رویکردهای سه گانه بزرگان تاریخ اهل سنت به غدیر
چکیده
غدیر خم، بر اساس مستندات تاریخی، بیشک یکی از مهمترین و مسلمترین حوادث تاریخ صدر اسلام و دوران رسالت پیامبر اکرم، (صلیالله علیه و آله) و روز اکمال دین و اتمام نعمت است. طی سالیان متمادی، اندیشمندان جهان اسلام به ذکر، بررسی و واکاوی زوایا و ابعاد متعدد این واقعة عظیم پرداختهاند. بزرگان شیعه، بر قطعیت وقوع و دلالت آن بر امامت و خلافت بلافصل علی (علیهالسلام) تأکید کردهاند؛ اما نویسندگان اهلسنت مواضع متفاوتی گرفتهاند. آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده، بیان دیدگاهها و موضعگیریهای مورخان برجستة اهلسنت در قبال این رویداد قطعی و سرنوشتساز تاریخی، و بررسی و نقد آن است. با مراجعه به منابع معتبر تاریخی عامه، به رویکردهای متفاوت آنها در قبال موضوع غدیر خم برمیخوریم: برخی واقعة غدیر را پذیرفته، اما با عقیدة شیعه در دلالت آن بر خلافت و امامت حضرت علی (علیه السلام) مخالفاند؛ عدهای فقط به ذکر حدیث غدیر یا احتجاج و مناشدة مولا علی (علیه السلام) با تنی چند از صحابه که در غدیر حضور داشتند، بسنده کرده و دربارة چگونگی و کیفیت وقوع آن، مطلبی نگفتهاند؛ گروه دیگر، یا کاملاً سکوت اختیار کرده و از غدیر سخنی بهمیان نیاوردهاند، یا حتی صراحتاً آن را انکار کردهاند.
مقدمه
بی شک علی بن ابی طالب (علیهالسلام) پس از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) والامقامترین انسانی است که پا به عرصة وجود گذاشته، که بهفرمودهٔ نبی مکرم صلی الله علیه و آله، جز خداوند متعال و وجود مبارک حضرتش، کسی او را بهحقیقت نشناخته است. یقیناَ بهترین اوصاف امام را در کلام خداوند متعال و فرستادة برحقش میتوان یافت؛ کتابی که لا یَاتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه [۱]و سخن رسولی که با عنایت به آیة شریفة وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی ٭ انْ هُوَ الا وَحْیٌ یُوحَی [۲]کلامش کلام خداوند متعال و فرمودههایش خالی از رای شخصی و حب و بغض نفسانی است.
اکابر عامه به فضایل و مناقب اهلبیت و به ویژه حضرت علی (علیه السلام) اذعان داشته و کتابهای مستقلی دربارة فضایل ایشان نگاشتهاند. از جملة این کتاب هاست:
مودة القُربی، تألیف میرسیدعلی همدانی شافعی؛ ینابیع المودة لِذَوی القُربی، تألیف شیخسلیمان قُندوزی حنفی؛ رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، تألیف سیدابوبکربنشهابالدین علوی؛ الاتحاف بحب الاشراف، تألیف شیخ عبدالله بن محمدبن عامر شَبراوی؛ احیاء المیت فی الاحادیث الواردة بفضائل ال البیت، تألیف جلالالدین سُیوطی؛ فرائد السمطَین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطَین والائمة من ذریتهم، تألیف شیخ الاسلام ابو المؤید ابراهیم حَموئی جُوینی شافعی؛ ذخائر العُقبی فی مناقب ذَوی القُربی، تألیف احمدبنعبدالله طبری شافعی؛ الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة، تألیف نورالدین ابنصباغ مالکی؛ تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة، تألیف سبطبنالجوزی حنفی؛ مطالب السؤول فی مناقب ال الرسول، تألیف محمدبنطلحه شافعی؛ مناقب امیرالمؤمنین، معروف به مناقب خوارزمی، تألیف ابوالمؤید موفق بن احمد حنفی مکی خوارزمی؛ خصائص امیرالمؤمنین علیبنابیطالب، تألیف حافظ ابوعبدالرحمان احمدبنشعیب نسائی شافعی.
و دهها کتاب دیگر. افزون بر کتابهای یاد شده، فضایل اهلبیت و مولای متقیان علی (علیه السلام) بهصورت پراکنده، در بیشتر منابع معتبر حدیثی، تاریخی، تفسیری، کلامی، فقهی و ادبی اهلسنت ذکر شده است.
از آنجا که هدف اصلی نگارش این مقاله، طرح و بررسی دیدگاههای مورخان عامه در قبال موضوع غدیر خم است، از بیان فضایل مولا سخن کوتاه میکنیم و بدان میپردازیم؛ اما در ابتدای سخن باید بگوییم: «اگر دانشمندان همة فِرق با پذیرفتن اصل اساسی وحدت، دربارة مسائل اصلی یا فرعی، اعتقادی یا فقهی به بحث علمی بپردازند، نهتنها دلها از یکدیگر گریزان نمیشود، بلکه به همدیگر نزدیک خواهد شد؛ و این یکی از راههای صحیح تقریب بین مذاهب اسلامی است».[۳] همچنین دربارة موضوع غدیر باید بدانیم که «اگر شیعه اصرار بر ترویج فرهنگ غدیر دارد، تنها برای حمایت از یک فرد یا افرادی خاص نیست. شاید بعضی خیال کنند شیعه به علت تعصب بیجا، از یک فرد یا افرادی حمایت میکند و دلباختة آنان است. جدای از دلباختگی و علاقهمندی، به اعتقاد محققان و دانشمندان شیعه، اسلامِ بدون غدیر، ابتر و ناقص است». (حسینی مقدم، ۱۳۸۷، ص۱۴۴)
از نظر شیعه، مسئلة بسیار خطیر امامت و پیشوایی امت پس از رحلت پیامبر به حال خود رها نشده است؛ بلکه رسول رحمت از آغازین روزهای دعوت تا آخرین لحظات عمر بابرکتش، این مسئلة سرنوشتساز و حساس را بیان، و علی علیه السلام را به عنوان امام و خلیفة مسلمین معرفی نمود؛ که جریان غدیر، از جملة آن نصوصی است که بر این امر دلالت دارد.
روایات شیعه، چگونگی وقوع غدیر خم و نصب امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) را به خلافت از جانب خداوند متعال و پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) اینگونه روایت میکنند: در اواخر عمر پیامبر خاتم روز پنجشنبه هجدهم ذیحجة سال دهم هجری (سال حجة الوداع) در راه بازگشت پیامبر و مسلمانان از مکه به مدینه، در سرزمین رابغ[۳] در محلی که غدیر خم نام داشت، جبرئیل امین نازل شد و آیه شریفه یا ایهَا الرسولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیکَ مِن ربکَ وَ ان لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلغْتَ رِسَالتَهُ وَ اللهُ یعْصِمُکَ مِنَ الناسِ ان اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ را بر پیغمبر اکرم نازل کرد. آن حضرت نیز در حضور جمع کثیری از صحابه، با بیان خطابهای طولانی[۴] به بیان معارف بسیار مهمی پرداختند و با کلام آشنای انی تارکٌ فِیکُم الثقَلَیْن کِتابَ اللهِ و عِترَتِی… و مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ…، بار دیگر امامت و جانشینی سید متقیان علی را یادآورشدند. چون خطبة نبوی پایان یافت، برای بار دوم جبرئیل نازل شد و با تلاوت آیة الْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الْاسْلامَ دینا»[ii] اکمال دین و اتمام نعمت را از سوی پروردگار سبحان اعلام کرد. پس از آن، بهدستور پیامبر (صلیالله علیه و آله) صحابه، از جمله خلیفة اول و دوم مقام ولایت علی (علیهالسلام) را به آن حضرت تبریک و تهنیت گفتند.[5] [iii]
[i]. مائده/۶۷.
[ii]. مائده/۳.
[iii]. برای آگاهی بیشتر از رویداد و حدیث غدیر، ر ک: مشایخ فریدنی، «حدیث غدیر»، دایرةالمعارف تشیع، ج۶، ص۱۸۰–۱۸۳؛ و «غدیر از دیدگاه اهلسنت»، ص۴۴–۵۰؛ و «غدیر از منظر عالمان اهلسنت»، ص۱۴۵–۱۴۸)
آنچه ذکر شد، خلاصة جریان غدیراز دیدگاه شیعه است؛ و همه واقفیم که غدیر خم نخستین موضعی نبود که رسول اکرم مولای متقیان علی را بهعنوان جانشین خود به مردم معرفی کرد. حضرت بارها در مناسبتهای مختلف و با شیوههای گوناگون، این امر خطیر را به امت خود گوشزد کرده بود. احادیث ثقلین، منزلت، رایت، طیر، سفینه، رد الشمس، سد ابواب، و دیگر احادیث روایتشده از زبان پیغمبر اعظم به جایگاه ممتاز مولای متقیان اشاره دارند و دال بر حقیقت یاد شدهاند.
بحث، تحقیق و تألیف دربارة غدیر خم، اهمیت و جایگاه آن، از قرن دوم (آغاز حرکت تألیف) تا عصر حاضر، از سوی نویسندگان امامی، اسماعیلی، زیدی، سنی و مسیحی، با تألیف کتابهای گرانسنگی به زبان عربی، فارسی، اردو و ترکی، بهنحو احسن صورت گرفته است. عناوین این تألیفات، طبق گزارش کتاب تحقیقی الغدیر فی التراث الاسلامی،[۶] تألیف علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی، بالغ بر ۱۶۲ عنوان کتاب است که هر کدام از آنها از یک جلد تا ۲۹ مجلد میباشد.[۷] هرچند متأسفانه از این تعداد، ۳۵ عنوان ازمیان رفته و ۲۴ عنوان بهصورت نسخههای خطی باقی مانده و بر روی آنها غبار غفلت نشسته است، اما ۱۰۴ عنوان دیگر به زینت چاپ آراسته شده و در اختیار همگان قرار گرفته است.
برخی از این آثار جامع و بیبدیل که به قلم علمای شیعه نگاشته شدهاند، عبارتاز: الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب، تألیف علامه امینی (ره) در بیست جلد؛[۸] عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، تألیف علامه سیدمیرحامد حسین موسوی هندی نیشابوری، در سی جلد، که نسبت به کتاب الغدیر، دارای تفصیل بیشتری در زمینة بحثهای رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر است (جلد۱، حدیث الغدیر؛ جلد۳، حدیث الولآیه)؛ و کتاب نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار تألیف علامه سیدعلیحسینی میلانی در شانزده جلد (جلد۶، ۷، ۸ و ۹، حدیث الغدیر؛ جلد۱۵ و ۱۶، حدیث الولآیه) و….
