احکام

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۳ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (قرار دادن ادامه احکام)

ابلاغ احكام[۱]

همه سخنرانى‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود. وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل مى‏ شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.

اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه 67 سوره مائده بود:

«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:

«اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند».

احكام، يكى از مبانى خطبه غدير[۲]

در مسائلى كه به نوعى با ولايت مرتبط است و در دو بُعد اعتقاد و عمل جلوه مى ‏كند، در خطبه غدير مبانى مستحكمى ارائه شده كه يكى از آنها بيان ضوابط كلى درباره حلال و حرام است.

در اين باره دو ضابطه كلى مطرح شده است: درباره احكامى كه تا آن روز بيان شده بود حضرت اعلام كرد كه هرگز از آن ها برنمى ‏گردد و هيچ تغييرى در آنها ايجاد نخواهد شد، و درباره احكام باقيمانده مردم را به على و يازده امام ‏عليهم السلام بعد از او تا روز قيامت ارجاع داد.

همچنين نكات مهمى درباره نماز و زكات و حج بيان داشتند، كه در اين باره ضمن تأكيد بر اين اركان مهم دين، هر سؤالى درباره آن ها را به امامان بعد از خود ارجاع دادند.

در فرازى از بخش دهم خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله پس از اشاره به نماز و زكات آمادگى لازم را براى مطلب اصلى به وجود آورد، كه عبارت بود از آينده نگرى درباره همه حلال‏ ها و حرام ‏هاى خداوند، كه بسيارى از آنها گفته نشده بود و براى برخى از آنها هنوز زمينه ‏اى وجود نداشت. اين فراز يكى از مهم‏ترين قسمت‏ هاى خطبه غدير به شمار مى ‏آيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله ضابطه ابدى درباره حلال و حرام را در اختيار مردم گذاشت و راه هر گونه خود رأيى درباره احكام الهى را مسدود نمود.

در اين باره حضرت دو ضابطه بسيار مهم براى مردم تعيين كرد: يكى مرجع مردم در حلال و حرام تا روز قيامت كه در اين باره ابتدا تصريح كرد كه تعداد حلال و حرام آن قدر زياد است كه نمى‏توان در يك مجلس همه را بيان كرد. سپس راه حل آن را تعيين جانشينانى دانستند كه به نيابت از پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخگوى مردم باشند، و آنان را از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام تا حضرت مهدى عليه السلام معرفى كردند.


ضابطه دوم عدم تغيير حلال و حرام تا روز قيامت كه در اين باره حضرت اعلام كرد هيچ حرامى و حلالى را تا كنون تغيير نداده‏ ام و تغييرى هم در آنها به وجود نخواهد آمد. بنا بر اين از مردم نيز خواستند بر اين عدم تغيير پايدار بمانند.

پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد بيان احكام مى ‏فرمايد:

انَّ اللَّه امَرَكُمْ فى كِتابِهِ بِالصَّلاةِ فَقَدْ بَيَّنْتُها لَكُمْ، وَ بِالزَّكاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَبَيَّنْتُها لَكُمْ وَ فَسَّرْتُها. وَ امَرَكُمْ بِالْوِلايَةِ، وَ انّى اشْهِدُكُمْ انَّها لِهذا خاصَّة -  وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلى عَلِىِّ بْنِ ابى ‏طالِبٍ‏ عليه السلام -  ثُمَّ لاِبْنَيْهِ بَعْدَهُ، ثُمَّ لِلاوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ وُلْدِهِمْ، لا يُفارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لا يُفارِقُهُمُ الْقُرْآنُ حَتّى يَرِدُوا عَلَىَّ حَوْضى[۳]:

خداوند در كتابش شما را به نماز امر فرموده كه آن را برايتان بيان داشتم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه براى شما تبيين كرده و تفسير نمودم، و به ولايت امر كرده، و من شما را شاهد مى ‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت در اين حال دست مبارک را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام گذاشت -  . سپس به دو پسرش بعد از او اختصاص دارد، و بعد از آن دو مخصوص جانشينان از فرزندان آنان است. آنان از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن هم از آنان جدا نمى ‏شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند و از جمله به غدير استناد فرمودند.


در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى ‏فرمود:

اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است.


من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگارم مراجعه كردم، ولى (خداوند) مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى ‏كند.

اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى‏ گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام قرار دادند -  و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آن هاست. آنان از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏ شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.


اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى‏ طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى‏ شوند و نه حق از ايشان جدا مى‏ شود.

زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.[۴]

بيعت براى حلال و حرام[۵]

در خطبه غدير، همه مردم هنوز از هضم يک مرحله از فرازهاى غير عادى خطبه غدير عبور نمى‏ كردند كه با مطلب تازه ‏ترى رو به رو مى‏ شدند. گاهى به نظر مى ‏رسد كه شايد بسيارى از مخاطبين غدير فقط مى ‏شنيدند و به خاطر مى ‏سپردند، و تجزيه و تحليل مطالب را به فرصتى ديگر موكول مى‏ كردند!

