نقد و بررسی آراء فخر رازی در تفسیر آیه ولایت
چکیده
فهم قرآن برای همگان معتبر و قابل استناد است؛ اما گروهی برآنند که این فهم اعتباری ندارد. یکی از دلایل ایشان آن است که اصولاً فهم قرآن به شکل صحیح برای غیرمعصومین علیهم السلام ممکن نیست. در این پژوهش، نظریه عدم امکان فهم قرآن یا به عبارتی انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد. نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام به عنوان یکی از دلایل مکتب تفسیر روایی محض مطرح است که مبتنی بر عدم جواز تفسیر قرآن با غیر روایات است. حاصل این تفکر بسته شدن باب تدبر و فهم قرآن برای غیرمعصوم است. این دیدگاه در میان دانشمندان و مفسرین اهل سنت و شیعه طرفدارانی دارد. قائلین به این دیدگاه برای اثبات نظریه خویش دلایلی چند مطرح نموده اند. در این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی ابتدا به بیان برخی از دلایل مطرح شده از سوی طرفداران نظریه انحصار فهم قرآن به روایات معصومین علیهم السلام اشاره می شود و سپس دلایل مدعیان این نظریه، با عنایت به سخنانی که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه در زمینه قرآن موجود است، مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. از نتایج تحقیق می توان این را دانست که با توجه به سخنان امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، امکان تدبر و فهم آیات قرآن برای غیر معصومین نیز فراهم است.
مقدمه
امکان فهم قرآن یکی از مهم ترین مبانی تفسیر قرآن نزد فریقین است. قرآن کریم در میان سایر کتب آسمانی دارای خصیصه ای منحصر به فرد است و آن این که دارای ظاهر و باطن است. [۱]
مردم در زمینه فهم قرآن در یک سطح نیستند و امکان فهم قرآن با تمام ویژگی های آن، برای همه میسر نیست. امکان فهم ظواهر قرآن در صورت فراهم بودن شرایط آن برای مردم میسر است و حتی بخشی از بطون قرآن نیز برای مردم قابل فهم است. اما دسترسی کامل به فهم قرآن در اختیار معصومین علیهم السلام است. برخی از اندیشمندان فهم قرآن را در انحصار معصومین علیهم السلام دانسته و برای این عقیده دلایل متعددی ارائه نمودند. این دلایل از گذشته تاکنون مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است و در این پژوهش با تکیه بر رهیافت هایی از نهج البلاغه، دلایل معتقدین به انحصار فهم قرآن را مورد نقد و ارزیابی قرار داده ایم.
قرآن کریم آخرین نسخه وحیانی است که مفاهیم عالی و بلند خود را با هدف هدایت گری و در سطوح مختلف و برای اقشار گوناگون با زبان های مختلف، از جمله زبان عرفی و قابل فهم برای همگان ارایه نموده است. قرآن کریم به تعبیر حضرت علی علیه السلام دارای ظاهری زیبا و باطنی عمیق است.[۲]
مسئله مهمی که در این جا مطرح می شود، عبارت است از این که آیا امکان فهم قرآن در سطح ظاهر و باطن برای بشر میسر است؟ و آیا این فهم اعتبار دارد یا خیر؟ دیدگاه هایی در بحث امکان فهم قرآن مطرح گردیده؛ گروهی قرآن و مفاهیم درون آن را دور از دسترس بشر قلمداد کرده و به موازات همین دیدگاه، قائل به عدم اعتبار فهم قرآن توسط غیرمعصومین شدند. قائلین به این دیدگاه، دلایل محکمی مطرح نمودند، از جمله این که قرآن به جهت ابهامی که دارد قابل فهم نیست و پیروی از ظواهر قرآن اعتماد بر ظن است که افاده علم نمی کند و انسان نمی تواند بدون توجه به روایات، از معارف قرآن بهره مند گردد و اساساً فهم های غیرمعصومین اعتباری ندارد. هم چنین برداشت های غیرمعصومین از قرآن، مصداق تفسیر به رأی است. در مقابل این دیدگاه، اکثریت قریب به اتفاق اندیشمندان مسلمان، قائل به امکان فهم قرآن و اعتبار آن هستند. و دلایل مطرح شده از سوی قائلین به عدم امکان فهم قرآن توسط غیرمعصومین را، مورد نقد و بررسی قرار داده اند. اعتقاد به امکان و اعتبار فهم قرآن، مطلب حقی است که در بیانات حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز مؤیداتی دارد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرآن ناطق است و سزاوارترین فرد برای معرفی قرآن و تبیین اهداف و مقاصد آن است. قرآن ناطق است که به حقیقت قرآن صامت کاملاً آشناست.[۳]
کلید بهره مندی از مفاهیم و معارف هدایت بخش قرآن، در گرو اعتقاد به امکان فهم قرآن است. امکان فهم قرآن از ضروری ترین مباحث در رابطه با تفسیر قرآن است و از مبانی مهم آن شمرده می شود. ارائه دلایل امکان فهم قرآن از طرق متعدد و به ویژه از منظر نهج البلاغه، به تقویت این عقیده کمک بسیاری می نماید. نتیجه اعتقاد به این نظر، بازشدن باب تدبر و بهره مندی از معارف قرآن است که سبب تألیف و نگارش تفاسیر گوناگون با روش ها و گرایش های متعدد شده که همگی در دسترس ماست و همه این ها از آثار اعتقاد به اعتبار این فهم است.
