آيات ۴ و ۵ ناس و غدیر
«مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ...»[۱]
على بن ابى طالب عليه السلام آن امامى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى شدند.
پيامبر صلى الله عليه وآله فصلى از مراسم و خطبه غدير را به دشمنان ائمه عليهم السلام اختصاص داده، تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آيندهاى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.
در اين آيات از يك سو اوصاف و رفتار اعداء اهلبيت عليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق العادهاى در پايينترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله هاى آتش نمونه هاى آن است.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه وآله ۱۵ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۴ و ۵ سوره ناس است: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ» : « (به خدا پناه مىبرم) از شر وسوسه كننده منقبض شونده از ذكر خدا، كه در سينه هاى مردم وسوسه مى كند» .
اين آيات از سه بُعد قابل بررسى است:
متن روايت
«مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ» يَوْمَ الْغَديرِ لَمّا اقامَ اميرَالْمُؤْمِنينَ عليه السلام النَّبِىّ صلى الله عليه وآله لِلنّاسِ، وَ كانَ (عُمَرُ) اذا خَلا قالَ لِلنّاسِ: ما يَأْلُو انْ يُذِلَّ قُرَيْشَ لابْنِ ابى طالِبٍ وَ وُلْدِهِ[۲]:
آيه «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» درباره روز غدير است كه پيامبر صلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را براى مردم منصوب فرمود. در آنجا عمر در خلوت به مردم مى گفت: از اينكه قريش را براى پسر ابوطالب و فرزندانش ذليل كند هيچ كوتاهى نمى كند.
موقعيت تاريخى
خطابه غدير پايان يافته و قرار است مردم سه روز در غدير متوقف باشند تا مراسم بيعت يكصد و بيست هزار نفر انجام پذيرد. عدهاى و در رأس آنان دومى شروع به شايعه پراكنى در بين مردم نمودند و از راه هاى مختلف القاء شبهه مى كردند. منافقين از مهاجر و انصار كه هر لحظه اوج ولايت را مى ديدند و ناظر بيعت صد و بيست هزار نفر در گروه هاى كوچك و بزرگ بودند، تحملشان تمام شد و تلاشهاى مذبوحانه اى را از راه شبه هافكنى و وسوسهاندازى در قلوب مردم آغاز كردند. آنان براى تخريب اذهان مردم و نيز آخرين احتمالاتى كه در خيال خود آنها را مؤثر در بر هم زدن غدير مىدانستند، چند راه را در پيش گرفتند و در زمان باقى مانده از مراسم غدير به مطرح كردن آنها پرداختند.
اولين شيوه وسوسهاندازى در قلوب مردم بود كه قابل اجرا در جاى جاى بيابان غدير در ميان تجمعات مردم بود. در رأس اين توطئه عمر بن الخطاب بود كه هرگاه گروهى از مردم را به دور از چشم پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب باوفايش مىيافت، براى سستسازى اعتقاد آنان مىگفت: »از اينكه قريش را براى پسر ابوطالب و فرزندانش ذليل كند هيچ كوتاهى نمىكند«!××× 1 مثالب النواصب )ابن شهرآشوب، نسخه خطى( : ص 356. ×××
آيات 4 و 5 سوره ناس درباره اوست كه مىفرمايد: »مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ الَّذى يُوَسْوِسُ فى صُدُورِ النّاسِ« : »بگو به خدا پناه مىبرم از شر وسوسه اندازى كه از ياد خدا باز گرفته شده و در سينههاى مردم وسوسه مىكند« .
امام صادقعليه السلام اين فراز ماجراى غدير را ضمن تفسير آيهاى چنين بيان مىفرمايد: هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير اميرالمؤمنينعليه السلام را براى مردم منصوب فرمود، دومى شروع به وسوسهاندازى كرد. او وقتى در خلوت عدهاى از مردم را پيدا مىكرد به آنان مىگفت: از اينكه قريش را در برابر پسر ابىطالب و فرزندانش خوار كند هيچ كوتاهى نمىكند. و اين است معناى »مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ« : » )به خدا پناه مىبرم( از شر وسوسهانداز خنّاس )منقبض شونده از ذكر خدا( كه در سينههاى مردم وسوسه مىكند« .
3- تحليل اعتقادى
در اين بيان امام صادقعليه السلام به دو جهت از اوصاف دومى اشاره مىنمايد. يكى »وَسْواس« و ديگرى »خَنّاس« . به تشكيك انداختن مردم و شايعهپراكنى و شبههاندازى ابزارى بود كه دومى ودار و دستهاش در طول زندگى منافقانهشان براى انحراف مردم به كار گرفتند. اين بدان جهت است كه تصريح به كفر هميشه باعث رفتن آبروى منافق است، اما ايجاد تردّد در دلها اسلحهاى قوى و مؤثر در برابر مردم ضعيف الايمان است.
صفت »خَنّاس« كه درباره شيطان هم به كار رفته، به معناى كسى است كه وقتى ياد خدا را مىشنود گرفته مىشود و تحملش تمام مىگردد. اين صفتى است كه امام صادقعليه السلام درباره دومى فرموده و آيه قرآن را به او تفسير كرده است. اشمئزاز او از نام علىعليه السلام و غدير و دين و اتمام نعمت در هيچ كس يافت نمىشود!! انقباض روحى و تنفر ذاتىِ او از اينكه غدير بينى هر چه ضد خداست بر خاك مىماليد، قابل توصيف نيست.
بهترين شاهد اين مدعا كلماتى است كه او و يارانش در غدير بر زبان جارى كردند××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 173 172 163 161 160 154 139 111. ×××:
- هرگز در مقابل او تسليم نخواهيم شد.
- چشمان او را بنگريد كه همچون مجانين مىچرخد.
- چقدر قريش را ذليل مىكند.
- خواهد دانست كه چه نقشههايى كشيدهايم.
- هرگز گفتار محمد را تصديق نمىكنيم و به ولايت على اقرار نمىنماييم.
حديث امام باقرعليه السلام در تفسير سوره فلق نيز بهترين شاهد مدعاست. آن حضرت درباره »قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ« ، فرمود: خداوند مخلوقى بدتر از كسانى كه با اوليائش و اميرالمؤمنين و فرزندانش دشمنى كنند، خلق نكرده است. سپس درباره »وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ« فرمود: منظور دومى است كه نسبت به اميرالمؤمنينعليه السلام در فضيلتى كه خدا به او داده حسد كرد.××× 1 مثالب النواصب )ابن شهرآشوب، نسخه خطى( : ص 356. ×××