شبهات آیه اکمال
شبهه اهل سنت درباره آیه اکمال
از جمله ايرادهايى كه اهل سنت در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى كنند اين است كه: آيه «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً»[۱] در سياق و جوار جملات تحريم اكل ميته و خون است. پس ربطى به واقعه غدير ندارد.
پاسخ شبهه
هر چند اين آيه در جوار و در سياق جملات حرمت اكل ميته و در وسط آن آيه قرار گرفته است، و ليكن با جملات قبلى و بعدى هيچ گونه ارتباطى ندارد. نه تنها ربطى ندارد، بلكه با اينكه در وسط جمله است، اما اگر فرضاً اين آيه را حذف كنيم در مطلب خلل و نارسايى مشاهده نمى شود، بلكه مطلب مهم وصل مى گردد. به آيه قبلى و بعدى توجه كنيد كه چكونه متصل مى شوند:
«... الا ما ذكّيتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلك فسق (جمله اليوم اكملت لكم... كه در اينجاست را حذف كنيد، و سپس ادامه آيه:) فمن اضطُرّ فى مخمصة غير متجانف لأثم فان اللَّه غفور رحيم».[۲]
ديديم كه آيه اكمال در بين اين آيه، حكم جمله معترضه را داشته و فقط در وسط اين جملات قرار گرفته است. پس معلوم مى شود اين آيه هر چند در سياق آيه قبلى است، اما آيه مستقلى است.
و اما اينكه چرا اين آيه در اينجا قرار گرفته است تا مسئله سياقِ آيات امر را مشتبه كند، چند جواب دارد:
- طبق نقل روايات وارده، خود پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داده اند كه هر آيه را در جاى خاصى بگذارند.[۳]
- آيات را به ترتيب تاريخ نزول قرار نداده اند كه موجب تعجب شود و مشكل ساز باشد. گاهى مى بينيد كه آيات مدنى را در سوره مكى و آيات مكى را در سوره مدنى قرار داده اند.[۴]
- براى حفظ قرآن از تحريف، طبق وعده الهى كه فرموده: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»، لازمه اش اين است كه موجبات تحريف را هم فراهم نباشد. جمع نمودن آيات ولايت و امامت در يک سوره موجب مى شود كسانى كه نسبت به اهل بيت عليهم السلام و امامت آنان حساسيت دارند، در قرآن دستبرد بزنند.
چنانچه در تاريخ ثابت كردند براى مقابله با اهل بيت عليهم السلام حدّ و مرزى قائل نيستند! مثل جنگ احد و كيفيت قتل حضرت حمزه عليه السلام، و جنايت هاى واقع شده در صحراى كربلا و شهادت امام حسين عليه السلام. تا جايى كه بدن مطهر جگرگوشه پيامبر صلى الله عليه و آله را زير سم اسبان لگد مال كردند، و صدها جنايت ديگر.
كسانى كه چنين جناياتى را مرتكب شدند، آيا از اينكه يک ورق قرآن را پاره كنند و بعد منكر آن شوند دريغ مى كنند؟ لذا خداوند متعال جهت حفظ اين آيات و تحقق وعده خود در اين باره، آيات مربوط به ولايت و امامت و يا فضائل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را در لابه لاى ديگر آيات قرار داده، كه از تحريف و حذف و يا تغيير و يا انكار آن محفوظ بماند.
و باز ملاحظه كنيد شبيه اين آيه را در سوره احزاب، آياتى را كه درباره زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده و عمدتاً درباره توبيخ و تهديد و ارشاد آنان است. ناگهان در وسط آيه، يک جمله معترضه آمده كه نه ربط به ماقبل و نه به مابعد آيه دارد.
