حذیفة بن یمان یمانی
حذیفه بن یمان یمانی، مشهور به صاحب سر (رازدار)، از صحابه برجسته و نخستین اسلامآورندگان پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بود[۱] که از قبیله بنی عباس یمن و همپیمان با قبیله اوس در مدینه بهشمار میرفت.[۲] وی در بسیاری از جنگهای صدر اسلام مانند احد و خندق شرکت و همراه پیامبر بود[۳] و بهخاطر خبر داشتن از سرّ منافقان، وبرخی از اخبار آینده توسط پیامبر صلی الله علیه وآله به او، لقب «صاحب سر» گرفت.[۴] پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حذیفه را در شناخت منافقان یارای دیگران میدانست و با او پیمان برادری با عمار یاسر بست.[۵]
| اطلاعات فردی | |
|---|---|
| نام کامل | حذیفه بن یمان |
| سرشناسی | صحابه پیامبر اسلام و از یاران خاص امام علی علیه السلام |
| وفات | سال ۳۶ ق در مدائن |
| محل دفن | مدائن، کنار قبر سلمان فارسی |
| خویشان سرشناس | فرزندان از شهدای صفین |
| اطلاعات علمی | |
| استادان | پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله |
| شاگردان | - |
| تحصیلات | - |
| مذهب | اسلام، شیعه |
| اطلاعات فرهنگی | |
| زمینه فعالیت | صحابه، فرمانده سپاه در جنگ نهاوند، والی مدائن |
| علت شهرت | صاحب سر (رازدار) پیامبرصلی الله علیه وآله، آگاهی به نام منافقان |
حذیفه پس از پیامبرصلی الله علیه وآله در زمان خلافت عمر، والی مدائن شد[۶] و در جنگ نهاوند فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت و در فتح چند شهر دیگر ایران نقش داشت.[۷] او به دوری از دنیا و پرهیزکاری معروف بود،[۸]وی از موالیان و شیعیان امام علی علیه السلام بود[۹] و در آغاز حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام وفات یافت. همچنین فرزندانش صفوان و سعد از یاران و شهیدان جنگ صفین بودند[۱۰] و در تاریخ اسلامی به عنوان یکی از چهرههای ارکان اصحاب امام علی علیه السلام شناخته شده است. حذیفه روایتهای متعددی درباره اهل بیت علیهم السلام نقل کرده و در غدیر خم از جمله کسانی بود که به دستور پیامبر اکرم سلام علی امیرالمؤمنین علی علیه السلام دادند.
اتمام حجت با غدیر[۱۱][۱۲]
در ایام عثمان مردم مدائن از دست حاکمان ظالم و فاسق او به ستوه آمدند و شکایت کردند و او مجبور شد حذیفه را به عنوان حاکمی که مردم قبول داشتند منصوب کند. این ماجرا مقارن با اواخر حکومت عثمان بود و پس از کشته شدن عثمان و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت برای او نامه ای نوشتند و او را در سِمَت خود ابقا فرمودند.
حذیفه که خود نیز روزهای واپسین عمر را میگذراند بر فراز منبر آمد تا برای امیرالمؤمنین علیه السلام از مردم بیعت بگیرد. او در ضمن خطبه ای که ایراد کرد گفت: «اکنون امیرالمؤمنین حقیقی و سزاوار به این نام صاحب اختیار شما شدهاند»!
پس از پایان مراسم بیعت، جوانی ایرانی بنام مسلم به پاخاست و عرض کرد: ای امیر، این که گفتی «امیرالمؤمنین حقیقی»، تعرض و اشاره به خلفای قبل از ایشان بود. اگر آنان خلفای واقعی نبودند حقیقت امر را برای ما روشن کن که شما در ماجراها حاضر بودهاید و دیدهاید.
حذیفه در پاسخ به او مطالب مفصلی از تاریخ اسلام و سیر آن در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را برای جوان ایرانی بیان کرد تا رسید به ماجرای غدیر و پس از بیان مقدمات نقطه اصلی آن را چنین بیان کرد:
در غدیرخم پیامبر صلی الله علیه و آله ولایت علی علیه السلام را با صدای بلند اعلام کرد و اطاعت او را بر مردم واجب کرد و به آنان دستور داد از دستورات او تخلف نکنند و به آنان خبر داد که اینها دستور از سوی پروردگار است. بعد فرمودند: آیا من نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر نیستم؟ گفتند: آری یا رسولالله. فرمودند:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». سپس دستور دادند همه مردم با ایشان بیعت کنند، و همه بیعت کردند.[۱۳]
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا» اشاره به فتنه سقیفه است[۱۴]
حذیفه یمانی مقاطع قرآنی را از آغاز اعلام سفر حج در مدینه شروع کرد و گفت:
خداوند در سال دهم هجرت به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا به حج برود و مردم هم با وی به حج بیایند و در این باره این آیه را بر ایشان نازل کرد:
«وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ»:[۱۵] «حج را بین مردم اعلان عمومی کن تا با پای پیاده و سوار بر هر شتر لاغری نزد تو آیند، که از هر راه دوری میآیند». در سال دهم هجری جمعیت عظیم مسلمانان با پیامبر صلی الله علیه و آله به حج رفتند، که به نام «حجةالوداع» معروف شد. هنگامی که حج تمام شد پس از یک روز اقامت در مکّه جبرئیل نازل شد و آیات اول سوره عنکبوت را نازل کرد و گفت: ای محمد بخوان:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ، أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ»:[۱۶]
«به نام خداوند بخشنده مهربان، الم، آیا مردم گمان کردهاند که رها میشوند با همین که بگویند ایمان آوردیم در حالی که امتحان نشوند؟ ما کسانی را که قبل از آنان بودند امتحان کردیم و خداوند آنان که راست میگویند و آنان که دروغ میگویند را میداند. یا کسانی که بدیها را انجام میدهند گمان کردهاند ما به آنها دست نمییابیم؟ چه بد فکری میکنند».
پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: ای جبرئیل، این فتنه چیست؟ جبرئیل با اشاره به اوضاع بعد از شهادت آن حضرت جواب دادند:
خداوند میفرماید: شهادت شما به سوی خدایتان و بهشت او نزدیک شده، و دستور میدهد امیرالمؤمنین علیه السلام را برای امت بعد از خود به خلافت نصب کنید و امامت را به ایشان بسپارید که ایشان خلیفه قائم در رعیت و امت شما میباشند، چه از ایشان اطاعت کنند و چه با ایشان مخالفت نمایند، و به زودی با ایشان مخالفت خواهند کرد، و این است آن فتنه ای که این آیهها را درباره آنها بر شما تلاوت کردم.
با نزول این آیات، بلال به دستور پیامبر صلی الله علیه وآله اعلان عمومی داد که مردم برای سفر به سوی غدیر آماده شوند.
«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ» عایشه است[۱۷]
حذیفه یمانی در مدائن برای اولین بار پرده از اسرار ناگفته سقیفه برمیداشت و نقش عایشه و حفصه را در آن توطئهها خاطر نشان میساخت.
چه کسی باور میکرد که آیات سوره تحریم درباره این دو زن نازل شده و آنان از بنیانگذاران سقیفه و آغازگران توطئه غصب خلافت هستند تا روزی که حذیفه جزئیات ماجرا را بازگو کرد و گفت:
با پایان مراسم حج و پس از یک روز اقامت در مکّه، جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و این فرمان را آورد: خداوند عزوجل به شما دستور میدهد آنچه به شما آموخته به امیرالمؤمنین علیه السلام بیاموزید و آنچه در اختیار شما قرار داده و به شما سپرده به ایشان بسپارید که ایشان امین و مورد اعتمادند.
با این فرمان، پیامبر صلی الله علیه وآله، امیرالمؤمنین علیه السلام را فراخواندند و آن روز و شب را با ایشان خلوت کردند، و علم و حکمتی را که خدا به ایشان عطا کرده بود به ایشان سپردند و سخن جبرئیل را برای ایشان بازگو کردند.
آن روز از همسران پیامبر صلی الله علیه وآله، نوبت عایشه بود و از اینکه به خاطر خلوت پیامبر صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علیه السلام نتواسته نزد آن حضرت باشد ناراحت بود.
این بود که معترضانه پرسید: خلوت شما با امیرالمؤمنین امروز چه طولانی شد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به او اعتنایی نکردند ولی او با اصرار پرسید: چرا به من خبر نمیدهید که خلوت شما بر سر چه بود که شاید صلاح من در آن باشد!
حضرت فرمودند: البته که صلاح است برای کسی که خداوند او را با قبول و ایمان به آن سعادتمند نماید، و من مأمور شدهام همه مردم را بدان دعوت نمایم. آنگاه که بهطور عمومی در بین مردم آن را اعلام کردم تو هم آگاه میشوی.
عایشه گفت: چرا اکنون به من خبر نمیدهید تا در عمل به آن و صلاحی که در آن است از دیگران پیشی بگیرم؟! پیامبر صلی الله علیه وآله جواب دادند:
اینک به تو خبر میدهم؛ به شرط آنکه تا هنگامی که به اعلان عمومی آن بین مردم دستور داده شوم این مطلب را در سینه ات حفظ کنی و به کسی نگویی. عایشه پذیرفت و قول داد راز پیامبر صلی الله علیه و آله را برای کسی بازگو نکند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند به من خبر داده که عمرم تمام شده و دستور داده امیرالمؤمنین را به عنوان نشانه او برای مردم منصوب کنم و ایشان را امام مردم و خلیفه بعد از خود اعلام کنم. این راز را پشت پرده قلبت نگهدار تا خداوند اجازه اعلام عمومی آن را دهد.