دربارة غدیر، علمای مشهور اهلسنت نیز کتابها و رسالههای مستقلی تألیف کردهاند؛ از جمله: حدیث الولایة از ابوالعباس احمدبنمحمدبنسعید همدانی، معروف به ابنعُقْده کوفی (قرن چهارم)، که در آن ۱۰۵ سند حدیث غدیر را جمعآوری کرده است؛ کتاب الولایة فی طُرق حدیث الغدیر، از مورخ و مفسر مشهور، ابنجریر طبری (ف۳۱۰ق)، که از ۷۵ سندِ روایت غدیر نام برده است؛ مَن روی حدیث غدیر خم از حافظ ابوبکر جِعابی (ف۳۵۵ق)؛ رسالة فی اسناد حدیث غدیر یا جزء فی طرق حدیث الغدیر، از حافظ دارقُطْنی (ف۳۸۵ق)؛ کتابی در حدیث غدیر، از ابوجعفر شَیبانی (قرن چهارم)؛ الدرایة فی حدیث الولایة، در هفده جلد، از ابوسعید مسعودبنناصر سجستانی (ف۴۷۷ق)، که ۱۲۰ سند از روایت غدیر را جمعآوری کرده است؛ رسالة طُرُق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فهذا عَلی مَولاه از شمسالدین محمد ذهبی (ف۷۴۷ق)؛ کتابی در حدیث غدیر،
از زینالعابدین عبدالرحیم شافعی (قرن نهم) و… [i] علامه امینی، به ۲۴ مورخ، ۲۷ محدث، ۱۴ مفسر، ۷ متکلم و تعدادی از علمای لغت عربی - که در آثار خود، واقعة غدیر خم را ثبت کردهاند - اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر، کلام و لغت عرب دانسته است.[ii] (امینی، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۶–۸). وی در جلد نخست کتاب شریف خود، به اسامی
[i]. برای آگاهی بیشتر، ر.ک. الغدیر علامه امینی، ج۱، ص۱۵۲–۱۵۷.
[ii]. الغدیر، ج۱، ص۶–۸.
۱۱۰ نفر از صحابه[i] و ۸۴ نفر از تابعین و ۳۶۰ تن از دانشمندان و بزرگان اهلسنت از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم[ii] که حدیث غدیر را نقل کردهاند، اشاره میکند. بنابر یادداشتهای علامه، در مستدرکات الغدیر و در چاپ نهایی آن، بر تعداد علما و بزرگان اهلسنت افزوده شده و به حدود هفتصد نفر رسیده است، که این عدد راویان غدیر، آن هم تنها در میان عالمان اهلسنت، قابل اعتنا و چشمگیر، و حاکی از وقوع حتمی غدیر خم و عظمت بیکران آن حادثة تاریخی است.
بنابراین، ملاحظه میشود که حادثة تاریخساز غدیر، فقط از جانب اندیشمندان شیعه مطرح نشده، بلکه هر یک از عالمان اهلسنت، با هر تخصصی، به آن عنایت داشتهاند. در واقع، باید گفت: «این موضوع [غدیر خم] در نظر علمای عامه نیز ثابت و محقق، و از متواترات[۹] و مسلمات است». (همان، ص14).[iii][۱۰]
با عنایت به اینکه موضوع غدیر را عمدتاً محدثان و مورخان نقل کردهاند و با توجه به عنوان تحقیق، که صرفاً بررسی منابع تاریخی اهلسنت است، از ذکر منابع بیشمار با موضوعات مختلف که به موضوع غدیر پرداختهاند، خودداری شده و فقط نگاه سهگانة منابع معتبر تاریخی اهلسنت در قبال آن حادثة جاودانه، و تفاوت آن با دیدگاه شیعه، مد نظر قرار گرفته است.
پیش از طرح بحث، لازم است یادآور شویم که برخی از نویسندگان اهلسنت، جریان غدیر را یا بهصورت خبر واحد آورده و سند آن را از حالت تواتر خارج نمودهاند و با این کار، از اعتبار خطبة غدیر کاسته و دلالت آن را مخدوش ساختهاند، یا با حذف قراین خطبه[۱۱] که دربردارندة آیة النبِی اوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ.»[iv] و کلام نبوی الَسْتُ اوْلَی بِالمُؤمِنِینَ مِنْا نْفُسِهِم؟[۱۲] و حدیث ثقلین[۱۳] و دیگر قرینهها بودهاند، و با اکتفا به ذکر حدیث مَن کُنتُ مَولاهُ فهَذا عَلی مَولاهُ، تا حدود زیادی موجب ابهام این سند قطعیِ دال بر ولایت علی۷ شدهاند. در نهایت هم علمای اهلسنت، از واژة «مولا» فقط معنای «دوست و محب» یا «یاور و ناصر» را برداشت کردهاند.[۱۴]
در این مجال، دیدگاههای متفاوت مشاهیر اهلسنت در فن تاریخنگاری را نسبتبه واقعة غدیر خم مطرح میکنیم و درصدد بررسی و نقد آن برمیآییم؛ و در پایان به تحلیل کلی دیدگاههای آنان خواهیم پرداخت. منابع تاریخی استفادهشده در این تحقیق، بر اساس تاریخ وفات مؤلف و قدمت تاریخی کتاب، ذکر و بررسی شدهاند.[۱۵]
[i]. همان، ج۱، ص۱۴–۶۱.
[ii]. همان، ج۱، ص۶۲–۷۲) و ص۷۳–۱۵۱.
[iii]. همان، ص۱۴.
[iv]. احزاب/۶.
الف) پذیرش غدیر با برداشتی متفاوت از شیعه
برخی از مشاهیر فن تاریخ اهلسنت، در برخورد با رویداد عظیم غدیر خم، با طرق و اسناد مختلف به بیان آن پرداخته و ابعاد حدیث غدیر را بررسی کردهاند؛ با این تفاوت که از دیدگاه آنان، واقعة غدیر خم و علت بیان حدیث غدیر از زبان وجود نازنین پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و مواردی از این دست، بر خلافت و امامت بلافصل مولا (علیهالسلام) علی دلالت نمیکند. این گروه از مورخان اهلسنت، به حدیث غدیر بهعنوان موضوعی برای تثبیت محبت و نصرت صحابه نسبتبه امیرمؤمنان علی نگریستهاند.[۱۶]
- بِلاذُری (ف۲۷۹ق) در انسابالاشراف، از برخی صحابه (بَراءبنعازِب و ابوهُرَیره و زید بن ارقَم و ابنعباس و بُریدةبنالحُصَیب و ابوسعید خُدْری) جزئیات داستان غدیر را نقل کرده است و به حدیث ولایت (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا علی مَوْلاهُ)[i] (بلاذری، ۱۹۹۶م، ج۲، ص۱۰۸–۱۱۲ و ج۵، ص۸۰) و نفرین حضرت در حق برخی از صحابه که از شهادت دادن نسبتبه واقعة غدیرامتناع ورزیدند، اشاره نموده است.[ii]
- خطیب بغدادی (ف۴۶۳ق) در تاریخ بغداد، از قول برخی صحابة پیامبر (صلیالله علیه و آله) حدیث غدیر را آورده است.[iii] او در شرح حال حَبشُونبنموسی، با سند صحیح و راویان ثقات از نظر دانشمندان اهلسنت، از قول ابوهریره به حادثة غدیر خم و تبریک خلیفة دوم به حضرت علی (علیهالسلام) و نزول آیة اکمال[iv] بعد از این قضایا، اشاره میکند و مینویسد: «از عبداللهبنعلیبنمحمدبنبِشْران از علیبنعُمر الحافظ، از ابونصر حَبشُونبنموسیبن ایوب الخَلال، از علیبنسعید رَمْلی، از ضَمرَةبنرَبیعه قُرَشی، از ابنشَوذَب، از مَطَر الوَراق، از شَهربنحَوشَب، از ابوهُرَیره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم ذیحجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برای او نوشته میشود. این روز، روز غدیر خم است؛ روزی که رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم؟ پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا! فرمود: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس عمر گفت: تبریک میگویم ای فرزند ابوطالب! مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آنگاه این آیه نازل شد: الْیوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ.[v] خطیب، در ادامه به بیان تفصیلی سند این روایت میپردازد.
نکته مهم قابل استنباط از روایت خطیب بغدادی آن است که نزول آیة شریفه اکمال، بعد از اتمام خطابة غدیر است و این میتواند خود دلیل متقنی بر ولایت و امامت مولا علی باشد؛ چراکه با دقت در محتوای خطابة رسولالله (صلیالله علیه و آله) درمییابیم که جز ولایت حضرت علی(ع) چیز دیگری صلاحیت اکمال دین و اتمام نعمت را نخواهد داشت. همچنین مسئلة واضح و دقیق در قضیة تبریک خلیفة دوم آن است که آیا فقط تأکید بر محبت و نصرت مولا(ع) سبب تبریک و تهنیت از جانب عمربنخطاب شده است؟ چراکه اگر مقصود، صِرف دوست داشتن علی(ع) بود، دیگر چه نیازی به تبریک گفتن بود؟!
[i]. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۰۸–۱۱۲ و ج۵، ص۸۰.
[ii]. همان، ج۲، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
[iii]. تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۷۲ و ج۱۴، ص۳۰۳.
[iv]. مائده/۳.
[v]. همان، ج۹، ص۲۲۱.
خطیب بغدادی همچنین به نقل از عبدالرحمنبنابیلَیلَی، به مناشدة صحابه از سوی امیرمؤمنان درخصوص حدیث غدیر اشاره میکند و مینویسد: از علی(ع) در رَحْبه (آبادیای نزدیک کوفه) شنیدم که صحابه را سوگند میداد و میگفت: چه کسی شنیده است که پیامبر(ص) فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هرکس که علی را دوست میدارد، و دشمن بدار هرکس او را دشمن میدارد»؛ پس دوازده نفر که همه اهل بدر بودند، شهادت دادند که شنیدهاند پیامبر(ص) فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هر کس که علی را دوست میدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن میدارد)»[i]
بدیهی است احتجاج حضرت علی(ع) در روز رحْبه به حدیث ولایت و شهادت خواستن از حاضران در غدیر، امری جز تأکید بر خلافت و زعامت امتِ پس از پیغمبر(ص) نبوده است.
