عوامل انحراف از واقعه غدیر خم

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۲ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== ‌‌‌عـوامل‌ انحراف از واقعه غدیر خم<ref>مهدی ابراهيمی. دانشيار گروه معارف اسلامی دانشگاه علوم‌ پزشـكی مـشهد‌.</ref> == === چکیده: === يكي از مهم‌ترين مسائل تاريخي اسلام‌، جريان خلافت بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله است كه به‌رغم انـتصاب علي عل...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

‌‌‌عـوامل‌ انحراف از واقعه غدیر خم[۱]

چکیده:

يكي از مهم‌ترين مسائل تاريخي اسلام‌، جريان خلافت بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله است كه به‌رغم انـتصاب علي علیه السلام به خلافت از‌ سوی رسول خداصلی الله علیه و آله، جامعهِ‌ آن‌ روز این مهم را نپذيرفت و زمينه ايجـاد دو فرقه بزرگ شيعه و سـنّی در اسـلام فراهم شد.

عواملی كه باعث گردید خلافت علي علیه السلام از بُعد اجتماعي پذيرفته نشود عبارت‌اند از:

۱- وجود زمينه‌هاي‌ پنهان اختلاف سياسي میان اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله با آن حضرت؛

۲- عدم خوشایندی عده‌ای از اصحاب و نخبگان از طرح واقعه غدیر و نـبود زمان کافی برای تبلیغ آن؛

۳- نابسامانی اوضاع فرهنگي و نبود انگيزه براي‌ دفاع‌ از حقانيت خلافت علي علیه السلام از سوی مردم؛

۴- عدم تحمّل جنبه‌هاي عدالتخواهي و صداقت شخصيت علي علیه السلام از سوی برخی گروه‌های خاص تأثیرگذار.

کلید واژه‌ها:

خـلافت، غـدير، امام علي علیه السلام، اختلاف سياسي، آسيب.

مقدمه‌

تاريخ‌ اسلام داراي فراز و نشيب‌هاي بسياري است و يكي از حساس‌ترين آنها خلافت بعد از پيامبر9است. پيدايش دو گروه مهم «شيعه و سنّي» بعد از ارتحال پيامبرصلی الله علیه و آله سؤال مهمي را ايجاد‌ كرد‌ که وضـعيت جـامعه اسلامي بعد از پيامبر چگونه بود؟

آيا همان ارزش‌هاي اسلامي كه پيامبر بنيانگذار آن بود بعد از ایشان هم باقي ماند؟

آيا پيامبر صلی الله علیه و آله وضعيت موجود را پيش‌بيني مي‌كرد؟

رهبري‌ جامعه‌ اسلامي‌ بعد از پيامبرصلی الله علیه و آله به چه‌ ميزان‌ نزد‌ پيامبررصلی الله علیه و آله داراي اهـميت بود؟

و اگـر پيامبررصلی الله علیه و آله به اين مسئله اهميت مي‌داد و جانشين تعيين كرد، چرا در جامعه چنين شكاف عميقي میان دوگروه‌ مهم‌ شيعه‌ و سنّي به وجود آمد؟

ريشه همه اين حوادث به‌ بحث‌ رهبري بعد از پيامبررصلی الله علیه و آله بر مـي‌گردد كه بـا عـنوان امامت و خلافت از نظر شيعه و سـنّي مـطرح شـده است.

آنچه‌ در‌ اين‌ نوشتار پيگيري مي‌شود پاسخگویي به اين سؤال‌هاست كه جامعه اسلامي‌ بعد از پيامبررصلی الله علیه و آله دچار چه آسيب‌ها و آفت‌هایي بود كه سخن پيامبرصلی الله علیه و آله را در بـحث رهـبري نـاديده گرفت؟

آيا اين‌ وضعيت‌ بلافاصله‌ بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله به طور اتـفاقي پدیـد آمد يا اينكه ريشه‌هاي‌ آن‌ در زمان پيامبر صلی الله علیه و آله نيز به چشم مي‌خورد؟

آيا حوادث پشت پرده‌اي از نظر سياسي وجود دارد كه‌ بتوان‌ اوضاع‌ جـامعه بـعد از پيامـبر صلی الله علیه و آله را پيش‌بيني كرد؟

پاسخ دقيق به اين سؤالات مستلزم‌ بررسي‌ دقيق‌ وضعيت سـياسي و اجتماعي آن روز با نگاه آسيب شناسانه است.

با توجه به اين‌ مقدمه‌، براي‌ پاسخگویي به سؤال‌های یادشده به عـوامل و زمـينه‌هايی کـه به عدم پذيرش خلافت علي علیه السلام بعد‌ از‌ پيامبرصلی الله علیه و آله انجامید و واقعه غدير را دچار آسـيب کـرد، مي‌پردازيم:

عامل اول- اختلاف سياسي‌ صحابه‌ با‌ پيامبر صلی الله علیه و آله

اختلاف بزرگان جامعه با رهبري هميشه به صورت عـلنی بـروز نـمی‌کند، بلکه به‌ شکل‌ غير رسمی و غير علنی و يا با بی‌توجهی به سخن رهـبری ظـهور مـی‌کند. اين‌ نوع‌ مخالفت‌ بيشتر در مواردی رخ می‌دهد که مرحله سازماندهي اجتماعي و قانونمندي و تثبيت عقلاني يا نـظری آنـ‌ عـقيده‌ و مکتب سپری شده و به تبع آن، قدرت اجتماعي و سياسی ايجاد مي‌شود.

مواردي‌ از‌ اين‌ نوع اخـتلاف را در زمـان حيات پيامبرصلی الله علیه و آله به شرح ذیل می‌توان برشمرد:

مورد اوّل- صلح‌ حديبيه‌

پس‌ از جنگ احـزاب کـه اسـلام در منطقه ثبات نسبي پيدا كرد و با‌ چنين‌ زمينه‌اي پيامبرصلی الله علیه و آله تصميم گرفت همراه با مسلمانان براي زيارت بـه مـكه بروند و آن‌گاه كه ورود آنان‌ به‌ مكه با مشكل مواجه شد، به‌رغم برتري مسلمانان و آمـادگي آنـان بـراي نبرد‌ و پيماني‌ كه پيامبر صلی الله علیه و آله از آنان گرفته بودند، آن‌ حضرت‌ پيشنهاد‌ صلح با قريش را پذيرفت.

پذيرش اين‌ پيشـنهاد‌ كه در نـظر بعضي از مسلمانان نوعي ننگ و خواري به شمار مي‌آمد با‌ اعتراض‌ جمعي از صـحابه روبـه‌رو شـد‌.