پیشینه
پژوهش های متعددی در رابطه با موضوع امکان فهم قرآن و اعتبار این فهم صورت گرفته که می توان به مواردی چند اشاره نمود.
الف) مقاله ای باعنوان «امکان و جواز فهم قرآن»، توسط محمدتقی مصباح یزدی، در فصلنامه معرفت، به شماره ۱۲۲ در سال ۱۳۸۶ به نگارش درآمده است که در آن به بیان تفاوت دیدگاه ها، در زمینه امکان یا عدم امکان فهم قرآن، پرداخته شده و دلایل موافقین و مخالفین بیان شده است.
ب) محمدباقر سعیدی روشن نیز در کتاب «تحلیل زبان قرآن و روش شناسی فهم آن» که توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و در سال ۱۳۸۳ چاپ و انتشار یافته، بحث امکان فهم قرآن را با ارائه مبانی اصولی و زیرساخت های اعتقادی که تأثیر به سزایی در شیوه و روش فهم، اصول و قواعد فهم و معیارها و منطق فهم قرآن دارد، به بحث کشیده است.
ج) آقای علی اکبر بابایی در اثر خویش به نام «مکاتب تفسیری» که توسط پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، در سال ۱۳۸۶ انتشاریافته، به مکتب تفسیری روایی محض اشاره و مجموعه دیدگاه های مدعیان این مکتب را به تفصیل مورد بررسی و نقادی قرار داده است و به اثبات امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین پرداخته.
د) مقاله ای باعنوان «امکان فهم قرآن» توسطه محمدعلی مهدوی راد و سیدمصطفی احمدزاده در مجله مشکات، به شماره ۹۴ در سال ۱۳۸۶ به چاپ رسیده است که در آن نویسندگان کوشش نموده اند به این سؤال که آیا قرآن برای انسان قابل فهم است با نگاه برون دینی و درون دینی پاسخ دهند.
ه-) آقای فتح الله نجارزادگان در کتاب «تفسیر تطبیقی» که توسط مرکز جهانی علوم اسلامی به سال ۱۳۸۳ منتشر گردیده، به موضوع امکان فهم و جواز تفسیر قرآن از منظر فریقین اشاره نموده است.
و) پایان نامه آقای عبدالرحیم خلف مراد با عنوان پژوهشی «درباره امکان فهم قرآن» به سال ۱۳۸۲ در دانشکده اصول الدین قم، به رشته تحریر درآمده است.
ز) پایان نامه ای با موضوع «امکان و جواز تفسیر قرآن» توسط غلام حسن محسنی، دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد جامعة المصطفی العالمیة در سال ۱۳۸۸ به نگارش درآمده است.
ح) کتابی تحت عنوان «مبانی فهم و تفسیر قرآن، با تکیه بر آموزه های نهج البلاغه» توسط آقای حامد پوررستمی نگارش شده، اما در این کتاب تنها به چهار اندیشه راهبردی و مبنایی کلان در حوزه مبانی تفسیر قرآن پرداخته شده است: قدسیت قرآن، وجوه پذیری قرآن، ناطقیت قرآن و ترجمان خواهی.