خطیب بغدادی در شرح حال حاکم نیشابوری، معروف به ابنالبُیع، به نقل از دیگران، از گرایش شیعی حاکم سخن گفته است و از ابواسحاق ابراهیمبنمحمد ارموی نیشابوری، سخن غیرمنصفانهای را میآورد و میگوید: «حاکم ابوعبدالله احادیثی را که بهگمان خود با شرط بخاری و مسلِم صحیح بوده است و باید در صحیح آن دو میآمد، جمعآوری نمود، که از آن جمله، «حدیث طائر» و «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» است. پس اصحاب حدیث، حاکم را مورد سرزنش قرار دادند و به سخنانش التفات نکردند و کار او را صواب ندانستند».[ii]
- ابن خَلکان (ف۵۱۲ق) در وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به عید بودن روز غدیر، تصریح کرده و کاملاً به حادثة غدیر خم اشاره نموده است. او پیرامون تاریخ وفات مستنصر عبیدی، که در شب هجدم ذیحجه واقع شده و آن تاریخ مصادف با زمان رویداد غدیر خم بوده است، میگوید: «این شب، شب عید غدیر است؛ یعنی شب هجدهم ذیحجه؛ و آن، غدیر خم است؛ و گروه بسیاری را دیدم که از این شب سؤال میکردند [...] و این مکان، میان مکه و مدینه است که در آن، غدیر (برکة) آبی قرار دارد و گفته میشود در آنجا درختان انبوهی است و هنگامی که پیامبر(ص) از مکه از حجةالوداع بازمیگشت، به این مکان رسید و علیبن ابیطالب را به برادری انتخاب نمود و فرمود: «عَلی منی کهارون مِن مُوسی، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ و شیعه تعلق زیادی به آن دارد. و حازمی گوید: آن سرزمینی میان مکه و مدینه، نزد جحفه است که در کنار برکهاش، پیامبر(ص) خطبهای خواند. و این وادی، بهسختی زیاد و شدت حرارت، شناخته میشود».[iii]
[i]. همان، ج۱۶، ص۳۴۸.
[ii]. همان، ج۳، ص۵۰۹.
[iii]. وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۵، ص۲۳۰.
- ابوالفتح شهرستانی (ف۵۴۸ق) در المِلَل والنحَل، ضمن توضیح دربارة نحلة شیعة امامیه، به واقعة غدیر خم و حدیث پیامبر(ص) فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فعَلی مَولاه، اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه، وانصُر مَن نَصَره، واخذُل مَن خَذَله، وادِرِ الحَق معَه حَیثُ دارَ»؛ و آن پس از نزول آیة تبلیغ[i] بوده است، اشاره میکند.[ii]
- ابن عَساکِر دمشقی شافعی (ف۵۷۱ق) در تاریخ دمشق، در مواضع بسیار زیادی به حدیث غدیر اشاره میکند.[۱۷] برای نمونه مینویسد: «روزغدیرخم، پیامبر(ص) ایستاد و خطبهای خواند و فرمود: ای مردم! آیا من اولی از مؤمنان برخودشان نیستم؟ و سه بارتکرارکرد! همه گفتند: آری! فرمود: ای علی! نزدم بیا. پس دست علی را آنقدر بالا برد که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد و فرمود: «هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست». حتی سه بار این جمله را تکرار نمود».[iii]
او با سند صحیح و راویان موثق و مورد تأیید علمای رجال اهلسنت، دربارة نزول آیة بلاغ[iv] در غدیر میگوید: «از ابوبکر وَجِیهبنطاهر، از ابوحامد ازهری، از ابومحمد مَخْلَدی، از ابوبکر محمد بن حَمدُون، از محمدبنابراهیم حُلْوانی، از حسنبنحَماد سَجَاده، از علیبنعابس، از [سلیمان] اعمَش وابوجَحاف [بُرجُمی]، از عَطیه[عَوفِی]، از ابوسعید خُدْری نقل است که گفت: این آیه (یا ایها الرسولُ بَلغْ ما انزِلَ الیکَ مِن ربک) بر رسول خدا(ص) در غدیر خم در شان علیبنابیطالب نازل شد».[v]
افزون بر این، ابنعساکر با روایات صحیحی، به موضوع تبریک خلیفة دوم به علی(ع) در روز غدیراشاره میکند.[vi]
همچنین او با ذکر سلسلهای از راویان که به فُضَیلبنمَرزوق ختم میشود، از حسنبنحسنبن علی(ع)، معروف به حسن مثنی، در رد دیدگاه شیعه (رافضیها از دید راوی) که قایل به ولایت و خلافت علی(ع) با استناد به حدیث غدیرند، سخنانی را نقل میکند. او میگوید: رافضیها از حسنبنحسن(ع) پرسیدند: مگر نه آن است که رسول خدا(ص) فرمود: مَن کُنت مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؟ که حسن در جواب گفت: بهخدا قسم! اگر مقصود پیامبر امارت و قدرت بود، آن را بهوضوح بیان میکرد و میفرمود: «ای مردم! او والی و سرپرست شما پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و فرمان وی را اطاعت کنید». سپس از حسنبنحسن(ع) چنین آورده که اگر قایل به انتخاب حضرت از سوی پیامبر به امر خلافت باشیم، باید بپذیریم که حضرت علی(ع) در انجام فرمان رسول خدا(ص) کوتاهی کرده و امر را به دیگران واگذار نموده؛ پس از همة مردم گناهکارتر است؛ و ازاینرو میبایست از مردم بهدلیل این کوتاهیاش در انجام وظیفه عذرخواهی کند.[vii]
در رد این نقل قول باید بگوییم: حتی اگر بحث سندی روایت را - که خالی از ضعف و اشکال نیست - مطرح نکنیم و فقط به اشکالات دلالی روایت بپردازیم، به این نکات میتوان بسنده کرد:
[i]. مائده/۶۷.
[ii]. الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۳.
[iii]. تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۱۱۷
[iv]. مائده/۶۷.
[v]. همان، ج۴۲، ص۲۳۷.
[vi]. همان، ج۴۲، ص۲۲۰–۲۲۲ و ۲۳۳و۲۳۴.
[vii]. همان، ج۴۲، ص۲۲۰–۲۲۲ و ۲۳۳و۲۳۴.
. روایت یاد شده از متفردات اهلسنت است؛ یعنی فقط از طرق اهلسنت روایت شده و از راویان شیعه نقل نشده است؛ ازاینرو قابلیت استدلال ندارد.
- از منظر اهلسنت، چون این روایت در هیچیک از کتب صحاح و دیگر کتابهای روایی معتبر ذکر نشده است، اعتباری ندارد.
- با فرض اینکه حسن مثنی چنین جملهای گفته باشد، اما چون معصوم نیست، قول او برای شیعه حجیت ندارد.
۴. این سخن با سخنان معصومین (علیهمالسلام) منافات دارد که از حدیث غدیر برای اثبات امامت حضرت علی۷ استفاده کردهاند.
۵. این حدیث، با حدیث مناشدة حضرت امیر۷ دربارة حدیث غدیر که در منابع اهلسنت آمده است، تضاد کامل دارد.
۶. حسن مثنی میگوید: چرا رسول خدا(ص) صراحتا به ولایت امیرالمؤمنین(ع) اشاره نکرده است؟ حال آنکه دربارة بیان صریح رسول خدا بر خلافت و امامت علی(ع) روایات متعددی از شیعه و برخی اهلسنت وارد شده است.
- عزالدین ابن اثیر (ف۶۳۰ق) در اسْد الغابة فی معرفة الصحابة، با ذکر سلسلهای از راویان متعدد، به واقعة غدیر خم و حدیث ولایت اشاره میکند.[i] همچنین روایاتی دربارة احتجاج حضرت به حدیث غدیر در روز رَحْبه، و شهادت دادن صحابه نقل کرده است.[ii]
- ذَهَبی (ف۷۴۸ق)، رجالشناس و مورخ نامور اهلسنت، ضمن تألیف آثار مستقلی دربارة امیرمؤمنان علی(ع) که با تاسف فراوان، تقریباً همة آن آثار از میان رفتهاند، در حالی که بیشتر آثار رجالی و تاریخی او برجای مانده است!- [۱۸]در تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام به موضوع تبریک خلیفة دوم به علی(ع) دربارة مقام و منصب جدید آن حضرت، یعنی خلافت و جانشینی پیامبر(ص) اشاره میکند. از جمله، با سند صحیح چنین نقل میکند: حَمادبنسَلَمه، به نقل از علیبنزید و ابیهارون، به نقل از عَدِیبنثابت، به نقل از بَراء گوید: با رسول خدا(ص) زیر درخت نشسته بودیم که ندای الصلاة جامعة (بیایید نماز را با جماعت بخوانیم) بلند شد، و رسول خدا۹ علی(ع) را فراخواند و دستش را گرفت و او را بهسمت راست خود برد و [به دیگران] فرمود: آیا من نسبتبه مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس این [علی] مولای کسی است که من مولای او هستم. خداوندا! دوست بدار آنکه علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن که او را دشمن میدارد. پس عمربنخطّاب به دیدار او رفت و گفت: گوارایت باشد، ای علی! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی)[iii]
ذهبی از طرق مختلف به حدیث غدیر و تبریک خلیفة دوم، و نیز مناشدة حضرت با صحابه اشاره کرده است.[iv]
او در شرح حال محمدبنادریس شافعی، در تبیین کیفیت انتساب وی به تشیع، به متواتر بودن حدیث ولایت اشاره میکند و مینویسد: «با این اعتبار، احمدبنعبدالله عِجْلی در مورد شافعی میگوید: ثقه است؛ ولی به تشیع تمایل داشته. من میگویم: معنای این تشیع، یعنی دوستی علی(ع) و بغض نواصب؛ و اگر علی(ع) را مولای خود دانسته، بهدلیل عمل به روایت متواتری است که از پیامبرمان رسیده که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ».[v]
ذهبی در دیگر کتاب خود بهنام تَذْکِرة الحُفاظ در شرح حال علی بن ابیطالب(ع) حدیث غدیر را نقل میکند و میگوید: «پیامبر(ص){علی ع} را به بهشت بشارت و مژده داد و فرمود: هرکس من مولای اویم، علی(ع) مولای اوست».[vi]
همچنین در شرح حال محمدبنجریر طبری، از تألیف سترگ او دربارة اسناد حدیث غدیر نام میبرد و مینویسد: «جلدی از طرق حدیث غدیر که ابنجریر نوشته بود را دیدم که از زیاد بودن طرق آن، شگفتزده شدم».[vii] ذهبی دربارة رسالة مستقلی که خود او دربارة طرق حدیث غدیر تألیف کرده است، میگوید: «و اما حدیث مَن کُنتُ مَولاه؛ پس برای آن طرق خوبی است که آن را در رسالهای جداگانه نگاشتهام»[viii]
همچنین در دو کتاب تاریخ الاسلام[ix] و تذکرة الحفاظ[x] دربارة صحت و سقم مستدرک حاکم نیشابوری، به ذکر سخن ابوبکر خطیب بغدادی به نقل از ارموی که قبلاً بدان اشاره شد میپردازد.
