آيه ۱۹ آل عمران و غدیر
مشخصات آیه | |
---|---|
نام سوره | آل عمران |
شماره آیه | ۱۹ |
جزء | ۳ |
محتوای آیه | |
مکان نزول | مدینه |
ترتیل آیه |
آیهای در متن خطبه غدیر
درباره ارتباط آیه ۱۹ سوره آل عمران و غدیر چنین گفته شده است: با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن سه روز نازل شده آياتى هم در ضمن كلام بهصورت اشاره آمده است[۱]
اين آیات ۱۸ مورد هستند كه از جمله اين آنها آيه ۱۹ آل عمران است: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّه فَإِنَّ اللَّه سَرِيعُ الْحِسابِ؛ مسلماً دینِ [واقعی که همه پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا، اسلام است. و اهل کتاب [درباره آن] اختلاف نکردند، مگر پس از آنکه آنان را [نسبت به حقّانیّت آن] آگاهی و دانش آمد، این اختلاف بهخاطر حسد و تجاوز میان خودشان بود؛ و هر کس به آیات خدا کافر شود [بداند که] خدا حسابرسی سریع است .[۲]
آیه در متن خطبه
آیه ۱۹ سوره آل عمران در متن خطبه غدیر در ضبطی از کتاب الیقین باختصاص مولانا علی (علیه السلام) بإمرة المؤمنین چنین درج شده است: «اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ عَلَىَّ انَّ الامامَةَ لِعَلِىٍّ، وَ انَّكَ عِنْدَ بَيانى ذلِكَ وَ نَصْبى ايّاهُ - لِما اكْمَلْتَ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتَ عَلَيْهِمْ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ لَهُمُ الْاسْلامَ ديناً - قُلْتَ»: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ وَ قُلْتَ: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ؛ خدايا، تو بر من اين مطلب را نازل فرمودى كه امامت براى على است. و هنگامى كه اين مطلب را بيان كردم و او را منصوب نمودم، آنگاه كه دين آنان را كامل نمودى و نعمت خود را بر آنان تمام كردى و اسلام را بهعنوان دين آنان راضى شدى، فرمودى: «دين نزد خدا فقط اسلام است» و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمىشود و در آخرت از زيانكاران است .[۳]
موقعيت تاريخى استفاده از آیه
موقعیت تاریخی استفاده از آیه ۱۹ سوره آل عمران چنین ترسیم شده است: پس از بيان حديث غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير و نزول آیه ۳ سوره مائده (آیه اکمال) پيامبر صلى الله عليه و آله در قسمتی از بخش چهارم خطبه غدير براى اينكه ثابت كند دينى جز با ولايت على عليه السلام پذيرفته نيست، دو آيه ديگر از قرآن را شاهد گرفت: يكى آيه ۱۹ سوره آل عمران و ديگرى آیه ۸۵ سوره آل عمران.
انضمام اين دو آيه به آيه اكمال بدان معنى بود كه دين فقط اسلام است و غير اسلام مورد قبول خدا نيست. علاوه بر این، آن دينى كه خدا به نام اسلام پذيرفته آن است كه غدير و ولايت در وجود دارد و جانشينان پيامبرش تا روز قيامت دوازده امام عليهم السلام هستند. اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله نفس راحتى كشيد و خطاب به خداوند عرضه داشت: «خدايا تو را شاهد مى گيرم كه من ابلاغ نمودم».
در چنين شرايطى دو آيه ۱۹ و ۸۵ سوره آل عمران به طور كامل در كلام حضرت اقتباس شده است. معنای این اقتباس این است که آن اسلامى كه غير آن قبول نيست همين اسلام است كه به كمال نهايى رسيده است. بايد توجه داشت كه منظور حضرت نزول آيه اكمال و دو آيه مذكور در اعلان ولايت نمىتواند باشد، زيرا حضرت مى فرمايد: «خدايا هنگام اعلان ولايت اين آيه را ...»، و نمىفرمايد: «اين دو يا سه آيه را ...» در حالى كه در عربى مراعات يک و دو و جمع در افعال و ضماير ضرورى است. بنابراين آيه نازلشده همان آيه اول (آیه اکمال) است و آيه ۱۹ و ۸۵ آل عمران دنباله كلام حضرت بهصورت تضمين آمده است. در قرآن نيز اين سه آيه در كنار هم نيست تا كلمه «اسلام» در آيه دوم ارتباط با همان كلمه در آيه اول داشته باشد.
