آیه ۱۱ فتح و غدیر
«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا...»[۱]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.
اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۱ سوره فتح و آيه ۱۵ سوره نور است:
«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا، يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ، قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّه شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّه بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً» :
«به زودى بر جاى ماندگان از اعراب خواهند گفت: اموال و خانواده ما مشغولمان كرده است. آنان در زبانشان چيزى را مى گويند كه در قلبشان نيست. بگو پس چه كسى در برابر خدا به نفع شما اختيارى دارد اگر او نفعى را براى شما بخواهد؛ بلكه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است» .
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ»[۲]
«آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مى كنيد و با دهانتان مى گوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مى انگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است» . اين دو آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ - ايُّهَا النّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ ادْغالِ اللاّئِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ بِانَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ: [۳]
از جبرئيل خواستم كه از خداوند بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مطلب به شما معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله هاى مسخره كنندگان اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف فرموده كه با زبانشان مى گويند آنچه در قلب هايشان نيست و اين كار را سهل مى شمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.
موقعيت تاريخى
در اوايل خطابه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» تلاوت شده و حضرت به صراحت فرموده كه اين دستور درباره خلافت على عليه السلام سه بار بر من نازل شده است، در همان حال ناگهان لحن سخن عوض مى شود و حضرت به صراحت تمام مى فرمايد از خدا خواستم مرا از تبليغ اين مسئله معاف بدارد و علت آن حضور منافقين است. آنگاه در توصيف آنان دو آيه از قرآن را كنار هم قرار مى دهد و با تغيير ضماير آن دو را تلفيق مى كند و به عنوان كلام خداوند مطرح مى فرمايد.
موقعيت قرآنى
دو آيه مزبور در قرآن در دو سوره جداگانه آمده است.
آيه ۱۱ سوره فتح در توصيف منافقينى است كه از بيعت شجره تخلف ورزيدند و عذرهاى دروغين تراشيدند. خداوند درباره عذرهاى آنان مى فرمايد:
«با زبان خود مطلبى را مى گويند كه در قلبهايشان نيست» . آنگاه دورويى آنان را مورد استهزا قرار مى دهد كه اگر خداوند درباره شما اراده ضرر يا منفعتى نمايد شما چگونه با اين حيله ها كارى پيش خواهيد برد؟!
در آيه ۱۵ سوره نور قسمت اول آن شباهتى به آيه ۱۱ سوره فتح دارد ولى به جاى «ما ليس فى قلوبكم» جمله «ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» آمده و فقط قسمت دوم آن در كلام حضرت ديده مى شود و مربوط به داستان «افك» است، كه منافقين بى محابا نسبت به ساحت مقدس پيامبرصلى الله عليه وآله جسارت كردند.
لذا در روايتى آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله در آغاز سخن در غدير فرمود:
دستورى به من داده شد كه از ترس تكذيب اهل «افك» در تنگنا قرار گرفتم.[۴]
تحليل اعتقادى
استشهاد به اين دو آيه درباره منافقينى كه در غدير حضور داشتند و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به خاطر آنان اجراى مراسم غدير را مشكل مى دانست، ناظر به دو جهت در آنان است:
الف. ارادت دروغين
با توطئه هاى بسيارى كه منافقين و دورويانِ امت اسلامى بر ضد رسول معظّم اسلام صلى الله عليه وآله چيده اند، و تا حد صحيفه ملعونه براى براندازى خلافت و و صايت اهلبيت عليهم السلام.[۵] و نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله در كوه هرشى[۶]پيش رفته اند، باز هم در ظاهر چنان اظهار ارادت دروغين نسبت به پيامبر صلى الله عليه وآله نشان مى دهند كه حاكى از بالاترين درجه نفاق است.
ب. عادى نشان دادن نفاق
ديگر آنكه اين دورويى را بسيار عادى تلقى مى كنند در حالى كه نزد خداوند بسيار مهم است، و اين عادى شمردن به حدى رسيده بود كه گاهى رو در روى حضرت از ديگران هم جلوتر مى افتادند و ارادت بيشترى نشان مى دادند، و اين همان چيزى بود كه قلب پيامبرصلى الله عليه وآله را آزار مى داد.