در نظر بگيريد كه پيامبرى مى‏خواست در آخرين ماه‏هاى عمر خود همه قوانين باقى مانده اسلام را يک جا به مسلمين بياموزد، در حالى كه تا آن روز براى تعليم يک دهم آن هم فرصت نيافته بود. چگونه چنين كارى ممكن بود؟ اوج بلاغت و سخنورى آنجا خود را نشان داد كه اين هدف مى ‏خواست در خطبه‏ اى يک ساعته انجام شود.


عجيب ‏تر آن بود كه كارى به اين عظمت فقط با يک جمله كوتاه در بليغ ‏ترين نوع خود فيصله يافت و همه حلال ‏ها و حرام ‏ها تا روز قيامت تبيين گرديد. اين يک اقدام بى‏ نظير در خطابه غدير بود كه تا امروز هر شنونده ‏اى را به حيرت واداشته است.

پيامبرصلى الله عليه وآله در اين باره با اشاره به كثرت حلال و حرام، و عدم امكان بيان همه آنها به صورت يكجا، اعلام كرد كه وقتى از شما براى دوازده امام بعد از خود -  كه امامتشان تا روز قيامت است -  بيعت بگيرم، در واقع همه احكام الهى را براى شما گفته ‏ام، و شما را در هر عصر و زمانى به مبلغينى سپرده‏ام كه همانند من هستند و هر چه بگويند سخن من است. بنابراين در هيچ زمانى احدى نخواهد ماند كه از قوانين دينش بى ‏خبر بماند.

تبليغ غدير با قبولى اعمال با ولايت[۶]

عظمت غدير اقتضا مى‏ كند به بلنداى آن برنامه ‏ريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونه ‏هاى كم ابهت تبليغ مى‏ توان جلوه‏گر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مى ‏دهد كه آن را در جذاب ‏ترين و ارزشمندترين گونه ‏هاى رسانه ‏اى جلوه‏گر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله به انجام رسانيم.

يكى از اين راهكارهاى تبليغ غدير، بيان غدير به عنوان دريچه‏ اى به درياى علم الهى است:

اگر در غدير پيام آمد كه هيچ حكم واجبى را بدون ولايت قبول نمى ‏كنيم، ما نيز بايد اين تابلوى غدير را به همه نشان دهيم تا بدانند غديريان از مسئله‏ اى بنيادين سخن مى‏ گويند و در واقع مى‏ خواهند نماز و روزه و زكات و حج را آن گونه كه خدا مى‏ خواهد بپا دارند.

تغيير در احكام ممنوع[۷]

يكى از پيام‏ هاى غدير اين است كه اسلام به عنوان دينى غير قابل تغيير با پايه ‏هايى استوار -  كه حلال و حرام آن تا روز قيامت به قوّت خود باقى خواهد بود مطرح شده است، و تصريح شده كه حلال و حرام آن است كه خدا آن را حلال و حرام اعلام كند.

حلال و حرام فقط نزد ائمه‏ عليهم السلام[۸]

از جمله شئون امامت ائمه‏ عليهم السلام كه در خطبه غدير بيان شده اين است كه علم حلال و حرام نزد ايشان است و هر علمى را دارا هستند. ايشان از هر چه بپرسيد پاسخ مى‏ دهند، و آنچه را نمى‏ دانيد برايتان بيان مى‏ كنند.

در فرازى از بخش سوم خطبه غدير، پس از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله وجوب اطاعت ائمه‏ عليهم السلام را بيان كرد، نتيجه‏ گيرى رسمى از اين اتصال حجت‏ هاى الهى نمود، و ابلاغ اوامر و نواهى الهى را فقط به اين طريق اختصاص داده فرمود: «هيچ حلال و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسول و دوازده امام براى شما تعيين كنند»، و دليل آن را هم ذكر كرد كه خداوند علم آن را فقط به من عنايت كرده و من هم فقط به دوازده امام سپرده ‏ام و هيچ كس را در اين باره شريک آنان قرار نداده ‏ام.


لا حَلالَ اِلاَّ ما اَحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَ لا حَرامَ اِلاَّ ما حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَّفَنِىَ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ اَنَا اَفْضَيْتُ بِما عَلَّمَنى رَبّى مِنْ كِتابِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ اِلَيْهِ:

حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان حلال كرده باشند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان بر شما حرام كرده باشند. خداوند عز و جل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده‏ ام.


در دهمين بخش، حضرت درباره احكام الهى سخن گفتند كه مقصود بيانِ چند پايه مهم عقيدتى بود: از جمله اينكه چون بيان همه حلال‏ ها و حرام ‏ها توسط من امكان ندارد، با بيعتى كه از شما درباره ائمه ‏عليهم السلام مى‏گيرم حلال و حرام را تا روز قيامت بيان كرده‏ام، زيرا علم و عمل آنان حجت است. ديگر اينكه بالاترين امر به معروف و نهى از منكر، تبليغ پيام غدير درباره امامان‏ عليهم السلام و امر به اطاعت از ايشان و نهى از مخالفتشان است.


