حذیفة بن یمان یمانی
اتمام حجت با غدير [۱]
از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند.
يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده حذيفة بن يمان است:
حذيفة بن يمان يكى از اصحاب با وفاى پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در غدير حاضر بود. او مشروح ترين گزارش را درباره واقعه غدير نقل كرده كه شامل جزئى ترين مسائل مربوط به سفر حج و مراسم غدير و نيز توطئه هاى منافقين همزمان و قبل و بعد از غدير مى شود.
حذيفه در طول عمر خود نيز چندين بار به غدير احتجاج كرده و از كسانى است كه توانسته متن كامل و مفصل خطبه غدير را حفظ و به نسل هاى بعد برساند.[۲]
در موردى حذيفه داستان غدير را چنين نقل مى كند: به خدا قسم در غدير خم من در مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله نشسته بودم و مهاجرين و انصار در مجلس بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواندند و دستور دادند تا سمت راست ایشان بايستند.
سپس فرمودند : اى مردم، آيا مى دانيد كه من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارترم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. فرمودند: «ايها الناس، من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .[۳]
در ايام عثمان مردم مدائن از دست حاكمان ظالم و فاسق او به ستوه آمدند و شكايت كردند و او مجبور شد حذيفه را به عنوان حاكمى كه مردم قبول داشتند منصوب كند. اين ماجرا مقارن با اواخر حكومت عثمان بود و پس از كشته شدن عثمان و خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام، حضرت براى او نامه اى نوشتند و او را در سِمَت خود ابقا فرمودند.
حذيفه كه خود نيز روزهاى واپسين عمر را مى گذراند بر فراز منبر آمد تا براى اميرالمؤمنين عليه السلام از مردم بيعت بگيرد. او در ضمن خطبه اى كه ايراد كرد گفت: «اكنون اميرالمؤمنين حقيقى و سزاوار به اين نام صاحب اختيار شما شده اند»!
پس از پايان مراسم بيعت، جوانى ايرانى بنام مسلم به پاخاست و عرض كرد: اى امير، اين كه گفتى «اميرالمؤمنين حقيقى» ، تعرض و اشاره به خلفاى قبل از ایشان بود. اگر آنان خلفاى واقعى نبودند حقيقت امر را براى ما روشن كن كه شما در ماجراها حاضر بودهايد و ديدهايد.
حذيفه در پاسخ به او مطالب مفصلى از تاريخ اسلام و سير آن در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله را براى جوان ايرانى بيان كرد تا رسيد به ماجراى غدير و پس از بيان مقدمات نقطه اصلى آن را چنين بيان كرد: در غديرخم پيامبرصلى الله عليه وآله ولايت علىعليه السلام را با صداى بلند اعلام كرد واطاعت او را بر مردم واجب كرد و به آنان دستور داد از دستورات او تخلف نكنند و به آنان خبر داد كه اينها دستور از سوى پروردگار است.
بعد فرمودند: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمودند: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» . سپس دستور دادند همه مردم با ایشان بيعت كنند، و همه بيعت كردند. [۴]
همچنين مراجعه شود به عنوان: حذيفة بن يمان / اتمام حجت قرآنىِ غدير.
اتمام حجت قرآنىِ غدير [۵]
در كنار آيات غدير، مى توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى - قرآنى به حساب آورد. به خصوص استشهاد به آيات در بسيارى از مواضع خطابه غدير - آن هم از لسان پيامبر معظم صلى الله عليه وآله - بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى كند. آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا تفسير قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه گر مى سازد.
با توجه به همين استناد ريشه اى غدير به قرآن، اتمام حجت ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده قرن از سوى پيامبر و ائمه عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت هاى قرآنىِ حذيفه يمانى است:
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا» اشاره به فتنه سقيفه است[۶] :
حذيفه يمانى در زمان حكومتش در مدائن - كه مصادف با قتل عثمان و خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام شد - خود را موظف به اتمام حجتى براى نسل هاى بى خبر از سقيفه دانست. او مفصل ترين صورت از داستان غدير را با بيان توطئه هاى منافقين در پشت پرده آن بازگو كرد و آيات نازل شده در تمام مقاطع غدير را با دقت كامل بيان نمود.
او مقاطع قرآنى را از آغاز اعلام سفر حج در مدينه شروع كرد و گفت: خداوند در سال دهم هجرت به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد تا به حج برود و مردم هم با وى به حج بيايند و در اين باره اين آيه را بر ایشان نازل كرد: «وَ أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» [۷] : «حج را بين مردم اعلان عمومى كن تا با پاى پياده و سوار بر هر شتر لاغرى نزد تو آيند، كه از هر راه دورى مى آيند» .
