز. در دو آيه ۱۲ و ۱۳داستان پيمان گرفتن از بنى اسرائيل را نقل مى كند و پيمان شكنى آنان را، حتى افراد برجسته امت موسى عليه السلام و زعماى اسباط جز دو نفر،كه آنها را سزاوار لعن ساخت. همچنين سنگدلى و تحريف تورات را به دنبال آن يادآور مى شود.
ح. در آيه ۱۴ از پيمان شكنى نصارى ياد مى كند، كه در نتيجه دشمنى و كينه توزى تا قيامت در ميانشان باقى است. اينهاست اعمالى كه امت اسلام بعد از شهادت رسول اكرمصلى الله عليه وآله انجام خواهد داد، و قرآن كريم در لباس نقل تاريخ پيشگويى مى كند. چنانكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: شما بر روش گذشتگان مى رويد؛ حذو النعل بالنعل و مانند برابرى تير با تير.[۴۷] با توجه به اينكه تيرهايى كه براى يك كمان تراشيده مى شوند برابر اند.
ط. در آيه ۲۰ از گفتار موسى عليه السلام ياد مى كند كه به بنى اسرائيل فرمود: «نعمت خدا را بر خودتان متذكر باشيد كه در ميان شما انبيا قرار داد و به شما آزادى و استقلال يا سر و سامان و بى نيازى بخشيد[۴۸] و آنچه به هيچ يك از جهانيان در اين عصر نداده به شما عنايت فرمود» . مى بينيم همه اين نعمتها را خداوند به اين امت نيز داده است، فقط به جاى انبياء عليهم السلام، در ميان اين ها اوصيا و ائمه عليهم السلام را قرار داده است.
ى. از آيه ۲۱ تا ۲۶ داستانى را نقل مى فرمايد كه در قرآن مكرر نقل شده است: وقتى بنى اسرائيل از بحر احمر به خشكى رسيدند، در بيابانى بى آب و گياه - كه كسى راه به جايى نمى يافت يا همان «تيه»- قرار گرفته بودند. موسى عليه السلام مى فرمايد: به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقدر كرده، مشروط به انجام وظيفه، در آييد. آنها مى گويند: مردمى نيرومند در آنجا هستند و تا آنها آنجا باشند ما هرگز به آنجا داخل نمى شويم.
دو تن از خدا ترسانى كه خداوند به ايمان و ثبات قدم آن دو را انعام فرموده است، مى گويند: شما با توكل بر خدا به دروازه شهر اريحا با بيت المقدس وارد شويد كه پيروز خواهيد شد. آنها اطاعت نمى كنند، و در نتيجه چهل سال در آن بيابان ويران سرگردان مى مانند. اين دروازه همان باب «حطّه» است كه بنى اسرائيل موظف بودند با خضوع و آمرزش خواهى داخل آن شوند تا سعادتمند گردند.[۴۹]
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: مثل اهلبيت من عليهم السلام براى اين امت مثل «باب حطّه»براى بنى اسرائيل است، كه بايد با فروتنى و خلوص به آنها متمسك شوند، و هر كس از ورود در حصن ولايتشان امتناع ورزد در بيابان گمراهى و سرگردانى گرفتار مى شود.[۵۰]
ك. از آيه ۲۷ به بعد تا۳۲ داستان دو پسر آدم نقل مى شود؛ كه هر دو قربانى كردند و از يكى قبول شد و از ديگرى نشد. آنكه قربانيش رد شده بود - يعنى قابيل - به برادر ديگر - يعنى هابيل - حسد ورزيد و او را كشت. حسن مطلع داستان قابل دقت است كه مى فرمايد: «بر اين مردم گزارش دو پسر آدم را به درستى فرو خوان». تا با اطلاع از يك واقعه حقيقى، مفاسد و مضارّ رذيله حسد را دريابند، و توجه كنند كه اين خوى بد چگونه برادرى را به قتل برادر واداشت!
منشأ نخستين معصيتى كه در آسمان و زمين به وقوع پيوست حسد بود. در آسمان حسد ابليس بر آدم عليه السلام، و در زمين حسد قابيل به هابيل. پيامبرصلى الله عليه وآله چه كوشش ها كرد تا جلو حسد اصحاب قريش را نسبت به على عليه السلام بگيرد، اما افسوس... . امام باقرعليه السلام در ذيل آيه «ام يحسدون الناس على ماء آتهم اللَّه من فضله»[۵۱]فرمود: سوگند به خدا ماييم مردمى كه مورد حسد مى باشيم. مرحوم سيد شرف الدين از سى مأخذ از اهل سنت نقل كرده كه اين آيه در شأن اهلبيت عليهم السلام نازل شده است.
در تفسير «صافى» از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: حضرت آدم عليه السلام، هابيل را كه كوچكتر بود و لايقتر وصى خود ساخته بود، و قابيل كه بزرگتر بود اعتراض كرد. براى احراز لياقت، قرار بر تقديم قربانى شد كه از هابيل پذيرفته شد.
مطلبى كه بر اين واقعه مترتب شده بى تناسب با موضوع بحث نيست؛ كه: «هر كس يك فرد بى گناه را بكشد مثل اين است كه همه مردم را كشته و هر كس يك شخص را زنده كند مانند كسى است كه همه را زنده كرده است» .
همچنين مرحوم فيض در «صافى» از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه عالى ترين مراتب احياء هدايت، و بالاترين مراتب قتل نفس گمراه ساختن است. به راستى چه گناه عظيمى مرتكب شدند كسانى كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله امتى را به گمراهى انداختند و اسباب و موجبات جنگ هاى داخلى و برادركشى را در ميان مسلمين فراهم نمودند.
ل. در آيه۳۵ مى فرمايد: «اى مؤمنان تقوى پيشه كنيد و به سوى خدا وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد. «صافى» در تفسير آيه فوق روايت كرده كه يعنى به وسيله امام عليه السلام به سوى خدا تقرب جوييد. همچنين از نبى اكرم صلى الله عليه وآله روايت كرده كه ائمه از فرزندان حسين عليهم السلام وسيله تقرب به خدا هستند، كه هر كس از آنها اطاعت كند از خدا اطاعت كرده، و هر كس نافرمانى آنان كند نافرمانى خدا كرده است. آنان عروة الوثقى(دستگيره محكم) و وسيله به سوى خدا هستند.
م. از آيه ۴۱ به بعد، نخست پيامبرصلى الله عليه وآله را تسليت و دلگرمى مى دهد كه مبادا اعمال منافقانى كه به زبان اظهار ايمان كرده و قلباً دين را باور ندارند و شتابانه در كفر گام مى زنند تو را اندوهگين سازند، و نيز اعمال يهوديانى كه مى خواهند مطابق ميل و هوسشان حكم كنى.
سپس جنايات يهود را از تبديل احكام و تحريف كتاب و حرامخوارى و رشوه گيرى و دروغبافى و كوشش در گرفتن حكمى از پيامبرصلى الله عليه وآله برخلاف آنچه خداوند نازل فرموده توضيح مى دهد. خلاصه مطلب اينكه: در پرده تاريخِ قوم يهود و نكوهش و بدىِ آنان، از اعمال نارواى مسلمانان بعد از شهادت رسول اكرم صلى الله عليه وآله خبر مى دهد.
در ميانه مطالبى كه سراسر مذمت اعمال علماى يهود است مى فرمايد: «ما كتاب تورات را كه نور و هدايت است نازل كرديم و پيامبران بعد از موسى و علماى ربانى (اوصيا و ائمه عليهم السلام)و روحانيون حقيقى كه خداوند آنها را حافظ احكام تورات قرار داده و آنها گواهان و نگهبانان اند و به تورات حكم مى دهند» .
تفسير «صافى» از امام باقرعليه السلام نقل مى كند: اين آيه درباره ما نازل شده است. بديهى است كه وقتى تورات بايد حافظانى معصوم چون انبيا و اوصياعليهم السلام داشته باشد، قرآن به طريق اولى اين چنين است.
پس از تورات، از انجيل نام مى برد كه نور و هدايت است و بايد نصارى تا زمانى كه نسخ نشده است به آن عمل كنند. در آخر مى فرمايد: «ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم كه مصدق كتب وحى و نگهبان و حافظ آنهاست» . بنابراين اگر اين كتاب تحريف شود و تغيير كند اساساً راه انبياعليهم السلام مجهول مى ماند.
اين است كه در دو آيه ۴۸ و ۴۹مى فرمايد: «ميان آنها به آنچه خدا نازل كرده حكم كن و پيروى هوس ها و اميال آنها مكن» . در آيه اخير چنين مى افزايد: «و از آنها بر حذر باش كه از برخى از آنچه خدا به سويت نازل كرده تو را باز دارند و گمراهت كنند» .
گفتيم سوره مائده در حجةالوداع و به قولى در بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله، ميان مكه و مدينه نازل شده است. در اين هنگام دشمنان اسلام - يهود و نصارا و ساير مشركان - قدرتى نداشتند. احكام اسلام هم كه از اصول و فروع قبلاً تبليغ و تعليم شده بود و فقط حج و ولايت باقى بود. در اعمال و مناسك حج كه كسى حرفى نداشته و عرب با آنها تا حدى آشنا بوده است.
با فرض اينكه طبق بيان مفسرين در شأن نزول اين آيه، زناى فاميلى هم ميان بنى قريظه و بنى نضير واقع شده بود. عده اى مى خواستند پيامبرصلى الله عليه وآله مطابق ميل آنها - كه تورات را تحريف كرده بودند - حكم دهد، نه طبق حكم اصلى تورات.
براى چنين توقع بى جايى - كه قابل اعتنا نيست - اين همه تأكيد و توصيه پيامبرصلى الله عليه وآله كه به غير ما انزل اللَّه حكم ندهد و آنها نمى توانند ضررى به او برسانند لازم نيست. در فاصله ميان آيات ۴۴ تا ۴۷ سه مرتبه تكرار شده كه هر كس به آنچه خدا نازل كرد حكم ندهد، چنين كسانى به ترتيب كافران، ستمگران و فاسقان اند.
به فرض كه اين آيات قبلاً نازل شده و به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله در اين سوره و اينجا قرار گرفته باشد، آيا همه مسلمانان و خوانندگان قرآن تا رستاخيز را متوجه نمى كند كه توقع بى جاى ديگرى از پيامبرصلى الله عليه وآله بوده، آن هم از ناحيه يك جمعيت خطرناك. كسانى كه قرآن چنين معرفى شده اند: «من الذين قالوا آمنّا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم»[۵۲]، نه از يهود.
اينها بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله را غمگين و بيمناك ساخته اند، و حضرتش از ضرر و خطر اينها بر اسلام مى ترسيد. اگر هم از جنايت و خيانت يهود و تحريف تورات و تبديل احكام آنها سخن مى گويد، روى سخن با همين هاست. و گرنه يهود هر چه كرده اند در گذشته بوده است، نه هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع باز مى گشت.
ن. باز هم آيات ۵۴ و ۵۵ و ۵۶ مربوط به مولى است. در آيه اول خطاب به مؤمنان و به نقل تفسير «صافى» به اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله است كه مى گويد: «هر كدام از شما از دينش مرتد شد خداوند گروهى را خواهد آورد كه دوستشان دارد و آنها او را دوست دارند» . در «صافى» مى آورد كه همگى بر على عليه السلام و ياران صميمى اش منطبق است.
ارتداد ممكن است از اصل و اساس دين باشد، و ممكن است از احكام باشد. همچنان كه كفر نيز چنين است. مثلاً قرآن كريم تارك حج را كافر خوانده است. ما هم به همين ملاك مى توانيم به كسانى كه امر عظيم ولايت را نپذيرفته و وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله را رد كردند مرتد بگوييم. حتى اميرالمؤمنين عليه السلام با برخى از مرتدان مبارزه علمى كرد، و با جمعى مانند ناكثان جمل و قاسطان صفين و مارقان نهروان محاربه با شمشير كرد.
س. بعد از دو آيه فوق - كه راجع به ولايت است - به بحث درباره اهل كتاب مى پردازد، و بر روش قرآن - كه به قول حضرت صادق عليه السلام به سبك «ايّاك عنّى و اسمعى يا جاره» نازل شده است - در صورت نكوهش اهل كتاب، مسلمين را از چنان كارها منع و مرتكبان را مذمت مى كند، تا به آيه ۶۷ - يعنى آيه تبليغ - مى رسد.
در دو آيه قبل از آيه تبليغ، اهل كتاب را به ايمان و تقوى تحريض و تشويق نموده و مى گويد: «اگر آنها تورات و انجيل را با آنچه بر آنها نازل شده به پا مى داشتند از آسمانها و زمين نعمتها به آنها روى مى آورد و زندگانى خوش و سعادتمندانه اى داشتند اما بسيارى از آنها بدكار اند و بد مى كنند» .
ع. بعد از آيه فوق - كه به صورت جمله معترضه آمده - دوباره به نكوهش اهل كتاب و پيمان شكنى آنها باز مى گردد، و در بين بعضى احكام مثل كفاره قسم و حرمت شراب و قمار بيان مى شود. تا آيه ۹۲ كه مى فرمايد:«و خدا را فرمان بريد و پيامبرش را فرمان بريد و از مخالفتشان بر حذر باشيد و اگر پشت كرديد پس بدانيد كه بر پيامبر ما فقط رساندن پيام روشن و آشكار است» .
در تفسير «صافى» از كتاب «كافى» نقل مى كند كه حضرت صادق عليه السلام در مورد اين آيه فرمود: هان به خدا قسم كه هلاك نشد و نيز هلاك نمى شود هر كس تا قيام قائم ماعليه السلام مگر به سبب ترك ولايت ما و انكار حق ما، و رسولخداصلى الله عليه وآله از دنيا نرفت مگر اينكه حق ما را برگردن اين امت واجب و لازم نمود.
ف. بعد از اين آيه، باز به بيان احكام فرعى از قبيل انواع صيد مباح و ممنوع در حال احرام و كفاره صيدهاى ممنوع و تجليل از كعبه و ماه حرام مى پردازد. تا مى رسد به آيه ۹۹ و ۱۰۰، كه اشاراتش به موضوع بحث روشن است: «بر پيامبر جز تبليغ نيست و خدا مى داند آنچه را كه آشكار كنيد و آنچه را پنهان داريد بگو اى پيامبر پليد و پاكيزه برابر نيست هر چند كثرت پليد تو را خوش آيد پس از خدا بترسيد اى صاحبدلان باشد كه رستگار شويد» .
بديهى است كه اين گونه آيات در اين سوره با موقعيت و جوّ نزول آن معناى خاصى مى دهد، كه در غير اين سوره آن معنى را نمى دهد.
ص. از اينجا تا آخر سوره، علاوه بر اشارات لطيف و كنايات بليغ نسبت به موضوع بحث ما، دو مطلب ديگر آورده شده كه از لحاظ ارتباط آن دو با مسئله مورد گفتگو قابل دقت و توجه است:
اول. مسئله وصيت است، كه از اول آيه طولانى ۱۰۶ تا آخر ۱۰۸درباره اش سخن رفته است، هر چند در سوره هاى ديگر قرآن مانند بقره و نساء از آن گفتگو شده و در سوره نساء ظاهراً ده بار از وصيت نام برده شده است، ولى در اين سوره اهميت و عظمت مخصوص به آن داده شده است، و در آغاز به كيفيتى آن را مطرح فرموده كه به قول تفسير «صافى» به همه فهمانده است كه اهمال و سستى در امر وصيت نبايد كرد.