مقالاتی هم که قرآن را از منظر نهج البلاغه بررسی کرده اند به این جنبه یا نپرداخته اند یا بسیار اندک و حتی آن دسته از مقالات که به بررسی فهم و تفسیر قرآن از منظر نهج البلاغه همت گماشته اند، باز مشاهده می شود که در این زمینه حق مطلب را انجام نداده اند، مثلاً مقاله ای تحت عنوان «مبانی فهم قرآن در نگاه امام علی علیه السلام» در مجله پژوهش های قرآنی، توسط آقای سیدحسین هاشمی منتشرشده است که شاید به موضوع مورد بحث ما تنها در حد یک صفحه اشاره کرده است.
آن چه گفته آمد، بخشی از مهم ترین پژوهش های صورت گرفته در زمینه موضوع امکان فهم قرآن است، اما متذکر می شویم که تاکنون اثری در این زمینه که با محوریت بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه باشد، صورت نگرفته است.
دیدگاه های دانشمندان در عرصه فهم قرآن
الف) عدم امکان فهم قرآن برای غیرمعصومین
این دیدگاه به عنوان یک دیدگاه افراطی مطرح شده است. خاستگاه این دیدگاه به عصر صحابه برمی گردد. خلیفه اول و دوم از مخالفین تفسیر و فهم قرآن بوده اند و دیگران را نیز از تفسیر برحذر می داشته اند. از مسروق روایت شده است که از تفسیر بپرهیزید، زیرا تفسیر یعنی از خدا روایت کردن.[۴]
ابن سعد در طبقات روایت کرده است که قاسم بن محمدبن ابی بکر و سالم بن عبدالله بن عمر از تفسیر قرآن خودداری می کردند، و هرگاه از ابووائل شقیق بن سلمه چیزی از معنای قرآن را می پرسیدند، می گفت: «قد أصاب الله الذی به أراد»؛ «خدا هرچه را که از آن اراده کرده باشد، خطا نکرده است».[۵] در میان شیعیان نیز این دیدگاه مطرح شده و گروهی که به اخباریون معروف اند، از این دیدگاه پیروی کرده و البته دلایلی چند، که همگی قابل مناقشه است را، جهت اثبات مدعای خود مطرح نموده اند. از منظر اینان قرآن تنها برای مخاطبانش یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قابل فهم است و تنها آنان باید به تفسیر قرآن بپردازند. از قائلین به این دیدگاه می توان به محمدامین استرآبادی (م ۱۰۳۳ق) اشاره نمود (کسار، ۱۴۲۴، ص۲۵)، شیخ حر عاملی (م ۱۱۰۴ق) در دو اثر خویش وسائل الشیعه و فوائدالطوسیة از این دیدگاه حمایت کرده و دلایلی را برشمرده است. تفاسیر روایی محض که صرفاً روایاتی را که یک نحوه ارتباط با آیات کریمه قرآن داشته، جمع آوری و در ذیل آیات ذکر کرده اند و خود هیچ گونه اجتهادی جز تشخیص روایات مناسب با آیات نداشته و در معنا و مراد آیات هیچ رأی ای ابراز نکرده اند، در این گروه جای می گیرند. از جمله تفاسیر دانشمندانی چون سیوطی و ابن ابی حاتم رازی و محمدبن مسعود عیاشی و عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی و سیدهاشم بحرانی که به ترتیب تفاسیر: الدرالمنثور، تفسیر القرآن العظیم، تفسیر العیاشی، نورالثقلین و البرهان فی تفسیرالقرآن را تألیف کرده اند.[۶]
ب) امکان فهم ظاهر قرآن توسط غیرمعصومین
در مقابل گروهی اعتقادشان بر این است که قرآن را می توان فهمید و راه فهم آن بر ما بسته نیست، منتها انسان فقط به فهم ظواهر قرآن یعنی ترجمه و معنای لغوی قرآن موفق می شود و غیرمعصومین تنها می توانند به تفسیر همین ظواهر بپردازند. براساس این دیدگاه، تنها لایه های سطحی آیات قرآن برای انسان قابل کشف است. نتیجه این دیدگاه بسته شدن باب بسیاری از معارف قرآنی برای انسان است. بخشی از آیات قرآن متکفل بیان مباحث توحیدی است که قائلین به این دیدگاه معتقدند تنها راه نجات، اعتراف و قرائت صرف کتاب و سنت است و بحث و جدل در آیات توحیدی قرآن کاری خطاست. از سفیان بن عیینه نقل شده است که هرآن چه خداوند درباره خودش در کتابش آورده است، تفسیرش همان تلاوتش است و باید در برابرش سکوت کرد. [۷]
اما در مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیروان راستین ایشان راه برای شناخت آیات قرآن، از جمله آیات توحیدی برای انسان بسته نیست. هرکس به فراخور میزان دانش و بینش خود و به میزان ظرفیت وجودی اش، می تواند از قرآن بهره مند گردد.