به تعبير ديگر: اگر چه محوريت خطبه غدير امر امامت و ولايت بود، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير 20 جمله هم در مورد حلال و حرام بيان داشتند. از جمله فرمودند:

هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى ‏نمودم، هرگز از آن بر نمى گردم و تغيير نمى ‏دهم. اين مطلب را به ياد داشته باشيد و حفظ كنيد و به يكديگر توصيه نماييد و تغيير و تبديل در آن ندهيد.


حرام و حلال بيش از آن است كه من همه آن ها را بشمارم و معرفى كنم و در يك مجلس به همه حلال‏ ها امر كنم و از همه حرام‏ ها نهى نمايم. پس مأمورم از شما بيعت بگيرم و با شما دست دهم بر اينكه آنچه از جانب خداوند عز و جل در باره على و امامان بعد از او آورده ‏ام بپذيريد.

حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان حلال كرده باشند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان حرام كرده باشند.

در واقع بخش دهم خطابه غدير به حلال و حرام و واجبات و محرمات اختصاص يافت، و مقصود حضرت معرفى كسانى بود كه مردم بايد در آينده ‏هاى نزديک و دور در احكامشان به آنان مراجعه كنند:

حج و نماز و زكات با كمال دين

پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از همه مطالبى درباره حج را با استناد به آيه 158 سوره بقره:

«اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ» بيان فرمود و از ترك حج بر حذر داشت.

از سوى ديگر به حجاج وعده استغناء و مغفرت داد، و در پايان از آنان خواست كه حج خانه خدا را با كمال دين كه ولايت است و نيز تفكر در اعمال آن انجام دهند، و نيز آن را جايگاه توبه بدانند.

بعد از حج، نماز و زكات را دو بار مطرح كرد: يک بار با اشاره به آيه 43 سوره بقره:

«وَ اَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرّاكِعينَ»، و بار ديگر با اشاره به آيه 41 سوره حج: «الَّذينَ اِنْ مَكَّناهُمْ فِى الاَرْضِ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ».

امامان مُبيِّن احكام الهى

پيرو آن نكته اصلى را به ميان آورد كه اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فراموش كرديد على صاحب اختيار شماست و براى شما بيان مى ‏كند.

آنگاه ادامه اين مسير را نشان داده فرمود: «او و آنان كه از نسل من به خلافت مى‏ رسند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر مى‏ دهند و آنچه را نمى‏ دانيد برايتان بيان مى‏ كنند».

لزوم ضابطه براى آينده احكام

آنچه حضرت درباره نماز و زكات فرمود آمادگى لازم را براى مطلب اصلى به وجود آورد، كه عبارت بود از آينده نگرى درباره همه حلال‏ها و حرام‏هاى خداوند، كه بسيارى از آنها گفته نشده بود و براى برخى از آنها هنوز زمينه ‏اى وجود نداشت. اين فراز يكى از مهم‏ترين قسمت‏ هاى خطبه غدير به شمار مى‏آيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله ضابطه ابدى درباره حلال و حرام را در اختيار مردم گذاشت و راه هر گونه خود رأيى درباره احكام الهى را مسدود نمود.

دو ضابطه در حلال و حرام

در اين باره حضرت دو ضابطه بسيار مهم براى مردم تعيين كرد: يكى مرجع مردم در حلال و حرام تا روز قيامت كه در اين باره ابتدا تصريح كرد كه تعداد حلال و حرام آن قدر زياد است كه نمى ‏توان در يک مجلس همه را بيان كرد. سپس راه حل آن را تعيين جانشينانى دانست كه به نيابت از پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخگوى مردم باشند، و آنان را از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تا حضرت مهدى‏ عليه السلام معرفى كرد.

ضابطه دوم عدم تغيير حلال و حرام تا روز قيامت كه در اين باره حضرت اعلام كرد هيچ حرامى و حلالى را تا كنون تغيير نداده‏ام و تغييرى هم در آن ها به وجود نخواهد آمد. بنا بر اين از مردم نيز خواستند بر اين عدم تغيير پايدار بمانند.

دو ضابطه در امر به معروف و نهى از منكر

در فراز بعدى پيامبرصلى الله عليه وآله دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى‏ كرد. يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئله امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى‏ شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.

امامت معصومين‏ عليهم السلام در متن قرآن

در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم على‏ عليه السلام در متن قرآن است و آيه 28 سوره زخرف:

«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ» را شاهد آن قرار داده فرمود: «آنجا كه خدا مى ‏فرمايد: امامت را مطلبى باقى در نسل او قرار داديم»، و سپس به حديث ثقلين اشاره كرد كه «لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».

هشدار از مرگ و معاد و حساب

آن حضرت در اواخر بخش دهم خطابه سفارش به تقوى كرد و آيه اول سوره حج را براى ترساندن مردم از روز قيامت قرائت كرد:

«اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ» و هشدار داد كه مرگ و معاد و حساب و ميزان و حساب در پيشگاه خدا و ثواب و عذاب را به خاطر داشته باشيد كه ترازوى دقيق الهى در برابر شماست.


