حذیفة بن یمان یمانی

از دانشنامه غدیر

اتمام حجت با غدير[۱]

از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است.

تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده ‏اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقیفه به نمايش گذاشته‏ اند.

يكى از اصحاب معصومین‏ علیهم السلام كه با غدیر اتمام حجت نموده حذيفة بن يمان است:

حذيفة بن يمان يكى از اصحاب با وفاى پیامبر صلی الله علیه و آله است كه در غدير حاضر بود. او مشروح ‏ترين گزارش را درباره واقعه غدير نقل كرده كه شامل جزئى ‏ترين مسائل مربوط به سفر حج و مراسم غدير و نيز توطئه ‏هاى منافقین همزمان و قبل و بعد از غدير مى‏ شود.

حذيفه در طول عمر خود نيز چندين بار به غدير احتجاج كرده و از كسانى است كه توانسته متن كامل و مفصل خطبه غدیر را حفظ و به نسل‏ هاى بعد برساند.[۲]

در موردى حذيفه داستان غدير را چنين نقل مى‏ كند: به خدا قسم در غدير خم من در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم و مهاجرین و انصار در مجلس بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فراخواندند و دستور دادند تا سمت راست ایشان بايستند.

سپس فرمودند : اى مردم، آيا مى ‏دانيد كه من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارترم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. فرمودند:

«ايها الناس، من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».[۳]

در ايام عثمان مردم مدائن از دست حاكمان ظالم و فاسق او به ستوه آمدند و شكايت كردند و او مجبور شد حذيفه را به عنوان حاكمى كه مردم قبول داشتند منصوب كند. اين ماجرا مقارن با اواخر حكومت عثمان بود و پس از كشته شدن عثمان و خلافت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، حضرت براى او نامه‏ اى نوشتند و او را در سِمَت خود ابقا فرمودند.

حذيفه كه خود نيز روزهاى واپسين عمر را مى ‏گذراند بر فراز منبر آمد تا براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از مردم بيعت بگيرد. او در ضمن خطبه‏ اى  كه ايراد كرد گفت: «اكنون اميرالمؤمنين حقيقى و سزاوار به اين نام صاحب اختيار شما شده اند»!

پس از پايان مراسم بیعت، جوانى ايرانى بنام مسلم به پاخاست و عرض كرد: اى امير، اين كه گفتى «اميرالمؤمنين حقيقى»، تعرض و اشاره به خلفاى قبل از ایشان بود.

اگر آنان خلفاى واقعى نبودند حقيقت امر را براى ما روشن كن كه شما در ماجراها حاضر بوده‏ ايد و ديده ‏ايد.

حذيفه در پاسخ به او مطالب مفصلى از تاريخ اسلام و سير آن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله را براى جوان ايرانى بيان كرد تا رسيد به ماجراى غدير و پس از بيان مقدمات نقطه اصلى آن را چنين بيان كرد:

در غديرخم پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت على‏ عليه السلام را با صداى بلند اعلام كرد و اطاعت او را بر مردم واجب كرد و به آنان دستور داد از دستورات او تخلف نكنند و به آنان خبر داد كه اينها دستور از سوى پروردگار است.

بعد فرمودند: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول‏ الله. فرمودند:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ‏ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». سپس دستور دادند همه  مردم با ایشان بيعت كنند، و همه بيعت كردند.[۴]

اتمام حجت قرآنىِ غدير[۵]

در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.

به خصوص استشهاد به آيات در بسيارى از مواضع خطابه غدیر -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند.

آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا تفسیر قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهمیت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى‏ سازد.

با توجه به همين استناد ريشه ‏اى غدير به قرآن، اتمام حجت ‏ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده قرن از سوى پيامبر و ائمه ‏عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ حذيفه يمانى است:

«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا» اشاره به فتنه سقيفه است[۶]

حذيفه يمانى در زمان حكومتش در مدائن -  كه مصادف با قتل عثمان و خلافت ظاهری امیرالمؤمنین ‏علیه السلام شد -  خود را موظف به اتمام حجتى براى نسل‏ هاى بى ‏خبر از سقیفه دانست.

او مفصل‏ ترين صورت از داستان غدير را با بيان توطئه ‏هاى منافقین در پشت پرده آن بازگو كرد و آيات نازل شده در تمام مقاطع غدير را با دقت كامل بيان نمود.

او مقاطع قرآنى را از آغاز اعلام سفر حج در مدینه شروع كرد و گفت:

خداوند در سال دهم هجرت به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا به حج برود و مردم هم با وى به حج بيايند و در اين باره اين آيه را بر ایشان نازل كرد:

«وَ أَذِّنْ فِى‏ النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ»[۷]: «حج را بين مردم اعلان عمومى كن تا با پاى پياده و سوار بر هر شتر لاغرى نزد تو آيند، كه از هر راه دورى مى ‏آيند».