ج) امکان فهم لایه های ظاهری و لایه هایی از باطن قرآن
این دیدگاه بر آن است انسان علاوه بر درک ظواهر قرآن و برداشت های سطحی، توانایی درک و فهم لایه های عمیق تر قرآن را نیز داراست و لازمه آن اعتبار و حجیت این فهم و تفسیر باطنی آن است. نکته مهم این است که در مسئله فهم قرآن باید به سطوح مختلف درک و اندیشه مخاطبان نیز توجه نمود. در مقدمه هشتم تفسیر صافی آمده است؛ از روایات مشهور در زمینه ظاهر و باطن قرآن روایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) هست که فرمودند: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ ظَهْرا».[۸] علامه طباطبایی هم در این باره می گوید: ظهور یک معنای ساده ابتدائی از آیه و ظهور معنای وسیع تری به دنبال آن و هم چنین ظهور و پیدایش معنائی در زیر معنائی در سرتاسر قرآن مجید جاری است. در عین حال افهام در توانائی درک و تفکر معنویات که از جهانی وسیع تر از ماده می باشند مختلفند و مراتب گوناگون دارند.[۹]
بنابراین غیرمعصومین تنها لایه هایی از باطن قرآن را می توانند درک نمایند و برای فهم لایه های عمیق تر باید به معصومین رجوع نمایند. توضیح این که در قرآن کریم براساس آیه 7 سوره آل عمران با دو گروه از آیات مواجهیم؛ آیات محکم و آیات متشابه. براساس روایت امام باقر علیه السلام که فرمودند: «مَا فِی الْقُرْآنِ آیةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِیهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ لِکُلِّ حَدٍّ مَطْلَعٌ». [۱۰]
همه آیات قرآن اعم از محکم و متشابه، دارای ظاهر و باطن هستند. امکان فهم ظواهر آیات محکم با تحصیل علومی مانند لغت، صرف، نحو، اشتقاق، معانی و بیان و ... برای همگان میسر است. فهم قرآن در سطوح بالاتر که شامل آیات متشابه و لایه های باطنی قرآن می باشد، برای همگان میسر نیست و علاوه بر تحصیل علومی که بیان شد، مستلزم تزکیه، تدبر و تعقل بیشتر می باشد. در این پژوهش این دیدگاه با استناد به نهج البلاغه به اثبات می رسد.
بررسی دلایل طرفداران دو دیدگاه اول
طرفداران این رویکرد، برای اثبات نظریه خویش دلایلی دارند که در ادامه می آید. در این جا ابتدا دیدگاه مدعیان را مطرح و سپس به نقد آن پرداخته و با اقامه مستنداتی از نهج البلاغه پاسخ داده می شود.
الف) عدم وجود دلیل بر جواز تمسک به کلام غیرمعصومین در مسائل ضروری دین
محمدامین استرآبادی، اولین دلیل این مکتب را در فصلی باعنوان «الفصل الثانی فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین» مطرح کرده، بدین معنا که دلیل آشکاری بر جواز تمسّک به غیر کلام ائمه اطهار علیهم السلام در مسائل ضروری دین وجود ندارد.
وی پس از طرح عنوان مدعای خود گفته است: «برای من دلیل هایی است: دلیل اوّل آشکارنبودن دلالت قطعی و اذن در جواز تمسک در مسائل نظری دین، به غیرکلام عترت پاک است و در جواز تمسّک به کلام آنان شکی نیست. پس آن متعین است و دلیل هایی که در کتاب های اهل تسنن و کتاب های متأخرین شیعه بر جواز تمسّک به غیر کلام آنان ذکر شده، مورد اشکال است.». [۱۱]
بررسی و نقد
در پاسخ به این سخن باید گفت که قرآن کریم به زبان عربی فصیح نازل شده: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۱۲] و روش تفهیم آن همان روشی است که عقلا در محاورات خود به کار می گیرند. عقلا آن چه را که از هر کلامی طبق مفاهیم عرفی کلمات در زمان صدور و قواعد ادبی مخصوص به آن با توجه به قراین متصل و منفصل می فهمند، کاشف مراد گوینده می دانند و به آن استدلال و احتجاج می کنند. این روش در همه زمان ها و در محاورات همه انسان ها معمول بوده است. این روش مورد تایید قرآن است؛ زیرا می فرماید: ﴿وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ﴾ [۱۳]بنابراین آن چه از ظاهر آیات قرآن طبق مفاهیم عرفی کلمات در زمان نزول و قواعد زبان عربی فصیح با توجه به قراین متصل و منفصل آیات فهمیده می شود، کاشف از مراد خدای متعال و حجت است. [۱۴]
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز برای محاوره و گفت وگوهای معمولی خویش و برای فهماندن مقصودش، یک روش مخصوص به خود در پیش نگرفته بود، بلکه او هم مانند افراد دیگر جامعه و همانند قوم و عشیره خود، با همان روش معمول و متعارف که عموم مردم در محاوره ها و گفت وگوهای روزمره خویش داشتند سخن می گفت.[۱۵]
از کلام حضرت در نهج البلاغه نیز می توان چنین استظهار نمود که قرآن کریم در تفهیم مفاهیم و حقایق الهی از اسلوب های مشکل و دشوار کلامی استفاده ننموده، بلکه قرآن در ارائه مفاهیم از روش های متعارف در بین مردم استفاده نموده است. برای همین به مواردی اشاره می شود. حضرت در جایی فرمودند: «کتاب پروردگار میان شماست که بیان کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عام، پندها و مثل ها، مطلق و مقید، محکم و متشابه می باشد، عبارات مجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن می کند.»[۱۶] از این بیان به خوبی روشی که قرآن برای تفهیم آیاتش به کار برده استفاده می شود. چه این که می فرماید: قرآن کریم در میان مردم است و دور از دسترس نیست. قرآن کریم مقاصد خود را تبیین و روشن فرموده و آیات مجمل و ابهام انگیز خود را تفسیر نموده است و در نهایت این که نکات غامض (غیرواضح) خود را تبیین نموده است. این روشی است که قرآن در تفهیم آیاتش به مردمان پیموده است. حضرت در جایی دیگر فرمودند: «کتاب خدا، قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی کند و خسته، و همواره گویاست.»[۱۷] هم چنین در همین خطبه آمده است: «این قرآن است که با آن می توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعضی از قرآن از بعضی دیگر سخن می گوید، و برخی بر برخی دیگر گواهی می دهد[۱۸] و در ادامه چنین آمده: «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ...»؛[۱۹] از قرآن بخواهید تا سخن گوید.» همه این بیانات به امکان فهم ظواهر آیات قرآن برای مردم اشاره دارد؛ به ویژه عبارت «فَاسْتَنْطِقُوهُ» که از سه حرف اصلی (ن.ط.ق) تشکیل یافته با رفتن به باب استفعال به معنای طلب درخواست و طلب نطق کردن است؛ [۲۰]توضیح این که برای عبارت استنطاق قرآن، دو نوع برداشت وجود دارد:
