رویکردهای سه گانه بزرگان تاریخ اهل سنت به غدیر

چکیده

غدیر خم، بر اساس مستندات تاریخی، بی‌شک یکی از مهم‌ترین و مسلم‌ترین حوادث تاریخ صدر اسلام و دوران رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و روز اکمال دین و اتمام نعمت است.

طی سالیان متمادی، اندیشمندان جهان اسلام به ذکر، بررسی و واکاوی زوایا و ابعاد متعدد این واقعهٔ عظیم پرداخته‌اند. بزرگان شیعه، بر قطعیت وقوع و دلالت آن بر امامت و خلافت بلافصل علی علیه السلام تأکید کرده‌اند؛ اما نویسندگان اهل‌سنت مواضع متفاوتی گرفته‌اند.

آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده، بیان دیدگاه‌ها و موضع‌گیری‌های مورخان برجستهٔ اهل‌سنت در قبال این رویداد قطعی و سرنوشت‌ساز تاریخی، و بررسی و نقد آن است.

با مراجعه به منابع معتبر تاریخی عامه، به رویکردهای متفاوت آنها در قبال موضوع غدیر خم برمی‌خوریم: برخی واقعهٔ غدیر را پذیرفته، اما با عقیده شیعه در دلالت آن بر خلافت و امامت حضرت علی علیه السلام مخالف‌اند؛ عده‌ای فقط به ذکر حدیث غدیر یا احتجاج و مناشده مولا علی علیه السلام با تنی چند از صحابه که در غدیر حضور داشتند، بسنده کرده و درباره چگونگی و کیفیت وقوع آن، مطلبی نگفته‌اند؛ گروه دیگر، یا کاملاً سکوت اختیار کرده و از غدیر سخنی به‌میان نیاورده‌اند، یا حتی صراحتاً آن را انکار کرده‌اند.

مقدمه

بی شک علی بن ابی طالب علیه السلام پس از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله والامقام‌ترین انسانی است که پا به عرصه وجود گذاشته، که به‌فرمودهٔ نبی مکرم صلی الله علیه و آله، جز خداوند متعال و وجود مبارک حضرتش، کسی او را به حقیقت نشناخته است. یقیناَ بهترین اوصاف امام را در کلام خداوند متعال و فرستاده برحقش می‌توان یافت؛ کتابی که   لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ  [۱]و سخن رسولی که با عنایت به آیه شریفه   وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ  [۲] کلامش، کلام خداوند متعال و فرموده‌هایش خالی از رای شخصی و حب و بغض نفسانی است.

اکابر عامه به فضایل و مناقب اهل بیت و به ویژه حضرت علی علیه السلام اذعان داشته و کتاب‌های مستقلی درباره فضایل ایشان نگاشته‌اند. از جمله این کتاب هاست:

مودة القُربی، تألیف میرسیدعلی همدانی شافعی؛ ینابیع الموده لِذَوی القُربی، تألیف شیخ سلیمان قُندوزی حنفی؛ رشفه الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، تألیف سیدابوبکربن شهاب الدین علوی؛ الاتحاف بحب الاشراف، تألیف شیخ عبدالله بن محمدبن عامر شَبراوی؛ احیاء المیت فی الاحادیث الوارده بفضائل ال البیت، تألیف جلال الدین سُیوطی؛ فرائد السمطَین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطَین والائمه من ذریتهم، تألیف شیخ الاسلام ابو المؤید ابراهیم حَموئی جُوینی شافعی؛ ذخائر العُقبی فی مناقب ذَوی القُربی، تألیف احمدبن عبدالله طبری شافعی؛ الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه، تألیف نورالدین ابن‌صباغ مالکی؛ تذکرة خواص الامه فی معرفه الائمه، تألیف سبط بن الجوزی حنفی؛ مطالب السؤول فی مناقب ال الرسول، تألیف محمدبن طلحه شافعی؛ مناقب امیرالمؤمنین، معروف به مناقب خوارزمی، تألیف ابوالمؤید موفق بن احمد حنفی مکی خوارزمی؛ خصائص امیرالمؤمنین علی‌بن ابی طالب، تألیف حافظ ابوعبدالرحمان احمدبن شعیب نسائی شافعی.

و ده‌ها کتاب دیگر. افزون بر کتابهای یاد شده، فضایل اهل بیت و مولای متقیان علی علیه السلام به صورت پراکنده، در بیشتر منابع معتبر حدیثی، تاریخی، تفسیری، کلامی، فقهی و ادبی اهل سنت ذکر شده است.

از آنجا که هدف اصلی نگارش این مقاله، طرح و بررسی دیدگاه‌های مورخان عامه در قبال موضوع غدیر خم است، از بیان فضایل مولا سخن کوتاه می‌کنیم و بدان می‌پردازیم؛ اما در ابتدای سخن باید بگوییم: «اگر دانشمندان همه فِرق با پذیرفتن اصل اساسی وحدت، درباره مسائل اصلی یا فرعی، اعتقادی یا فقهی به بحث علمی بپردازند، نه تنها دلها از یکدیگر گریزان نمی‌شود، بلکه به همدیگر نزدیک خواهد شد؛ و این یکی از راه‌های صحیح تقریب بین مذاهب اسلامی است».[۳]

همچنین درباره موضوع غدیر باید بدانیم که «اگر شیعه اصرار بر ترویج فرهنگ غدیر دارد، تنها برای حمایت از یک فرد یا افرادی خاص نیست. شاید بعضی خیال کنند شیعه به علت تعصب بیجا، از یک فرد یا افرادی حمایت می‌کند و دلباخته آنان است. جدای از دلباختگی و علاقه‌مندی، به اعتقاد محققان و دانشمندان شیعه، اسلامِ بدون غدیر، ابتر و ناقص است».[۴]

از نظر شیعه، مسئله بسیار خطیر امامت و پیشوایی امت پس از رحلت پیامبر به حال خود رها نشده است؛ بلکه رسول رحمت از آغازین روزهای دعوت تا آخرین لحظات عمر بابرکتش، این مسئله سرنوشت ساز و حساس را بیان، و علی علیه السلام را به عنوان امام و خلیفه مسلمین معرفی نمود؛ که جریان غدیر، از جمله آن نصوصی است که بر این امر دلالت دارد.

تبیین چگونگی وقوع غدیر خم

روایات شیعه، چگونگی وقوع غدیر خم و نصب امیرمؤمنان علی علیه السلام را به خلافت از جانب خداوند متعال و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله این گونه روایت می‌کنند: در اواخر عمر پیامبر خاتم روز پنج‌شنبه هجدهم ذیحجه سال دهم هجری (سال حجه الوداع) در راه بازگشت پیامبر و مسلمانان از مکه به مدینه، در سرزمین رابغ[۵] در محلی که غدیر خم نام داشت، جبرئیل امین نازل شد و آیه شریفه   يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ  [۶] را بر پیغمبر اکرم نازل کرد.

آن حضرت نیز در حضور جمع کثیری از صحابه، با بیان خطابه ای طولانی[۷] به بیان معارف بسیار مهمی پرداختند و با کلام آشنای «انّي تاركٌ فِيكم الثقَلَين كِتابَ اللهِ و عِترَتِي… و مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلي مَولاهُ…»، بار دیگر امامت و جانشینی سید متقیان علی را یادآورشدند. چون خطبهٔ نبوی پایان یافت، برای بار دوم جبرئیل نازل شد و با تلاوت آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا» [۸] اکمال دین و اتمام نعمت را از سوی پروردگار سبحان اعلام کرد. پس از آن، به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله صحابه، از جمله خلیفه اول و دوم مقام ولایت علی علیه السلام را به آن حضرت تبریک و تهنیت گفتند.[۹]

آنچه ذکر شد، خلاصه جریان غدیراز دیدگاه شیعه است؛ و همه واقفیم که غدیر خم نخستین موضعی نبود که رسول اکرم، مولای متقیان علی را به عنوان جانشین خود به مردم معرفی کرد. حضرت بارها در مناسبت های مختلف و با شیوه‌های گوناگون، این امر خطیر را به امت خود گوشزد کرده بود. احادیث ثقلین، منزلت، رایت، طیر، سفینه، رد الشمس، سد ابواب، و دیگر احادیث روایت شده از زبان پیغمبر اعظم به جایگاه ممتاز مولای متقیان اشاره دارند و دال بر حقیقت یاد شده‌اند.

پیشینه تحقیق در مورد غدیرخم

بحث، تحقیق و تألیف درباره غدیر خم، اهمیت و جایگاه آن، از قرن دوم (آغاز حرکت تألیف) تا عصر حاضر، از سوی نویسندگان امامی، اسماعیلی، زیدی، سنی و مسیحی، با تألیف کتابهای گرانسنگی به زبان عربی، فارسی، اردو و ترکی، به نحو احسن صورت گرفته است. عناوین این تألیفات، طبق گزارش کتاب تحقیقی «الغدیر فی التراث الاسلامی»[۱۰] تألیف علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی، بالغ بر ۱۶۲ عنوان کتاب است که هر کدام از آنها از یک تا ۲۹ مجلد می‌باشد.

هرچند متأسفانه از این تعداد، ۳۵ عنوان ازمیان رفته و ۲۴ عنوان به صورت نسخه‌های خطی باقی مانده و بر روی آنها غبار غفلت نشسته است، اما ۱۰۴ عنوان دیگر به زینت چاپ آراسته شده و در اختیار همگان قرار گرفته است.[۱۱]

برخی از این آثار جامع و بی‌بدیل که به قلم علمای شیعه نگاشته شده‌اند، عبارت از: الغدیر فی الکتاب والسنه و الادب، تألیف علامه امینی (ره) در بیست جلد؛[۱۲] عبقات الانوار فی مناقب الائمه الاطهار، تألیف علامه سیدمیرحامد حسین موسوی هندی نیشابوری، در سی جلد، که نسبت به کتاب الغدیر، دارای تفصیل بیشتری در زمینه بحثهای رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر است؛ کتاب نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار تألیف علامه سیدعلی حسینی میلانی در شانزده جلد (جلد۶، ۷، ۸ و ۹، حدیث الغدیر؛ جلد۱۵ و ۱۶، حدیث الولآیه) و….

درباره غدیر، علمای مشهور اهل سنت نیز کتابها و رساله‌های مستقلی تألیف کرده اند؛ از جمله: حدیث الولایه از ابوالعباس احمدبن محمدبن سعید همدانی، معروف به ابن عُقْده کوفی (قرن چهارم)، که در آن ۱۰۵ سند حدیث غدیر را جمع‌آوری کرده است؛ کتاب الولایه فی طُرق حدیث الغدیر، از مورخ و مفسر مشهور، ابن جریر طبری، که از ۷۵ سندِ روایت غدیر نام برده است؛ مَن روی حدیث غدیر خم از حافظ ابوبکر جِعابی؛ رساله فی اسناد حدیث غدیر یا جزء فی طرق حدیث الغدیر، از حافظ دارقُطْنی؛ کتابی در حدیث غدیر، از ابوجعفر شَیبانی؛ الدرایه فی حدیث الولایه، در هفده جلد، از ابوسعید مسعودبن ناصر سجستانی، که ۱۲۰ سند از روایت غدیر را جمع‌آوری کرده است؛ رساله طُرُق حدیث «مَن كُنتُ مَولاه فهذا عَلي مَولاه» از شمس الدین محمد ذهبی؛ کتابی در حدیث غدیر، از زین العابدین عبدالرحیم شافعی و…[۱۳]

علامه امینی به ۲۴ محدث، ۱۴ مفسر، ۷ متکلم و تعدادی از علمای لغت عربی که در آثار خود، واقعه غدیر خم را ثبت کرده‌اند، اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر، کلام و لغت عرب دانسته است.[۱۴]

وی در جلد نخست کتاب شریف خود، به اسامی ۱۱۰ نفر از صحابه[۱۵] و ۸۴ نفر از تابعین و ۳۶۰ تن از دانشمندان و بزرگان اهل سنت از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم[۱۶] که حدیث غدیر را نقل کرده‌اند، اشاره می‌کند. بنابر یادداشت‌های علامه، در مستدرکات الغدیر و در چاپ نهایی آن، بر تعداد علما و بزرگان اهل سنت افزوده شده و به حدود هفتصد نفر رسیده است، که این عدد راویان غدیر، آن هم تنها در میان عالمان اهل سنت، قابل اعتنا و چشم گیر، و حاکی از وقوع حتمی غدیر خم و عظمت بیکران آن حادثه تاریخی است.