در سال دهم هجرى جمعيت عظيم مسلمانان با پيامبرصلى الله عليه وآله به حج رفتند، كه به نام «حجةالوداع» معروف شد. هنگامى كه حج تمام شد پس از يك روز اقامت در مكه جبرئيل نازل شد و آيات اول سوره عنكبوت را نازل كرد و گفت: اى محمد بخوان:
»بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ، أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ«××× ۲ عنكبوت / ۴ - ۱. ×××:
»به نام خداوند بخشنده مهربان، الم، آيا مردم گمان كردهاند كه رها مىشوند با همين كه بگويند ايمان آورديم در حالى كه امتحان نشوند؟ ما كسانى را كه قبل از آنان بودند امتحان كرديم و خداوند آنان كه راست مىگويند و آنان كه دروغ مىگويند را مىداند. يا كسانى كه بدىها را انجام مىدهند گمان كردهاند ما به آنها دست نمىيابيم؟ چه بد فكرى مىكنند« .
پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: اى جبرئيل، اين فتنه چيست؟ جبرئيل با اشاره به اوضاع بعد از رحلت آن حضرت جواب داد: خداوند مىفرمايد: ارتحال تو به سوى خدايت و بهشت او نزديك شده، و دستور مىدهد على بن ابىطالب را براى امت بعد از خود به خلافت نصب كنى و امامت را به او بسپارى كه اوست خليفه قائم در رعيت و امت تو، چه از او اطاعت كنند و چه با او مخالفت نمايند، و به زودى با او مخالفت خواهند كرد، و اين است آن فتنهاى كه اين آيهها را درباره آنها بر تو تلاوت كردم.
با نزول اين آيات، بلال به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان عمومى داد كه مردم براى سفر به سوى غدير آماده شوند.
۲- »وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ« عايشه است××× ۱ اليقين: ص ۳۸۷ - ۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰ - ۱۸۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷ - ۹۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵. ×××:
حذيفه يمانى در مدائن براى اولين بار پرده از اسرار ناگفته سقيفه بر مىداشت و نقش عايشه و حفصه را در آن توطئهها خاطر نشان مىساخت. چه كسى باور مىكرد كه آيات سوره تحريم درباره اين دو زن نازل شده و آنان از بنيانگذاران سقيفه و آغازگران توطئه غصب خلافت هستند تا روزى كه حذيفه جزئيات ماجرا را بازگو كرد و گفت:
با پايان مراسم حج و پس از يك روز اقامت در مكه، جبرئيل بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد و اين فرمان را آورد: خداوند عزوجل به تو دستور مىدهد آنچه به تو آموخته به على بياموزى و آنچه در اختيار تو قرار داده و به تو سپرده به او بسپارى كه او امين مورد اعتماد است.
با اين فرمان، پيامبرصلى الله عليه وآله علىعليه السلام را فراخواند و آن روز و شب را با او خلوت كرد، و علم و حكمتى را كه خدا به او عطا كرده بود به او سپرد و سخن جبرئيل را براى او بازگو كرد.
آن روز نوبت عايشه از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله بود و از اينكه به خاطر خلوت پيامبرصلى الله عليه وآله با علىعليه السلام نتواسته نزد آن حضرت باشد ناراحت بود. اين بود كه معترضانه پرسيد: خلوت تو با على امروز چه طولانى شد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله به او اعتنايى نكرد ولى او با اصرار پرسيد: چرا به من خبر نمىدهى كه خلوت شما بر سر چه بود كه شايد صلاح من در آن باشد!
حضرت فرمود: البته كه صلاح است براى كسى كه خداوند او را با قبول و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمور شدهام همه مردم را بدان دعوت نمايم. آنگاه كه به طور عمومى در بين مردم آن را اعلام كردم تو هم آگاه مىشوى.
عايشه گفت: چرا اكنون به من خبر نمىدهى تا در عمل به آن و صلاحى كه در آن است از ديگران پيشى بگيرم؟! پيامبرصلى الله عليه وآله جواب داد: اينك به تو خبر مىدهم؛ به شرط آنكه تا هنگامى كه به اعلان عمومى آن بين مردم دستور داده شوم اين مطلب را در سينهات حفظ كنى و به كسى نگويى. عايشه پذيرفت و قول داد راز پيامبرصلى الله عليه وآله را براى كسى بازگو نكند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند به من خبر داده كه عمرم تمام شده و دستور داده على را به عنوان نشانه او براى مردم منصوب كنم و او را امام مردم و خليفه بعد از خود اعلام كنم. اين راز را پشت پرده قلبت نگهدار تا خداوند اجازه اعلام عمومى آن را دهد.