اين‌ موضوع در‌ بسياري‌ از‌ كتب تاريخي نقل شده است و در‌ اينجا‌ برای اختصار، آن را از تاريخ ابن هشام نـقل مـي‌كنيم:

«وقـتي جريان‌ صلح‌ به پايان رسيد و صلحنامه نوشته شد‌، عمر با حالت اعتراض‌ بـرخاست‌ و پيش ابـوبكر رفت و گفت: آيا‌ او‌ رسول خدا نيست؟ آيا ما مسلمان نيستيم؟ آيا آنها مشرك نيستند؟

ابوبكر گفت: بلي.

سپس عمر‌ گفت‌: پس چرا بـايد خـواري را‌ در‌ دين‌ خودمان بپذيريم؟

ابوبكر گفت‌: ای‌ عمر، امر رسول‌الله را‌ بگير‌. من شهادت مـي‌دهم كه او رسـول خداست.

عمر گفت: من هم شهادت مـي‌دهم. سـپس‌ عـمر‌ نزد رسول الله9 آمد و همان جملات‌ را‌ تكرار كرد‌. آنـ‌گاه‌ پيامـبر‌ صلی الله علیه و آله فرمود: من بنده خدا‌ و رسول او هستم و امر او را هرگز مخالفت نمي‌كنم و شما هم حـق مـرا ضايع نكنيد‌» [۲]

در اين حـادثه‌ چـنان‌ كه‌ مـشاهده‌ مـي‌شود‌، اولاً عـمر به‌ خود‌ اجازه مي‌دهد صداي اعـتراض را بـلند كند و براي تحريك افراد ديگر عليه پيامبر 9نيز رايزني مي‌كند‌ و قطعاً‌ هـمان‌طور‌ كه در تـاريخ منعكس است مخالفت منحصر‌ به‌ او‌ نـبوده‌ است‌.

لذا‌ وقتي پيامبر بـه عـنوان اتمام سفر «هدي» كردند و سـر تـراشيدند، جمع زيادي از مسلمانان ابتدا تعلل ورزيدند. ثانياً اين اختلاف به لحاظ سياسي فروكش نكرد؛ زيرا نـتايج‌ صـلح نياز به گذشت زمان داشـت و پيامـبر9 نـمي‌توانست آن را براي مردم تـشريح كنـد يا اگر تشريح مي‌كرد مـقبول نـمي‌افتاد.

بنابر اين پيامبر 9از عنصر ايماني مردم استفاده كرد و آنان‌ را‌ به اطاعت فراخواند اما در درون آنان همچنان زمـينه مـخالفت وجود داشت.

مورد دوم- تقسيم غنائم در جـنگ حـنين

جنگ حـنين بـعد از فـتح مكه و در شرایطي كه احتمال‌ وقـوع‌ جنگ داده نمي‌شد، اتفاق افتاد. در این جنگ، بعضي از مردم مكه نيز حضور داشتند؛ گرچه حضور عـده زيادي از آنـان از سر‌ اخلاص‌ نبود.

بعد از پایان جـنگ‌، پيامـبر‌9 از بـاب «مـؤلفة قـلوبهم» قسمت عمده‌ای از غـنائم را بـه اهالي مكه داد و از این‌رو سهم مجاهدان به شدت كم شد. در اينجا دو‌ اعتراض‌ به رسول‌خدا9 صورت گرفت‌: يكي‌ اعتراض ذوالخـويصره بـود كه بـعداً رهبري خوارج را به عهده گرفت.

اين اعتراض جـنبه اعـتقادي داشـت و او خـطاب بـه پيامـبر9 گفت: مي‌بينم كه به عدالت رفتار نمي‌كني؟

حضرت فرمود: واي بر‌ تو‌! اگر من به عدالت رفتار نكنم، پس چه كسي به عدالت عمل مي‌كند؟ [۳]

دوم اعتراض انصار بود كه گمان مـي‌كردند پيامبر9 به قريش كه مسلمان شده‌اند اهتمام‌ بيشتري‌ دارد. سعد‌ بن عباده از طرف انصار اين اعتراض را كه بيشتر جنبه قومي و ملي داشت مطرح كرد. پيامبر‌9 در پاسخ او انصار را گرد آورد و سخنان مهم و دقيقي در‌ مقابل‌ آنان‌ ايراد كرد و سوابق اسـلام آنـان را برشمرد و آنان را از دنياطلبي بر حذر داشت .[۴]

‌‌آنچه‌ در اين اعتراض‌ها اهمیت دارد، جرئت و جسارتي است كه از جنبه اعتقادي و ملي‌ در‌ مقابل‌ رسول خدا9 ابراز مي‌شود. شگفت آنكه فردي به اعتراض اعتقادي دامن مـي‌زند كه در تـاريخ‌ سردمدار يك جريان اعتقادي به نام خوارج قرار مي‌گيرد و اعتراض قومي از سوی‌ كسي ابراز مي‌شود كه‌ يكي‌ از بنيانگذاران اصلي سقيفه و مدعي درجة اول خلافت است.

مـورد سـوم - نامه نانوشته (ماجراي يوم الخمیس)

يكي از حـوادث مـهم تاريخ اسلام كه در جوامع تاريخي شيعه و سنّي نقل شده تقاضاي‌ پيامبر صلی الله علیه و آله براي آوردن قلم و كاغذ است. هنگامي كه بیماری پيامبرصلی الله علیه و آله شدت گرفته بود، آن حضرت فرمود بنا دارد چـيزي را امـلا كند كه مردم پس از ايشان گـمراه نـشوند. اين تقاضا‌ مورد‌ اجابت قرار نگرفت و باعث شد كه ياران با يكديگر درگير شوند، حتي بعضي اين جمله را بر زبان آوردند كه پيامبرصلی الله علیه و آله هذيان مي‌گويد و طبق نقل بعضي از تواريخ اهل سنت‌ گويندة‌ اين سخن عمر بـود.[۵]

حال با توجه به اين موضوع و جدای از جزئيات تاريخي آن، قدر مسلّم اين سخن میان ياران نزديك پيامبر‌9 در‌ كنار بستر ایشان گفته شده است. گرچه شواهد تاريخي نشان مي‌دهد كه اصـحاب احـتمال مي‌دادند كه پيامـبرصلی الله علیه و آله دربارة مسئله جانشين مي‌خواهد سخن بگويد و حتي با ترديد نسبت به اينکه‌ مقصود‌ پيامبر‌ چه بود، سـؤال اين است‌ كه‌ چرا‌ با وجود تقاضاي پيامبرصلی الله علیه و آله، اصحاب مخالفت مي‌كنند؟