بنابراین، ملاحظه می‌شود که حادثه تاریخ ساز غدیر، فقط از جانب اندیشمندان شیعه مطرح نشده، بلکه هر یک از عالمان اهل سنت، با هر تخصصی، به آن عنایت داشته‌اند. در واقع، باید گفت: این موضوع [غدیر خم] در نظر علمای عامه نیز ثابت و محقق، و از متواترات[۱۷] و مسلمات است.[۱۸][۱۹]

با عنایت به اینکه موضوع غدیر را عمدتاً محدثان و مورخان نقل کرده‌اند و با توجه به عنوان تحقیق، که صرفاً بررسی منابع تاریخی اهل سنت است، از ذکر منابع بی شمار با موضوعات مختلف که به موضوع غدیر پرداخته‌اند، خودداری شده و فقط نگاه سه گانه منابع معتبر تاریخی اهل سنت در قبال آن حادثه جاودانه، و تفاوت آن با دیدگاه شیعه، مد نظر قرار گرفته است.

پیش از طرح بحث، لازم است یادآور شویم که برخی از نویسندگان اهل سنت، جریان غدیر را یا به صورت خبر واحد آورده و سند آن را از حالت تواتر خارج نموده‌اند و با این کار، از اعتبار خطبه غدیر کاسته و دلالت آن را مخدوش ساخته‌اند، یا با حذف قراین خطبه که در بردارنده آیه   النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ   [۲۰] و کلام نبوی «الَسْتُ اوْلَي بِالمُؤمِنِينَ مِنْ انْفُسِهِم»[۲۱] و حدیث ثقلین[۲۲]و دیگر قرینه‌ها بوده‌اند، و با اکتفا به ذکر حدیث «مَن كُنتُ مَولاهُ فهَذا عَلي مَولاهُ» تا حدود زیادی موجب ابهام این سند قطعیِ دال بر ولایت علی علیه‌السلام شده‌اند. در نهایت هم علمای اهل سنت، از واژه «مولا» فقط معنای «دوست و محب» یا «یاور و ناصر» را برداشت کرده‌اند.[۲۳]

در این مجال، دیدگاه‌های متفاوت مشاهیر اهل سنت در فن تاریخ نگاری را نسبتبه واقعه غدیر خم مطرح می‌کنیم و درصدد بررسی و نقد آن برمی‌آییم؛ و در پایان به تحلیل کلی دیدگاه‌های آنان خواهیم پرداخت. منابع تاریخی استفاده شده در این تحقیق، بر اساس تاریخ وفات مؤلف و قدمت تاریخی کتاب، ذکر و بررسی شده‌اند.[۲۴]

الف) پذیرش غدیر با برداشتی متفاوت از شیعه

برخی از مشاهیر فن تاریخ اهل سنت، در برخورد با رویداد عظیم غدیر خم، با طرق و اسناد مختلف به بیان آن پرداخته و ابعاد حدیث غدیر را بررسی کرده‌اند؛ با این تفاوت که از دیدگاه آنان، واقعه غدیر خم و علت بیان حدیث غدیر از زبان وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مواردی از این دست، بر خلافت و امامت بلافصل مولا علی علیه السلام دلالت نمی‌کند. این گروه از مورخان اهل‌سنت، به حدیث غدیر به عنوان موضوعی برای تثبیت محبت و نصرت صحابه نسبت به امیرمؤمنان علی علیه السلام نگریسته‌اند.[۲۵]

۱. بلاذری

بلاذُری (م۲۷۹ق) در انساب‌الاشراف، از برخی صحابه (بَراءبن عازِب و ابوهُرَیره و زید بن ارقَم و ابن‌عباس و بُریده بن الحُصَیب و ابوسعید خُدْری) جزئیات داستان غدیر را نقل کرده است و به حدیث ولایت «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا علي مَوْلاهُ»[۲۶] و نفرین حضرت در حق برخی از صحابه که از شهادت دادن نسبت به واقعه غدیر امتناع ورزیدند، اشاره نموده است.[۲۷]

۲. خطیب بغدادی

خطیب بغدادی (م۴۶۳ق) در تاریخ بغداد، از قول برخی صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث غدیر را آورده است.[۲۸]

او در شرح حال حَبشُون‌ بن موسی، با سند صحیح و راویان ثقات از نظر دانشمندان اهل سنت، از قول ابوهریره به حادثه غدیر خم و تبریک خلیفه دوم به حضرت علی علیه السلام و نزول آیه اکمال[۲۹] بعد از این قضایا، اشاره می‌کند و می‌نویسد:

از عبدالله بن علی بن محمدبن بِشْران از علی بن عُمر الحافظ، از ابونصر حَبشُون‌بن‌موسی بن ایوب الخَلال، از علی بن سعید رَمْلی، از ضَمرَه بن رَبیعه قُرَشی، از ابن‌شَوذَب، از مَطَر الوَراق، از شَهربن حَوشَب، از ابوهُرَیره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم ذیحجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برای او نوشته می‌شود. این روز، روز غدیر خم است؛ روزی که رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم؟ پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا! فرمود: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس عمر گفت: تبریک می‌گویم ای فرزند ابوطالب! مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آنگاه این آیه نازل شد:  الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي...   خطیب، در ادامه به بیان تفصیلی سند این روایت می‌پردازد.[۳۰]

نکته مهم قابل استنباط از روایت خطیب بغدادی آن است که نزول آیه شریفه اکمال، بعد از اتمام خطابه غدیر است و این می‌تواند خود دلیل متقنی بر ولایت و امامت مولا علی باشد؛ چراکه با دقت در محتوای خطابه رسول‌الله صلی الله علیه و آله درمی‌یابیم که جز ولایت حضرت علی علیه السلام چیز دیگری صلاحیت اکمال دین و اتمام نعمت را نخواهد داشت.

همچنین مسئله واضح و دقیق در قضیه تبریک خلیفه دوم آن است که آیا فقط تأکید بر محبت و نصرت مولا علی علیه السلام سبب تبریک و تهنیت از جانب عمربن خطاب شده است؟ چراکه اگر مقصود، صِرف دوست داشتن علی علیه السلام بود، دیگر چه نیازی به تبریک گفتن بود؟!

خطیب بغدادی همچنین به نقل از عبدالرحمن بن ابی لَیلَی، به مناشده صحابه از سوی امیرمؤمنان درخصوص حدیث غدیر اشاره می‌کند و می‌نویسد:

از علی علیه السلام در رَحْبه (آبادی‌ای نزدیک کوفه) شنیدم که صحابه را سوگند می‌داد و می‌گفت: چه کسی شنیده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هرکس که علی را دوست می‌دارد، و دشمن بدار هرکس او را دشمن می‌دارد»؛ پس دوازده نفر که همه اهل بدر بودند، شهادت دادند که شنیده‌اند پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هر کس که علی را دوست می‌دارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن می‌دارد)»[۳۱]

بدیهی است احتجاج حضرت علی علیه السلام در روز رحْبه به حدیث ولایت و شهادت خواستن از حاضران در غدیر، امری جز تأکید بر خلافت و زعامت امتِ پس از پیغمبر صلی الله علیه و آله نبوده است.

خطیب بغدادی در شرح حال حاکم نیشابوری، معروف به ابن البُیع، به نقل از دیگران، از گرایش شیعی حاکم سخن گفته است و از ابواسحاق ابراهیم بن محمد ارموی نیشابوری، سخن غیرمنصفانه‌ای را می‌آورد و می‌گوید: «حاکم ابوعبدالله احادیثی را که به گمان خود با شرط بخاری و مسلِم صحیح بوده است و باید در صحیح آن دو می‌آمد، جمع آوری نمود، که از آن جمله، « حدیث طائر» و «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» است. پس اصحاب حدیث، حاکم را مورد سرزنش قرار دادند و به سخنانش التفات نکردند و کار او را صواب ندانستند».[۳۲]

۳. ابن خلکان

ابن خَلکان (م۵۱۲ق) در وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به عید بودن روز غدیر، تصریح کرده و کاملاً به حادثه غدیر خم اشاره نموده است. او پیرامون تاریخ وفات مستنصر عبیدی، که در شب هجدم ذیحجه واقع شده و آن تاریخ مصادف با زمان رویداد غدیر خم بوده است، می‌گوید:

«این شب، شب عید غدیر است؛ یعنی شب هجدهم ذیحجه؛ و آن، غدیر خم است؛ و گروه بسیاری را دیدم که از این شب سؤال می‌کردند ...و این مکان، میان مکه و مدینه است که در آن، غدیر (برکه) آبی قرار دارد و گفته می‌شود در آنجا درختان انبوهی است و هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه از حجة الوداع بازمی‌گشت، به این مکان رسید و علی بن ابی‌طالب را به برادری انتخاب نمود و فرمود: «عَلي مني كهارون مِن مُوسي، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ و شیعه تعلق زیادی به آن دارد. و حازمی گوید: آن سرزمینی میان مکه و مدینه، نزد جحفه است که در کنار برکه اش، پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه‌ای خواند. و این وادی، به سختی زیاد و شدت حرارت، شناخته می‌شود».[۳۳]

۴. ابوالفتح شهرستاني

ابوالفتح شهرستانی (م۵۴۸ق) در المِلَل والنحَل، ضمن توضیح درباره نحله شیعه امامیه، به واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود:

«مَن كُنتُ مَولاهُ فعَلي مَولاه، اللّهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه، وانصُر مَن نَصَره، واخذُل مَن خَذَله، وادِرِ الحَق معَه حَيثُ دارَ»؛ و آن پس از نزول آیه تبلیغ[۳۴] بوده است، اشاره می‌کند.[۳۵]

۵. ابن عساکر دمشقی

- ابن عَساکِر دمشقی شافعی (م۵۷۱ق) در تاریخ دمشق، در مواضع بسیار زیادی به حدیث غدیر اشاره می‌کند.[۳۶] برای نمونه می‌نویسد:

«روزغدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و خطبه‌ای خواند و فرمود: ای مردم! آیا من اولی از مؤمنان برخودشان نیستم؟ و سه بارتکرارکرد! همه گفتند: آری! آنگاه فرمود: ای علی! نزدم بیا. پس دست علی را آنقدر بالا برد که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد و فرمود: «هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست». حتی سه بار این جمله را تکرار نمود».[۳۷]

او با سند صحیح و راویان موثق و مورد تأیید علمای رجال اهل سنت، درباره نزول آیه بلاغ[۳۸] در غدیر می‌گوید: «از ابوبکر وَجِیه بن طاهر، از ابوحامد ازهری، از ابومحمد مَخْلَدی، از ابوبکر محمد بن حَمدُون، از محمدبن ابراهیم حُلْوانی، از حسن بن حَماد سَجَاده، از علی بن عابس، از [سلیمان] اعمَش وابوجَحاف [بُرجُمی]، از عَطیه[عَوفِی]، از ابوسعید خُدْری نقل است که گفت: این آیه   يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ...   بر رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم در شان علی بن ابی طالب نازل شد».[۳۹]

افزون بر این، ابن عساکر با روایات صحیحی، به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی علیه السلام در روز غدیراشاره می‌کند.[۴۰]

همچنین او با ذکر سلسله‌ای از راویان که به فُضَیل بن مَرزوق ختم می‌شود، از حسن بن حسن بن علی علیه السلام ، معروف به حسن مثنی، در رد دیدگاه شیعه (رافضی ها از دید راوی) که قایل به ولایت و خلافت علی علیه السلام با استناد به حدیث غدیرند، سخنانی را نقل می‌کند. او می‌گوید: رافضیها از حسن بن حسن علیه السلام پرسیدند: مگر نه آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَن كُنت مَوْلَاهُ فعَلي مَوْلَاهُ»؟ که حسن در جواب گفت: به خدا قسم! اگر مقصود پیامبر امارت و قدرت بود، آن را به وضوح بیان می‌کرد و می‌فرمود: «ای مردم! او والی و سرپرست شما پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و فرمان وی را اطاعت کنید».