عايشه با آنكه قول حفظ اين راز را به پيامبرصلى الله عليه وآله داده بود، اما فوراً آن را به حفصه خبر داد، و هر كدام از آنها پدرانشان را از اين موضوع مطلع كردند و آنان به ساير منافقين اطلاع دادند، و مرحله جدى توطئههاى سقيفه از آن لحظه آغاز شد.
خداوند اقدامات عايشه و حفصه و پدرانشان را در آياتى از قرآن به پيامبرش خبر داد: »وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ، فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِىَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ«××× ۱ تحريم / ۸ - ۳ . ×××:
»هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به يكى از همسرانش )عايشه( سخنى به پنهانى گفت و چون وى آن را افشا نمود و خدا هم پيامبرصلى الله عليه وآله را از افشاى او آگاه ساخت، پيامبرصلى الله عليه وآله برخى از افشاهاى او را به وى اظهار كرد و از برخى اعراض نمود. هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به آن همسرش )عايشه( افشاى سر را خبر داد، او گفت: چه كسى تو را از اين افشا با خبر ساخت؟ حضرت فرمود: خداى دانا و آگاه مرا خبر داد« .
پيامبرصلى الله عليه وآله به خاطر اين افشاى سرّ با عايشه و حفصه سخن نمىگفت و رابطه خود را با آنان قطع كرده بود. آنان به فكر چارهاى افتادند كه با چرب زبانى و استفاده از حجب و حياى پيامبرصلى الله عليه وآله درِ گفتگو با حضرت را باز كنند. عايشه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و با مقدماتى علت قطع رابطه آن حضرت را با خود پرسيد و اظهار نگرانى از نارضايتى پيامبرصلى الله عليه وآله كرد. حضرت فرمود: اگر واقعاً از نارضايتى من نگران بودى سِرّى را كه تو را به كتمان آن سفارش كردم افشا نمىكردى. با اين كار هم خود و هم عدهاى از مردم را به هلاكت انداختهاى.
۳- از »فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ« تا »بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ«××× ۱ اليقين: ص ۳۸۷ - ۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰ - ۱۸۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ و ج ۳۷ ص ۳۲۵. ×××:
گفتار مفصل حذيفه از واقعه غدير در مدائن همه را متحير كرده است. او به جزئياتى از ماجرا اشاره مىكند كه كمتر كسى شنيده است. او حتى روز شمار سفر به غدير و آياتى كه در اين پنج روز نازل شده را به خاطر دارد و بازگو مىكند كه چگونه در بين راه آيات قرآنى پى در پى نازل مىشد و دستور آمادگى و اجراى دقيق برنامه سه روزه غدير را براى پيامبرصلى الله عليه وآله مىآورد و به آن حضرت وعده حفظ از شرّ توطئهگران را مىداد.
او در قسمتى از سخنانش مىگويد: روز چهاردهم ذىحجه سال دهم هجرى پيامبرصلى الله عليه وآله از مكه به مقصد غدير حركت كرد. روز سومى كه در راه بودند جبرئيل آيات آخر سوره حجر را نازل كرد: »فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ«××× ۱ حجر / ۱۹۵ - ۱۹۲. ×××: »قسم به پروردگارت، از همه آنان خواهيم پرسيد درباره آنچه انجام مىدادند. تو به آنچه دستور داده شدى اقدام كن و از مشركين روى گردان باش. ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مىكنيم« .
در آخر شب چهارم جبرئيل بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد و اين آيه را براى حضرت خواند: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ«××× ۲ مائده / ۶۷ . ×××: »اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نكنى رسالت او را تبليغ نكردهاى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند. خداوند قوم كافرين را هدايت نمىكند« . و منظور از آنان كسانى بودند كه نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله سوء قصد داشتند.
جبرئيل گفت: خداوند به تو دستور داده فردا كه در منزل غدير پياده مىشويد ولايت او را بر مردم واجب كنى. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بلى اى جبرئيل، ان شاء اللَّه فردا اين كار را انجام خواهم داد.
۴- پيامبرصلى الله عليه وآله »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ« را در خطبه غدير يادآور شد××× ۳ الاقبال: ص ۴۵۶ ۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۳ - ۱۲۷. ×××:
حذيفه يكى از حاضران در غدير است كه جزئيات بسيارى از آن را فقط او نقل كرده و حق عظيمى بر همه دارد و حجت را بر ما تمام كرده است. او متن خطابه بلند غدير را نيز حفظ كرده و جزئيات قرآنى آن را به خاطر سپرده است.
از جمله فرازهاى خطبه كه حذيفه نقل كرده و آيات قرآنى را يادآور شده اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند به من وحى كرده است: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ«××× ۱ مائده / ۶۷ . ×××: »اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نكنى رسالت او را نرساندهاى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند. خداوند قوم كافر را هدايت نمىكند« .