كلام حضرت در اين بخش از سخن چنين بود:

مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ».

مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَيْتَ، فَما وَرَدَهُ اَهْلُ بَيْتٍ اِلاّ اسْتَغْنَوْا وَ اُبْشِرُوا، وَ لا تَخَلَّفُوا عَنْهُ اِلاّ بُتِرُوا وَ افْتَقَرُوا.

مَعاشِرَ النّاسِ، ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ اِلاّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ اِلى وَقْتِهِ ذلِكَ، فَإِذَا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.

مَعاشِرَ النّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنينَ.

مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَيْتَ بِكَمالِ الدّينِ وَ التَّفَقُّهِ، وَ لاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشاهِدِ اِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ اِقْلاعٍ.

مَعاشِرَ النّاسِ، اَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ كَما اَمَرَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَاِنْ طالَ عَلَيْكُمُ الاَْمَدُ فَقَصَّرْتُمْ اَوْ نَسيتُمْ فَعَلِىٌّ وَلِيُّكُمْ وَ مُبَيِّنٌ لَكُمْ؛ الَّذى نَصَبَهُ اللَّهُ عزَّ وَ جَلَّ لَكُمْ بَعْدى اَمينَ خَلْقِهِ. اِنَّهُ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ يَخْلُفُ مِنْ ذُرِّيَّتى يُخْبِرُونَكُمْ بِما تَسْاَلُونَ عَنْهُ وَ يُبَيِّنُونَ لَكُمْ ما لا تَعْلَمُونَ.

اَلا اِنَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ اُحْصِيَهُما وَ اُعَرِّفَهُما؛ فَآمُرُ بِالْحَلالِ وَ اَنْهى عَنِ الْحَرامِ فى مَقامٍ واحِدٍ، فَاُمِرْتُ اَنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فى عَلِىٍّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الاَوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنّى وَ مِنْهُ اِمامَةً فيهِمْ قائِمَةً، خاتِمُهَا الْمَهْدِىُّ اِلى يَوْمٍ يَلْقَى اللَّهَ الَّذى يُقَدِّرُ وَ يَقْضى.

مَعاشِرَ النّاسِ، وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَ كُلُّ حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإِنّى لَمْ اَرْجِعْ عَنْ ذلِكَ وَ لَمْ اُبَدِّلْ. اَلا فَاذْكُرُوا ذلِكَ وَ احْفَظُوهُ وَ تَواصَوْا بِهِ، وَ لا تُبَدِّلُوهُ وَ لا تُغَيِّرُوهُ.

اَلا وَ اِنّى اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: اَلا فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.

اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ اَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ مِنّى. وَ لا اَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْىَ عَنْ مُنْكَرٍ اِلاَّ مَعَ اِمامٍ مَعْصُومٍ.

مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ اَنَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ فى كِتابِهِ: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»، و قُلْتُ:«لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».

مَعاشِرَ النّاسِ، التَّقْوى، التَّقْوى، وَ احْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ».

اُذْكُرُوا الْمَماتَ وَ الْمَعادَ وَ الْحِسابَ وَ الْمَوازينَ وَ الْمُحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَىْ رَبِّ الْعالَمينَ وَ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ اُثيبَ عَلَيْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِى الْجِنانِ نَصيبٌ:


اى مردم، حج و عمره از شعائر الهى هستند، «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ...»: «هر كس به خانه خدا به عنوان حج يا عمره بيايد براى او اشكالى نيست كه بر صفا و مروه بسيار طواف كند، و هر كس كار خيرى را بدون چشم داشتى انجام دهد خداوند سپاسگزار داناست».

اى مردم، به حج خانه خدا برويد. هيچ خاندانى به خانه خدا وارد نمى ‏شوند مگر آنكه مستغنى مى‏ گردند و شاد مى‏ شوند، و هيچ خاندانى آن را ترک نمى ‏كنند مگر آنكه منقطع مى ‏شوند و فقير مى ‏گردند.

اى مردم، هيچ مؤمنى در موقف (عرفات، مشعر، مِنا) وقوف نمى‏ كند مگر آنكه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مى ‏آمرزد، و هر گاه كه حجش پايان يافت اعمالش را از سر مى ‏گيرد.

اى مردم، حاجيان كمک مى‏شوند و آنچه خرج مى‏كنند به آنان باز مى‏ گردد، و خداوند جزاى محسنين را ضايع نمى‏ نمايد.

اى مردم، با دين كامل و با تَفَقُّه و فهم به حج خانه خدا برويد و از آن مشاهد مشرفه جز با توبه و دست كشيدن از گناه بر مگرديد.

اى مردم، نماز را به پا داريد و زكات را بپردازيد همانطور كه خداوند عز و جل به شما فرمان داده است و اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فراموش كرديد، على صاحب اختيار شماست و براى شما بيان مى‏ كند، او كه خداوند عز و جل بعد از من به عنوان امين بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اويم.

