آیه ۳ مائده و غدیر
آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»[۱]
از جمله مهمترين و مشهورترين آيات غدير كه در اثناء خطبه غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه است:
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»:
«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
در اوج حساس ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى طالب عليه السلام بر فراز دست پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشت و آن حضرت از بالاى منبر غدير على عليه السلام را به جهانيان نشان مى داد و معرفى مى كرد، اين آيه نازل شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش ولايت دوازده امام عليهم السلام باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد: خدايا ! تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.
تحليل اعتقادى
با توجه به اينكه آيه «بَلِّغْ» به عنوان آغاز غدير، و اين آيه «إكمال» به عنوان پايان غدير، مهمترين آيات مربوط به آن محسوب مى شوند؛ لذا همان گونه كه آيه «بَلِّغْ» مفصلاً مورد بررسى قرار گرفت، از آيه «اكمال» نيز در چهار قسمت به تفصيل سخن گفته خواهد شد:
زمان و مكان نزول آيه اكمال
جزئيات ماجراى نزول آيه اكمال
تفسير آيه اكمال
تحليلى بر آيه اكمال
الف) زمان و مكان نزول آيه اكمال
شكى نيست كه اين آيه در روز هيجدهم ذى الحجه سال دهم هجرت در منطقه غدير خم پس از اعلان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از فراز منبر غدير نازل شده است. اكثر رواياتى كه در شأن نزول و تفسير اين آيه وارد شده زمان و مكان آن يعنى روز غدير و منطقه غدير را ذكر كرده اند، و حتى در بعضى روايات نام «غدير» نشانگر زمان و مكان آن با يک كلمه است.
عباراتى هم با دقت بيشترى زمان و مكان نزول آن را تعيين كرده است. اكنون متون مربوط به تعيين زمان و مكان نزول آيه اكمال را مى آوريم.
در بعضى روايات زمان آن روز غدير پس از منصوب كردن اميرالمؤمنين عليه السلام ياد شده است:
۱. امام رضا علیه السلام در حالى كه فضايل روز غدير را بيان مى كرد فرمود: وَ فى هذَا الْيَوْمِ انْزِلَتْ هذِهِ الْآيَةِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۲]: در اين روز آيه نازل شد: ... .
۲. اميرالمؤمنين عليه السلام داستان غدير را ذكر كرد تا فرمود: فَأَنْزَلَ اللَّه تَعالى ذِكْرُهُ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...»[۳]: سپس خدا اين آيه را نازل كرد.
۳. امام صادق عليه السلام نيز واقعه غدير را ذكر كرد تا فرمود: وَ نَزَلَ جَبْرَئيلُ بِقَوْلِ اللَّه عَزَّوَجَلَ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...»[۴]: پس جبرئيل كلام خداوند عزوجل را نازل كرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...».
در روايات ديگرى نزول آيه بر فراز منبر و پس از «من كنت مولاه...» ذكر شده است:
۱. ابوسعيد خدرى كه در غدير حاضر بوده مى گويد: فَلَمْ يَنْزِلْ حَتّى نَزَلَتْ هذِهِ الْآيَةُ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...»: هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله از منبر پايين نيامده بود كه اين آيه نازل شد.[۵]
۲. پيامبر صلى الله عليه و آله در متن خطبه دقيقاً بعد از آنكه على عليه السلام را بر فراز دست خويش بلند كرد و او را معرفى نمود چنين فرمود: اللهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»: خدايا تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت او را در اين روز، درباره او اين آيه را نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ...».[۶]
در يک روايت هم «يوم الولاية» ذكر شده كه اميرالمؤمنين عليه السلام كيفيت نزول آيه را بيان مى كند و مى فرمايد:
اذْ يَقُولُ يَوْمَ الْوِلايَةِ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله: يا مُحَمَّدُ، اخْبِرْهُمْ انِّى الْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَيْهِمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَهُمُ الاسْلامَ ديناً: خداوند در روز ولايت به محمد صلى الله عليه و آله فرمود: اى محمد، به مردم خبر ده كه من امروز دينم را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم.[۷]
در روايت ديگرى زمان و مكان با يک عبارت بيان شده كه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار مى گويند: وَ اللَّه ما بَرِحْنَا الْعَرْصَةَ حَتّى نَزَلَتْ هذِهِ الْآيَةُ: به خدا قسم، از آن عرصه تكان نخورده بوديم كه اين آيه نازل شد.[۸]
در اين عبارت دو ظرافت ادبى و دقت تاريخى وجود دارد: يكى كلمه «عرصه» كه معناى كلى به اقتضاى سياق جمله پيدا مى كند مثل «صحنه»، «زمينه» و امثال آن.
ديگرى كلمه «ما بَرِحْنا» است كه در اينجا به صورت افعال تامّه است - نه افعال ناقصه - و معنايش نظير كلام فرزند حضرت يعقوب عليه السلام است كه در قرآن آمده: «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِى أَبِى»: «من هرگز از زمين تكان نمى خورم تا پدرم اجازه دهد».
در اينجا هم تركيب «ما بَرِحْنَا الْعَرْصَةَ» به اين معناست كه «هنوز از جايمان حركت نكرده بوديم» و يا «هنوز صحنه اعلام ولايت بر پا بود و كسى از جايش تكان نخورده كه آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ ...» نازل شد.
از مجموع روايات به طور روشن استفاده مى شود كه نزول اين آيه در روز غدير بوده، و مى توان اذعان داشت كه پس از اعلان ولايت بر فراز منبر غدير جبرئيل اين آيه را از جانب خدا آورده كه مهر تأييدى بر انجام رسالت «بَلِّغْ» در آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» باشد.
سه نكته جالب درباره زمان و مكان آيه اكمال
در زمينه زمان و مكان نزول آيه اكمال سه نكته جالب قابل ذكر است:
نكته اول: آن روزى كه دين كامل شد
كلمه «اليوم» در آيه به تنهايى نشانگر زمان خاصى براى اين آيه است، زيرا «الف و لام» در چنين مواردى «الف و لامِ عهد» خوانده مى شود و به معناى روزى معهود بين مخاطِب و مخاطَب تلقى مى شود، و از همين جاست كه كلمه «اليوم» در زبان عربى به صورت يک اصطلاح به معناى «امروز» در آمده است.
آنچه به اهميت كلمه «اليوم» مى افزايد جمله پشت سر آن است كه خبر از كامل شدن دين را مى دهد. اين تركيب خاص هر شنونده اى را به خود جلب مى كند كه اين كدامين روز است كه خداوند به حد كمال رسيدن دين را در آن اعلام مى فرمايد و در آن چه مسئله مهمى اعلام شده كه باعث كمال دين شده است؟
همان گونه كه يهوديان به عمر گفتند: لَوْ عَلَيْنا نَزَلَتْ هذِهِ الْآيَةِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» وَ نَعْلَمُ الْيَوْمَ الَّذى انْزِلَتْ فيهِ، لاَتَّخَذْناهُ عيداً: اگر اين آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...» بر ما يهوديان نازل شده بود و روز دقيق نازل شدن آن را مى دانستيم، آن روز را عيد مى گرفتيم.[۹]
وقتى معلوم شود «اليوم امروز» همان روز غدير است و آن خبر خاص كه در آن روز اتفاق افتاده اعلام ولايت است، اهميت ثبت قرآنى اين مسئله كه براى نسل هاى آينده مسلمانان به يادگار گذاشته شده معلوم خواهد شد و غدير را به ابديت قرآن پيوند خواهد داد.
نكته دوم: نزول آيه هنگام سخنرانى
نازل شدن آيه اكمال در هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول سخنرانى بوده هيچ مشكلى ندارد، زيرا وحى بر قلب آن حضرت نازل شده و دريافت آن در حين گفتار ممكن است و اين گونه نبوده كه هميشه در هنگام وحى حضرت سكوت كند و آرام بگيرد، بلكه به تناسب موقعيتها و لزوم اعلان آيهاى درباره آن وحى نازل مىشده و قلب و روح پيامبر صلى الله عليه و آله پر ظرفيت تر از آن است كه نتواند در حين كارى وحى را دريافت كند.
از سوى ديگر موقعيت كمال دين هنگامى است كه على عليه السلام معرفى شود، و لذا به محض بلند كردن آن حضرت بر فراز منبر و اعلان ولايت او دقيق ترين زمانى فرا مىرسد كه بايد چنين آيه اى نازل شود.
بنابراين دليلى ندارد كه بخواهيم نزول اين آيه را به قبل از سخنرانى يا بعد از آن موكول كنيم كه وقت شيرين آن نباشد. كلام پيامبر صلى الله عليه و آله هم دقيقاً آن لحظه را در خطبه غدير تعيين كرد؛ آنجا كه پس از معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام بر سر دست مبارك فرمود:
اللهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: خدايا، تو اين آيه را درباره وليّت على نازل كردى هنگامى كه ولايت او تبيين شد و در اين روز او را منصوب فرمودى.[۱۰]
اگر هم كسى معتقد باشد كه وحى حتماً بايد در حال آرامش و سكوت باشد، بايد اين گونه در نظر بگيريم كه اين آيه قبل از خطبه بر آن حضرت نازل شده و اعلام نزول آن در خطبه بوده است.
در اين صورت مجموعه برنامه سخنرانى از طرف خدا و رسولش اين گونه آماده شده كه اين آيه قرآن شأن نزولش هنگامى است كه اين رسالت به انجام برسد، اگر چه اصل نزول آن از قبل باشد.
شايد مؤيد اين مطلب را بتوان اين نكته قرار داد كه حضرت اين آيه را سه بار تلاوت فرمود، در حالى كه نزول آن يك بار بوده است؛ به اين معنى كه در هنگام اعلام يک آيه با در نظر گرفتن موقعيت، هر اندازه صلاح باشد ممكن است تكرار شود و اين ارتباطى به اصل نزول آيه ندارد.
نكته سوم: نكته انحرافى در روايت اهل سنت
درباره زمان و مكان نزول آيه در روايات اهل سنت يک نقطه انحرافى به چشم مى خورد، و آن اينكه در رواياتى نزول اين آيه را در روز عرفه و در عرفات ذكر كرده اند. جالب است كه اكثر اين روايات به نزول مسئله ولايت در آنجا اعتراف كرده اند و فقط زمان و مكان آن را تغيير داده اند. در حل اين نقطه شبههناک دو پاسخ وجود دارد:
پاسخ اول: اشتباه در قرائت «عَرَّفَهُ»
در روايات عبارت «يوم عرفه» آمده كه اين عبارت يا اشتباهاً و يا عمداً معناى نادرستى پيدا كرده كه به قرائت غلط آن باز مى گردد.
اين عبارت را دو گونه مى توان خواند: «يَوْمُ عَرَفة» و «يَوْمٌ عَرَّفَهُ» كه معناى اولى «روز عَرَفه» و معناى دومى «روزى كه او را معرفى كرد» مى شود.
در روايت اصلى معناى دوم منظور بوده كه در روز معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام براى ولايت آيه اكمال نازل شده است، ولى چون اعراب و حركات و حتى نقطه گذارى در كتاب هاى قديم مرسوم نبوده، عدهاى اشتباهاً و عده اى با كششِ انحراف ذاتى به احتمال اول كشيده شده اند كه «روز عرفه» است.