سپس از حسن بن حسن علیه السلام چنین آورده که اگر قایل به انتخاب حضرت از سوی پیامبر به امر خلافت باشیم، باید بپذیریم که حضرت علی علیه السلام در انجام فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله کوتاهی کرده و امر را به دیگران واگذار نموده؛ پس از همه مردم گناهکارتر است؛ و از اینرو می‌بایست از مردم به دلیل این کوتاهی اش در انجام وظیفه عذرخواهی کند.[۴۱]

در رد این نقل قول باید بگوییم: حتی اگر بحث سندی روایت را - که خالی از ضعف و اشکال نیست - مطرح نکنیم و فقط به اشکالات دلالی روایت بپردازیم، به این نکات می‌توان بسنده کرد:

۱. روایت یاد شده از متفردات اهل سنت است؛ یعنی فقط از طرق اهل سنت روایت شده و از راویان شیعه نقل نشده است؛ ازاینرو قابلیت استدلال ندارد.

۲. از منظر اهل سنت، چون این روایت در هیچ‌ یک از کتب صحاح و دیگر کتاب‌های روایی معتبر ذکر نشده است، اعتباری ندارد.

۳. با فرض اینکه حسن مثنی چنین جمله‌ای گفته باشد، اما چون معصوم نیست، قول او برای شیعه حجیت ندارد.

۴. این سخن با سخنان معصومین علیهم السلام منافات دارد که از حدیث غدیر برای اثبات امامت حضرت علی علیه السلام استفاده کرده‌اند.

۵. این حدیث، با حدیث مناشده حضرت امیر علیه السلام درباره حدیث غدیر که در منابع اهل سنت آمده است، تضاد کامل دارد.

۶. حسن مثنی می‌گوید: چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله صراحتا به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره نکرده است؟ حال آنکه درباره بیان صریح رسول خدا بر خلافت و امامت علی علیه السلام روایات متعددی از شیعه و برخی اهل سنت وارد شده است.

۶. ابن اثیر

عزالدین ابن اثیر (م۶۳۰ق) در اسْد الغابه فی معرفه الصحابه، با ذکر سلسله‌ای از راویان متعدد، به واقعه غدیر خم و حدیث ولایت اشاره می‌کند.[۴۲] همچنین روایاتی درباره احتجاج حضرت به حدیث غدیر در روز رَحْبه، و شهادت دادن صحابه نقل کرده است.[۴۳]

۷. شمس الدین ذهبی

ذَهَبی (۷۴۸ق)، رجال شناس و مورخ نامور اهل سنت، ضمن تألیف آثار مستقلی درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام که با تاسف فراوان، تقریباً همه آن آثار از میان رفته اند، در حالی که بیشتر آثار رجالی و تاریخی او برجای مانده است![۴۴]

در تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی علیه السلام درباره مقام و منصب جدید آن حضرت، یعنی خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره می‌کند.

از جمله، با سند صحیح چنین نقل می‌کند: حَمادبن سَلَمه، به نقل از علی بن زید و ابی هارون، به نقل از عَدِی بن ثابت، به نقل از بَراء گوید: با رسول خدا صلی الله علیه و آله زیر درخت نشسته بودیم که ندای الصلاه جامعه (بیایید نماز را با جماعت بخوانیم) بلند شد، و رسول خدا علی علیه السلام را فراخواند و دستش را گرفت و او را به سمت راست خود برد و [به دیگران] فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس این [علی] مولای کسی است که من مولای او هستم. خداوندا! دوست بدار آنکه علی را دوست می‌دارد و دشمن بدار آن که او را دشمن می‌دارد. پس عمربن خطّاب به دیدار او رفت و گفت: گوارایت باشد، ای علی! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.[۴۵]

ذهبی از طرق مختلف به حدیث غدیر و تبریک خلیفه دوم، و نیز مناشده حضرت با صحابه اشاره کرده است.[۴۶]

او در شرح حال محمدبن ادریس شافعی، در تبیین کیفیت انتساب وی به تشیع، به متواتر بودن حدیث ولایت اشاره می‌کند و می‌نویسد: «با این اعتبار، احمدبن عبدالله عِجْلی در مورد شافعی می‌گوید: ثقه است؛ ولی به تشیع تمایل داشته. من می‌گویم: معنای این تشیع، یعنی دوستی علی علیه السلام و بغض نواصب؛ و اگر علی علیه السلام را مولای خود دانسته، به دلیل عمل به روایت متواتری است که از پیامبرمان رسیده که فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلي مَولاهُ»[۴۷]

ذهبی در دیگر کتاب خود به نام تَذْکِرة الحُفاظ در شرح حال علی بن ابی طالب علیه السلام حدیث غدیر را نقل می‌کند و می‌گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله {علی علیه السلام} را به بهشت بشارت و مژده داد و فرمود: هرکس من مولای اویم، علی علیه السلام مولای اوست».[۴۸]

همچنین در شرح حال محمدبن جریر طبری، از تألیف سترگ او درباره اسناد حدیث غدیر نام می‌برد و می‌نویسد: «جلدی از طرق حدیث غدیر که ابن جریر نوشته بود را دیدم که از زیاد بودن طرق آن، شگفت زده شدم».[۴۹] ذهبی درباره رساله مستقلی که خود او درباره طرق حدیث غدیر تألیف کرده است، می‌گوید: « و اما حدیث «مَن كُنتُ مَولاه...» پس برای آن طرق خوبی است که آن را در رساله‌ای جداگانه نگاشته‌ام»[۵۰]

همچنین در دو کتاب تاریخ الاسلام[۵۱] و تذکره الحفاظ[۵۲] درباره صحت و سقم مستدرک حاکم نیشابوری، به ذکر سخن ابوبکر خطیب بغدادی به نقل از ارموی که قبلاً بدان اشاره شد، می‌پردازد.

۸. ابن کثیر دمشقی

- ابن کَثِیر شامی (م۷۷۴ق) در کتاب البِدایه و النهایه علت وقوع حادثه غدیر را، همان امری می‌داند که ابن هشام در سیره اش[۵۳] و طبری در تاریخ خود[۵۴] به اجمال و خلاصه بدان اشاره کرده‌اند؛ یعنی دفاع پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام در برابر شکایت برخی از همراهان حضرت، به دلیل سختگیری ایشان در بازگرداندن پارچه‌های زکات و جزیه اهل یمن به بیت المال[۵۵]؛ با این تفاوت که ابن کثیر، زمان و مکان دقیق آن واقعه را ذکر می‌کند.

البته باید توجه داشت که دفاع پیامبر صلی الله علیه و آله در پی شکایت برخی به اصطلاح صحابه از حضرت - که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی اهل سنت به عنوان علت وقوع حادثه غدیر و بیان حدیث ولایت، مطرح شده است - هیچگونه ارتباطی با قضیه غدیر خم ندارد و به نخستین سفر امیر مؤمنان علی علیه السلام به یمن و شکایت لشکر از استفاده حضرت از کنیز غنیمتی مربوط می‌شود که در سال هشتم هجری (یک سال و نیم پیش از حجه الوداع و حادثه غدیر) و در مدینه روی داده است.

در توضیح مطلب باید گفت که مولا علی علیه السلام به دستور نبی مکرم صلی الله علیه و آله سه بار به یمن سفر کرده است: سفر نخست برای دعوت اهل یمن به دین مبین اسلام صورت گرفت که پیش از اعزام حضرت امیر علیه السلام ، خالدبن ولید و بُرَیده موفق به انجام این مأموریت نشده بودند. در این سفر، گروهی از مردم یمن، به‌ویژه قبیله هَمْدان، با عشق و علاقه مسلمان می‌شوند. در همین سفر است که شکوائیه‌های بُرَیده با تحریک خالد و دیگران صورت گرفته، و پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه از مولا علی علیه السلام دفاع کرده است.

سفر دوم حضرت امیر علیه السلام در سال نهم هجری برای امر قضاوت بوده است که شکایتی نداشت. سفر سوم ایشان نیز در سال دهم برای جنگ با اهل یمن یا جمع‌آوری زکات و بیت المال انجام شده است که در نهایت، علی علیه السلام خود را در مکه به پیامبر صلی الله علیه و آله رساند و در حجة الوداع شرکت کرد. در سفر اخیر، از حضرت علی علیه السلام دو بار شکایت شد: یک بار به دلیل منع لشکر از پوشیدن لباسهای غنیمتی، که آن در مکه صورت گرفت؛ شکایت دیگر مربوط به منع حضرت علی علیه السلام از سوار شدن لشکر بر شتران غنیمتی است، که پس از حجة الوداع؛ در مدینه خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله طرح شد.[۵۶]

غالب آنچه در تواریخ اهل سنت آمده، خلط سفرهای علی علیه السلام و شکایات یاد شده با یکدیگر است که فهم حقیقت امر، دقت بسیار و تعمق کافی می‌طلبد.

ابن کثیر در مورد اینکه وقوع رویداد غدیر در میانه راه مکه به مدینه، نزدیک جُحفه - مکانی که بدان غدیر خم گفته می‌شود- و در روز یکشنبه، هجدهم[۵۷] ذیحجه سال دهم هجرت بوده است، تردیدی ندارد. او پس از آن، درصدد ذکر مصادر احادیث وارد شده و تمییز صحیح از ضعیف آن برمی آید، و از کتاب دو جلدی محمدبن جریر طبری (صاحب تفسیر و تاریخ معروف) که درباره طرق و الفاظ حدیث غدیر و جَرح و تعدیل آن نگاشته، و نیز از احادیث بسیار ابن‌عساکر (صاحب تاریخ دمشق) درباره این خطبه، سخن می‌گوید.[۵۸]

و روایات متعددی را از منابع مختلف درباره حادثه غدیر، نقل و به صحت و ضعف آنها اشاره می‌کند.[۵۹] از جمله آن منابع، سنن نسائی[۲۱] است که به گنجانده شدن حدیث ثقلین[۶۰] در سیاق حدیث غدیر اشاره کرده است و ابن کثیر درباره آن می‌گوید: «نسائی در سنن خود روایت کرده است از محمدبن مُثنی، از یحیی بن حَماد، از ابی معاویه، از اعمَش، از حبیب بن ابی‌ثابت، از ابی‌طُفَیل، از زَیدبن ارْقَم، که گفت: هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و آله از حجةالوداع بازمی‌گشت، در محل غدیر خم فرود آمد و به درختانی که در آن نزدیکی بودند، اشاره کرد.

پس اصحاب، زیر آن درختان را تمیز و آماده کردند. سپس فرمود: مرا به سوی خداوند دعوت کرده‌اند و نزدیک است که دعوت او را اجابت نمایم [زمان رحلتم نزدیک است]. دو اثر گرانبها در میان شما به جای می‌گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهلبیتم. بنگرید تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد. پس این دو یادگار، هرگز از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود:«اللهُ مَولايَ و انَا وَلي كُل مُؤمِنٍ.» پس از آن، دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيهُ، اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ وعادِ مَنْ عَادَاهُ.»

من [ابوطفیل] به زید [بن ­ارقم] گفتم: آیا تو از رسول خدا صلی الله علیه و آله این را شنیده‌ای؟ زید گفت: کسی در اطراف آن درختان حضور نداشت، مگر اینکه با دو چشمش دید و با دو گوشش شنید [همه دیدند و شنیدند]». او پس از نقل این روایت می‌گوید: «نسائی به تنهایی آن را نقل کرده است. استاد ما ابوعبدالله ذهبی گفته است این حدیث، صحیح است».[۶۱]

ابن‌کثیر که ازشاگردان ذهبی است، به نقل از استادش، درباره تواتر حدیث غدیر می‌نویسد:

«ذهبی گفت: صدر این حدیث «مَن كُنتُ مَولاه فَعَلي مَولاه» متواتر است و من یقین دارم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شده؛ اما جمله «اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ...»، دنباله‌ای است با سند قوی».[۶۲]

همچنین او به نقل از راویان متعدد، به ماجرای تبریک عمربن خطاب اشاره می‌کند.[۶۳] و از احتجاج حضرت به حدیث غدیر در رَحْبه، و اعتراف و انکار برخی صحابه، روایاتی را می‌آورد.[۶۴]

لازم است در اینجا به سه مطلب اشاره شود:

  1. با اینکه ابن کثیر از دیگران روایاتی نقل کرده، ولی خود او معتقد است که اجتماع غدیر خم و بیان حدیث غدیر در شان علی علیه السلام بدان سبب بود که پس از بازگشت حضرت از فتح یمن، چند تن از ناراضیان، او را به خشونت و عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم متهم کردند و پیامبر برای اثبات برائت علی علیه السلام و دفاع از او، اجتماع غدیر را ترتیب داد و آن خطبه را بیان نمود،[۶۵] که رد این عقیده غلط بیان شد.
  2. وی با نقل روایتی از ابوهریره که به نزول آیه اکمال دین پس از جریان غدیر و نیز ثواب شصت‌ماهه روزه هجدهم ذی‌الحجه (روز غدیر) اشاره دارد و در بیان روایات تاریخ بغداد[۶۶] ذکر شد، به شدت به انکار آن روایت می‌خیزد و می‌گوید: «این حدیث، جداً منُکَر است پذیرفتنی نیست، بلکه کذب است؛ زیرا با آنچه در صحیح بخاری و صحیح مسلم از عمربن خطاب نقل شده، که این آیه [اکمال دین] در روز جمعه مصادف با روز عرفه نازل شد، مخالفت دارد؛ و همان گونه که گذشت، رسول خدا در این هنگام در عرفات بودند. همچنین این گفتار که روزه هجدهم ذیحجه - روز غدیر خم - با شصت ماه روزه گرفتن برابر است، صحیح نیست؛ زیرا که در حدیث صحیح بدین مضمون روایت شده است که: روزه ماه رمضان معادل ده ماه روزه گرفتن است. پس چگونه روزه یک روز، معادل شصت ماه روزه گرفتن می‌شود؟ پس این کلام، غیرقابل قبول و باطل است. شیخ ما، حافظ ابوعبدالله ذهبی، بعد از ذکر این حدیث، آن را حدیثی کاملاً غیرقابل قبول می‌داند و می‌گوید: این حدیث را حَبشُون خَلال و احمدبن عبدالله بن احمد نیری ـ که این دو در نقل حدیث صادق و صدوق هستند ـ از علی ابن سعید رَملی، از ضمره نقل کرده‌اند. استاد ما ذهبی در ادامه گفته است: البته این حدیث، با سندهای واهی و سست، به عمربن خطاب، مالک بن حُوَیرث، انس بن مالک، ابوسعید و دیگران نسبت داده شده است.

او همچنین می‌گوید: صدر حدیث غدیر، متواتر است و یقین دارم که رسول خدا آن را گفته است؛ اما عبارت «اللهُم وَالِ مَن وَالاهُ» دنباله ای است که اسناد آن قوی است. در رابطه با روزه نیز باید گفت که این روزه صحیح نیست. سوگند به خدا، این آیه نازل نشده است، مگر در روز عرفه و چند روز قبل از غدیر خم. والله تعالی اعلم».[۶۷]

در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: روایت واردشده از عمربن‌خطاب - که در صحیحین آمده است - با فرض درست بودن سند آن، باید با روایت خطیب بغدادی معارضه کند؛ زیرا آن هم دارای سند صحیح است؛ حال با چه دلیلی باید روایت خلیفه دوم را اصل قرار داد و روایت خطیب را به واسطه اختلاف متنش با آن، از درجه اعتبار ساقط کرد؟! همچنین، تمام راویان روایت خطیب بغدادی نزد علمای عامه ثقه اند و روایت یاد شده، روایتی صحیح است و نمی‌توان آن را فقط به این دلیل که در مضمون با روایت عمربن خطاب مخالفت دارد، نادیده گرفت.

۳. ابن‌کثیر به نقل از خطیب بغدادی، به کلام ابو اسحاق ارمَوی در رد مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، به دلیل آوردن احادیثی مانند حدیث «الطائر»و «من كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِي مَوْلَاهُ» اشاره می‌کند.[۶۸]

۹. مقریزی

مِقرِیزی (م۸۴۵ق) در کتاب المَواعظ والاعتبار بذِکْر الخِطَط والاثار، معروف به خِطَط مقریزی به نقل از مُسند کبیر احمد حنبل، به ماجرای کامل غدیر خم و نیز تبریک خلیفه دوم اشاره می‌کند.[۶۹] او از قول ابن زُولاق مصری - که از عید بودن غدیر نزد مردم مصر و مغاربه، و نیز جانشینی علی علیه السلام در آن روز سخن گفته است - می‌نویسد: «ابن‌زولاق گوید: در روز هجدهم ذیحجه سال ۳۶۲ هجری، که آن روز غدیر است، گروهی از مردم مصر، مغاربه و اطراف آن برای خواندن دعا جمع می‌شدند؛ زیرا آن روز را به مناسبت وصیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در جانشینی پس از خود، عید می‌دانستند؛[۷۰] اما مقریزی ادعا می‌کند که عید غدیر از بدعت‌های معزالدوله علی بن بویه دیلمی بوده[۷۱]، که علامه امینی با ذکر دلایل، ادعای او را رد کرده است.[۷۲]

۱۰. ابن حجر عسقلانی

ابن حَجَر عَسقَلانی (م۸۵۲ق) در «الاصابه فی تَمْییز الصحابه» از طریق ابن عُقْده به نقل از کتاب «الموالاة» او، با اسناد مختلف و تصریح به ضعیف یا صحیح بودن آن روایات، به رویداد کامل غدیر و حدیث ولایت اشاره کرده[۷۳] و از مناشده و احتجاج حضرت به حدیث غدیر، روایاتی آورده است.[۷۴]

ابن حجردر تهذیب التهذیب - که یکی از کتاب‌های معتبر رجالی اهل سنت به حساب می‌آید - به حدیث غدیر خم اشاره می‌کند[۷۵] و پس از ذکر برخی راویان حدیث غدیر و طرق آن، در خصوص تألیفات مستقل ابن جریر و ابن عقده درباره غدیر خم، می‌گوید: «ابن جریر طبری، طرق حدیث غدیر را در کتابی گردآورده، و ابوالعباس ابن عقده این حدیث را تصحیح، و به جمع آوری طرق آن اعتنا نموده و حدیث را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر، روایت کرده است».[۷۶]

۱۱. ابن عماد حنبلی

ابن عِماد حنبلی (م۱۰۸۹ق) در شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، همانند ابن خلکان، در بخش اعلام و اشخاصی که به سال ۴۸۷ هجری فوت نموده‌اند، ضمن ذکر تاریخ وفات المستنصر بالله - که در هجدهم ذیحجه بوده - از عید بودن غدیر و چگونگی وقوع آن رخداد خطیر یاد می‌کند و می‌گوید: «و این شب، عید غدیر نامیده می‌شود، مقصود من، غدیر خم است؛ نام مکانی میان مکه و مدینه، که در آن برکه آبی است. گفته شده در آنجا درختان انبوهی است که پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگام بازگشت از حجة الوداع و رسیدن به این مکان، علی بن ابیطالب علیه السلام را به برادری خود برگزید و فرمود: «علي مني كهارون مِن موسي، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ که شیعه به آن تعلق زیادی دارد. و این مکان به دشواری و وخامت و شدت حرارت، وصف می‌شود»[۷۷]

ب) بسنده کردن به ذکر جزئیات مرتبط با غدیر

گروه دوم از مورخان اهل سنت به گوشه‌هایی از آنچه با غدیر خم مرتبط است، اشاره کرده‌اند. این تاریخ نگاران، به ذکر حدیث «مَن كنتُ مَولاه فعَلي مَولاه»، یا احتجاج و مناشده حضرت امیر علیه السلام با برخی صحابه در خصوص واقع شدن غدیر خم و مواردی از این دست، بسنده کرده‌اند، که عبارت اند از:

۱. ابن قتيبه

ابن قُتَیبه (م۲۷۶ق) در کتاب المعارف، در فصل ذکر کسانی که به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شده‌اند، به احتجاج و مناشده علی علیه السلام با انَس بن مالک اشاره می‌کند و می‌گوید: «در چهره انس بن مالک، بیماری برص (پیسی) نمایان بود. گروهی گفتند: علی علیه السلام درباره این کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله: «اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه» از او سؤال کرد. او [که شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شدم و این سخن را به خاطر نمی‌آورم. علی علیه السلام فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به بیماری برص مبتلا کند که دستار (عِمامه) آن را پنهان نکند».[۷۸]

متأسفانه باید گفت: در چاپهای مصری کتاب، کلماتی که از ابومحمد ابن قتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته، بر آن افزوده شده است و پس از ذکر عبارت بالا، این جمله را گنجانده‌اند: «ابومحمد [ابن ­قتیبه] گوید: برای این حکایت، اصلی نیست و آن حقیقت ندارد».[۷۹] البته علامه امینی در الغدیر، با استدلالات صائب خود، از ساختگی بودن عبارت اخیرِ کتاب، پرده برداشته و آن را رد کرده است.[۸۰]

لازم به ذکر است، هرچند محققانی در صحت انتساب کتاب الامامه و السیاسه به ابن قتیبه تردید دارند[۸۱]، اما علامه امینی با استناد به این کتاب ابن قتیبه، به ذکر موضوع غدیر و بیعت نکردن برخی طوایف با ابوبکر، به دلیل پایبندیشان به بیعت با امام علی علیه السلام در روز غدیر، اشاره کرده است.[۸۲]

۲. ابن عبدالبر

- ابن عَبدالبَر قُرطُبی (م۴۶۵ق) در الاستیعاب فی معرفه الاصحاب از چند طریق (بُرَیده، ابوهُرَیره، جابر، بَراءبن عازِب و زیدبن ارقَم) فقط به حدیث غدیر اشاره کرده و آورده است که حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیرخم فرمود: «مَنْ كنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِي مَوْلاهُ، اللهم وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ.» وی در ادامه می‌گوید: برخی از این صحابه بر جمله «مَنْ كنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِي مَوْلاهُ» چیزی نیفزوده‌اند.[۸۳] همچنین پس از ذکر احادیث مؤاخات (برادری) و رایت (پرچم) و غدیر، درباره اعتبار آنها می‌گوید: «تمام این روایات، آثاری ثابت شده‌اند»[۸۴]

۳. ابن الشیخ بلوی

ابن الشیخ بَلوِی مالکی (متوفای حدود ۶۰۵ق) در کتاب الف باء، غدیریه امام علی علیه السلام را روایت کرده و در جلد اول، صفحه ۴۳۹ می‌نویسد: «اما علی علیه السلام جایگاهش بلند و شرفش عالی است. او نخستین کسی است که اسلام را پذیرفت و همسر فاطمه دختر پیغمبر است؛ و هنگامی که بعضی از دشمنانش بر او فخر فروختند، با سرایش ابیاتی، مفاخر خود را بیان کرد و به حمزه، عموی خود، و جعفر، برادرش، افتخار نمود و سرود: محمدٌ النبي اخِي و صِنْوِي

ابن الشیخ پس از ذکر این بیت

فاوْجَبَ لِی وِلایَتَه عَلَیکُمرَسُولُ اللهِ یَومَ غَدِیرِ خُم

که به موضوع ولایت و داستان غدیر اشاره دارد می‌گوید: «مراد از این شعر، سخن پیامبر است که فرمود: «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه، اللهم والِ مَن وَالاه و عَادِ مَن عَاداه».[۸۵]

۴. یاقوت حموی.

- یاقوت حموی (م۶۲۶ق) که بر امیرمؤمنان علی علیه السلام سخت متعصب بوده، در مُعجَم الادَباء، جلد ۱۸، صفحه۸۴ چاپ اخیر، حدیث غدیرخم را آورده است.[۸۶]

۵. ابن ابی الحدید معتزلی

ابن ابی‌الحَدید (م۶۵۶ق) در بخش‌های تاریخی شرح نهج‌البلاغه، که حادثه غدیر را از منظر شیعیان بیان کرده است،[۸۷] به نقل از صحابه پیامبر فقط به ذکر حدیث «مَن كُنتُ مَولاه فهَذا عَلي مَولاهُ» بسنده کرده[۸۸] و درباره داستان احتجاج علی علیه السلام با طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل سخن گفته است.[۸۹] ابن ابی‌الحدید درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه نسبت به صدور حدیث غدیر از پیامبر صلی الله علیه و آله و امتناع انس بن مالک و زیدبن ارقم از اعتراف به آن، مطالبی آورده است.[۹۰]

۶. یونینی

یُونِینِی (م۷۲۶ق) در ذَیل مِراة الزمان، وقتی از حوادث سال ۶۷۹ هجری سخن می‌گوید، به مضمون نوشته سلطان منصور سیف الدین قلاوون صالحی، خطاب به پسرش ولیعهد اشاره می‌کند که بخشی از آن کلام، گریزی به واقعه غدیر دارد. او می‌نویسد: «هرصاحب علم وعمل باید بداند گفته پیامبر صلی الله علیه و آله به هم نامش [علی] را، آنگاه که او را تا اوج فخر بالا برد، که فرمود: هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست. پس هیچ مُلک روی زمین نیست، مگر اینکه این خطاب به آنجا رسیده است؛ و هیچ فرمانده لشکری نیست، مگر اینکه این مطلب شامل او هم می‌شود؛ و هیچ اقلیمی نیست، مگر اینکه این مطلب را قبول دارد و بدان عمل می‌کند؛ وهیچ منبری نیست، مگر اینکه خطیب آن منبر، دلیل این تقدم را بیان می‌کند».[۹۱]

۷. ابن الوَرْدی شافعی

ابن الوَرْدی شافعی (م۷۴۹ق) در تَتِمه المُختصر فی اخبار البَشَر، معروف به تاریخ ابن الوردی (چاپ مصر)، با اشاره به برخی فضایل حضرت علی علیه السلام، فقط حدیث «مَن كنتُ مَوْلَاهُ فعَلي مَوْلَاهُ» را ذکر کرده و درباره رویداد غدیر سخنی نگفته است.[۹۲]

۸. یافعی

- یافِعی (م۷۶۸ق) در کتاب مِراة الجِنان وعَبْره الیَقْظان فی معرفة ما یُعتَبَر مِن حوادث الزمان، وقتی از سال چهلم هجری سخن می‌گوید، به وفات حضرت علی علیه السلام در این سال اشاره می‌کند و ضمن بیان مناقب و فضایل بی بدیل آن حضرت، فقط حدیث «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه، اللهم والِ مَن والاه، وعَادِ مَن عاداه» را ذکر می‌نماید.[۹۳]

۹. محمدبن احمد فاسِی

محمدبن احمد فاسِی (م۸۳۲ق) در شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، هنگام ذکر آبراهه زیرزمینی مشهوری به نام «خُم» می‌گوید: «خُم، مجرای آبی زیرزمینی مشهوری است که آن، غیر از خُمی است که پیامبر صلی الله علیه و آله نزد غدیر (برکه) واقع در آن فرمود: «مَن كُنتُ مَوْلَاهُ فعَلي مَوْلَاهُ»؛ و آن در فضیلت علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شده است. این خم، موضعی در جحفه است و میان آن و باب مکه - که محب طبری بدان اشاره کرده - به مسافت پرتاب دو تیر، فاصله است. والله اعلم».[۹۴] این سخن، بر معروف بودن غدیر خم و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله نزد همه دلالت دارد.

۱۰. نویری

- نُوَیری (متوفای حدود ۸۳۳ق) در نِهایه الارَب فی فنون الادب، در باب ذکر گزیده‌ای از فضایل علی بن ابی طالب، با ذکر پنج تن از صحابه (بریده، ابوهریره، جابر، براءبن عازب و زیدبن ارقم) از زبان حضرت رسول صلی الله علیه و آله به حدیث «مَن كنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» در روز غدیر خم و نیز روایت (اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه) بعضی از آن صحابه، اشاره می‌کند.[۹۵]

۱۱. ابن ضیاء مکی حنفی

- ابن ضِیاءمَکی حنفی (م۸۵۴ق) در تاریخ مکه المُشرفه و المسجد الحرام و المدینه الشریفه والقبر الشریف همانند محمدبن احمد فاسی، در فصل ذکر چاه‌های مکه و اطراف آن، به هنگام سخن از چاهی بهنام «خُم» جهت دفع خطا و برای اینکه اشتباهاً خمِ معروف، به ذهن خواننده خطور نکند، به توضیحِ مطلب مبادرت می‌ورزد و می‌گوید: «چاهی است در آبراهه ای زیرزمینی که بدان خُم می‌گویند و آن، غیر از خُمی است که روایت شده پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«مَن كُنتُ مَوْلَاهُ فعَلي مَوْلَاهُ»؛ زیرا این خُم، نزدیک جُحفه است».[۹۶] این مطلب، از شهرت واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله حکایت دارد.

۱۲. سیوطی

سُیُوطی (م ۹۱۱ق) در تاریخ الخلفاء، با سلسله سندهای مختلف، حدیث غدیر «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» و تتمه آن «اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَادَاه» را ذکر کرده[۹۷] به احتجاج حضرت علی۷ با برخی صحابه در روز رَحْبه اشاره می‌کند.[۹۸]

۱۳. سهمودی شافعی

سَمهُودی شافعی (م۹۱۱ق) در جواهر العِقْدین فی فضل الشرفَین، حدیث غدیر را نقل نموده[۹۹] و به مناشده علی علیه السلام در روز رحبه اشاره کرده است.[۱۰۰]

همچنین در کتاب تاریخی خود با عنوان خُلاصه الوَفا باخبار دار المصطفی، که درباره مدینه منوره تألیف شده است، فصلی را به مساجد واقع شده در راهی که پیامبر در ایام حج و غیر آن به سوی مکه می‌پیموده، اختصاص داده است. او در این فصل، از مسجدِ بعدِ جُحفه - که به گمانش همان مسجد غدیر خم است - نام می‌برد و پس از توضیحاتِ جغرافیایی درباره آن، به موضوع غدیر و نماز ظهر پیامبر در آن مکان، و ایراد جمله «اللهم مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» از زبان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از بالا بردن دست علی علیه السلام اشاره می‌کند.[۱۰۱]

۱۴. احمد بن یوسف قرمانی دمشقی

احمد بن یوسف قِرْمانی دمشقی (م۱۰۱۹ق) از جمله علمای راوی حدیث غدیر در قرن یازدهم، در کتاب اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، به حدیث غدیر خم اشاره می‌کند.[۱۰۲]

۱۵. ابوالعرفان صَبان شافعی مصری

ابوالعرفان صَبان شافعی مصری (م۱۲۰۶ق) در اسْعاف الراغبی نفی سیره المصطفی و فضائل اهل بیته الطاهرین - که در حاشیه نور الابصار شَبَلَنجی چاپ شده است - در صفحه۱۵۳می‌گوید: «رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه و ادِرِ الحَق معَه حيثُ دارَ»، و این حدیث را سی نفر از صحابه از پیامبر روایت نموده‌اند که بسیاری از طرق آن، صحیح یا حسَن است».[۱۰۳]

۱۶. زینی دحلان

زَینِی دَحْلان مَکی شافعی (م۱۳۰۴ق) در الفتوحات الاسلامیه جلد۲، صفحه۳۰۶، می‌نویسد: «عمر (رض) علی بن ابی طالب و اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را دوست می‌داشت، که در این خصوص مطالب زیادی از او روایت شده؛ و از آن جمله است: هنگامی که پیامبر فرمود: «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه»، ابوبکر و عمر، گفتند: ای فرزند ابوطالب! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی».[۱۰۴]

۱۷. شهاب الدین سلاوی

شهاب الدین سَلاوی (م۱۳۱۵ق) در الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَی، با بیان اینکه فضایل و مناقب علی علیه السلام در عدالت و حسن سیرت، اجل از آن است که بتوان بدان احاطه یافت، به احادیث نبوی غدیر، اعطای پرچم، و حدیث منزلت اشاره می‌کند.[۱۰۵]

۱۸. شیخ یوسف نبهانی

شیخ یوسف نَبْهانی بیروتی (معاصر) در صفحه ۱۱۳ کتاب خود الشرَف المُؤَبد لآل محمد، از طریق ابن ابی شَیبه، از زیدبن یُثَیْع، به مناشده حضرت علی علیه السلام در روز رَحْبه اشاره می‌کند.[۱۰۶]

ج) سکوت مطلق یا انکار صریح

در برابر دو گروه نخست، برخی مورخان عامه، حادثه عظیم غدیر را ساخته و پرداخته ذهن شیعه دانسته و با دید تردید و انکار، به آن موضوع حساس تاریخی نگریسته‌اند. آنان انکار خود را یا صراحتاً بیان کرده اند یا در برابر آن سکوت اختیار نموده و حتی سطری از آن حادثه بزرگ در تاریخ‌های خود ننگاشته‌اند.

عده‌ای از آنان، علت بیان حدیث «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» را از جانب پیامبر پایان دادن به انتقاد و بدگویی صحابه از علی علیه السلام در جریان برخوردهای قاطعانه او با همراهانش (سختگیری حضرت در ممانعت از استفاده از مرکب های زکات و اقدام او در بازپس‌گیری لباس‌هایی که در غیابش توزیع شده بود) و خنثی شدن توطئه تفرقه افکنی میان مسلمانان، ذکر کرده‌اند؛ که رد گفته آنان، قبلاً بیان شد.

علامه امینی، محقق گرانقدر و نگارنده کتاب شریف الغدیر، در صفحات نخستین این کتاب، بحثی عقلانی و علمی تحت عنوان «اهمیت غدیر در تاریخ» مطرح، و مورخان متعصب را به شدت محکوم می‌کند و می‌گوید:

اگر مورخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان [غدیر] و حقایق وابسته به آن چشم‌پوشی کند، به اسلام و نبی مکرم صلی الله علیه و آله خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی جبران ناپذیر مرتکب شده است؛ زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و آن صحنه تبلیغی‌ای را که برپا نموده، مسئولیتی بوده است که به‌فرمان وحی انجام شده و هیچ‌کس شک ندارد که روز غدیر، در تاریخ اسلام موجی ایجاد کرده است که هیچ‌گاه از ارتعاشات آن کاسته نمی‌شود. از اینجاست که می‌بینیم مورخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ثبت حوادث بزرگ، به بررسی درباره حدیث غدیر و جمع آوری مأخذش همت گماشته‌اند.[۱۰۷]

علامه سخن خود را از علم تاریخ، به علم حدیث، تفسیر، عقیده‌شناسی و لغتنامه‌نویسی می‌گستراند و به جایگاه و اهمیت غدیر در این علوم اشاره می‌کند.[۱۰۸]

این گروه از تاریخ نویسان اهل سنت که در قبال واقعه غدیر خم، رویکرد سکوت مطلق یا انکار صریح را درپیش گرفته‌اند، عبارت اند از:

۱. ابن هشام معافری

ابن هِشام مُعافِری (م۲۱۳ق)، تاریخ نگار معروف، در کتاب السیره النبویه، پس از توضیحاتی درباره حجة الوداع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مأموریت علی علیه السلام در نجران یمن که جهت جمع‌آوری زکات و جزیه بدانجا رفته بود و به پیوستن حضرت به رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ادای فریضه حج، اشاره کرده است؛ سپس از موضوع تصرف همراهان علی علیه السلام در جزیه اهل یمن (پارچه‌های بیت‌المال) در غیاب او و بازپس گرفتن آن توسط مولا علیه السلام که به شکایت آنان از حضرت انجامیده، سخن گفته است.

سپس ابن هشام، به نقل از ابن اسحاق، با ذکر سلسله سندی که به ابوسعید خُدْری می‌رسد، فقط به عبارت «ای مردم! از علی شکایت نکنید که به خدا قسم، او در ذات خدا، یا در راه خدا، سخت‌تر و شدیدتر از آن است که از او شکایت شود»، که پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از علی علیه السلام ایراد فرمود، بسنده می‌کند. پس از آن، به ذکر خطبه رسول صلی الله علیه و آله در حجة الوداع می‌پردازد و کلام خود را بدون هیچ اشاره‌ای به حادثه غدیر و حدیث متواتر «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» به پایان می‌برد.[۱۰۹]

ابن هشام، ضمن اینکه در خطبه حجة الوداع پیامبر به حدیث غدیر اشاره‌ای نداشته است، درباره داستان شکایت مردم و دفاع پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیش از آنچه ذکر شد، چیزی ننوشته؛ و اشاره نکرده که این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله چه هنگام و در چه محلی بیان شده است.

۲. خلیفه بن خیاط

خلیفه بن خَیاط (م۲۴۰ق) در تاریخ خود که به تاریخ خلیفه بن خیاط مشهور است، با آنکه در ذکر وقایع سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره کرده و از مأموریت خالدبن ولید در نجران یمن سخن گفته است، اما از ذکر واقعه غدیر خم به کلی صرف نظر کرده و از آن هیچ سخنی به میان نیاورده است.[۱۱۰]

این در حالی است که روش وی در برابر تمام وقایع، ذکر آن، و گاه بیان تفصیلی درباره موضوعات است؛ چنان‌که درباره عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در تاریخ او با روایات متعدد اختلافی مواجه می‌شویم[۱۱۱]؛ ولی با کمال شگفتی درباره این قضیه سکوت اختیار نموده و به نوشتن چند سطر درباره حجةالوداع بسنده کرده است.

۳. ابن جریر طبری

ابن جَریر طَبَری (م۳۱۰ق)، مورخ و مفسر نامدار اهل سنت، هرچند در کتاب الولایه فی طُرُق حدیث الغدیر،[۱۱۲] مفصلاً به اسناد حدیث غدیر پرداخته است[۱۱۳]، در تاریخ خود با عنوان تاریخ الرسُل والمُلُوک، همانند ابن هشام معافری، به موضوع حجة الوداع پرداخته است و فقط از داستان دفاع پیامبر از علی در برابر شکایت مردم که با عبارت «ای مردم! از علی شکایت مکنید. پس به خدا سوگند که او در ذات خدا - یا در راه خدا - بسیارسخت و خشنتر از آن است که از او شکایت شود»، پایان پذیرفت، مطالبی نگاشته[۱۱۴] و در برابر خطیرترین موضوع تاریخی، یعنی حادثه غدیر، سکوت کامل اختیار کرده است. این امر، برخلاف روش متداول اوست که قضایا و حوادث را به تفصیل و به طرق متعدد گزارش می‌کند.

۳. ابن جوزی حنبلی

- ابن جَوزی حنبلی (م۵۹۷ ق) در المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک به فرستاده شدن علی علیه السلام به‌سوی اهل یمن برای دعوت آنان به اسلام، و پس از آن، جمع آوری زکات و جزیه آنها، و رسیدن حضرت به حجة الوداع اشاره می‌کند؛ اما از غدیر خم سخنی نمی‌گوید.[۱۱۵]

البته علامه امینی به نقل از کتاب المناقب او می‌نویسد: «علمای سیره اتفاق نظر دارند که داستان غدیر، پس از بازگشت پیامبر از حجةالوداع، روز هیجدهم ذیحجه رخ داده و در آن روز، ۱۲۰ هزار نفر[۱۱۶] از صحابه، اعراب و ساکنان حومه مدینه و مکه - که با پیامبر در حج شرکت داشتند - همراه وی بودند و حدیث غدیر رااز او شنیدند و شاعران دراین باره اشعار بسیار سرودند».[۱۱۷]

ابن جوزی، همچنین نقل قول غیرمنصفانه خطیب بغدادی را درباره بی‌اعتباری مستدرک حاکم نیشابوری - که در صفحات گذشته بدان اشاره شد- را یادآور می‌شود.[۱۱۸]

۴. ابوالفداء

- ابوالفداء (م۷۳۲ق) در المُختصر فی اخبار البَشَر، با اینکه از فرستاده شدن علی علیه السلام به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به یمن، و اخذ صدقات و جزیه اهل نجران، و همزمانی آن با حجةالوداع و رسیدن مولا علی علیه السلام به آن حج سخن می‌گوید، ولی به موضوع غدیر اشاره‌ای نمی‌کند.[۱۱۹] با این حال، در بخش بیان برخی از فضایل حضرت علی علیه السلام، از حدیث «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» و دیگر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله در بیان منقبت مولا علی علیه السلام نام برده است.[۱۲۰]

۵. ابن خلدون اشبیلی

ابن خَلْدُون اشْبیلی (م۸۰۸ق)، از مورخان بنام و مطرح جهان اسلام، در العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، معروف به تاریخ ابن‌خلدون، ضمن بحث درباره مذاهب شیعه، در مورد حکم امامت، از زبان شیعیان به حدیث «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه» و تبریک خلیفه دوم اشاره می‌کند.[۱۲۱]

او در بحث حجة الوداع، فقط به ذکر مأموریت علی علیه السلام برای جمع‌آوری جزیه مردم نجران یمن و بازگشت و پیوستن حضرت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و بجای آوردن حج، بسنده کرده است.[۱۲۲]

عجیب این است که وی به موضوع حجةالوداع پرداخته؛ اما اشاره‌ای گذرا به غدیر نداشته و از کنار آن، با کمال بی انصافی عبور کرده است؛ در حالی که خلیل شحاده (محقق کتاب)، پس از پایان موضوع حجةالوداع، در پاورقی به حدیث غدیر اشاره کرده و گفته است:

«در اینجا حدیث غدیر ذکر نشده است؛ در حالی که مورخان و ارباب تفسیر، اجماع دارند که در راه بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله، از حجة الوداع به سمت مدینه، جبرئیل امین بر ایشان نازل شد و آیه   يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...   را ابلاغ نمود و پیامبر صلی الله علیه و آله به نصب علی پس از خود به عنوان امیر و خلیفه مسلمین امر شد. رسول خدا به کسانی که با او بودند، فرمان داد که در غدیر خم نزدیک جحفه توقف نمایند؛ و آن، روز هجدهم ذیحجه سال دهم هجرت بود.[۱۲۳]

وی سپس خطابه پیامبر را به صورت نسبتاً مفصل ذکر می‌کند.

نویسنده مقاله «داوری در اندیشه‌های ابن خلدون درباره امام علی علیه السلام و مسئله خلافت»، پس از تحلیل و بررسی بخش تاریخ صدر اسلام کتاب ابن خلدون (از بعثت تا رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌گوید:

استقرای تام در این زمینه، نشان از تحفظ و تقید ابن خلدون بر این نکات دارد که اولاً: در حد امکان، هیچ منقبت و فضیلتی را از علی بن ابی طالب علیه السلام به صراحت یا اشاره بیان نکند، مگر ناچار شود؛ و حتی در مواردی چون مباهله، که بدون ذکر منقبتی اختصاصی از آن حضرت قابل نقل نیست، به کلی مسکوت مانده و فقط از آن (مباهله) نام برده است؛ ثانیاً در برخی موارد دیگر، مانند فتح خیبر، آنچه را که معجزه پیامبر صلی الله علیه و آله است، نقل می‌کند و آنچه منقبت علی علیه السلام است، وامی‌گذارد؛ ثالثاً در بیان عظمت مقام و مناقب صحابه‌ای همچون ابوبکر و عمر - که ما نتوانستیم وجهی خاص برای آن بیابیم، جز اینکه رقیب سیاسی علی بن ابی طالب محسوب می‌شدند - هرجا که فرصت و مجالی یافته، به صراحت سخن گفته است. بدینسان به نظر می‌رسد نحوه برخورد او با امام علی علیه السلام در بیان این بخش از تاریخ صدر اسلام، منصفانه و علمی نیست.[۱۲۴]

همچنین در سخن پایانی اش تأکید می‌کند:

«...ابن خلدون تعهد ویژه‌ای به خلفا داشت؛ وی آشکارا یکسونگرانه و بر اساس تعصب مذهبی (فقهی و کلامی) و نیز تعصب نسبت به نظریه عصبیت خویش، به پالایش و سانسور تاریخ دست زده است. وی در این روش، چنان جسورانه و باجرئت عمل کرده، که گویی در پی حذف کامل نقش و جایگاه علی بن ابی طالب علیه السلام در عصر رسول خدا و خلفای سه گانه است. با این حال، ابن خلدون درباره دوران خلافت آن حضرت، از بیان بسیاری از حقایق کوتاهی نکرده است؛ ولی در نهایت، به دلیل همان تعصبات، نتوانسته به داوری خردمندانه بپردازد. بنابراین، می‌توان چنین نتیجه گرفت که یا ابن خلدون به دلایلی، از بیان حقایق عاجز است؛ یا اصولاً مورخی متعصب و غیرمنصف می‌باشد.»[۱۲۵]

۶. نورالدین حلبی

نورالدین حَلَبی شافعی (م۱۰۴۴ق) در السیره الحَلَبیه، در کنار ذکر داستان یمن و دفاع پیامبر از علی علیه السلام در برابر شکایت برخی افراد از آن حضرت،[۱۲۶] عقیده شیعیان (روافض به ادعای او) درباره حادثه غدیر را بیان می‌کند و متن کامل حدیث غدیر «مَن كُنتُ مَولاه فعَلي مَولاه اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَاداه، واحب مَن احبه، وابغُضْ مَن ابغَضَه، وانصُر مَن نصَرَه، واعِن مَن اعانَه، واخذُل مَن خذَله، وادِر الحَق معَه حَيثُ دارَ» را از دیدگاه آنان می‌آورد و می‌گوید:

شیعه معتقد است این حدیثی است صحیح که با سندهای صحیح و حسَن روایت شده و به سخنان شک کنندگان در صحت آن، مانند ابوداود و ابوحاتم رازی، اعتنا نمی‌شود.[۱۲۷] او روایت شیعیان را درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه و امتناع برخی دیگر نسبت به صحت صدور حدیث غدیر از پیامبر صلی الله علیه و آله می‌آورد.[۱۲۸]

در پایان سخن، با اشاره به کتاب خود به نام القول المطاع فی الرد علی اهل الابتداع، که به گفته او، خلاصه الصواعق المحرقه ابن حجر هیثمی است، با ذکر دلایل چهارگانه (تناقض گویی شیعه در باب تواتر احادیث دال بر امامت و آحاد بودن احادیث مخالف آن، مولا به‌معنای آقا و سرور، تواتر نقل مبنی بر عدم تعیین خلیفه به هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و عدم احتجاج علی علیه السلام و عباس و دیگر صحابه به حدیث غدیر) و نقل اقوال کسانی مانند حسن مثنی و نَوَوی، به رد عقاید شیعه در باب مفاد حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت علی علیه السلام پرداخته است.[۱۲۹]