اول. استنطاق قرآن و دسترسی کامل به ظاهر و باطن قرآن، تنها در اختیار معصومین علیهم السلام است. این برداشت از عبارت اخرای کلام یعنی «وَ لَنْ ینْطِقَ» بدون در نظرگرفتن قسمت اول کلام استفاده می شود. این برداشت با دیدگاه انحصار فهم قرآن به روایات، همسو است. [۲۱] دوم. قرآن کریم در دسترس مردم است و مردم می توانند با ظرفیت های متفاوت از ظاهر و باطن آن بهره مند شوند. این برداشت از سخن حضرت مؤید دیدگاه ما در فهم قرآن است، زیرا جمله: «وَلَنْ ینْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» ظهور در عدم فهم و اعتبار این فهم برای دیگران ندارد، بلکه مراد آن است که قرآن خود به خود سخن نمی گوید و خبره ای باید که آن را به سخن وادارد، این استدلال از آن رو صحیح است که اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند و نمی گوید دیگران نمی توانند آن را استنطاق نماند. هم چنین شهید صدر در این زمینه تعبیری دارد و می گوید: تعبیر به «استنطاق» جالب ترین تعبیر از نحوه تفسیر موضوعی است. انسان با قرآن به گفت وگو می نشیند؛ انبوه نیازهای روز را در پیشگاه آن قرار می دهد و پاسخ سؤال و راه حلّ مشکل را از آن درخواست می کند. [۲۲]
ب) براساس روایات متقن، فهم قرآن در انحصار معصومین علیهم السلام است
یکی دیگر از دلایل قائلین به انحصار فهم قرآن به معصومین و در نتیجه عدم امکان فهم آن برای مردم، استناد به برخی از روایات است. شیخ حر عاملی در وسائل در کتاب القضاء فصلی بازکرده با عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ اسْتِنْبَاطِ الْأَحْکَامِ النَّظَرِیةِ مِنْ ظَوَاهِرِ الْقُرْآنِ إِلَّا بَعْدَ مَعْرِفَةِ تَفْسِیرِهَا مِنَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام»، و در این فصل به برخی از روایات اشاره نموده است. نظیر این روایت امام باقرعلیه السلام خطاب به قتاده: «... یا قَتَادَةُ إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ.».[۲۳]
شیخ در کتاب فوائدالطوسیه خویش در فائده 48 نیز همین بحث را مطرح نموده و می گوید: روایات در این زمینه به حد تواتر است. از مجموع نصوص وارده در این زمینه که در دلالتشان نهایت صراحت و وضوح را دارند، می توان نتیجه گرفت که علم به محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و غیر از آن، همگی نزد معصومین علیهم السلام است و شناخت ظاهر و باطن قرآن در گرو رجوع به ایشان است. [۲۴]
بررسی و نقد
در پاسخ به این استدلال باید گفت، اگر چنین برداشتی از روایات صحیح باشد، پس تکلیف آن دسته از آیات قرآن که همگان را به اموری مانند تدبر، تحدی و تعقل در آیات قرآن دعوت کرده است، چه می شود؟ آیاتی نظیر: ﴿وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾ ؛[۲۵] ﴿أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً﴾ ؛[3] ﴿أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾.[4] از این آیات به خوبی فهمیده می شود که بخشی از معانی (معارف، احکام و مواعظ) قرآن کریم برای عموم قابل فهم و آسان است و هرکسی با تحصیل علوم مقدماتی و پیش نیاز، می تواند با تدبر در آیات، به مطالبی آگاه شود و از آن پند بگیرد.[۲۶]
[1] (
[2]
[3] (نساء/82)
[4] (محمد/24)
[5] (
- ↑ وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
- ↑ تفسیر تسنیم، سال اول، شماره۲.
- ↑ ر.ک: تاریخ عمومی حدیث، ص۷۷.
- ↑ مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۷۳.
- ↑ الالهیات، ج۱، ص۸۷.
- ↑ تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۹.
- ↑ قرآن در اسلام، ص۳۵.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۱.
- ↑ الفوائد المدنیة، ص۲۵۴.
- ↑ یوسف/۲.
- ↑ ابراهیم/۴.
- ↑ مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ البیان، ص۲۶۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
- ↑ تاج العروس، ج۱۳، ص۴۵۹.
- ↑ پژوهش های قرآن و حدیث، ص۱۳۹.
- ↑ المدرسة القرآنیة، ص۲۱.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۸۵.
- ↑ الفوائد الطوسیة، ص۱۹۲.
- ↑ قمر/۱۷.
- ↑ مکاتب تفسیری، ص۲۷۶.