- ابنکَثِیر شامی (ف۷۷۴ق) در تاریخ البِدایة و النهایة علت وقوع حادثة غدیر را، همان امری میداند که ابنهشام در سیرهاش[xi] و طبری در تاریخ خود[xii] به اجمال و خلاصه بدان اشاره کردهاند؛ یعنی دفاع پیامبر(ص) از علی(ع) در برابر شکایت برخی از همراهان حضرت، به دلیل سختگیری ایشان در بازگرداندن پارچههای زکات و جزیة اهل یمن به بیتالمال[xiii]؛ با این تفاوت که ابنکثیر، زمان و مکان دقیق آن واقعه را ذکر میکند.
البته باید توجه داشت که دفاع پیامبر(ص) در پی شکایت برخی بهاصطلاح صحابه از حضرت - که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی اهلسنت بهعنوان علت وقوع حادثة غدیر و بیان حدیث ولایت، مطرح شده است - هیچگونه ارتباطی با قضیة غدیر خم ندارد و به نخستین سفر امیر مؤمنان علی(ع) به یمن و شکایت لشکر از استفادة حضرت از کنیز غنیمتی مربوط میشود که در سال هشتم هجری (یک سال و نیم پیش از حجة الوداع و
[i]. ابناثیر، ۱۹۹۴م، ج۱، ص۵۷۲، ۶۶۹، ۶۷۱ و ج۲، ص۳۶۲ و ج۳، ص۱۳۶، ۱۳۷، ۴۱۲، ۴۶۵، ۴۸۷ و ج۶، ص۱۳۲و۴۲۷.
[ii]. همان، ج۴، ص۱۰۲ و ج۵، ص۲۸۱ و ج۶، ص۱۲۶ و ۲۴۶.
[iii]. تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام، ج۳، ص۶۳۲ و ۶۳۳
[iv]. همان، ج۳، ص۶۲۹–۶۳۳ و ج۲۱، ص۱۲۴.
[v]. همان، ج۱۴، ص۳۳۸.
[vi]. همان، ج۱، ص۱۴.
[vii]. همان، ج۲، ص۲۰۲.
[viii]. همان، ج۳، ص۱۶۴.
[ix]. همان، ج۲۸، ص۱۲۷.
[x]. تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۱۶۴.
[xi]. ر.ک. السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۲–۶۰۴.
[xii]. ر.ک. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۴۷–۱۵۲.
[xiii]. ابنکثیر، ۱۹۸۸، ج۵، ص۲۲۷ و ج۷، ص۳۷۰ و ۳۷۱.
حادثة غدیر) و در مدینه روی داده است. در توضیح مطلب باید گفت که مولا علی(ع) بهدستور نبی مکرم(ص) سه بار به یمن سفر کرده است: سفر نخست برای دعوت اهل یمن به دین مبین اسلام صورت گرفت که پیش از اعزام حضرت امیر(ع) خالدبنولید و بُرَیده موفق به انجام این مأموریت نشده بودند. در این سفر، گروهی از مردم یمن، بهویژه قبیلة هَمْدان، با عشق و علاقه مسلمان میشوند. در همین سفر است که شکوائیههای بُرَیده با تحریک خالد و دیگران صورت گرفته، و پیامبر(ص) در مدینه از مولا علی(ع) دفاع کرده است. سفر دوم حضرت امیر(ع) در سال نهم هجری برای امر قضاوت بوده است که شکایتی نداشت. سفر سوم ایشان نیز در سال دهم برای جنگ با اهل یمن یا جمعآوری زکات و بیتالمال انجام شده است که در نهایت، علی(ع) خود را در مکه به پیامبر(ص) رساند و در حجة الوداع شرکت کرد. در سفر اخیر، از حضرت(ع) دو بار شکایت شد: یک بار به دلیل منع لشکر از پوشیدن لباسهای غنیمتی، که آن در مکه صورت گرفت؛ شکایت دیگر مربوط به منع حضرت(ع) از سوار شدن لشکر بر شتران غنیمتی است، که پس از حجةالوداع؛ در مدینه خدمت پیامبر(ص) طرح شد.[۱۹]غالب آنچه در تواریخ اهلسنت آمده، خلط سفرهای علی(ع) و شکایات یاد شده با یکدیگر است که فهم حقیقت امر، دقت بسیار و تعمق کافی میطلبد.
ابنکثیر در مورد اینکه وقوع رویداد غدیر در میانة راه مکه به مدینه، نزدیک جُحفه - مکانی که بدان غدیر خم گفته میشود- و در روز یکشنبه، هجدهم[۲۰] ذیحجة سال دهم هجرت بوده است، تردیدی ندارد. او پس از آن، درصدد ذکر مصادر احادیث واردشده و تمییز صحیح از ضعیف آن برمیآید، و از کتاب دوجلدی محمدبنجریر طبری و صاحب تفسیر و تاریخ معروف) که دربارة طرق و الفاظ حدیث غدیر و جَرح و تعدیل آن نگاشته، و نیز از احادیث بسیار ابنعساکر (صاحب تاریخ دمشق) دربارة این خطبه، سخن میگوید[i] و روایات متعددی را از منابع مختلف دربارة حادثة غدیر، نقل و به صحت و ضعف آنها اشاره میکند.[ii] از جملة آن منابع، سنن نسائی[۲۱] است که به گنجانده شدن حدیث ثقلین[۲۲] در سیاق حدیث غدیر اشاره کرده است و ابنکثیر دربارة آن میگوید: «نسائی در سنن خود روایت کرده است از محمدبنمُثنی، از یحییبنحَماد، از ابیمعاویه، از اعمَش، از حبیببنابیثابت، از ابیطُفَیل، از زَیدبنارْقَم، که گفت: هنگامی که رسولالله(ص) از حجةالوداع بازمیگشت، در محل غدیر خم فرود آمد و به درختانی که در آن نزدیکی بودند، اشاره کرد. پس اصحاب، زیر آن درختان را تمیزو آماده کردند. سپس فرمود: مرا بهسوی خداوند دعوت کردهاند و نزدیک است که دعوت او را اجابت نمایم [زمان رحلتم نزدیک است]. دو اثر گرانبها در میان شما بهجای میگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهلبیتم. بنگرید تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد. پس این دو یادگار، هرگز از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: اللهُ مَولایَ و انَا وَلی کُل مُؤمِنٍ. پس از آن، دست علی(ع) را گرفت و فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیهُ، اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ وعادِ مَنْ
[i]. همان، ج۵، ص۲۲۷ و ۲۲۸.
[ii]. همان، ج۵، ص۲۲۸–۲۳۳ و ج۷، ص۳۷۹ – ۳۸۷.
عَادَاهُ. من [ابوطفیل] به زید [بنارقم] گفتم: آیا تو از رسول خدا(ص) این را شنیدهای؟ زید گفت: کسی در اطراف آن درختان حضور نداشت، مگر اینکه با دو چشمش دید و با دو گوشش شنید [همه دیدند و شنیدند]». او پس از نقل این روایت میگوید: «نسائی بهتنهایی آن را نقل کرده است. استاد ما ابوعبدالله ذهبی گفته است این حدیث، صحیح است».[i]
ابنکثیر که ازشاگردان ذهبی است، به نقل از استادش، دربارة تواتر حدیث غدیر مینویسد: «ذهبی گفت: صدر این حدیث [مَن کُنتُ مَولاه فَعَلی مَولاه] متواتر است و من یقین دارم که از رسول خدا۹ صادر شده؛ اما جملة اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ، دنبالهای است با سند قوی».[ii] همچنین او به نقل از راویان متعدد، به ماجرای تبریک عمربنخطاب اشاره میکند.[iii] و از احتجاج حضرت به حدیث غدیر در رَحْبه، و اعتراف و انکار برخی صحابه، روایاتی را میآورد.[iv]
لازم است در اینجا به سه مطلب اشاره شود:
- با اینکه ابنکثیر از دیگران روایاتی نقل کرده، ولی خود او معتقد است که اجتماع غدیر خم و بیان حدیث غدیر در شان علی(ع) بدان سبب بود که پس از بازگشت حضرت از فتح یمن، چند تن از ناراضیان، او را به خشونت و عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم متهم کردند و پیامبر برای اثبات برائت علی(ع) و دفاع از او، اجتماع غدیر را ترتیب داد و آن خطبه را بیان نمود،[v] که رد این عقیدة غلط بیان شد.
- وی با نقل روایتی از ابوهریره که به نزول آیه اکمال دین پس از جریان غدیر و نیز ثواب شصت ماهة روزة هجدهم ذیالحجه (روز غدیر) اشاره دارد و در بیان روایات تاریخ بغداد[vi] ذکر شد - بهشدت به انکار آن روایت میخیزد و میگوید: «این حدیث، جداً منُکَر است پذیرفتنی نیست، بلکه کذب است؛ زیرا با آنچه در صحیح بخاری و صحیح مسلم از عمربنخطاب نقل شده، که این آیه [اکمال دین] در روز جمعه مصادف با روز عرفه نازل شد، مخالفت دارد؛ و همان گونه که گذشت، رسول خدا در این هنگام در عرفات بودند. و همچنین این گفتار که روزة هجدهم ذیحجه - روز غدیر خم - با شصت ماه روزة گرفتن برابر است، صحیح نیست؛ زیرا که در حدیث صحیح بدین مضمون روایت شده است که: روزة ماه رمضان معادل ده ماه روزه گرفتن است. پس چگونه روزة یک روز، معادل شصت ماه روزه گرفتن میشود؟ پس این کلام، غیرقابل قبول و باطل است. شیخ ما، حافظ ابوعبدالله ذهبی، بعد از ذکر این حدیث، آن را حدیثی کاملاً غیرقابل قبول میداند و میگوید: این حدیث را حَبشُون خَلال و احمدبنعبداللهبناحمد نیری ـ که این دو در نقل حدیث صادق و صدوق هستند ـ از علی ابنسعید رَملی، از ضمره نقل کردهاند. استاد ما ذهبی در ادامه گفته است: البته این حدیث، با سندهای واهی و سست، به عمربنخطاب، مالکبنحُوَیرث، انسبن مالک، ابوسعید و دیگران نسبت داده شده است. او
[i]. همان، ج۵، ص۲۲۸ و ۲۲۹.
[ii]. همان، ج۵، ص۲۲۳.
[iii]. همان، ج۷، ص۳۸۶.
[iv]. همان، ج۵، ص۲۲۹–۲۳۱ و ج۷، ص۳۸۳ – ۳۸۵.
[v]. همان، ج۵، ص۲۲۷.
[vi]. تاریخ بغداد، ج۹، ص۲۲۱.
همچنین میگوید: صدر حدیث غدیر، متواتر است و یقین دارم که رسول خدا ان را گفته است؛ اما عبارت «اللهُم وَالِ مَن وَالاهُ» دنبالهای است که اسناد آن قوی است. در رابطه با روزه نیز باید گفت که این روزه صحیح نیست. سوگند به خدا، این آیه نازل نشده است، مگر در روز عرفه و چند روز قبل از غدیر خم. والله تعالی اعلم».[i]
در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: روایت واردشده از عمربنخطاب - که در صحیحین آمده است - با فرض درست بودن سند آن، باید با روایت خطیب بغدادی معارضه کند؛ زیرا آن هم دارای سند صحیح است؛ حال با چه دلیلی باید روایت خلیفة دوم را اصل قرار داد و روایت خطیب را بهواسطة اختلاف متنش با آن، از درجة اعتبار ساقط کرد؟! همچنین، تمام راویان روایت خطیب بغدادی نزد علمای عامه ثقهاند و روایت یاد شده، روایتی صحیح است و نمیتوان آن را فقط به این دلیل که در مضمون با روایت عمربنخطاب مخالفت دارد، نادیده گرفت.
۳. ابنکثیر به نقل از خطیب بغدادی، به کلام ابو اسحاق ارمَوی در رد مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، بهدلیل آوردن احادیثی مانند حدیث «الطائر» و «من کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» اشاره میکند.[ii] - مِقرِیزی (ف۸۴۵ق) در کتاب المَواعظ والاعتبار بذِکْر الخِطَط والاثار، معروف به خِطَط مقریزی به نقل از مُسند کبیر احمد حنبل، به ماجرای کامل غدیر خم و نیز تبریک خلیفة دوم اشاره میکند.[iii] او از قول ابنزُولاق مصری - که از عید بودن غدیر نزد مردم مصر و مغاربه، و نیز جانشینی علی(ع) در آن روز سخن گفته است - مینویسد: «ابنزولاق گوید: در روز هجدهم ذیحجة سال ۳۶۲ هجری، که آن روز غدیر است، گروهی از مردم مصر، مغاربه و اطراف آن برای خواندن دعا جمع میشدند؛ زیرا آن روز را بهمناسبت وصیت پیامبر خدا(ص) به امیرالمؤمنین علی بن بای طالب(ع) در جانشینی پس از خود، عید میدانستند؛[iv] اما مقریزی ادعا میکند که عید غدیر از بدعتهای معزالدوله علیبنبویه دیلمی بوده[v]، که علامه امینی با ذکر دلایل، ادعای او را رد کرده است.[vi]
- ابن حَجَر عَسقَلانی (ف۸۵۲ق) در «الاصابة فی تَمْییز الصحابة» از طریق ابنعُقْده به نقل از کتاب «الموالاة» او، با اسناد مختلف و تصریح به ضعیف یا صحیح بودن آن روایات، به رویداد کامل غدیر و حدیث ولایت اشاره کرده[vii] و از مناشده و احتجاج حضرت به حدیث غدیر، روایاتی آورده است.[viii]
ابنحجردر تهذیب التهذیب - که یکی از کتابهای معتبر رجالی اهلسنت به حساب میآید - به حدیث غدیر خم اشاره میکند[ix] و پس از ذکر برخی راویان حدیث غدیر و طرق آن، در خصوص تألیفات مستقل ابنجریر و ابنعقده دربارة غدیر خم، میگوید: «ابنجریر طبری، طرق حدیث غدیر را در کتابی گردآورده، و ابوالعباس
[i]. ابنکثیر، ۱۹۸۸م، ج۵، ص۲۳۳.
[ii]. همان، ج۱۱، ص۴۰۹.
[iii]. المواعظ و الآثار، ج۲، ص۲۵۵).
[iv]. همان، ج۲، ص۲۵۵؛ همچنین ر.ک. الغدیر، ج۱، ص۳۹۱.
[v]. همان، ج۲، ص۲۵۴ و ۲۵۵.
[vi]. رک: امینی، الغدیر، ج۱، ص۲۸۷–۲۸۹
[vii]. ر.ک. ابنحجر عسقلانی، ۱۴۱۵، ج۲، ص۱۴۰ و ج۳، ص۴۸۱ و ۴۸۴ و ج۴، ص۲۳، ۲۲۷، ۲۷۶ و ۴۶۷.
[viii]. ر.ک. همان، ج۲، ص۱۳، ۱۴و۵۰۴ و ج۳، ص۴۸۴ و ج۴، ص۲۷۷ و ۳۰۰ و ج۶، ص۳۱۶ و ج۷، ص۲۷۴ و ۲۷۵.
[ix]. ابنحجر عسقلانی، ۱۳۲۶، ج۷، ص۳۳۷.
ابنعقده این حدیث را تصحیح، و به جمعآوری طرق آن اعتنا نموده و حدیث را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر، روایت کرده است».[i]
- ابن عِماد حنبلی (ف۱۰۸۹ق) در شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، همانند ابنخلکان، در بخش اعلام و اشخاصی که به سال ۴۸۷ هجری فوت نمودهاند، ضمن ذکر تاریخ وفات المستنصر بالله - که در هجدهم ذیحجه بوده - از عید بودن غدیر و چگونگی وقوع آن رخداد خطیر یاد میکند و میگوید: «و این شب، عید غدیر نامیده میشود، مقصود من، غدیر خم است؛ نام مکانی میان مکه و مدینه، که در آن برکه آبی است. گفته شده در آنجا درختان انبوهی است که پیامبر(ص) بههنگام بازگشت از حجةالوداع و رسیدن به این مکان، علیبنابیطالب(ع) را به برادری خود برگزید و فرمود: علی منی کهارون مِن موسی، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه؛ که شیعه به آن تعلق زیادی دارد. و این مکان به دشواری و وخامت و شدت حرارت، وصف میشود»[ii]
ب) بسنده کردن به ذکر جزئیات مرتبط با غدیر
گروه دوم از مورخان اهلسنت به گوشههایی از آنچه با غدیر خم مرتبط است، اشاره کردهاند. این تاریخنگاران، به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، یا احتجاج و مناشدة حضرت امیر(ع) با برخی صحابه در خصوص واقع شدن غدیر خم و مواردی از این دست، بسنده کردهاند، که عبارتاند از:
- ابنقُتَیبه (ف۲۷۶ق) در کتاب المعارف، در فصل ذکر کسانی که به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شدهاند، به احتجاج و مناشدة علی(ع) با انَسبنمالک اشاره میکند و میگوید: «در چهرة انسبن مالک، بیماری برص (پیسی) نمایان بود. گروهی گفتند: علی(ع) دربارة این کلام رسول خدا(ص): (اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه) از او سؤال کرد. او [که شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شدم و این سخن را بهخاطر نمیآورم. علی(ع) فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به بیماری برص مبتلا کند که دستار (عِمامه) آن را پنهان نکند».[iii]
متأسفانه باید گفت: در چاپهای مصری کتاب، کلماتی که از ابومحمد ابنقتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته، بر آن افزوده شده است و پس از ذکر عبارت بالا، این جمله را گنجاندهاند: «ابومحمد [ابنقتیبه] گوید: برای این حکایت، اصلی نیست و آن حقیقت ندارد».[iv] البته علامه امینی در الغدیر، با استدلالات صائب خود، از ساختگی بودن عبارت اخیرِ کتاب، پرده برداشته و آن را رد کرده است.[v] لازم به ذکر است، هرچند محققانی در
[i]. همان، ج۷، ص۳۳۹.
[ii]. شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، ج۵، ص۳۷۷.
[iii]. المعارف، ص۵۸۰
[iv]. همان.
[v]. ر.ک. امینی، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۱۹۲–۱۹۵.
صحت انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابنقتیبه تردید دارند[i]، اما علامه امینی با استناد به این کتاب ابنقتیبه، به ذکر موضوع غدیر و بیعت نکردن برخی طوایف با ابوبکر، بهدلیل پایبندیشان به بیعت با امام علی(ع) در روز غدیر، اشاره کرده است.[ii]
- ابن عَبدالبَر قُرطُبی (ف۴۶۵ق) در الاستیعاب فی معرفة الاصحاب از چند طریق (بُرَیده، ابوهُرَیره، جابر، بَراءبن عازِب و زیدبنارقَم) فقط به حدیث غدیر اشاره کرده و آورده است که حضرت نبی اکرم۹ در روز غدیرخم فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، اللهم وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. وی در ادامه میگوید: برخی از این صحابه بر جملة «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» چیزی نیفزودهاند.[iii] همچنین پس از ذکر احادیث مؤاخات (برادری) و رایت (پرچم) و غدیر، دربارة اعتبار آنها میگوید: «تمام این روایات، آثاری ثابت شدهاند»[iv]
- ابن الشیخ بَلوِی مالکی (متوفای حدود ۶۰۵ق) در کتاب الف باء، غدیریة امام علی(ع) را روایت کرده و در جلد اول، صفحة ۴۳۹ مینویسد: «اما علی(ع) جایگاهش بلند و شرفش عالی است. او نخستین کسی است که اسلام را پذیرفت و همسر فاطمه :دختر پیغمبر است؛ و هنگامیکه بعضی از دشمنانش بر او فخر فروختند، با سرایش ابیاتی، مفاخر خود را بیان کرد و به حمزه، عموی خود، و جعفر، برادرش، افتخار نمود و سرود: محمدٌ النبی اخِی و صِنْوِی [...]». ابن الشیخ پس از ذکر بیتی که به موضوع ولایت و داستان غدیر اشاره دارد (فاوْجَبَ لِی وِلایَتَه عَلَیکُم * رَسُولُ اللهِ یَومَ غَدِیرِ خُم)، میگوید: «مراد از این شعر، سخن پیامبر است که فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، اللهم والِ مَن وَالاه و عَادِ مَن عَاداه».[v]
- یاقوت حموی (ف۶۲۶ق) که بر امیرمؤمنان علی(ع) سخت متعصب بوده، در مُعجَم الادَباء، جلد ۱۸، صفحة۸۴ چاپ اخیر، حدیث غدیرخم را آورده است.[vi]
- ابن ابیالحَدید (ف۶۵۶ق) در بخشهای تاریخی شرح نهجالبلاغه، که حادثة غدیر را از منظر شیعیان بیان کرده است،[vii] به نقل از صحابة پیامبر فقط به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فهَذا عَلی مَولاهُ» بسنده کرده[viii] و دربارة داستان احتجاج علی(ع) با طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل سخن گفته است.[ix] ابنابیالحدید دربارة داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه نسبتبه صدور حدیث غدیر از پیامبر(ص) و امتناع انسبنمالک و زیدبنارقم از اعتراف به آن، مطالبی آورده است.[x]
- یُونِینِی (ف۷۲۶ق) در ذَیل مِراة الزمان، وقتی از حوادث سال ۶۷۹ هجری سخن میگوید، به مضمون نوشتة سلطان منصور سیفالدین قلاوون صالحی، خطاب به پسرش ولیعهد اشاره میکند که بخشی از آن کلام، گریزی به واقعة غدیر دارد. او مینویسد: «هرصاحب علم وعمل باید بداند گفتة پیامبر(ص) به همنامش [علی]
[i]. ر.ک. علی بهرامیان، «الامامة و السیاسة»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد۱۰، شمارة: ۳۹۱۸.