ضمن اينكه آيات قبل و بعد آيه تطهير همگى با ضمائر مؤنث آمده است، و آيه تطهير فقط با ضمير مذكر آمده است. اگر آيه تطهير از وسط آيه برداشته شود، اصلاً خللى در معنى و جمله آن به وجود نمى آورد. به آيات قبل و بعد آيه تطهير توجه فرماييد:
«و قرنَ فى بيوتكنّ و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى . و اقمن الصلاة و آتين الزكاة واطعن اللَّه و رسوله (جمله انما يريد اللَّه ليذهب... كه در اينجاست را حذف كنيد، و سپس ادامه قرآن:) و اذكُرن ما يُتلى فى بيوتكنّ من آيات اللَّه و الحكمة ان اللَّه كان لطيفاً خبيراً».[۵]
مى بينيم كه بر فرض حذف آيه تطهير، جمله قبلى و بعدى از يک سنخ و موضوع، و ضمائر آن نيز مشابه است. معلوم مى شود به جهت حفظ قرآن و آيات آن از دستبرد دشمنان، خداوند اين آيه هاى حساسيت برانگيز را در لا به لاى آيات ديگر محفوظ كرده تا به چشم نخورد و كسى آن را تحريف نكند.
البته بحث در آيه تطهير و اينكه آيه تطهير جزء آيات زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نيست مفصل است و دلائل مختلفى دارد، كه علماى عظام در محل مناسب آن ذكر كرده اند. حتى در صحيح مسلم روايتى در اين باره آمده است.[۶] اينكه آيات قبل همه با ضمائر مؤنث و آيات بعد هم با ضمائر تأنيث است، و تنها آيه تطهير با ضمير مذكر وارد شده است. حتى علماى اهل سنت در روايات خود فقط همين يک آيه را گفته و تصريح كرده اند كه درباره اهل بيت پيامبر عليهم السلام نازل شده است.[۷] يا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدت شش ماه، هر روز وقت خروج براى نماز صبح درب خانه حضرت زهرا عليها السلام آيه تطهير را مى خواند؛ نه يک كلمه بيشتر و نه يک كلمه كمتر.
در مورد آيه اكمال نيز، مفسرين نقل كرده اند كه در روز غدير خم نازل شده است. همه اين ها دليل بر اين است كه آيه مذكور در روز غدير خم نازل شده است.
سه شبهه کلّی و پاسخ آن
شبهه اول
بعضى از بزرگان اهل سنت مى گويند: آيه اكمال دلالت دارد بر كامل شدن دين و عدم اهمال چيزى از دين، و براى عدم اهمال كافى است كه خداوند (به رأى و نظر و عقيده اهل سنت) امر امامت را به امت واگذار كرده است. از اين رو اين آيه بر تعيين شخص خاصى كه شيعه عقيده دارد دلالت نمى كند.
پاسخ شبهه
اولاً: اهل سنت ادعا نمى كنند كه امر امامت از طريق نصّى از خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله به امت واگذار شده است، بلكه فقط ادعا مى كنند كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را سر بسته گذاشت و چيزى نفرمود. مردم هم بر بيعت ابوبكر اجماع كردند و اجماع آنها دليل بر درستى سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود: امت من بر گمراهى اجتماع نمى كنند.[۸]
اگر ادعا مى كردند كه امامت به نصّ و سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله بستگى دارد، ديگر ابوبكر، عمر را به جاى خود تعيين نمى كرد، و ابوبكر در حال احتضار و جان دادن نمى گفت: كاش من از پيامبر پرسيده بودم كه انصار هم حقى در امر امامت دارند يا نه[۹]؟ پس پايه و اساس مذهب آنها سخن ابوبكر است كه به طور صريح مى گويد: پيامبر چيزى درباره خلافت نگفت و آن را سر بسته گذاشت.[۱۰]
ثانياً: مقام امامت و ولايت بزرگتر و والاتر از اين است كه مردم سررشته دار آن باشند و به هر كس خواستند واگذار كنند. چنانچه حضرت رضا عليه السلام فرمود[۱۱]: زيرا سررشته دار كارى بايد با حدود آن كار آشنا باشد و از خداى داناى حكيم - كه با اسرار و ضمائر بندگان آشناست - بعيد است كه مقام والاى امامت را - كه همتاى رسالت بلكه كاملتر از آن است[۱۲] - به مردم بى اطلاع از حدود آن كار بزرگ واگذار كند.
آيا اين معناى سربسته گذاشتن امر خلافت است؟! با اينكه خداوند مى فرمايد: «اللَّه اعلم حيث يجعل رسالته»[۱۳]: «خدا بهتر مى داند رسالت و نمايندگى خود را در كجا قرار دهد». بنابراين خداوند به بندگانش يادآورى كرده است كه راه تعيين خليفه منحصر به تعيين خود او است.