در سال دهم هجرى جمعيت عظيم مسلمانان با پيامبر صلى الله عليه و آله به حج رفتند، كه به نام «حجةالوداع» معروف شد. هنگامى كه حج تمام شد پس از يک روز اقامت در مکّه جبرئیل نازل شد و آيات اول سوره عنكبوت را نازل كرد و گفت: اى محمد بخوان:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ، أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ» [۸]:

«به نام خداوند بخشنده مهربان، الم، آيا مردم گمان كرده ‏اند كه رها مى‏ شوند با همين كه بگويند ايمان آورديم در حالى كه امتحان نشوند؟ ما كسانى را كه قبل از آنان بودند امتحان كرديم و خداوند آنان كه راست مى‏ گويند و آنان كه دروغ مى‏ گويند را مى ‏داند. يا كسانى كه بدى ‏ها را انجام مى‏ دهند گمان كرده‏اند ما به آنها دست نمى‏يابيم؟ چه بد فكرى مى‏ كنند» .

پیامبر صلی الله علیه و آله پرسيدند: اى جبرئیل، اين فتنه چيست؟ جبرئیل با اشاره به اوضاع بعد از شهادت آن حضرت جواب دادند:

خداوند مى ‏فرمايد: شهادت شما به سوى خدايتان و بهشت او نزديک شده، و دستور مى‏ دهد امیرالمؤمنین علیه السلام را براى امت بعد از خود به خلافت نصب كنید و امامت را به ایشان بسپارید كه ایشان خليفه قائم در رعيت و امت شما می باشند، چه از ایشان اطاعت كنند و چه با ایشان مخالفت نمايند، و به زودى با ایشان مخالفت خواهند كرد، و اين است آن فتنه ‏اى كه اين آيه‏ ها را درباره آنها بر شما تلاوت كردم.

با نزول اين آيات، بلال به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله اعلان عمومى داد كه مردم براى سفر به سوى غدير آماده شوند.

«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ» عايشه است[۹]

حذيفه يمانى در مدائن براى اولين بار پرده از اسرار ناگفته سقیفه بر مى‏ داشت و نقش عايشه و حفصه را در آن توطئه‏ ها خاطر نشان مى‏ ساخت.

چه كسى باور مى‏ كرد كه آيات سوره تحريم درباره اين دو زن نازل شده و آنان از بنيانگذاران سقيفه و آغازگران توطئه غصب خلافت هستند تا روزى كه حذيفه جزئيات ماجرا را بازگو كرد و گفت:

با پايان مراسم حج و پس از يک روز اقامت در مکّه، جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و اين فرمان را آورد: خداوند عزوجل به شما دستور مى‏ دهد آنچه به شما آموخته به امیرالمؤمنین علیه السلام بياموزید و آنچه در اختيار شما قرار داده و به شما سپرده به ایشان بسپارید كه ایشان امين و مورد اعتمادند.

با اين فرمان، پيامبر صلى الله عليه وآله، امیرالمؤمنین ‏علیه السلام را فراخواندند و آن روز و شب را با ایشان خلوت كردند، و علم و حكمتى را كه خدا به ایشان عطا كرده بود به ایشان سپردند و سخن جبرئيل را براى ایشان بازگو كردند.

آن روز از همسران پيامبر صلى الله عليه وآله ، نوبت عايشه بود و از اينكه به خاطر خلوت پيامبر صلى الله عليه و آله با امیرالمؤمنین ‏عليه السلام نتواسته نزد آن حضرت باشد ناراحت بود.

اين بود كه معترضانه پرسيد: خلوت شما با امیرالمؤمنین امروز چه طولانى شد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او اعتنايى نكردند ولى او با اصرار پرسيد: چرا به من خبر نمى‏ دهید كه خلوت شما بر سر چه بود كه شايد صلاح من در آن باشد!

حضرت فرمودند: البته كه صلاح است براى كسى كه خداوند او را با قبول و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمور شده‏ ام همه مردم را بدان دعوت نمايم. آنگاه كه به طور عمومى در بين مردم آن را اعلام كردم تو هم آگاه مى‏ شوى.

عايشه گفت: چرا اكنون به من خبر نمى‏ دهید تا در عمل به آن و صلاحى كه در آن است از ديگران پيشى بگيرم؟! پيامبر صلى الله عليه وآله جواب دادند:

اينک به تو خبر مى دهم؛ به شرط آنكه تا هنگامى كه به اعلان عمومى آن بين مردم دستور داده شوم اين مطلب را در سينه‏ ات حفظ كنى و به كسى نگويى. عایشه پذيرفت و قول داد راز پيامبر صلى الله عليه و آله را براى كسى بازگو نكند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: خداوند به من خبر داده كه عمرم تمام شده و دستور داده امیرالمؤمنین را به عنوان نشانه او براى مردم منصوب كنم و ایشان را امام مردم و خليفه بعد از خود اعلام كنم. اين راز را پشت پرده قلبت نگهدار تا خداوند اجازه اعلام عمومى آن را دهد.

عايشه با آنكه قول حفظ اين راز را به پيامبر صلى الله عليه و آله داده بود، اما فوراً آن را به حفصه خبر داد، و هر كدام از آنها پدرانشان را از اين موضوع مطلع كردند و آنان به ساير منافقین اطلاع دادند، و مرحله جدى توطئه‏ هاى سقيفه از آن لحظه آغاز شد.

خداوند اقدامات عايشه و حفصه و پدرانشان را در آياتى از قرآن به پيامبرش خبر داد: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ، فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِىَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»[۱۰]:

«هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به يكى از همسرانشان (عايشه) سخنى به پنهانى فرمودند و چون وى آن را افشا نمود و خدا هم پيامبر صلى الله عليه و آله را از افشاى او آگاه ساخت، پيامبر صلى الله عليه و آله برخى از افشاهاى او را به ایشان اظهار كرد و از برخى اعراض نمود. هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن همسرشان (عايشه) افشاى سر را خبر دادند، او گفت: چه كسى شما را از اين افشا با خبر ساخت؟ حضرت فرمودند: خداى دانا و آگاه مرا خبر داد» .

پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر اين افشاى سرّ با عایشه و حفصه سخن نمى‏ گفتند و رابطه خود را با آنان قطع كرده بودند.

آنان به فكر چاره ‏اى افتادند كه با چرب زبانى و استفاده از حجب و حياى پيامبر صلى الله عليه و آله روی گفتگو با حضرت را بگشایند.

عايشه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با مقدماتى علت قطع رابطه آن حضرت را با خود پرسيد و اظهار نگرانى از نارضايتى پيامبر صلى الله عليه وآله كرد.

حضرت فرمودند: اگر واقعاً از نارضايتى من نگران بودى سِرّى را كه تو را به كتمان آن سفارش كردم افشا نمى‏ كردى. با اين كار هم خود و هم عده‏ اى از مردم را به هلاكت انداخته ‏اى.

از «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» تا «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»[۱۱]

گفتار مفصل حذيفه در مدائن ، از واقعه غدير همه را متحير كرده است. او به جزئياتى از ماجرا اشاره مى ‏كند كه كمتر كسى شنيده است. او حتى روز شمار سفر به غدير و آياتى كه در اين پنج روز نازل شده را به خاطر دارد و بازگو مى‏ كند كه چگونه در بين راه آيات قرآنى پى در پى نازل مى ‏شد و دستور آمادگى و اجراى دقيق برنامه سه روزه غدير را براى پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏آورد و به آن حضرت وعده حفظ از شرّ توطئه‏ گران را مى ‏داد.

او در قسمتى از سخنانش مى‏ گويد: روز چهاردهم ذى‏ حجه سال دهم هجرى پيامبر صلى الله عليه و آله از مكه به مقصد غدير حركت كردند.

روز سومى كه در راه بودند جبرئيل آيات آخر سوره حجر را نازل كرد: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»[۱۲]:

«قسم به پروردگارت، از همه آنان خواهيم پرسيد درباره آنچه انجام مى‏ دادند. تو به آنچه دستور داده شدى اقدام كن و از مشركين روى گردان باش. ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى ‏كنيم».

در آخر شب چهارم ، جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شد و اين آيه را براى حضرت خواند:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۱۳]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نكنى رسالت او را تبليغ نكرده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏كند. خداوند قوم كافرين را هدايت نمى ‏كند». و منظور از آنان كسانى بودند كه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله سوء قصد داشتند.

جبرئيل گفت: خداوند به تو دستور داده فردا كه در منزل غدير پياده مى ‏شويد ولايت او را بر مردم واجب كنى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بلى اى جبرئيل، ان شاء الله فردا اين كار را انجام خواهم داد.

پيامبر صلى الله عليه و آله «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» را در خطبه غدير يادآور شد[۱۴]

حذيفه يكى از حاضران در غدير است كه جزئيات بسيارى از آن را فقط او نقل كرده و حق عظيمى بر همه دارد و حجت را بر ما تمام كرده است. او متن خطابه بلند غدير را نيز حفظ كرده و جزئيات قرآنى آن را به خاطر سپرده است.

از جمله فرازهاى خطبه كه حذيفه نقل كرده و آيات قرآنى را يادآور شده اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: خداوند به من وحى كرده است:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۱۵]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».

اى مردم، من در تبليغ آنچه خداوند نازل كرده كوتاهى نكرده ‏ام؛ و اينک سبب نازل شدن اين آيه را بيان خواهم كرد: چندين بار جبرئیل بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام، دستور آورد كه در جمع مردم بگويم و به سياه و سفيد اعلام كنم كه امیرالمؤمنین برادرم و خليفه‏ ام و امام پس از من اند.

اى مردم، سبب اين تأكيد شناخت من از منافقينى است كه آنچه در قلبشان نيست بر زبان مى ‏آورند، و اين كار را كوچک مى‏ شمارند در حالى كه نزد خدا امرى عظيم است؛ و نيز اذيت‏ هاى بسيارى كه نسبت به من روا داشته ‏اند.

از جمله اينكه به دليل كثرت ملازمت امیرالمؤمنین با من و توجه زياد من به ایشان، مرا «گوش» اسم گذاردند و خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[۱۶]: «از آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مى ‏كنند و مى‏ گويند او گوش است» ، و اگر بخواهم مى‏ توانم آنان را نام ببرم!

اى مردم، در قرآن تفكر كنيد و آيات آن را بفهميد. آيه‏ هاى محكم آن را فرا گيريد و سراغ آيه ‏هاى متشابه[۱۷] آن نرويد. به خدا قسم هيچ كس تفسير قرآن را بيان نخواهد كرد مگر كسى كه اينک دستشان را گرفته و با دستم بالا مى‏ برم و به شما اعلام مى‏ كنم كه هر كس من صاحب اختيار اويم ایشان صاحب اختيار وى هستند و آن شخص امیرالمؤمنین اند.

اى مردم، على و فرزندان صالح من از نسل او «ثِقل اصغر» هستند و قرآن «ثِقل اكبر» است. اين دو از هم جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من آيند. هيچ آيه ‏اى نيست كه خداوند در آن مؤمنين را خطاب كرده مگر اينكه ایشان اولين مخاطب آن اند.

خداوند در سوره «هَلْ أَتى شهادت به بهشت نداده مگر براى ایشان[۱۸]، و آن را درباره غير امیرالمؤمنین عليه السلام نازل نكرده است. سوره «وَ الْعَصْرِ»[۱۹] درباره امیرالمؤمنین عليه السلام نازل شده و تفسير آن چنين است: قسم به خداى روز قیامت «انسان در زيان است» و آنها دشمنان آل محمد عليهم السلام هستند، «مگر آنان كه ايمان آوردند» به ولايتشان «و اعمال صالح انجام دادند» با همدلى با برادرانشان «و يكديگر را به صبر سفارش كردند» در غيبت امام غايبشان.

سه آيه درباره صحیفه ملعونه نازل شده است[۲۰]:

حذيفه در مدائن براى يک جوان ايرانى پرده از صحيفه ملعونه و مجريان آن بر مى‏ دارد و آيات متعددى را برمى‏ شمارد كه در ايام غدير مستقيماً درباره اصحاب صحيفه نازل شد.

مى‏ توان اين فراز تاريخ را از استثنايى ‏ترين اتمام حجت ‏ها به حساب آورد كه پرده از اسرار سقيفه برمى‏ دارد.

حذيفه مى ‏گويد: در سه روز غدير اصحاب صحيفه ملعونه بر ضد خلافت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام پيمان خود را محكم كردند.

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه وآله قصد حركت داشتند به آنها فرمودند: درباره چه مسئله ‏اى امروز خصوصى صحبت مى‏ كرديد در حالى كه شما را از نجوى و گفتگوى خصوصى منع كرده بودم؟

آنها جواب دادند: يا رسول‏ الله، ما فقط هم اكنون يكديگر را ملاقات كرده‏ ايم! پيامبر صلى الله عليه وآله با ناراحتى به آنها نگاه كردند و فرمودند:

شما داناتريد يا خداوند؟ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»[۲۱]:

«و كيست ظالم ‏تر از كسى كه شهادتى را نزد خدا كتمان مى‏ كند، و خداوند از آنچه انجام مى‏ دهيد غافل نيست».

حذيفه مى‏ گويد: سپس كاروان به راه افتاد تا وارد مدينه شد. در اول محرم سال يازدهم همان منافقين با عده ‏اى از همدستانشان جمع شدند و صحيفه ‏اى طبق آنچه درباره خلافت عهد بسته بودند نوشتند. در اول صحيفه از ميان برداشتن ولايت و صاحب اختيارى امیرالمؤمنین عليه السلام بود و اينكه خلافت مخصوص ابوبکر و عمر و ابوعبیده است و سالم نيز همراه آنان است و خلافت از اين چهار نفر خارج نيست!

هنگام فجر، پيامبر صلى الله عليه و آله نماز صبح را به جماعت خواند و در محراب نشسته ذكر گفت تا آفتاب طلوع كرد. پس از طلوع آفتاب رو به ابوعبيده جراح كرده فرمود: خوشا به حال تو كه امين اين امت شده‏اى! سپس اين آيات را تلاوت فرمود:

«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً، فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»[۲۲]:

«واى بر كسانى كه نوشته‏ اى را به دست خويش مى ‏نويسند و سپس مى گويند: اين از سوى خداست، تا با آن مبلغ كمى به دست آورند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مى‏ نويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مى ‏كنند» .

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: كسانى كه در اين امت چنين نوشته ‏اند شباهت دارند به آنان كه خدا مى‏ فرمايد:

«يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً» [۲۳]:

«از مردم مخفى مى‏ كنند اما از خدا نمی توانند مخفى كنند و خدا ناظر آنان است هنگامى كه شب را سحر مى‏ كنند در سخنى كه خدا راضى نيست، و خدا به آنچه انجام مى ‏دهند احاطه دارد».

سپس فرمودند [۲۴]: امروز گروهى در امت من تشكيل يافته ‏اند كه در صحيفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهلیت شده ‏اند، كه صحيفه‏ اى بر عليه ما نوشتند و در کعبه آويزان نمودند.