آيا با اين وضـعيت، اگـر پيامـبرصلی الله علیه و آله جانشيني را هم معين كند اصحاب بدون چون و چرا‌ او‌ را‌ خواهند پذيرفت؟

آيا شخصيت پيامبرصلی الله علیه و آله براي اصحاب آن‌قدر اهميت‌ نداشت‌ كه اين تـقاضا ‌ ‌بـرآورده شود؟

و آيا پافشاري پيامبر صلی الله علیه و آله بر اين تقاضا و بر فرض كه بر تعيين جانشين اصرار مي‌فرمود آيا‌ خطر‌ جـاني‌ جـانشين پيامـبرصلی الله علیه و آله را تهديد نمي‌كرد؟

اينها نقاط تاريك و كور تاريخ اسلام‌ است كه بايد از بعد جامعه شناختي مورد توجه و تحليل قـرار گيرد.

مورد چهارم- سپاهي كه بسيج نشد‌

يكي‌ از‌ حوادث مهم در اواخر عمر پيامبرصلی الله علیه و آله و تقريباً مـقارن بيماري آن حضرت‌، بسيج‌ سـپاهي بـه فرماندهي اسامة بن زيد بود كه كه به لشكر اسامه شهرت يافت. پيامبرصلی الله علیه و آله او‌ را‌ كه‌ جوان بود به فرماندهي سپاه برگزيد تا به مرزهاي روم برود و به‌ بزرگاني‌ از‌ صحابه مانند ابوبكر و عمر نيز فرمود تا هـمراه سپاه شوند.[۶]

اين‌ سپاه‌ به‌ بهانه‌هاي مختلف بسيج نشد. جواني فرمانده سپاه براي بعضي بهانه شد و برخی ديگر وضعيت‌ پيامبر‌9 را بهانه عدم حركت خود قرار دادند و تعلل بعضي و عوامل جـنبي ديگـر همه‌ دست‌ به‌ دست هم داد تا اين لشكر بسيج نشود.

عامل دوم – کم توجهی به ابعاد‌ گسترده‌ غدير

حادثه غدير به عنوان يكي از جريان‌هاي مهم در تاريخ اسلام مطرح‌ است‌. از‌ نظر شيعه اين حادثه مـهم‌ترين دليل انـتصاب علي علیه السلام به عنوان امام و خليفه مسلمانان بعد از‌ پيامبر صلی الله علیه و آله است.

رسول خداصلی الله علیه و آله در اين جريان طبق نقل‌هاي متواتر فرمود: «مَن كنتُ‌ مولاه‌ فَعَلیٌّ‌ مولاه» [۷]

اين حادثه از نظر اهل سنت هـم داراي اهـميت است‌؛ زيرا‌ مشروعيت‌ نظام خلافت بعد از پيامبرصلی الله علیه و آله به نتيجه بحث كلامي در مورد غدير‌ بستگي‌ دارد.

در ادامه ضمن بيان نكاتي به ابعاد مختلف آسيب شناسی اين عامل مي‌پردازيم:

نكته اوّل‌ - عدم‌ نگرش صحيح سـياسي بـه حـادثه غدير

شواهد تاريخي نشان مـي‌دهد كه بـزرگان‌ جـامعه‌ و مردم هرچند اين حادثه را انكار نکرده‌اند‌، چنان‌ كه‌ در مقابل استدلال‌هاي امام علي7 و دیگر صحابه‌ به‌ حادثه غدير انكاري از سوی افراد ديده نمي‌شود.[۸]

اما‌ با‌ نگرش سياسيِ یکسانی هم به‌ اينـ‌ حـادثه نگاه‌ نمی‌كردند‌. چگونگی‌ شكل‌گيري سقيفه بيانگر نگرش‌های متعدد و مختلف‌ سياسی‌ است. مناقشات و مشاجرات فراوانی در سقيفه رخ داد. سعد بن عباده از‌ قـبيله‌ خـزرج اولين فـردي است كه در‌ محل سقيفه حضور داشت‌ و چون‌ ابوبكر و عمر و ابوعبيده جـراح از‌ اين‌ ماجرا آگاه شدند به همراه گروهي از مهاجران به سقيفه آمدند.

آيا خليفه‌ از‌ مهاجرين باشد يا انصار، يا‌ هرکدام‌ خليفه‌ای‌ داشـته باشند؟

يادآوري اخـتلاف‌ مـیان‌ اوس و خزرج بعضي نگاه‌ها‌ را‌ از سعدبن عباده منصرف کرد و كفه ترازوي خلافت را بـه نـفع مهاجرين چرخاند و شانس‌ خلافت‌ براي ابوبكر را كه چهره موجه‌تري‌ نسبت‌ به بقيه‌ داشت‌ فزوني‌ داد. در اين ميان‌ زمزمه بـعضي كه مـي‌خواستند عـلي7 را مطرح كنند نيز با زيركي سركوب شد و بيعت با‌ ابوبكر‌ در سقيفه شكل گـرفت.

امـا در‌ بـيرون‌ سقيفه‌ هم‌ دنيا‌ مداراني بودند كه‌ به‌ خاطر دنيا حاضر نبودند اين جريان را بپذيرند و هـم دينـ‌مداراني كه خـطر انحراف را در اسلام‌ به‌ وضوح‌ مي‌ديدند زير بار خلافت ساختگي نمي‌رفتند. دنيا‌ مداران‌ اين‌ صحنه‌ بـني‌ امـيه‌ بودند كه چون شانس سياسي نداشتند چنين وانمود کردند كه خواهان اسلام پيامبر9 هستند ولذا خـود را بـه عـلي7 رسانيدند و او را به ستاندن حق خود تحريك‌ كردند، اما علي7 كه به نيت آنان آگاه بـود هـيچ‌گاه روي خوش به آنان نشان نداد.

اما دين‌مداران اين صحنه بني هاشم و در پیشاپیش آنان عـلي7 اسـت كه در سـقيفه‌ حضور‌ ندارند. عدم حضور بني هاشم مشروعيت سقيفه را زير سؤال مي‌برد؛ زيرا اگر قرار است امت اسـلامي بـعد از پيامبر9 براي او جانشين تعيين كنند به‌طور مسلم نزديك‌ترين قوم‌ به‌ پيامبر9، بـني هـاشم هـستند و بايد در تعيين سرنوشت امت اسلامي دخالت داشته باشند.