اين احتمال هم وجود دارد كه منشأ اشتباه رواياتى باشد كه در عرفه پيش بينى نزول اين آيه براى پيامبر صلى الله عليه و آله را ذكر مى كند، كه بعضى اشتباهاً آن را روز نزول آيه خيال كرده اند. روايت چنين است:
فَلَمّا وَقَفَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله بِالْمَوْقِفِ، اتاهُ جَبْرَئيلُ عَنِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فَقالَ: انَّهُ قَدْ دَنا اجَلُكَ ... . فَاقِمْهُ لِلنّاسِ عَلَماً ... ، فَانّى لَمْ اقْبِضْ نَبِيّاً مِنَ الانْبِياءِ الّا بَعْدَ كَمالِ دينى وَ اتْمامِ نِعْمَتى بِوِلايَةِ اوْلِيائى وَ مُعاداةِ اعْدائى. وَ ذلِكَ كَمالُ تَوْحيدى وَ اتْمامُ نِعْمَتى عَلى خَلْقى ... . فَ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...»:
وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله در موقف (عرفات) وقوف داشت جبرئيل از طرف خدا نزد حضرت آمد و گفت: اجل تو نزديک شده ... . پس على را براى مردم به عنوان عَلَم و نشانه بپادار ... ، كه من پيامبرى از پيامبرانم را قبض روح نكرده ام مگر بعد از كمال دينم و اتمام نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى با دشمنانم. و اين كمال توحيد من و تكميل نعمتم بر خلقم است ... . پس «امروز دين شما را كامل كردم...».[۱۱]
دليل اين اشتباه آن است كه بعد از اين فراز در همين روايت آغاز مراحل نزول آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» را بيان مى كند كه حضرت از شر قوم خود از ابلاغ اين پيام طلب معذوريت كرد، و پس از تأكيد امر الهى درخواست حفظ و عصمت نمود و پذيرفته شد؛ و سپس خطبه مفصل غدير را ذكر مى كند كه در متن آن نزول آيه پس از ابلاغ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» به صراحت ذكر شده است. بنابراين معلوم مى شود آنچه در اول اين روايت آمده به معناى پيش بينى نزول آيه است نه اصل نزول آن.
پاسخ دوم: هدف از تحريف در تاريخ آيه
مؤسس اين شبهه در برابر انبوه رواياتى كه نزول آيه را در روز غدير ثابت مى كند شخص عمر بن الخطاب است. جالب است كه بدانيد اين اقدام عمر در برابر آيه اكمال سابقه دارد و جنبه انحرافى ديگرى نيز در اين ماجرا به چشم مىخورد و پيداست كه مؤسس سقيفه از همه بيشتر اهميت آن را دريافته كه اين گونه دست به تحريف لفظى و معنوى آن زده است. متن ماجرا چنين است:
يهوديان به عمر گفتند: اگر اين آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» بر ما يهوديان نازل شده بود و ما روزى را كه در آن نازل شده مى دانستيم، آن روز را عيد مى گرفتيم. عمر گفت: خدا را شكر كه آن را براى ما عيد قرار داده است. من مى دانم در چه روزى نازل شده است؛ در روز عرفه نازل شده و خدا اين امر را كامل كرده، و از اين آيه دانستيم كه مسئله از اين پس رو به نقصان خواهد گذاشت.[۱۲]
در اين قطعه تاريخى مى بيينيم عمر از يک سو نزول آيه را در روز عرفه گفته، و اين در پاسخ يهوديان است كه خوب مى دانسته اند اين آيه در چه روزى نازل شده و در واقع براى اثبات غاصب بودن او و ريشخند بر او اين مسئله را مطرح كرده اند.
او در واقع با تعيين روز عرفه از سؤال هاى بعدى فرار كرده است كه اگر در روز غدير بوده چگونه خدا در آن روز دين را تكميل كرده است؟
از سوى ديگر عمر مفهوم «كمال دين» را به انحراف كشانده است. در همه جاى عالم مردم در هر علمى و فضيلتى در صدد كمال بيشتر و بعد از رسيدن به كمالى براى تكامل بيشتر هستند، و اگر مانعى ايجاد نشده باشد هيچ كس و هيچ جامعه اى از كمال به نقص نازل نمى شود.
در حالى كه عمر با افكار شومى كه در سر پرورانده به صراحت مى گويد: «ما از اين كامل شدن فهميديم كه مسئله از اين پس رو به نقصان خواهد گذاشت»!
سابقه عمر با اين آيه قبل از سؤال يهوديان است و باز مى گردد به روز غدير كه وقتى اين آيه نازل شد عمر گريه كرد!! پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: براى چه گريه مى كنى؟ گفت: «ابْكانى انّا كُنّا فى زِيادَةٍ مِنْ دينِنا، فَامّا اذْ كَمُلَ فَانَّهُ لَمْ يَكْمِلْ شَىْءٌ قَطُّ الا نَقَصَ: مرا به گريه واداشت اينكه ما دائماً در حال پيشرفت و تعالى در دينمان بوديم، ولى اكنون كه كامل شده هيچ چيزى كامل نمى شود مگر آنكه رو به نقصان مى گذارد»!!![۱۳]
اين پيش بينى عمر نيست مگر آتشى كه در دل او از ولايت على بن ابى طالب عليه السلام بر پا شده است. او به جاى آنكه اين كمال را آغاز راه تكامل ملت اسلام بداند، در صدد شكستن آن است و آن را آغاز عقب گرد و تنازل و سير قهقرايى مى داند.
البته كه در فرهنگ سقيفه هدف باز گرداندن مردم به جاهليت بود و به صورت همه جانبه در راه آن سرمايه گذارى شد و تا امروز سير قهقرايى آن ادامه دارد و در طول تاريخ وقايع تلخ اين عقبگرد ثبت شده است.
ب) كيفيت نزول آيه اكمال
داستان نازل شدن آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» به خاطر اهميت آن به چهار مرحله باز مى گردد: اعلام قبل از نزول آيه، نزول آيه بر پيامبر صلى الله عليه و آله، اعلام آيه به مردم، مطالب بعد از نزول آيه.
مرحله اول: اعلام قبل از نزول آيه
در عرفات كه آغاز اعمال حج از وقوف در آنجاست اولين خبر درباره در راه بودن چنين آيه اى براى پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. اين خبر ضمن مجموعه دستوراتى بود كه براى آماده سازى مراسم غدير داده شد، كه فرازهايى از آن چنين است:
يا مُحَمَّدُ، ... فَاعْهَدْ عَهْدَكَ وَ قَدِّمْ وَصِيَّتَكَ وَ اعْهَدْ الى ما عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ و ... . فَسَلِّمْها الى وَصِيِّكَ ...، عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ، فَاقِمْهُ لِلنّاسِ عَلَماً ... . فَانّى لَمْ اقْبِضْ نَبِيّاً الا بَعْدَ اكْمالِ دينى وَ اتْمامِ نِعْمَتى بِوِلايَةِ اوْلِيائى وَ مُعاداةِ اعْدائى، وَ ذلِكَ كَمالُ تَوْحيدى وَ دينى وَ اتْمامُ نِعْمَتى عَلى خَلْقى بِاتِّباعِ وَلِيّى ... . فَ »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« بِوَلِيّى وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ. عَلِىٌّ عَبْدى ... . فَاقِمْ يا مُحَمَّدُ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ ... :
اى محمد، ... سفارشات خود را بنما و وصيت خود را آماده كن و آنچه از علم و ... . نزد توست به وصى خود ... . على بن ابى طالب بسپار و او را به عنوان علامت و نشانه براى مردم منصوب كن ... ، چرا كه من پيامبرى را قبض روح نكردهام مگر بعد از كمال دينم و تكميل نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم، و اين كمال توحيد من و دين من و تكميل نعمت من بر خلقم با پيروى از وليم است ... . پس »در چنين روزى دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما كامل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم« به وسيله وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى يعنى على بنده ام ... . پس اى محمد، على را به عنوان علامتى منصوب كن و از آنان بيعت بگير ... .[۱۴]
در اين فراز عين آيه اكمال آمده ولى به صورت اقتباس در كلام است، يعنى وقتى چنين برنامه هايى انجام شود آن وقت است كه دين كامل شده و نعمت تمام گشته است، و اين شكل از كلام به معناى اخبار از آينده اى است كه تابلوى «كمال دين و تمام نعمت» بر پيشانى آن خواهد درخشيد.
مرحله دوم: نزول آيه بر پيامبر صلى الله عليه و آله
جبرئيل اين آيه را با دستور اكيدى درباره اعلان آن به امت آورد، در حالى كه طبعاً همه آيات براى اعلان به امت بر آن حضرت نازل مى شود؛ و در پى آن معناى كمال دين را ضميمه كرد كه اين آخرين دستور الهى و مُقدَّم بر دستورات ديگر است. در اين باره دو روايت داريم:
۱. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: اذْ يَقُولُ (الله) يَوْمَ الْوِلايَةِ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله: يا مُحَمَّدُ، اخْبِرْهُمْ انِّى الْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَيْهِمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَهُمُ الاسْلامَ ديناً: آنجا كه خداوند در روز ولايت به محمد صلى الله عليه و آله فرمود: اى محمد، به آنان خبر ده كه من امروز دين آنان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تكميل نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم.[۱۵]
۲. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اتاهُ جَبْرَئيلُ عليه السلام فَقالَ لَهُ: يا مُحَمَّدُ، انَّ اللَّه يُقْرِؤُكَ السَّلامَ وَ يَقُولُ لَكَ: قُلْ لامَّتِكَ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ - بِوِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ - وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، وَ لَسْتُ انْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هذا. قَدْ انْزَلْتُ الَيْكُمْ الصَّلاةَ وَ الزَّكاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِىَ الْخامِسَةَ، وَ لَسْتُ اقْبَلُ هذِهِ الارْبَعَةَ الا بِها:
جبرئيل نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: به امتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» و بعد از اين چيزى بر شما نازل نمى كنم. نماز و زكات و روزه و حج را بر شما نازل كردم و اين ولايت پنجمى است، و آن چهار تا را بدون ولايت قبول نمى كنم».[۱۶]
مرحله سوم: اعلام آيه به مردم
به محض نزول آيه پيامبر صلى الله عليه و آله خبر آن را چنين به اطلاع مردم رساند: اللهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»: خدايا تو هنگامى كه ولايت على تبيين شد و او را در اين روز منصوب فرمودى اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...».[۱۷]
و در روايتى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله متن آيه را سه بار تكرار فرمود.
مرحله چهارم: مطالب بعد از نزول آيه
بعد از نزول آيه اكمال پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكْبَرُ عَلى اكْمالِ الدّينِ وَ اتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَا الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ عليه السلام بَعْدى: اللَّه اكبر از كامل شدن دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار از رسالت من و ولايت على بن ابى طالب بعد از من.[۱۲]
در روايت ديگر فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ: كمال دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار در اين بود كه مرا براى خبر ولايت على بن ابى طالب بعد از خود به سوى شما فرستاد.[۱۳]
البته به احتمال قوى اين دو مطلب را آن حضرت بعد از اتمام خطبه غدير فرموده باشد، چرا كه در متن خطابه وجود ندارد. در متن خطبه عبارت ديگرى بعد از اعلام نزول آيه وجود دارد كه از يک سو اختصاص ولايت به دوازده امام عليهم السلام، و از سوى ديگر لزوم تمسک به دينِ كامل و بى ارزشىِ دين ناقص را گوشزد مى نمايد:
مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِامامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فَاولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِىالنَّارِ هُمْ خالِدُونَ، لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ:
اى مردم، خداوند عز و جل دين شما را با امامت او كامل كرده است. بنابراين هر كس او و كسانى را كه جانشين اويند از فرزندان من از صلب او تا روز قيامت و روز عرضه بر پروردگار به امامت قبول نكند، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت نابود مى شود و در آتش دائمى خواهند بود، عذاب آنان تخفيف نمى يابد و مهلت داده نمى شوند.[۱۴]
و اين گونه بود كه اين آيه در چهار مرحله و با تبيين فورى و همه جانبه به مردم ابلاغ شد، و مى توان گفت: نزول اين آيه پايانى بر آن آغاز بود كه با «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» شروع شد. گذشته از آنچه در غدير براى تبيين آيه گفته شد، در طول تاريخ نيز امامان عليهم السلام به تبيين و تشريح اين آيه پرداخته اند و پرده از اسرار آن برداشته اند.
ج) تفسير آيه اكمال
در آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» مركز دايره كلمه «الْيَوْمَ» است، و سه نتيجه بر گِرد آن مى چرخد كه يكى «اكمال دين» و ديگرى «اتمام نعمت» و سومى «رضايت رب» است.
چهار قسمت آيه با اينكه هر يک جداگانه حامل پيامى است، ولى به گونه اى منسجم با يكديگر مرتبط است و بايد با هم معنى شود. به همين جهت مناسب به نظر مى رسد كه هر يک از چهار قسمت را جداگانه بررسى كنيم و سپس به صورت مجموع بدان بنگريم.
قسمت اول آيه: «الْيَوْمَ»
كلمه «الْيَوْمَ» كه به معناى «امروز» است، وقتى در موقعيت خاصى يا از سوى مقام بلندى در ابتداى جمله گفته شود حاكى از انتظارى طولانى است كه اكنون به ثمر مى رسد. مثلاً در رجزهاى جنگى اين كلمه را به كار مى برند و طرفين به يكديگر يادآور مى شوند كه «اليوم يوم الملحمة» يا «اليوم يوم الانتقام»؛ يعنى آنچه از انتقام كه در انتظارش فرصت شمارى مى كرديم وقتش رسيد و امروز همان روز موعود است و اين به معناى تحقق شرايط و لوازمِ به ثمر رساندن آن هدف است.
در آيه شريفه اكمال هم كه خداوند مى فرمايد: «امروز دين شما را كامل كردم و ...»، يعنى از روز آغاز بعثت كه معارف و دستورات الهى تدريجاً نازل مىشد همه در انتظار روزى بودند كه دين خدا كامل گردد و پرونده جامع آن در اختيار مردم قرار گيرد.
خداوند با اين اعلان به آن انتظار خاتمه بخشيد و خبر داد كه امروز هنگام آن وعده فرا رسيد و دين كامل شد. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى فرمايد: انَا النَّبَأُ الْعَظيمُ الَّذى اكْمَلَ اللَّه تَعالى بِهِ الدّينَ يَوْمَ غَديرِ خُمٍ: منم آن خبر مهمى كه خداوند دين را در روز غدير خم با آن كامل كرد.[۱۸]
همچنين كلمه «الْيَوْمَ» نقطه اصلى آيه است، چرا كه علت كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب در متن آيه ذكر نشده، و اين «الْيَوْمَ» است كه اين راز را كشف مى كند و پرده از آن برمى دارد. يعنى آن واقعه اى كه در «امروز» اتفاق افتاده باعث كمال دين و تمام نعمت و رضايت پروردگار است.
با توجه به بحثى كه در تعيين زمان نزول اين آيه شد[۱۹] طبعاً معناى «الْيَوْمَ» و اينكه آن روز روزِ غدير است، روشن خواهد بود. نتيجتاً جهتى كه در روز غدير به عنوان شاخص اين روز است يعنى «اعلام ولايت و صاحب اختيارى دوازده امام عليهم السلام» باعث كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب است، و اين همان نقطه پرگار است كه از كلمه «الْيَوْمَ» استفاده مى شود.
اكثر احاديثى كه از ائمه عليهم السلام درباره آيه اكمال وارد شده در صدد تبيين هر چه بيشتر آن چيزى است كه در روز غدير باعث كمال دين شده، كه ذيلاً نكته هاى روشنگرانه آنها را ذكر مى كنيم:
نكته اول: على عليه السلام
در عده اى از روايات با ذكر «على عليه السلام» اشاره شده كه آنچه درباره آن حضرت در روز غدير گفته شده باعث كمال دين است:
۱. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: انَا الَّذى قالَ اللَّه تَعالى فِىَّ وَ فى حَقّى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»: منم آن كسى كه درباره من و در حق من چنين نازل شده است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ...».[۲۰]
۲. امام باقر عليه السلام فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» بِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ عليه السلام: آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...» يعنى به وسيله على بن ابى طالب عليه السلام.[۲۱]
نكته دوم: ولايت يا امامت
در روايات ديگرى «ولايت» يا «امامت» على عليه السلام اسم برده شده است:
۱. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ بَعْدى لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ: كامل شدن دين و نعمت و رضايت خدا با فرستادن من به سوى شما با پيام ولايت براى على بن ابى طالب عليه السلام بعد از من، بوده است.[۲۲]
۲. امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين عرض كرد: به امتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بِوِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ...: «امروز دين شما را» با ولايت على بن ابى طالب «برايتان كامل نمودم».[۲۳]
۳. پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از نزول آيه فرمود: تَمامُ نُبُوَّتى وَ تَمامُ دينِ اللَّه وِلايَةُ عَلِىٍّ بَعْدى: كامل شدن نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است.[۲۴]
۴. همچنين فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ الله دينَكُمْ بِامامَتِهِ: اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود.[۲۵]
۵. خداوند به پيامبرش خطاب كرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» بِوِلايَةِ وَلِيّى وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، عَلِىٍّ ... : «امروز دين شما را كامل كردم...» با ولايت وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على ... .[۲۶]
نكته سوم: ولايت همه امامان عليهم السلام
در رواياتى ولايت همه امامان عليهم السلام ذكر شده است:
۱. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» بِوِلايَتِنا : «نعمتم را بر شما تمام كردم» يعنى با ولايت ما.[۲۷]
۲. امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايد: فَلَمّا مَنَّ اللَّه عَلَيْكُمْ بِاقامَةِ الاوْلِياءِ بَعْدَ نَبِيِّكُمْ قالَ اللَّه عَزَّوَجَلَّ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»: آنگاه كه خدا با منصوب كردن اوليائش بعد از پيامبرتان بر شما منت گذاشت فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...».[۲۸]
نكته چهارم: پيروى از مقام ولايت
در روايتى پيروى از مقام ولايت مناط و خصوصيت روز غدير ذكر شده است:
خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب فرمود: كَمالُ تَوْحيدى وَ دينى وَ اتْمامُ نِعْمَتى عَلى خَلْقى بِاتِّباعِ وَلِيّى وَ طاعَتِهِ : كامل شدن توحيد من و دينم و تكميل نعمتم بر خلقم با پيروى از وليم و اطاعت اوست.[۲۹]
نكته پنجم: ولايت و برائت
در روايتى اصل ولايت و برائت عصاره غدير خوانده شده است:
خداوند خطاب به پيامبرش در زمينه نزول آيه اكمال فرمود: فَانّى لَمْ اقْبِضْ نَبِيّاً مِنَ الانْبِياءِ الا مِنْ بَعْدِ اكْمالِ دينى وَ حُجَّتى وَ اتْمامِ نِعْمَتى بِوِلايَةِ اوْلِيائى وَ مُعاداةِ اعْدائى : من هيچ پيامبرى از پيامبرانم را قبض روح نمى كنم مگر بعد از كمال دينم و حجتم و تكميل دينم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم.[۳۰]
نكته ششم: معرفى حافظ دين خدا
در روايتى معرفى حافظ دين خدا ريشه كامل شدن دين ذكر شده است:
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «اليوم اكملت دينكم» بِاقامَةِ حافِظِهِ ... : «امروز دين شما را كامل گردانيدم» با منصوب كردن حفظ كننده دين ... .[۳۱]
با توجه به اين شش دسته روايات، اين نكته روشن مى شود كه محور در همه اينها همان نقطه اصلى غدير يعنى «ولايت» است.
ولى در بعضى از آنها صاحب ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان اولين منصوب شده اين مقام ذكر شده است.
در بعضى ديگر همه صاحبان ولايت يعنى دوازده امام عليهم السلام ذكر شده اند.
در عده اى از روايات آثار ولايت مطرح شده كه در موردى اطاعت مطلق مردم از مقام ولايت است.
در موردى ديگر دوستى با دوستان صاحب ولايت و دشمنى با دشمنان او است.
در جايى ديگر حضور صاحب ولايت براى حفظ دين به عنوان مظاهر اين ولايت ذكر شده اند.
قسمت دوم آيه: «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»
بايد توجه داشت كه از نظر ادبى اين شكل از عطفِ سه جمله با در نظر گرفتن مفاهيم آن، اين جهت را تداعى مىكند كه اصل مطلب همان كمال دين است، و همين كمال را خداوند تمام نعمت حساب كرده و به خاطر همين كمال اسلام را به عنوان دين مردم راضى شده است.
عكس اين مطلب نيز صحيح خواهد بود كه اگر دين كامل نشده بود نه خداوند نعمت را تمام شده اعلام مى كرد و نه از دين كامل نشده راضى مى شد.
در بيان كلمه «الْيَوْمَ» روشن شد كه كامل شدن دين با ولايت بوده است، و اينک به بررسى عميق براى دريافت معناى دقيق و چگونگى اين كمال مى پردازيم:
شكى نيست كه دين خدا اصول و فروعى دارد، و پيامبر صلى الله عليه و آله در طول بيست و سه سال با آماده شدن شرايطِ هر يک از اصول و فروع دين اقدام به تبيين آنها مى فرمود.
لازمه مراعات ظرفيت مردم و شرايط جامعه، تدريج در ابلاغ معارف و فرامين الهى از يک سو و شرح و بسط مفاهيم آن به اقتضاءات مختلف از سوى ديگر است، و اين امر درباره همه مسايل دين مشهود است. به خصوص درباره «ولايت» مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله در موقعيت هاى مختلف به تناسب فكر مخاطبين اقدام به بياناتى مختصر يا مفصل، و همچنين عميق يا غير عميق درباره آن فرموده است.
آنچه براى درک دقيق جمله «أَكْمَلْتُ» لازم است اينكه: آيا در غدير آنچه از اصول و فروع دين باقى مانده بود با همان یک سخنرانى ابلاغ شد؟ و به عبارت ديگر آيا همه معارف دين در علوم مختلف بيان شده بود و فقط ولايت مانده بود كه با ابلاغ آن پرونده دين كامل شد؟
واضح است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در دوران ۲۳ ساله، هم از نظر زمانى آن فرصت را نداشت كه همه معارف دين را بيان كند، به خصوص آنكه به طور مستمر درگير جنگ ها و برخوردهاى عداوت آميز دشمنان بود؛ و هم از نظر كشش فكرى هنوز مردم آمادگى لازم را براى درک بسيارى از مفاهيم بلند دين نداشتند.
به همين جهت پيامبر صلى الله عليه و آله پايه هاى اصلى معارف دين را از توحيد و نبوت گرفته تا نماز و روزه و زكات و غير اين ها بيان فرمود و از شاخصه هاى اصلى دين فقط حج و ولايت باقى ماند.
در اين سفر حجةالوداع حج را هم تبيين فرمود تا آنكه در غدير آخرين حكم اصيل اسلام يعنى ولايت را هم ابلاغ فرمود، و بدين گونه دين الهى از نظر شكل گرفتن اسكِلت اصلى آن و استوارى پايه ها و ستون هايش كامل شد، و اين رسالتى بود كه مقام نبوت بر دوش كشيد تا آن را به هدف رسانيد. چنانكه جبرئيل از طرف خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين گفت:
به امتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...، وَ لَسْتُ انْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هذا. قَدْ انْزَلْتُ الَيْكُمْ الصَّلاةَ وَ الزَّكاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِىَ الْخامِسَةُ، وَ لَسْتُ اقْبَلُ هذِهِ الارْبَعَةَ الا بِها : امروز دين شما را كامل كردم ... ، و بعد از اين ديگر چيزى نازل نمى كنم. نماز و زكات و روزه و حج را نازل كردم و ولايت پنجمى است كه آن چهار را بدون اين پنجمى نمى پذيرم».[۳۲]
پس براى بيان اين اصولِ اسلام، هنوز راه بلندى در پيش بود كه اگر خود پيامبر صلى الله عليه و آله هم تا آخرين روز دنيا زنده مى بود در ادامه آن راه تلاش مى كرد. در واقع آنچه مانده بود استخراج جوانب مختلف همين پايه هاى اسلام و تبيين عميق تر معارف دين و ابلاغ ناگفته هاى بسيارى از جزئيات اسلام، و در يک كلمه ارتباط معارف اسلام به درياى بيكران علم الهى بود.
با توجه به اين نكته نتيجه مى گيريم كه راز تكميل دين در ولايت نهفته است، و ولايت گونه اى از اعتقاد است كه دروازه هاى معارف از آن باز مى شود، و جا دارد به كشف اين نكته بپردازيم.
قبلاً دانستن اين نكته لازم است كه «كمال» مى تواند به معناى نقطه اوج و پايان راه باشد، و همچنين به معناى تكامل نهايى و تكميل همه جوانب نيز در نظر گرفته مى شود.
نسبت ولايت به دين الهى جامعِ هر دو است، يعنى ولايت از يک سو نقطه اوج دين و پايان راه نبوت و معناى خاتميت است، و از سوى ديگر با ابلاغ ولايت راه بلندى در پيش روى آينده دين باز مى شود، كه همه جوانب آن را با يک وسيله (يعنى ولايت) به تكامل نهايى مىرساند.
ولايت و صاحب اختيارى مطلق دوازده امام عليهم السلام بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله در جميع امور مربوط به دنيا و آخرتِ مردم، با علم بىپايان كه امام - همانند پيامبر - دارد و متصل به درياى بى انتهاى علم الهى است، ضمانت نامه كمال دين است.
براى وجود امامان بعد از مقام نبوت، سه جهت مهم در روايات ذكر شده كه معناى اين كمال را به خوبى روشن مى كند:
۱. ابلاغ بقيه دين الهى
ناگفته هاى معارف دين كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله فرصتى براى ابلاغش نبوده، توسط مقام ولايت - كه در غدير معرفى شده - بيان مى شود، و اين مطلب را امام صادق عليه السلام از آيه اكمال استخراج فرموده است:
آن حضرت فرمود: ما مِنْ شَىْءٍ يَحْتاجُ الَيْهِ وُلْدُ آدَمَ الاّ وَ قَدْ خَرَجَتْ فيهِ السُّنَّةُ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رَسُولِهِ وَ لَوْ لا ذلِكَ مَا احْتَجَّ:
چيزى نيست كه فرزند آدم بدان نياز داشته باشد مگر آنكه درباره آن دستورى از خدا و رسولش صادر شده است؛ و اگر چنين نبود خداوند اتمام حجت نمىفرمود!
پرسيدند: با چه چيزى خداوند اتمام حجت فرموده است؟ فرمود: كلام خداوند: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً». سپس فرمود: اگر خداوند سنت و فرائضش و آنچه مردم بدان نياز دارند را تكميل نكرده، پس به چه چيزى اتمام حجت فرموده است؟![۳۳]
۲. سرپرستى دائمى دين
حضور حافظ دين به تنهايى يكى از كمالات دين است. يعنى دينى كه بدون سرپرست رها شده باشد به گونه اى كه با سوء استفاده از اين بىسرپرستى هر كس بخواهد به گوشه اى از آن دستبرد بزند يا در صدد نابودى آن بر آيد، اين در واقع از نقايص آن دين است، و پيداست كه نازل كننده اش فقط به فكر هدايت يک نسل بوده و براى آيندگان فكرى نكرده و عملاً كارآيى آن براى نسل هاى بعدى را در معرض خطر قرار داده است.
اين نگهبانان الهى دين هستند كه با الهام از پروردگار در تمام ادوار تاريخ - كه ظالمان نقشه هاى شومى بر ضد دين خواهند داشت - با برخوردهاى حساب شده و تصميم گيرى هاى لازم و هدايت و ارشاد متناسب با موقعيت مردم، هم دين كامل را و هم كمال دين را بيمه مى كنند.
در اين باره امام صادق عليه السلام آيه را چنين تفسير مى فرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بِاقامَةِ حافِظِهِ: «امروز دين شما را« با منصوب كردن حافظ دين »كامل نمودم».
۳. تحقق عملى حب و بغض
مسئله «حب و بغض» اصل دين است، و با كنار گذاشتن آن يا نيافتن مناط آن نه تنها دين كامل نيست، بلكه جسمى بى روح خواهد بود. تعيين جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله در واقع حفظ روح اين جسم و كمال آن از اين جهت است.
اميرالمؤمنين عليه السلام همين نتيجه را از آيه اكمال بيان كرد و فرمود: منم كه خداوند درباره من و در حق من چنين نازل كرده است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...»، پس هر كس مرا دوست بدارد مسلمانِ مؤمن و با دينِ كامل خواهد بود.
با مطالعه آنچه در بيان مفهوم كمال دين گفته شد معلوم گرديد كه پيامبر صلى الله عليه و آله با همان يک سخنرانى بر فراز منبر غدير، هم آنچه از معارف دين باقى مانده بود را با معرفى مقام ولايت و مبيِّن معارف الهى يك جا ابلاغ كرد و دين را كامل نمود، و هم اين ولايت بود كه باقى مانده بود، ولى به آخر گذاشتن ولايت به خاطر كارآيى آن بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله و در آينده هاى بلند مدت اسلام بود.
قسمت سوم آيه: «اتممت عليكم نعمتى»
آنچه باعث دقت بيشتر در فهم اين فراز آيه مى شود آن است كه «دين» در «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» مجموعه اى مشخص از طرف خداست و كامل شدن آن به معناى پرونده كامل آن معارف است، ولى «نعمت» در «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» مرزى براى خود نمى شناسد و نِعَم الهى هم از نظر ارزش و هم از نظر كثرت با بى نهايت پيوند خورده است.
اكنون كه خدا مى فرمايد: «نعمتم را بر شما تمام كردم» چه معنايى از اين جمله مى توان فهميد؟ آيا ولايت آخرين نعمت الهى است؟ كه قطعاً اين طور نيست و نعمت هاى الهى هر روز تجديد مى شود و پايان پذير نيست! اگر معناى «اتمام نعمت» را در اينجا به خوبى تبيين كنيم به اين سؤال كه «چگونه با ولايت نعمت هاى الهى تمام شده؟» پاسخ داده خواهد شد.
«اتمام نعمت» يعنى به حدّ اعلا رساندن آن و چشاندن شيرين ترين جلوه آن و ظهور زيباترين نمونه آن، كه البته تشخيص اين «ترينها» با خالق نعمت است نه با مخلوق!
اگر قضاوت و تشخيص با بندگان خدا بود در غدير عده اى گفتند: اگر از خدا مى خواست تا گنجى ظاهر كند تا اصحابش از فقر بيرون آيند، يا ملائكه اى را در برابر دشمنانش به يارى او بفرستد، بهتر از آن چيزى بود كه به عنوان تعيين صاحب اختيار مردم بعد از خود آورده است!!؟[۳۴]
خداوند به بشر نعمت هاى فراوانى ارزانى داشته كه بعضى مربوط به ظاهر جسم اوست مثل خوردن و پوشيدن، و بعضى ديگر راحتى جسم و روح اوست مثل خوابيدن و تماشاى مناظر زيبا، و بعضى سازنده فكر اوست مثل بعثت انبياء و علومى كه در اختيار بشر قرار داده است.
چنين خداى ذوالفضل و الانعام نعمت خوراک و پوشاک بشر را مهم به حساب نياورده، و نعمت هاى روحى را هم به بزرگى ياد نكرده، و از ميان نعمت هاى سازنده فكر و اعتقاد هم فقط «ولايت» را حد اعلاى انعام خويش بر بشر اعلام كرده است.
چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: بِوِلايَتى اتَمَّ عَلى هذِهِ الامَّةِ النِّعَمَ: با ولايت من نعمتها بر اين امت به اعلا درجه رسيد.[۳۵]
اكنون بر ماست كه در پرونده اعتقاد خود صفحه خاصى به عنوان «عظيم ترين نِعَم الهى» باز كنيم و جايگاه «ولايت» را در دل خود در درجهاى از اهميت قرار دهيم كه تابلوى «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى» بر فراز آن بدرخشد، چنانكه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اعْظَمُ نِعَمِ اللَّه عَلى خَلْقِهِ ... ، هِىَ وِلايَتُنا: عظيمترين نعمت خدا بر مخلوقاتش... ، ولايت ماست.[۳۶]
اين كلام امام عليه السلام كه متعلق نعمت را مخلوقات قرار مىدهد نشانگر ارتباط مستقيم ولايت اهل بيت عليهم السلام با همه موجودات است؛ و انسان را به ياد فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام در غوغاى سقيفه مى اندازد كه فرمود: اگر اين امت از زمانى كه خداوند پيامبرش را قبض روح كرده تابع من مى شدند و مرا اطاعت مى كردند، از بالاى سرشان و از زير پايشان تا روز قيامت - با خوشى و وسعت - از نعمت هاى الهى استفاده مى كردند.[۳۷]
يعنى اين نعمت تأمين كننده دين و دنيا و آخرت و همه جوانب زندگى است و رشته ناگسستنى نعمت است كه سر رشته آن خدا است. امام صادق عليه السلام درباره منزلت اين نعمت يادآور مى شود كه روز قيامت اين نعمت مورد سؤال قرار خواهد گرفت:
نَحْنُ اهْلُ الْبَيْتِ النَّعيمُ الَّذى انْعَمَ اللَّه بِنا عَلَى الْعِبادِ ... ، وَ هُوَ النِّعْمَةُ الَّتى لا تَنْقَطِعُ، وَ اللَّه سائِلُهُمْ عَنِ حَقِّ النَّعيمِ الَّذى انْعَمَ بِهِ عَلَيْهِمْ: ما اهل بيت آن نعمت هستيم كه خدا آن را بر بندگانش نعمت حساب كرد ... ، و آن نعمتى ناگسستنى است كه قطع نمى شود، و خداوند درباره اداى حق اين نعمتى كه به آنان عطا فرموده بازخواست خواهد كرد.[۳۸]
اكنون معلوم شد كه خداوند در فراز دوم آيه اكمال كه مى فرمايد: «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى»، از يک سو ولايت دوازده امام عليهم السلام را بزرگترين نعمت خويش بر مردم اعلام مى كند، و از سوى ديگر به آنان هشدار مى دهد كه اگر بناى قدردانى و سپاسگزارى لسانى و عملى از خداست در رأس همه بايد قدردان نعمت «ولايت» باشيم، و بايد با اطاعت كامل و انقياد مطلق در برابر مقام عصمت عملاً تشكر خود را از اين نعمت عظماى الهى اعلام كنيم.