نتيجه: معلوم شد كه آنچه اهل سنت عقيده دارند و مذهب خود را بر اساس آن بنا نهاده اند، با كامل كردن دين كه در آيه اكمال آمده است، مطابقت پيدا نمى كند.[۱۴]
شبهه دوم
يكى از دانشمندان اهل سنت در حاشيه آيه اكمال دين گفته است: اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله موضوع ولايت و خلافت بعد از خود را مانند احكام نماز و روزه و حج و جهاد و ساير احكام براى اصحاب خود روشن مىساخت، آنها مخالفت نمى ورزيدند و على عليه السلام را رها نمى كردند، همانطور كه با نماز خواندن و ساير احكامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيان كرد مخالفت نكردند. پس بعيد است كه پيامبر صلى الله عليه وآله درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سفارش كرده باشد و اصحاب مخالفت كرده باشند.
پاسخ شبهه
اولاً: از جمله مسلّمات تاريخى و قرآنى و حديثى در كل فرقه هاى اسلامى و حتى اديان ديكر داستان بنى اسرائيل و قوم حضرت موسى عليه السلام است؛ كه چگونه در نبودن حضرت موسى عليه السلام از راه راست برگشتند و حضرت هارون عليه السلام - جانشين حضرت موسى عليه السلام - را خوار كردند و گوساله سامرى را خداى خود دانستند و فريفته آن شدند، و تا حضرت موسى عليه السلام از ميقات برنگشت دست از گوساله پرستى بر نداشتند.[۱۵]
با دانستن اين قصه، نبايد مخالفت اكثر صحابه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با اميرالمؤمنين عليه السلام را بعيد بدانيم، زيرا ارتداد بنى اسرائيل بنا به عللى بعيدتر از انحراف امت اسلام بود:
الف) بنى اسرائيل در آن موقع پشت در پشت موحد و يكتاپرست بودند و انتظار ظهور پيامبر خود (حضرت موسى عليه السلام) را داشتند، ولى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در جاهليت پرورش يافته بودند و بيشتر عمرشان در پرستش بتها گذشته بود. حتى بيشتر آنها بر اثر ترس يا به طمع دنيا مسلمان شدند، چنانچه خداوند مى فرمايد: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا»[۱۶]: عرب هاى باديه نشين گفتند ايمان آورديم بگو ايمان نياورده ايد بلكه بگوييد اسلام آورده ايم. و عدهاى هم منافق بودند، كه خداوند آيات سوره منافقون را درباره آنها نازل فرمود. از اين جهت، روشن است كه ارتداد بنى اسرائيل بعيدتر به نظر مى رسد.
ب) آنچه در بنى اسرائيل پديد آمد و گوساله را خداى خود دانستند، به مراتب بزرگتر و سخت تر از خليفه دانستن شخصى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را به جانشينى خود منصوب نداشته بود؛ زيرا بنى اسرائيل همين كه گوساله را خدا دانستند به كلى از دين بيرون رفتند، ولى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله با كارى كه انجام دادند به ظاهر از اصل اسلام خارج نشدند. آن عمل هم به عقيده اهل سنت اتفاقى ساده است، زيرا عقيده دارند امامت و خلافت جزء فروع دين است![۱۷]
ج) ارتداد و انحراف بنى اسرائيل در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله آنها پديد آمد، ولى مخالفت اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله در موضوع جانشينى آن حضرت بعد از شهادت آن وجود مقدس بود. بديهى است كه كار بنى اسرائيل بعيدتر از عمل اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به نظر مى رسد. بنابراين وقتى از بنى اسرائيل - كه آن همه به خدا نزديک بودند - چنان عملى (گوساله پرست شدن) صادر شود، از همه امت اسلام كه تازه از بت پرستى نجات يافته بودند، وقوع آن بعيد به نظر نمى رسد.