همچنین، طبق متن كتاب اليقين در اين قسمت خطبه، دو آيه ۱۹ و ۸۵ آل عمران مطرح شده، ولى تصريح به نزول آن در غدير نشده است؛ بلكه بهعنوان «قُلْتَ» يعنى: «چنين فرمودهاى» به آن اشاره شده است. گذشته از اين، در اكثر نسخهها با اين عبارت ثبت نشده است.[۴]
موقعيت قرآنى آیه
درباره موقعیت قرآنی آیه ۱۹ سوره آل عمران چنین گفته شده است: از نظر معنایی از آيه ۱۹ سوره آل عمران تا آيه ۸۵ مشتقات واژه «اسلام» هفت بار تكرار شده است. در این آیات نشان داده می شود که برنامه تمام انبیاء الهی اسلام بوده و همه انبيا آنان مُبشّر و مبلّغ آن بودهاند. اسلام تنها دين الهى است که با آنكه اصل آن يكى و صورت كامل آن نزد خداوند است، ولى معارف آن تدریجی بيان شده تا روزى كه كمال نهايى آن و بستهشدن پرونده آن اعلام شد. آن روز آيه ۳ سوره مائده بهصراحت اکمال دین و اتمام این روند تکامل تدریجی را اعلام کرد.
در روز غدیر كه دين كامل بر مردم عرضه شده، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آيه ۸۵ سوره آل عمران را در خطبه غدير تفسير نموده و اسلام را تنها دین نزد خداوند دانست که غیر آن از کسی پذیرفته نمیشود.
اين تفسير از پیامبر در اين موقعيت خاص، سه نتيجه بزرگ براى مسلمانان داشت که در همان حال از بزرگترين اتمام حجتهاى آن حضرت بهشمار میآید:
- نتيجه اول اينكه اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول است.
- نتيجه دوم اينكه اسلام بهمعناى تسليم واقعى است.
- نتيجه سوم اينكه دعوت همه انبياء به اسلام و ولايت بوده است.[۵]
تحليل اعتقادى موقعیت قرآنی آیه
نتایج سهگانهای که از موقعیت قرآنی آیه ۱۹ سوره آل عمران بهدست داده شده چنین تحلیل اعتقادی شده است:
تحليل اول: اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول
با توجه به اينكه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله واژه «اسلام» يک بار در آخر جمله قبلى «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» و يک بار در آغاز اين جمله «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» بهكار رفته، از نظر قواعد سخن هر دو به يک معناست و هر مطلبى درباره دومى گفته شود درباره اولى نيز صادق خواهد بود. اكنون كه معناى اسلام در جمله قبل، اسلام كامل با ولايت اهل بيت عليهم السلام و پذيرش صاحب اختيارى آنان در دنيا و آخرت است و اسلام بدون ولايت ناقص است، سؤال اين است كه آيا خداوند اسلام ناقص را مىپذيرد؟
از تکیه پيامبر صلى الله عليه و آله به اين آيه معلوم میشود كه اسلام ناقص نزد خداوند پذيرفته نيست و پذيرنده اسلامِ ناقص در حكم غيرِ مسلمان است، چرا كه خداوند با آوردن حرف «لَنْ» (هرگز) كه در عربى براى نفى ابدى به کار میرود، اسلام ناقص را رد كرده و با عبارت «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»: «هرگز از او پذيرفته نمىشود»، كه راه هر گونه احتمال را مسدود نموده است. استفاده از كلمه «يَبْتَغِ» بهمعناى «دنبال چيزى بودن» و «در طلب و جستوجو براى انتخاب چيزى بودن»، اين مفهوم را محكمتر مىكند؛ يعنى پس از آنكه همه انبياء عليهم السلام براى استحکام اركان اسلام زحمت كشيدند و خاتم نبوت ۲۳ سال تلاش نمود تا اين دين پس از يک مسير ششهزارساله به كمال خود برسد، اگر كسى در پى دينِ ديگرى يا همين دين بهصورت ناقص آن باشد، خدا و رسولانش را مسخره کرده و نوعی کفر به دین الهی ورزیده است.