از همين جاست كه بايد خود را آماده روز سؤال نماييم كه خداوند فرموده: «لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»[۳۹]: «درآن روز از نعمت ها سؤال مى شويد». امام رضا عليه السلام در بيان اين آيه و نعمتى كه مورد سؤال قرار مى گيرد، فرمود: «نعيم محبت و ولايت ما اهل بيت است، كه خداوند بعد از توحيد و نبوت درباره آن از مردم سؤال مى كند».[۴۰]
از نگاهى ديگر، نعمت ولايت آن قدر عظيم و بلندمرتبه است كه به مقدار لياقت و آمادگى هر انسانى، خداوند از اين نعمت به او بيشتر عنايت مى كند، چنانكه فرموده است:
ولايت على عليه السلام نعمتى است كه به هر كدام از بندگانم كه دوست دارم عنايت كرده ام. هر كس از بندگانم را كه دوست بدارم ولايت و معرفتش را به او عنايت مى كنم، و هر كس را مبغوض بدارم به خاطر فاصله او از معرفت و ولايت على مبغوضش مى دارم.[۴۱]
اكنون كه سخن به اطاعت بى چون و چرا از امام معصوم عليه السلام رسيد جا دارد يادى از هارون مكى نماييم كه با عمل خود به ديگران فهمانيد كه از غدير چيزى نفهميده اند و در آغاز راهند، و به ما آموخت كه كجاى غدير آموختنى است:
يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام مىگويد: خدمت آن حضرت بودم كه سهل بن حسن خراسانى وارد شد و به حضرت عرض كرد: چرا درباره حق خود قيام نمى كنيد در حالى كه صد هزار نفر از شيعيان شما آماده جانفشانى در پيشگاه شمايند!!؟
امام صادق عليه السلام فرمود: اى خراسانى! بنشين، خدا تو را جزاى خير دهد! سپس به خدمتكار خانه فرمود: تنور را داغ كن!! او هم تنور را آتش كرد به گونه اى كه مانند سنگ گداخته شد و روى آتش به سفيدى گراييد. آنگاه فرمود: اى خراسانى! برخيز و داخل تنور بنشين!! خراسانى گفت: يا سيدى يابن رسول الله! مرا به آتش عذاب مكن، من سخن خود را پس مى گيرم، تو هم از من بپذير!! حضرت فرمود: پذيرفتم.
در همين حال هارون مكّى وارد شد در حالى كه كفش هاى خود را از انگشتانش آويخته بود، و عرض كرد: السلام عليک يابن رسول الله! امام صادق عليه السلام پاسخ سلام او را داد و هنوز ننشسته به او فرمود: كفشت را كنارى بينداز و برو داخل تنور بنشين!! هارون بلافاصله كفش هايش را از انگشتانش رها كرد و به سوى تنور رفت و داخل آن نشست!
در حالى كه هارون مكى داخل تنور روى آتش نشسته بود امام صادق عليه السلام رو به خراسانى كرد و با او درباره خراسان سخنانى فرمود به گونه اى كه گويا حضرت مدتى در آن ديار بوده است.
سپس فرمود: برخيز و داخل تنور را نگاه كن! او هم برخاست و داخل تنور را نگاه كرد و هارون را ديد كه چهار زانو در آنجا نشسته است! سپس هارون بيرون آمد و بر ما سلام كرد. حضرت از خراسانى پرسيد: در خراسان چند نفر مثل اين سراغ دارى؟! عرض كرد: به خدا قسم حتى يک نفر سراغ ندارم! حضرت پرسيد: حتى يك نفر سراغ ندارى؟! سپس فرمود: ما قيام نمى كنيم در زمانى كه پنج نفر ياران اين گونه براى كمک نداشته باشيم! ما وقت قيام را بهتر مى شناسيم![۴۲]
قسمت چهارم آيه: «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»
در نگاه اول مشابهتى بين معناى اين جمله با عبارت «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» به نظر مى آيد كه كمال دين همان رضايت رب است، ولى اين در واقع نوعى تلازم است و جمله آخر آيه مفاهيم اضافه اى در خود دارد كه نتايج مهمى را به ارمغان مى آورد.
از نظر ادبى بايد توجه داشت كه كلمه «دِيناً» در آخر جمله تميز بوده و بر طرف كننده ابهامِ جمله است، بدين معنى كه وقتى خداوند مى فرمايد: «اسلام را براى شما راضى شدم» اين سؤال مطرح مى شود كه از چه جهت اسلام را براى ما راضى شده است؟
كلمه «دِيناً» پاسخ به اين سؤال است و مى فهماند كه اگر در پى دينى هستيد كه خدا آن را قبول دارد، اسلام را بپذيريد. بنابراين مى توان جمله «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» را چنين معنى كرد كه «اين است آن اسلامى كه به شما گفته بودم»، و به عبارت ديگر «اين آن دينى است كه نزد من نام اسلام كاملاً بر آن صدق مى كند».
با در نظر گرفتن اين معنى سه نتيجه از اين قسمت آيه مى توان گرفت:
نتيجه اول: اسلام فقط يک گروه
نام «اسلام» نزد مردم اطلاق عامى دارد كه با در نظر گرفتن فرقه هاى مختلف و درجات متفاوت اعتقادى و حتى صدق و كذب در اظهار اسلام، همه را شامل مى شود.
حتى در زمان خود پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت مى فرمود: وقتى كسى شهادتين را بر زبان جارى كند خود را داخل اسلام نموده و جان خود را حفظ نموده است.[۴۳] بنابراين از اظهار شهادتين گرفته كه باعث طهارت گوينده آن و حفظ جان و مال و آبرويش مى شود تا منافقينى كه در ظاهر اسلام را اظهار مى كنند ولى در باطن فكر ديگرى دارند ولى قابل تشخيص نيستند، و تا فرقه هاى مختلفى كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله خبر از آنها داد و فرمود: «امت من به هفتاد و سه گروه تقسيم مى شوند»، كه هر يک از اين گروه ها گوشه اى از اعتقادشان انحراف دارد، همه اينها با اسم اسلام وجود دارند و از اعتبار همين عنوان جاى پايى در مجموعه دينى براى خود باز كرده اند.
عده اى بر آن خيالند كه بايد همه را زير پرچم اسلام بپذيريم، و عده اى ديگر بر اين باورند كه بايد در جستجوى فرقه ناجيه باشيم. در روايات متعددى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اختلاف را به هفتاد و سه گروه بيان فرموده تأكيد نموده است: فِرْقَةٌ واحِدَةٌ فِى الْجَنَّةِ وَ الْباقى فِى النّارِ: يک گروه در بهشتند و بقيه در آتشند.[۴۴]
اين دقيقاً همان معنايى است كه در «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» نهفته است. يعنى اگر سرزمين پهناورى را در نظر بگيريم كه همه مسلمانان جهان - از هر فرقه اى با هر درجه اى از اعتقاد - از روز اول بعثت تا روز قيامت از همه كره زمين در آن جمع شوند، و بدانند كه فقط يك گروه از اين همه در بهشت خواهند بود، اولين سؤالى كه مطرح خواهند كرد اين است كه مناط و تابلوى شناخت آن گروه كه خداوند متعال آنان را پسنديده و به اسلام آنان رضايت داده و دينشان مورد قبول خدا واقع گشته، چيست؟
پاسخ اين سؤال را آيه «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» داده است كه مى فرمايد: «امروز - كه روز غدير است - اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم»، يعنى تابلوى بلند ولايت مناط شناخت فرقه ناجيه است، و معتقدان به ولايت دوازده امام عليهم السلام آن گروهى اند كه خداوند نام «اسلام» را زيبنده آنان مى داند و لياقت اين عنوان را دارند، و غير اين گروه را خداوند به نام اسلام قبول ندارد و از آنان راضى نيست.
اين مطلب را پيامبر صلى الله عليه و آله در متن خطبه بلافاصله پس از قرائت آيه اكمال مطرح فرموده و با ضميمه آيه ديگرى از قرآن منظور خود را رسانده است، آنجا كه مى فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»[۴۵]: «هركس غير از اسلام - يعنى همين اسلامى كه در رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً آمده - در پىِ دينِ ديگرى باشد هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيان كاران است».[۴۶]
«غَيْرَ الْإِسْلامِ» و «لن يُقْبَلَ» در آيه دوم دقيقاً در مقابل «الإسلام» و «رضيت» در آيه اول است. يعنى اسلامى كه يكى از اركان آن ولايت و امامت بلافصل دوازده امام عليهم السلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله است، مورد قبول خداست و اسلامى كه بدون ولايت باشد هرگز قبول نمى شود و هيچ فرضى براى قبول آن وجود ندارد و اين مطلب از كلمه «لَنْ» - كه به معناى نفى ابدى است - استفاده مى شود.
نتيجه دوم: انزجار خداوند از اسلام بدون ولايت
اسلام بدون ولايت ناقص است و با نداشتن اسلام مساوى است. اين نكته مهم است كه اسلامِ ناقص به اندازه باقيماندهاش هم قبول نيست و ارزش ندارد. اين بدان جهت است كه اسلام مجموعه واحدى است كه ولايت روح جارى در كالبد آن است و بدون آن جسم بى جانى است كه كمترين قيمتى نمى تواند داشته باشد.
در اين باره پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير با اشاره به آيه اكمال مى فرمايد: مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِامامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فَاولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النَّارِ هُمْ خالِدُونَ: اى مردم، خداوند عز و جل دين شما را با امامت او كامل كرده است. بنابراين هركس او و كسانى را كه جانشين اويند از فرزندان من از صلب او تا روز قيامت و روز عرضه بر پروردگار به امامت قبول نكند، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت نابود مى شود و در آتش دائمى خواهند بود.[۴۷]
اين كلام كه لحظاتى بعد از نزول آيه اكمال بر لسان مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله جارى شده به قدرى صريح در ردّ اسلام بدون ولايت دوازده امام عليهم السلام از سوى خداوند است، كه چنين اعتقادى گذشته از اعتقاد حتى اعمال آنان را به فساد و نابودى و هدر رفتن مى كشاند؛ و بالاتر از آن نه تنها روز قيامت دست خالى به پاى ميزان الهى مى آيند، بلكه به خاطر همين اسلامِ ناقص به جهنم خواهند رفت؛ و نه تنها اهل آتش اند كه دائمى بودن آنان و مخلد بودنشان از طرف خداوند امضا شده است.
معناى اين برخورد خداوند فراتر از عدم رضايت است، بلكه حاكى از انزجار ذات الهى از اسلامى است كه نامى از على بن ابى طالب عليه السلام تا مهدى موعود عليه السلام در آن نيست، و به معناى منفور بودن اسلامى است كه به جاى دوازده امام عليهم السلام دشمنان آنان و غاصبين حقشان چنين مقامى را در دست گرفته باشند و مردمى آنان را در پرونده اعتقاد خود خلفاى اسلام بدانند.
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه اكمال مى فرمايد:
خدا به پيامبرش صلى الله عليه وآله امر كرد كه به امتش بگويد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»... ، قَدْ انْزَلَتْ الَيْكُمْ الصَّلاةَ وَ الزَّكاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِىَ الْخامِسَةَ، وَ لَسْتُ اقْبَلُ هذِهِ الارْبَعَةِ الاّ بِها : «امروز دين شما را كامل كردم»... ، و من نماز و زكات و روزه و حج را براى شما فرستادم و اين ولايت پنجمى است، و اين چهار عمل را قبول نمىكنم جز با ولايت».[۴۸]
نتيجه سوم: اسلام يعنى تسليم در برابر ائمه عليهم السلام
نتيجه شيرين و سرشار از ملاطفتى كه از كلمه «رَضِيتُ» استفاده مى شود اين است كه انسان اگر متدين واقعى باشد آخرين هدفش به دست آوردن رضاى الهى است، و در راه اين هدف چه بسا كه در تشخيص آنچه مورد رضاى اوست مردد مى ماند.
اين نقطه رضايت خداوند بر سر اصل دين است كه با صداى بلند به گوش همه رسانده و چراغ آن را در متن قرآنش روشن كرده است.
اى بشر، اكنون كه خدايت فقط به اسلام با ولايت ائمه عليهم السلام راضى شده تو هم فقط به آن راضى باش و از پروردگارت تشكر نما كه به اين صراحت جاى رضايت خود را نشان داده است؛ و اكنون كه خداوند از اسلام بدون ولايت نفرت دارد و هيچ ارزشى براى آن قائل نيست تو هم از صاحبان چنين اسلامى تنفر داشته باش و براى آنان هيچ ارزشى قائل مشو.
فرمايش كوتاه و پر معناى امام صادقعليه السلام در معناى »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« گوياى همين راز بزرگ است كه مىفرمايد: اىْ تَسْليمُ النَّفْسِ لامْرِنا: يعنى نفس در برابر امر ما تسليم شود.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 156 ح 39. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 23. ×××
از اين كلام استفاده مىشود كه وقتى خدا به امامت ائمهعليهم السلام و اطاعت از ايشان راضى است ما هم بايد با اطمينان خاطر و با تكيه بر اين رضاى الهى در برابر امامان تسليم محض باشيم و چون و چرايى به دل راه ندهيم.
د. تحليل آيه اكمال
گذشته از تفسيرى كه طبق احاديث درباره آيه اكمال بيان شد، چند نقطه آن نياز به تحليل دارد كه نكات زيبايى از غدير را بر ما روشن مىكند. منشأ اين تحليلها روايات است و با استناد به آنها چهار جهت تقديم مىشود: آخرين فريضه بودن ولايت، آخرين اتمام حجت بودن ولايت، ريشه اصلى كمال دين، جشن اكمال دين.
تحليل اول: ولايت آخرين فريضه
ولايت چگونه فريضه است و چرا آخرين فريضه است؟ »فريضه« به معناى واجب است، و پيداست كه منظور فقط واجبات عَمَلى مثل نماز و روزه نيست بلكه در برگيرنده همه آنچه است كه خداوند الزاماً از بندگانش مىخواهد و درباره آنها رخصت و اجازه براى ترك نداده است. اينك ولايت را كه واجب اعتقادى است و تأثير مستقيم در عمل دارد دستور داده است.
قبلاً بيان شد كه طبق تدريجى كه در ابلاغ احكام و فرامين الهى بود، خداوند ولايت را آخرين آنها قرار داد و بعد از آن چيزى نازل نشد.××× 1 مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص 306 - 299 40 - 38. ××× امام باقرعليه السلام در اين باره مىفرمايد: آخِرُ فَريضَةٍ انْزَلَهَا اللَّه تَعالى الْوِلايَةُ، ثُمَّ لَمْ يَنْزِلْ بَعْدَها فَريضَةً، ثُمَّ نَزَلَ: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« : آخرين فريضهاى كه خداوند تعالى نازل كرد ولايت بود، و بعد از آن فريضهاى نازل نكرد و سپس آيه اكمال را نازل كرد« .××× 2 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 122 ح 170 169. تفسير القمى: ج 1 ص 145. تفسير العياشى: ج 1 ص 292 ح 20. ×××
امام باقرعليه السلام معناى »أَكْمَلْتُ لَكُمْ« را دقيقاً مطابق با »لا انْزِلُ بَعْدَهُ« قرار داده فرمود:
كانَتِ الْفَريضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَريضَةِ الاخْرى، وَ كانَتِ الْوِلايَةُ آخِرَ الْفَرائِضِ. فَانْزَلَ اللَّه عَزَّوَجَلَّ: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى«؛ يَقُولُ اللَّه عَزَّوَجَلَّ: لا انْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هذِهِ الْفَريضَةِ فَريضَةً، اكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرائِضَ:
فرائض يكى پس از ديگرى نازل مىشد، و ولايت آخرين فريضه بود. لذا خداوند عزوجل اين آيه را نازل كرد: »امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم« ؛ در واقع خدا مىفرمايد: »بعد از اين فريضه، فريضه ديگرى بر شما نازل نمىكنم، و فرائض شما را كامل نمودم.××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 138. الكافى: ج 1 ص 289 ح 4. تفسير العياشى: ج 1 ص 293. دعائم الاسلام: ج 1 ص 15. ×××
جالب است كه منافقين هم با احساس نزديكى رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله سؤالى مطرح كردند كه از پاسخ آن آخرين بودن ولايت روشن شد. آنان از حضرت پرسيدند: آيا بعد از آنچه بر ما واجب كردهاى چيز ديگرى نزد پروردگارت مانده كه آن را هم واجب كنى تا خيالمان راحت شود كه چيز ديگرى باقى نمانده است؟!
خداوند در اين باره اين آيه را نازل كرد: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »من شما را به يك چيز نصيحت مىكنم« . بعد امام باقرعليه السلام فرمود: يعنى ولايت ... ، و بعد از ابلاغ آن فرمود: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« .××× 1 بحار الانوار: ج 90 ص 122. الاحتجاج: ج 1 ص 379. ×××
البته مخفى نماند كه ولايت از اولين مسايل ابلاغ شده اسلام بود كه در »يوم الدار« پيامبرصلى الله عليه وآله عدهاى از خويشان را جمع كرد و فرمود: چه كسى اسلام را مىپذيرد تا جانشينى من براى او باشد، و كسى جز اميرالمؤمنينعليه السلام برنخاست و پاسخ مثبت نداد.
در طول 23 سال هم در فرصتهاى مناسب پيامبرصلى الله عليه وآله از ابلاغ اين پيام دريغ نمىكرد به گونهاى كه هيچ حكمى اين گونه به استمرار ابلاغ نشده است؛ ولى بدون شك ابلاغ رسمى آن با تبيين كامل موضوع به عنوان آخرين مورد از رساندن رسالتهاى الهى توسط پيامبرصلى الله عليه وآله بود.
مهم اين است كه چرا بايد ولايت در آخر قرار بگيرد و اسرار اين تأخير چيست؟ با دقت در تاريخچه اعلام آن و شرايط حاكم بر جامعه اسلامى آن روز، چهار وجه براى آخرين بودن ولايت به نظر مىرسد:
وجه اول: تحقق عينى ولايت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله
از آنجا كه بسيارى از ابعاد ولايت مربوط به بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله بود، و مسئله امامت و خلافت عملاً بعد از آن حضرت تحقق عينى پيدا مىكرد، ترتيب امور همين اقتضا را داشت كه ولايت در نزديكترين موقعيت مناسب زمانى به رحلت حضرت اعلام شود.
وجه دوم: جلوگيرى از فتنههاى احتمالى
به خاطر اهميت مسئله ولايت و وجود مخالفين بسيار درباره آن، اعلام چنين مسئلهاى در نزديكترين فاصله زمانى به مرحله عمل، بهترين روش براى كاستن از فتنهها و توطئههاى احتمالى بود. لذا چون مرحله عمل درباره ولايت و خلافت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بود اعلام آن تا نزديكترين زمان ممكن به تأخير انداخته شد.
وجه سوم: ثبت در خاطرهها
براى آنكه مسئله ولايت به فراموشى سپرده نشود و به خوبى در خاطرهها بماند و مردم آن را به يك داستان تاريخى تبديل نكنند بدون آن كه مرحله عمل آن را در نظر داشته باشند، آخرين فرصت زمانى براى ابلاغ در نظر گرفته شد.
البته جالب است كه با اين فاصله هفتاد روزه باز هم آن را به فراموشى سپردند، چنانكه حضرت زهراعليها السلام خطاب به آنان فرمود: انَسيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهصلى الله عليه وآله يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ«؟ : آيا سخن پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم را فراموش كرديد كه فرمود: »هركس من مولى و صاحب اختيار اويم على مولى و صاحب اختيار اوست« ؟××× 1 الغدير: ج 1 ص 197. بحار الانوار: ج 36 ص 352. اثبات الهداة: ج 2 ص 112. ×××
وجه چهارم: آسانى در تحمل اين اعتقاد
قبول ولايت بر قلوب مردم از همه مشكلتر بود، و تأخير آن دوران اين سنگينى را كمتر مىكرد، و لا اقل لطمه به جنبه اتمام حجت آن وارد نمىكرد. اين سنگينى از آن جهت بود كه ولايت از يك جهت به مسئله رياست بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله باز مىگشت و چشمهاى طمع بسيارى بدان دوخته شده بود؛ و مانند نماز و روزه و حج و زكات نبود كه انجام فريضهاى به صورت شخصى باشد.
لذا همه سؤالها و درخواستهاى موذىگرانه در اين مورد خود نمايى كرد؛ عدهاى درخواست انتصاب غير علىعليه السلام را نمودند، و عدهاى شراكت با آن حضرت در خلافت را پيشنهاد كردند، و عدهاى صلاح نبودن ابلاغ آن در آن شرايط را مطرح كردند. در حالى كه چنين حركاتى در ابلاغ هيچيك از فرائض الهى به چشم نمىخورد.
اين بدان معنى است كه تحمل اين فريضه بر مردم بسيار گران بود و بهتر همان بود كه اعلام آن هر چه ديرتر باشد تا اين سنگينى كمتر خود نمايى كند و عوارض بعدى را پيش نياورد.
تحليل دوم: اتمام حجت نهايى بر مردم
نگاه به مسئله ابلاغ ولايت در غدير به عنوان آخرين اتمام حجت الهى غير از مسئله آخرين فريضه بودن آن است. در اين نگاه پيگير اين مسئله هستيم كه خداوند به گونههاى مختلف گفتارى و عملى بر مردم اتمام حجت فرموده است، و ابلاغ ولايت در غدير - چون كمال دين است - هم از نظر زمانى و هم از نظر اهميت، در آخرين درجه اتمام حجت الهى است.
در اينجا سه نكته بايد تبيين شود: آخرين اتمام حجت از نظر زمانى، آخرين درجه اتمام حجت، سرّ عظمت آخرين اتمام حجت.
1. آخرين اتمام حجت از نظر زمانى
با در نظر گرفتن اينكه نزول فرامين و احكام الهى مثل نماز و روزه مستقيماً يك اتمام حجت نيست بلكه ابلاغ حكم است، مسئله ولايت از گونه اتمام حجت است؛ زيرا با اعتقاد به ولايت هم آينده علمى و هم عملى امت تضمين شده است و اين تضمين كلى شامل دانستن امور بسيارى از احكام الهى و نيز اجراى عملى آنهاست.
لذا مىتوان گفت: آخرين بارى كه خداوند بر مردم اتمام حجت فرموده همين ابلاغ ولايت در غدير بوده كه با وجود آن نيازى به اتمام حجت ديگرى نيست.
2. آخرين درجه اتمام حجت
براى رسيدن به اين نتيجه كه اعلان ولايت در آخرين درجه عظمت برگزار شده، با نگاهى به مراسم غدير مىتوان دريافت كه آن برنامه ريزى پر ماجرا براى يك اتمام حجت عادى نيست. در تاريخ شش هزار ساله انبياءعليهم السلام تا آن روز هيچ پيامبرى در مجلسى با صد و بيست هزار مستمع كه همه او را ببينند و صدايش را بشنوند سخنرانى نكرده است.
از سوى ديگر برنامهريزى اين خطابه در بيابان و ساختن آن منبر استثنايى و سپس ايستادن پيامبر و علىعليهما السلام بر فراز آن منبر و يك ساعت تمام به حالت ايستاده سخنرانى نمودن، شكل بىسابقهاى در طول عمر پيامبرصلى الله عليه وآله است.
همچنين بلند كردن اميرالمؤمنينعليه السلام با دو دست كه پاهاى حضرت تا محاذى زانوان پيامبرصلى الله عليه وآله قرار بگيرد و در آن حال »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« گفتن، و از فراز منبر جملاتى را به عنوان بيعت لسانى مطرح كردن و تكرار مردم بعد از آن حضرت، همه اينها برخوردهاى تازه با منبر و سخنرانى بود كه مردم براى اولين بار مىديدند.
بيانات بسيار مفصل در همه جوانبِ »ولايت« در طول يك ساعت، به حدى كه هيچ ابهامى نماند، نيز گونهاى منحصر به فرد در خطابههاى پيامبرصلى الله عليه وآله است.
مراسم سه روزه بيعت آن هم به صورت يك نفرى كه هر كدام ابتدا در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله بايستند و با او بيعت كنند و سپس در برابر علىعليه السلام بايستند و »السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ« بگويند و دست بيعت دهند، عظيمترين و منظمترين برنامه بيعت در طول تاريخ به حساب مىآيد.
به قدرى آن برنامهريزى عجيب و غير منتظره و فوقالعاده بود كه در روايات به صراحت آمده است كه خبر آن روز به عنوان »يوم الولاية« به سرعت در مناطق مختلف منتشر شد و در شهرها شايع گرديد و به گوش همگان رسيد. حتى عدهاى از غير مسلمانان هم در غدير حضور يافتند، و خبر آن تا اقصى نقاط جهان در آن روز يعنى ايران و روم و چين رسيد.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 136 و ج 39 ص 336 و ج 41 ص 228. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 68 . ×××
چنين برنامه مفصل با محتواى قوى در آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله به معناى سنگ تمام در اتمام حجت و اقدام به آن در اعلا درجه بود، چنانكه اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايد: ما عَلِمْتُ انَّ رَسُولَ اللَّهصلى الله عليه وآله تَرَكَ يَوْمَ الْغَديرِ لاحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً : پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير براى احدى عذرى و براى كسى سخنى باقى نگذاشت.××× 1 اثبات الهداة: ج 2 ص 115 ح 476. ×××
مسئله حارث فهرى كه به نمايندگى از منكرين ولايت رو در روى خدا ايستاد و گفت: »خدايا، عذابت را خريدارم ولى امر ولايت تو را نمىپذيرم« ، و پاسخ فورى خداوند كه با عذاب آسمانى او را هلاك كرد و همه آن منظره را ديدند، به خوبى فرمايش امام رضاعليه السلام را به ما مىفهماند كه فرمود:
مَثَلُ الْمُؤْمِنينَ فى قَبُولِهِمْ وِلاءَ اميرِالْمُؤْمِنينَعليه السلام فى يَوْمِ غَديرِ خُمٍّ كَمَثَلِ الْمَلائِكَةِ فى سُجُودِهِمْ لِآدَمَعليه السلام، وَ مَثَلُ مَنْ ابى وِلايَةَ اميرِالْمُؤْمِنينَعليه السلام فى يَوْمِ الْغَديرِ مَثَلُ ابْليسَ، وَ فى هذَا الْيَوْمَ انْزِلَتْ هذِهِ الْآيَةِ: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« :
مَثَل مؤمنين در قبول ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام در روز غدير خم مَثَل ملائكه در سجودشان مقابل حضرت آدمعليه السلام است، و مَثَل كسانى كه در روز غدير از قبول ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام سر باز زدند مثل ابليس است؛ و در اين روز اين آيه نازل شده است: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« .××× 2 الاقبال: ج 2 ص 263. ×××
يعنى در روز غدير چنان حجت تمام شد و چنان اين اتمام حجت همه جانبه بود كه هر كس سر تعظيم فرود آورد با علم و آگاهى بود، و هر كس از پذيرش آن سر بر تافت از روى علم و آگاهى بود، همچون شيطان كه با علم و آگاهى از فرمان خدا سر بر تافت و تا ابد رانده درگاه پروردگار گشت.
امام باقرعليه السلام در بيان كامل شدن دين به اين نكته اشاره مىفرمايد كه هيچ جاهلى بعد از آن باقى نماند و همه آگاهانه عمل مىكردند و مىكنند:
قَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهصلى الله عليه وآله وَ قَدْ اكْمَلَ الدّينَ وَ بَيَّنَ لَكُمْ سَبيلَ الْمَخْرَجِ، فَلَمْ يَتْرُكْ لِجاهِلٍ حُجَّةً. فَمَنْ جَهِلَ اوْ تَجاهَلَ اوْ انْكَرَ اوْ نَسِىَ اوْ تَناسى فَعَلَى اللَّه حِسابُهُ:
پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت در حالى كه دين را كامل كرده بود و راه نجات را براى شما روشن فرموده بود، و براى هيچ جاهلى حجتى باقى نگذاشته بود. بنابراين هر كس ناآگاه باشد يا خود را به ناآگاهى بزند يا انكار نمايد يا فراموش كند يا خود را به فراموشى بزند، حسابش با خدا خواهد بود.××× 1 بحار الانوار: ج 22 ص 537 ح 39. ×××
3. سِرِّ عظمتِ آخرين اتمام حجت
با اذعان به عظمت و شكوه بىنظير اتمام حجت در غدير، بايد ديد اسرار عظمت آن چيست و كدام مشكل كليدى در غدير از ميان برداشته شده و قفل آن مشكل با كدام كليد باز شده است.
تمام اسرار اين اتمام حجت بزرگ در غدير را مىتوان چنين خلاصه كرد:
معرفى امامانى كه در مقام علم و عصمت و ساير شئون همانند پيامبرند و قادر به برآوردن همه نيازهاى بشرند و تا آخرين روز دنيا چنين خواهند بود.
اين به معناى حضور شخص پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان تمام نسلهاى آينده بشريت است. آيا مردم مىتوانند بالاتر از اين از خدا درخواستى داشته باشند؟!
اگر فرض كنيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله تا آخرين روز دنيا زنده مىماند و هر روز جلوهاى از انوار معارف دينش را بيان مىكرد، آيا باز هم براى كسى عذرى باقى مىماند؟ اينك دوازده امامعليهم السلام به ترتيب در جاى او قرار گرفتهاند و داراى همه شئون او هستند، به گونهاى كه گويا خود او حاضر است.
اين عظيمترين فرض اتمام حجت است كه در غدير با معرفى امامان تحقق پذيرفته است، و از همين ديدگاه است كه اسلام در غدير حقيقتاً كامل شده و در اين باره از هيچ كس عذرى پذيرفته نيست. امام رضاعليه السلام اين نكته را با صراحت تمام چنين بيان مىفرمايد:
انَّ اللَّه لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ حَتّى اكْمَلَ لَهُ الدّينَ ... . وَ انْزَلَ فى حَجَّةِ الْوِداعِ - وَ هِىَ فى آخِرِ عُمْرِهِ - : »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« . وَ امْرُ الامامَةِ مِنْ تَمامِ الدّينِ. وَ لَمْ يَمْضِصلى الله عليه وآله حَتّى بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعالِمَ دينِهِمْ وَ اوْضَحَ لَهُمْ سَبيلَهُمْ وَ تَرَكَهُمْ عَلى قَصْدِ سَبيلِ الْحَقِّ. فَمَنْ زَعَمَ انَّ اللَّه لَمْ يَكْمُلْ دينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتابَ اللَّه، وَ مَنْ رَدَّ كِتابَ اللَّه فَهُوَ كافِرٌ بِهِ:
خداوند پيامبرش را قبض روح نكرد تا آنگاه كه دينش را كامل فرمود ... . و در حجةالوداع - كه در آخر عمر حضرت بود - اين آيه را نازل كرد: »امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم«؛ مسئله امامت از كمال دين است. و پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا نرفت تا آنكه معارف دين را براى امتش بيان كرد و راه را برايشان واضح نمود و آنان را براى پيمودن راه حق آماده كرد و رفت. پس هر كس گمان كند كه خداوند دينش را كامل نكرده كتاب خدا را ردّ كرده، و هر كس كتاب اللَّه را ردّ كند به خداوند كافر شده است.××× 1 بحار الانوار: ج 35 ص 121. الاحتجاج: ج 2 ص 226. الايضاح )ابن شاذان( : ص 59 . معانى الاخبار: ص 96. وسائل الشيعة: ج 28 ص 353. كمال الدين: ص 676 . الكافى: ج 1 ص 198. عيون الاخبار: ج 2 ص 196. امالى الصدوق: ص 774 ح 1. ×××
امام صادقعليه السلام تصريح فرموده كه آنچه از خدا و رسولصلى الله عليه وآله رسيده پاسخگوى تمام نيازهاى بشر است. حضرت به اتمام حجت خدا با آيه اكمال استناد مىفرمايد:
ما مِنْ شَىْءٍ يَحْتاجُ الَيْهِ وُلْدُ آدَمَ الاّ وَ قَدْ خَرَجَتْ فيهِ السُّنَّةُ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رَسُولِهِ وَ لَوْ لا ذلِكَ مَا احْتَجَّ. فَقالَ: بِمَا احْتَجَّ؟ فَقالَ ابُو عَبْدِاللَّهعليه السلام: قَوْلُهُ »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« . فَلَوْ لَمْ يَكْمُلْ سُنَنَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ ما يَحْتاجُ الَيْهِ النّاسُ، بِمَا احْتَجَّ بِهِ؟!
چيزى نيست كه فرزندان آدم بدان نياز داشته باشند مگر آنكه درباره آن دستورى از خدا و رسول صادر شده است، و اگر چنين نبود خداوند اتمام حجت نمىكرد. راوى پرسيد: خداوند به چه چيزى اتمام حجت فرموده؟ امام صادقعليه السلام فرمود: كلام خدا »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« . اگر سنتها و فرائض و آنچه مردم بدان نياز دارند را كامل نكرده، پس با چه چيزى اتمام حجت فرموده؟××× 1 بصائر الدرجات: ص 538 ح 50 . مختصر البصائر: ص 66 . ×××
شكى نيست كه امام صادقعليه السلام منظورى از بيان همه احكام الهى دارد، و گرنه در ظاهر همه مىدانيم كه بسيارى از مسائل دين در فرصت كوتاه عمر پيامبرصلى الله عليه وآله ناگفته ماند. البته همه احكام و معارف الهى در قرآن نهفته است، ولى تا استخراج كننده مطمئن آن نباشد گويا به مردم نرسيده است.
آرى با نصب امامانى كه اين معارف را با سينهاى متصل به اقيانوس بيكران علم الهى بيان مىكنند گويا در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله همه معارف و احكام به مردم ابلاغ شده است.
اين رمز الهى بودن دين شيعه است كه آنچه را از پيامبرصلى الله عليه وآله حديث نداشته باشند به درگاه دوازده امام معصومعليهم السلام پناه مىبرند و پاسخى مطمئن دريافت مىكنند، ولى غير شيعه دست به دامان قياس و استحسان مىشوند، چرا كه با نپذيرفتن امامان راه ديگرى ندارند و درى به سوى فرامين الهى نمىيابند.
امام باقرعليه السلام در دمشق وقتى خليفه اموى را مفتضح كرد و نمونهاى از كامل عيار بودن مقام امامت را به او نشان داد، با استناد به آيه اكمال چنين فرمود: انّا نَحْنُ نَتَوارَثُ الْكَمالَ وَ التَّمامَ اللَّذَيْنِ انْزَلَهُمَا اللَّه عَلى نَبِيِّهِ فى قَوْلِهِ »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« ، وَ الارْضُ لا تَخْلُو مِمَّنْ يَكْمُلُ هذِهِ الامُورَ الَّتى يَقْصُرُ غَيْرُنا عَنْها:
مائيم كسانى كه كمال و تمام را به ارث مىبريم، همان كه خداوند آنها را بر پيامبرش نازل كرد آنجا كه مىفرمايد: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« ، و زمين خالى نمىماند از كسى كه چنين امورى در او كامل باشد، كه ديگران از رسيدن به آن كمال عاجزند.××× 1 بحار الانوار: ج 69 ص 183. مستدرك الوسائل: ج 14 ص 79. دلائل الإمامة: ص 235. نوادر المعجزات: ص 130. ×××
تحليل سوم: ريشه اصلى كمال دين
از ديدگاه اتمام حجت در غدير كه بگذريم بايد واقعاً در صدد باشيم كه لُبّ مطلب در اين مراسم عظيم را به دست آوريم و نقطه مركزى كمال دين را پيدا كنيم، تا هميشه چشم دل را به آن سو داشته باشيم و از لغزشها و انحرافات مصون بمانيم. در اينجا دو نكته قابل ملاحظه است: يكى نقطه اصلى ولايت و ديگرى آثار آن.
1. نقطه اصلى ولايت
نقطه مركزى كمال دين »صاحب اختيارى دوازده امامعليهم السلام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله« است. بر گِرد اين نقطه، ثمرات و نتايج بسيارى هواهد بود و اعتقاد يك مسلمان را مىسازد.
اين نقطه اصلى از سه ركن تشكيل يافته است: »صاحب اختيارى« و »دوازده امامعليهم السلام« و »بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله« ، و هر يك از اينها ناقص باشد صاحب آن هنوز اصل ولايت را نيافته تا چه رسد به ثمرات آن.
بنابراين كسانى كه على بن ابىطالبعليه السلام را به عنوان خليفه چهارم قبول دارند در ركن سوم ناقصاند و اصلاً با غدير كارى ندارند و دقيقاً ضد آن را در اعتقاد خود جاى دادهاند، چرا كه علىعليه السلام بلافاصله بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله صاحب اختيار مردم است.
اگر علىعليه السلام دقيقاً شئون پيامبرصلى الله عليه وآله را دارد، پس سه نفر قبل از او كه مقام او را غصب كردند نه در علم و نه در عصمت هرگز نمىتوانستند جاى آن حضرت قرار بگيرند و پاسخگوى نيازهاى مردم باشند.
همچنين كسانى كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله فقط علىعليه السلام را و يا تا امام چهارمعليه السلام و يا تا امام ششمعليه السلام را قبول دارند و يا امام دوازدهمعليه السلام را قبول ندارند، اينان در ركن دوم ناقصاند و چنين اعتقادى منشعب از غدير نيست، چرا كه در غدير همه دوازده امامعليهم السلام به عنوان نور واحد تا آخرين روز دنيا معرفى شدهاند.
از سوى ديگر كسانى كه دوازده امامعليهم السلام را به عنوان انسانهايى عالم و وارسته قبول دارند ولى آنان را صاحب اختيار مطلق خود نمىدانند در ركن اول ناقصند، و غدير هرگز داعى بر معرفى امامان به اين معنى نداشته است، چرا كه با ظهور علم و عملشان طبعاً مردم ايشان را مىشناسند و نيازى به معرفى در آن مراسم عظيم نيست. آنچه غدير براى آن تشكيل شد و دين با آن كامل شد اعلام صاحب اختيارى امامانعليهم السلام بود كه قِوام ولايت با همين است.
2. آثار ولايت
پذيرفتن صاحب اختيار بودن امامانعليهم السلام آثار و لوازمى دارد كه كاشف از وجود حقيقى آن در اعتقاد قلبى يك مسلمان است. اين آثار در واقع جلوهها و اشعههاى تابناك ولايت است كه اين گونه خود را نشان مىدهد. يكى از بارزترين آثار ولايت داشتن محبت نسبت به صاحبان ولايت و برائت و بيزارى از دشمنان ايشان است. در اين زمينه احاديث بسيارى وارد شده كه نمونههايى از آنها ذكر مىشود:
لا يَقْبَلُ اللَّه ايمانَ عَبْدٍ الاّ بِوِلايَتِهِ وَ الْبَرائَةِ مِنْ اعْدائِهِ××× 1 بحار الانوار: ج 26 ص 229. ×××: خداوند ايمان بندهاى را نمىپذيرد جز با ولايت على و بيزارى از دشمنانش.
لا يَقْبَلُ اللَّه مِنْ عَبْدٍ حَسَنَةً حَتّى يَسْأَلَهُ عَنْ حُبِّ عَلِىِّ بْنِ ابىطالِبٍعليه السلام××× 2 بحار الانوار: ج 16 ص 318 ح 7. ×××: خدا از هيچ بندهاى حسنهاى قبول نمىكند تا از او درباره محبت على بن ابىطالبعليه السلام سؤال كند.
لا يَقْبَلُ اللَّه مِنَ الْعِبادِ الاعْمالَ الصّالِحَةَ الَّتى يَعْمَلُونَها اذا تَوَلَّوْا الامامَ الْجائِرَ الَّذى لَيْسَ مِنَ اللَّه تَعالى××× 3 بحار الانوار: ج 24 ص 43 ح 7. ×××: خداوند از بندگان اعمال صالحى را كه انجام مىدهند نمىپذيرد هنگامى كه صاحب اختيارى امام ظالمى را بپذيرند كه از سوى خدا تعيين نشده است.
با توجه به همين ريشه كمال دين است كه امام صادقعليه السلام به شيعيان مىفرمايد: لا يَقْبَلُ اللَّه مِنَ الْعِبادِ يَوْمَ الْقِيامَةِ الاّ هذَا الدّينَ الَّذى انْتُمْ عَلَيْهِ: خداوند در روز قيامت از بندگان نمىپذيرد جز اين دينى كه شما به آن اعتقاد داريد.××× 1 بحار الانوار: ج 6 ص 148. ×××
پانویس
- ↑ مائده / ۳. ژرفاى غدير: ص ۱۹۷،۱۹۴،۱۹۲،۱۹۰،۹۰. اسرار غدير: ص ۱۱۸، ۱۹۹، ۲۰۱، ۲۶۳ - ۲۷۲، ۲۸۰، ۲۸۲، ۳۰۰، ۳۶۳ - ۳۶۵.چهارده قرن با غدير: ص ۴۰، ۵۹، ۷۵، ۷۹، ۸۹، ۱۱۳، ۱۵۳ - ۱۵۷، ۲۲۵ - ۲۳۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۸،۳۶،۱۸. غدير از زبان مولى: ص ۲۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱۴،۸۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۵، ۱۷۱ - ۱۷۸.تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۴۶، ۴۷، ۵۷ - ۵۹، ۶۵، ۶۶ - ۶۸، ۹۷، ۹۸، ۱۷۲.غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۵۱ - ۱۹۹ و ج ۳ ص ۵۰۸،۵۰۷،۳۸۰،۳۶۳،۳۶۲. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۴۶۲ - ۴۷۵. غدير در قرآن: ص ۲۰ - ۲۸. ابلاغ ولايت، اكمال رسالت، پندارها و پاسخ ها (جلائيان): ص ۵۴ - ۶۱. ياد امام عصرعليه السلام در عيد غدير: ص ۶۱۵۴ . الميزان: ج ۵ ص ۱۶۷ - ۱۷۵. بر ساحل غدير: ص ۹۹ - ۱۲۲. نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۱ ۱۱۱ - ۱۵۰. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۵۲ - ۵۶. نقش غدير در كمال انسان ها (محمد اسدى گرمارودى): ۶۱ - ۱۵۰. اكمال دين در غدير، حقيقتى انكارناپذير (يثربى، خليلى): ص ۲۰ - ۴۰، ۶۱ - ۶۴. غدير چشمه زلال ولايت (شيرازى): ص ۲۳ - ۲۴. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۴۲ - ۵۶. قبسى از غدير: ص ۱۴ - ۱۹. مائده غدير (جعفرپور): ص ۶۶ - ۸۲ و ۸۷ - ۹۸. حديث غدير و مسئله امامت: ص ۵۹ - ۸۶. آيات ولايت (مرتضوى): ج ۳ ص ص ۲۱ - ۵۵. زيارت غديريه: ص ۴ - ۹. جايگاه غدير (دشتى): ص ۱۳۹ - ۱۴۴. غدير در قرآن: ص ۲۱ - ۲۸ نگرشى نو به غدير (رضوانى): ص ۴۴ - ۵۴. مكتب قرآن (نشريه): ص ۲۲. از غدير تا الغدير: ص ۹۷ - ۱۰۳. غدير در آئينه قرآن (كورانى شمسايى): ص ۲۲۳ - ۳۶۶.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۲۴. الاقبال: ص ۴۶۴.
- ↑ كتاب سليم: ص ۱۹۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۳۴. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۳۱۲ ح ۲۵۰.
- ↑ اليقين: ص ۲۱۲.
- ↑ كتاب سليم: ص ۲۲۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۵ ح ۷۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۹۸.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۲.
- ↑ بصائر الدرجات: ص ۲۲۱.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰. امالى الصدوق: ص ۲۹۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۶. كنز العمال: ج ۲ ص ۳۹۹.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲ ح ۸۶ .
- ↑ پرش به بالا به: ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۶. صحيح ابن حبان: ج ۱ ص ۴۱۳. كنز العمال: ج ۲ ص ۳۹۹.
- ↑ پرش به بالا به: ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۵۸.
- ↑ پرش به بالا به: ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲ ح ۸۶ . الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۶.
- ↑ بصائر الدرجات: ص ۲۲۱.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۷ ح ۲۰۱. تفسير العياشى: ج ۱ ص ۲۹۳ ح ۲۱.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴.
- ↑ الفضائل (شاذان): ص ۸۴ .
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۵۲ - ۱۶۰.
- ↑ الفضائل (شاذان): ص ۸۴ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ . تفسير فرات: ص ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۶ ح ۲۱۵.
- ↑ امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰.
- ↑ تفسير العياشى: ج ۱ ص ۲۹۳ ح ۲۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۷ ح ۲۰۱.
- ↑ كتاب سليم: ص ۱۹۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۳۴. فرائد السمطين: ج ۱ ص ۳۱۲ ح ۲۵۰.
- ↑ مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص ۱۴۶ بخش ۵ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲ ح ۸۶ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۶ ح ۳۹. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۲۳.
- ↑ علل الشرائع: ج ۱ ص ۲۴۹.
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲ ح ۸۶ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲ ح ۸۶ . عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۶. اليقين: ص ۳۴۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۶ ح ۳۹. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۲۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۷ ح ۲۰۱. تفسير العياشى: ج ۱ ص ۲۹۳ ح ۲۱.
- ↑ بصائر الدرجات: ص ۵۳۸ ح ۵۰ . مختصر البصائر: ص ۶۶ .
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۴۴. امالى الطوسى: ص ۲۷۹. الاحتجاج: ج ۱ ص ۲۳۳.
- ↑ بصائر الدرجات: ص ۲۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۵۹ ح ۳۵ و ج ۶۴ ص ۱۴۷ ح ۲.
- ↑ كتاب سليم: ص ۲۱۱ ح ۱۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۴۹.
- ↑ تكاثر / ۸ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۶۳ ص ۳۱۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۹۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۷ ص ۱۲۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۳۶۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۱۰ ص ۳۹۳. المحاسن: ج ۱ ص ۹۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۵ .
- ↑ آل عمران / ۸۵ .
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۶ بخش ۴.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۷ ح ۲۰۱. تفسير العياشى: ج ۱ ص ۲۹۳ ح ۲۱.