ثانياً: خداوند در قرآن مجيد از دگرگونى امت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله خبر داده بود: «افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر اللَّه شيئاً و سيجزى اللَّه الشاكرين»[۱۸]: آيا اگر او (پيامبر) بميرد يا كشته شود از عقيده خود بر مى گرديد و هر كس از عقيده خود باز گردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
ثالثاً: مقايسه حكم ولايت با احكام نماز و ساير احكام هم بى مورد است، زيرا حسدى كه به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله مى بردند در مورد ولايت بود. چنانكه خدا فرموده است: «ام يحسدون الناس على ما آتاهم اللَّه من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكاً عظيماً»[۱۹]: بلكه به مردم حسد مىبرند براى آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده است در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان حكومتى بزرگ بخشيديم.[۲۰] در روايات صحيح السند مقصود از «مُلک عظيم» اطاعت از امامان معصوم عليهم السلام بيان شده است.[۲۱]
شبهه سوم
عده اى از علماى عامه اعتراف كرده اند كه آيه اكمال فقط مى تواند ولايت و رهبرى اميرالمؤمنين عليه السلام را تأييد و تثبيت كند، ولى هيچ اشاره اى به امامت امامان بعدى ندارد.
پاسخ شبهه
اولاً: اينطور نيست كه آيه شريفه هيچ اشارهاى به امامت امامان معصوم عليهم السلام نداشته باشد، زيرا دشمنان اسلام محدود به زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و يا زمان اميرالمؤمنين عليه السلام نبودند و بعد از ظهور اسلام اين خطر هميشه احساس مىشود و ضرورت نياز دين به حافظ و مدافع بدون خطا كاملاً مشهود است.
از اين رو تا باقى بودن اين خطر و نيز باقى بودن دين بايد سرپرستى مانند رسول اعظم صلى الله عليه و آله آگاه و به دور از هر گونه خطا براى امت اسلامى وجود داشته باشد تا دين اصيل الهى محفوظ بماند.[۲۲] اين همان استمرار امامت است كه شيعه به آن اعتقاد دارد.
ثانياً: مسئله جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله بلافاصله بعد از شهادت آن حضرت مورد اختلاف بود كه آيا انعقاد امر خلافت با شورى است يا با نصّ الهى؟ بنا بر پيام دو آيه تبليغ و اكمال روشن مى شود كه اين امر شورايى نيست و از محدوده اختيارات شورى خارج است، و خود خداوند - حتى نه پيامبر صلى الله عليه و آله - افرادى را كه واجد شرايط مى داند براى منصب رهبرى و امامت انتخاب مى كند.
با روشن شدن اين آيه و پذيرش آن، چون خداوند از لطف خود در باب ارشاد و هدايت خلق كوتاه نيامده و قطعاً سرپرستان و جانشينان بعدى را توسط پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مردم معرفى فرموده، بر عهده هر مسلمانى است كه تحقيق كند و مصاديق بعدى را بيابد. اين خود اشاره است به استمرار امامت و در نهايت از امام منصوص كه خداوند متعال تعيين كرده است.[۲۳]
ثالثاً: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز غدير به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام تصريح فرمود و تأكيد كرد كه جانشينان بعد از على عليه السلام هم از ذريه و دودمان او هستند. چنانكه شيخ طبرسى به سند صحيح نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از آنكه فرمود: بعد از من به امر خداوند على عليه السلام اختيار دار و امام شماست، فرمود: و بعد از او امامت در ذريه و دودمان من خواهد ماند كه از نسل على است.[۲۴]
همچنين در كتاب سليم بن قيس هلالى آمده است كه روزى اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان لشكر خود در حضور مهاجران و انصار به منبر رفت و بعد از حمد و ثناى الهى، به ذكر تعدادى از فضائل و مناقب خود پرداخت، و نزديک به هفتاد مرد از آنها - كه در جنگ بدر شركت داشتند، از انصار و بقيه از مهاجرين - برخاستند و شهادت دادند كه اين مطالب را ما از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيديم.
سپس آن حضرت فرمود: بعد از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم با مردم نماز ظهر گزارد، فرمود: اى مردم، خدا مولا و اختياردار من است و من هم مولا و اختياردار مؤمنين هستم و از آنها نسبت به خودشان سزاوارترم. هر كس من ولىّ و اختياردار او هستم على عليه السلام هم ولىّ و اختيار دار او است. خدايا، دوست بدار دوست او را، و دشمن بدار دشمن او را.
در اين هنگام سلمان فارسى برخاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه! چه ولايتى؟ فرمود: ولايتى مانند ولايت و اختيارى كه من بر مؤمنين دارم و از خود آنها سزاوارتر به آنها هستم. در اينجا خدا آيه «اليوم اكملت لكم دينكم...» را نازل فرمود. سلمان عرض كرد: يا رسول اللَّه، اين آيه فقط درباره على عليه السلام است؟ فرمود: آرى، و درباره جانشينان او است تا روز قيامت.