جمله ديگرى كه گوياى اين موضوع اعتقادى است دنباله آيه با عبارت «وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» است: «خاسِر» بهمعناى «زيانكار» كسى است كه تلاش کرده، ولى هنگام نتيجه مىبيند نهتنها سودى نبرده بلكه اين سعى او ضرر بیشتر برای او آورده است. در جايى كه خداوند تعالى فرموده است: «قسم به عزت و جلال و جود و مجد و قدرتم بر خلقم، ايمان به خود و به اينكه تو پيامبرى را قبول نمىكنم، مگر با ولايت على»،[۶] نتيجهاش اين است كه مىفرمايد: «اگر بندهاى بين ركن و مقام مرا بخواند و اين عبادت را از روزى كه آسمان و زمين را خلق كردهام آغاز كرده و ادامه داده باشد، ولى مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت على را قبول ندارد، او را با صورت در جهنم مىاندازم».[۷]
تحليل اعتقادى دوم: اسلام يعنى تسليم واقعى
معناى اشتقاقى كلمه «اسلام» از يک سو، و واژه هاى به كار رفته از مشتقات اين كلمه از آيه ۱۹ تا ۸۵ سوره آل عمران از سوى ديگر، ما را به اين نقطه سوق مى دهد كه «اسلام».
يعنى: «تسليم در برابر آنچه خدا مى فرمايد». در آيه ۲۰ مى فرمايد: أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للَّه ، و در آيه ۸۳ مى فرمايد: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ، و در آيه ۸۴ مى فرمايد: وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ .
در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده است. از جمله امام صادق علیه السلام مى فرمايد: «الاسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ وَ التَّسْليمُ هُوَ الاسْلامُ»
يعنى: اسلام همان تسليم است و تسليم همان اسلام است. هر كس سر تسليم فرود آورد اسلام را پذيرفته است، و هر كس سر تسليم فرود نياورد اسلام ندارد.[۸]
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
ايمان قلبى همان تسليم در برابر پروردگار است. هر كس امور را به مالک آن تسليم نمايد از دستور او تكبر نمى ورزد، همان گونه كه ابليس از سجود بر آدم تكبر ورزيد.
اكثر امتها از طاعت پيامبرانشان تكبر ورزيدند و در نتيجه توحيد برايشان نفعى نداشت، همان گونه كه آن سجده هاى طولانى براى ابليس فايده اى نداشت.[۹]
زير بناى اصلى دينِ سقيفه و مرامى كه براى مردم بنيان گذارى نمودند، بر تسليم نبودن در برابر پروردگار و مخالفت با خداوند و اختراع دستورى در برابر فرامين الهى است، و آنچه در آن ديده نمى شود تسليم در برابر پروردگار است.
نقطه آغاز آن مخالفت با انتخاب زيباى خداوند در امامت و خلافت است كه با اقرار به اعلان ولايت و امامت على عليه السلام از سوى خدا و رسول، چه در غدير و چه قبل و بعد از آن، عمداً سراغ ديگرى رفته و مى روند؛ و در اين مخالفت چنان لجاجت نشان مى دهند كه دشمن على عليه السلام را به جاى او مى گذارند.
آنگاه اين تسليم نبودن گسترش مى يابد و وارد فرامين و احكام الهى مى شود و علناً گفته مى شود كه خدا چنين گفته و ما چنين مى گوييم.[۱۰]
بنابر اين مى توان نتيجه گرفت كه اگر «اسلام» تسليم در برابر فرمان خداست، در دين سقيفه تسليمى وجود ندارد و بنابراين اسلامى وجود ندارد.
دين ديگرى است كه ارتباطى با إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ ندارد. همان دينى است كه خداوند مى فرمايد:
وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً ، و اين گونه اسلامى در آنان وجود ندارد تا بخواهيم ثابت كنيم از آن اسلام دست كشيده اند.
تحليل اعتقادى سوم: دعوت همه انبياء عليهم السلام به اسلام و ولايت
دين خدا يكى است و انبياى الهى حامل يک پيام از سوى خداوند بوده اند. اين پايه اعتقادى را از همين آيات سوره آل عمران با تفسير غديرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله به خوبى مى توان دريافت، همان گونه كه احاديث بسيارى در اين زمينه وارد شده است.