اى مردم، من در تبليغ آنچه خداوند نازل كرده كوتاهى نكردهام؛ و اينك سبب نازل شدن اين آيه را بيان خواهم كرد: چندين بار جبرئيل بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام دستور آورد كه در جمع مردم بگويم و به سياه و سفيد اعلام كنم كه على بن ابىطالب برادرم و خليفهام و امام پس از من است.
اى مردم، سبب اين تأكيد شناخت من از منافقينى است كه آنچه در قلبشان نيست بر زبان مىآورند، و اين كار را كوچك مىشمارند در حالى كه نزد خدا امرى عظيم است؛ و نيز اذيتهاى بسيارى كه نسبت به من روا داشتهاند. از جمله اينكه به دليل كثرت ملازمت على با من و توجه زياد من به او، مرا »گوش« اسم گذاردند و خداوند اين آيه را نازل كرد: »وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ«××× ۲ توبه / ۶۱ . ×××: »از آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مىكنند و مىگويند او گوش است« ، و اگر بخواهم مىتوانم آنان را نام ببرم!
اى مردم، در قرآن تفكر كنيد و آيات آن را بفهميد. آيههاى محكم آن را فرا گيريد و سراغ آيههاى متشابه آن نرويد. به خدا قسم هيچ كس تفسير قرآن را بيان نخواهد كرد مگر كسى كه اينك دستش را گرفته و با دستم بالا مىبرم و به شما اعلام مىكنم كه هر كس من صاحب اختيار اويم او صاحب اختيار وى است و آن شخص على است.
اى مردم، على و فرزندان صالح من از نسل او »ثِقل اصغر« هستند و قرآن »ثِقل اكبر« است. اين دو از هم جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر نزد من آيند. هيچ آيهاى نيست كه خداوند در آن مؤمنين را خطاب كرده مگر اينكه او اولين مخاطب آن است.
خداوند در سوره »هَلْ أَتى شهادت به بهشت نداده مگر براى او××× ۱ اشاره به ماجراى سه روز روزه گرفتن پنج تنعليهم السلام و اهداى افطار به مسكين و يتيم و اسير و نزول آيات سوره انسان است، تا آنجا كه در آيه ۱۲ اين سوره مىفرمايد: »وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً« . ×××، و آن را درباره غير علىعليه السلام نازل نكرده است. سوره »وَ الْعَصْرِ«××× ۲ جملاتى كه با قلم سياه داخل گيومه در اين پاراگراف آمده ترجمه آيات سوره »عصر« است كه در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به صورت ضمنى تفسير شده است: »بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ، إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ« . ××× درباره علىعليه السلام نازل شده و تفسير آن چنين است: قسم به خداى روز قيامت »انسان در زيان است« و آنها دشمنان آل محمدعليهم السلام هستند، »مگر آنان كه ايمان آوردند« به ولايتشان »و اعمال صالح انجام دادند« با همدلى با برادرانشان »و يكديگر را به صبر سفارش كردند« در غيبت امام غايبشان.
۵ - سه آيه درباره صحيفه ملعونه نازل شده است××× ۳ اليقين: ص ۳۸۷ - ۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰ - ۱۸۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۶ - ۱۰۱ و ج ۳۷ ص ۳۲۵. ×××:
حذيفه در مدائن براى يك جوان ايرانى پرده از صحيفه ملعونه و مجريان آن بر مىدارد و آيات متعددى را برمىشمارد كه در ايام غدير مستقيماً درباره اصحاب صحيفه نازل شد. مىتوان اين فراز تاريخ را از استثنايىترين اتمام حجتها به حساب آورد كه پرده از اسرار سقيفه برمىدارد.
حذيفه مىگويد: در سه روز غدير اصحاب صحيفه ملعونه بر ضد خلافت اميرالمؤمنينعليه السلام پيمان خود را محكم كردند. هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله قصد حركت داشت به آنها فرمود: درباره چه مسئلهاى امروز خصوصى صحبت مىكرديد در حالى كه شما را از نجوى و گفتگوى خصوصى منع كرده بودم؟
آنها جواب دادند: يا رسولاللَّه، ما فقط هم اكنون يكديگر را ملاقات كردهايم! پيامبرصلى الله عليه وآله با ناراحتى به آنها نگاه كرد و فرمود: شما داناتريد يا خداوند؟ »وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ«××× ۱ بقره / ۱۴۰. ×××: »و كيست ظالمتر از كسى كه شهادتى را نزد خدا كتمان مىكند، و خداوند از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست« .
حذيفه مىگويد: سپس كاروان به راه افتاد تا وارد مدينه شد. در اول محرم سال يازدهم همان منافقين با عدهاى از همدستانشان جمع شدند و صحيفهاى طبق آنچه درباره خلافت عهد بسته بودند نوشتند. در اول صحيفه از ميان برداشتن ولايت و صاحب اختيارى علىعليه السلام بود و اينكه خلافت مخصوص ابوبكر و عمر و ابوعبيده است و سالم نيز همراه آنان است و خلافت از اين چهار نفر خارج نيست!