سلمان عرض كرد: يا رسول اللَّه! آنها را براى من نام ببريد. فرمود: آنها (عبارتند از:) على عليه السلام برادرم و وزيرم، جانشين من در ميان امتم و ولىّ هر مرد و زن مؤمنى بعد از من، و يازده امام از نسل او؛ فرزندانم حسن و حسين عليهما السلام. سپس نه نفر از دودمان حسين عليه السلام، يكى بعد از ديگرى است. قرآن با آنهاست و آنها هم با قرآن هستند، و آنها از قرآن جدا نمى شوند تا بر حوض كوثر نزد من بيايند.[۲۵]
همچنين در باب دوازدهم كتاب غاية المرام احاديث زيادى از طرق عامه نقل شده است كه تعداد امامان دوازده تن هستند.[۲۶] از جمله از ابن عباس روايت مى كند كه گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: اى مردم، بدانيد كه براى خداوند درى است، كه هر كس داخل آن شود از آتش دوزخ و انقلاب روز محشر ايمن است.
ابوسعيد خدرى برخواست و عرض كرد: يا رسول اللَّه، ما را به اين در راهنمايى كن تا آن را بشناسيم.
فرمود: او على بن ابى طالب عليه السلام سرور جانشينان و اميرمؤمنان و برادر رسولخدا و نماينده خدا بر تمام مردم است. اى مردم، هر كس مى خواهد چنگ بزند به ريسمان محكمى كه گسستنى نيست، چنگ بزند به ولايت على بن ابى طالب عليه السلام، زيرا ولايت او ولايت من است و پيروى از او پيروى از من است. اى مردم، هر كس مى خواهد حجت بعد از من را بشناسد على بن ابى طالب عليه السلام را بشناسد. اى مردم، هر كس خوشحال مىشود به من اقتدا كند، مىبايد كه ولايت على بن ابى طالب عليه السلام و امامان از دودمان مرا دوست بدارد، زيرا آنها خزينه دار علم من هستند.
در اين هنگام جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه، تعداد امامان چند نفر است؟ فرمود: خدا تو را رحمت كند، همه اسلام را از من پرسيدى؟ عدد آنها در كتاب خدا به تعداد ماه ها در نزد خداوند است. از روزى كه خداوند آسمان ها و زمين را آفريده است، تعداد دوازده ماه بوده است.[۲۷] تعداد آنها به عدد دوازده چشمه اى است كه خداوند براى موسى بن عمران عليه السلام باز كرد؛ در وقتى كه عصاى خود را به صخره زد و دوازده چشمه جارى شد[۲۸]، و به عدد نقباى بنى اسرائيل است كه خداوند مى فرمايد: «و لقد اخذ اللَّه ميثاق بنى اسرائيل و بعثنا منهم اثنى عشر نقيباً».[۲۹] پس اى جابر، امامان دوازده نفر اند؛ اول آنها على بن ابى طالب عليه السلام و آخر آنها قائم عليه السلام است.[۳۰]
پانویس
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ الاتقان (سيوطى): ج ۱ ص ۸۰ ، باب النوع الثامن عشر فى جمعه و ترتيبه.
- ↑ براى نمونه چند آيه را ذكر مى كنيم: الف) سوره انعام مكى است، ولى سه آيه مدنى است؛ از آيه «تعالوا اتل...». ب) سوره شعراء مكى است، به جز پنج آيه آخرش كه مدنى است؛ از آيه: «و الشعراء يتبعهم الغاوون...». ج) سوره لقمان مكى است، به جز سه آيه كه مدنى است: «و لو انما فى الارض من شجرة اقلام...». د) همچنين بالعكس؛ در سوره هاى مدنى آيات مكى گنجانده شده است. براى اطلاع بيشتر مراجعه شود به: الاتقان (سيوطى): ج ۷ ص ۱۲، باب النوع الاول، معرفة المكى و المدنى.
- ↑ احزاب / ۳۴،۳۳.
- ↑ صحيح مسلم: ج ۴ ص ۱۸۷۴،۱۸۷۳، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل على عليه السلام.