در آيه ۱۸ مى فرمايد: «اصلاً دين نزد خدا يكى بيشتر نيست». به دنبال اين صراحت، علتِ اختلاف اديان الهى و اعتقاداتِ متفاوت و متباين آنها را ساخته و پرداخته سردمداران جاهلى مى داند كه دست به چنين جنايتى زده اند، حتى خود حضرت موسى و عيسى عليهما السلام در حيات خود آثار كفر را در قوم خود ديدند، چنانكه در آيه ۵۲ بدان اشاره مى كند.
آيه ۶۷ در يک عبارت پرمحتوا به صراحت نزديک تر مى شود و با استفاده از اين نكته كه همه اديان حضرت ابراهیم علیه السلام را قبول دارند اعلام مى فرمايد كه اگر همه او را قبول دارند بايد بدانند كه آن حضرت نه يهودى بوده و نه مسيحى، بلكه دين او اسلام بوده است.
در آيه ۸۱ تصريح به اينكه دين همه پيامبران عليهم السلام اسلام است بيشتر مى شود تا اين درجه كه از انبياء عليهم السلام پيمان گرفته شده كه پيامبرى خواهد آمد كه گفته هاى او با شما مطابق و «مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» است، و نتيجه گرفته كه به او ايمان آوريد و او را يارى كنيد، و از آنان بر اين مهم اقرار گرفته و آنان پيمان را پذيرفته اند و خدا بر اين پيمان شاهد گرفته است.
آنگاه در آيه ۸۴ انبياء عليهم السلام را با نامشان به ميان مى آورد و اسلام را چنين معنى مى كند كه «به آنچه بر پيامبر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان نازل شده ايمان مى آوريم».
خداوند متعال به اين هم اكتفا نكرده و تصريح كرده كه لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ
يعنى:«بين هيچ يک از پيامبران فرقى قائل نمى شويم و اختلافى بين آنان نمى دانيم»، و در نهايت امضاى «مسلمان بودن» را بر چنين دينى داده و فرموده: وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ .
مسير اين آيات كه اتحاد همه پيامبران بر اسلام را به صراحت اعلام كرده، وقتى مى رسد به آيه ۸۵ كه غير اسلام را نزد خدا مردود مى داند، و پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير اسلامِ مورد قبول دينى را معرفى مى كند كه ولايت اهل بيت عليهم السلام اصل آن است و بدون آن رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً تحقق نيافته، از اين مجموعه نتيجه گرفته مى شود كه همه انبياء عليهم السلام به ولايت على عليه السلام دعوت كرده اند و همه اين پيمان را بر امت هاى خويش عرضه كرده اند.
اعتقادى كه خداوند در روز «الست» از مردم پيمان گرفت و آن دينى كه فطرت دست نخورده و پاک بشر بدان سو مى رود، اسلام با ولايت اهل بيت عليهم السلام است، و از همين ريشه است كه دين نزد خدا فقط اسلام است و همه انبياء عليهم السلام چنين دينى را بر مردم عرضه كرده اند.
امام صادق علیه السلام درباره آيه فِطْرَتَ اللَّه الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها مى فرمايد:
آن فطرتى كه خداوند مردم را بر آن خلق فرموده اين است: توحيد، محمد رسول اللَّه، على اميرالمؤمنين.[۱۱]
امام باقر علیه السلام درباره آيه أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى [۱۲] مى فرمايد:
آنگاه كه خداوند عز و جل از بنى آدم پيمان گرفت و آنان را شاهد بر خود قرار داد، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آيا محمد پيامبر من نيست؟ و آيا على اميرالمؤمنين نيست؟[۱۳]
درباره اينكه انبياء عليهم السلام براى ولايت اهل بيت عليهم السلام با خدا پيمان بسته اند و در پى نصرت آنان بوده اند، احاديث بسيارى وارد شده است. ذيلاً به چند مورد اشاره مى گردد:
پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«مَا تَنَبَّأَ نَبِيٌّ قَطُّ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ وَ الْإِقْرَارِ لَنَا بِالْوَلَايَةِ وَ لَا اسْتَأْهَلَ خَلْقٌ مِنَ اللَّهِ النَّظَرَ إِلَيْهِ إِلَّا بِالْعُبُودِيَّةِ لَهُ وَ الْإِقْرَارِ لِعَلِيٍّ بَعْدِي» ؛ «هيچ پيامبرى به نبوت نرسيد مگر با معرفت او و اقرارش به ولايت، و هيچ خلقى سزاوار نظر رحمت خداوند نشد مگر با بندگى در برابر او و اقرار به ولايت على بعد از من.»[۱۴]
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
خداوند هيچ نبى و رسولى را نفرستاد مگر آنكه از آنان براى نبوت محمد و امامت على پيمان گرفت.[۱۵]
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
يا على، خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه او را به ولايت تو فرا خوانده است ... .[۱۶]
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداوند هر پيامبرى را - از آدم تا آخر پيامبران - مبعوث فرموده، به دنيا بازخواهند گشت و پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام را يارى خواهند نمود.[۱۷]
در شب معراج خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد از انبيا عليهم السلام بپرسد كه به چه چيزى شهادت مى دهند؟ پيامبران در پاسخ حضرت گفتند: شهادت مى دهيم كه خدايى جز اللَّه نيست، يكتاست و شريک ندارد؛ و تو رسول خدايى، و على اميرالمؤمنين و وصى توست ... . و شهادت مى دهيم كه تو پيامبر خدا و سيد انبيايى و على بن ابى طالب سيد وصيين است. بر اين شهادت از ما پيمان گرفته شده است.[۱۸]
در پى اين پيمان، روايات بسيارى داريم كه انبيا عليهم السلام امتهاى خود را به ولايت اهل بيت عليهم السلام دعوت كرده اند:
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند دائماً در امّت هايى كه پيامبرى بر آنان فرستاده شد با على اتمام حجت مى كرد، و هر كس در آن امتها نسبت به على معرفت بيشترى داشت صاحب درجه والاترى نزد خداوند بود.[۱۹]
امام صادق عليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداى عز و جل است، كه هيچ پيامبرى جز با آن مبعوث نشده است.[۲۰]
امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند هيچ پيامبرى مبعوث نفرموده مگر براى ولايت ما و بيزارى و برائت از دشمنان ما.[۲۱]
امام هادى عليه السلام فرمود: خداوند مبعوث نفرموده محمد و پيامبران قبل از او را مگر به دين حنيف ... ، و ولايت.[۲۲]
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: اگر خداوند نمى خواست حق ما را ظاهر كند پيامبران را به عنوان مبشر و منذر براى مردم نمى فرستاد.[۲۳]
امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ نبيّى به نبوت نرسيد و هيچ پيامبرى فرستاده نشد مگر براى ولايت ما و فضيلت ما بر غير ما.[۲۴]
امام رضا علیه السلام فرمود: ولايت على در كتاب هاى همه پيامبران آمده است، و خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با نبوت محمد و وصايت على.[۲۵]
اين سه نتيجه كه تاكنون ذكر شد ثمره تفسيرى است كه پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه و آله در خطابه غدير درباره آيه وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فرموده و اين چنين حجت را بر همگان تمام نموده است.
پانویس
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۹۳.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ الیقین، ص۳۵۲.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۴۹-۱۵۱.
- ↑ اليقين: ص ۲۹۰. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۳۹۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷.
- ↑ بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۲۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۷۴.
- ↑ نمونه هاى اين مطلب را در بدعت هاى عمر مىتوان ديد كه به او تذكر مى دادند صريح قرآن و گفتار و عمل پيامبر صلى الله عليه و آله بر خلاف سخن توست، و او باز به كار خود ادامه مى داد! و مردم هم مى ديدند و مى پذيرفتند!!
- ↑ اليقين، ص ۴۳۱،۱۸۸.
- ↑ اعراف / ۱۷۲.
- ↑ اليقين، ص ۲۳۵ ،۲۳۱ ،۲۲۲.
- ↑ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲، ص ۸۵۹.
- ↑ تأويل الآيات، ص ۱۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۰. المحتضر: ص ۱۱۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۵ ص ۲۳۷ و ج ۱۱ ص ۲۵ و ج ۵۳ ص ۵۰ .
- ↑ اليقين: ص ۴۰۶،۲۹۵.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۸۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱ و ج ۹۷ ص ۲۶۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۳۰ ح ۵۱ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۳۱۶.
- ↑ الخرائج والجرائح: ج ۱ ص ۴۴۹. بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۸۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱.
- ↑ تأويل الآيات: ص ۸۴ .
منابع
- غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
- الیقین باختصاص مولانا علی (علیه السلام) بإمرة المؤمنین؛ علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: محمدباقر انصاری و محمدصادق انصاری، بیروت: دارالعلوم، ۱۴۱۰ق.