اينكه دو شاهد عادل آن را گواه باشند، و اگر وصيت كننده در سفر است و دسترسى به شاهد مسلمان نيست دو نفر از اهل كتاب شاهد باشند. اگر اهل كتاب نبودند، از آنها كه در حكم اهل كتاب هستند شاهد باشند. مثل مجوس كه با آنها معامله اهل كتاب مى شده است. و دو شاهد را تا بعد از نماز عصر نگاه دارند، كه هم وقت شريف و عزيزى است و هم مردم بيشتر جمع هستند. و آن دو را قسم بدهند كه در برابر هيچ بهايى و براى هيچ خويشاوندى شهادت خلاف ندهند، و نيز كتمان شهادت كنند، و مطالب ديگر.
طرح مسئله وصيت در اين سوره به اين صورت و اهميت، به همه مسلمانان كه با قرآن سر و كار دارند به خوبى مى فهماند كه چنين امر عظيم و مهمى را هيچ مسلمان با ايمانى ترك نمى كند، تا چه رسد به پيامبرصلى الله عليه وآله كه مسئول جامعه اسلامى است و موظف است كه تكليف آنها را معلوم كند و از تفرقه و تشتّت مسلمين جلوگيرى كند. همان طور كه شيخين راضى نشدند امت را بلاتكليف بگذارند و مانند گله بى چوپان رها كنند!
با اينكه زنان پرهيزگار پيامبرصلى الله عليه وآله مثل ام سلمه و اصحاب بزرگوار و ائمه عترت طاهره عليهم السلام، همگى وصيت را نقل و تصديق كرده اند. اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در «نهج البلاغه» از وصيت به تكرار ياد كرده و فرموده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حالى كه سر مباركش بين سينه و گلوگاه من بود، جان به جان آفرين تسليم نموده است.
عقل و وجدان نيز مؤيد قول به وصيت است، و با عظمت و اهميتى كه سوره مائده به امر وصيت داده، هيچ مسلمانى ترك آن را از پيامبرصلى الله عليه وآله كه نسبت به كوچكترين دستورات اهمال نمى ورزيده و جايز نمى شمارد. بحث مشروح و مفصل راجع به وصيت را با ادله محكم و براهين قاطع در «المراجعات» از مراجعه ۶۷ به بعد ملاحظه فرماييد.
دوم. داستان مائده است، كه از آغاز آيه ۱۱۲ تا پايان ۱۱۵ نقل شده است. قبلاً بايد توجه داشت كه قرآن كتاب هدايت و تهذيب است، نه تاريخ و قصه، بنابراين هر داستانى كه در قرآن نقل مى شود براى تعليم و عبرت گرفتن و سود بردن مسلمين است. آنچه قرآن به اجمال نقل مى كند اين است كه حواريين از عيسى عليه السلام خواستند كه از خدا مائده بخواهد، و او هم خواست تا براى اولين و آخرين افراد امت وى عيد باشد.
خداوند در پاسخ او فرمود كه من مائده مى فرستم، اما هر كس كفر بورزد يا كفران كند او را چنان عذاب مى كنم كه احدى از جهانيان را بدان سان عذاب ننمايم. اما اينكه بعد از اين تهديد، مائده آمد يا نيامد قرآن ساكت و تفاسير مختلف است.
ما نمى دانيم اين داستان همان است كه در باب ششم انجيل يوحنّا آمده يا نه؟ و آيا نصيحت عيسى عليه السلام كه طالب غذاى روحانى باشيد نه جسمانى، بلافاصله بعد از تقاضاى مائده بوده يا بعد از انصراف از آن و به واسطه تهديد به عذاب شديد بوده است؟ هر چه هست، امروز عيسويان به ياد آن روز - كه مصادف با «عيد فصح» يهود بوده است - عيد مى گيرند و نان و شراب متبرك را به قصد گوشت و خون عيسى عليه السلام مى خورند كه گفت: نان حيات منم... .
به عقيده ما قرآن كريم مقدارى از اين داستان را براى مسلمين نقل فرموده، تا به مقتضاى موقعيت سوره مائده و به مناسبت ايامى كه فكر مسلمانان متوجه امر ولايت و خلافت بوده است، به آنان بفهماند و بگويد كه آن نعمتى كه شايسته است روز نزولش براى اولين و آخرين امت اسلام عيد باشد، همان نعمت ولايت است كه به وسيله آن دين كامل و همه نعمتها تمام مى شود. «و كافر به اين نعمت مستحق عذابى است شديدتر از عذاب ديگر دوزخيان» .
بسيارى از تفاسير اهل سنت گفته اند: يك نفر يهود يا طايفه يهود و يا به قول عبده و نيز يك نفر از نصارى[۵۳]، به مسلمين گفته اند كه اگر آيه اكمال دين و اتمام نعمت بر ما نازل مى شد ما آن را عيد مى گرفتيم.
نصر[۵۴]
پيامبرصلى الله عليه وآله در دنباله سخن خود در بخش پنجم خطبه غدير نتيجه گرفت كه خداوند بهترين ها را براى شما انتخاب كرده است: «پيامبرتان بهترين پيامبر، و وصى شما بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند» و ادامه دادند كه ذريه من از نسل على عليه السلام است. سپس تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى على عليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين على عليه السلام دانستند.