خداوند به آن عده امكانات مى‏ دهد تا آنها و كسانى را كه بعد از آنان مى ‏آيند امتحان كند و انسان ‏هاى خبيث و پاک را از هم جدا كند. اگر نبود كه خداوند به من دستور داده از آنها روى بر گردانم براى مقدّرى كه مى‏ خواهد به انجام رساند، هم اكنون آنان را پيش آورده و گردنشان را مى‏ زدم.

حذيفه مى‏ گويد: به خدا قسم ديديم هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخنان را مى ‏فرمودند لرزه بر اندام امضا كنندگان صحيفه افتاده و اختيار از كف داده بودند، به طورى كه بر هيچ يک از حاضران در مجلس مخفى نماند كه حضرت با سخن خويش آن عده را قصد كرده و اين آيه ‏هاى قرآنى را درباره آنان مى ‏خواند.

افشاگرى در مورد منافقين[۲۵]

يكى از افرادى كه در مورد اهانت‏ هاى منافقين در غدير افشاگرى نمود حذيفه است. و اما جريان آن چنين است:

در روز نوزدهم ذى‏ الحجة سال دهم هجرى و پس از خطبه غدیر مراسم سه روزه بیعت همگانى همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم كه بيعت مى‏ كردند به خيمه ‏هاى خود باز مى‏ گشتند.

منافقين نيز در خيمه ‏هاى خود جمع شده بودند و از آن همه سربلندى غدير كه خط نفاق را خرد مى‏ كرد و پيش مى‏ رفت، اظهار تأسف و نگرانى مى ‏كردند و اسرار دل خود را براى يكديگر بازگو مى‏ كردند.

كم كم شب فرا رسيد و ادامه برنامه بيعت به فردا موكول شد و پس از نماز مغرب و عشا مردم به خيمه ‏هاى خود بازگشتند تا استراحت كنند. آن شب خيمه زيد بن ارقم و حذيفه يمانى كنار خيمه منافقين قرار داشت.

زید بن ارقم -  كه در غدير حاضر بوده -  بقيه ماجرا را چنين نقل مى ‏كند:

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست امیرالمؤمنین ‏عليه السلام را گرفتند و فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ ...»، بعد از آن بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه حذيفة بن يمان نيز همراه من بود. در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود.

ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى‏ گويد: به خدا قسم محمد احمق است اگر فكر مى‏ كند كار خلافت بعد از او براى على به نتيجه خواهد رسيد!!

ديگرى گفت: او را احمق حساب مى‏ كنى؟! آيا نمى‏ دانى كه او ديوانه است، و نزديک بود نزد همسر ابن ابى ‏كبشه از جنون بي هوش شود!!

سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مى‏ گويد نخواهد شد!!

حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده اند و وحى خدا نازل مى‏ شود چنين كارى را مى ‏كنيد؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به ایشان خبر خواهم داد.

گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانتدارى است!!

حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانتدارى همسايه است و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از ایشان كتمان كنم.

گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى‏ خواهى انجام ده. به خدا قسم ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته ‏ايم و تو نسبت دروغ به ما مى ‏دهى! تو خيال مى‏ كنى پيامبر سخن تو را مى‏ پذيرد و گفته ما را تکذیب مى‏ كند در حالى كه ما سه نفريم!!

حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى ‏خواهيد بگوييد!

صبح روز بيستم پس از نماز و قبل از شروع مراسم بيعت، حذيفه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد در حالى كه امیرالمؤمنین عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بودند.

او گفتار منافقین را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسيدند: شما چه گفته‏ ايد؟ گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته ‏ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است!!

در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»[۲۶]: «قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده ‏اند» .

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اينجا فرمودند: بگذار هر چه مى‏ خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه ‏ام مى‏ تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.[۲۷]

آنچه در اين قضيه جلب توجه مى‏ كند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبر صلى الله عليه و آله است كه وقتى چاره ‏اى نمى‏ بينند با قسم دروغ هم كه شده حاضر نمى ‏شوند نزد حضرت كار خود را قبول كنند. اين يكى از مظاهر «وَ الله يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» است كه خداوند چنين رعب و وحشتى بر دل منافقين مستولى كرده كه جرأت علنى كردن و با جسارت عمل كردن را ندارند، و گرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.

امتحان حذيفه در مورد غدير[۲۸]

از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آيه ۹۴ سوره نحل است:

«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» :

«قسم ‏هايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما عذاب عظيمى خواهد بود» .

پيامبر صلى الله عليه و آله هم در خطبه غدیر فرمودند: الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَنى عَنِ اللَّه تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى»، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا اللَّه» انْ تُخالِفُوهُ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»:

بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مى‏ گويد: «هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد».

«هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد» كه با على مخالفت كنيد «و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است».[۲۹]

با دقت در مسئله مخالفت با امیرالمؤمنین عليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با اقتباس از آيه قرآن ادا شده به خوبى روشن مى ‏شود.

