اسناد خطبه کوتاه پیامبر در غدیر
سند خطبه كوتاهِ غدير××× 1 ناگفتههايى از اسناد خطبه غدير )موّحدى( : ص 82 - 43 . ×××
در بعضى موارد خطبه غدير به شكل كوتاه نقل شده، كه منافاتى با خطبه طولانى و مشهور غدير ندارد، بلكه بخشهايى از آن خطبه است. بررسى اسناد خطبه كوتاه غدير به شرح زير مىباشد:
1- گفتار اول: خطبه كوتاه غدير در منابع اماميه
رئيس المحدثين محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه معروف به شيخ صدوق قدس اللَّه نفسه الزكيه )م 381 ق( در اثرى ارزشمند به نام »الخصال« - كه آن را با هدفى متفاوت و در قالبى جديد به رشته تحرير در آورد - خطبهاى از پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در روز غدير خم ارائه نموده، كه به سبب كمى حجم آن را خطبه كوتاهِ غدير مىناميم.
مرحوم صدوق در اين كتاب، آنگونه كه خود گفته است با محوريت اعداد و تمركز بر خصال پسنديده و ناپسند ابواب اين كتاب را طبقهبندى نموده است.××× 2 اما بعد، فانى وجدت مشايخى و اسلافى رحمة اللَّه عليهم قد صنّفوا فى فنون العلم كتباً و اغفلوا عن تصنيف كتاب يشتمل على الاعداد و الخصال المحمودة و المذمومة، و وجدت فى تصنيفه نفعاً كثيراً لطالب العلم و الراغب فى الخير. فتقرّبت الى اللَّه جلّ اسمه بتصنيف هذا الكتاب، طالباً لثوابه، و راغباً فى الفوز برحمته، و ارجو ان لا يخيبنى فيما املته و رجوته منه، بتطوّله و منّه، انه على كل شىء قدير. الخصال: ج 1 ص 1. ترجمه: با تحقيق در تأليفات مشايخ و علماى بزرگ گذشته دريافتيم كه آنان در بخشهاى مختلف علوم كتابهايى نگاشتهاند: اما درباره رابطه ميان اعداد و صفات پسنديده و ناپسند چيزى نگاشته نشده است. با توجه به فايده فراوان اين موضوع براى جوينده علم، بر آن شدم تا براى تقرب به درگاه الهى دست به نگارش چنين كتابى بزنم، تا به پاداش الهى و خوشبختى و رحمت خداوند متعال نايل گردم. از درگاه ايزد منان خواهانم تا اميدم را نااميد نگرداند، چرا كه او بر هر كارى تواناست. ××× وى در »باب الاثنين« )باب عدد دو( به مواردى مرتبط با اين عدد پرداخته است. در يكى از اين احاديث، تحت عنوان »السؤال عن الثقلين يوم القيامة« به وجود دو ثقل ارزشمند و به يادگار مانده از پيامبرصلى الله عليه وآله و سؤالى كه در خصوص اين دو ثقل در روز قيامت صورت خواهد گرفت، اشاره مىكند.
مرحوم صدوق از ميان احاديث متعددى كه در اين خصوص وجود داشته، خطبه نبى مكرم اسلامصلى الله عليه وآله در روز غدير خم را متذكر مىشود. لذا سخنرانى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در روز غدير با طُرق و اسنادى متعدد و صحيح در آثار متقدمان منعكس گرديد و براى هميشه بر جاى ماند.
البته مرحوم صدوق پس از نقل اين خطبه و ارائه اسناد و طرق آن، متذكر مىشود كه احاديث هم معنى در اين خصوص بسيار است، و تصريح مىكند كه همه آن احاديث را در كتاب »المعرفة فى الفضائل« جمع كرده است. اما متأسفانه اين كتاب هم اينك موجود نيست.
همچنين در انتهاى اين روايت از امام باقرعليه السلام نقل شده كه فرمود: وجدنا فى كتاب علىعليه السلام و عرفناه. اين امر نشان مىدهد كه اين خطبه نخستين بار در كتاب »جامعه« - كه از مواريث امامت است - درج شده است.
كتاب جامعه يا همان كتاب على بن ابىطالبعليه السلام از اسرار و مواريث امامت بوده، و گاهى برخى دوستان يا مخالفان موفق شدهاند بخشى از آن را ببينند.
پيش از مرحوم صدوق، مرحوم طبرى آملى كبير، طبرى دوم و انديشمند مشهور شيعى، متنى مشابه با اين خطبه را - البته با حجمى كمتر××× 1 حدود 200 واژه. ××× - در قالب دو حديث پى در پى و با سندى متفاوت نسبت به اسناد »الخصال« در كتاب »المسترشد« ارائه كرده است. او اين روايت را نيز مانند اكثر روايات كتاب خود از رجال اهل تسنن نقل مىكند.
در اينجا ابتدا سند و متن »المسترشد« ، و سپس اسناد و متن »الخصال« را به همراه ترجمه آن در پاورقى متذكر مىشويم. سپس اسنادى را كه مرحوم صدوق ارائه كرده است، تفصيلاً مورد بحث قرار مىدهيم:
الف. سند و متن خطبه كوتاه غدير در »المسترشد«
حدثنا احمد بن مهدى، قال: حدثنا شهاب بن عباد البصرى، قال: حدثنا عبداللَّه بن بكر النخعى، عن حكيم بن جبير××× 1 حكيم بن جبير اسدى كوفى. تهذيب الكمال: ج 7 ص 165 ش 1452. از راويان سنن اربعه؛ ابنماجه، ابوداود، ترمذى و نسائى است. وى در صف ياران و اصحاب امام سجادعليه السلام بر شمرده شده است، و شايد از همين رو است كه رجاليون اهلتسنن على الاتفاق او را تضعيف كردهاند. ×××، عن ابىالطفيل، عن زيد بن ارقم، قال:
لمّا كان يوم غدير خم، امر رسولاللَّهصلى الله عليه وآله بشجر يدعى الدوح فقُمَ ما تحتهنّ ثم قال:
انى لم اجد لنبى الا نصف عمر النبى الذى كان قبله، و انى اوشك ان اُدعى فاُجيب. فما انتم قائلون؟ فقال: كل رجل منّا كما شاء اللَّه ان يقول: نشهد انك قد بلّغت و نصحت. فقال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: ا ليس تشهدون ان لا اله الا اللَّه، و ان محمداً رسول اللَّه، و ان الجنة حق، و ان النار حق، و ان البعث حق؟ قالوا: يا رسولاللَّه، بلى. فأومأ رسولاللَّه الى صدره و قال: و انا معكم. ثما قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: انا لكم فرط و انتم واردون علىّ الحوض، وسعته ما بين صنعاء إلى بصرى، فيه عدد الكواكب قدحان؛ ماؤه اشد بياضاً من الفضة. فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين!