عایشه با آنکه قول حفظ این راز را به پیامبر صلی الله علیه و آله داده بود، اما فوراً آن را به حفصه خبر داد، و هر کدام از آنها پدرانشان را از این موضوع مطلع کردند و آنان به سایر منافقین اطلاع دادند، و مرحله جدی توطئههای سقیفه از آن لحظه آغاز شد.
خداوند اقدامات عایشه و حفصه و پدرانشان را در آیاتی از قرآن به پیامبرش خبر داد: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ، فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ»:[۱۸]
«هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به یکی از همسرانشان (عایشه) سخنی به پنهانی فرمودند و چون وی آن را افشا نمود و خدا هم پیامبر صلی الله علیه و آله را از افشای او آگاه ساخت، پیامبر صلی الله علیه و آله برخی از افشاهای او را به ایشان اظهار کرد و از برخی اعراض نمود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به آن همسرشان (عایشه) افشای سر را خبر دادند، او گفت: چه کسی شما را از این افشا با خبر ساخت؟ حضرت فرمودند: خدای دانا و آگاه مرا خبر داد».
پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر این افشای سرّ با عایشه و حفصه سخن نمیگفتند و رابطه خود را با آنان قطع کرده بودند.
آنان به فکر چاره ای افتادند که با چربزبانی و استفاده از حجب و حیای پیامبر صلی الله علیه و آله روی گفتگو با حضرت را بگشایند.
عایشه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و با مقدماتی علت قطع رابطه آن حضرت را با خود پرسید و اظهار نگرانی از نارضایتی پیامبر صلی الله علیه وآله کرد.
حضرت فرمودند: اگر واقعاً از نارضایتی من نگران بودی سِرّی را که تو را به کتمان آن سفارش کردم افشا نمیکردی. با این کار هم خود و هم عده ای از مردم را به هلاکت انداختهای.
از «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» تا «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»[۱۹]
گفتار مفصل حذیفه در مدائن، از واقعه غدیر همه را متحیر کرده است. او به جزئیاتی از ماجرا اشاره میکند که کمتر کسی شنیده است. او حتی روز شمار سفر به غدیر و آیاتی که در این پنج روز نازل شده را به خاطر دارد و بازگو میکند که چگونه در بین راه آیات قرآنی پی در پی نازل میشد و دستور آمادگی و اجرای دقیق برنامه سه روزه غدیر را برای پیامبر صلی الله علیه و آله میآورد و به آن حضرت وعده حفظ از شرّ توطئه گران را میداد.
او در قسمتی از سخنانش میگوید: روز چهاردهم ذی حجه سال دهم هجری پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه به مقصد غدیر حرکت کردند.
روز سومی که در راه بودند جبرئیل آیات آخر سوره حجر را نازل کرد: «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ، إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»:[۲۰]
«قسم به پروردگارت، از همه آنان خواهیم پرسید درباره آنچه انجام میدادند. تو به آنچه دستور داده شدی اقدام کن و از مشرکین روی گردان باش. ما تو را از شرّ مسخره کنندگان حفظ میکنیم».
در آخر شب چهارم، جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شد و این آیه را برای حضرت خواند:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»:[۲۱]
«ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنین نکنی رسالت او را تبلیغ نکردهای، و خداوند تو را از مردم حفظ میکند. خداوند قوم کافرین را هدایت نمیکند». و منظور از آنان کسانی بودند که نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله سوء قصد داشتند.
جبرئیل گفت: خداوند به تو دستور داده فردا که در منزل غدیر پیاده میشوید ولایت او را بر مردم واجب کنی. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بلی ای جبرئیل، ان شاء الله فردا این کار را انجام خواهم داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» را در خطبه غدیر یادآور شد[۲۲]
از جمله فرازهای خطبه که حذیفه نقل کرده و آیات قرآنی را یادآور شده این است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند به من وحی کرده است:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»:[۲۳]
«ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنین نکنی رسالت او را نرساندهای، و خداوند تو را از مردم حفظ میکند. خداوند قوم کافر را هدایت نمیکند».
ای مردم، من در تبلیغ آنچه خداوند نازل کرده کوتاهی نکردهام؛ و اینک سبب نازل شدن این آیه را بیان خواهم کرد: چندین بار جبرئیل بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام، دستور آورد که در جمع مردم بگویم و به سیاه و سفید اعلام کنم که امیرالمؤمنین برادرم و خلیفه ام و امام پس از من اند.
ای مردم، سبب این تأکید شناخت من از منافقینی است که آنچه در قلبشان نیست بر زبان میآورند، و این کار را کوچک میشمارند در حالی که نزد خدا امری عظیم است؛ و نیز اذیتهای بسیاری که نسبت به من روا داشتهاند.
از جمله اینکه به دلیل کثرت ملازمت امیرالمؤمنین با من و توجه زیاد من به ایشان، مرا «گوش» اسم گذاردند و خداوند این آیه را نازل کرد: «وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»:[۲۴] «از آنان کسانی هستند که پیامبر را اذیت میکنند و میگویند او گوش است»، و اگر بخواهم میتوانم آنان را نام ببرم!
ای مردم، در قرآن تفکر کنید و آیات آن را بفهمید. آیههای محکم آن را فرا گیرید و سراغ آیههای متشابه[۲۵] آن نروید. به خدا قسم هیچکس تفسیر قرآن را بیان نخواهد کرد مگر کسی که اینک دستشان را گرفته و با دستم بالا میبرم و به شما اعلام میکنم که هر کس من صاحب اختیار اویم ایشان صاحب اختیار وی هستند و آن شخص امیرالمؤمنین اند.
ای مردم، علی و فرزندان صالح من از نسل او «ثِقل اصغر» هستند و قرآن «ثِقل اکبر» است. این دو از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض کوثر نزد من آیند. هیچ آیه ای نیست که خداوند در آن مؤمنین را خطاب کرده مگر اینکه ایشان اولین مخاطب آن اند.
خداوند در سوره «هَلْ أَتی شهادت به بهشت نداده مگر برای ایشان،[۲۶] و آن را درباره غیر امیرالمؤمنین علیه السلام نازل نکرده است. سوره «وَ الْعَصْرِ»[۲۷] درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده و تفسیر آن چنین است: قسم به خدای روز قیامت «انسان در زیان است» و آنها دشمنان آل محمد علیهم السلام هستند، «مگر آنان که ایمان آوردند» به ولایتشان «و اعمال صالح انجام دادند» با همدلی با برادرانشان «و یکدیگر را به صبر سفارش کردند» در غیبت امام غایبشان.
سه آیه درباره صحیفه ملعونه نازل شده است[۲۸]
حذیفه در مدائن برای یک جوان ایرانی پرده از صحیفه ملعونه و مجریان آن برمیدارد و آیات متعددی را برمیشمارد که در ایام غدیر مستقیماً درباره اصحاب صحیفه نازل شد. میتوان این فراز تاریخ را از استثناییترین اتمام حجتها به حساب آورد که پرده از اسرار سقیفه برمیدارد.
حذیفه میگوید: در سه روز غدیر اصحاب صحیفه ملعونه بر ضد خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پیمان خود را محکم کردند. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله قصد حرکت داشتند به آنها فرمودند: درباره چه مسئله ای امروز خصوصی صحبت میکردید در حالی که شما را از نجوی و گفتگوی خصوصی منع کرده بودم؟
آنها جواب دادند: یا رسولالله، ما فقط هماکنون یکدیگر را ملاقات کردهایم! پیامبر صلی الله علیه وآله با ناراحتی به آنها نگاه کردند و فرمودند:
شما داناترید یا خداوند؟ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»:[۲۹] «و کیست ظالم تر از کسی که شهادتی را نزد خدا کتمان میکند، و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست».
حذیفه میگوید: سپس کاروان به راه افتاد تا وارد مدینه شد. در اول محرم سال یازدهم همان منافقین با عده ای از همدستانشان جمع شدند و صحیفه ای طبق آنچه درباره خلافت عهد بسته بودند نوشتند. در اول صحیفه از میان برداشتن ولایت و صاحب اختیاری امیرالمؤمنین علیه السلام بود و اینکه خلافت مخصوص ابوبکر و عمر و ابوعبیده است و سالم نیز همراه آنان است و خلافت از این چهار نفر خارج نیست!
هنگام فجر، پیامبر صلی الله علیه و آله نماز صبح را به جماعت خواند و در محراب نشسته ذکر گفت تا آفتاب طلوع کرد. پس از طلوع آفتاب رو به ابوعبیده جراح کرده فرمود: خوشا به حال تو که امین این امت شدهای! سپس این آیات را تلاوت فرمود:
«فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً، فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ»:[۳۰] «وای بر کسانی که نوشتهای را به دست خویش مینویسند و سپس میگویند: این از سوی خداست، تا با آن مبلغ کمی به دست آورند. وای بر آنان از آنچه دستانشان مینویسد و وای بر آنان از آنچه کسب میکنند».
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: کسانی که در این امت چنین نوشتهاند شباهت دارند به آنان که خدا میفرماید: «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً»:[۳۱] «از مردم مخفی میکنند اما از خدا نمیتوانند مخفی کنند و خدا ناظر آنان است هنگامی که شب را سحر میکنند در سخنی که خدا راضی نیست، و خدا به آنچه انجام میدهند احاطه دارد».
سپس فرمودند:[۳۲] امروز گروهی در امت من تشکیل یافتهاند که در صحیفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهلیت شدهاند، که صحیفه ای بر علیه ما نوشتند و در کعبه آویزان نمودند. خداوند به آن عده امکانات میدهد تا آنها و کسانی را که بعد از آنان میآیند امتحان کند و انسانهای خبیث و پاک را از هم جدا کند. اگر نبود که خداوند به من دستور داده از آنها روی برگردانم برای مقدّری که میخواهد به انجام رساند، هماکنون آنان را پیش آورده و گردنشان را میزدم.
حذیفه میگوید: به خدا قسم دیدیم هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله این سخنان را میفرمودند لرزه بر اندام امضا کنندگان صحیفه افتاده و اختیار از کف داده بودند، به طوری که بر هیچیک از حاضران در مجلس مخفی نماند که حضرت با سخن خویش آن عده را قصد کرده و این آیههای قرآنی را درباره آنان میخواند.
افشاگری در مورد منافقین[۳۳]
در روز نوزدهم ذی الحجة سال دهم هجری و پس از خطبه غدیر مراسم سه روزه بیعت همگانی همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم که بیعت میکردند به خیمههای خود بازمیگشتند. منافقین نیز در خیمههای خود جمع شده بودند و از آن همه سربلندی غدیر که خط نفاق را خرد میکرد و پیش میرفت، اظهار تأسف و نگرانی میکردند و اسرار دل خود را برای یکدیگر بازگو میکردند.
کمکم شب فرا رسید و ادامه برنامه بیعت به فردا موکول شد و پس از نماز مغرب و عشا مردم به خیمههای خود بازگشتند تا استراحت کنند. آن شب خیمه زید بن ارقم و حذیفه یمانی کنار خیمه منافقین قرار داشت.
زید بن ارقم - که در غدیر حاضر بوده - بقیه ماجرا را چنین نقل میکند:
آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند و فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ …»، بعد از آن بر سر اثاثیه خود بازگشتیم در حالی که حذیفة بن یمان نیز همراه من بود. در کنار خیمه من خیمه سه نفر از قریش بود.
ما شنیدیم که یکی از آن سه نفر چنین میگوید: به خدا قسم محمد احمق است اگر فکر میکند کار خلافت بعد از او برای علی به نتیجه خواهد رسید!!
دیگری گفت: او را احمق حساب میکنی؟! آیا نمی دانی که او دیوانه است، و نزدیک بود نزد همسر ابن ابی کبشه از جنون بی هوش شود!!
سومی گفت: او را رها کنید! خواه احمق باشد و خواه دیوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او میگوید نخواهد شد!!
حذیفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خیمه آنان را بلند کرد و سر خود را داخل خیمه برد و به آنان گفت: در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله زنده اند و وحی خدا نازل میشود چنین کاری را میکنید؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به ایشان خبر خواهم داد.
گفتند: ای حذیفه، آیا تو اینجا بودی و گفته ما را شنیدی؟! آنچه شنیدی بر ما کتمان کن که حق همسایگی امانتداری است!!
حذیفه گفت: نه این مورد از حق امانتداری همسایه است و نه این مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نیستم اگر این ماجرا را از ایشان کتمان کنم.
گفتند: ای حذیفه، هر کاری میخواهی انجام ده. به خدا قسم ما هم برای او قسم یاد خواهیم کرد که چنین سخنی نگفتهایم و تو نسبت دروغ به ما میدهی! تو خیال میکنی پیامبر سخن تو را میپذیرد و گفته ما را تکذیب میکند در حالی که ما سه نفریم!!
حذیفه گفت: اما من برایم مهم نیست، وقتی حق دلسوزی را نسبت به خدا و رسولش ادا کنم. پس هر چه میخواهید بگویید!
صبح روز بیستم پس از نماز و قبل از شروع مراسم بیعت، حذیفه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام با شمشیر حمایل کرده در کنار حضرت بودند.
او گفتار منافقین را به حضرت خبر داد. پیامبر صلی الله علیه و آله هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسیدند: شما چه گفتهاید؟ گفتند: به خدا قسم، ما چیزی نگفتهایم. اگر خبری درباره ما به تو رسیده به ما دروغ بسته شده است!!
در اینجا جبرئیل با این آیه نازل شد: «یَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»:[۳۴] «قسم یاد میکنند که نگفتهاند در حالی که سخن کفر را بعد از اسلامشان بر زبان آوردهاند».
امیرالمؤمنین علیه السلام در اینجا فرمودند: بگذار هر چه میخواهند بگویند. به خدا قسم قلب من در سینه ام میتپد و شمشیرم بر دوشم است. اگر قصد سوئی کنند من هم مقابله خواهم کرد.[۳۵]
شهادت حذیفه بر علیه منافقین در غدیر[۳۶]
پس از بیعت در غدیر، معاویه و مغیرة بن شعبه و ابوموسی اشعری در کنار دیگر منافقین از این همه شکست در توطئههایشان سخت کلافه شده بودند، و در حالی که از خیمه بیعت بیرون میآمدند غرغر کنان زیر لب سخنانی میگفتند.[۳۷]
معاویه با تکبر و تبختر و غضب آلود، در حالی که دست راستش را بر دوش ابوموسی اشعری و دست چپش را بر دوش مغیرة بن شعبه گذاشته بود، به راه افتاد و این گفته را در آن حال تکرار میکرد: «هرگز محمد را بر گفته اش تصدیق نمیکنیم و به ولایت علی اقرار نخواهیم کرد».
ابوذر و حذیفه شاهد این حالت آنان بودند، و خبر این کارشان فوراً به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید. همزمان آیات ۳۱ تا ۳۵ سوره قیامت درباره معاویه نازل شد: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی، وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّی، ثُمَّ ذَهَبَ اِلی اَهْلِهِ یَتَمَطّی، اَوْلی لَکَ فَاَوْلی، ثُمَّ اَوْلی لَکَ فَاَوْلی»: «نه تصدیق کرد و نه سر تسلیم فرود آورد، ولی تکذیب نمود و روی گردانید، و سپس با تکبر به سوی دوستانش رفت. عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است. بار دیگر عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است».
در آن لحظات حساس پیامبر صلی الله علیه و آله درباره معاویه سه تصمیم در نظر گرفتند: یکی اینکه بر فراز منبر روند و باطن او را به مردم معرفی کنند و خباثت او را به همه بشناسانند. دوم اینکه بر فراز منبر برائت و بیزاری خود را از معاویه اعلام فرمایند. سوم اینکه دستور قتل او را صادر نمایند.
اما بار دیگر وحی الهی - به خاطر مهلتی که به ظالمین داده شده - نازل شد و آیه ۱۶ سوره قیامت را آورد: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»:
«درباره او زبانت را به سخنی باز مکن که درباره او عجله کرده باشی»، حکایت از آنکه هنوز از مهلت او مانده است. این بود که پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت کردند و درباره او چیزی نفرمودند.[۳۸]
امتحان حذیفه در مورد غدیر[۳۹]
امام باقر علیه السلام شدت و ادامه ارتداد و تحیر مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله را تا یک سال پس از شهادت آن حضرت بیان کرده میفرمایند: مردم تا یک سال بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسیدند: آن سه کیانند؟ فرمودند: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمودند: زمان زیادی نگذشت که مردم معرفت پیدا کردند.[۴۰]
همچنین امام صادق علیه السلام اولین توبه کنندگان از تزلزل سقیفه را چنین معرفی مینمایند: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاک شدند. البته بعد از زمانی چهار نفر دیگر ملحق شدند و روی هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتیره، ابوعمره![۴۱]
در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام در بیان نمونه ای از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقیفه فرمودند: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسیدند: پس عمار چه شد؟! فرمودند: او از راه راست تمایلی به راست و چپ پیدا کرد، ولی سپس بازگشت![۴۲]
از ابوذر پرسیدند: چگونه عمار و حذیفه وقتی ابوبکر و عمر را دیدند، در کار خود بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله به تردید افتادند؟ ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشیمانی خود را بعداً اعلام کردند، ولی اولی برای خود مقامی ادعا کرد و دومی با سه نفر دیگر برایش شهادت دادند که همان مطلب را از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیدهاند. عمار و حذیفه هم با خود گفتند: لابد این مطلبی است که بعد از مطلب اول (یعنی خلافت حضرت امیر علیه السلام) اتفاق افتاده، و لذا این دو نفر هم با سایر شک کنندگان به تردید افتادند. ولی بعداً توبه کردند و معرفت پیدا کردند و تسلیم شدند.[۴۳]
وقتی همین سؤال را از خود حذیفه پرسیدند چنین گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتیم و دنیا در قلبمان زینت یافت؛ و ما از خدا میخواهیم که از گناهانمان چشم پوشی کند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نماید.[۴۴]
بیعت حذیفه در غدیر[۴۵]
پس از پایان خطابه غدیر مراسم بیعت آغاز شد. دو خیمه در کنار هم بر پا شده و مردم برای بیعت صف بستهاند.
صفی که یکصد و بیست هزار نفر طی سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خیمه پیامبر صلی الله علیه وآله ابتدا با آن حضرت پیمان خواهند بست و سپس به خیمه امیرالمؤمنین علیه السلام میآیند و با اقرار به صاحب اختیاری او بر خود، با او دست بیعت داده «السَّلامُ عَلَیْکَ یا امیرالمؤمنین» خواهند گفت.
در چنین شرایطی پیامبر صلی الله علیه وآله مقداد را برای بیعت به حضور پذیرفتند و بعد از بیعت به او فرمودند: برخیز و بر امیرالمؤمنین به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. مقداد به خیمه امیرالمؤمنین صلی الله علیه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با ایشان بیعت کرد.
سپس سلمان آمد و پیامبر صلی الله علیه وآله به او هم فرمودند: برخیز و بر امیرالمؤمنین به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. او هم این کار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمودند: برخیز و بر امیرالمؤمنین به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. او هم بدون هیچ گفتگویی این کار را انجام داد. سپس به حذیفه و ابن مسعود و عمار و بُرَیده اسلمی همین دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هیچ گفتگویی امر آن حضرت را امتثال نمودند.[۴۶]
برای توضیح بیشتر مراجعه شود به عنوان: بیعت.
ثبت مکتوب غدیر به نقل حذیفة بن یمان[۴۷]
در بین آثار نوشتاری بر جای مانده از دوران معصومین علیهم السلام ور در کنار اولین اثر مکتوب یعنی «کتاب سلیم بن قیس الهلالی»، دومین اثر از دوران معصومین علیهم السلام درباره غدیر متن کامل خطبه آن است، که از یک سو، امام باقر علیه السلام و از سوی دیگر حذیفة بن یمان و زید بن ارقم دو صحابی پیامبر صلی الله علیه وآله آن را نقل کردهاند؛ و از نقل آنان ثبت نوشتاری شده است.
با توجه به عدم امکان چاپ و نشر در آن عصر، این دو اقدام در حد خود بسیار مهم و فوقالعاده بوده، و ثمره شیرین آن تا امروز سازنده فرهنگ پر محتوای غدیر است.
حذیفه در ماجرای ترور پیامبر صلی الله علیه و آله پس از غدیر[۴۸]
در ماجرای ترور نافرجام پیامبر صلی الله علیه و آله توسط منافقین در عقبه هرشی و پس از غدیر، حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر همراه آن حضرت و شاهد ماجرا بودند و میخواستند با منافقین درگیر شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقین که میخواستند حضرت ترور کنند را به آن دو نشان داد.[۴۹]
روایت حدیث غدیر[۵۰]
ابن عقده در «حدیث الولایة» و ابوبکر جعابی در «نخب المناقب» و حاکم حسکانی در «دعاء الهداة الی اداء حق الموالات» حدیث غدیر را از حذیفة بن یمان روایت نمودهاند. همچنین جزری در «اسنی المطالب» او را جزو راویان حدیث غدیر شمرده است.[۵۱]
روایت خطبه کامل و ماجرای غدیر[۵۲]
یک سند از اسناد خطبه غدیر که به حذیفة بن یمان منتهی میشود در کتاب «الاقبال» سید ابن طاووس[۵۳] به نقل از کتاب «النشر و الطیّ» آمده است. عین سند از این قرار است:
قال السید ابن طاووس فی کتاب «الاقبال»: قال مؤلف کتاب «النشر و الطیّ»: عن أحمد بن محمد بن علی المهلب: أخبرنا الشریف أبوالقاسم علی بن محمد بن علی بن القاسم الشعرانی، عن أبیه: حدثنا سلمة بن الفضل الأنصاری، عن أبی مریم، عن قیس بن حیّان (حنّان)، عن عطیة السعدی، عن حذیفة بن الیمان.
در موردی حذیفه داستان غدیر را چنین نقل میکند: به خدا قسم در غدیر خم من در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودم و مهاجرین و انصار در مجلس بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را فراخواندند و دستور دادند تا سمت راست ایشان بایستند. سپس فرمودند:
ای مردم، آیا میدانید که من نسبت به شما از خودتان صاحب اختیارترم؟ گفتند: آری به خدا قسم. فرمودند: «ایها الناس، من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».[۵۴]
مقابله خطبه غدیر به روایت حذیفه با روایات دیگر[۵۵]
پس از مقابله، ارزش نسخهها و روایتها نسبت به یکدیگر معلوم میشود و درجه علمی هر یک را به راحتی میتوان تشخیص داد.
مقابله خطبه غدیر در نسخههای مختلف نتایج زیر را نشان داده است:
الف) هر سه روایت توافق کلی دارند. روایت امام باقر علیه السلام و روایت حذیفه و روایت زید بن ارقم در متن خطبه بهطور کلی توافق دارند، بجز موارد مربوط به اختلاف کلمات و عبارات که در هر حدیثی یک امر عادی است.
این تطابق از نظر علمی با توجه به طولانی بودن حدیث بسیار مهم است، به خصوص با در نظر گرفتن این نکته که امام باقر علیه السلام از طریق علم الهی و غیبی خطبه را نقل فرمودهاند و شخصاً در غدیر حاضر نبودهاند در حالی که حذیفه و زید بن ارقم از شاهدان و حاضران واقعه غدیر بودهاند. اضافه بر آنکه حذیفه و زید بن ارقم از راویان مورد اعتماد عامه نیز هستند.
ب) هر سه روایت مؤید و مکمل یکدیگرند، به این معنی که در مقابله نسخهها کلمه یا جمله ای در نسخه ای از روایت امام باقر علیه السلام وجود دارد و در نسخه دیگر وجود ندارد، و همان کلمه یا جمله در روایات زید بن ارقم و حذیفه نیز در روایتی وجود دارد و در روایتی وجود ندارد.
این حاکی از قصور یا اشتباه راویان و ناسخین است و نشان میدهد که اصل هر سه روایت در حد بالایی بر یکدیگر منطبق بوده است.
ج) در دو یا سه مورد که به مسئله تولی و تبرّی مربوط میشود، جمله مزبور در بعضی نسخهها از هر سه روایت به صورت کنایه آمده یا حذف شده است.
این حاکی از شرائط خاص تقیه، خفقان در راویان آن زمان خطبه است. نمونه آن مسئله «اصحاب صحیفه» و نام اولین بیعت کنندگان است که در بعضی نُسخ صراحتاً نیامده است.
پانویس
- ↑ الطبقات الکبری -ابن سعد ج3 ص250
- ↑ الطبقات الکبری - ابن سعد ج7 ص317
- ↑ المغازی - الواقدی ج2 ص488
- ↑ الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج1 ص335
- ↑ السیرة النبویة - ابن هشام الحمیری ج 2 ص352
- ↑ الطبقات الکبری - ابن سعد ج7 ص317
- ↑ أسد الغابة - ط اسماعیلیان ج1 ص391
- ↑ حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء ج1 ص354
- ↑ إختیار معرفة الرجال، الشیخ الطوسی ج1 ص6
- ↑ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۳۱.
- ↑ چهارده قرن با غدیر ۸۳–۸۵. اسرار غدیر: ص ۲۸۵،۲۸۴.
- ↑ دانشنامه غدیر، جلد ۷، ص ۵۴۷
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۵۹ ح ۷۱۰.
- ↑ الیقین: ص ۳۸۴–۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰–۲۱۰. نزهة الکرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۸۶–۹۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
- ↑ حج / ۲۷.
- ↑ عنکبوت / ۴–۱.
- ↑ الیقین: ص ۳۸۷–۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰–۱۸۰. نزهة الکرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷–۹۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
- ↑ تحریم / ۳–۸.
- ↑ الیقین: ص ۳۸۷–۳۸۴ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۲۱۰–۱۸۰. نزهة الکرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
- ↑ حجر / ۱۹۲–۱۹۵.
- ↑ مائده / ۶۷
- ↑ الاقبال: ص ۴۵۶،۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۷–۱۳۳.
- ↑ مائده / ۶۷.
- ↑ توبه / ۶۱.
- ↑ آیاتی که مراد از آنها روشن و قطعی نیست و تمییز داده نمیشود. به عبارت دیگر؛ محکمات، آیات یک بُعدی اند که مراد از آنها معلوم است؛ مانند: (الله خالق کل شیء) ولی متشابهات، آیات چند بُعدی و دارای محامل بسیارند و متشابهات با ارجاع به محکمات، در حکم محکم قرار میگیرند. بسیاری از محققان عقیده دارند متشابه دچار عدم وضوح معنا است؛ ولی محکم معنای روشنی دارد، راغب میگوید: «المحکم ما لاتعرض فیه شبهة لا من حیث اللفظ و لا من حیث المعنی، و المتشابه ما لاینبئ ظاهره عن المراد».
- ↑ اشاره به ماجرای سه روز روزه گرفتن پنج تنعلیهم السلام و اهدای افطار به مسکین و یتیم و اسیر و نزول آیات سوره انسان است، تا آنجا که در آیه ۱۲ این سوره میفرماید: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً».
- ↑ جملاتی که با قلم سیاه داخل گیومه در این پاراگراف آمده ترجمه آیات سوره «عصر» است که در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به صورت ضمنی تفسیر شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
- ↑ الیقین: ص ۲۸۴–۲۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰–۲۱۰. نزهة الکرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱–۱۰۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
- ↑ بقره / ۱۴۰.
- ↑ بقره / ۷۹.
- ↑ نساء / ۱۰۸.
- ↑ اشاره به ماجرای قریش در مکه است که وقتی انواع مبارزه و مقابله با پیامبرصلی الله علیه وآله را تجربه کردند و به نتیجه ای نرسیدند، در مکانی به نام «دار النَدْوَة» جمع شدند و پیمان نامه ای بر ضد پیامبر صلی الله علیه وآله و خاندانش نوشتند. آنگاه بر آن صحیفه چهل مُهر و امضا توسط بزرگان قریش زده شد و آن را در کعبه آویزان نمودند. بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۲ ۱.
- ↑ غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۴. واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۳۵.
- ↑ توبه / ۷۴.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۲،۵۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶. تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.
- ↑ واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۲۲. اسرار غدیر: ص ۸۲.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۵ و ج ۳۳ ص ۱۶۳ و ج ۳۷ ص ۱۹۴ ۱۶۱.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۲۵ ۹۷ ۹۶.
- ↑ غدیر در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۷–۳۷۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.
- ↑ کتاب سلیم: ص ۲۷۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.
- ↑ غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۷–۳۷۴. واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۲۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. الیقین: ص ۲۸۵. التحصین (ابن طاووس): ص ۵۳۷.
- ↑ تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام: ص ۱۴۸ ۱۴۷.
- ↑ ژرفای غدیر: ص ۱۵۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵،۱۱۵.
- ↑ چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۴۴.
- ↑ اسنی المطالب: ص ۴.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۰۹ ۱۰۸.
- ↑ الاقبال: ص ۴۵۶ ۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۱ ۱۲۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳–۱۹۴.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۲۴.