اقرار به ولایت پس از خطبه غدیر

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۸ توسط S.m.m.m (بحث | مشارکت‌ها)

.  اقرار به ولايت پس از خطبه غدير××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 76  63. اسرار غدير: ص 65  - 62 53 . ×××

   يكى از اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله در انتهاى خطبه غدير اين بود كه چون بيعت گرفتن از فرد فرد آن جمعيت انبوه، از طرفى غير ممكن بود و از سوى ديگر امكان داشت افراد به بهانه‏هاى مختلف از بيعت شانه خالى كنند و حضور نيابند، و در نتيجه نتوان التزام عملى و گواهى قانونى از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: اى مردم، چون با يك كف دست و با اين وقت كم و با اين سيل جمعيت، امكان بيعت براى همه وجود ندارد، پس همگى اين سخنى را كه من مى‏گويم تكرار كنيد و بگوييد:


»ما فرمان تو را كه از جانب خداوند درباره على بن ابى‏طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندى اطاعت مى‏كنيم و به آن راضى هستيم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر اين مدعا بيعت مى‏كنيم ... . عهد و پيمان در اين باره براى ايشان از ما، از قلب‏ها و جان‏ها و زبان‏ها و ضماير و دستانمان گرفته شد. هر كس با دستش توانست و گرنه با زبانش بدان اقرار كرده است« .


پيداست كه حضرت، عين كلامى  را كه مى‏بايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مى‏خواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند.


وقتى كلام پيامبرصلى الله عليه وآله پايان يافت همه مردم سخن او را تكرار كردند و بدين وسيله بيعت عمومى گرفته شد.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 219 215. ×××


   پس از اتمام خطبه غدير، انتظار آميخته با سكوت مردم به سر رسيد و پيامبر و على‏عليهما السلام را در حال فرود از منبر مشاهده كردند. سيل جمعيت ناگهان از جا كنده شد و مردم از هر سو با ازدحام به طرف منبر حركت كردند تا اولين كسانى باشند كه پس از آن سخنرانىِ تاريخى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله حاضر مى‏شوند و احساس خود را نسبت به آن حضرت ابراز مى‏دارند.


تأثير سخنرانى به قدرى دقيق بود كه از نوع ابراز احساسات جمعيت و كلماتى كه در آن لحظات مى‏گفتند، تشخيص درك صحيح آنان هويدا بود. جمعيت در حالى كه دست‏ها را به نشانه بيعت بالا برده بودند و به طرف حضرت اشاره مى‏كردند، فرياد مى‏زدند: »آرى پذيرفتيم، و طبق امر خدا و رسولش از صميم قلب و با زبان و دستانمان اطاعت مى‏كنيم« .


همچنين پس از خطبه غدير و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبرصلى الله عليه وآله حضور مى‏يافتند. در اين اجتماعات كوچك -  با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت -  سؤالاتى درباره آن مطرح مى‏كردند و توضيح بيشترى مى‏خواستند.


حضرت نيز محتواى خطبه را به صورت خلاصه‏تر و با عبارات ديگرى بيان مى‏فرمودند و در بعضى موارد مطالب ديگرى به عنوان توضيح به آن مى‏افزودند، و گاهى به صورت سؤال و جواب مطرح مى‏كردند. البته برخى از اين مطالب احتمالاً قبل از آغاز خطبه مفصل بوده است و براى آمادگى مردم فرموده‏اند. نمونه‏هايى از اين فرمايشات چنين است:


اى مردم، همه پيامبرانِ قبل از من، دورانى از عمر را سپرى كرده‏اند و سپس خداوند آنان را فرا خوانده و آنان اجابت كرده‏اند. من نيز نزديك است كه فرا خوانده شوم و اجابت كنم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه »اِنَّكَ مَيِّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَيِّتُونَ« ، و گويى مرا نيز فرا خوانده و اجابت كرده‏ام. اى مردم، هر پيامبرى دوران توقفش در ميان قوم خود نصف پيامبر قبلى است. حضرت عيسى بن مريم چهل سال در ميان قوم خود بود و من پس از بيست سال آماده رفتن هستم، و نزديك است از شما مفارقت كنم.


بدانيد كه من و شما مورد سؤال قرار خواهيم گرفت. من مسؤولم درباره آنچه به عنوان رسالت براى شما آورده‏ام و درباره كتاب خدا و حجت او كه به يادگار در ميان شما گذارده‏ام، و شما نيز )درباره آنها( مسؤوليد. آيا من ابلاغ كرده‏ام؟ شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟


صداها از هر سو بلند شد: ما شهادت مى‏دهيم كه تو بنده خدا و پيامبر او هستى. رسالت او را ابلاغ كردى و در راه او جهاد نمودى. امر او را رساندى و دلسوز بودى و آنچه بر عهده‏ات بود ادا نمودى. خداوند به تو از سوى ما جزا دهد به بهترين صورتى كه به پيامبرى از امتش جزا داده است.

حضرت فرمود: خدايا شاهد باش.


اى بندگان خدا، نسب مرا بگوييد. گفتند: تو محمد بن عبداللَّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف هستى. فرمود: خداوند تعالى مرا كه به معراج برد وحى خود را به گوش من چنين رسانيد: اى محمد، من محمود هستم و تو محمدى! نام تو را از نام خود مشتق ساخته‏ام. هر كس به تو نيكى كند به او نيكى مى‏كنم و هر كس از تو قطع كند من او را قطع مى‏كنم. نزد بندگانم برو و به آنان كرامت من نسبت به خود را خبر ده. من هيچ پيامبرى را نفرستاده‏ام مگر آنكه براى او وزيرى قرار داده‏ام. تو پيامبر من هستى و على وزير توست!

بدانيد من شما را شاهد مى‏گيرم كه من شهادت مى‏دهم خداوند صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار هر مؤمنى هستم. آيا به اين مطلب اقرار داريد و به آن شهادت مى‏دهيد؟ گفتند: آرى، براى تو به اين مطلب شهادت مى‏دهيم. فرمود: »بدانيد مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، و او اين است« ، و اشاره به اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمودند.


اى مسلمانان، حاضرانتان به غائبان برسانند: كسانى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كرده‏اند، به ولايت على سفارش و وصيت مى‏كنم. بدانيد كه ولايت على ولايت من، و ولايت من ولايت پروردگار من است. اين پيمانى است كه پروردگارم با من بسته و به من دستور داده آن را به شما ابلاغ نمايم. سپس سه مرتبه فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: يا رسول اللَّه، شنيديم.


اى مردم، به چه شهادت مى‏دهيد؟ گفتند: شهادت مى‏دهيم كه خدايى جز اللَّه نيست. فرمود: بعد از آن به چه شهادت مى‏دهيد؟ گفتند: به اينكه محمد بنده و پيامبر خداست. فرمود: صاحب اختيار شما كيست؟ گفتند: خدا و پيامبر صاحب اختيار ما هستند. فرمود: هر كس كه خدا و پيامبر صاحب اختيار او هستند اين شخص )على عليه السلام( صاحب اختيار اوست.


آيا من نسبت به هر مؤمنى از خودش صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: اين شخص )على‏عليه السلام( صاحب اختيار كسى است كه من صاحب اختيار اويم.


آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسول‏اللَّه. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه.


حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بوده‏ام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين على صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است.

سلمان پرسيد: ولايت على‏عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشته‏ام على نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد.


ديگرى پرسيد: منظور از ولايت على چيست؟ فرمود: هر كس كه من پيامبر او بوده‏ام على امير اوست.


آيا قبول داريد كه خدايى جز اللَّه نيست و من پيامبر او به سوى شمايم و بهشت و جهنم و زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به اين مطالب شهادت مى‏دهيم. فرمود: خدايا، بر آنچه مى‏گويند شاهد باش!


بدانيد كه شما از خود من شنيده‏ايد و مرا ديده‏ايد. هر كس عمداً بر من دروغ ببندد جاى خود را در جهنم آماده كند. بدانيد كه من كنار حوض كوثر منتظر شما هستم و روز قيامت در مقابل امتهاى ديگر به كثرت شما افتخار مى‏كنم. بياييد و نزد امم ديگر مرا رو سياه نكنيد!!


بدانيد كه من منتظر شما هستم و شما فرداى قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد مى‏شويد، و آن حوضى است كه عرض آن به وسعت بُصرى تا صنعاست.××× 1 بُصرى شهرى در شام، و »صنعا« شهرى در يمن است و در اينجا منظور بزرگى حوض كوثر است. ××× در آن قدح‏هايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است.


بدانيد كه فرداى قيامت وقتى كنار حوض نزد من مى‏آييد از شما سؤال خواهم كرد كه درباره آنچه امروز شما را شاهد گرفتم و نسبت به ثقلين پس از من چه كرديد؟


ببينيد براى روزى كه مرا ملاقات مى‏كنيد در غيبت من با آنان چگونه رفتار مى‏كنيد.


پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين كدامند؟ فرمود: ثقل اكبر كتاب خداوند عزوجل است، كه واسطه‏اى متصل از خدا و از من در دست شماست. يك سوى آن به دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست. در آن علوم گذشته و آينده است تا روزى كه قيامت به پا شود. ثقل اصغر همتاى قرآن است و آن على بن ابى‏طالب و عترت اوست، و اين دو از يكديگر جدا نمى‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من بيايند.


از آنان سؤال كنيد و از غير آنان نپرسيد كه گمراه مى‏شويد. من براى اين دو از خداوند لطيف خبير درخواست‏هايى كرده‏ام و خداوند به من عطا فرموده است. يار آن دو، ياور من و خوار كننده آن دو، خوار كننده من است. وليِّ آن دو وليِّ من و دشمن آنان دشمن من است. هيچ امتى قبل از شما هلاك نشده مگر زمانى كه دينش را طبق هوا و هوس خود قرار داده و بر ضد پيامبرش همدست شده و قيام كنندگان به عدالتشان را كشته است.


بدانيد كه من عده‏اى را از آتش نجات خواهم داد ولى عده‏اى را از دست من مى‏گيرند. من خواهم گفت: خدايا اصحابم؟! به من گفته مى‏شود: تو نمى‏دانى اينان پس از تو چه كردند!!××× 1 عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 261 239 199  - 196 97 75  54 49 46 44 43. ×××


   پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير هيجده اقدام فوق‏العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى‏هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى‏هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است!


آخرين اقدام استثنائى و غير عادى از فراز منبر غدير آن بود كه پس از تكرار بيعت لسانى توسط مردم و بازگشت سكوت مطلق بر جمعيت نشسته در برابر منبر غدير، خطيب معظم مردم را مورد سؤال قرار داد و فرمود: ما تقولون؟! چه مى‏گوييد؟


اين سؤال پس از آن همه جملاتى كه مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله تكرار كردند و بر زبان آوردند، يك پرسش حقيقى نبود؛ چرا كه پيامبرصلى الله عليه وآله هم مى‏ديد و هم مى‏شنيد كه مردم چه مى‏گويند.

بنابراين يك استفهام تقريرى بود كه معنايش اين گونه مى‏شد: پس از شنيدن اين همه سخن و اين همه اقرارها چه مى‏گوييد؟ آيا باز هم سخنى براى گفتن مانده است؟ آيا مى‏توانيد نزد خداوند عذر نرسيدن پيام الهى را بياوريد؟


معناى اين اقدام -  چنانكه خود حضرت تصريح فرمود -  آن بود كه شما در ظاهر اقرار و بيعت نموديد، اما بدانيد كه خدا از باطن دل‏ها و اسرار قلب‏ها آگاه است. من حجت را آن چنان بر شما تمام كردم كه هيچ كجاى دنيا نمونه‏اش را پيدا نمى‏كنيد. اكنون اين شما هستيد كه در برابر امتحانى عظيم در وفادارى به اين ابلاغ قرار داريد.