در اين جمله خطبه مخالفت با امیرالمؤمنین عليه السلام را مستلزم لغزش قدم ‏هاى ثابت اعلام مى‏ كند. يعنى بسيارى از آنان كه در ایمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت امیرالمؤمنین ‏عليه السلام -  اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان -  از راه حق لغزيدند، و آن ايمان پايدار و ريشه‏ دار را -  و لو براى چند روزى -  از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر بازسازى آن افتادند و توبه كردند و بازگشتند و عده ‏اى از آنان جانانه امیرالمؤمنین عليه السلام را يارى كردند.

امام باقر علیه السلام شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را تا يک سال پس از شهادت آن حضرت بيان كرده مى‏ فرمايند: مردم تا يک سال بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسيدند: آن سه كيانند؟ فرمودند: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمودند: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند.[۳۰]

همچنين امام صادق‏ علیه السلام اولين توبه كنندگان از تزلزل سقيفه را چنين معرفى مى‏ نمايند: به خدا قسم همه -  به جز آن سه نفر -  هلاک شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتيره، ابوعمره! [۳۱]

در حديث ديگرى امام صادق ‏عليه السلام در بيان نمونه ‏اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقیفه فرمودند:

ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسيدند: پس عمار چه شد؟! فرمودند: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت![۳۲]

از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذيفه وقتى ابوبكر و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله به ترديد افتادند؟ ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده ‏اند. عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى خلافت حضرت امیر ‏عليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شک كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.[۳۳]

وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى‏ خواهيم كه از گناهانمان چشم‏ پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.[۳۴]

از جهتى ديگر مى ‏توان از كلمه «تَزِلَّ» -  كه به معناى لغزش است -  اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه امیرالمؤمنین عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچك‏ترين لغزش آغاز مى‏ شود تا به لغزش ‏هايى مى‏ رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى‏ كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهل‏ بيت‏ عليهم السلام قابل درجه ‏بندى هستند.

بيعت حذيفه در غدير [۳۵]

پس از پايان خطابه غدير مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته ‏اند.

صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبر صلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى‏ آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.

در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفتند و بعد از بيعت به او فرمودند: برخيز و بر امیرالمؤمنین به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين ‏صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با ایشان بيعت كرد.

سپس سلمان آمد و پيامبر صلى الله عليه وآله به او هم فرمودند: برخيز و بر امیرالمؤمنین به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمودند: برخيز و بر امیرالمؤمنین به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن‏ مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند. [۳۶]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بیعت.

ثبت مكتوب غدير به نقل حذيفة بن يمان[۳۷]

در زمان‏ هايى كه تدوين و كتابت حدیث و معارف دين از طرف سقیفه رسماً ممنوع اعلام شده بود، و در زمان‏ هايى كه هنوز نوشتن به رواج امروزى نبود، امامان غدير على رغم شرايط دشوار تقيه اَبعاد مختلف واقعه غدير را براى اصحابشان مى ‏فرمودند و آنان در نوشته ‏هاى خود به صورت حديث ثبت مى‏ كردند.

اين اقدام در واقع ريشه فرهنگ‏سازى غدير است كه شامل تعاليم و معارف و استدلال‏ ها و تاريخچه آن بوده و به صورت ميراث غدير به نسل‏ هاى فرهنگ‏ساز غدير منتقل شده، تا آموزه ‏هاى اصيل خود را از دست ندهند.

آنچه امروز از حديث و تاريخ غدير به دست ما رسيده ثمره همان نوشته ‏ها و مجموعه‏ هاى تدوين شده در خفا از چشم سقيفه است، كه ميراث مكتوب غدير را به دست ما رسانده است:

در بين آثار نوشتارى بر جاى مانده از دوران معصومين ‏عليهم السلام ور در كنار اولين اثر مكتوب يعنى «کتاب سلیم بن قیس الهلالی»، دومين اثر از دوران معصومين ‏عليهم السلام درباره غدير متن كامل خطبه آن است، كه از يک سو، امام باقر علیه السلام و از سوى ديگر حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم دو صحابى پيامبر صلى الله عليه وآله آن را نقل كرده ‏اند؛ و از نقل آنان ثبت نوشتارى شده است.

با توجه به عدم امكان چاپ و نشر در آن عصر ، اين دو اقدام در حد خود بسيار مهم و فوق العاده بوده، و ثمره شيرين آن تا امروز سازنده فرهنگ پر محتواى غدير است.

حذيفه در ماجراى ترور پيامبر صلى الله عليه و آله پس از غدير[۳۸]

در ماجراى ترور نافرجام پیامبر صلی الله علیه و آله توسط منافقین در عقبه هرشی و پس از غدير، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر همراه آن حضرت و شاهد ماجرا بودند و مى‏ خواستند با منافقین درگير شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مى ‏خواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.[۳۹]

روايت حديث غدير[۴۰]

يكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده حذيفة بن يمان يمانى (م ۳۶ ق)است. ابن ‏عقده در «حديث الولاية» و ابوبکر جعابی در «نخب المناقب» و حاکم حسکانی در «دعاء الهداة الى اداء حق الموالات» حديث غدير را از حذيفة بن يمان روايت نموده ‏اند. همچنين جزرى در «اسنى المطالب» او را جزو راويان حديث غدير شمرده است.[۴۱]

روايت خطبه كامل و ماجراى غدير[۴۲]

خوشبختانه متن مفصل و كامل خطبه غدیر در نُه كتاب از مدارک معتبر شيعه كه هم اكنون در دست مى‏ باشد و به چاپ هم رسيده، با اسناد متصل نقل شده است. رواياتِ اين نُه كتاب به سه طريق منتهى مى‏ شود.