اما حوادث به گونه‌ای رقم خورد كه گـويا تـعمدي در‌ كار‌ بـود كه بني هاشم حضور‌ نداشته‌ باشند. حتی تلاش‌هاي افرادي مثل براءبن عازب و فـضل بـن عباس و خالد بن سعيد نيز براي بازگرداندن مسئله خلافت به سمت علي7 بي‌نتيجه ماند.

تنها‌ عـذري‌ كه عـمربعد از اتمام‌ اين‌ حوادث آورد اين بود كه گفت از تفرق جامعه با طرح خلافت علي7 نـگران بـوده است[۹]، در حالي كه معلوم نيست اگـر اين بـزرگان آشـوب سقيفه‌ را‌ پا نمي‌كردند، چه نگراني از اين مسئله وجود داشت؟

نـكته دوم - فـاصله كوتاه غدير با وفات پيامبر9

رهبري جامعه با پذيرش مردم مقبوليت می‌يابد و بين انـتصاب عـلي7 تا زمان وفات پيامبر‌9 كهـ‌ سـقيفه شكل‌ مـي‌گيرد حـدود هـفتاد روز فاصله است؛ هر چند مقدار زيادي از اين مـدت بـا مسئله بيماري پيامبر‌9 همزمان است؛ لذا از نظر سياسي و اجتماعي زمينه تبليغ عادي بـرای‌ پذيرشـ‌ مردم‌ فراهم نبود.

به ویژه کـه ذهن امت اسلامي مـتوجه بـيماری پيامبر بود و طرح مسئله جـانشيني و تـبليغ آن ‌‌ممكن‌ بود دستاويزي براي خناسان قرار گيرد و عده‌ای كه با جانشيني علي7 مخالف بـودند‌ قـطعاً‌ اين‌گونه‌ تبليغ مي‌كردند كه علي7 يا اطـرافيان او بـه جـاي اينكه به فـكر درمـان پيامبر9 باشند‌ در اندیشة جـانشيني هـستند و حادثه غدير از اين نظر با آسيب جدي روبه‌روست‌.

نكته سوم - آرامش موقت‌ جامعه‌ و بي‌توجهي بـه مـسائل زير بنایي

پيامبر9 بعد از ده سال تلاش پيگـير مـوفق شد مـدينه را بـه شـرایط مطلوبي از نظر اجتماعي بـرساند و علاوه بر تثبيت موقعيت اسلام در ناحيه برون‌ مرزي، در داخل مدينه نيز جريان‌هاي مخالف مثل يهـود و مـنافقان قدرت توطئه و عرض اندام را از دست داده بـودند. بـنابراين مـردم در شـرایط نـسبتاً آرامي قرار داشـتند. در اين شـرایط مردم‌ كمتر‌ به مسائل زير بنایي رهبري و حكومت توجه مي‌كردند.

لذا بعد از پيامبر9 هم تصور مي‌شد آمدن افـراد مـتفاوت و جـانشيني آنان به عنوان خليفه، مشكل اساسي در خـط مـشي پيامـبر9 ايجـاد‌ نـكند‌ و بـر همين اساس هم در جريان سقيفه مردم حضور جدي ندارند و با بي‌تفاوتي از كنار آن مي‌گذرند، اما گروه‌هاي سياسي كه به عواقب كار آگاه بودند و با نقشه وارد‌ معركه‌ شده بودند نتيجه بـازي را پيش‌بيني مي‌كردند. لذا امام علي7 وقتي از گفتگو و رايزني با اصحاب سياست نااميد شد، به مردم روي آورد و آن‌گاه كه با بي‌تفاوتي مردم مواجه‌ گرديد‌ نيز‌ از مسائل سياسي به طور‌ رسمي‌ كناره‌گيري‌ كرد. بدین‌سان حادثه غـدير و انـتصاب علي7 از اين به بعد نيز دچار آسيب گردید و زمينه پذيرش آن حضرت بعد از پيامبر‌9 از‌ میان‌ رفت.

عامل سوم - نابساماني اوضاع فرهنگي

يكي از‌ عوامل‌ مهم عدم پذيرش خلافت علي7 اوضاع فرهنگي جامعه آن روز است. براي روشـن شـدن موضوع به نكاتي در تاريخ‌ اسلام‌ اشاره‌ مي‌كنيم كه نشان‌دهنده نابساماني اوضاع و بازگشت جامعه به عصر جاهليت‌ است.

نكته اول - بی‌تفاوتی جامعه نسبت به حقانيت خـلافت

در سـخناني كه از امام علي7 نقل شده بـه‌ مـسئله‌ خلافت‌ و حقانيت ايشان براي خلافت اشاره شده است. در بعضي از اين‌ سخنان‌، حضرت به مسئله شايستگي خود براي خلافت اشاره کرده، در بعضي ديگر از حق مـسلّم خـود‌ براي‌ خلافت‌ ياد مي‌كند و اين حـقّ مـسلم جز با تنصيص پيامبر9 بر خلافت سازگار‌ نيست‌؛ زيرا‌ اگر نص بر خلافت نباشد حقّ فعلي ايجاد نمي‌شود. حال به عنوان نمونه به‌ بعضي‌ از‌ اين سخنان اشاره مي‌كنيم:

1- «اَما واللهِ لقد تـَقَمَّصَها فـلانٌ واِنَّه لِيَعلَمُ اَنَّ محلِّی مِنها‌ محلُّ‌ القُطبِ مِنَ الرَّحیٰ يَنحدِرُ عَنّی السَّيْلُ ولا يَرقی اِلَی الطَّيْرُ» [۱۰]؛ هان‌ به خدا سوگند فلان (پسر ابو قحافه) جامه خلافت را پوشيد و مي‌دانست آن مـحوري‌ كه اين دستگاه بـايد بر گرد آن بچرخد من هستم. سرچشمه‌هاي علم و فضيلت از‌ كوهسار‌ شخصيت‌ من سرازير مي‌شود و پروازكنندگان از پريدن به قله عـظمت من باز مي‌مانند.

2- «فوالله مازِلتُ مَدفوعاً‌ عن‌ حَقّی مُستأثَراً عَلَیَّ مـنذ قـبض اللهـُ نَبِیَّهُ( حتّی يومِ الناسِ هذا» [۱۱]؛ به‌ خدا سوگند از روزي كه خدا جان پيامبر خويش را تحويل گرفت پيوسـته ‌ ‌حـقّ مرا‌ از‌ من‌ بازداشته‌اند و ديگري را بر من مقدم داشته‌اند.

3- هنگامي كه حضرت خطبه مي‌خواند‌ شـخصي‌ بـه حـضرت به اعتراض گفت: اي پسر ابوطالب! چقدر بر خلافت حريص هستي.

حضرت در جواب‌ فرمود‌: «بَل اَنـتُم والله لَاَحرَصُ وَ اَبعَدُ وَ اَنا اَخَصُّ و اَقرَبُ و اِنَّما طَلَبتُ‌ حَقّاً‌ لی و اَنتُم تَحولونَ بَينی و بَينَه و تـَضرِبونَ وَجهی‌ دونَه…‌»[۱۲]؛ بـلكه شما حريص‌تر و از پیامبر‌9 دورتريد‌ و من از نظر شايستگي به او وابسته‌تر و نزديك‌ترم. من حق خود را طلب‌ كردم‌ و شما مي‌خواهيد ميان من و حق‌ خاص‌ من حائل‌ و مانع‌ شويد‌ و مرا از آن منصرف سازيد.

ابن‌ ابي‌ الحـديد می‌نویسد: اعتراض‌كننده سعد بن وقاص بوده است در روز شوري و بعد‌ مي‌گويد‌ كه اماميه معتقدند كه اعتراض‌كننده ابوعبيده‌ جراح بوده در روز‌ سقيفه‌ شرح نهج البلاغه، ج9، ص305.

4- عامر‌ بن‌ واثله نقل مي‌كند كه در روز شوري با علي7 بود و شنيد كه حـضرت‌ بـه‌ ديگران فرمود: به چيز‌هایي بر‌ شما‌ احتجاج‌ خواهم كرد كه‌ هيچ‌ عرب و عجمي قدرت تغيير‌ آن‌ را ندارد؛ از جمله فرمود:

«هل فيكم اَحد قال له رسول الله9 مَن كنتُ‌ مولاه‌ فعلیٌّ مولاه. اللهم وال مـَن والاهـ‌ وعاد‌ مَن عاداه‌ و انصر‌ مَن‌ نصره، ليبلّغِ الشاهدُ الغائبَ‌ غيری؟ قالوا: اللهم لا» [۱۳]؛

آيا در ميان شما كسي هست كه‌ پيامبر‌9 در حق او گفته باشد: هر‌ كس‌ من‌ مولاي‌ اويم‌ عـلي هـم مولاي‌ اوست‌. خدايا كسي كه با او دوستي كند دوستش دار و كسي كه با او دشمني كند دشمنش‌ دار‌ و كسي‌ كه او را ياري كند ياري‌اش كن‌ و هر‌ كس‌ حاضر‌ است‌ اين‌ را به غائبان برساند؟

همه گفتند: آري، چنين است.

با تـوجه بـه آنـچه یاد شد و موارد بسيار ديگـري كه در اين بـاره از امـام علي7 نقل شده است‌ به ویژه خطبه شقشقيه در نهج البلاغه و همچنين مواردي كه علامه اميني در الغدير از منابع اهل سنت نقل مي‌كند، مـعلوم مـي‌گردد كه در بـسياري از موارد حضرت حق خلافت‌ را‌ براي خود قائل بـود و بـر آن احتجاج می‌کرد. حال، با توجه به اين مسئله آنچه از نظر شناخت فضاي فرهنگي آن زمان مهم است اين است كه جامعه آن‌ روز‌ در وضـعيتي قـرار دارد كه بـه حق خلافت توجه نمي‌كند و بي‌تفاوت از كنار آن مي‌گذرد. در اين موقعيت فرهنگي امـام علي7 چاره‌ای جز‌ سكوت‌ و حداكثر مشاوره دادن به خلفا‌ براي‌ كنترل اوضاع ندارد و چه زيبا حضرت فرمود:

«…وطَفِقتُ أَرْتـَئِی بـینَ اَن اَصـولَ بید جَذّاء اَو اَصبرَ علی طَخْیةٍ عَمیاءَ یَهرَمُ فیها الکبیرُ و یَشیبُ فـیها‌ الصـغیرُ‌ و یَکدَحُ فیها مُؤمنٌ حتّی‌ یَلقی‌ ربَّه. فرأیتُ اَنّ الصبرَ علی هاتا اَحجی فَصَبرتُ و فی العینِ قـَذیً و فـِی الحـلقِ شَجاً اَری تُراثی نَهباً»؛[۱۴]

دائما در اين انديشه بودم كه آيا دست تنها قـيام‌ كنـم‌ و بـجنگم يا صبر پيشه كنم و تاريكي كور را تحمل كنم كه بزرگسالان در آن فرسوده مي‌شوند و جوانان در آن پير مي‌شوند و مؤمن در تلاشي سـخت تـا آخـرين نفس كه خدا‌ را‌ ملاقات مي‌كند‌واقع مي‌شود. ديدم صبر بر همين حالت طاقت‌فرسا عاقلانه‌تر است؛ پس صـبر كردم در حـالي كه خار‌ در چشم و استخوان در گلو داشتم و مي‌ديدم كه آنچه ميراث من‌ بود‌ به‌ غارت رفـته اسـت.

نـكته دوم - موضع‌گيري‌هاي حضرت فاطمه(

يكي از نكاتي كه مي‌تواند در روشن شدن اوضاع ‌‌فرهنگي‌ جامعه آن روز مؤثر باشد موضع‌گيري‌هاي حـضرت فـاطمه( است. ايشان علاوه بر شخصيت‌ معنوي‌ و مقام‌ عصمت و مصداق كوثر بودن، به لحـاظ ظـاهري از نـظر جامعه آن روز، دختر پيامبر است‌ و مردم ميزان علاقه پيامبر9 را نسبت به او مي‌دانند و شخصيت معنوي او را‌ تصديق مـي‌كنند؛ چـنان که‌ ابوبكر‌ در جريان اعتراض حضرت فاطمه( به مسئله فدك و بعضي مسائل اجـتماعي ديگـر وقـتي اقدام به سخن گفتن كرد، ضمن تمجيد از رسول خدا9 و عترت او و علي بن ابي طالب، خطاب بـه‌ حـضرت فـاطمه گفت:

«واَنتِ يا خيرة النساء و ابنة خير الانبياء صادقة في قولك، سابقة فـي وفـور عقلكِ…» [۱۵]؛ تو ای بهترين زنان و دختر بهترين پيامبران، سخن تو‌ راست‌ است و در عقل و درايت از سـابقين مـي‌باشي.

بدین‌سان معلوم مي‌شود كه مخالفت‌ها وموافقت‌ها و سخنان حضرت فاطمه( مي‌تواند در تحليل اوضاع آن روز روشـن‌كننده بـاشد. قدر مسلّم آن حضرت از اوضاع‌ آن‌ روز و جريان خـلافت خـشنود نـيست و به همين دليل به بعضي از سخنان آن حضرت كه نـشان‌دهنده وضـع فرهنگي است به اجمال اشاره مي‌كنيم: 1- خطر انحراف و بدعت در دين: يكي‌ از‌ وقايع مهم تاريخي كه بـعد از پيامـبر9 اتفاق افتاد گرفتن فدك از حـضرت فـاطمه بود. شـرحِ بـخشيدن فـدك به فاطمه وغصب آن از سوی خلافت مـجال بـيشتري را مي‌طلبد‌، اما‌ آنچه‌ در اين مقال توجه به‌ آن‌ ضروري‌ است استدلال بر غـصب فـدك از سوی خلافت است كه به حديثي اسـتدلال كردند كه پيامبران چيزي را بـه ارث نـمي‌گذارند‌. از‌ اين‌ حكايت فهميده مي‌شود كه جـامعه در سـراشيبي سقوط‌ فرهنگي‌ قرار گرفته و حال با استناد به سخنان جعلي يا تفسير‌هاي منحرف از سـخنان واقـعي مسير فهم احكام اسلامي را‌ تـغيير‌ مـي‌دهند‌. حـضرت فاطمه( در مقابل اين اسـتدلال اعـتراض کرده، مي‌فرمايد:

«شما‌ گـمان مـي‌كنيد ما از پيامبر9 ارث نمي‌بريم. آيا از احكام زمان جاهليت پيروي مي‌كنيد… ای ابوبكر! آيا در‌ كتاب‌ خدا‌ آمده است كه تو از پدرت ارث بـبري، امـا من ارث‌ نبرم‌.

همانا سخن دروغـي بـه ميان آوردهـ‌ای. آيا از روي تـعمد كتـاب خدا را كنار زده‌ای، درحـالي‌ كه‌ قرآن‌ مي‌فرمايد: سليمان از داود ارث برد و درباره يحيي مي‌فرمايد: زماني كه زكريا‌ به‌ خدا‌ گفت خدايا از جانب خـودت جـانشيني به من ببخش كه از من و خاندان يعـقوب‌ ارثـ‌ بـبرد‌ و نـيز مـي‌فرمايد:

بعضي از خويشاوندان نـسبت بـه بعضي ديگر اولي و سزاوارتر هستند و… آن‌گاه‌ شما‌ گمان مي‌كنيد كه من از پدرم ارث نمي‌برم. آيا خداوند آيه‌ای را به‌ شما‌ اختصاص‌ داده و پيامـبر را تـخصيص زده اسـت يا گمان مي‌كنيد اهل دو دين از يكديگر‌ ارث‌ نمي‌برند؟ آيا من و پدرم اهـل يك دين نيستيم؟ يا اينـكه شـما بـه عـام و خـاص قرآن‌ از‌ پدرم‌ و پسرعمويم (علي) آگاه‌تر هستيد؟» [۱۶]

اين سخنان به خوبي وضعيت فرهنگي وايجاد انحراف فرهنگي بعد‌ از‌ فوت پيامبر9 را به خوبي نشان مي‌دهد و مشخص مي‌كند كه جامعه آن‌ روز‌ آن‌قدر‌ دچـار اختلاف و انحطاط سياسي است كه آیات صریح قرآن را نيز نادیده می‌گیرد.

2- بي‌تفاوتي و سكوت‌ مردم‌: در‌ برابر سخنان حضرت فاطمه( در مواقع مختلف بعد از رحلت پيامبر9 كه‌ بسياري‌ از آنها در حضور مردم صورت گرفته اسـت مـردم با بي‌تفاوتي و سكوت از كنار آنها گذشته‌اند‌. سكوت‌ مردم در مقابل سخنان آتشين او حكايت از وضعيت نابسامان فرهنگي دارد‌؛ وضعيتي‌ كه جامعه آن روز، پيامبرش را نيز‌ فراموش‌ كرده‌ است و اين مسئله از نظر سياسي حائز‌ اهميت‌ است. وقـتي فـاطمه( از مسجد به منزل بازگشت، سخناني را با علي7 در‌ ميان‌ گذاشت كه اين وضعيت را‌ به‌ خوبي نمايان‌ مي‌كند‌. حضرت‌ فرمود:

«(ابوبكر در دشمني با من‌ تلاش‌ كرد و او را در مكالمه‌ای كه بـا او داشـتم لجبازترين دشمن‌ها يافتم‌، تا‌ آنـجا كه حـتي انصار ياري خود‌ را از من دريغ‌ داشتند‌ و مهاجران وصلت و ارتباط خويش را‌ با‌ من ناديده گرفتند و جماعت حاضر در مسجد چشم خود را بر روي هم‌ گذاشتند‌ (از كنار سخنان مـن بـي‌تفاوت‌ گذشتند‌). نه‌ كسي از مـن‌ دفـاع‌ كرد و نه كسي مانع‌ ظلم‌ شد.» [۱۷]

سخنان مشابهي نيز از آن حضرت در توبيخ مردم خصوصاً‌ هنگامي‌ كه زنان مهاجر و انصار به عيادت‌ ایشان‌ آمدند نقل‌ شده‌ است‌ كه حائز اهميت است‌ [۱۸]

3- راز شهادت حـضرت فـاطمه(: از جمله مسائل تاريخي مربوط به حضرت فاطمه‌( كه‌ اوضاع سياسي و فرهنگي آن روز را‌ روشن‌ مي‌كند‌ جريان‌ شهادت‌ حضرت فاطمه( است‌. فاطمه‌( در سن جواني و به مدت چند ماهي بعد از پيامبر9 از دنيا رفت. شـرح وقـايع مربوط‌ بـه‌ شهادت‌ حضرت مجال ديگري مي‌خواهد، اما جاي اين‌ سؤال‌ باقي‌ است‌ كه‌ آيا‌ جامعه‌ای كه از حذف حضرت فاطمه( كه بـه مراتب موقعيتي بالاتر از امام علي7 داشت باكي ندارد، از قتل علي7 و درگـيري بـا او و حـذف فيزيكي او نگران‌ مي‌شود؟

نكته سوم - گفتگوهاي سقيفه

يكي از مسائل مهم در تبيين اوضاع فرهنگي آن روز، مذاكراتي است كه در سقيفه رد و بدل شده اسـت. ‌ ‌اين مـذاكرات به خوبي نشان مي‌دهد كه‌ اجماعي‌ بر سر مسئله خلافت آنچنان كه بعضي تـصور مـي‌كنند وجـود نداشته است و سطح گفتگوها بيانگر رجوع جامعه به وضعيت فرهنگي قبل از اسلام است. البته اين رجـوع قهقرایي به‌طور‌ عمده‌ در زمينه مسائل سياسي و خلافت صورت گرفته است که اجمالاً بـه آن اشاره شد و چنين اسـتنباط مـی‌شود که آشفتگی فکری زياد است، اما‌ پس‌ از تثبيت قدرت و حذف مخالفان‌، حکومت‌ اکثريت را همراه خود کرد.

چنان‌که وقتی گروهی از مخالفان در خانه فاطمه( اجتماع كردند - كه علاوه بر علي7 افرادي مانند عباس، زبير، خـالدبن‌ سعيد‌، مقدادبن عمر، سلمان، ابوذر‌، عمار‌، براءبن عازب و ابي بن كعب حضور داشتند – و از سوی عمر به آتش زدن خانه تهديد شدند و تلاش‌هاي فاطمه زهرا( و علي7 براي باز گرداندن جريان خلافت بي‌نتيجه مـاند، سـرانجام گروه‌هاي مخالف‌ هم‌ به تدريج مجبور به بيعت با ابوبكر شدند و سعدبن عباده ترور شد و طرح ترور امام علي7 هم ناكام ماند بحارالانوار، ج47، ص354.

سخناني كه از امام علي7 در ماجراي سقيفه‌ نقل‌ شـده اسـت‌ ماهيت فرهنگي جامعه آن روز را بهتر نمايان مي‌كند:

حضرت در جواب شخصي كه پرسيد: مردم چگونه‌ شما را از مقامي كه شايسته و حق شما بود باز داشتند‌ فرمود‌: «خودسرانه‌ خلافت را گرفتند و ما را كه به رسول الله9 نزديك‌تر بـوديم و از شـرافت نسب و پيوند با رسول ‌‌الله‌9 برخوردار بوديم كنار زدند گروهي بخيلانه به خلافت چسبيدند و جمعي سخاوتمندانه از آن‌ گذشتند‌» آن‌گاه‌ فرمود:

«ای فرد سؤال‌كننده، بيا و قصه پسر ابوسفيان را به ياد آر كه از شگفتي‌ كار آن روزگـار مـرا بـه خنده وا مي‌دارد پس از آنكه گريانم كرد‌. اين مـردم خـواستند نـور‌ خدا‌ را خاموش كنند و دهانه آبي را كه از چشمه‌اش مي‌جوشد ببندند…»[۱۹]

در خطبه ديگري حضرت درباره انصار پس از آنكه خبر سقيفه را به حـضرت دادنـد فـرمود‌: «انصار چه مي‌گفتند؟ گفتند: اميري از ما و اميري از شما بـاشد. حـضرت فرمود: چرا بر آنان حجت و استدلال نكرديد كه پيامبر9 فرمود: با نيكان انصار نيكي كنيد و از بدان آنها درگذريد؟

گفتند: اين‌ چـه‌ جـور دليلي است؟

حـضرت فرمود: اگر حكومت با آنان باشد سفارش درباره آنان مـعنا نداشت (اينكه به ديگران سفارش آنان را كرده‌اند، دليل است كه حكومت با غير آنان است.)

بعد‌ فرمود‌: قريش چه مي‌گفتند؟

گـفتند: اسـتدلال آنـها اين بود كه شجره رسول الله هستند (شاخه‌ای از درختي هستند كه رسول الله9 هم شاخه ديگـر آن اسـت).

حضرت فرمود: چگونه به شجره‌ استدلال‌ كردند و ميوه آن درخت را ضايع ساختند.» [۲۰]

در سخناني كه در خطبه شـقشقيه نـيز نـقل شده است اوضاع اجتماعي اين دوران به تصوير كشيده مي‌شود كه‌ برای‌ رعایت‌ اخـتصار از نـقل آنـها چشم‌ می‌پوشیم‌.

عامل‌ چهارم - شخصيت عدالت‌محور و جوان علي7

علی7 شخصيتی جوان باحدود 33سال سـن امـا شـيفته عدالت برای جامعه‌ای که آثار رفاه و بی‌تفاوتی‌ در‌ آن‌ درحال شکل‌گيری است، نمی‌توانست گزينه قـابل قـبولی باشد‌. هرچند‌ انسان‌ها در وصف عدالت داد سخن بدهند، اما در مقام عمل به دليل غلبه غـرائز كمـتر بـه سمت خوبي‌ها‌ مي‌روند‌. در‌ تعبير زيبایي امام علي7 فرمود:

«الحقُّ اَوسَعُ الاَشياءِ في التواصفِ‌ واَضـيَقُها فـی التناصف»[۲۱]؛ حق در مقام توصيف فراخ‌ترين چيزهاست (در وصف آن سخن بسياري مي‌توان‌ گـفت‌)؛ امـا‌ در انـصاف و عمل به آن (اينكه بخواهند حق را به انصاف‌ به‌ يكديگر دهند) بسيار در تنگنا قرار دارد.

براي روشـن شـدن ابعاد شخصيت علي7 به نكاتي اشاره‌ مي‌شود‌:

نكته‌ اول - آميختگي صداقت و عدالت بـا سـياست

از ويژگـي‌هاي مهم امام علي7 اين‌ است‌ كه‌ ابعاد مختلف اخلاق انساني را به‌طور هماهنگ در وجود خود دارد و صـفاتي كه از‌ نـظر‌ انـسان‌ها‌ متضاد مي‌نمايد در وجود علي7 جمع است. علي7 شخصيتي است كه با دو ویژگی‌ صـداقت‌ و عـدالت، نزديكترين ياران خود را رانده است؛ نظير طلحه و زبير. كاري كه كمتر‌ سياستمداري‌ حاضر‌ مي‌شود در صحنه سياست وارد اين بازي خطرناك شـود، امـا علي7 هميشه عدالت را‌ بر‌ اين‌گونه مصلحت‌ها ترجيح مي‌دهد.

حضرت در نهج البلاغه مـي‌فرمايد: «سـوگند به خدایي كه‌ پيامبر‌9 را‌ به حق بـرانگيخته و او را بـرمردم بـرگزيده است سخني جز صدق نمي‌گويم.»[۲۲]

از‌ عـلل بهره نگرفتن علي7 از شمشیر براي رسیدن به خلافت، صداقت پيشگي‌ ایشان‌ است‌؛ مـوضوعی کـه باعث می‌شود دست رد به کـمک امـثال ابوسفيان بـرای خـلافت بـزند و خود را‌ وامدار‌ او‌ نکند. همچنین آن حضرت از شـوراي شـش نفره عمر کنار رفت تا‌ وعده‌ای‌ به خلاف از او در تاريخ ثبت نشود.

نـكته دوم - قـدرت نظامي و دلاوري علي7

علي7 شخصيتي‌ است‌ كه در كنـار پيامبر در تمام جنگ‌ها بـجز جـنگ تبوك شركت داشته‌ است‌. در اين جـنگ‌ها قـطعاً افراد زيادي نيز‌ كشته‌ شده‌اند‌ كه گرچه در جبهة كفر بوده‌اند، اما‌ زمينه‌ برای دسيسه کـسانی بـود که از علي7 كينه به دل داشـتند و نـمی‌توانستند بـه‌ صراحت‌ آن را بيان كنـند. كينـه‌ علي‌7 در دل‌ بعضي‌ از‌ افراد و جـريان‌هاي سـياسي چنان عميق بود‌ كه‌ در جريان حوادث كربلا نيز يزيد و اطرافيانش با صراحت آن را ذكر‌ كردند‌ و علت دشـمني و نـبرد خود را با‌ حسين7 فرزند علي7 بـه‌ خـاطر‌ پدرش ذكر كردند و كشـته شـدن‌ او‌ را انـتقام از پدرش دانستند. قطعاً اين كينه‌توزي نـمي‌گذارد علي7 بعد از پيامبر‌9 مورد‌ پذيرش قرار گيرد.

نكته سوم‌ - ويژگي‌هاي‌ شخصي‌ علي7 و مانع تراشي‌ مخالفان‌

چـنان كه گـفته شد‌ علي‌7 داراي شخصيت جامعي از نظر كمـالات مـعنوي و انـساني بـود و هـيچ‌كس نمي‌توانست آنها را انـكار‌ كنـد‌؛ اما بايد براي عدم پذيرش علي‌7 اگر‌ مورد سؤال‌ قرار‌ گرفت‌ عذری بياورد. به عنوان‌ نمونه عـمر وقـتي در شـوراي شش نفره اعتراض و انتقاد خود را نسبت بـه اعـضاي شـورا‌ گـفت‌، در مـورد عـلي7 به شوخ طبعي‌ ایشان‌ اعتراض‌ كرد‌.[۲۳]

يا قرابت با پيامبر که در سقيفه وسيله فخرفروشی مهاجرين بود و روا نمی‌داشتند که نبوت در‌ خاندانی‌ و خلافت‌ در خاندان ديگر باشد.[۲۴]

هـمين‌ استدلال‌ با‌ همين‌ وضوحي‌ كه‌ دارد، در مقابل علي7 تغيير ماهيت مي‌دهد. علي7 وقتي به ابوبكر و عمر اعتراض كرد كه شما چطور به قرابت خود به پيامبر9 استدلال كرديد، در حالي كه‌ ما به رسول الله9 از شـما نـزديك‌تر هستيم؟

عمر جواب داد: عرب دوست ندارد كه نبوت و خلافت در يك خانواده باشد. نبوت در ميان شما بود و اجازه بدهيد خلافت در خانواده‌ ديگري‌ باشد .[۲۵]

از اين نقل‌ها مي‌توان چنين استنباط كرد كه بـهانه‌تراشي در مـقابل شخصيت علي7 مطرح بود، با این هدف كه علي7 پذيرفته نشود‌ و منطقي‌ بودن استدلال اهمیتی نداشت.

بدین‌سان عوامل اصلي عدم پذيرش خلافت علي7 را بايد در آسـيب‌هاي سـياسي، اجتماعي و روان‌شناختي آن روزگار جستجو كرد و مـسائل‌ اعـتقادي‌ و كلامي كه به عنوان مباني‌ اعتقادي‌ مطرح هستند چندان مورد توجه عموم مردم آن زمان نبوده است. به دیگر سخن، تحليل كلامي مسئله در رديف دوم قرار مي‌گيرد.

منبع

مشکو‌ة، تابستان ۱۳۹۰ - شماره ۱۱۱ .

پانویس

مـنابع

۱. قـرآن‌ كريم‌

۲. ابن ابي الحـديد، شـرح‌ نهج‌ البلاغه، بيروت، دار احياء الكتب العربيه.

۳. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار احياء التراث العربي.

۴. ابن كثير، السيرة النبويه، بيروت، دارالرائد.

۵. ابن هشام، السيرة النبويه، بيروت، دارالمعرفه.

۶. اميني، الغدير‌، بيروت‌، الكتـاب العـربي.

۷. جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، قم، انتشارات دليل ما.

۸. سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي.

۹. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي‌طالب، ترجمه جعفري ، چاپ‌ چهارم‌: شركت سـهامي‌ انـتشار.

۱۰. مجلسي، مـحمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.

۱۱. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، قم، مؤسسه نشر فرهنگ اهل‌ البيت.

  1. مهدی ابراهيمی. دانشيار گروه معارف اسلامی دانشگاه علوم‌ پزشـكی مـشهد‌.
  2. السيرة‌ النبويه، ج۳، ص۳۴۵ و ۳۴۶.
  3. السيرة النبويه، ج۴، ص۱۴۹و۱۵۰.
  4. همان، ج۴، ص۱۵۲ و ۱۵۳‌.
  5. الامـام علي بن ابي طالب، ج۱، ص۲۲۴.
  6. الکامل، ج۲، ص۱۶ و ۱۷.
  7. بنگرید به: الغدیر، ج۱، ص۴۲۸.
  8. هـمان، ج۱، ص۱۵۹ بـه بـعد.
  9. تاريخ يعقوبي، ج۲، ص۱۲۴ و ۱۲۵.
  10. نهج البلاغه، خطبه‌ ۳، ص۲۹‌.
  11. همان‌، خطبه‌۶.
  12. همان‌، خـطبه ۱۷۲.
  13. علاّمه امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۵۹ و ۱۶۰.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  15. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۳.
  16. همان، ص۲۱۲.
  17. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۴۸.
  18. همان، ج۴۳، ص۱۵۹.
  19. نهج البلاغه، خطبة ۱۶۲.
  20. همان، خطبة ۵۲.
  21. همان، خطبة ۲۱۶.
  22. همان، خـطبة ۱۸۱‌.
  23. شرح‌ نهج البلاغه، ج۱۲‌، ص۲۵۹‌.
  24. همان، ج۲، ص۳۸.
  25. بنگرید به: تاریخ سیاسی اسلام، ج۲، ص۱۹.