نمونه هايى از دورويى منافقين در غدير
بد نيست در اينجا نمونه هايى از حركات نفاق آميز منافقين را بياوريم، تا معلوم شود منظور حضرت از زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله هاى مسخره كنندگان اسلام چيست:
۱. مسخره گروهى در خيمه
پس از منبر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله عدهاى از منافقين يا دشمنانِ پنهان در خيمه خود، حضرتش را مسخره مى كردند.
حذيفه بن يمان سخن آنان را گزارش داد و پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را فرا خواند و پرسيد: شما چه گفته ايد؟
در پاسخ حضرت گفتند: به خدا قسم ما هيچ سخنى نگفته ايم، و اگر سخنى درباره ما به شما رسيده، بر ما دروغ بسته اند!![۷]
۲. «بَخٍ بَخٍ» پس از بيعت
عمر كه هم در صحيفه رئيس پنج نفر بود. [۸] و هم در نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله در كوه هَرْشى شخصاً شركت داشت. [۹] ، و هم عملاً پس از پيامبرصلى الله عليه وآله نشان داد كه بنيانگذار سقيفه بر ضد خلافت على عليه السلام است؛ او در غدير از اولين كسانى بود كه براى بيعت پيشقدم شد. [۱۰]
پس از بيعت هم تنها كسى بود كه گفت:
بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى طالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ:
خوشا به حالت اى پسر ابى طالب! گوارايت باد! صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى شده اى![۱۱]
و اين برخورد نمونه اى از نفاق است.
۳. استهزاء هفت نفر در برابر منبر
هفت نفر از منافقين در برابر منبر قبل از اعلان ولايت نشسته بودند. يكى از آنان گفت: چشمانش را نمى بينيد كه گويا چشم ديوانه اى است. اكنون بپا مى خيزد و مى گويد: خدايم چنين گفته است!
جبرئيل اين سخن را به پيامبرصلى الله عليه وآله خبر داد.
حضرت آنان را پس از منبر فرا خواند و در اين باره مؤاخذه فرمود
آنان انكار كردند و قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته اند![۱۲]
۴. تهديد پس از منبر
پس از منبر غدير، عدهاى از منافقين در خيمه اى جمع شده مى گفتند: به خدا قسم ياران كسرى و قيصر در لباسهاى خز و رنگارنگ و حرير و بافته زندگى مى كنند، ولى ما همراه پيامبر در دو چيز خشن به سر مى بريم: هم غذاى خشن مى خوريم و هم لباس خشن مى پوشيم. بعد از اين همه، اكنون كه مرگش نزديك شده مى خواهد جانشينى بعد از خود را به على بسپارد. به خدا قسم خواهد دانست (كه چه مى كنيم) » !
مقداد اين سخنان را به حضرت گزارش داد.
حضرت اعلان اجتماع عمومى به مردم داد و آنان را فرا خواند و در اين باره توبيخ فرمود.
در پاسخ گفتند: پدر و مادرمان فدايت يا رسول اللَّه. قسم به آنكه تو را به حق مبعوث نمود و به نبوت كرامتت داد، آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ايم. قسم به آنكه تو را بر همه بشر برگزيده، ما نگفته ايم![۱۳]
۵ . تهديد در اثناى خطابه
به محض آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» ، ابوبكر و عمر در گوش يكديگر نجوا كردند: به خدا قسم هرگز درباره آنچه او گفت تسليمش نخواهيم شد! اين خبر به پيامبرصلى الله عليه وآله داده شد و حضرت پس از منبر آنان را فرا خواند و مؤاخذه فرمود. آنان انكار كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته اند.[۱۴]
۶ . تملق پس از خطابه و بيعت
پس از منبر و بيعت غدير، عدهاى از متمرّدين و سردمداران منافقين در بين خود توطئه كرده گفتند: اگر براى محمد حادثه اى رخ دهد، امر خلافت را از على دور مى كنيم و نمىگذاريم بدان دست يابد! پيرو اين سخن نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: تو بهترين خلق نزد خدا و خود و ما را براى خلافت بپا داشتى.