يک سند از اسناد خطبه غدير كه به حذيفة بن يمان منتهى مى‏ شود در كتاب «الاقبال» سید ابن‏ طاووس[۴۳] به نقل از كتاب «النشر و الطىّ» آمده است. عين سند از اين قرار است:

قال السيد ابن ‏طاووس فى كتاب «الاقبال» : قال مؤلف كتاب «النشر و الطىّ» : عن أحمد بن محمد بن على المهلب: أخبرنا الشريف أبوالقاسم على بن محمد بن على بن القاسم الشعرانى، عن أبيه: حدثنا سلمة بن الفضل الأنصارى، عن أبى‏ مريم، عن قيس بن حيّان (حنّان) ، عن عطية السعدى، عن حذيفة بن اليمان.

شهادت حذيفه بر عليه منافقين در غدير [۴۴]

پس از بيعت در غدير، معاويه و مغيرة بن شعبه و ابوموسى اشعرى در كنار ديگر منافقین از اين همه شكست در توطئه ‏هايشان سخت كلافه شده بودند، و در حالى كه از خيمه بيعت بيرون مى ‏آمدند غرغر كنان زير لب سخنانى مى‏ گفتند. [۴۵]

معاويه با تكبر و تبختر و غضب آلود، در حالى كه دست راستش را بر دوش ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر دوش مغیرة بن شعبه گذاشته بود، به راه افتاد و اين گفته را در آن حال تكرار مى‏ كرد: «هرگز محمد را بر گفته ‏اش تصديق نمى ‏كنيم و به ولايت على اقرار نخواهيم كرد» .

ابوذر و حذيفه شاهد اين حالت آنان بودند، و خبر اين كارشان فوراً به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. همزمان آيات ۳۱ تا ۳۵ سوره قيامت درباره معاويه نازل شد:

«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى، ثُمَّ ذَهَبَ اِلى اَهْلِهِ يَتَمَطّى، اَوْلى لَكَ فَاَوْلى، ثُمَّ اَوْلى لَكَ فَاَوْلى»:

«نه تصديق كرد و نه سر تسليم فرود آورد، ولى تکذیب نمود و روى گردانيد، و سپس با تكبر به سوى دوستانش رفت. عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است. بار ديگر عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است» .

در آن لحظات حساس پيامبر صلى الله عليه و آله درباره معاويه سه تصميم در نظر گرفتند: يكى اينكه بر فراز منبر روند و باطن او را به مردم معرفى كنند و خباثت او را به همه بشناسانند.

دوم اينكه بر فراز منبر برائت و بيزارى خود را از معاويه اعلام فرمايند. سوم اينكه دستور قتل او را صادر نمايند.

اما بار ديگر وحى الهى -  به خاطر مهلتى كه به ظالمين داده شده -  نازل شد و آيه ۱۶ سوره قيامت را آورد: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»:

«درباره او زبانت را به سخنى باز مكن كه درباره او عجله كرده باشى» ، حكايت از آنكه هنوز از مهلت او مانده است. اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت كردند و درباره او چيزى نفرمودند.[۴۶]

مقابله خطبه غدير به روايت حذيفه با روايات ديگر[۴۷]

پس از مقابله، ارزش نسخه‏ ها و روايت‏ ها نسبت به يكديگر معلوم مى‏ شود و درجه علمى هر يک را به راحتى مى ‏توان تشخيص داد.

مقابله خطبه غدیر در نسخه‏ هاى مختلف نتايج زير را نشان داده است:

الف) هر سه روايت توافق كلى دارند. روايت امام باقر علیه السلام و روايت حذيفه و روايت زيد بن ارقم در متن خطبه به طور كلى توافق دارند، بجز موارد مربوط به اختلاف كلمات و عبارات كه در هر حديثى يک امر عادى است.

اين تطابق از نظر علمى با توجه به طولانى بودن حديث بسيار مهم است، به خصوص با در نظر گرفتن اين نكته كه امام باقر عليه السلام از طريق علم الهى و غيبى خطبه را نقل فرموده ‏اند و شخصاً در غدير حاضر نبوده‏ اند در حالى  كه حذيفه و زيد بن ارقم از شاهدان و حاضران واقعه غدير بوده ‏اند. اضافه بر آنكه حذيفه و زيد بن ارقم از راويان مورد اعتماد عامه نيز هستند.