هنگام فجر، پيامبرصلى الله عليه وآله نماز صبح را به جماعت خواند و در محراب نشسته ذكر گفت تا آفتاب طلوع كرد. پس از طلوع آفتاب رو به ابوعبيده جراح كرده فرمود: خوشا به حال تو كه امين اين امت شدهاى! سپس اين آيات را تلاوت فرمود:
»فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً، فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ«××× ۲ بقره / ۷۹. ×××:
»واى بر كسانى كه نوشتهاى را به دست خويش مىنويسند و سپس مىگويند: اين از سوى خداست، تا با آن مبلغ كمى به دست آورند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مىنويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مىكنند« .
آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: كسانى كه در اين امت چنين نوشتهاند شباهت دارند به آنان كه خدا مىفرمايد: »يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً«××× ۳ نساء / ۱۰۸. ×××: »از مردم مخفى مىكنند اما از خدا مخفى نمىكنند و خدا ناظر آنان است هنگامى كه شب را سحر مىكنند در سخنى كه خدا راضى نيست، و خدا به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد« .
سپس فرمود××× ۱ اشاره به ماجراى قريش در مكه است كه وقتى انواع مبارزه و مقابله با پيامبرصلى الله عليه وآله را تجربه كردند و به نتيجهاى نرسيدند، در مكانى به نام »دار النَدْوَة« جمع شدند و پيماننامهاى بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندانش نوشتند. آنگاه بر آن صحيفه چهل مُهر و امضا توسط بزرگان قريش زده شد و آن را در كعبه آويزان نمودند. بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۲ ۱. ×××: امروز گروهى در امت من تشكيل يافتهاند كه در صحيفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهليت شدهاند، كه صحيفهاى بر عليه ما نوشتند و در كعبه آويزان نمودند. خداوند به آن عده امكانات مىدهد تا آنها و كسانى را كه بعد از آنان مىآيند امتحان كند و انسانهاى خبيث و پاك را از هم جدا كند. اگر نبود كه خداوند به من دستور داده از آنها روى بر گردانم براى مقدّرى كه مىخواهد به انجام رساند، هم اكنون آنان را پيش آورده و گردنشان را مىزدم.
حذيفه مىگويد: به خدا قسم ديديم هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخنان را مىفرمود لرزه بر اندام امضا كنندگان صحيفه افتاده و اختيار از كف داده بودند، به طورى كه بر هيچ يك از حاضران در مجلس مخفى نماند كه حضرت با سخن خويش آن عده را قصد كرده و اين آيههاى قرآنى را درباره آنان مىخواند.
۳. افشاگرى در مورد منافقين××× ۲ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۴. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۵. ×××
يكى از افرادى كه در مورد اهانتهاى منافقين در غدير افشاگرى نمود حذيفه است. و اما جريان آن چنين است:
در روز نوزدهم ذىالحجة سال دهم هجرى و پس از خطبه غدير مراسم سه روزه بيعت همگانى همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم كه بيعت مىكردند به خيمههاى خود باز مىگشتند.
منافقين نيز در خيمههاى خود جمع شده بودند و از آن همه سربلندى غدير كه خط نفاق را خرد مىكرد و پيش مىرفت، اظهار تأسف و نگرانى مىكردند و اسرار دل خود را براى يكديگر بازگو مىكردند.
كم كم شب فرا رسيد و ادامه برنامه بيعت به فردا موكول شد و پس از نماز مغرب و عشا مردم به خيمههاى خود بازگشتند تا استراحت كنند. آن شب خيمه زيد بن ارقم و حذيفه يمانى كنار خيمه منافقين قرار داشت.
زيد بن ارقم - كه در غدير حاضر بوده - بقيه ماجرا را چنين نقل مىكند:
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله دست علىعليه السلام را گرفت و فرمود: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ ...« ، بعد از آن بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه حذيفة بن يمان نيز همراه من بود. در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود.
ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مىگويد: به خدا قسم محمد احمق است اگر فكر مىكند كار خلافت بعد از او براى على به نتيجه خواهد رسيد!!
ديگرى گفت: او را احمق حساب مىكنى؟! آيا نمىدانى كه او ديوانه است، و نزديك بود نزد همسر ابن ابىكبشه از جنون بيهوش شود!!
سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مىگويد نخواهد شد!!
حذيفه از گفتار آنان غضبناك شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله زنده است و وحى خدا نازل مىشود چنين كارى را مىكنيد؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد.
گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانتدارى است!!
حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانتدارى همسايه است و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم.
گفتند: اى حذيفه، هر كارى مىخواهى انجام ده. به خدا قسم ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفتهايم و تو نسبت دروغ به ما مىدهى! تو خيال مىكنى پيامبر سخن تو را مىپذيرد و گفته ما را تكذيب مىكند در حالى كه ما سه نفريم!!
حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مىخواهيد بگوييد!
صبح روز بيستم پس از نماز و قبل از شروع مراسم بيعت، حذيفه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد در حالى كه علىعليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بود. او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبرصلى الله عليه وآله هم سراغ آنان فرستاد و آمدند. حضرت پرسيد: شما چه گفتهايد؟ گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفتهايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است!!
در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: »يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ«××× ۱ توبه / ۷۴. ×××: »قسم ياد مىكنند كه نگفتهاند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آوردهاند« .
اميرالمؤمنينعليه السلام در اينجا فرمود: بگذار هر چه مىخواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينهام مىتپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۲ ۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ . ×××
آنچه در اين قضيه جلب توجه مىكند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه وقتى چارهاى نمىبينند با قسم دروغ هم كه شده حاضر نمىشوند نزد حضرت كار خود را قبول كنند. اين يكى از مظاهر »وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« است كه خداوند چنين رعب و وحشتى بر دل منافقين مستولى كرده كه جرأت علنى كردن و با جسارت عمل كردن را ندارند، و گرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.
۴. امتحان حذيفه در مورد غدير××× ۱ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۷۳ - ۳۶۷. ×××
از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آيه ۹۴ سوره نحل است:
»وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ« :
»قسمهايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما عذاب عظيمى خواهد بود« .
پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَنى عَنِ اللَّه تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: »مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى« ، »وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا اللَّه« انْ تُخالِفُوهُ »فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ« :
بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مىگويد: »هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد« . »هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد« كه با على مخالفت كنيد »و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است« .××× ۲ اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳. ×××
با دقت در مسئله مخالفت با علىعليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با اقتباس از آيه قرآن ادا شده به خوبى روشن مىشود. در اين جمله خطبه مخالفت با علىعليه السلام را مستلزم لغزش قدمهاى ثابت اعلام مىكند. يعنى بسيارى از آنان كه در ايمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت علىعليه السلام - اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان - از راه حق لغزيدند، و آن ايمان پايدار و ريشهدار را - و لو براى چند روزى - از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر بازسازى آن افتادند و توبه كردند و بازگشتند و عدهاى از آنان جانانه علىعليه السلام را يارى كردند.
امام باقرعليه السلام شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را تا يك سال پس از رحلت آن حضرت بيان كرده مىفرمايد: مردم تا يك سال بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسيدند: آن سه كيانند؟ فرمود: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمود: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند.××× ۱ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶. ×××
همچنين امام صادقعليه السلام اولين توبه كنندگان از تزلزل سقيفه را چنين معرفى مىنمايد: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاك شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتيره، ابوعمره!××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸. ×××
در حديث ديگرى امام صادقعليه السلام در بيان نمونهاى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقيفه فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهصلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسيدند: پس عمار چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت!××× ۳ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵. ×××
از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذيفه وقتى ابوبكر و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله به ترديد افتادند؟ ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدهاند. عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول )يعنى خلافت علىعليه السلام( اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شك كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.××× ۴ كتاب سليم: ص ۲۷۲. ×××
وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مىخواهيم كه از گناهانمان چشمپوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.××× ۱ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷. ×××
از جهتى ديگر مىتوان از كلمه »تَزِلَّ« - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه علىعليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچكترين لغزش آغاز مىشود تا به لغزشهايى مىرسد كه به قعر جهنم پرتاب مىكند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهلبيتعليهم السلام قابل درجهبندى هستند.
۵. بيعت حذيفه در غدير××× ۲ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۷ - ۳۷۴. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰. ×××
پس از پايان خطابه غدير مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بستهاند.
صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنينعليه السلام مىآيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده »السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين« خواهند گفت.
در چنين شرايطى پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنينصلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.
سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابنمسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين )ابن طاووس( : ص ۵۳۷ . ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت.
۶. ثبت مكتوب غدير به نقل حذيفة بن يمان××× ۲ تبليغ غدير در سيره معصومينعليهم السلام: ص ۱۴۸ ۱۴۷. ×××
در زمانهايى كه تدوين و كتابت حديث و معارف دين از طرف سقيفه رسماً ممنوع اعلام شده بود، و در زمانهايى كه هنوز نوشتن به رواج امروزى نبود، امامان غدير على رغم شرايط دشوار تقيه اَبعاد مختلف واقعه غدير را براى اصحابشان مىفرمودند و آنان در نوشتههاى خود به صورت حديث ثبت مىكردند.
اين اقدام در واقع ريشه فرهنگسازى غدير است كه شامل تعاليم و معارف و استدلالها و تاريخچه آن بوده و به صورت ميراث غدير به نسلهاى فرهنگساز غدير منتقل شده، تا آموزههاى اصيل خود را از دست ندهند. آنچه امروز از حديث و تاريخ غدير به دست ما رسيده ثمره همان نوشتهها و مجموعههاى تدوين شده در خفا از چشم سقيفه است، كه ميراث مكتوب غدير را به دست ما رسانده است:
در بين آثار نوشتارى بر جاى مانده از دوران معصومينعليهم السلام ور در كنار اولين اثر مكتوب يعنى »كتاب سليم بن قيس الهلالى« ، دومين اثر از دوران معصومينعليهم السلام درباره غدير متن كامل خطبه آن است، كه از يك سو امام باقرعليه السلام و از سوى ديگر حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم دو صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله آن را نقل كردهاند؛ و از نقل آنان ثبت نوشتارى شده است.
با توجه به عدم امكان چاپ و نشر در آن عصر، اين دو اقدام در حد خود بسيار مهم و فوقالعاده بوده، و ثمره شيرين آن تا امروز سازنده فرهنگ پر محتواى غدير است.
۷. حذيفه در ماجراى ترور پيامبرصلى الله عليه وآله پس از غدير××× ۱ ژرفاى غدير: ص ۱۵۷. ×××
در ماجراى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله توسط منافقين در عقبه هرشى و پس از غدير، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر همراه آن حضرت و شاهد ماجرا بودند و مىخواستند با منافقين درگير شوند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مىخواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.××× ۲ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵ ۱۱۵. ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ترور پيامبرصلى الله عليه وآله.
۸. خطبه غدير و حذيفه = حذيفة بن يمان / روايت خطبه كامل و ماجراى غدير
۹. در ماجراى ترور پيامبرصلى الله عليه وآله = ترور پيامبرصلى الله عليه وآله
۱۰. روايت حديث غدير××× ۳ چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص ۱۴۴. ×××
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده حذيفة بن يمان يمانى )م ۳۶ ق(است. ابنعقده در »حديث الولاية« و ابوبكر جعابى در »نخب المناقب« و حاكم حسكانى در »دعاء الهداة الى اداء حق الموالات« حديث غدير را از حذيفة بن يمان روايت نمودهاند. همچنين جزرى در »اسنى المطالب« او را جزو راويان حديث غدير شمرده است.××× ۴ اسنى المطالب: ص ۴. ×××
۱۱. روايت خطبه كامل و ماجراى غدير××× ۵ اسرار غدير: ص ۱۰۹ ۱۰۸. ×××
خوشبختانه متن مفصل و كامل خطبه غدير در نُه كتاب از مدارك معتبر شيعه كه هم اكنون در دست مىباشد و به چاپ هم رسيده، با اسناد متصل نقل شده است. رواياتِ اين نُه كتاب به سه طريق منتهى مىشود.
يك سند از اسناد خطبه غدير كه به حذيفة بن يمان منتهى مىشود در كتاب »الاقبال« سيد ابنطاووس××× ۱ الاقبال: ص ۴۵۶ ۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۱ ۱۲۷. ××× به نقل از كتاب »النشر و الطىّ« آمده است. عين سند از اين قرار است:
قال السيد ابنطاووس فى كتاب »الاقبال« : قال مؤلف كتاب »النشر و الطىّ« : عن أحمد بن محمد بن على المهلب: أخبرنا الشريف أبوالقاسم على بن محمد بن على بن القاسم الشعرانى، عن أبيه: حدثنا سلمة بن الفضل الأنصارى، عن أبىمريم، عن قيس بن حيّان )حنّان( ، عن عطية السعدى، عن حذيفة بن اليمان.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: سند خطبه غدير.
همچنين مراجعه شود به عنوان: حذيفة بن يمان / اتمام حجت با غدير.
۱۲. شاهد ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله = ترور پيامبرصلى الله عليه وآله
۱۳. شهادت حذيفه بر عليه منافقين در غدير××× ۲ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۲. اسرار غدير: ص ۸۲ . ×××
پس از بيعت در غدير، معاويه و مغيرة بن شعبه و ابوموسى اشعرى در كنار ديگر منافقين از اين همه شكست در توطئههايشان سخت كلافه شده بودند، و در حالى كه از خيمه بيعت بيرون مىآمدند غرغر كنان زير لب سخنانى مىگفتند.××× ۳ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۵ و ج ۳۳ ص ۱۶۳ و ج ۳۷ ص ۱۹۴ ۱۶۱. ×××
معاويه با تكبر و تبختر و غضب آلود، در حالى كه دست راستش را بر دوش ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر دوش مغيرة بن شعبه گذاشته بود، به راه افتاد و اين گفته را در آن حال تكرار مىكرد: »هرگز محمد را بر گفتهاش تصديق نمىكنيم و به ولايت على اقرار نخواهيم كرد« .