به وسيله او مقابله با ظلم ظالمين و تعدى كنندگان در سياست ما را كفايت نمودى!
در اين حال خداوند دورويى آنان را و اينكه قصد قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را دارند و بعد از او در صدد تمرّد هستند به آن حضرت خبر داد.
پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را فرا خواند و در اين باره سرزنش نمود.
آنان در انكار كلام حضرت قسم هاى شديد ياد كردند.
اولى گفت: يا رسول اللَّه، به خدا قسم درباره چيزى به اندازه اين بيعت اهميت قائل نشده ام. اميدوارم به خاطر آن مرا در قصرهاى بهشت جاى دهد، و مرا در آنجا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد!
دومى گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش جز با اين بيعت مطمئن نشدم. به خدا قسم اگر از زمين تا عرش پر از مرواريد تازه و جواهر گرانقيمت به من دهند كه بر خلاف اين بيعت عمل كنم يا آن را بشكنم - بعد از چنين پيمانى كه بستم - هرگز به چنين كارى خشنود نخواهم بود!
سومى گفت: به خدا قسم يا رسول اللَّه، به قدرى از اين بيعت خوشحال شدم و اينكه در رضوانِ خداوند شاد بوده به آرزوها خواهم رسيد، كه يقين پيدا كردم اگر گناه همه اهل زمين بر گردن من بود با اين بيعت از من پاك شد. آنگاه بر گفته هاى خود بار ديگر قسم ياد كرد و كسى را كه خلاف آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله گزارش كرده لعنت نمود و بعد از او بقيه سردمداران و متمردين منافقين نيز نظير همين سخنان را گفتند.[۱۵]
۷. مسخره با تشبيه به سوسمار
پس از مراسم غدير چند نفر از قريش جمع شده بودند و از آنچه واقع شد تأسف مى خوردند! در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان عبور كرد.
يكى از آنان گفت: اى كاش محمد به جاى على اين سوسمار را امير ما قرار مى داد!!!
ابوذر اين گفته آنان را به پيامبرصلى الله عليه وآله گزارش داد.
حضرت سراغ آنان فرستاد و احضارشان نمود و گفته شان را برايشان تكرار نمود.
آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد نمودند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بدانيد كه جبرئيل بر من نازل شده و خبر آورده كه روز قيامت قومى را مىآورند كه امامشان سوسمار است! مواظب باشيد كه شما نباشيد!![۱۶]
۸ . قسم دروغين در كنار توطئه
آن شب كه توطئه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز كوه هرشى اجرا شد و خداوند رسولش را حفظ نمود، صبح هنگام كه قافله پياده شدند حضرت فرمود: چه شده است عده اى را كه در كعبه هم قسم شده اند كه اگر خدا محمد را از دنيا ببرد يا كشته شود، امر خلافت را به اهلبيتش باز نگردانند؟
همان عده فوراً نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و قسم ياد كردند كه دراين باره هيچ سخنى نگفته اند و چنين قصدى نداشته اند و درباره آن حضرت هيچ اقدامى نكرده اند![۱۷]
با مطالعه نمونه هاى ذكر شده از نفاقشان كه در خود غدير بروز كرد، در حالى كه بزرگترين توطئه ها را بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله تدارك ديده بودند؛ معناى كلام حضرت را در اولين فرازهاى خطابه غدير مى فهميم كه در زبان بر خلاف قلبهايشان سخن مى گويند، و اين دورويى را آن قدر ساده و آسان انجام مىدهند كه ساعت به ساعت حاضر به تكرار آن هستند.
پانویس
- ↑ فتح / ۱۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۰۲ - ۹۵.
- ↑ نور / ۱۵.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۲ .
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹ و ج ۲ ص ۱۲۳.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹ و ج ۲ ص ۱۲۳.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۵.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۵، ۱۰۳، ۱۵۴، ۲۰۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۸.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۳۵. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۰ - ۱۳۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۰ ح ۲۰۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۵۵.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳.