وحی

از دانشنامه غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۶ توسط Smh (بحث | مشارکت‌ها) (←‏نزول پياپى وحى در غدير[1])
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

نزول پياپى وحى در غدير[۱]

نزول بيش از چهل آيه از قرآن درباره اقدامات پیامبر صلی الله علیه و آله در غدير دليل بر عنايت خاص خداوند به اين برنامه اسلام است. شاخص‏ ترين اين آيات دو آيه Ra bracket.png يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ La bracket.png و آيه Ra bracket.png الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا La bracket.pngاست.

از سوى ديگر نزول بيش از هشتاد آيه در افشاگرى عليه اقدامات منافقین در ايام غدير، از يک سو حاكى از ضمانتِ حفظ و حراست خداوند نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و اجراى مراسم غدير است؛ و از سوى ديگر نشانگر تلاش بى‏ وقفه دشمنان ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در ايام آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله است.

وحيانى بودن گفتمان غدير[۲]

عمده ‏ترين شاخصه گفتمان غدير منشأ و ريشه وحيانى داشتن آن است. به استناد آيه شريفه Ra bracket.png وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ La bracket.pngو آيه Ra bracket.png كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ La bracket.pngهر فعل و گفتارى كه با ياد و نام خدا گره بخورد و براى خدا باشد، همان گونه كه نام خدا ابدى است، آن فعل و گفتار نيز باقى و ابدى خواهد بود. جنس گفتمان غدير نيز چون از جنس الهى و با امضاى خداوند صورت گرفته است، دوام و بقاى آن امرى حتمى و قطعى است. در منابع مختلف به وحيانى بودن گفتمان غدير اشارت رفته است.

از جمله شواهدى كه به آن استناد شده داستان حارث فهری و سنگ آسمانی است. كسى كه در آخرين ساعات از روز سوم از ايام غدير با عده ‏اى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به نصب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اعتراض كرد، و به نص قرآن در سوره معارج از خداوند عذاب خواست! خداوند هم سنگ آسمانى بر سر او زد و هلاک شد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم به اصحابش فرمود: ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى. با اين معجزه بر همگان آشكار شد كه غدير از منبع وحى سرچشمه گرفته و فرمان الهى است.[۳]

پانویس

  1. ژرفاى غدير: ص ۸۴ .
  2. مجموعه مقالات كنگره بين ‏المللى غدير و انسجام اسلامى: ص ۲۶۸ - ۲۹۶.
  3. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۲ - ۱۶۷؛ الطرائف: ص ۱۵۲.