فقام رجل فقال: يا رسولاللَّه! ما الثقلان؟ قال: الاكبر كتاب اللَّه، طرفه بيد اللَّه و الثانى سبب طرفه بايديكم. فاستمسكوا به و لا تزلّوا و لا تضلّوا. و الاصغر عترتى اهلبيتى. اذكركم اللَّه فى اهلبيتى. فانهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض. سألت ربى ذلك لهما. فلا تقدّموهم فتهلكوا، و لا تتخلّفوا عنهم فتضلّوا، و لا تعلّموهم فانهم اعلم منكم. ثم اخذ بيد على بن ابىطالبعليه السلام فقال: من كنت مولاه فهذا علىعليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.××× 2 المسترشد: ص 466 - 465 ح 158 157. ×××
همان طور كه ملاحظه مىشود اين خطبه با يك واسطه از يكى از مشهورترين مشايخ بخارى و مسلم به نام شهاب بن عبّاد بصرى××× 3 شهاب بن عبّاد عبدى عصرى بصرى، ابوعمرو كوفى. تهذيب الكمال: ج 12 ص 575 ش 2778. متوفاى 224 هجرى قمرى، و از مشايخ بخارى و مسلم، و از روات صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن ابنماجه و سنن ترمذى است. وى نزد انديشمندان رجالى اهلتسنن به اكمل وجه توفيق شده است و هيچ جرح و ضعفى متوجه او نيست. ××× نقل شده است.
ب. اسناد و متن خطبه كوتاه غدير در »الخصال«
مرحوم صدوق در كتاب »الخصال« خطبه كوتاه را اين گونه ضبط كرده است:
حدثنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسين بن ابىالخطاب و يعقوب بن يزيد، جميعاً عن محمد بن ابىعمير، عن عبداللَّه بن سنان، عن معروف بن خرّبوذ، عن ابىالطفيل عامر بن واثلة، عن حذيفة بن اسيد الغفارى، قال:
لما رجع رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من حجةالوداع و نحن معه، اقبل حتى انتهى الى الحجفة. فأمر اصحابه بالنزول، فنزل القوم منازلهم. ثم نودى بالصلاة، فصلّى بأصحابه ركعتين. ثم اقبل بوجهه اليهم فقال لهم: انه قد نبّأنى اللطيف الخبير انى ميت و انكم ميّتون. و كأنى قد دُعيت فأجبت، و انى مسئول عما اُرسلت به اليكم و عمّا خلّفت فيكم من كتاب اللَّه و حجته و انكم مسئولون. فما انتم قائلون لربّكم؟
قالوا: نقول: قد بلّغت و نصحت و جاهدت. فجزاك اللَّه عنّا افضل الجزاء. ثم قال لهم: الستم تشهدون ان لا اله الا اللَّه، و انى رسول اللَّه اليكم، و ان الجنة حق، و ان النار حق، و ان البعث بعد الموت حق؟ فقالوا: نشهد بذلك. قال: اللهم اشهد على ما يقولون. الا و انى اشهدكم انى اشهد ان اللَّه مولاى و انا مولى كل مسلم، و انا اولى بالمؤمنين من انفسهم. فهل تقرّون لى بذلك و تشهدون لى به؟ فقالوا: نعم، نشهد لك بذلك.
فقال: الا من كنت مولاه فان علياًعليه السلام مولاه××× 1 فى بعض النسخ: فعلىعليه السلام مولاه. ×××، و هو هذا. ثم اخذ بيد علىعليه السلام فرفعها مع يده، حتى بدت آباطهما، ثم قال: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله. الا و انى فرطكم و انتم واردون علىّ الحوض - حوضى - غداً. و هو حوض عرضه ما بين بصرى و صنعاء. فيه اقداح من فضّة عدد نجوم السماء. الا و انى سائلكم غداً ما ذا صنعتم فيما اشهدت اللَّه به عليكم فى يومكم هذا، اذا وردتم علىّ حوضى و ما ذا صنعتم بالثقلين××× 1 به نظر مىرسد ضبط »الثِقلَين« ارجح است. در خصوص ضبط اين واژه در جزوه آموزشى »حديث ثقلين 1» نكاتى را مطرح شده است. ××× من بعدى. فانظروا كيف تكونون خلّفتمونى فيهما حين تلقونى.
قالوا: و ما هذان الثقلان يا رسولاللَّه؟ قال: اما الثقل الاكبر فكتاب اللَّه عزوجل. سبب ممدود من اللَّه و منّى فى ايديكم. طرفه بيد اللَّه و الطرف الآخر بأيديكم. فيه علم ما مضى و ما بقى الى ان تقوم الساعة. و اما الثقل الاصغر فهو حليف القرآن، و هو على بن ابىطالب و عترتهعليهم السلام. و انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض.
قال معروف بن خرّبوذ: فعرضت هذا الكلام على ابىجعفرعليه السلام، فقال: صدق ابوالطفيل رحمه اللَّه. هذا الكلام وجدناه فى كتاب علىعليه السلام و عرفناه. و حدثنا ابى رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا على بن ابراهيم، عن ابيه، عن محمد بن ابىعمير. و حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا الحسين بن محمد بن عامر، عن عمّه عبداللَّه بن عامر، عن محمد بن ابىعمير. و حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا على بن الحسين السعدآبادى، عن احمد بن ابىعبداللَّه البرقى، عن ابيه، عن محمد بن ابىعمير، عن عبداللَّه بن سنان، عن معروف بن خرّبوذ، عن ابىالطفيل عامر بن واثله، عن حذيفة بن اسيد الغفارى بمثل هذا الحديث سواء××× 2 الخصال: ج 1 ص 65 ح 98. ×××:
ابوالطفيل از حذيفة بن اسيد غفارى نقل مىكند كه چون پيامبرخداصلى الله عليه وآله از حجةالوداع بازگشت و ما در خدمت او بوديم، آمد تا به جحفه رسيد. پس به اصحاب فرمان داد كه فرود آيند، و آنها فرود آمدند. آنگاه نداى نماز داده شد و با اصحاب خود دو ركعت نماز خواند. سپس صورت خود را به سوى آنان كرد و به آنان فرمود:
همانا خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه من مىميرم و شما هم مىميريد، و گويا كه من دعوت شدهام و آن دعوت را اجابت كردهام. و من در برابر آن چيزى كه با آن به سوى شما فرستاده شدهام مسئول هستم، و نيز از آنچه ميان شما باقى مىگذارم - يعنى كتاب خدا و حجت او - ، و شما نيز مسئول هستيد. شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟ گفتند: مىگوييم: تو پيام را رسانيدى و نصيحت كردى و مجاهدت نمودى. پس خداوند از سوى ما به تو بهترين پاداش بدهد.
