شبهات آیه اکمال

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۸ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «==شبهه اهل سنت درباره آیه اکمال== از جمله ايرادهايى كه اهل‏ سنت در معنى و مفهو...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

شبهه اهل سنت درباره آیه اکمال

از جمله ايرادهايى كه اهل‏ سنت در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى ‏كنند اين است كه: آيه «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً»[۱] در سياق و جوار جملات تحريم اكل ميته و خون است. پس ربطى به واقعه غدير ندارد.

پاسخ شبهه

هر چند اين آيه در جوار و در سياق جملات حرمت اكل ميته و در وسط آن آيه قرار گرفته است، و ليكن با جملات قبلى و بعدى هيچ گونه ارتباطى ندارد. نه تنها ربطى ندارد، بلكه با اينكه در وسط جمله است، اما اگر فرضاً اين آيه را حذف كنيم در مطلب خلل و نارسايى مشاهده نمى ‏شود، بلكه مطلب مهم وصل مى‏ گردد. به آيه قبلى و بعدى توجه كنيد كه چكونه متصل مى‏ شوند:

«... الا ما ذكّيتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلك فسق (جمله اليوم اكملت لكم... كه در اينجاست را حذف كنيد، و سپس ادامه آيه:) فمن اضطُرّ فى مخمصة غير متجانف لأثم فان اللَّه غفور رحيم».[۲]

ديديم كه آيه اكمال در بين اين آيه، حكم جمله معترضه را داشته و فقط در وسط اين جملات قرار گرفته است. پس معلوم مى‏ شود اين آيه هر چند در سياق آيه قبلى است، اما آيه مستقلى است.

و اما اينكه چرا اين آيه در اينجا قرار گرفته است تا مسئله سياقِ آيات امر را مشتبه كند، چند جواب دارد:

  1. طبق نقل روايات وارده، خود پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داده ‏اند كه هر آيه را در جاى خاصى بگذارند.[۳]
  2. آيات را به ترتيب تاريخ نزول قرار نداده ‏اند كه موجب تعجب شود و مشكل‏ ساز باشد. گاهى مى‏ بينيد كه آيات مدنى را در سوره مكى و آيات مكى را در سوره مدنى قرار داده ‏اند.[۴]
  3. براى حفظ قرآن از تحريف، طبق وعده الهى كه فرموده: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»، لازمه ‏اش اين است كه موجبات تحريف را هم فراهم نباشد. جمع نمودن آيات ولايت و امامت در يک سوره موجب مى‏ شود كسانى كه نسبت به اهل ‏بيت ‏عليهم السلام و امامت آنان حساسيت دارند، در قرآن دستبرد بزنند.

چنانچه در تاريخ ثابت كردند براى مقابله با اهل ‏بيت‏ عليهم السلام حدّ و مرزى قائل نيستند! مثل جنگ احد و كيفيت قتل حضرت حمزه ‏عليه السلام، و جنايت ‏هاى واقع شده در صحراى كربلا و شهادت امام حسين‏ عليه السلام. تا جايى كه بدن مطهر جگرگوشه پيامبر صلى الله عليه و آله را زير سم اسبان لگد مال كردند، و صدها جنايت ديگر.

كسانى كه چنين جناياتى را مرتكب شدند، آيا از اينكه يک ورق قرآن را پاره كنند و بعد منكر آن شوند دريغ مى ‏كنند؟ لذا خداوند متعال جهت حفظ اين آيات و تحقق وعده خود در اين باره، آيات مربوط به ولايت و امامت و يا فضائل اهل‏ بيت عصمت و طهارت‏ عليهم السلام را در لابه لاى ديگر آيات قرار داده، كه از تحريف و حذف و يا تغيير و يا انكار آن محفوظ بماند.

و باز ملاحظه كنيد شبيه اين آيه را در سوره احزاب، آياتى را كه درباره زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده و عمدتاً درباره توبيخ و تهديد و ارشاد آنان است. ناگهان در وسط آيه، يک جمله معترضه آمده كه نه ربط به ماقبل و نه به مابعد آيه دارد.

ضمن اينكه آيات قبل و بعد آيه تطهير همگى با ضمائر مؤنث آمده است، و آيه تطهير فقط با ضمير مذكر آمده است. اگر آيه تطهير از وسط آيه برداشته شود، اصلاً خللى در معنى و جمله آن به وجود نمى ‏آورد. به آيات قبل و بعد آيه تطهير توجه فرماييد:

«و قرنَ فى بيوتكنّ و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى . و اقمن الصلاة و آتين الزكاة واطعن اللَّه و رسوله (جمله انما يريد اللَّه ليذهب... كه در اينجاست را حذف كنيد، و سپس ادامه قرآن:) و اذكُرن ما يُتلى فى بيوتكنّ من آيات اللَّه و الحكمة ان اللَّه كان لطيفاً خبيراً».[۵]

مى ‏بينيم كه بر فرض حذف آيه تطهير، جمله قبلى و بعدى از يک سنخ و موضوع، و ضمائر آن نيز مشابه است. معلوم مى‏ شود به جهت حفظ قرآن و آيات آن از دستبرد دشمنان، خداوند اين آيه‏ هاى حساسيت برانگيز را در لا به لاى آيات ديگر محفوظ كرده تا به چشم نخورد و كسى آن را تحريف نكند.

البته بحث در آيه تطهير و اينكه آيه تطهير جزء آيات زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نيست مفصل است و دلائل مختلفى دارد، كه علماى عظام در محل مناسب آن ذكر كرده ‏اند. حتى در صحيح مسلم روايتى در اين باره آمده است.[۶] اينكه آيات قبل همه با ضمائر مؤنث و آيات بعد هم با ضمائر تأنيث است، و تنها آيه تطهير با ضمير مذكر وارد شده است. حتى علماى اهل‏ سنت در روايات خود فقط همين يک آيه را گفته و تصريح كرده‏ اند كه درباره اهل‏ بيت پيامبر عليهم السلام نازل شده است.[۷] يا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدت شش ماه، هر روز وقت خروج براى نماز صبح درب خانه حضرت زهرا عليها السلام آيه تطهير را مى‏ خواند؛ نه يک كلمه بيشتر و نه يک كلمه كمتر.

در مورد آيه اكمال نيز، مفسرين نقل كرده ‏اند كه در روز غدير خم نازل شده است. همه اين ها دليل بر اين است كه آيه مذكور در روز غدير خم نازل شده است.

سه شبهه کلّی و پاسخ آن

شبهه اول

بعضى از بزرگان اهل ‏سنت مى ‏گويند: آيه اكمال دلالت دارد بر كامل شدن دين و عدم اهمال چيزى از دين، و براى عدم اهمال كافى است كه خداوند (به رأى و نظر و عقيده اهل ‏سنت) امر امامت را به امت واگذار كرده است. از اين رو اين آيه بر تعيين شخص خاصى كه شيعه عقيده دارد دلالت نمى‏ كند.

پاسخ شبهه

اولاً: اهل‏ سنت ادعا نمى ‏كنند كه امر امامت از طريق نصّى از خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله به امت واگذار شده است، بلكه فقط ادعا مى‏ كنند كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را سر بسته گذاشت و چيزى نفرمود. مردم هم بر بيعت ابوبكر اجماع كردند و اجماع آنها دليل بر درستى سخن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود: امت من بر گمراهى اجتماع نمى ‏كنند.[۸]

اگر ادعا مى‏ كردند كه امامت به نصّ و سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله بستگى دارد، ديگر ابوبكر، عمر را به جاى خود تعيين نمى‏ كرد، و ابوبكر در حال احتضار و جان دادن نمى ‏گفت: كاش من از پيامبر پرسيده بودم كه انصار هم حقى در امر امامت دارند يا نه[۹]؟ پس پايه و اساس مذهب آنها سخن ابوبكر است كه به طور صريح مى‏ گويد: پيامبر چيزى درباره خلافت نگفت و آن را سر بسته گذاشت.[۱۰]

ثانياً: مقام امامت و ولايت بزرگ‏تر و والاتر از اين است كه مردم سررشته ‏دار آن باشند و به هر كس خواستند واگذار كنند. چنانچه حضرت رضا عليه السلام فرمود[۱۱]: زيرا سررشته ‏دار كارى بايد با حدود آن كار آشنا باشد و از خداى داناى حكيم -  كه با اسرار و ضمائر بندگان آشناست -  بعيد است كه مقام والاى امامت را -  كه همتاى رسالت بلكه كامل‏تر از آن است[۱۲] - به مردم بى ‏اطلاع از حدود آن كار بزرگ واگذار كند.

آيا اين معناى سربسته گذاشتن امر خلافت است؟! با اينكه خداوند مى‏ فرمايد: «اللَّه اعلم حيث يجعل رسالته»[۱۳]: «خدا بهتر مى ‏داند رسالت و نمايندگى خود را در كجا قرار دهد». بنابراين خداوند به بندگانش يادآورى كرده است كه راه تعيين خليفه منحصر به تعيين خود او است.

نتيجه: معلوم شد كه آنچه اهل ‏سنت عقيده دارند و مذهب خود را بر اساس آن بنا نهاده ‏اند، با كامل كردن دين كه در آيه اكمال آمده است، مطابقت پيدا نمى ‏كند.[۱۴]

شبهه دوم

يكى از دانشمندان اهل ‏سنت در حاشيه آيه اكمال دين گفته است: اگر پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله موضوع ولايت و خلافت بعد از خود را مانند احكام نماز و روزه و حج و جهاد و ساير احكام براى اصحاب خود روشن مى‏ساخت، آنها مخالفت نمى‏ ورزيدند و على ‏عليه السلام را رها نمى‏ كردند، همانطور كه با نماز خواندن و ساير احكامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيان كرد مخالفت نكردند. پس بعيد است كه پيامبر صلى الله عليه وآله درباره اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سفارش كرده باشد و اصحاب مخالفت كرده باشند.

پاسخ شبهه

اولاً: از جمله مسلّمات تاريخى و قرآنى و حديثى در كل فرقه‏ هاى اسلامى و حتى اديان ديكر داستان بنى ‏اسرائيل و قوم حضرت موسى‏ عليه السلام است؛ كه چگونه در نبودن حضرت موسى‏ عليه السلام از راه راست برگشتند و حضرت هارون ‏عليه السلام -  جانشين حضرت موسى‏ عليه السلام -  را خوار كردند و گوساله سامرى را خداى خود دانستند و فريفته آن شدند، و تا حضرت موسى‏ عليه السلام از ميقات برنگشت دست از گوساله ‏پرستى بر نداشتند.[۱۵]

با دانستن اين قصه، نبايد مخالفت اكثر صحابه پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بعيد بدانيم، زيرا ارتداد بنى ‏اسرائيل بنا به عللى بعيدتر از انحراف امت اسلام بود:

الف) بنى ‏اسرائيل در آن موقع پشت در پشت موحد و يكتاپرست بودند و انتظار ظهور پيامبر خود (حضرت موسى‏ عليه السلام) را داشتند، ولى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در جاهليت پرورش يافته بودند و بيشتر عمرشان در پرستش بت‏ها گذشته بود. حتى بيشتر آنها بر اثر ترس يا به طمع دنيا مسلمان شدند، چنانچه خداوند مى ‏فرمايد: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا»[۱۶]: عرب‏ هاى باديه ‏نشين گفتند ايمان آورديم بگو ايمان نياورده ايد بلكه بگوييد اسلام آورده ‏ايم. و عده‏اى هم منافق بودند، كه خداوند آيات سوره منافقون را درباره آنها نازل فرمود. از اين جهت، روشن است كه ارتداد بنى‏ اسرائيل بعيدتر به نظر مى ‏رسد.

ب) آنچه در بنى ‏اسرائيل پديد آمد و گوساله را خداى خود دانستند، به مراتب بزرگ‏تر و سخت‏ تر از خليفه دانستن شخصى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را به جانشينى خود منصوب نداشته بود؛ زيرا بنى‏ اسرائيل همين كه گوساله را خدا دانستند به كلى از دين بيرون رفتند، ولى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله با كارى كه انجام دادند به ظاهر از اصل اسلام خارج نشدند. آن عمل هم به عقيده اهل‏ سنت اتفاقى ساده است، زيرا عقيده دارند امامت و خلافت جزء فروع دين است![۱۷]

ج) ارتداد و انحراف بنى ‏اسرائيل در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله آنها پديد آمد، ولى مخالفت اصحاب رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در موضوع جانشينى آن حضرت بعد از شهادت آن وجود مقدس بود. بديهى است كه كار بنى ‏اسرائيل بعيدتر از عمل اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به نظر مى ‏رسد. بنابراين وقتى از بنى ‏اسرائيل -  كه آن همه به خدا نزديک بودند -  چنان عملى (گوساله ‏پرست شدن) صادر شود، از همه امت اسلام كه تازه از بت ‏پرستى نجات يافته بودند، وقوع آن بعيد به نظر نمى‏ رسد.

ثانياً: خداوند در قرآن مجيد از دگرگونى امت پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله خبر داده بود: «افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر اللَّه شيئاً و سيجزى اللَّه الشاكرين»[۱۸]: آيا اگر او (پيامبر) بميرد يا كشته شود از عقيده خود بر مى‏ گرديد و هر كس از عقيده خود باز گردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى ‏رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

ثالثاً: مقايسه حكم ولايت با احكام نماز و ساير احكام هم بى‏ مورد است، زيرا حسدى كه به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ بردند در مورد ولايت بود. چنانكه خدا فرموده است: «ام يحسدون الناس على ما آتاهم اللَّه من فضله فقد آتينا آل ‏ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكاً عظيماً»[۱۹]: بلكه به مردم حسد مى‏برند براى آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده است در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان حكومتى بزرگ بخشيديم.[۲۰] در روايات صحيح السند مقصود از «مُلک عظيم» اطاعت از امامان معصوم ‏عليهم السلام بيان شده است.[۲۱]

شبهه سوم

عده ‏اى از علماى عامه اعتراف كرده ‏اند كه آيه اكمال فقط مى‏ تواند ولايت و رهبرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را تأييد و تثبيت كند، ولى هيچ اشاره ‏اى به امامت امامان بعدى ندارد.

پاسخ شبهه

اولاً: اينطور نيست كه آيه شريفه هيچ اشاره‏اى به امامت امامان معصوم‏ عليهم السلام نداشته باشد، زيرا دشمنان اسلام محدود به زمان پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله و يا زمان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نبودند و بعد از ظهور اسلام اين خطر هميشه احساس مى‏شود و ضرورت نياز دين به حافظ و مدافع بدون خطا كاملاً مشهود است.

از اين رو تا باقى بودن اين خطر و نيز باقى بودن دين بايد سرپرستى مانند رسول اعظم‏ صلى الله عليه و آله آگاه و به دور از هر گونه خطا براى امت اسلامى وجود داشته باشد تا دين اصيل الهى محفوظ بماند.[۲۲] اين همان استمرار امامت است كه شيعه به آن اعتقاد دارد.

ثانياً: مسئله جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله بلافاصله بعد از شهادت آن حضرت مورد اختلاف بود كه آيا انعقاد امر خلافت با شورى است يا با نصّ الهى؟ بنا بر پيام دو آيه تبليغ و اكمال روشن مى‏ شود كه اين امر شورايى نيست و از محدوده اختيارات شورى خارج است، و خود خداوند -  حتى نه پيامبر صلى الله عليه و آله -  افرادى را كه واجد شرايط مى‏ داند براى منصب رهبرى و امامت انتخاب مى ‏كند.

با روشن شدن اين آيه و پذيرش آن، چون خداوند از لطف خود در باب ارشاد و هدايت خلق كوتاه نيامده و قطعاً سرپرستان و جانشينان بعدى را توسط پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله به مردم معرفى فرموده، بر عهده هر مسلمانى است كه تحقيق كند و مصاديق بعدى را بيابد. اين خود اشاره است به استمرار امامت و در نهايت از امام منصوص كه خداوند متعال تعيين كرده است.[۲۳]

ثالثاً: پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در روز غدير به ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تصريح فرمود و تأكيد كرد كه جانشينان بعد از على‏ عليه السلام هم از ذريه و دودمان او هستند. چنانكه شيخ طبرسى به سند صحيح نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از آنكه فرمود: بعد از من به امر خداوند على‏ عليه السلام اختيار دار و امام شماست، فرمود: و بعد از او امامت در ذريه و دودمان من خواهد ماند كه از نسل على است.[۲۴]

همچنين در كتاب سليم بن قيس هلالى آمده است كه روزى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در ميان لشكر خود در حضور مهاجران و انصار به منبر رفت و بعد از حمد و ثناى الهى، به ذكر تعدادى از فضائل و مناقب خود پرداخت، و نزديک به هفتاد مرد از آنها -  كه در جنگ بدر شركت داشتند، از انصار و بقيه از مهاجرين -  برخاستند و شهادت دادند كه اين مطالب را ما از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله شنيديم.

سپس آن حضرت فرمود: بعد از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم با مردم نماز ظهر گزارد، فرمود: اى مردم، خدا مولا و اختياردار من است و من هم مولا و اختياردار مؤمنين هستم و از آنها نسبت به خودشان سزاوارترم. هر كس من ولىّ و اختياردار او هستم على‏ عليه السلام هم ولىّ و اختيار دار او است. خدايا، دوست بدار دوست او را، و دشمن بدار دشمن او را.

در اين هنگام سلمان فارسى برخاست و عرض كرد: يا رسول ‏اللَّه! چه ولايتى؟ فرمود: ولايتى مانند ولايت و اختيارى كه من بر مؤمنين دارم و از خود آنها سزاوارتر به آنها هستم. در اينجا خدا آيه «اليوم اكملت لكم دينكم...» را نازل فرمود. سلمان عرض كرد: يا رسول‏ اللَّه، اين آيه فقط درباره على ‏عليه السلام است؟ فرمود: آرى، و درباره جانشينان او است تا روز قيامت.

سلمان عرض كرد: يا رسول ‏اللَّه! آنها را براى من نام ببريد. فرمود: آنها (عبارتند از:) على ‏عليه السلام برادرم و وزيرم، جانشين من در ميان امتم و ولىّ هر مرد و زن مؤمنى بعد از من، و يازده امام از نسل او؛ فرزندانم حسن و حسين‏ عليهما السلام. سپس نه نفر از دودمان حسين‏ عليه السلام، يكى بعد از ديگرى است. قرآن با آنهاست و آنها هم با قرآن هستند، و آنها از قرآن جدا نمى‏ شوند تا بر حوض كوثر نزد من بيايند.[۲۵]

همچنين در باب دوازدهم كتاب غاية المرام احاديث زيادى از طرق عامه نقل شده است كه تعداد امامان دوازده تن هستند.[۲۶] از جمله از ابن‏ عباس روايت مى ‏كند كه گفت: شنيدم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: اى مردم، بدانيد كه براى خداوند درى است، كه هر كس داخل آن شود از آتش دوزخ و انقلاب روز محشر ايمن است.

ابوسعيد خدرى برخواست و عرض كرد: يا رسول‏ اللَّه، ما را به اين در راهنمايى كن تا آن را بشناسيم.

فرمود: او على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام سرور جانشينان و اميرمؤمنان و برادر رسول‏خدا و نماينده خدا بر تمام مردم است. اى مردم، هر كس مى‏ خواهد چنگ بزند به ريسمان محكمى كه گسستنى نيست، چنگ بزند به ولايت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام، زيرا ولايت او ولايت من است و پيروى از او پيروى از من است. اى مردم، هر كس مى‏ خواهد حجت بعد از من را بشناسد على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را بشناسد. اى مردم، هر كس خوشحال مى‏شود به من اقتدا كند، مى‏بايد كه ولايت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و امامان از دودمان مرا دوست بدارد، زيرا آنها خزينه ‏دار علم من هستند.

در اين هنگام جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و عرض كرد: يا رسول ‏اللَّه، تعداد امامان چند نفر است؟ فرمود: خدا تو را رحمت كند، همه اسلام را از من پرسيدى؟ عدد آنها در كتاب خدا به تعداد ماه ‏ها در نزد خداوند است. از روزى كه خداوند آسمان‏ ها و زمين را آفريده است، تعداد دوازده ماه بوده است.[۲۷] تعداد آنها به عدد دوازده چشمه ‏اى است كه خداوند براى موسى بن عمران‏ عليه السلام باز كرد؛ در وقتى كه عصاى خود را به صخره زد و دوازده چشمه جارى شد[۲۸]، و به عدد نقباى بنى ‏اسرائيل است كه خداوند مى‏ فرمايد: «و لقد اخذ اللَّه ميثاق بنى ‏اسرائيل و بعثنا منهم اثنى‏ عشر نقيباً».[۲۹] پس اى جابر، امامان دوازده نفر اند؛ اول آنها على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و آخر آنها قائم‏ عليه السلام است.[۳۰]

پانویس

  1. مائده /  ۳.
  2. مائده /  ۳.
  3. الاتقان (سيوطى): ج ۱ ص ۸۰ ، باب النوع الثامن‏ عشر فى جمعه و ترتيبه.
  4. براى نمونه چند آيه را ذكر مى‏ كنيم: الف) سوره انعام مكى است، ولى سه آيه مدنى است؛ از آيه «تعالوا اتل...». ب) سوره شعراء مكى است، به جز پنج آيه آخرش كه مدنى است؛ از آيه: «و الشعراء يتبعهم الغاوون...». ج) سوره لقمان مكى است، به جز سه آيه كه مدنى است: «و لو انما فى الارض من شجرة اقلام...». د) همچنين بالعكس؛ در سوره‏ هاى مدنى آيات مكى گنجانده شده است. براى اطلاع بيشتر مراجعه شود به: الاتقان (سيوطى): ج ۷ ص ۱۲، باب النوع الاول، معرفة المكى و المدنى.
  5. احزاب /  ۳۴،۳۳.
  6. صحيح مسلم: ج ۴ ص ۱۸۷۴،۱۸۷۳، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل على‏ عليه السلام.
  7. سنن الترمذى: ج ۵ ص ۳۵۱، باب التفسير و ج ۵ ص ۶۳ ، باب المناقب. صحيح مسلم: ج ۴ ص ۱۸۸۳، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل اهل‏ بيت النبى ‏عليهم السلام. مسند احمد: ج ۳ ص ۲۵۹. مستدرك الصحيحين: ج ۳ ص ۱۵۸، كتاب معرفة الصحابة، باب مناقب فاطمة عليها السلام.
  8. شرح نهج البلاغه (ابن ابى‏ الحديد): ج ۸ ص ۱۲۳. الاسرار المرفوعه: ص ۵۲ ح ۱۶۳، به نقل از: التعجب: ص ۶۵ . علامه كراجكى مى‏ گويد: اين روايت به پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله نسبت داده شده است.
  9. تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۶۱۹ . مروج الذهب: ج ۲ ص ۳۰۱. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۳ ص ۱۲۲. الامامة و السياسة: ج ۱ ص ۱۸. عقد الفريد: ج ۴ ص ۹۳، به نقل از: ياس در آتش: ص ۷۰ - ۷۴.
  10. تاريخ يعقوبى: ج ۲ ص ۱۲۵،۱۲۴.
  11. الكافى: ج ۱ ص ۱۹۸. عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج ۱ ص ۲۱۶. تحف العقول: ص ۴۴۱.
  12. بر اساس آيه ابتلا (بقره /  ۱۴۴) .
  13. انعام /  ۱۲۴.
  14. فروغ هدايت: ص ۳۲۴.
  15. اعراف /  ۱۴۸ - ۱۵۰.
  16. حجرات /  ۱۴.
  17. با توجه به شأن نزول دو آيه تبليغ و اكمال و با توجه به اينكه مردم بعد از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله همچنان تظاهر به اسلام مى‏ كردند و هيچ يک از شعائر دين ترک نشده بود -  كه در ضمن آيه ۱۴۴ از سوره آل‏عمران به آن تأكيد شده است -  نتيجه سه آيه اين است كه عدم پذيرش امامت و تسليم نشدن در مقابل جانشين خاتم ‏انبياء صلى الله عليه و آله ارتداد و بازگشت به جاهليت است. بنابراين، جزء اصول دين بودن امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به وضوح از اين آيات به اثبات مى رسد. همچنين علماى بزرگ اهل‏ سنت در كتاب‏ هاى خود به روشنى بر اهميت فوق ‏العاده نصب امام تأكيد كرده ‏اند. تفتازانى در شرح عقايد تسفّيه: ص ۲۳۲ مى ‏گويد: صحابه نصب امام را مهم‏تر از هر مهمى قرار دادند، تا آنجا كه آن را بر دفن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مقدم داشتند. سؤال اينجاست كه چگونه فرعى از فروع دين به يك باره چنان وجوبى پيدا كرد و اهميت آن از تشييع و نماز خواندن و تدفين پيكر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله بيشتر شد؟! (جواهر الكلام: ج ۱ ص ۳۵۵،۳۵۴) .
  18. آل‏ عمران /  ۱۳۴.
  19. نساء /  ۵۴ .
  20. فروغ هدايت: ص ۳۳۲ - ۳۳۴.
  21. الكافى: ج ۱ ص ۲۰۶ ح ۵،۳ .
  22. با توجه به آيه ۵۹ سوره نساء: آيه اولى الامر.
  23. جزوه بررسى آيه شريفه اكمال: ص ۲۸.
  24. الاحتجاج: ج ۱ ص ۷۴.
  25. كتاب سليم بن قيس الهلالى: ج ۲ ص ۷۵۷، به نقل از: فروغ هدايت: ص ۳۲۵.
  26. غاية المرام: ص ۳۲.
  27. اشاره به آيه ۳۶ سوره توبه. براى آگاهى بيشتر مراجعه كنيد به: پيشوايى نور: ص ۱۰۶ - ۱۰۹.
  28. اشاره به آيه ۶۰ سوره بقره، و آيه ۱۶۰ سوره اعراف.
  29. مائده /  ۱۲: «و در حقيقت ما (خدا) از بنى ‏اسرائيل پيمان گرفتيم و از ايشان دوازده سرپرست را برانگيختيم».
  30. غاية المرام: ص ۴۵، به نقل از: فروغ هدايت:ص ۳۲۹.