ب) هر سه روايت مؤيد و مكمل يكديگرند، به اين معنى كه در مقابله نسخه‏ ها كلمه يا جمله ‏اى در نسخه ‏اى از روايت امام باقر عليه السلام وجود دارد و در نسخه ديگر وجود ندارد، و همان كلمه يا جمله در روايات زيد بن ارقم و حذيفه نيز در روايتى وجود دارد و در روايتى وجود ندارد.

اين حاكى از قصور يا اشتباه راويان و ناسخين است و نشان مى‏ دهد كه اصل هر سه روايت در حد بالايى بر يكديگر منطبق بوده است.

ج) در دو يا سه مورد كه به مسئله تولى و تبرّى مربوط مى‏ شود، جمله مزبور در بعضى نسخه ‏ها از هر سه روايت به صورت كنايه آمده و يا حذف شده است.

اين حاكى از شرائط خاص تقيه، خفقان در راويان آن زمان خطبه است. نمونه آن مسئله «اصحاب صحيفه» و نام اولين بيعت‏ كنندگان است كه در بعضى نُسخ صراحتاً نيامده است.

منبع

دانشنامه غدیر ،جلد ۷،ص ۵۴۷

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير ۸۳ - ۸۵. اسرار غدير: ص ۲۸۵،۲۸۴.
  2. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ و ج ۳۷ ص ۱۳۱،۱۲۷. الاقبال: ص ۴۵۶،۴۵۴.
  3. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ - ۱۹۴.
  4. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۵۹ ح ۷۱۰.
  5. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۱  - ۳۴۲.
  6. اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۸۶ - ۹۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  7. حج /  ۲۷.
  8. عنكبوت /  ۴  - ۱.
  9. اليقين: ص ۳۸۷  - ۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰  - ۱۸۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷  - ۹۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  10. تحريم /  ۳ - ۸.
  11. اليقين: ص ۳۸۷  - ۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰  - ۱۸۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  12. حجر /  ۱۹۲ - ۱۹۵.
  13. مائده /  ۶۷
  14. الاقبال: ص ۴۵۶،۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۷ - ۱۳۳.
  15. مائده /  ۶۷ .
  16. توبه /  ۶۱ .
  17. آیاتی که مراد از آن‌ها روشن و قطعی نیست و تمییز داده نمی‌شود. به عبارت دیگر؛ محکمات ، آیات یک بُعدی‌ اند که مراد از آن‌ ها معلوم است؛ مانند: (الله خالق کل شیء) ولی متشابهات، آیات چند بُعدی و دارای محامل بسیارند و متشابهات با ارجاع به محکمات، در حکم محکم قرار می‌ گیرند. بسیاری از محققان عقیده دارند متشابه دچار عدم وضوح معنا است؛ ولی محکم معنای روشنی دارد، راغب می‌ گوید: «المحکم ما لاتعرض فیه شبهة لا من حیث اللفظ و لا من حیث المعنی، و المتشابه ما لاینبئ ظاهره عن المراد».
  18. اشاره به ماجراى سه روز روزه گرفتن پنج تن‏عليهم السلام و اهداى افطار به مسكين و يتيم و اسير و نزول آيات سوره انسان است، تا آنجا كه در آيه ۱۲ اين سوره مى‏ فرمايد: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً».
  19. جملاتى كه با قلم سياه داخل گيومه در اين پاراگراف آمده ترجمه آيات سوره «عصر» است كه در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به صورت ضمنى تفسير شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ، إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» .
  20. اليقين: ص ۲۸۴ - ۲۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱ - ۱۰۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  21. بقره /  ۱۴۰.
  22. بقره /  ۷۹.
  23. نساء /  ۱۰۸.
  24. اشاره به ماجراى قريش در مكه است كه وقتى انواع مبارزه و مقابله با پيامبرصلى الله عليه وآله را تجربه كردند و به نتيجه‏ اى نرسيدند، در مكانى به نام «دار النَدْوَة» جمع شدند و پيمان ‏نامه‏ اى بر ضد پيامبر صلى الله عليه وآله و خاندانش نوشتند. آنگاه بر آن صحيفه چهل مُهر و امضا توسط بزرگان قريش زده شد و آن را در كعبه آويزان نمودند. بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۲ ۱.
  25. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۴. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۵.
  26. توبه /  ۷۴.
  27. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۲،۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .
  28. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۷ - ۳۷۳.
  29. اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.
  30. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶.
  31. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.
  32. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.
  33. كتاب سليم: ص ۲۷۲.
  34. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.
  35. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۷  - ۳۷۴. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰.
  36. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .
  37. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۱۴۸ ۱۴۷.
  38. ژرفاى غدير: ص ۱۵۷.
  39. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵،۱۱۵.
  40. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۴.
  41. اسنى المطالب: ص ۴.
  42. اسرار غدير: ص ۱۰۹ ۱۰۸.
  43. الاقبال: ص ۴۵۶ ۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۱ ۱۲۷.
  44. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۲. اسرار غدير: ص ۸۲ .
  45. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۵ و ج ۳۳ ص ۱۶۳ و ج ۳۷ ص ۱۹۴ ۱۶۱.
  46. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۲۵ ۹۷ ۹۶.
  47. اسرار غدير: ص ۱۲۴.