۷. عصامی مکی

عِصامی مَکی (م۱۱۱۱ق) که با تناقض گویی‌های او درباره غدیر در کتابش سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی مواجهیم، از کسانی است که با وجود اشاره به حدیث «مَن كنتُ مَوْلَاهُ فعَلِي مَوْلَاهُ»[۱۳۰] و ذکر آن در بخش احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله در شأن علی علیه السلام و ذکر کرامات و مناقب حضرت،[۱۳۱] نهایتاً در حدیث غدیر تردید کرده و صراحتاً منکر صحت آن شده است. او ضمن نگارش حوادث سال نخست هجری، از جحفه و غدیر خم سخن به میان می‌آورد و به واقعه غدیر اعتراف می‌کند و می‌گوید:

و غدیر خم در سه مایلی جحفه در سمت چپ راه واقع شده است، که چشمه‌ای در این غدیر می‌ریزد و پیرامون آن، درختان به هم پیچیده و انبوهی است و آن جای پردرخت، خُم نامیده می‌شود. و در این غدیر است که پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه‌ای فرمود: «مَن كُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِي مَوْلَاهُ، اللهُم والِ من وَالَاهُ» تا آخر آن، و آن به هنگام بازگشت حضرت از حجةالوداع در روز هشتم ذی الحجه الحرام بوده است.[۱۳۲]

جای بسی شگفت است که وی در ذکر حوادث سال دهم هجرت، به حجة الوداع اشاره داشته، ولی از غدیر و حدیث ولایت، هیچ نگفته است.[۱۳۳]

وی روایت تاریخ دمشق ابن عساکر را که از زبان حسن مثنی در رد ادعای شیعه [رافضی­ها از دیدگاه او] مبنی بر ولایت و خلافت علی علیه السلام آمده است، نقل می‌کند.[۱۳۴]

عصامی، افزون بر توهین و تحقیرهای زشت و بیشرمانه نسبت به شیعیان، قاطعانه حدیث غدیر را از اخبار آحاد دانسته است و آن را قابل اطمینان نمی‌داند.[۱۳۵] او با انکار و رد و تضعیف بسیاری از احادیث که درباره فضایل و مناقب امیرمؤمنان علیه السلام از زبان پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بیان شده اند، مانند حدیث منزلت و غدیر و طائر،[۱۳۶] نهایت بی انصافی علمی خود را نمایان می‌کند.

در پاسخ به برخی ادعاهای او باید گفت:

۱. حدیث غدیر به طور قطع از اخبار متواتر بوده، از شهرتی بسیار برخوردار است. می‌توان گفت که این حدیث، از حد تواتر نیز گذشته و قطعی بودن ماجرای آن چنان است که به گفته ضیاءالدین مُقبلی (م۱۱۰۸ق)، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر روشن و مسلمی در اسلام وجود ندارد![۱۳۷] اگر در این گونه احادیث مستند و متواتر، شک و تردید راه یابد، پس به کدامین خبر و حدیث می‌توان به دیده صحت و اعتبار نگریست؟!

۲. بسیاری از احادیثی که بر مناقب امیر مؤمنان علیه السلام دلالت دارند و او آنها را از اخبار باطل، کذب و ضعیف می‌داند، تماماً از احادیثی اند که علمای طراز اول اهل سنت آن را پذیرفته‌اند.

میرزامحمد بدخشی در نزل الابرار، صفحه ۲۱ چنین می‌گوید: «حدیث غدیر، حدیث صحیح مشهوری است که در صحت آن هیچ‌کس خدشه نمی‌کند؛ مگر متعصب مخالف حق، که کلام وی اعتباری ندارد».[۱۳۸]

دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از علمای معاصر اهل سنت و از نام‌های آشنا در عرصه تاریخ اسلام و مؤلف کتاب الامام علی بن ابی‌طالب، در تقریظ خود بر کتاب الغدیر می‌نویسد: «حدیث غدیر، یقیناً حقیقتی است که دستخوش باطل نمی‌شود؛ چونان روشنایی روز، درخشان است؛ و از حقایق وحیانی ای است که از سینه پیامبر صلی الله علیه و آله پراکنده شده تا ارزش دست پرورده، برادر و برگزیده خود را در میان امتش معلوم سازد».[۱۳۹]

در پایان سخن عرض می‌کنیم که همیشه انکار یک چیز، دلیل نبود یا سُقمان امر نیست؛ و همان‌گونه که نابخردانی هستند که منکر وجود خداوند متعال اند و بر باطل خود لجاجت و اصرار می‌ورزند و این در حالی است که عقیده آنان، نه تنها هیچ خلل و نقصی به ساحت قدس الهی وارد نمی‌سازد، بلکه برعکس، سبب محرومیت خود آنان از منبع نورانی لایزال باری تعالی می‌شود، منکران غدیر نیز در چهارچوب چنین حکمی قرار خواهند داشت.

آنچه ذکر شد، اشاره‌ای بود گذرا به موضعگیری‌های متفاوت اکثر کتابهای تاریخی اهل سنت، در برابر درخشش آفتاب غدیر.

نتیجه گیری

واقعه غدیر خم، از مسلمات انکارناپذیر تاریخ صدر اسلام است؛ تا جایی که درتمام منابع دست اول شیعه، و غالب منابع معتبر حدیث، تاریخ، سیره، تفسیر، فقه و ادب اهل‌سنت، به آن اشاره و پرداخته شده است. حاصل مراجعه و استناد نگارنده به حدود سی منبع معتبر از منابع تاریخی اهل سنت، آن است که مورخان اهل سنت در مواجهه با موضوع غدیر، رویکردهای سه‌گانه‌ای در پیش گرفته‌اند:

گروه نخست، وقوع غدیر را پذیرفته‌اند؛ ولی آنگونه که شیعه به آن پرداخته و به روایات متعدد کاملی از خطبه غدیر پیامبر صلی الله علیه و آله و چگونگی وقوع آن حادثه در اثبات امامت و خلافت علی علیه السلام تمسک جسته است، به موضوع غدیر عنایت نداشته‌اند.

گروه دوم از تاریخ نگاران اهل سنت، به بیان پاره‌ای از جزئیات مربوط به غدیر، مانند حدیث «مَن كُنتُ مولاه فعلي مولاه» یا احتجاج و مناشده حضرت امیر علیه السلام با برخی صحابه در ارتباط با حادثه غدیر بسنده کرده‌اند.

گروه سوم در مواجهه با غدیر، از در تردید و انکار وارد شده و آن حادثه عظیم و خطیر را به‌وضوح رد کرده یا درباره آن سخن نگفته‌اند، که به نظر می‌رسد کتمان و انکار این گروه، بر پایه تعصبات بی‌جا و منفعت طلبی‌های شخصی، قومی و فرقه‌ای بنا شده است.

پانویس

  1. فصلت/۴۲.
  2. نجم/ ۳و ۴.
  3. «نقد دیدگاه‌های اهل سنت دربارة حدیث غدیر»، ص۱۲۱.
  4. «غدیر از منظر عالمان اهل سنت»، ص۱۴۴.
  5. «رابغ»، بیابانی در میانه راه مکه به مدینه است. این سرزمین، در سه مایلی جُحْفه - که یکی از میقاتهای احرام است- قرار دارد.
  6. مائده/۶۷.
  7. برای آگاهی از مدارک اصیل متن کامل خطبة غدیر، ر.ک. الغدیر ج۱، ص۱۰و۱۱؛ نوادر الاصول فی معرفة احادیث الرسول، ج۱، ص۱۶۳؛ معجم کبیر طَبَرانی ج۵، ص۱۶۶، حدیث۴۹۷۱؛ نُزُل الابرار بما صح مِن مناقب اهل البیت الاطهار، ص۵۱؛ اثبات الهُداة بالنصوص والمُعجزات، ج۲، ص۱۱۴ و ج۳، ۵۵۸؛ بِحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۱–۲۱۷ و کَشْف الْمُهم فی طریق خبر غدیرخم، ص۱۹۰.
  8. مائده/۳.
  9. برای آگاهی بیشتر از رویداد و حدیث غدیر، ر ک: «حدیث غدیر»، دایرةالمعارف تشیع، ج۶، ص۱۸۰–۱۸۳؛ «غدیر از دیدگاه اهل سنت»، ص۴۴–۵۰؛ «غدیر از منظر عالمان اهل‌سنت»، ص۱۴۵–۱۴۸.
  10. این کتاب، تا کنون دو بار چاپ شده است: یک بار در بیروت، توسط دارالمورخ العربی؛ و یک بار در ایران، توسط انتشارات الهادی. آقای مهدی جعفری این کتاب را با اختصار ترجمه کرده که توسط انتشارات کتابخانة چهل ستون در تهران در سال ۱۴۱۱ق منتشر شده است. آقای محمد انصاری زنجانی نیز با تکیه بر این اثر علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی و نقل مطالب بسیار از آن، کتاب غدیر در آیینة کتاب را توسط انتشارات الهادی منتشر کرده است.
  11. چنان‌که از قول امام الحَرمَین، ابوالمعالی جوینی آمده است: «در بغداد، نزد صحافی کتابی دیدم که بر آن نوشته بود: جلد بیست وهشتم از اسناد حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» و پس از این جلد، مجلد بیست و نهم خواهد بود». (ینابیع الموده، ج۱، ص۱۱۳و۱۱۴؛ الغدیر، ج۱، ص۱۵۸.
  12. البته تا کنون یازده جلد از این اثر ارزشمند به زیور طبع آراسته شده است.
  13. برای آگاهی بیشتر، ر.ک. الغدیر؛ ج۱، ص۱۵۲–۱۵۷.
  14. الغدیر ج۱، ص۶–۸
  15. همان، ج۱، ص۱۴-۶۱.
  16. همان، ج۱، ص۶۲-۷۲.
  17. حدیث «متواتر» به حدیثی گویند که از اشخاص مختلف و متعددی نقل شده است و تعداد راویان و نحوة بیان آنها، به گونهای است که احتمال هیچ گونه تبانی میان آنان برای جعل حدیث نمی‌رود و صدور آن از ناحیة معصوم، قطعی و اطمینان آور است.
  18. همان، ص۱۴
  19. البته شایان ذکر است که درباره موضوع غدیر خم، با مواردی از اختلاف نظرهای علمای شیعه و سنی مواجه می‌شویم که بیشتر آنها، به دلالت حدیث غدیر مربوط است، نه اعتبار آن. برای آگاهی بیشتر از دیدگاه‌های اهل‌سنت درباره حدیث غدیر و نقد آن، ر.ک. نقد دیدگاه‌های اهل سنت درباره حدیث غدیر؛ ص۱۲۱-۱۵۳؛ و حدیث غدیر در منابع روایی اهل سنت؛ بخش اول ص۱۵۲-۱۶۰؛ و حدیث غدیر در منابع روایی اهل سنت، بخش دوم، ص۷۱-۷۸.
  20. احزاب /6
  21. این جمله را علامه امینی از ۶۴ محدث و مورخ اهل سنت نقل کرده است، ر.ک. الغدیر؛ ج ۱، ص ۷۰ تا ۷۱.
  22. ذکر حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر، در منابع مختلف اهل سنت آمده است. ر.ک. همان، ص۲۶، ۲۷٬۳۰، ۳۲، ۳۳، ۳۴، ۳۶، ۴۷و۱۷۶.
  23. برای آگاهی از اینکه واژه «مولی» در خطبة غدیر، به معنای «دوست» است یا به معنای «اولی به تصرف، رهبر و سرپرست»، ر.ک. غدیر از دیدگاه اهل سنت؛ ص۵۵ و۵۶؛ و حدیث غدیر، ولایت یا محبت؛ ص۳۶-۴۳.
  24. باید خاطرنشان کرد که با دقت در ویژگی‌های بارز مروج الذهب مسعودی و تاریخ یعقوبی، که در نظر برخی افراد، از منابع تاریخی اهل سنت شمرده می‌شوند، نشانه‌های شیعه بودن مؤلفان این دو کتاب، قابل اثبات است؛ ازاین رو، در این مقاله بد آن‌ها پرداخته نشده است. ر.ک. محمدرضا ناجی؛ تاریخ یعقوبی، دانشنامة جهان اسلام؛ ج۶؛ و سید محمدطیبی، تاریخ نگاری یعقوبی، معرفت، شمارة ۷۷، اردیبهشت ۱۳۸۳، ص۷۵-۷۸؛ و سیدمحمد جواد شبیری زنجانی، اثبات الوصیة و مسعودی صاحب مروج الذهب، انتظار موعود، شماره۴، تابستان۱۳۸۱.
  25. تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۷۲ و ج۱۴، ص۳۰۳.
  26. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۰۸–۱۱۲ و ج۵، ص۸۰.
  27. همان، ج۲، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
  28. تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۷۲ و ج۱۴، ص۳۰۳.
  29. مائده/۳.
  30. همان، ج۹، ص۲۲۱.
  31. [i]. همان، ج۱۶، ص۳۴۸.
  32. همان، ج۳، ص۵۰۹.
  33. وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۵، ص۲۳۰.
  34. مائده/۶۷.
  35. الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۳.
  36. دربارة روایات یاد شده در تاریخ دمشق، که شامل موضوع غدیر است، کتابی با عنوان طرق حدیث غدیر به روایت ابن عساکر، نوشتة امیر تقوی‌معصومی، از انتشارات دلیل در ۲۰۸ صفحه چاپ شده است.
  37. تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۱۱۷
  38. مائده/۶۷.
  39. همان، ج۴۲، ص۲۳۷.
  40. همان، ج۴۲، ص۲۲۰–۲۲۲ و ۲۳۳و۲۳۴.
  41. همان، ج۴۲، ص۲۲۰–۲۲۲ و ۲۳۳و۲۳۴.
  42. اسد الغابه، ج۱، ص۵۷۲، ۶۶۹، ۶۷۱ و ج۲، ص۳۶۲ و ج۳، ص۱۳۶، ۱۳۷، ۴۱۲، ۴۶۵، ۴۸۷ و ج۶، ص۱۳۲و۴۲۷.
  43. همان، ج۴، ص۱۰۲ و ج۵، ص۲۸۱ و ج۶، ص۱۲۶ و ۲۴۶.
  44. ذهبی کتابی با عنوان «فتح المطالب فی فضائل علی بن ابی طالب داشته ( تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۴) و رساله‌هایی نیز دربارة «حدیث طیر» و «حدیث مَن کُنتُ مَولاه» تألیف کرده است؛ اما فقط نسخه ­ای از رسالة «طرق حدیث غدیر» وی در کتابخانة دانشگاه تهران (نسخة ش­۱۰۸۰، برگ‌های ۲۱۱ - ۲۲۳) یافت شده، که اخیرا به ­چاپ رسیده است. این کتاب حاوی ۱۲۵ روایت با اسناد مختلف از حدیث غدیر است که از منابع مختلف فراهم آمده است. او در این اثر، از چندین ماخذ مهم که به ­طور مستقل دربارة حدیث غدیر نگاشته شده بود، استفاده کرده است؛ از آن جمله می­توان کتاب «الولایة» تألیف محمدبن ­جریر طبری، و کتاب «الولایة» از ابن عُقده را نام برد. عبارت آغازین رسالة یاد شده چنین است: «حدیث مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلِی موَلاهُ» از احادیث متواتر است که به­ طور یقین از رسول خدا صادر شده و گروه بسیاری، از طرق صحیح و حسن و ضعیف، آن را روایت کرده­اند». (ر.ک: ذهبی، رسالة «طرق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، تحقیق و تعلیق علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی)
  45. تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام، ج۳، ص۶۳۲ و ۶۳۳
  46. همان، ج۳، ص۶۲۹–۶۳۳ و ج۲۱، ص۱۲۴.
  47. همان، ج۱۴، ص۳۳۸.
  48. همان، ج۱، ص۱۴.
  49. همان، ج۲، ص۲۰۲.
  50. همان، ج۳، ص۱۶۴.
  51. همان، ج۲۸، ص۱۲۷.
  52. تذکره الحفاظ، ج۳، ص۱۶۴.
  53. ر.ک. السیره النبویه، ج۲، ص۶۰۲–۶۰۴.
  54. ر.ک. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۴۷–۱۵۲.
  55. البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۷ و ج۷، ص۳۷۰ و ۳۷۱.
  56. ر.ک: ابوالقاسم صلواتی گلستانی، غدیر و امامت، مبحث «واقعه غدیر، نص بر امامت، یا پاسخ به شاکیان بازگشته از یمن.
  57. . البته ابن­ کثیر در فصل «شیءٌ مِنْ فَضَائِلِ امِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ ابِی طَالِبٍ»، روز دوازدهم ذی­حجه را زمان وقوع غدیر ذکر می‌کند. ( البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۷۰).
  58. همان، ج۵، ص۲۲۷ و ۲۲۸.
  59. همان، ج۵، ص۲۲۸–۲۳۳ و ج۷، ص۳۷۹ – ۳۸۷.
  60. البته حدیث غدیر در سنن نسائی، مذکور نیست؛ بلکه داستان یاد شده در متن و راویان آن - که در تاریخ ابن‌کثیر به نقل از سنن نسائی آمده، عیناً در کتاب خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ذکر شده است. (ر.ک: خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ج۱، تحقیق احمد میرین البلوشی، الکویت، مکتبة المعلا، ط۱، ۱۴۰۶هـ )
  61. همان، ج۵، ص۲۲۸ و ۲۲۹.
  62. همان، ج۵، ص۲۲۳.
  63. همان، ج۷، ص۳۸۶.
  64. همان، ج۵، ص۲۲۹–۲۳۱ و ج۷، ص۳۸۳ – ۳۸۵.
  65. همان، ج۵، ص۲۲۷.
  66. تاریخ بغداد، ج۹، ص۲۲۱.
  67. البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۳۳.
  68. همان، ج۱۱، ص۴۰۹.
  69. المواعظ و الآثار، ج۲، ص۲۵۵
  70. همان، ج۲، ص۲۵۵؛ همچنین ر.ک. الغدیر، ج۱، ص۳۹۱.
  71. همان، ج۲، ص۲۵۵؛ همچنین ر.ک. الغدیر، ج۱، ص۳۹۱.
  72. رک: امینی، الغدیر، ج۱، ص۲۸۷–۲۸۹.
  73. ر.ک: الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۴۰ و ج۳، ص۴۸۱ و ۴۸۴ و ج۴، ص۲۳، ۲۲۷، ۲۷۶ و ۴۶۷.
  74. ر.ک. همان، ج۲، ص۱۳، ۱۴و۵۰۴ و ج۳، ص۴۸۴ و ج۴، ص۲۷۷ و ۳۰۰ و ج۶، ص۳۱۶ و ج۷، ص۲۷۴ و ۲۷۵.
  75. تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۷.
  76. همان، ج۷، ص۳۳۹.
  77. شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، ج۵، ص۳۷۷.
  78. المعارف، ص۵۸۰
  79. همان.
  80. ر.ک. الغدیر، ج۱، ص۱۹۲–۱۹۵.
  81. ر.ک. علی بهرامیان، «الامامه و السیاسه»، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد۱۰، شماره: ۳۹۱۸.
  82. الغدیر، ج۱، ص ۶ و ۲۰۱.
  83. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۹.
  84. همان، ص۱۱۰.
  85. الغدیر، ج۲، ص۲۷.
  86. همان، ص۶.
  87. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۹ و ج۵، ص۸.
  88. همان، ج۳، ص۲۰۸.
  89. همان، ج۱۷، ص۱۷۴.
  90. همان، ج۲، ص۲۸۸ و ۲۸۹ و ج۴، ص۷۴ و ج۱۹، ص۲۱۷.
  91. مرآة الزمان، ج۴، ص۵۰.
  92. تَتِمه المُختصر فی اخبار البَشَر، ج۱، ص۱۵۷.
  93. مِراه الجِنان وعَبْره الیَقْظان ج۱، ص۹۰.
  94. شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، ج۱، ص۴۰۶.
  95. نِهایة الارَب فی فنون الادب، ج۲۰، ص۴.
  96. تاریخ مکه المُشرفه والمسجد الحرام والمدینه الشریفه والقبر الشریف، ص۲۰۹.
  97. ر.ک. تاریخ الخلفاء، ص۱۳۲.
  98. ر.ک. همان، ص۱۳۲.
  99. الغدیر، ج۱، ص۱۵، ۱۷ و ۲۹)
  100. همان، ج۱، ص۱۶، ۴۵، ۴۸، ۵۴ و ۱۷۶.
  101. اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، ج۱، ص۳۰۵.
  102. الغدیر، ج۱، ص۱۴۵.
  103. الغدیر، ج۱، ص۱۴۵.
  104. همان، ج۱، ص۲۸۲ و ۲۸۳.
  105. الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَی، ج۱، ص۱۱۲.
  106. الغدیر، ج۱، ص۱۷۱ و ۱۷۲.
  107. الغدیر، ج۱، ص۵ و ۶.
  108. همان، ج۱، ص۶–۸.
  109. السیره النبویه، ج۲، ص۶۰۲–۶۰۴.
  110. تاریخ خلیفه، ص۹۴.
  111. همان، ص۹۵.
  112. کتابی با عنوان «فضائل على بن ابى طالب۷ و کتاب الولایة» از طبری، که متن عربى بخش‌‏هاى اندک به جاى مانده از اصل کتاب مذکور است، با مقدمه و تصحیح حجة الاسلام رسول جعفریان از سوى نشر دلیل (۱۳۷۹ش) چاپ شده است.
  113. الولایه فی طُرُق حدیث الغدیر، ج۱، ص۱۵۲، ۱۵۳ و ۲۱۴.
  114. تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۴۷–۱۵۲.
  115. المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک، ج۱، ص۱۵۰و۱۵۱.
  116. دربارة عدد واقعی جمعیت حاضر در غدیر، ر.ک: به مقالات: سیدجلال امام، «بررسى تعداد جمعیت حاضر در غدیر»، تاریخ در آیینة پژوهش، زمستان ۱۳۸۶، ش ۱۶، ص۵-۴۲؛ و حسین احمدی حسین آبادی، «نقد یک مقاله و پاسخ نقد (تعداد جمعیت حاضر در غدیر)»، تاریخ در آیینة پژوهش، زمستان ۱۳۸۷، ش۱۸، ص۵-۴۶.
  117. الغدیر، ج۱، ص۲۹۶.
  118. المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک، ج۱۵، ص۱۰۹.
  119. المُختصر فی اخبار البَشَر، ج۱، ص۱۵۰.
  120. همان، ج۱، ص۱۸۱.
  121. العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، ج۱، ص۲۴۶.
  122. همان، ج۲، ص۴۷۹ و ۴۸۰.
  123. همان، ج۲، ص۴۸۰ و ۴۸۱.
  124. «داوری در اندیشه‌های ابن خلدون درباره امام علی علیه السلام و مسئله خلافت»، فصلنامه مشکوه، شماره ۸۷، تابستان ۱۳۸۴، ص۸۵ و ۸۶.
  125. همان، ص۹۶.
  126. السیره الحَلَبیه، ج۳، ص۳۸۴.
  127. همان، ج۳، ص۳۸۴.
  128. همان، ج۳، ص۳۸۴ و ۳۸۵.
  129. ر.ک. همان، ج۳، ص۳۸۵–۳۸۷
  130. سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی، ج۲، ص۳۰.
  131. ر.ک. همان، ج۳، ص۲۵–۸۳ و ج۴، ص۱۵۹–۱۶۲.
  132. همان، ج۲، ص۳۰.
  133. همان، ج۲، ص۳۰۵–۳۰۷.
  134. همان، ج۲، ص۳۴۱.
  135. همان، ج۲، ص۳۷۴.
  136. همان، ج۲، ص۳۷۰–۳۸۵.
  137. الغدیر، ج۱، ص۳۰۶ و ۳۰۷.
  138. همان، ج۱، ص۳۰۹.
  139. الغدیر، ج۶، صص «و، ز».