او و آنان كه از نسل من‏اند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر مى‏ دهند و آنچه را نمى‏ دانيد براى شما بيان مى ‏كنند.

بدانيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من همه آنها را بشمارم و معرفى كنم و بتوانم در يک مجلس به همه حلال‏ ها دستور دهم و از همه حرام ‏ها نهى كنم.

پس مأمورم كه از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره اميرالمؤمنين على و جانشينان بعد از او آورده ‏ام كه آنان از نسل من و اويند، و آن موضوع امامتى است كه فقط در آن ها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند.

اى مردم، هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشته ‏ام و تغيير نداده ‏ام. اين مطلب را به ياد داشته باشيد و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.

من سخن خود را تكرار مى ‏كنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.

بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى‏ شود مگر با امام معصوم.

اى مردم، قرآن به شما مى ‏شناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه آنان از نسل من و از نسل اويند. آنجا كه خداوند در كتابش مى ‏فرمايد:

«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»: «آن امامت را به عنوان كلمه باقى در نسل او قرار داد» ، و من نيز به شما گفتم: «اگر به آن دو (قرآن و اهل بيت) تمسک كنيد هرگز گمراه نمى ‏شويد».

اى مردم، تقوى را، تقوى را. از قيامت بر حذر باشيد همانگونه كه خداى عز و جل فرموده:

«اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْى‏ءٌ عَظيمٌ»: «زلزله قيامت شيئ عظيمى است». مرگ و معاد و حساب و ترازوهاى الهى و حسابرسى در پيشگاه رب العالمين و ثواب و عقاب را به ياد آوريد. هر كس حسنه با خود بياورد طبق آن ثواب داده مى‏ شود، و هر كس گناه بياورد در بهشت او را نصيبى نخواهد بود.


آيه اول: سوره زخرف، آيه 28:

«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»:

«آن را موضوعى باقى در نسل او قرار داد تا شايد باز گردند».


متن خطبه غدير در مورد اين آيه چنين است:

مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ انَّ الائِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ انَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللَّه فى كِتابِهِ: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ»:

اى مردم، قرآن به شما مى‏ شناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه امامان از نسل من و اويند. آنجا كه خدا مى ‏فرمايد: «امامت را مطلبى باقى در نسل ابراهيم قرار داد».[۹]


اين تصريح حضرت به اين خاطر است كه آينده امت از نظر كسانى كه مردم بايد به آنان مراجعه كنند و از آنان دستور بگيرند در اواخر خطبه محكم‏ كارى و دقت بيشترى را اقتضا مى‏ كرد.

مرجع شناخت حلال و حرام و معروف و منكر مسئله مهمى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله با استناد به قرآن پايه آن را محكم فرمود و از هر گونه انحرافى نجات داد.

اين مهم در قالب آيه‏ اى كه امامت را منحصر در نسل حضرت ابراهيم ‏عليه السلام مى‏ داند، در سايه ادبيات بلند قرآن در كوتاه ‏ترين جمله بيان شده است.

از آيه 26 اين سوره نام حضرت ابراهيم عليه السلام به ميان مى‏ آيد كه توحيد را بر اساس فطرت خويش نزد خاندانش علنى ساخت. بلافاصله خداوند چنين موحّد والا مقامى را لايق آن دانسته كه امامت در نسل او باشد.


آيه دوم: سوره يس، آيه 12:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِى إِمامٍ مُبِينٍ»:

«ما مردگان را زنده مى‏ كنيم و آنچه پيش فرستاده ‏اند و بر جاى گذاشته ‏اند را مى ‏نويسيم؛ و هر چيزى را در امام مبين جمع كرده ‏ايم».


اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

ما مِنْ عِلْمٍ الاّ وَ قَدْ احْصاهُ اللَّه فِىَّ، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ احْصَيْتُهُ فى امامِ الْمُتَّقينَ، وَ ما مِنْ عِلْمٍ الاّ وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ الامامُ الْمُبينُ الَّذى ذَكَرَهُ اللَّه فى سُورَةِ يس: «وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِى إِمامٍ مُبِينٍ»:

هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است و هر علمى كه آموخته ‏ام در امام المتقين جمع نموده ‏ام، و هيچ علمى نيست مگر آنكه آن را به على آموخته ‏ام. اوست امام مبين كه خداوند در سوره يس ذكر كرده: «و هر چيزى را در امام مبين جمع كرديم».[۱۰]

موقعيت تاريخى

در اوائل خطبه و آنگاه كه سخن از معادن علم پيامبرصلى الله عليه وآله است تا مردم در آنچه نياز دارند به آنان مراجعه نمايند با قاطعيت مى‏ فرمايد: «حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان حلال كرده باشند و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان بر شما حرام كرده باشند. خداوند عز و جل حلال و حرام را به من شناسانده، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ‏ام».[۱۱]


تا اينجا مقدمه زيبايى بر تفسير آيه ‏اى است كه در قلب قرآن -  يعنى سوره يس ‏پس از بيان رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله و اتمام حجت بر بندگان با نبوت آن حضرت مطرح شده است. براى آنكه معلوم شود طبق اين آيه عصاره علم اولين و آخرين على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام است، حضرت به بيان كامل جوانب آن مى‏ پردازد.


ابتدا مى ‏فرمايد: تمام علوم پروردگار نزد من است و عيناً كلمه «احصاء» را كه در آيه است درباره خود به كار مى ‏برد. آنگاه مى‏ فرمايد:

همه علومى كه نزد من است در امام متقين است و بار ديگر كلمه «احصاء» را به كار مى‏ گيرد تا اذهان را متوجه آيه نمايد.

آنگاه يک باره لحن كلام را به صراحت مى ‏كشاند و سخن خود را به عبارتى ديگر تكرار مى‏ فرمايد كه «هر علمى را به على آموخته ‏ام» و به وضوح مى‏ فرمايد:

«منظور از امام مبين كه خداوند اعلان فرموده هر چيزى نزد او جمع است، كسى جز على نيست».

سلام بر تواى امام مبين كه خداوند در قلب قرآن معدن علومت خوانده و ما قدر يادگارهاى كلامت را نمى ‏دانيم. هيهات كه ديگران به چنين گنجى دست يابند و ما تماشاگر باشيم.

از آنجا كه تعداد حلال و حرام و واجبات و محرمات بيش از حد شمارش است، و پيامبرصلى الله عليه وآله در طول 23 سال فقط معدودى از آن ها را بيان فرموده است؛ زمينه‏ اى كه بتواند همه احكام را يكجا بيان فرمايد -  چه از نظر ظرفيت مردم و چه از نظر شرايط اجتماعى -  وجود نداشته، و لذا حضرت درباره آينده احكام الهى دو جهت اساسى را پايه ‏ريزى كرد:

دائمى بودن احكام

درباره احكامى كه خود بيان كرده بودند دو نكته فرمودند:

الف) هرگز از آنچه گفته ‏ام برنمى ‏گردم كه حلالى را حرام كنم و يا حرامى را حلال كنم، و طبعاً هيچكس ديگرى هم چنين حقى را ندارد.

ب) هرگز در آنچه گفته‏ ام تحت هيچ شرايطى تغييرى نمى‏ دهم، و طبعاً هيچكس چنين حقى را نخواهد داشت.

بيان بقيه احكام الهى توسط امامان‏ عليهم السلام

درباره آنچه از احكام كه باقيمانده بود و خود نفرموده بودند، مردم را به على بن ابى‏ طالب و يازده امام‏ عليهم السلام كه تا روز قيامت امامت آنان ادامه خواهد داشت ارجاع دادند كه با اين پايه ‏ريزى حجت بر همگان تمام مى‏ شود و هيچكس را عذرى باقى نمى‏ ماند.

در اين باره سه نكته مهم فرمودند:


الف) بيان حلال و حرام احتياج به علم آن دارد، و اين علم از طرف خداوند فقط به پيامبر و ائمه ‏عليهم السلام سپرده شده است.

ب) سخن پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام به عنوان سخن خداوند تلقى مى‏شود و عِدل و برابر قرآن است.

ج) هيچ كس درباره احكام الهى جز پيامبر و ائمه ‏عليهم السلام حق خبر دادن ندارد، و مردم هم جز ايشان راهى به حلال و حرام ندارند. بنابراين پيروى از هر راه ديگرى بدعت و ضلالت و خلاف حكم الهى را به دست آوردن است.

شرط قبولى اعمال[۱۲]

از جمله مهم ‏ترين و مشهورترين آيات غدير كه در اثناء خطبه غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه است:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۱۳]:

«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».


آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه:

شكى نيست كه دين خدا اصول و فروعى دارد، و پيامبرصلى الله عليه وآله در طول بيست و سه سال با آماده شدن شرايطِ هر يک از اصول و فروع دين اقدام به تبيين آنها مى ‏فرمود.

لازمه مراعات ظرفيت مردم و شرايط جامعه، تدريج در ابلاغ معارف و فرامين الهى از يک سو و شرح و بسط مفاهيم آن به اقتضاءات مختلف از سوى ديگر است، و اين امر درباره همه مسايل دين مشهود است. به خصوص درباره «ولايت» مى‏ بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در موقعيت‏ هاى مختلف به تناسب فكر مخاطبين اقدام به بياناتى مختصر يا مفصل، و همچنين عميق يا غير عميق درباره آن فرموده است.


آنچه براى درك دقيق جمله «أَكْمَلْتُ» لازم است اينكه: آيا در غدير آنچه از اصول و فروع دين باقى مانده بود با همان يک سخنرانى ابلاغ شد؟ و به عبارت ديگر آيا همه معارف دين در علوم مختلف بيان شده بود و فقط ولايت مانده بود كه با ابلاغ آن پرونده دين كامل شد؟

واضح است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در دوران 23 ساله، هم از نظر زمانى آن فرصت را نداشت كه همه معارف دين را بيان كند، به خصوص آنكه به طور مستمر درگير جنگ ‏ها و برخوردهاى عداوت آميز دشمنان بود؛ و هم از نظر كشش فكرى هنوز مردم آمادگى لازم را براى درك بسيارى از مفاهيم بلند دين نداشتند.

به همين جهت پيامبرصلى الله عليه وآله پايه ‏هاى اصلى معارف دين را از توحيد و نبوت گرفته تا نماز و روزه و زكات و غير اينها بيان فرمود و از شاخصه‏ هاى اصلى دين فقط حج و ولايت باقى ماند.

در اين سفر حجةالوداع حج را هم تبيين فرمود تا آنكه در غدير آخرين حكم اصيل اسلام يعنى ولايت را هم ابلاغ فرمود، و بدين گونه دين الهى از نظر شكل گرفتن اسكِلت اصلى آن و استوارى پايه ‏ها و ستون هايش كامل شد، و اين رسالتى بود كه مقام نبوت بر دوش كشيد تا آن را به هدف رسانيد. چنانكه جبرئيل از طرف خدا به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين گفت:


به امتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ... ، وَ لَسْتُ انْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هذا. قَدْ انْزَلْتُ الَيْكُمْ الصَّلاةَ وَ الزَّكاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِىَ الْخامِسَةُ، وَ لَسْتُ اقْبَلُ هذِهِ الارْبَعَةَ الا بِها: امروز دين شما را كامل كردم ... ، و بعد از اين ديگر چيزى نازل نمى‏ كنم. نماز و زكات و روزه و حج را نازل كردم و ولايت پنجمى است كه آن چهار را بدون اين پنجمى نمى ‏پذيرم».[۱۴]


پس براى بيان اين اصولِ اسلام، هنوز راه بلندى در پيش بود كه اگر خود پيامبرصلى الله عليه وآله هم تا آخرين روز دنيا زنده مى‏بود در ادامه آن راه تلاش مى‏ كرد. در واقع آنچه مانده بود استخراج جوانب مختلف همين پايه ‏هاى اسلام و تبيين عميق ‏تر معارف دين و ابلاغ ناگفته‏ هاى بسيارى از جزئيات اسلام، و در يك كلمه ارتباط معارف اسلام به درياى بيكران علم الهى بود.

با توجه به اين نكته نتيجه مى‏ گيريم كه راز تكميل دين در ولايت نهفته است، و ولايت گونه‏اى از اعتقاد است كه دروازه‏ هاى معارف از آن باز مى‏ شود، و جا دارد به كشف اين نكته بپردازيم.

قبلاً دانستن اين نكته لازم است كه «كمال» مى ‏تواند به معناى نقطه اوج و پايان راه باشد، و هم به معناى تكامل نهايى و تكميل همه جوانب در نظر گرفته مى‏ شود.

نسبت ولايت به دين الهى جامعِ هر دو است، يعنى ولايت از يک سو نقطه اوج دين و پايان راه نبوت و معناى خاتميت است، و از سوى ديگر با ابلاغ ولايت راه بلندى در پيش روى آينده دين باز مى ‏شود، كه همه جوانب آن را با يک وسيله (يعنى ولايت) به تكامل نهايى مى ‏رساند.


ولايت و صاحب اختيارى مطلق دوازده امام ‏عليهم السلام بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله در جميع امور مربوط به دنيا و آخرتِ مردم، با علم بى‏پايان كه امام - همانند پيامبر -  دارد و متصل به درياى بى‏ انتهاى علم الهى است، ضمانت نامه كمال دين است.

براى وجود امامان بعد از مقام نبوت، اين نكته لازم به ذكر است كه ناگفته‏ هاى معارف دين كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله فرصتى براى ابلاغش نبوده، توسط مقام ولايت -  كه در غدير معرفى شده -  بيان مى‏ شود، و اين مطلب را امام صادق‏ عليه السلام از آيه اكمال استخراج فرموده است:

آن حضرت فرمود: ما مِنْ شَىْ‏ءٍ يَحْتاجُ الَيْهِ وُلْدُ آدَمَ الاّ وَ قَدْ خَرَجَتْ فيهِ السُّنَّةُ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رَسُولِهِ وَ لَوْ لا ذلِكَ مَا احْتَجَّ:

چيزى نيست كه فرزند آدم بدان نياز داشته باشد مگر آنكه درباره آن دستورى از خدا و رسولش صادر شده است؛ و اگر چنين نبود خداوند اتمام حجت نمى ‏فرمود!

پرسيدند: با چه چيزى خداوند اتمام حجت فرموده است؟ فرمود: كلام خداوند: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».

سپس فرمود: اگر خداوند سنت و فرائضش و آنچه مردم بدان نياز دارند را تكميل نكرده، پس به چه چيزى اتمام حجت فرموده است؟![۱۵]


طبيعى است كسى مى ‏تواند صاحب اختيار مطلق مردم باشد كه نه تنها گناه نكند و شيطان و هواى نفس در او راه نداشته باشد، بلكه اشتباه هم نكند تا باعث هلاكت جمعيتى نشود.

