شباهت امت پیامبر با امت حضرت موسی
شباهت امت پيامبر صلى الله عليه و آله با امت حضرت موسى عليه السلام[۱]
از جمله شباهت هاى اصحاب حضرت موسی علیه السلام با اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و يا بالعكس را اين گونه مى توان بيان كرد:
خداوند در بخش پايانى آیه اکمال مى فرمايد: «خدا تو را از مردم حفظ مى كند». معلوم مى شود نگرانى پيامبر صلى الله عليه و آله از خطر جانى و نظامى نبود، به همان دو شاهدى كه ياد شد.
بلكه عمده خطر داخلى و جوّ سازى مردم حجاز بود؛ كه مبادا بر اثر ضعف فرهنگى دچار شبهه شوند و بگويند:
رسول الله صلى الله عليه و آله داعيه رسالت در سر پروراند تا مردم را محكوم خاندان خود كرده، پسر عمو و داماد خود را جانشين خويش كند، و در نتيجه امارت بر مردم را ميراث و موروث خاندان خود گرداند.
اين ترس همواره هست، و ترس نظامى نيست تا كسى بگويد من خوف ندارم و خون شهيد مؤثر است. اگر مردم جاهل عوام بودند و قدرت تحليل نداشتند، رهبر الهى نيز كارى از پيش نمى برد.
توضيح اين كه:
بدترين مشكل براى رهبران الهى ضعف فرهنگى مردم است. حضرت موسى عليه السلام - كه از پيامبران بزرگ اولو العزم بود - كسى است كه بين دريا و شمشير نمى ترسيد؛ وقتى ذات اقدس خداوند به او دستور داد به سوى دريا حركت كن، بنى اسرائيل معترضانه به او گفتند: اى موسى! دريا در پيش رو و شمشير فراعنه در پشت سر ماست و ما را بين دو مرگ ميخكوب كرده اى.
موسى عليه السلام گفت: چنين نيست، زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد: «كَلاَّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ».[۲] با حرف ردع «كلاّ» آنان را خاموش كرد و فرمود:
امواج دريا و شمشير فراعنه در اختيار خداست. اگر خدا بگويد بازگرد باز مى گردم و پيروز مى شوم، و اگر بگويد به دريا برو به دريا مى روم.
گاهى فرمانده در ميدان نبرد به سربازان خود دستور پايدارى مى دهد و شهادت در راه خدا را فضيلت معرفى مى كند، ولى گاهى تشر مى زند و مى گويد:«كلاّ» يعنى ما در امانيم.
وقتى پيروان حضرت موسى عليه السلام گفتند: بين دو مرگ گرفتار شديم، كليم خدا نفرمود: صبر كنيد كه خدا صابران را دوست دارد، و اگر شهيد شديم اجرمان با خداست.
بلكه فرمود: ما بين دو مرگ نجات پيدا كرده و پيروزيم.
خدا فرمود: با عصاى خود به دريا بزن«اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ».[۳] موسى عليه السلام عصاى خود را به دريا زد و دريا بستر خاكى شد و آن ها گذشتند.
ولى چون فرعون و فرعونيان آمدند در كام امواج خروشان غرق شدند: «فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ».[۴]
موساى كليم عليه السلام - كه بين دو مرگ به ياد خدا بود و امنيت خود را از خدا دريافت كرد - احساس ترس نكرد. اما وقتى ساحران فرعون چوب ها و طناب ها را در ميدان مبارزه انداختند:
«سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ».[۵]
مردم كه تماشاچى ميدان مسابقه بودند، ديدند مارهاى فراوانى در اين ميدان در جنب و جوش است.
موسايى كه عصا را اژدها مى كند و خود اژدها افكن است، در اين صحنه ترسيد: «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى».[۶]
امير المؤمنين عليه السلام در تحليل ترس حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد:«لَمْ يُوجِسْ مُوسَى عليه السلام خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ».[۷]
موساى كليم عليه السلام بر خود نترسيد، بلكه ترس وى از اين بود كه جاهلان پيروز شوند و مردم را به گمراهى بكشانند.
ترس موساى كليم عليه السلام از اين بود كه ساحران با عصاها و طناب ها ميدان مسابقه را ميدان مار كردند.
او اگر عصا را بيندازد و آن هم يک مار شود و مردم نتوانند بين سحر ساحران و اعجاز او فرق بگذارند چه كند؟ كسى كه نتواند بين سحر و معجزه فرق بگذارد، با او چه مى توان كرد؟
آن صحنه جاى اين بود كه كسى از سر نصيحت بگويد:
سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار، زيرا بر اثر ضعف فكرى مردم سحر با معجزه پهلو مى زد، و موساى كليم عليه السلام از ضعف فكرى مردم مى ترسيد.
هراس رسول گرامى صلى الله عليه و آله نيز از اين بود كه مردم نتوانند تشخيص دهند كه ولايت على بن ابى طالب عليه السلام در رخداد غدير حكم خدا و نصب الهى است، و اين كه شخصيت على عليه السلام همانند ندارد و هرگز سخن از امارت و سلطنت نيست.
خداى سبحان كه فرمود: «وَاللَّهُ يَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ» يعنى كارى مى كنم كه طرز فكر مردم دگرگون شود و مردم كار تو را توطئه نپندارد و تو را متهم نكنند. چنان كه به موساى كليم عليه السلام بشارت داد:
«قُلۡنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى»[۸]؛«نترس كه تو خود برتر و پيروزى. و آن چه در دست دارى بينداز تا هر چه را ساخته اند ببلعد».
در حقيقت آن چه سر هم بندى كرده و به ديگران نشان مى دهند افسوس افسون گران است، و افسون گر هر جا برود رستگار نمى شود.
مردم خواهند ديد كه در صحنه مسابقه اژدهايى حركت مى كند ولى چيزى جز چوب هاى خشک و طناب هاى بى روح و سرد نيست.
آخرالامر هم كيد و صنع ساحران را بلعيده مى شود، نه چوب و عصا و طناب. خداى سبحان با چنين اهميتى حادثه غدير را براى رسول گرامى صلى الله عليه و آله تحليل و تبيين كرد.