- ↑ سنن الترمذى: ج ۵ ص ۳۵۱، باب التفسير و ج ۵ ص ۶۳ ، باب المناقب. صحيح مسلم: ج ۴ ص ۱۸۸۳، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل اهل بيت النبى عليهم السلام. مسند احمد: ج ۳ ص ۲۵۹. مستدرك الصحيحين: ج ۳ ص ۱۵۸، كتاب معرفة الصحابة، باب مناقب فاطمة عليها السلام.
- ↑ شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحديد): ج ۸ ص ۱۲۳. الاسرار المرفوعه: ص ۵۲ ح ۱۶۳، به نقل از: التعجب: ص ۶۵ . علامه كراجكى مى گويد: اين روايت به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت داده شده است.
- ↑ تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۶۱۹ . مروج الذهب: ج ۲ ص ۳۰۱. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۳ ص ۱۲۲. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۸. عقد الفريد: ج ۴ ص ۹۳، به نقل از: ياس در آتش: ص ۷۰ - ۷۴.
- ↑ تاريخ يعقوبى: ج ۲ ص ۱۲۵،۱۲۴.
- ↑ الكافى: ج ۱ ص ۱۹۸. عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج ۱ ص ۲۱۶. تحف العقول: ص ۴۴۱.
- ↑ بر اساس آيه ابتلا (بقره / ۱۴۴) .
- ↑ انعام / ۱۲۴.
- ↑ فروغ هدايت: ص ۳۲۴.
- ↑ اعراف / ۱۴۸ - ۱۵۰.
- ↑ حجرات / ۱۴.
- ↑ با توجه به شأن نزول دو آيه تبليغ و اكمال و با توجه به اينكه مردم بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله همچنان تظاهر به اسلام مى كردند و هيچ يک از شعائر دين ترک نشده بود - كه در ضمن آيه ۱۴۴ از سوره آلعمران به آن تأكيد شده است - نتيجه سه آيه اين است كه عدم پذيرش امامت و تسليم نشدن در مقابل جانشين خاتم انبياء صلى الله عليه و آله ارتداد و بازگشت به جاهليت است. بنابراين، جزء اصول دين بودن امامت اميرالمؤمنين عليه السلام به وضوح از اين آيات به اثبات مى رسد. همچنين علماى بزرگ اهل سنت در كتاب هاى خود به روشنى بر اهميت فوق العاده نصب امام تأكيد كرده اند. تفتازانى در شرح عقايد تسفّيه: ص ۲۳۲ مى گويد: صحابه نصب امام را مهمتر از هر مهمى قرار دادند، تا آنجا كه آن را بر دفن رسول خدا صلى الله عليه و آله مقدم داشتند. سؤال اينجاست كه چگونه فرعى از فروع دين به يك باره چنان وجوبى پيدا كرد و اهميت آن از تشييع و نماز خواندن و تدفين پيكر رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر شد؟! (جواهر الكلام: ج ۱ ص ۳۵۵،۳۵۴) .
- ↑ آل عمران / ۱۳۴.
- ↑ نساء / ۵۴ .
- ↑ فروغ هدايت: ص ۳۳۲ - ۳۳۴.
- ↑ الكافى: ج ۱ ص ۲۰۶ ح ۵،۳ .
- ↑ با توجه به آيه ۵۹ سوره نساء: آيه اولى الامر.
- ↑ جزوه بررسى آيه شريفه اكمال: ص ۲۸.
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۷۴.
- ↑ كتاب سليم بن قيس الهلالى: ج ۲ ص ۷۵۷، به نقل از: فروغ هدايت: ص ۳۲۵.
- ↑ غاية المرام: ص ۳۲.
- ↑ اشاره به آيه ۳۶ سوره توبه. براى آگاهى بيشتر مراجعه كنيد به: پيشوايى نور: ص ۱۰۶ - ۱۰۹.
- ↑ اشاره به آيه ۶۰ سوره بقره، و آيه ۱۶۰ سوره اعراف.
- ↑ مائده / ۱۲: «و در حقيقت ما (خدا) از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و از ايشان دوازده سرپرست را برانگيختيم».
- ↑ غاية المرام: ص ۴۵، به نقل از: فروغ هدايت:ص ۳۲۹.