[ii]. الغدیر، ج۱، ص ۶ و ۲۰۱)
[iii]. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۹.
[iv]. همان، ص۱۱۰.
[v]. الغدیر، ج۲، ص۲۷)
[vi]. همان، ص۶.
[vii]. ر.ک. ابنابیالحدید، ۱۹۵۹م، ج۲، ص۵۹ و ج۵، ص۸.
[viii]. همان، ج۳، ص۲۰۸.
[ix]. همان، ج۱۷، ص۱۷۴.
[x]. همان، ج۲، ص۲۸۸ و ۲۸۹ و ج۴، ص۷۴ و ج۱۹، ص۲۱۷.
را، آنگاه که او را تا اوج فخر بالا برد، که فرمود: هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست. پس هیچ مُلک روی زمین نیست، مگر اینکه این خطاب به آنجا رسیده است؛ و هیچ فرمانده لشکری نیست، مگر اینکه این مطلب شامل او هم میشود؛ و هیچ اقلیمی نیست، مگر اینکه این مطلب را قبول دارد و بدان عمل میکند؛ وهیچ منبری نیست، مگر اینکه خطیب آن منبر، دلیل این تقدم را بیان میکند».[i]
- ابن الوَرْدی شافعی (ف۷۴۹ق) در تَتِمة المُختصر فی اخبار البَشَر، معروف به تاریخ ابن الوردی (چاپ مصر)، با اشاره به برخی فضایل حضرت علی۷، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ» را ذکر کرده و دربارة رویداد غدیر سخنی نگفته است.[ii]
- یافِعی (ف۷۶۸ق) در کتاب مِراة الجِنان وعَبْرة الیَقْظان فی معرفة ما یُعتَبَر مِن حوادث الزمان، وقتی از سال چهلم هجری سخن میگوید، به وفات حضرت علی۷ در این سال اشاره میکند و ضمن بیان مناقب و فضایل بیبدیل آن حضرت، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، اللهم والِ مَن والاه، وعَادِ مَن عاداه» را ذکر مینماید.[iii]
- محمدبناحمد فاسِی (ف۸۳۲ق) در شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، هنگام ذکر آبراهة زیرزمینی مشهوری بهنام «خُم» میگوید: «خُم، مجرای آبی زیرزمینی مشهوری است که آن، غیر از خُمی است که پیامبر(ص) نزد غدیر (برکة) واقع در آن فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ و آن در فضیلت علیبنابیطالب(ع) وارد شده است. این خم، موضعی در جحفه است و میان آن و باب مکه - که محب طبری بدان اشاره کرده - به مسافت پرتاب دو تیر، فاصله است. والله اعلم».[iv] این سخن، بر معروف بودن غدیر خم و حدیث پیامبر(ص) نزد همه دلالت دارد.
- نُوَیری (متوفای حدود ۸۳۳ق) در نِهایة الارَب فی فنون الادب، در باب ذکر گزیدهای از فضایل علیبنابیطالب۷، با ذکر پنج تن از صحابه (بریده، ابوهریره، جابر، براءبنعازب و زیدبنارقم) از زبان حضرت رسول(ص) به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» در روز غدیر خم و نیز روایت (اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه) بعضی از آن صحابه، اشاره میکند.[v] - ابن ضِیاءمَکی حنفی (ف۸۵۴ق) در تاریخ مکة المُشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف همانند محمدبناحمد فاسی، در فصل ذکر چاههای مکه و اطراف آن، بههنگام سخن از چاهی بهنام «خُم» جهت دفع خطا و برای اینکه اشتباهاً خمِ معروف، به ذهن خواننده خطور نکند، به توضیحِ مطلب مبادرت میورزد و میگوید: «چاهی است در آبراههای زیرزمینی که بدان خُم میگویند و آن، غیر از خُمی است که روایت شده
[i]. مرآة الزمان، ج۴، ص۵۰.
[ii]. تَتِمة المُختصر فی اخبار البَشَر، ج۱، ص۱۵۷)
[iii]. مِراة الجِنان وعَبْرة الیَقْظان ج۱، ص۹۰)
[iv]. شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، ج۱، ص۴۰۶.
[v]. نِهایة الارَب فی فنون الادب، ج۲۰، ص۴.
پیامبر(ص) فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ زیرا این خُم، نزدیک جُحفه است».[i] این مطلب، از شهرت واقعة غدیر خم و حدیث پیامبر(ص) حکایت دارد.
- سُیُوطی (ف۹۱۱ق) در تاریخ الخلفاء، با سلسله سندهای مختلف، حدیث غدیر مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه و تتمة آن (اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَادَاه) را ذکر کرده[ii]،) به احتجاج حضرت علی۷ با برخی صحابه در روز رَحْبه اشاره میکند.[iii]
- سَمهُودی شافعی (ف۹۱۱ق) در جواهر العِقْدین فی فضل الشرفَین، حدیث غدیر را نقل نموده[iv] و به مناشدة علی(ع) در روز رحبه اشاره کرده است.[v]
همچنین در کتاب تاریخی خود با عنوان خُلاصة الوَفا باخبار دار المصطفی، که دربارة مدینة منوره تألیف شده است، فصلی را به مساجد واقعشده در راهی که پیامبر در ایام حج و غیر آن به سوی مکه میپیموده، اختصاص داده است. او در این فصل، از مسجدِ بعدِ جُحفه - که بهگمانش همان مسجد غدیر خم است - نام میبرد و پس از توضیحاتِ جغرافیایی دربارة آن، به موضوع غدیر و نماز ظهر پیامبر در آن مکان، و ایراد جملة «اللهم مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» از زبان مبارک رسول خدا(ص) پس از بالا بردن دست علی(ص) اشاره میکند.[vi]
- احمد بن یوسف قِرْمانی دمشقی (ف۱۰۱۹ق) از جمله علمای راوی حدیث غدیردر قرن یازدهم، در کتاب اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، به حدیث غدیر خم اشاره میکند.[vii]
- ابوالعرفان صَبان شافعی مصری (ف۱۲۰۶ق) در اسْعاف الراغبی نفی سیرة المصطفی و فضائل اهل بیته الطاهرین - که در حاشیة نور الابصار شَبَلَنجی چاپ شده است - در صفحة۱۵۳میگوید: «رسول خدا۹ در روز غدیر خم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه و ادِرِ الحَق معَه حیثُ دارَ، و این حدیث را سی نفر از صحابه از پیامبر روایت نمودهاند که بسیاری از طرق آن، صحیح یا حسَن است».[viii]
- زَینِی دَحْلان مَکی شافعی (ف۱۳۰۴ق) در الفتوحات الاسلامیة جلد۲، صفحة۳۰۶، مینویسد: «عمر (رض) علیبنابیطالب و اهلبیت رسول خدا(ص) را دوست میداشت، که در این خصوص مطالب زیادی از او روایت شده؛ و از آن جمله است: هنگامی که پیامبر فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، ابوبکر و عمر، گفتند: ای فرزند ابوطالب! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی».[ix]
[i]. تاریخ مکة المُشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف، ص۲۰۹).
[ii]. (ر.ک. تاریخ الخلفاء، ص۱۳۲
[iii]. ر.ک. همان، ص۱۳۲.
[iv]. الغدیر، ج۱، ص۱۵، ۱۷ و ۲۹)
[v]. همان، ج۱، ص۱۶، ۴۵، ۴۸، ۵۴ و ۱۷۶
[vi]. خلاصة الوفاء با خبار المصطفی، ج۲، ص۴۸۴.
[vii]. اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، ج۱، ص۳۰۵.
[viii]. الغدیر، ج۱، ص۱۴۵.
[ix]. همان، ج۱، ص۲۸۲ و ۲۸۳.
- شهاب الدین سَلاوی (ف۱۳۱۵ق) در الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَی، با بیان اینکه فضایل و مناقب علی۷ در عدالت و حسن سیرت، اجل از آن است که بتوان بدان احاطه یافت، به احادیث نبوی غدیر، اعطای پرچم، و حدیث منزلت اشاره میکند.[i]
- شیخ یوسف نَبْهانی بیروتی (معاصر) در صفحه ۱۱۳ کتاب خود الشرَف المُؤَبد لآل محمد، از طریق ابنابیشَیبه، از زیدبنیُثَیْع، به مناشدة حضرت علی(ع) در روز رَحْبه اشاره میکند.[ii]
ج) سکوت مطلق یا انکار صریح
در برابر دو گروه نخست، برخی مورخان عامه، حادثة عظیم غدیر را ساخته و پرداختة ذهن شیعه دانسته و با دید تردید و انکار، به آن موضوع حساس تاریخی نگریستهاند. آنان انکار خود را یا صراحتاً بیان کردهاند یا در برابر آن سکوت اختیار نموده و حتی سطری از آن حادثة بزرگ در تاریخهای خود ننگاشتهاند.
عدهای از آنان، علت بیان حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» را از جانب پیامبر پایان دادن به انتقاد و بدگویی صحابه از علی(ع) در جریان برخوردهای قاطعانة او با همراهانش (سختگیری حضرت در ممانعت از استفاده از مرکبهای زکات و اقدام او در بازپسگیری لباسهایی که در غیابش توزیع شده بود) و خنثی شدن توطئة تفرقهافکنی میان مسلمانان، ذکر کردهاند؛ که رد گفتة آنان، قبلاً بیان شد.
علامه امینی، محقق گرانقدر و نگارندة کتاب شریف الغدیر، در صفحات نخستین این کتاب، بحثی عقلانی و علمی تحت عنوان «اهمیت غدیر در تاریخ» مطرح، و مورخان متعصب را بهشدت محکوم میکند و میگوید:
اگر مورخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان [غدیر] و حقایق وابسته به آن چشمپوشی کند، به اسلام و نبی مکرم(ص) خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی جبرانناپذیر مرتکب شده است؛ زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و آن صحنة تبلیغیای را که برپا نموده، مسئولیتی بوده است که بهفرمان وحی انجام شده و هیچکس شک ندارد که روز غدیر، در تاریخ اسلام موجی ایجاد کرده است که هیچگاه از ارتعاشات آن کاسته نمیشود. از اینجاست که میبینیم مورخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ثبت حوادث بزرگ، به بررسی دربارة حدیث غدیر و جمعآوری مأخذش همت گماشتهاند.[iii]
علامه سخن خود را از علم تاریخ، به علم حدیث، تفسیر، عقیدهشناسی و لغتنامهنویسی میگستراند و به جایگاه و اهمیت غدیر در این علوم اشاره میکند.[iv]
[i]. الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَی، ج۱، ص۱۱۲.
[ii]. الغدیر، ج۱، ص۱۷۱ و ۱۷۲.
[iii]. الغدیر، ج۱، ص۵ و ۶.
[iv]. همان، ج۱، ص۶–۸.
این گروه از تاریخنویسان اهلسنت که در قبال واقعة غدیر خم، رویکرد سکوت مطلق یا انکار صریح را درپیش گرفتهاند، عبارتاند از:
- ابن هِشام مُعافِری (ف۲۱۳ق)، تاریخ نگار معروف، در کتاب السیرة النبویة، پس از توضیحاتی دربارة حجةالوداع پیامبر اکرم(ص) به مأموریت علی(ع) در نجران یمن که جهت جمعآوری زکات و جزیه بدانجا رفته بود و به پیوستن حضرت به رسول خدا(ص) برای ادای فریضة حج، اشاره کرده است؛ سپس از موضوع تصرف همراهان علی(ع) در جزیة اهل یمن (پارچههای بیتالمال) در غیاب او و بازپسگرفتن آن توسط مولا(ع) که به شکایت آنان از حضرت انجامیده، سخن گفته است. سپس ابنهشام، به نقل از ابناسحاق، با ذکر سلسله سندی که به ابوسعید خُدْری میرسد، فقط به عبارت «ای مردم! از علی شکایت نکنید که بهخدا قسم، اودر ذات خدا، یا در راه خدا، سختتر و شدیدتر از آن است که از او شکایت شود»، که پیامبر(ص) در دفاع از علی(ع) ایراد فرمود، بسنده میکند. پس از آن، به ذکر خطبة رسول(ص) در حجةالوداع میپردازد و کلام خود را بدون هیچ اشارهای به حادثة غدیر و حدیث متواتر «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» بهپایان میبرد.[i]
ابنهشام، ضمن اینکه در خطبة حجةالوداع پیامبر به حدیث غدیر اشارهای نداشته است، دربارة داستان شکایت مردم و دفاع پیامبر(ص) نیز بیش از آنچه ذکر شد، چیزی ننوشته؛ و اشاره نکرده که این سخن پیامبر(ص) چه هنگام و در چه محلی بیان شده است.
- خلیفة بن خَیاط (ف۲۴۰ق) در تاریخ خود که به تاریخ خلیفة بن خیاط مشهور است، با آنکه در ذکر وقایع سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره کرده و از مأموریت خالدبنولید در نجران یمن سخن گفته است، اما از ذکر واقعة غدیر خم بهکلی صرفنظر کرده و از آن هیچ سخنی بهمیان نیاورده است.[ii] این در حالی است که روش وی در برابر تمام وقایع، ذکر آن، و گاه بیان تفصیلی دربارة موضوعات است؛ چنانکه دربارة عمر پیامبر اکرم۹ در تاریخ او با روایات متعدد اختلافی مواجه میشویم[iii]؛ ولی با کمال شگفتی دربارة این قضیه سکوت اختیار نموده و به نوشتن چند سطر دربارة حجةالوداع بسنده کرده است.
- ابن جَریر طَبَری (ف۳۱۰ق)، مورخ و مفسر نامدار اهلسنت، هرچند در کتاب الولایة فی طُرُق حدیث الغدیر،[۲۳] مفصلاً به اسناد حدیث غدیر پرداخته است[iv]، در تاریخ خود با عنوان تاریخ الرسُل والمُلُوک، همانند ابنهشام معافری، به موضوع حجةالوداع پرداخته است و فقط از داستان دفاع پیامبر از علی در برابر شکایت مردم که با عبارت «ای مردم! از علی شکایت مکنید. پس بهخدا سوگند که او در ذات خدا - یا در راه خدا - بسیارسخت و خشنتر از آن است که از او شکایت شود»، پایان پذیرفت، مطالبی نگاشته[v] و در برابر
[i]. السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۲–۶۰۴)
[ii]. تاریخ خلیفه، ص۹۴
[iii]. همان، ص۹۵.
[iv]. الولایة فی طُرُق حدیث الغدیر، ج۱، ص۱۵۲، ۱۵۳ و ۲۱۴.
[v]. تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۴۷–۱۵۲.
خطیرترین موضوع تاریخی، یعنی حادثة غدیر، سکوت کامل اختیار کرده است. این امر، برخلاف روش متداول اوست که قضایا و حوادث را بهتفصیل و به طرق متعدد گزارش میکند.
- ابن جَوزی حنبلی (ف۵۹۷ ق) در المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک به فرستاده شدن علی(ع) بهسوی اهل یمن برای دعوت آنان به اسلام، و پس از آن، جمعآوری زکات و جزیة آنها، و رسیدن حضرت به حجةالوداع اشاره میکند؛ اما از غدیر خم سخنی نمیگوید.[i]
البته علامه امینی به نقل از کتاب المناقب او مینویسد: «علمای سیره اتفاق نظر دارند که داستان غدیر، پس از بازگشت پیامبر از حجةالوداع، روز هیجدهم ذیحجه رخ داده و در آن روز، ۱۲۰ هزار نفر[۲۴] از صحابه، اعراب و ساکنان حومة مدینه و مکه - که با پیامبر در حج شرکت داشتند - همراه وی بودند و حدیث غدیر رااز او شنیدند و شاعران دراینباره اشعار بسیار سرودند».[ii]
ابنجوزی، همچنین نقل قول غیرمنصفانة خطیب بغدادی را دربارة بیاعتباری مستدرک حاکم نیشابوری - که در صفحات گذشته بدان اشاره شد- را یادآور میشود.[iii]
- ابوالفداء (ف۷۳۲ق) در المُختصر فی اخبار البَشَر، با اینکه از فرستاده شدن علی(ع) به فرمان پیامبر(ص) به یمن، و اخذ صدقات و جزیة اهل نجران، و همزمانی آن با حجةالوداع و رسیدن مولا علی۷به آن حج سخن میگوید، ولی به موضوع غدیر اشارهای نمیکند.[iv] با این حال، در بخش بیان برخی از فضایل حضرت۷، از حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و دیگر احادیث پیامبر(ص) در بیان منقبت مولا۷ نام برده است.[v]
- ابن خَلْدُون اشْبیلی (ف۸۰۸ق)، از مورخان بنام و مطرح جهان اسلام، در العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، معروف به تاریخ ابنخلدون، ضمن بحث دربارة مذاهب شیعه، در مورد حکم امامت، از زبان شیعیان به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و تبریک خلیفة دوم اشاره میکند.[vi] او در بحث حجةالوداع، فقط به ذکر مأموریت علی(ع) برای جمعآوری جزیة مردم نجران یمن و بازگشت و پیوستن حضرت به رسول خدا(ص) و بهجای آوردن حج، بسنده کرده است.[vii] عجیب این است که وی به موضوع حجةالوداع پرداخته؛ اما اشارهای گذرا به غدیر نداشته و از کنار آن، با کمال بیانصافی عبور کرده است؛ در حالی که خلیل شحاده (محقق کتاب)، پس از پایان موضوع حجةالوداع، در پاورقی به حدیث غدیر اشاره کرده و گفته است:
«در اینجا حدیث غدیر ذکر نشده است؛ در حالی که مورخان و ارباب تفسیر، اجماع دارند که در راه بازگشت رسول خدا۹، از حجةالوداع بهسمت مدینه، جبرئیل امین بر ایشان نازل شد و آیة یاایهَا الرسُولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیْکَ من رَبکَ را ابلاغ نمود و پیامبر(ص) به نصب علی پس از خود بهعنوان امیر و خلیفة مسلمین امر شد. رسول
[i]. المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک، ج۱، ص۱۵۰و۱۵۱.
[ii]. الغدیر، ج۱، ص۲۹۶)
[iii]. المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک، ج۱۵، ص۱۰۹.
[iv]. المُختصر فی اخبار البَشَر، ج۱، ص۱۵۰.
[v]. همان، ج۱، ص۱۸۱.
[vi]. العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، ج۱، ص۲۴۶.
[vii]. همان، ج۲، ص۴۷۹ و ۴۸۰.
خدا به کسانی که با او بودند، فرمان داد که در غدیر خم نزدیک جحفه توقف نمایند؛ و آن، روز هجدهم ذیحجة سال دهم هجرت بود[...].[i]
وی سپس خطابة پیامبر را بهصورت نسبتاً مفصل ذکر میکند.