آنگاه پيامبرخداصلى الله عليه وآله به آنان فرمود: آيا شما گواهى نمىدهيد كه خدايى جز خداى يگانه نيست، و اينكه من فرستاده خدا به سوى شما هستم، و اينكه بهشت حق است، و اينكه آتش جهنم حق است، و اينكه زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به همه اينها گواهى مىدهيم.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خدايا، به آنچه كه مىگويند شاهد باش. آگاه باشيد كه من شما را گواه مىگيرم كه من شهادت مىدهم كه خداوند مولاى من است و من مولاى هر مسلمانى هستم، و من به مؤمنان از خودشان اولى هستم. آيا شما به آن اقرار مىكنيد و به آن گواهى مىدهيد؟ گفتند: آرى، ما درباره شما به آن شهادت مىدهيم. پس فرمود: آگاه باشيد كه هر كس من مولاى او هستم علىعليه السلام مولاى او است، و او اين شخص است.
سپس دست علىعليه السلام را گرفت و آن را با دست خود بالا برد، تا اينكه زير بغل هر دو آشكار شد. سپس فرمود: خداوندا، دوست بدار هر كس كه او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس كه او را دشمن بدارد. و يارى كن به هر كس كه او را يارى كند، و خوار كن هر كس كه او را خوار سازد.
آگاه باشيد كه من پيشتاز شما )در مرگ( هستم، و شما در حوض )كوثر( به من وارد خواهيد شد. حوض من فردا وسعتى چون وسعت ميان بصرى و صنعا خواهد داشت. در آن پيالههايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است. آگاه باشيد، فردا كه وارد حوض من شديد از شما درباره آنچه كه از شما به آن چنين روزى گواهى گرفتم خواهم پرسيد؛ كه چه رفتار كرديد و بعد از من با ثقلين )دو چيز گرانبها( چه كرديد؟ وقتى با من ملاقات نموديد به من نظر بدهيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار كرديد.
گفتند: يا رسولاللَّه، اين دو چيز گرانبها چيست؟ فرمود: چيز گرانبهاى بزرگتر كتاب خداوند است، كه واسطهاى است كشيده شده از خدا و من در دستان شما؛ كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست. دانش گذشته و آينده تا روز قيامت در آن است. و اما چيز گرانبهاى كوچك كه ملازم قرآن است، آن على بن ابىطالبعليه السلام و عترت او هستند. اين دو امانت از هم جدا نشوند تا وقتى كه بر حوض )كوثر( بر من وارد شوند.
معروف بن خرّبوذ مىگويد: اين سخن را بر امام باقرعليه السلام عرضه كردم، فرمود: ابوالطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند، و ما آن را در كتاب علىعليه السلام چنين يافتيم و شناختيم. برگرفته از ترجمه جعفرى.
ج. تحقيقى در اسناد خطبه كوتاه غدير در »الخصال« شيخ صدوق
مرحوم صدوق در ابتداى اين خطبه، سلسله روات را تا معروف بن خربوذ، عن ابىالطفيل، عن حذيفة بن اسيد الغفارى بر مىشمرد. سپس در انتهاى روايت متذكر مىشود كه معروف مىگويد: اين حديث را براى امام باقرعليه السلام از قول ابىالطفيل خواندم، امام فرمود: صدق ابوالطفيل رحمه اللَّه. در نتيجه در انتهاى اين روايت تقرير امام باقرعليه السلام نيز وجود دارد.
مرحوم صدوق در مجموع دو طريق و پنج سند براى اين روايت ذكر كرده است، كه همگى اين اسناد در تركيب »محمد بن ابىعمير، عن عبداللَّه بن سنان، عن معروف بن خربوذ« مشترك هستند.
وضعيت اسناد ارائه شده توسط مرحوم صدوق در اين خطبه آن قدر روشن و آشكار است كه بدون نياز به رجوع به منابع رجالى نيز صحت آنها به روشنى قابل دريافت است. از پنج××× 1 البته اين روايت در مجموع داراى هفت سند است، كه با ادغام سندهاى نقل شده از ابنالوليد، تعداد اسناد اين روايت را پنج سند در نظر گرفتهايم. در شرح متنى اسناد اين روايت اين امر مشخص است. ××× سند ارائه شده در خصوص اين روايت، چهار سند آن صحيح است. در نتيجه خطبه كوتاه غدير با اسناد صحيح گزارش شده است.
اسناد اين خطبه همگى به راوى عظيم المنزله و جليلالقدر شيعه جناب محمد بن زياد ابىعمير ازدى منتهى، و از اين دانشمند بزرگ به امام باقرعليه السلام و رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله ختم مىگردد.
د. شرح متنى اسناد خطبه كوتاه غدير
سند اول:
حدثنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسين بن ابىالخطاب و يعقوب بن يزيد، جميعاً عن محمد بن ابىعمير، عن عبداللَّه بن سنان، عن معروف بن خربوذ، عن ابىالطفيل عامر بن وائلة، عن حذيفة بن اسيد الغفارى، قال: لما رجع رسولاللَّهصلى الله عليه وآله... .
سند دوم:
]حدثنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسين بن ابىالخطاب و يعقوب بن يزيد، جميعاً، عن محمد بن ابىعمير، عن عبداللَّه بن سنان[، قال معروف بن خربوذ: فعرضت هذا الكلام××× 1 منظور از »هذا الكلام« دقيقاً خود خطبه است، و شيخ صدوق اين مطلب را فوراً در ادامه خطبه آورده است. قضيه از اين قرار است كه معروف بن خربوذ - كه از برجستهترين شاگردان حضرت امام باقرعليه السلام است - اين خطبه را به نقل از ابوالطفيل براى حضرت قرائت مىنمايد، و حضرت آن را تصديق نموده و براى ابوالطفيل دعا مىكنند. از اين جهت، اين سند در واقع »تقرير« معصوم به شمار آيد. از آنجايى كه قول و فعل و تقرير معصوم در حجيت تفاوتى با يكديگر ندارند، در نتيجه اين سند نيز بايد در شمار اسناد اين روايت قرار گيرد. ××× على ابىجعفرصلى الله عليه وآله، فقال: صدق ابوالطفيل رحمه اللَّه هذا الكلام. وجدناه فى كتاب علىعليه السلام و عرفناه.
سند سوم:
حدثنا ابى رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا على بن ابراهيم، عن ابيه، عن محمد بن ابىعمير، عن ... )مانند سند اول( .
سند چهارم:
حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضى اللَّه عنه، قال: حدثنا الحسين بن محمد بن عامر، عن عمه عبداللَّه بن عامر، عن محمد بن ابىعمير، عن ... )مانند سند اول( .
سند پنجم:
حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل رضى اللَّه عنه××× 1 محمد بن موسى بن المتوكل. الخلاصة )حلى( : ص 149: ثقة، و ان السيد بن طاووس فى »فلاح السائل« الفصل التاسععشر، ص 158، ادعى الاتفاق على وثاقته، حيث قال عند ذكره رواية فى سندها محمد بن موسى بن المتوكل: و رواة الحديث ثقات بالاتفاق. اقول: هو من مشايخ الاربعة الذين نقل عنهم الصدوق كثيراً فى آثاره. هم: ابيه على بن الحسين، و ابن الوليد، و محمد بن موسى بن المتوكل و محمد بن على الماجيلويه، فلا شك فى وثاقتهم عندنا. ×××، قال: حدثنا على بن الحسين السعدآبادى××× 2 اين راوى تنها راوى مذكور در اسناد اين خطبه است كه وثاقت آن ثابت نيست. وى از روات كامل الزيارات است. ×××، عن احمد بن ابىعبداللَّه البرقى××× 3 احمد بن ابىعبداللَّه البرقى. الفهرست )نجاشى( : ص 77 : و كان ثقة فى نفسه، يروى عن الضعفاء و اعتمد المراسيل. الفهرست )طوسى( : ص 53 : كان ثقة فى نفسه، غير انه اكثر الرواية عن الضعفاء و اعتمد المراسيل. ابنالغضائرى: ج 1 ص 39: طعن القميون عليه. و ليس الطعن فيه، انما الطعن فى من يروى عنه؛ فانه كان لا يبالى عمن يأخذ على طريقة اهل الاخبار. و كان احمد بن محمد بن عيسى ابعده عن قم، ثم اعاده اليها و اعتذر اليه. الرجال )ابنداوود( : ص 40: و يقوى عندى ثقته. الخلاصة )حلى( : ص 15: ثقة، غير انه اكثر الرواية عن الضعفاء و اعتمد المراسيل... . عندى ان روايته مقبولة. ×××، عن ابيه××× 4 ابيه: محمد بن خالد البرقى: رجال الطوسى: ص 363: ثقة. الخلاصة )حلى( : ص 139: ثقة، و... . قال النجاشى: انه ضعيف الحديث و الاعتماد عندى، على قول الشيخ ابىجعفر الطوسى من تعديله. ×××، عن محمد بن ابىعمير، عن ... )مانند سند اول( .
ه ..
2- گفتار دوم: خطبه كوتاه غدير در منابع زيديه
در منابع زيديه نيز جريان غدير از دير باز با بسامد چشمگيرى ضبط، تبيين و تشريح شده است. بنا بر مدارك موجود، در مصادر زيدى خطبه پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در روز غدير را نخستين بار القاسم الرسّى فرزند طباطبا از نوادگان امام مجتبىعليه السلام در كتابى به نام »الكامل المنير« - كه آن را در اثبات ولايت و وصايت حضرت اميرعليه السلام و ردّ بر خوارج نگاشته - ذكر كرده است. نسخهاى از اين كتاب كه در سال 1085 و در قالب 22 صفحه رحلى نگاشته شده، و در موزه واتيكان رم نگهدارى مىشود.××× 3 مراجعه شود به اين لينك: http://WWW.Imamalislib.Org/m/?page=book&id=51722 ×××
در اين كتاب كمحجم - كه برخى از نسخههاى خطى آن فقط هشت صفحه دارد - بيست و هفت دليل در جهت اثبات وصايت و ولايت حضرت اميرعليه السلام اقامه شده است. مؤلف كتاب در دليل ششم به حديث غدير پرداخته، و در دليل بيست و يكم خطبه غدير را متذكر شده است.
برخى گمان كردهاند كه وى صرفاً به خاطر تفاوت در سند، مجدداً به جريان غدير پرداخته است. ولى به نظر مىرسد مؤلف اين كتاب - كه از پيشوايان بزرگ و بسيار تأثيرگذار زيديه××× 1 اصول خمسه زيديه را القاسم الرّسى تدوين كرده است: و الزيدية هم ذوو الفكر المستنير فى علم الاصول و الفروع، و كل مسألة عندهم حكمها مستقى من الادلة الشرعية العقلية و النقلية. ففى الاصول لا يخرجون باعتقادهم عن الاصول الخمسة. و هى التى اوضحها الامام القاسم بن ابراهيم الرسى، حيث قال: ان من لم يعلم من دين الاسلام خمسة اصول فهو ضالّ جهول. اولها ان اللَّه واحد ليس كمثله شىء، و انه خالق كل شىء. و الثانى ان اللَّه سبحانه عدل غير جائر. و الثالث ان اللَّه سبحانه صادق الوعد و الوعيد، يجزى بمثقال ذرة خيراً و يجزى بمثقال ذرة شراً، و من صيّره اللَّه الى العذاب فهو فيه ابداً خالداً كخلود من صيّره الى الثواب الذى لا ينفد. و الرابع ان القرآن المجيد فصل محكم و صراط المستقيم و لا خلاف فيه و لا اختلاف، و ان سنه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله هى ما كان لها ذكر فى القرآن و معنى. و خامسها ان التقلب بالاموال و التجارات و المكاسب فى وقت ما تعطل فيه الاحكام، و ينهب ما جعل اللَّه للارامل و الايتام و المكافيف، و الزمنى و سائر الضعفاء ليس من الحل و الاطلاق كمثله فى وقت ولاة العدل و الاحسان القائمين بحدود الرحمن. فهذه الاصول الخمسة لا يسع احداً من المكلفين جهلها، بل تجب عليهم معرفتها. من هم الزيدية: ج 1 ص 54 ، باب اصول الخمسة. ××× به شمار مىآيد - به خاطر وجود فرازهاى مهم اين خطبه آن را دليلى متفاوت و شاهدى ديگر بر مدعاى خود - كه همان اثبات وصيت حضرت اميرعليه السلام است - قرار داده است.
متن مندرج در اين كتاب از روايت خطبه غدير مجموعاً حدود 770 واژه دارد؛ كه شامل سند روايت، توصيف صحنههايى از جريان غدير پيش از سخنرانى حضرت، ذكر نام برخى از حاضران و در نهايت، متن سخنان پيامبر گرامىصلى الله عليه وآله است.
در اين روايت، سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در قالب بيش از 500 واژه منعكس شده است، و از اين حيث طولانىترين متن موجود از سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در پنج قرن نخست اسلام تا پيش از تأليف »روضة الواعظين« است.
ب. متن خطبه غدير در »الكامل المنير«
همان طور كه بيان شد، قاسم رسّى در دليل بيست و يكم در كتاب »الكامل المنير« - كه به وى نسبت داده شده - خطبه غدير را از طريق مخالفان نقل مىكند.
از آنجايى كه قاسم اين كتاب را در ردّ خوارج نوشته، در برابر نام روات مخالف عبارت »و هؤلاء المخالفون لنا و لكم« آمده است.
لذا وى با ارائه اين سند، بيشتر در صدد آن است تا ثابت كند كه مخالفان وى و مخالفان خوارج ناقل خبر غدير و متن خطبه آن حضرت هستند.
متن خطبه كوتاه غدير بدين شرح است:
حديث ابىاحمد، قال: حدثنى من اثق به، عن الحكم بن ظهير، عن ابيه و عبداللَّه بن حكيم بن جبير - و هؤلاء المخالفون لنا و لكم - ، عن ابىالطفيل، عن زيد بن ارقم، قال:
لما فرغ رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من حجةالوداع، انزل اللَّه »يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللَّه يعصمك من الناس« .××× 1 مائده / 67 . ××× خرج مذعوراً نحو المدينة و اصحابه معه، حتى قدم الجحفة. فنزل على غدير خم، و نهى اصحابه عن سمرات فى البطحاء متقاربات، فنزل تحتها و هى شجرات عظام. فلما نزل القوم فى سواهنّ، ارسل اليهم سبعين رجلاً من العرب و الموالى و السودان، فشكّ شوكهن و قمّ ما تحتهنّ.
ثم امر بالصلاة جامعة، فاجتمع المسلمون. و فيمن حضر يومئذ على بن ابىطالب و الحسن و الحسين ابنا علىعليهم السلام، و العباس و ولده عبداللَّه و الفضل. و فيهم ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و طلحة و الزبير و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابىوقاص و ابوعبيدة بن الجراح و سعيد بن زيد بن نفيل و سلمان الفارسى و ابوذر الغفارى و المقداد بن الاسود و عمار بن ياسر و عمرو بن العاص و البراء بن عازب و انس بن مالك و ابوهريره و ابوحمراء - مولى رسولاللَّهصلى الله عليه وآله - و عبداللَّه بن مسعود و جابر بن عبداللَّه الانصارى، و عامة قريش و وجوه اصحاب رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من عقبى و مهاجرى و انصارى، و غيرهم من بدوى و حضرى.
حتى امتلأ الدوح، و بقى اكثر الناس فى الشمس، يقى قدميه بردائه من شدة الرمض. فصلى صلوات اللَّه عليه و آله تحتهنّ ركعتين. ثم قام خطيباً فحمد اللَّه و اثنى عليه، ثم قال:
ايها الناس، انه نبّأنى اللطيف الخبير انه لم يعش نبى قط الا نصف عمر النبى الذى يليه ممن قبله. و انى اوشك ان ادعى فاجيب. و انكم مسؤولون: هل ابلغتكم ما ارسلت به اليكم. فما ذا انتم قائلون؟
قالوا: و اللَّه لقد بلّغت و نصحت. فجزاك اللَّه عنّا افضل ما يجزى نبى عن امته.
فقال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: اتشهدون ان لا اله الا اللَّه، و انى محمد رسول اللَّه، و ان الجنة حق، و ان النار حق، و ان البعث بعد الموت حق؟
قالوا: نشهد بذلك.
فرفع يدهصلى الله عليه وآله ثم وضعها على صدره، ثم قال: و انا اشهد بذلك. اللهم اشهد. ثم قال: الا لعن اللَّه من ادعى الى غير ابيه. لعن اللَّه من تولّى غير مواليه. الا ليس لوارث وصيه، و لا تحل الصدقه لآل محمدعليهم السلام، و من كذب علىّ فليتبوّأ مقعده من النار. ايها الناس، الستم تشهدون ان اللَّه مولاى، و ان اللَّه مولى المؤمنين، و انا اولى بكم من انفسكم؟
قالوا: بلى نشهد انك اولى بنا من انفسنا.
قال: فأخذ بيد على بن ابىطالبعليه السلام فرفعها، ثم قال: من كنت اولى به من نفسه فهذا علىعليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احبّ من أحبّه، و ابغض من ابغضه، و اعن من اعانه، و انصر من نصره، و اقتل من قاتله، و اخذل من خذله. ثم ارسل يده، فقال رجل من القوم: ما بال محمد يرفع بضبع ابنعمه؟ فسمعه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله، فتغيّر لذلك وجهه. فلما رأى ذلك الرجل ان رسولاللَّهصلى الله عليه وآله قد علم به و اشتدّ عليه، اقبل على علىعليه السلام فقال له: هنيئاً يابنابىطالب، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة.
ثم اخذ رسولاللَّهصلى الله عليه وآله بيد علىعليه السلام الثانية فقال: يا ايها الناس، اسمعوا ما اقول لكم: انى فرطكم على الحوض و انكم واردون على الحوض، حوضاً اعرض ما بين صنعاء الى ايلة، فيه كعدد نجوم السماء اقداح. انى مصادفكم على الحوض يوم القيامة. الا و انى مصادفكم على الحوض يوم القيامة. الا و انى مستنقذ رجالاً و يخلج دونى آخرون، فاقول: يا رب، اصحابى اصحابى! فيقال: انهم احدثوا و غيّروا بعدك. و انى سائلكم حين تردون علىّ عن الثقلين. فانظروا كيف تخلفوننى فيهما.
قالوا: و ما الثقلان يا رسولاللَّه؟
قال: الاكبر منهما كتاب اللَّه، سبب ما بين السماء و الارض؛ طرف بيد اللَّه و طرف بايديكم. فتمسّكوا به، لا تضلّوا و لا تبدلوا. و الاصغر منهما عترتى اهلبيتى. فقد نبّأنى اللطيف الخبير انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض. فلا تعلّموا اهلبيتى، فانهم اعلم منكم. لا تسبقوهم فتمرقوا، و لا تقصروا عنهم فتهلكوا، و لا تتولوا غيرهم فتضلّوا. يا ايها الناس، اطيعوا قولى، و احفظوا وصيتى، و اطيعوا علياًعليه السلام، فانه اخى و وزيرى و خليفتى على امتى. فمن اطاعه فقد اطاعنى، و من عصاه فقد عصانى، و من خالفه فقد خالفنى. الا لعن اللَّه من خالف علياًعليه السلام.
ثم ارسل يده فقال: يا على، اكتب بما اوصيتهم به عليهم كتاباً. فلما ان كتب و اشهد اللَّه عليهم رسولاللَّه بابلاغهم ذلك اليوم، اخذ الكتاب، فقال لهم بصوت له عال: ايها الناس، هل بلّغتكم ما فى هذا الكتاب؟
قالوا: اللهم نعم.
قال: اللهم اشهد و كفى بك شهيداً.
ثم رفع صوته فقال: ]هل[ اقيلكم؟
فقالوا: نعوذ باللَّه ثم بك يا رسولاللَّه من ان تقيلنا او نستقيلك.
فقال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: اللهم اشهد انى قد جعلت علياًعليه السلام علماً؛ يعرف به حزبك عند الفرقة هادياً علىعليه السلام. فناوله الكتاب:
هنگامى كه رسولخداصلى الله عليه وآله از حجةالوداع فارغ شد، خداوند آيه »اى رسول تبليغ كن آنچه را كه از سوى پروردگارت به سوى تو نازل شده و اگر چنين نكنى رسالت او را به جاى نياوردهاى خداوند تو را از مردم اعتصام خواهد بخشيد« را نازل فرمود.
پيامبرصلى الله عليه وآله با حالت خوف از مكه به سوى مدينه - در حالى كه اصحابشان همراه ايشان بودند - خارج شد، تا به جحفه رسيده و در غدير خم فرود آمدند.
حضرت رسولصلى الله عليه وآله اصحابشان را از سايه گرفتن در ذيل چند درخت - كه در آنجا بود - نهى كردند )تا اختصاصاً براى مراسم غدير باقى بماند( . حضرت در پاى آن درختان تنومند فرود آمدند، و در پى هفتاد تن از عرب و موالى و اهالى سودان فرستادند تا آن منطقه را )براى برگزارى مراسم غدير( آب و جارو كنند.
سپس آن حضرت دستور به اقامه نماز جماعت دادند، و مسلمانان براى اقامه نماز جمع شدند. از كسانى كه در آن روز حاضر بودند اينان بودند:
على بن ابىطالب و دو فرزند او حسن و حسينعليهم السلام و عباس عموى پيامبرصلى الله عليه وآله و دو فرزندش عبداللَّه و فضل، و نيز ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و طلحه و زبير و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابىوقاص و ابوعبيده جراح و سعيد بن زيد بن نفيل و سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد بن اسود و عمار ياسر و عمرو بن عاص و ابوهريره و انس بن مالك و ابوالحمراء - آزاد شده پيامبرصلى الله عليه وآله - و عبداللَّه بن مسعود و جابر بن عبداللَّه انصارى، و عامه قريش و شناخته شدگان اصحاب رسولخداصلى الله عليه وآله از اصحاب عقبه و مهاجران و انصار، و غير ايشان از باديهنشينان و شهرنشينان بودند.
)مسلمين در زير درختان باقى مانده سايه گرفتند( تا اينكه زير درختها پر شد، و بيشتر افراد بدون سايهبان در زير آفتاب باقى ماندند و پاهايشان را با ردائشان از شدت گرما مىپوشاندند. رسولخداصلى الله عليه وآله دو ركعت نماز در زير درختها به جا آورد، و سپس براى ايراد خطبه به پا خواست و ايستاده خطبه خواند.
حضرت پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! خداوند لطيف و آگاه مرا خبر كرده است كه هيچ پيامبرى در امت خود نمىماند مگر نصف عمر پيامبرى كه از قبل از او بوده است. پس نزديك است كه من هم دعوت شوم و اجابت كنم )كنايه از اينكه از ميان شما بروم( . قطعاً شما مورد سؤال واقع مىشويد كه آيا آن رسالتى كه با آن به سوى شما فرستاده شدم را به شما رساندم؟ اگر چنين سؤالى را در قيامت از شما بپرسند چه مىگوييد؟
گفتند: به خدا سوگند كه قطعاً رسالت خود را ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى. خداوند به خاطر لطفى كه به ما عنايت داشتى برترين پاداشى را كه به پيامبرانعليهم السلام خود از جانب امتشان مىدهد به تو بدهد.
پس رسولخداصلى الله عليه وآله فرمود: آيا شهادت مىدهيد به اينكه معبودى جز اللَّه نيست، و من محمد فرستاده خدا هستم، و اينكه بهشت و جهنم و برانگيخته شدن پس از مرگ حق است؟
گفتند: بله، شهادت مىدهيم به اينها.
پس پيامبرصلى الله عليه وآله دست خود را بلند كرد و آن را بر روى سينه خود قرار داد و فرمود: من نيز شهادت مىدهم. خدايا گواه باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، خداوند لعنت كرده هر كسى را كه به غير از پدرش خود را نسبت دهد، و هر كسى را كه غير از سرپرست خود سرپرستى برگزيند. بدانيد كه براى وارث وصيتى لازم نيست، و صدقه بر خاندان محمدصلى الله عليه وآله حلال نيست، و هر كس كه آگاهانه و از روى عمد بر من دروغ بندد، جايگاه خود را آتش قرار داده است. اىمردم! آيا شهادت نمىدهيد كه خداوند مولاى من و مولاى مؤمنان است، و من نيز از خود شما نسبت به خودتان اولى هستم؟
گفتند: بله، گواهى مىدهيم كه قطعاً تو از خود ما نسبت به ما سزاوارتر و اولى هستى.
در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله دست على بن ابىطالبعليه السلام را گرفته و آن را بلند كرد و فرمود: "هر كس كه من از خود او نسبت به او سزاوارتر و اولى هستم، پس اين علىعليه السلام مولاى او است. خدايا هر كس كه ولايت علىعليه السلام را اختيار مىكند او را تحت ولاى خود بگير، و دوست بدار هر آن كس را كه او را دوست دارد، و مبغض باش بر هر كسى كه بغض او را دارد، و كمك فرما هر كسى را كه او را كمك مىكند، و يارى نما هر كسى را كه او را يارى مىنمايد، و بكش هر كسى را كه با او قتال مىكند، و خوار كن هر كس را كه در صدد خوار كردن او است.
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله دست علىعليه السلام را رها كرد. در اين هنگام مردى از ميان قوم گفت: محمد را چه مىشود كه بازوى پسرعمويش را گرفته است؟ پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخن را شنيد و رنگ چهره مباركش دگرگون شد. هنگامى كه آن مرد متوجه شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله صدايش را شنيده و بر آن سخت گرفته است، رو به علىعليه السلام كرد و گفت: بر تو گوارا باد اى پسر ابوطالب، مولاى من و مولاى تمام مؤمنان زن و مرد شدى.
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله مجدداً دست علىعليه السلام را گرفت و فرمود: بشنويد آنچه را كه به شما مىگويم: من پيشتاز شما هستم كه بر حوض كوثر وارد مىشوم، و شما نيز بر حوض وارد مىشويد. همان حوضى كه وسعت بسيار بزرگى دارد؛ به وسعت ما بين صنعا و ايله. در اين حوض به عدد ستارگان آسمان قدحهايى هست. من شما را در روز قيامت در حوض كوثر ملاقات مىكنم، و آگاه باشيد كه من اشخاصى را نجات مىدهم و عدهاى ديگر از من رانده مىشوند. من مىگويم: اى پروردگار من! اصحابم، اصحابم! گفته مىشود: آنان پس از تو بدعتها و تغييراتى را در دين آوردهاند، و من قطعاً از شما هنگام وارد شدن بر من درباره آن دو ثقل سؤال خواهم كرد. پس مراقب عملكرد خود در مورد آن دو باشيد.
پرسيدند: آن دو ثقل چيست اى رسولخدا؟
فرمود: بزرگترين آن دو كتاب خداست كه ريسمانى ميان آسمان و زمين است. طرفى از آن به دست خدا و طرف ديگر در دست شماست. پس بدان تمسك جوييد و گمراه نشويد و تغيير نپذيريد. و كوچكتر آن دو عترت و اهلبيت منعليهم السلام است. به درستى كه خداى لطيف و آگاه مرا خبر كرده كه اين دو از يكديگر جدا نمىشوند تا در حوض بر من وارد شوند.
پس در صدد آموزش به اهلبيت منعليهم السلام نباشد كه آنان از شما داناترند، و از آنان پيشى مجوييد كه از دين خارج مىشويد، و از آنان عقب نمانيد كه هلاك مىشويد، و ولايت غير آنان را نپذيريد كه گمراه مىشويد. اى مردم! گفتار مرا اطاعت كنيد، و وصيت مرا پاسبانى كنيد، و از علىعليه السلام اطاعت نماييد.
چرا كه او برادر من، وزير من و خليفه من بر امت من است. پس هر كس از او اطاعت كند مرا اطاعت كرده است، و هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است، و هر كس با او مخالفت كند با من مخالفت كرده است.
آگاه باشيد، خداوند مخالف علىعليه السلام را مورد لعن قرار داده است.
سپس آن حضرت دست علىعليه السلام را رها كرده و فرمود: اى على! آنچه را كه به آنان وصيت كردم در نگاشتهاى بنويس.
هنگامى كه حضرت علىعليه السلام آن وصيت را نوشت، پيامبرصلى الله عليه وآله خداوند را بر آن وصيت بر آنان در آن روز شاهد گرفت، و نوشته را گرفته و با صداى بلند فرمود: اى مردم! آيا آنچه را كه در اين نوشته آمده به شما ابلاغ كردم؟
گفتند: به خدا قسم آرى.
حضرت فرمود: خدايا شاهد باش كه شاهد بودن تو كفايت مىكند. سپس صدايش را بلند كرده و فرمود: آيا از اين عهد شما را آزاد كنم و اين ميثاق را از شما پس بگيرم؟
گفتند: به خدا و به تو اى رسولخدا پناه مىبريم كه ما را رها كنى، يا ما درخواست رها شدن از اين عهد را داشته باشيم.
رسولخداصلى الله عليه وآله فرمود: خدايا شاهد باش كه به طور قطع من علىعليه السلام را عَلَمى قرار دادم، كه حزب تو در هنگام پراكندگى با آن شناخته مىشود، در حالى كه هدايتگر به سوى من است. سپس رسولخداصلى الله عليه وآله آن نوشته را به حضرت علىعليه السلام برگرداند.
از نكات بسيار جالب توجه در اين روايت كتابت حديث غدير در جريان غدير خم به خط اميرالمؤمنينعليه السلام، و نيز نقل روايت »اصحابى، اصحابى« است.
همچنين در اين روايت نكات قابل توجهى وجود دارد كه بايد در اثر مستقلى به شرح آن پرداخت.
ج. خطبه غدير در ساير آثار زيديه
بنا به نقل علامه امينى در »الغدير«××× 1 الغدير: ج 1 ص 51 50 : قال محمد بن اسماعيل اليمينى فى »الروضة الندية شرح التحفة العلوية« بعد ذكر حديث الغدير بشتى طرقه: و ذكر الخطبة بطولها الفقيه العلامة الحميد المحلى فى »محاسن الازهار« بسنده الى زيد بن ارقم... . ×××، محمد بن اسماعيل يمانى××× 2 محمد بن اسماعيل بن صلاح بن محمد الحسنى الكحلانى الصنعانى ابوابراهيم عزالدين، مجتهد، من بيت الامامة فى اليمن، يلقب »المؤيد باللَّه« بن المتوكل على اللَّه. اصيب بمحن كثيرة من الجهلة و العوام. له نحو مائة مؤلف ذكر صديق حسن خان ان اكثرها عنده )فى الهند( . ولد بمدينة كحلان، و نشأ و توفى بصنعاء. من كتبه: توضيح الافكار شرح تنقيح الانظار )طبع فى مصطلح الحديث( ، سبيل السلام شرح بلوغ المرام من ادلة الاحكام لابن حجر العسقلانى )طبع( ، منحة الغفار حاشيه ضوء النهار، اليواقيت فى المواقيت )مخطوط( ، و غيرها الكثير. و له ديوان شعر )طبع( . معجم الشعراء العرب: ج 1 ص 558 . ××× - كه يكى از فقها و شعراى زيدى مذهب صنعاى يمن است - در كتاب »الروضه الندية فى شرح التحفة العلوية« سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله را از طريق زيد بن ارقم و در قالب حدود 300 واژه به نقل از كتاب »محاسن الازهار«××× 3 محاسن الازهار با هدف شرح بر قصيدة السيد عبداللَّه بن حمزه معروف به منصور باللَّه )م 561 ق( نگاشته شده است. ××× تأليف علامه حميد بن احمد محلّى )ت 582 - م 652 ق(××× 4 القاضى الشهيد حميد بن احمد المحلى الهمدانى، ابوعبداللَّه حسامالدين المعروف بالقاضى الشهيد. مورخ فقيه زيدى يمانى من اهل صنعاء. كان من كبار اصحاب الامام المهدى احمد بن الحسين القاسمى. الاعلام )زركلى( : ج 2 ص 282. ××× مورخ، فقيه و قاضى زيدى مسلك همان سرزمين نقل كرده است.
اما متأسفانه تلاش ما براى در دسترس قرار دادن اين دو اثر سودى نبخشيد. از اين رو اين مطلب را به نقل از »الغدير« يادآور شديم. متن اين خطبه مشابهت فراوانى با متن ارائه شده توسط ابنمغازلى شافعى دارد. لذا از ذكر آن خوددارى مىنماييم.