خداوند كسانى را صاحب اختيار مردم قرار داده كه داراى عصمت مطلق‏ اند و از هرگونه بدى و پليدى به هر معنى كه باشد پاك‏اند. گذشته از آن عِلمشان را به منبع بى‏پايان علم خود متصل كرده است تا جوابگوى انواع احتياجات مردم باشند.

تعيين و تخصيص چهارده معصوم‏ عليهم السلام به عنوان صاحب اختيار مردم و كسانى كه امرشان بر هر موجودى نافذ است فقط بايد از جانب حق تعالى باشد، زيرا اوست كه به وجود آورنده مخلوقات است و بهترين‏ها را او خلق كرده و فقط اوست كه مى‏تواند سپردن اختيار تام مردم به دست كسى را ضمانت كند، و اين پيامبرصلى الله عليه وآله است كه از جانب خداوند به عنوان پُشتوانه و ضامِن اين مقام درباره امامان‏ عليهم السلام ايشان را به مردم معرفى كرده است.


پروردگارِ مهربان در نظامِ خلقت به اين هم اكتفا نكرده است، بلكه صاحبان اختيار مردم را كسانى قرار داده كه از نور خلق شده ‏اند و آنان را در قالب انسان قرار داده است. معصومين‏ عليهم السلام كسانى‏ اند كه قبل از خلقتِ عالم خلق شده ‏اند و همه جهان به بركت وجود آنان خلق شده است.

خداوند مردم را به چنين وجودهاى نورانى سپرده و خواسته است كه مردم او را از اين طريق عبادت كنند و هدايت را از ايشان بگيرند، و لذا از هر طريق ديگرى باشد در پيشگاه خداوند مردود است.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در بيان واقعه غدير مى ‏فرمايد: «... وَ كانَتْ عَلى وِلايَتى وِلايَةُ اللَّهِ، وَ عَلى عَداوَتى عَداوَةُ اللَّهِ ... . فَكانَتْ وِلايَتى كَمالُ الدّينِ وَ رِضَى الرَّبِّ تَبارَكَ وَ تَعالى»:

«ولايت خداوند از طريق ولايت من شناخته مى ‏شود و عداوت با خداوند نيز از راه عداوت با من شناخته مى ‏شود ... . لذا ولايت من كمال دين و رضايت خداوند تبارك و تعالى خوانده شد».[۱۶]


همچنين امام عسكرى‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد: «آنگاه كه خداوند با منصوب كردن اولياى خود بعد از پيامبرش بر شما منت گذاشت به پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب كرد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ ديناً» ، و براى اوليائش حقوقى را بر شما واجب كرد و به شما دستور داد تا آن حقوق را نسبت به ايشان ادا كنيد تا آنچه نزد شما از همسران و اموال و خوراک داريد بر شما حلال شود و نمو و بركت و ثروت را به شما نشان دهد، و تا معلوم شود كه چه كسى از خداوند اطاعت مى‏ كند ...».[۱۷]

ضوابط كلى درباره حلال و حرام[۱۸]

از آنجا كه تعداد حلال و حرام و واجبات و محرمات بيش از حد شمارش است و پيامبرصلى الله عليه وآله در طول 23 سال فقط معدودى از آنها را بيان فرمودند و زمينه ‏اى كه بتوانند همه احكام را يك جا بيان فرمايند -  چه از نظر ظرفيت مردم و چه از نظر شرايط اجتماعى -  وجود نداشت، لذا حضرت در خطبه غدير درباره آينده احكام الهى دو جهت اساسى را پايه‏ ريزى كردند:


درباره احكامى كه خود بيان كرده بودند دو نكته فرمودند:

پانویس

  1. مائده/67 . سخنرانى استثنائى غدير: ص 51.
  2. سخنرانى استثنائى غدير: ص 68 . واقعه قرآنى غدير: ص 105. غدير در قرآن: ج 2 ص 17. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص 19.
  3. كتاب سليم: ص 200. فرائد السمطين: ج 1 ص 312 ح 250. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 234.
  4. كتاب سليم: ح 11.
  5. سخنرانى استثنائى غدير: ص 61.
  6. سخنرانى استثنائى غدير: ص107، 125.
  7. ژرفاى غدير: ص 55.
  8. سخنرانى استثنائى غدير: ص157-170، 223-231. اسرار غدیر: ص50، 99، 208. ژرفای غدیر: ص98، 107. غدیر در قرآن: ج2 ص47، 49، 50.
  9. اسرار غدير: ص 156 بخش 10.
  10. اسرار غدير: ص 141 بخش 3.
  11. اسرار غدير: ص 141 بخش 3.
  12. اسرار غدير: ص 199. غدير در قرآن: ج 1 ص151، 169-172.
  13. مائده/3.
  14. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 137 ح 201. تفسير العياشى: ج 1 ص 293 ح 21.
  15. بصائر الدرجات: ص 538 ح 50 . مختصر البصائر: ص 66 .
  16. بحار الانوار: ج 50 ص 321.
  17. بحار الانوار: ج 23 ص 99 ح 3.
  18. اسرار غدير: ص 221.