در فراز بعد با قرائت سوره عصر قسم ياد كردند كه مصداق «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» در آخر اين سوره على بن ابى طالب عليه السلام است.
توضيح اينكه:
در سفر حجةالوداع، كاروان غدير وارد آخرين روز مناسك حج شده و روز سيزدهم ذى الحجه است. ايام تشريق كه سه روز در مِنا توقف كرده اند پايان يافته و وارد روز چهارم شده اند. مسجد خيف در مِنا يادگار حضرت ابراهيم خليل عليه السلام است و اكنون آغازى بر خلافت سلاله او خواهد شد. با پايان مراسم حج، برنامه دوم اين سفر يعنى مراسم غدير آغاز مى شود.
در چنين حال و هواى پر از انتظارى، آخرين سوره كاملى كه در يك نزول جبرئيل فرود آمد[۵۵]، زنگ حركت كاروان غدير را به صدا درآورد و آن سوره نصر بود. به محض نزول اين سوره، پيامبرصلى الله عليه وآله به طور رسمى نزديكى مرگ خويش را خبر داد و فرمود: نُعِيَتْ الَىَّ نَفْسى بِأَنَّها مَقْبُوضَةٌ فى هذِهِ السَّنَةِ: نفسم به من خبر مى دهد كه در اين سال قبض روح خواهد شد[۵۶]، يعنى اين سالى كه در پيش است.
و اين گونه بود كه سوره نصر بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:
«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّه وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّه أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً»[۵۷]: «به نام خداوند بخشنده مهربان، آنگاه كه يارى خدا و پيروزى آمد و مردم را ديدى كه گروه گروه وارد دين الهى مى شوند، با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از او طلب مغفرت كن كه او توبه پذير است» .
با نزول اين سوره سه ماجراى مرتبط به هم به وقوع پيوست كه هموار كننده راه براى مراسم عظيم غدير بود:
۱- سؤال مردم درباره جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله
اولين مسئله اى كه پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله به ذهن همه خطور كرد، جانشينى آن حضرت به معناى پر كردن جاى خالى حضرت بود؛ و اين بهترين مقدمه براى آغاز مراسمى بود كه مى توانست پاسخ چنين سؤالى باشد.
اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله كه از يك سو از مطرح كردن مسئله رحلت آن حضرت در حضورش خجالت مى كشيدند، سراغ سلمان فارسى رفتند كه با حضرتش خصوصى تر بود. آنها با توجه به تصريح پيامبرصلى الله عليه وآله درباره رحلتش از سلمان خواستند تا از حضرت بپرسد: امور ما را به كه مى سپارى، و پناه ما چه كسى خواهد بود و محبوبترين افراد نزد او كيست؟
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. سپس فرمود: برادر و وزيرم و جانشينم در اهل بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دِين مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابى طالب است» .[۵۸]
۲-سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله با على عليه السلام درباره خلافت
دومين پيامد نزول سوره نصر آن بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را فرا خواند و به او چنين فرمود:
يا على، آنچه بدان وعده داده شده بودم آمد. فتح آمد و مردم گروه گروه در دين خدا داخل شدند. هيچ كس از تو سزاوارتر به قرار گرفتن در مقام من نيست، به خاطر پيشتر بودن تو در اسلام و نزديكى تو با من و دامادى تو نسبت به من و اينكه سيده زنان جهان نزد توست، و قبل از آن حمايت هايى كه پدرت ابوطالب درباره من داشت و گرفتارى هايى كه هنگام نزول قرآن به خاطر من متحمل شد ... .[۵۹]
اين احتمال وجود دارد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اين سخنان را علناً در حضور مردم به اميرالمؤمنين على عليه السلام فرموده باشد، تا افكار مردم را نسبت به مسئله خلافت آماده تر سازد.
۳- سخنرانى عمومى درباره ولايت
سومين عكس العمل پيامبرصلى الله عليه وآله به نزول سوره نصر آن بود كه در فرصت باقيمانده از آخرين روز مراسم حج، مردم را در مسجد خيف در مِنا جمع كند و براى آينده خلافت پيش بينى هاى اساسى بنمايد.
با توجه به امامت ابدى دوازده امام عليهم السلام كه برنامه خلافت اسلام بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى كردند، پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر جمعيت عظيم حاجيان بر فراز منبر مسجد خيف چنين خطابه خواند:
خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه تر و فكر كننده تر است.
اى مردم، من در ميان شما دو چيز گران بها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو تمسّك كنيد هرگز گمراه نمى شويد و لغزش پيدا نمى كنيد: كتاب خدا و عترت من اهلبيتم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتِ من - و حضرت دو انگشت سبابه را كنار يكديگر قرار دادند - و نمى گويم: مانند اين دو - و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار هم قرار دادند - كه يكى بر ديگرى فضيلت داشته باشد.[۶۰]
هَل اَتى[۶۱]
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير سوره «هَلْ اَتی» را مطرح كرد و نزول اين سوره را درباره على عليه السلام دانست، و با اشاره به مهمترين فراز اين سوره كه مى فرمايد: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً» فرمود: «خداوند در اين سوره شهادت به بهشت نداده مگر براى او» ؛ و آيات اين سوره را مدحى بلند براى على عليه السلام دانسته فرمود: «خدا با اين سوره جز على را مدح نكرده است» .
آن حضرت در دنباله سخن نتيجه گرفت كه خداوند بهترين ها را براى شما انتخاب كرده است: «پيامبرتان بهترين پيامبر، و وصى شما بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند» و ادامه داد كه ذريه من از نسل على عليه السلام است.
وَ لا شَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ فى «هَلْ اَتى عَلَى الاِنْسانِ» اِلاّ لَهُ، وَ لا اَنْزَلَها فى سِواهُ وَ لا مَدَحَ بِها غَيْرَهُ:
و خداوند در سوره «هَلْ اَتى عَلَى الْإِنْسانِ ...»شهادت به بهشت نداده مگر براى او، و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره جز او را مدح نكرده است.
به بيانى ديگر: پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير مدح قرآنى بسيار بلندى درباره مولاى منصوب در غدير بر زبان آورد، كه كتاب آسمانى را يك پارچه به اميرالمؤمنين عليه السلام مرتبط ساخت و اين مهم را در چهار مرحله بيان فرمود.
در آن زمانِ محدود در خطبه بلندِ غدير، سه سوره قرآن به طور كامل مورد تفسير قرار گرفته است. اين نشانه اهميت سوره هاى مزبور در ارتباط با ولايت است، و از سوى ديگر گوياى حضور گسترده قرآن در غدير است. از جمله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير، سوره «هَلْ اَتى»را مطرح كرد و نزول اين سوره را درباره على عليه السلام دانست.
حضرت با اشاره به مهمترين فراز اين سوره كه مى فرمايد: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً» فرمود: «خداوند در اين سوره شهادت به بهشت نداده مگر براى او» ؛ و آيات اين سوره را مدحى بلند براى على عليه السلام دانسته فرمود: «خدا با اين سوره جز على را مدح نكرده است» . آن حضرت در دنباله سخن نتيجه گرفت كه خداوند بهترين ها را براى شما انتخاب كرده است: «پيامبرتان بهترين پيامبر، و وصى شما بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند»و ادامه داد كه ذريه من از نسل على عليه السلام است:
وَ لا شَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ فى «هَلْ اَتى عَلَى الاِنْسانِ» اِلاّ لَهُ، وَ لا اَنْزَلَها فى سِواهُ وَ لا مَدَحَ بِها غَيْرَهُ:
و خداوند در سوره «هَلْ اَتى عَلَى الْإِنْسانِ ...» شهادت به بهشت نداده مگر براى او، و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره جز او را مدح نكرده است.[۶۲]
اين سوره از دو بُعد قابل بررسى است:
۱-موقعيت تاريخى
در اواسط خطبه كه پيامبرصلى الله عليه وآله فضايل عظيم على عليه السلام را بر مى شمرد بر نقطه اى بلند از آن توقف كرد تا به شرح بيشتر آن بپردازد. آن قُله فضيلت رضاى خدا و رسول از على عليه السلام بود، كه يكى از شواهد آن را سوره هل اتى مطرح نمود و در جملاتى كوتاه سوره اى با ۳۱ آيه را در دو جهت تفسير فرمود: اول شأن نزول آن است، و دوم شهادت پروردگار به بهشت.
۲-موقعيت قرآنى
از آيه ۵ تا ۲۲ سوره دهر مربوط به اصل داستان است كه على بن ابى طالب عليه السلام و خانواده اش براى شفاى دو فرزند خود امام حسن و امام حسين عليهما السلام، سه روز روزه نذر كردند.
پس از شفاى فرزندان همه اهل خانه سه روز روزه گرفتند، و هر روز هنگام افطار مستمندى بر در خانه از آنان كمكى خواست. روز اول مسكين و روز دوم يتيم و روز سوم اسيرى بود. همه اهل خانه تنها افطارشان را كه قرص هاى نان بود به فقير دادند و با آب افطار كردند. روز سوم كه ايثار اهل اين خانه به اوج خود رسيد و جز آب خوراك ديگرى نداشتند، ذات الهى سوره اى را با ثنايى بلند براى آنان نازل كرد:
«... إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً . عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّه يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً . يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً . إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً . إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً . فَوَقاهُمُ اللَّه شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً . وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً . مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً . وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً . وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا . قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً . وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً . عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً . وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ . إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً . وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً . عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ . وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً . إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً...» :
«نيكان از كاسه اى خواهند نوشيد كه با عطر كافور ممزوج است. چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى آشامند و آن را به اختيار خود باز مى كنند. آنان به نذر خويش وفا مى نمايند و از روزى كه سختيش همه را فرا مى گيرد مى ترسند. آنان به خاطر حب الهى به فقير و اسير و يتيم غذا مى دهند، و مى گويند: ما به خاطر خدا به شما طعام مى دهيم و از شما انتظار پاداش و سپاسى نداريم. ما از قهر پروردگار در روزى كه از رنج و سختى آن رخسار خلق درهم و غمگين است مى ترسيم.
خدا هم آنان را از شر و فتنه آن روز محفوظ داشته و به آنان روى خندان و دل شادان عطا نمود. جزاى آنان در برابر آنچه صبر كردند باغ بهشت و حرير بهشتى است، كه در آن بهشت بر تختها تكيه زنند، و در آنجا نه آفتاب سوزان و نه سرماى سخت بينند، بلكه در هوايى خوش و باغى دلكش تفريح كنند.
سايه درختان بهشتى بر سر آنان و ميوه هايش در دسترس و اختيار آنان است. با جامه اى سيمين و كوزه هاى بلورين بر آنان دور زنند؛ بلورهايى كه به رنگ نقره و به اندازه اهلش مقدر كرده اند. در آنجا از كاسه هايى به آنان مى نوشانند كه طبعش از زنجبيل است. در آنجا چشمه اى است كه نامش «سلسبیل» است.
اطراف آن بهشتيان پسرانى كه هميشه نوجوانند در طوافند، كه هر گاه آنان را بنگرى گمان مى كنى مرواريدهاى منتشر شده اند. و چون آن جايگاه نيكو را تماشا كنى عالمى پر نعمت و كشورى بى نهايت بزرگ خواهى يافت. بر قامت بهشتيان لباسى از سندس سبز و استبرق و بر دست هايشان دستبندى از نقره است، و پروردگارشان شرابى پاكيزه به آنان مى نوشاند. اين بهشت پاداش شماست، و سعيتان مشكور و مقبول است.
۳-تحليل اعتقادى
يك گروه نيكوكار در اول اين سوره با عنوان «ابرار»مطرح شده كه خداوند داستان اخلاص در عمل و ايثار كامل عيار آنان را با عظمت تمام بيان فرموده و بهشت و نعمت هاى آن را به عنوان سپاس به آنان ارزانى داشته است.
از سوى ديگر در ضمن اين داستان به دو جهت مهم اشاره فرموده است: يكى قبولى اين ايثار و اخلاص به درگاه خداوند، و ديگرى شهادت به بهشت براى اهل اين آيه.
پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير هر سه نكته را زير ذره بين اعتقاد مردم مى برد. از يك سو مى فرمايد: خداوند در اين سوره بهشت را براى على بن ابى طالب ضمانت كرده و فرموده است: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً». يعنى اى مردمى كه با گروه ضد على عليه السلام روبرو خواهيد شد و اهل سقيفه او را به طناب خواهند كشيد، بدانيد كه حق با اهل بهشت است كه بهشت به بركت آنان خلق شده است. اگر دشمنانش گفتند: «خلافت و نبوت در يك خانواده جمع نمى شود» ، بدانيد كه آنان دروغ مى گويند، چرا كه على اهل بهشت است و جز راست نمى گويد. اگر كسى با على مخالفت كرد بدانيد راه على راه بهشت است، و اگر با على بوديد شما را به بهشت رهنمون مى گردد.
از جهت ديگرى تصريح مى كند كه شأن نزول اين سوره على و خاندان اوست، و اين همه فضيلت و اين همه مديحه الهى در شأن او نازل شده است. مبادا به صاحبان چنين فضيلتى بىحرمتى شود و آتش بر در خانه آنان به پا شود، و نعره هاى مهاجمين بانوى «هَلْ أَتى» را دچار سقط جنين نمايد و با ضرباتى مهلك مجروح شود و كار به شهادتش بيانجامد!
دريغا كه چه زود مردم حرمت خاندانِ «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» را شكستند، و از اين فراز غدير هشتاد روز نگذشته بر خانه «جَنَّةً وَ حَرِيراً» حمله آوردند و بسته هاى هيزم را اطراف ديوار آن چيدند و آتشگيره آوردند و آن را آتش زدند و درِ خانه را شكستند و سينه و پهلوى بانوى خانه را بين در و ديوار خُرد كردند!!
سپس طناب بر گردن بزرگِ خانه انداختند و او را براى بيعت با سركرده سقيفه با شمشيرهاى آخته بردند، و تا مرز قتل او پيش رفتند، و تا او را خانه نشين نكردند دست بر نداشتند. گويا اين پاسخى به مدح خداوند و شهادت او به بهشت براى اين خاندان بود!
در آخر جا دارد به چند نكته اشاره شود:
۱. يكى از موضوعاتى كه در تأليف يا ساير فعاليت هاى فرهنگى غدير بسيار اهميت دارد هفته غدير است، و نيز يكى از رخدادهاى هفته غدير - به غير از خود غدير - است، ماجراى ماجراى روزه و صدقه دادن پيامبرصلى الله عليه وآله و اهلبيت عليهم السلام و نزول سوره «هل أتى» است.
۲. در ايام دهه غديريه رخدادهاى متعددى اتفاق افتاده است. يكى از اين رخدادها نزول سوره هلاتى در روز ۲۵ ذيحجة الحرام است. سوره اى كه اين گونه شروع مى شود: «هل اتى على الانسان حين من الدهر» و سوره «انسان» و «دهر» و «ابرار» نيز ناميده مى شود. اين سوره در حق اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين عليهم السلام و فضّه خادمه نازل شده است.
۳. زيارت غديريه زيارتى زيبا و جامع است. يكى از مطالبى كه در اين زيارت به آن اشاره شده نزول سوره هل اتى درباره اهلبيت عليهم السلام است: انت مُطعم الطعام على حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً لوجه اللَّه، لا تريد منهم جزاءاً و لا شكوراً.
براى موارد بيشتر در مورد «سوره»مراجعه شود به عنوان: تفسير، و عنوان: قرآن.
پانویس
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۶.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۳. تفسيرالقمى: ج ۲ ص ۴۲۸.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۴ - ۳۳.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۴۶ - ۱۳۷
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱۲ - ۲۰۱ ۱۸۶ - ۱۷۹ ۱۴۶ - ۱۳۷ ۵۹. اسرار غدير: ص ۲۰۱. ژرفاى غدير: ص ۹۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۸ - ۳۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۸.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷ پاورقى ۷ از نسخه «ب»
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷ پاورقى ۷ از نسخه «ج» و «و» .
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۲۰۰. غدير از زبان مولى: ص ۳۴. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۱۹-۳۲۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۰۶. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰ ۳۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۸۶ - ۱۷۹.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۷ بخش ۵ .
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۷ بخش ۵ پاورقى ۹ از كتاب اقبال.
- ↑ از غدير تا الغدير: ص ۹۷-۱۰۳.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ طور / ۳۰.
- ↑ از غدير تا الغدير: ص ۳۲-۵۲.
- ↑ مائده / ۱.
- ↑ مائده / ۱.
- ↑ غافر (مكى) / ۷۹
- ↑ نحل (مكى) / ۵
- ↑ حج (مدنى، قبل از سوره مائده نازل شده است) / ۳۰
- ↑ مائده / ۲.
- ↑ مائده / ۲.
- ↑ مائده / ۲.
- ↑ بقره / ۱۷۷.
- ↑ مائده / ۲.
- ↑ اين جمله اشاره است به روايتى كه اهل سنت نقل مى كنند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: ان لكل نبى حوارى، و ان حوارى الزبير بن العوام: هر پيامبرى حوارىاى دارد، و حوارى من زبير است. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۴۹. مسند احمد بن حنبل: ج ۱ ص ۱۰۲ ۸۹ ح ۶۸۰ .
- ↑ مروج الذهب: ج ۲ ص ۳۸۴.
- ↑ مائده / ۱.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ كه عبارت بودند از قد، توأم، رقيب، حنس، نافس، مسبل و معلى، فذ، يك سهم از بيست و هشت سهم را داشت و به ترتيب هر تيرى يك سهم اضافه بر قبلى داشت، تا معلى كه هفت سهم مى برد. تاريخ يعقوبى: ج ۱ ص ۲۵۹.
- ↑ و آنها عبارت بودند از: سفيح، منيح و وغد (همان كتاب) . تاريخ يعقوبى: ج ۱ ص ۲۵۹.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ مائده / ۱.
- ↑ تفسير نوين: ص ۱۱۵ (مقدمه). دكتر طه حسين در كتاب مرآة الاسلام: ص ۱۴۹، نظم و اسلوب قرآن را از وجوه اعجاز آن شمرده و مفصل در اين باره بحث كرده است.
- ↑ تكاثر / ۸ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۸ ح ۱۲.
- ↑ اسلام نياوردند، بلكه تظاهر به آن نمودند و كفر خويش را پنهان داشتند. نهج البلاغه: نامه) .
- ↑ مائده / ۶۷ .
- ↑ مائده / ۶۷ .
- ↑ اين روايت از احاديث متواتر اسلامى است كه هر دو فريق (شيعه: الرسائل العشر: ص ۱۲۷، و اهل سنت: مسند احمد: ج ۴ ص ۱۲۵) از پيامبرصلى الله عليه وآله به اسناد مختلف نقل كرده اند.
- ↑ اين تفسيرى است كه مفسران براى «ملوك» در «و جعلكم ملوكاً و آتاكم ما لم يؤت احداً من العالمين» بيان كرده اند.
- ↑ بقره / ۵۸ : «و ادخلوا الباب سجّداً و قولوا حطّة نغفر لكم خطيكم و سنزيد المحسنين». و اعراف۱۶۱، با كمى اختلاف.
- ↑ الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۷۳، در ذيل آيه ۵۸ سوره بقره. كنز العمال: ج ۲ ص ۴۳۵. و بسيارى ديگر از محدثان اهل سنت.
- ↑ نساء / ۵۴ . به نقل از: تفسير صافى: ج ۱ ص ۴۶.
- ↑ مائده / ۴۱.
- ↑ تفسير القرآن الكريم (تفسير المنار) : ج ۶ ص ۱۵۵.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۵۹ - ۵۷ . واقعه قرآنى غدير: ص ۹۲.
- ↑ عدة الداعى: ص ۲۷۹.
- ↑ تفسير نورالثقلين: ج ۵ ص ۶۸۹ ح ۱. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ ح ۶ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۸ ۱۷۱. الاقبال: ص ۴۵۳ - ۴۵۹. تفسيرالقمى: ص ۱۵۹.
- ↑ نصر / ۱-۳.
- ↑ تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۸۵ . شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد) : ج ۹ ص ۱۷۴. ينابيع المودة: ج ۲ ص ۴۹۵ ح ۳۸۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۶۸ ح ۵ . تفسير القمى: ج ۱ ص ۳.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۸۶ - ۱۷۹. اسرار غدير: ص ۲۰۶. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۴ - ۴۱. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۱. غدير در آئينه كتاب: ص ۳۲. غدير در گذر زمان )مهدى پور( : ص ۱۱۹ ۷۵ ۶۵ - ۶۲. زيارت غديريه: ص۴-۹.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۷ بخش ۵ .