ابوذر و حذيفه شاهد اين حالت آنان بودند، و خبر اين كارشان فوراً به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. همزمان آيات ۳۱ تا ۳۵ سوره قيامت درباره معاويه نازل شد: »فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى، ثُمَّ ذَهَبَ اِلى اَهْلِهِ يَتَمَطّى، اَوْلى لَكَ فَاَوْلى، ثُمَّ اَوْلى لَكَ فَاَوْلى« : »نه تصديق كرد و نه سر تسليم فرود آورد، ولى تكذيب نمود و روى گردانيد، و سپس با تكبر به سوى دوستانش رفت. عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است. بار ديگر عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است« .
در آن لحظات حساس پيامبرصلى الله عليه وآله درباره معاويه سه تصميم در نظر گرفت: يكى اينكه بر فراز منبر رود و باطن او را به مردم معرفى كند و خباثت او را به همه بشناساند. دوم اينكه بر فراز منبر برائت و بيزارى خود را از معاويه اعلام فرمايد. سوم اينكه دستور قتل او را صادر نمايد.
اما بار ديگر وحى الهى - به خاطر مهلتى كه به ظالمين داده شده - نازل شد و آيه ۱۶ سوره قيامت را آورد: »لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ« : »درباره او زبانت را به سخنى باز مكن كه درباره او عجله كرده باشى« ، حكايت از آنكه هنوز از مهلت او مانده است. اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله سكوت كرد و درباره او چيزى نفرمود.××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۲۵ ۹۷ ۹۶. ×××
۱۴. مقابله خطبه غدير به روايت حذيفه با روايات ديگر××× ۲ اسرار غدير: ص ۱۲۴. ×××
پس از مقابله، ارزش نسخهها و روايتها نسبت به يكديگر معلوم مىشود و درجه علمى هر يك را به راحتى مىتوان تشخيص داد.
مقابله خطبه غدير در نسخههاى مختلف نتايج زير را نشان داده است:
الف. هر سه روايت توافق كلى دارند. روايت امام باقرعليه السلام و روايت حذيفه و روايت زيد بن ارقم در متن خطبه به طور كلى توافق دارند، بجز موارد مربوط به اختلاف كلمات و عبارات كه در هر حديثى يك امر عادى است.
اين تطابق از نظر علمى با توجه به طولانى بودن حديث بسيار مهم است، به خصوص با در نظر گرفتن اين نكته كه امام باقرعليه السلام از طريق علم الهى و غيبى خطبه را نقل فرمودهاند و شخصاً در غدير حاضر نبودهاند در حالى كه حذيفه و زيد بن ارقم از شاهدان و حاضران واقعه غدير بودهاند. اضافه بر آنكه حذيفه و زيد بن ارقم از راويان مورد اعتماد عامه نيز هستند.
ب. هر سه روايت مؤيد و مكمل يكديگرند، به اين معنى كه در مقابله نسخهها كلمه يا جملهاى در نسخهاى از روايت امام باقرعليه السلام وجود دارد و در نسخه ديگر وجود ندارد، و همان كلمه يا جمله در روايات زيد بن ارقم و حذيفه نيز در روايتى وجود دارد و در روايتى وجود ندارد.
اين حاكى از قصور يا اشتباه راويان و ناسخين است و نشان مىدهد كه اصل هر سه روايت در حد بالايى بر يكديگر منطبق بوده است.
ج. در دو يا سه مورد كه به مسئله تولى و تبرّى مربوط مىشود، جمله مزبور در بعضى نسخهها از هر سه روايت به صورت كنايه آمده و يا حذف شده است. اين حاكى از شرائط خاص تقيه. خفقان در راويان آن زمان خطبه است. نمونه آن مسئله »اصحاب صحيفه« و نام اولين بيعتكنندگان است كه در بعضى نُسخ صراحتاً نيامده است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: خطبه غدير / مقابله نسخههاى خطبه غدير.
- ↑ چهارده قرن با غدير۸۵ - ۸۳ . اسرار غدير: ص ۲۸۵ ۲۸۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ و ج ۳۷ ص ۱۳۱ ۱۲۷. الاقبال: ص ۴۵۶ ۴۵۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۴ - ۱۹۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۵۹ ح ۷۱۰.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۱ - ۳۴۲.
- ↑ اليقين: ص ۳۸۷ - ۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰ - ۱۸۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ - ۸۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
- ↑ حج / ۲۷.