نویسندة مقالة «داوری در اندیشههای ابن خلدون درباره امام علی(ع) و مسئلة خلافت»، پس از تحلیل و بررسی بخش تاریخ صدر اسلام کتاب ابنخلدون (از بعثت تا رحلت رسول خدا(ص) میگوید: استقرای تام در این زمینه، نشان از تحفظ و تقید ابنخلدون بر این نکات دارد که اولاً: در حد امکان، هیچ منقبت و فضیلتی را از علیبنابیطالب(ع) بهصراحت یا اشاره بیان نکند، مگر ناچار شود؛ و حتی در مواردی چون مباهله، که بدون ذکر منقبتی اختصاصی از آن حضرت قابل نقل نیست، بهکلی مسکوت مانده و فقط از آن (مباهله) نام برده است؛ ثانیاً در برخی موارد دیگر، مانند فتح خیبر، آنچه را که معجزه پیامبر(ص) است، نقل میکند و آنچه منقبت علی(ع) است، وامیگذارد [...]؛ ثالثاً در بیان عظمت مقام و مناقب صحابهای همچون ابوبکر و عمر - که ما نتوانستیم وجهی خاص برای آن بیابیم، جز اینکه رقیب سیاسی علیبنابیطالب محسوب میشدند - هرجا که فرصت و مجالی یافته، بهصراحت سخن گفته است. بدینسان بهنظر میرسد نحوة برخورد او با امام علی۷در بیان این بخش از تاریخ صدر اسلام، منصفانه و علمی نیست.[ii]
همچنین در سخن پایانیاش تأکید میکند:
ابنخلدون تعهد ویژهای به خلفا داشت [...]. وی آشکارا یکسونگرانه و بر اساس تعصب مذهبی (فقهی و کلامی) و نیز تعصب نسبتبه نظریة عصبیت خویش، به پالایش و سانسور تاریخ دست زده است [...]. وی در این روش، چنان جسورانه و باجرئت عمل کرده، که گویی در پی حذف کامل نقش و جایگاه علیبنابیطالب۷ در عصر رسول خدا۹ و خلفای سهگانه است[...]. با این حال، ابنخلدون دربارة دوران خلافت آن حضرت، از بیان بسیاری از حقایق کوتاهی نکرده است؛ ولی در نهایت، بهدلیل همان تعصبات، نتوانسته به داوری خردمندانه بپردازد [...]. بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که یا ابنخلدون به دلایلی، از بیان حقایق عاجز است؛ یا اصولاً مورخی متعصب و غیرمنصف میباشد.»[iii]
- نورالدین حَلَبی شافعی (ف۱۰۴۴ق) در السیرة الحَلَبیه، در کنار ذکر داستان یمن و دفاع پیامبر از علی(ع) در برابر شکایت برخی افراد از آن حضرت،[iv] عقیدة شیعیان (روافض به ادعای او) دربارة حادثة غدیر را بیان میکند و متن کامل حدیث غدیر (مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَاداه، واحب مَن احبه، وابغُضْ مَن ابغَضَه، وانصُر مَن نصَرَه، واعِن مَن اعانَه، واخذُل مَن خذَله، وادِر الحَق معَه حَیثُ دارَ) را از دیدگاه آنان میآورد و میگوید: شیعه معتقد است این حدیثی است صحیح که با سندهای صحیح و حسَن
[i]. همان، ج۲، ص۴۸۰ و ۴۸۱.
[ii]. «داوری در اندیشههای ابن خلدون درباره امام علی(ع) و مسئلة خلافت»، فصلنامة مشکوة، شمارة ۸۷، تابستان ۱۳۸۴، ص۸۵ و ۸۶.
[iii]. همان، ص۹۶.
[iv]. السیرة الحَلَبیه، ج۳، ص۳۸۴.
روایت شده و به سخنان شککنندگان در صحت آن، مانند ابوداود و ابوحاتم رازی، اعتنا نمیشود.[i] او روایت شیعیان را دربارة داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه و امتناع برخی دیگر نسبتبه صحت صدور حدیث غدیر از پیامبر(ص) میآورد.[ii] در پایان سخن، با اشاره به کتاب خود بهنام القول المطاع فی الرد علی اهل الابتداع، که بهگفتة او، خلاصة الصواعق المحرقة ابنحجر هیثمی است، با ذکر دلایل چهارگانه (تناقضگویی شیعه در باب تواتر احادیث دال بر امامت و آحاد بودن احادیث مخالف آن، مولا بهمعنای آقا و سرور، تواتر نقل مبنی بر عدم تعیین خلیفه بههنگام وفات پیامبر(ص)، و عدم احتجاج علی(ع) و عباس و دیگر صحابه به حدیث غدیر) و نقل اقوال کسانی مانند حسن مثنی و نَوَوی، به رد عقاید شیعه در باب مفاد حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت علی(ع) پرداخته است.[iii]
- عِصامی مَکی (ف۱۱۱۱ق) - که با تناقضگوییهای او دربارة غدیر در کتابش سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی مواجهیم - از کسانی است که با وجود اشاره به حدیث مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِی مَوْلَاهُ (ر.ک. عصامی، ۱۹۹۸م، ج۲، ص۳۰) و ذکر آن در بخش احادیث پیامبر(ص) در شأن علی(ع) و ذکر کرامات و مناقب حضرت،[iv] نهایتاً در حدیث غدیر تردید کرده و صراحتاً منکر صحت آن شده است. او ضمن نگارش حوادث سال نخست هجری، از جحفه و غدیر خم سخن به میان میآورد و به واقعة غدیر اعتراف میکند و میگوید:
و غدیر خم در سه مایلی جحفه در سمت چپ راه واقع شده است، که چشمهای در این غدیر میریزد و پیرامون آن، درختان بههمپیچیده و انبوهی است و آن جای پردرخت، خُم نامیده میشود. و در این غدیر است که پیامبر(ص) در خطبهای فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِی مَوْلَاهُ، اللهُم والِ من وَالَاهُ تا آخر آن، و آن بههنگام بازگشت حضرت از حجةالوداع در روز هشتم ذیالحجة الحرام بوده است.[v]
جای بسی شگفت است که وی در ذکر حوادث سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره داشته، ولی از غدیر و حدیث ولایت، هیچ نگفته است.[vi]
وی روایت تاریخ دمشق ابنعساکر را که از زبان حسن مثنی در رد ادعای شیعه [رافضیها از دیدگاه او] مبنی بر ولایت و خلافت علی(ع) آمده است، نقل میکند.[vii]
عصامی، افزون بر توهین و تحقیرهای زشت و بیشرمانه نسبتبه شیعیان، قاطعانه حدیث غدیر را از اخبار آحاد دانسته است و آن را قابل اطمینان نمیداند.[viii] او با انکار و رد و تضعیف بسیاری از احادیث که دربارة فضایل و مناقب امیرمؤمنان۷ از زبان پیامبر مکرم اسلام۹ بیان شدهاند، مانند حدیث منزلت و غدیر و طائر،[ix] نهایت بیانصافی علمی خود را نمایان میکند.
[i]. همان، ج۳، ص۳۸۴.
[ii]. همان، ج۳، ص۳۸۴ و ۳۸۵.
[iii]. ر.ک. همان، ج۳، ص۳۸۵–۳۸۷
[iv]. ر.ک. همان، ج۳، ص۲۵–۸۳ و ج۴، ص۱۵۹–۱۶۲.
[v]. همان، ج۲، ص۳۰.
[vi]. همان، ج۲، ص۳۰۵–۳۰۷.
[vii]. همان، ج۲، ص۳۴۱.
[viii]. همان، ج۲، ص۳۷۴.
[ix]. همان، ج۲، ص۳۷۰–۳۸۵.
در پاسخ به برخی ادعاهای او باید گفت:
۱. حدیث غدیر بهطور قطع از اخبار متواتر بوده، از شهرتی بسیار برخوردار است. میتوان
گفت که این حدیث، از حد تواتر نیز گذشته و قطعی بودن ماجرای آن چنان است که
بهگفتة ضیاءالدین مُقبلی (ف۱۱۰۸ق)، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر روشن و مسلمی در اسلام وجود ندارد![i] اگر در این گونه احادیث مستند و متواتر، شک و تردید راه یابد، پس به کدامین خبر و حدیث میتوان به دیدة صحت و اعتبار نگریست؟!
۲. بسیاری از احادیثی که بر مناقب امیر مؤمنان۷ دلالت دارند و او آنها را از اخبار باطل، کذب و ضعیف میداند، تماماً از احادیثیاند که علمای طراز اول اهلسنت آن را پذیرفتهاند.
میرزامحمد بدخشی در نزل الابرار، صفحه ۲۱ چنین میگوید: «حدیث غدیر، حدیث صحیح مشهوری است که در صحت آن هیچکس خدشه نمیکند؛ مگر متعصب مخالف حق، که کلام وی اعتباری ندارد».[ii]
دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از علمای معاصر اهلسنت و از نامهای آشنا در عرصة تاریخ اسلام و مؤلف کتاب الامام علی بن ابیطالب، در تقریظ خود بر کتاب الغدیر مینویسد: «حدیث غدیر، یقیناً حقیقتی است که دستخوش باطل نمیشود؛ چونان روشنایی روز، درخشان است؛ و از حقایق وحیانیای است که از سینة پیامبر۹ پراکنده شده تا ارزش دستپرورده، برادر و برگزیدة خود را در میان امتش معلوم سازد».[iii]
در پایان سخن عرض میکنیم که همیشه انکار یک چیز، دلیل نبود یا سُقمان امر نیست؛ و همانگونه که نابخردانی هستند که منکر وجود خداوند متعالاند و بر باطل خود لجاجت و اصرار میورزند و این در حالی است که عقیدة آنان، نهتنها هیچ خلل و نقصی به ساحت قدس الهی وارد نمیسازد، بلکه برعکس، سبب محرومیت خود آنان از منبع نورانی لایزال باری تعالی میشود، منکران غدیر نیز در چهارچوب چنین حکمی قرار خواهند داشت.
آنچه ذکر شد، اشارهای بود گذرا به موضعگیریهای متفاوت اکثر کتابهای تاریخی اهلسنت، در برابر درخشش آفتاب غدیر.
نتیجهگیری
[i]. الغدیر، ج۱، ص۳۰۶ و ۳۰۷.
[ii]. همان، ج۱، ص۳۰۹.
[iii]. الغدیر، ج۶، صص «و، ز».
واقعة غدیر خم، از مسلمات انکارناپذیر تاریخ صدر اسلام است؛ تا جایی که درتمام منابع دست اول شیعه، و غالب منابع معتبر حدیث، تاریخ، سیره، تفسیر، فقه و ادب اهلسنت، به آن اشاره و پرداخته شده است. حاصل مراجعه و استناد نگارنده به حدود سی منبع معتبر از منابع تاریخی اهلسنت، آن است که مورخان اهلسنت در مواجهه با موضوع غدیر، رویکردهای سهگانهای در پیش گرفتهاند:
گروه نخست، وقوع غدیر را پذیرفتهاند؛ ولی آنگونه که شیعه به آن پرداخته و به روایات متعدد کاملی از خطبة غدیر پیامبر(ص) و چگونگی وقوع آن حادثه در اثبات امامت و خلافت علی(ع) تمسک جسته است، به موضوع غدیر عنایت نداشتهاند.
گروه دوم از تاریخنگاران اهلسنت، به بیان پارهای از جزئیات مربوط به غدیر، مانند حدیث «مَن کنتُ مولاه فعلی مولاه» یا احتجاج و مناشدة حضرت امیر(ع) با برخی صحابه در ارتباط با حادثة غدیر بسنده کردهاند.
گروه سوم در مواجهه با غدیر، از در تردید و انکار وارد شده و آن حادثة عظیم و خطیر را بهوضوح رد کرده یا دربارة آن سخن نگفتهاند، که بهنظر میرسد کتمان و انکار این گروه، بر پایة تعصبات بیجا و منفعت طلبیهای شخصی، قومی و فرقهای بنا شده است.