3- گفتار سوم: خطبه كوتاه غدير در منابع مخالفان
همان طور كه گفته شد، خطبه كوتاه غدير در منابع مخالفان نخستين بار توسط ابوالقاسم طبرانى )م 360 ق( در »المعجم الكبير« و در قالب چهار حديث متوالى ثبت و ضبط شده است. سند و متن اين خطبه كه مشابهت مطلوبى با روايت »الخصال« صدوق دارد ارائه مىشود:
1. حدثنا زكريا بن يحيى الساجى و محمد بن عبداللَّه الحضرمى، قالا: حدثنا نصر بن عبدالرحمن الوشاء و حدثنا احمد بن القاسم بن مساور الجوهرى: حدثنا سعيد بن سليمان الواسطى، قالا: حدثنا زيد بن الحسن الانماطى: حدثنا معروف بن خربوذ، عن ابىالطفيل، عن حذيفة بن اسيد الغفارى، قال:
لمّا صدر رسولاللَّهصلى الله عليه وآله من حجةالوداع، نهى اصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات ان ينزلوا تحتهنّ. ثم بعث اليهنّ فقمّ ما تحتهنّ من الشوك. و عمد اليهنّ فصلّى تحتهنّ. ثم قام فقال:
يا ايها الناس، انى قد نبّأنى اللطيف الخبير انه لم يعمر نبى الا نصف عمر الذى يليه من قبله، و انى لأظنّ انى يوشك ان ادعى فاجيب، و انى مسئول و انكم مسئولون. فما ذا انتم قائلون؟ قالوا: نشهد انك قد بلّغت و جاهدت و نصحت، فجزاك اللَّه خيراً.
2. فقال: اليس تشهدون ان لا اله الا اللَّه، و ان محمداً عبده و رسوله، و ان جنته حق و ناره حق، و ان الموت حق، و ان البعث بعد الموت حق، و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان اللَّه يبعث من فى القبور؟ قالوا: بلى، نشهد بذلك. قال: اللهم اشهد.
3. ثم قال: ايها الناس، ان اللَّه مولاى، و انا مولى المؤمنين، و انا اولى بهم من انفسهم. فمن كنت مولاه فهذا مولاه؛ يعنى علياًعليه السلام. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
4. ثم قال: يا ايها الناس، انى فرطكم، و انكم واردون علىّ الحوض. حوض اعرض ما بين بصرى و صنعاء. فيه عدد النجوم قدحان من فضّة. و انى سائلكم حين تردون علىّ عن الثقلين.
فانظروا كيف تخلفون فيهما؛ الثقل الاكبر كتاب اللَّه عزوجل، سبب طرفه بيد اللَّه و طرفه بايديكم، فاستمسكوا به لا تضلّوا و لا تبدّلوا. و عترتى اهلبيتى. فانه نبّأنى اللطيف الخبير انهما لن ينقضيا حتى يردا علىّ الحوض.
همان طور كه قابل ملاحظه است، اين خطبه نيز مشتمل بر تركيب »معروف بن خربوذ، عن ابىالطفيل، عن حذيفه بن اسيد« است. در نتيجه مشابهت قابل توجهى با روايت مرحوم صدوق دارد؛ هم از جهت سند و هم از جهت متن.
سند روايت خطبه كوتاه غدير در »المعجم الكبير« صحيح است.
پس از طبرانى، ابوالحسن على بن المغازلى الواسطى الشافعى××× 1 هو ابوالحسن او ابومحمد على بن محمد بن محمد الطيب الجلابى الشافعى الواسطى ثم البغدادى، الشهير بابنالمغازلى. المتوفى سنة 483. ولد ببلدة واسط، ثم انتقل فى اواخر عمره الى بغداد. كان شافعياً فى الفقه و اشعرياً فى اصول الدين. و سمّى بابنالمغازلى لان احد اسلافه كان نزيلاً بمحلة المغازليين فى واسط. ذكر السمعانى فى الانساب ان من مؤلفاته »ذيل تاريخ واسط« ، و قال انه غرق ببغداد سنة 483، و حمل ميتاً الى واسط و دُفن بها. حاشية محمد رشاد سالم على منهاج السنة لابنتيمية: ج 7 ص 15. ذهبى در »تاريخ الاسلام« نيز او را على بن محمد بن محمد بن الطيب، ابوالحسن الواسطى المغازلى، و يعرف بابنالجلابى )م 483 ق( خوانده است. تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام )ذهبى( : ج 10 ص 524 . ××× )م 483 ق( نيز در كتاب »المناقب« خطبهاى مشتمل بر بيش از 300 واژه را نقل كرده، كه سند آن در طبقات بالاتر تا حدودى مشابه سند ارائه شده در »التحصين« سيد بن طاووس است. متن روايت او به طور كامل چنين است:
قال: اخبرنا ابويعلى على بن ابىعبيداللَّه بن العلاّف البزّاز إذناً، قال: اخبرنى عبدالسلام بن عبدالملك بن حبيب البزّاز، قال: اخبرنى عبداللَّه بن محمد بن عثمان، قال: حدثنى محمد بن بكر بن عبدالرزاق: حدثنى ابوحاتم مغيرة بن محمد المهلّبى، قال: حدثنى مسلم بن ابراهيم، قال: حدثنى نوح بن قيس الحدّانى: حدثنى الوليد بن صالح، عن امرأة زيد بن ارقم، قالت:
اقبل نبىاللَّهصلى الله عليه وآله من مكة فى حجةالوداع، حتى نزل بغدير الجحفة بين مكة و المدينة. فأمر بالدوحات، فقمّ ما تحتهنّ من شوك. ثم نادى الصلاة جامعة. فخرجنا الى رسولاللَّهصلى الله عليه وآله فى يوم شديد الحرّ، و ان منّا لمن يضع رداءه على راسه و بعضه تحت قدميه من شدة الحرّ، حتى انتهينا الى رسولاللَّه. فصلّى بنا الظهر، ثم انصرف الينا فقال:
الحمد اللَّه، نحمده و نستعينه و نؤمن به و نتوكّل عليه، و نعوذ باللَّه من شرور انفسنا و من سيئات اعمالنا. الذى لا هادى لمن اضلّ و لا مضلّ لمن هدى. و اشهد ان لا اله الا اللَّه، و ان محمداً عبده و رسوله. اما بعد، ايها الناس، فانه لم يكن لنبى من العمر الا نصف ما عمّر من قبله. و ان عيسى بن مريم لبث فى قومه اربعين سنة، و انى قد اسرعت فى العشرين. الا و انى يوشك ان افارقكم. الا و انى مسئول و انتم مسئولون؛ فهل بلّغتكم. فما ذا انتم قائلون؟
فقام من كل ناحية من القوم مجيب يقولون: نشهد انك عبد اللَّه و رسوله. فقد بلّغت رسالته، و جاهدت فى سبيل اللَّه، و صدعت بأمره، و عبدته حتى اتاك اليقين. فجزاك اللَّه عنّا خير ما جزى نبياً.
فقال: الستم تشهدون ان لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له، و ان محمداً عبده و رسوله، و ان الجنة حق، و النار حق، و تؤمنون بالكتاب كله؟
قالوا: بلى.
قال: فانى اشهد ان قد صدّقتكم و صدّقتمونى. الا و انى فرطكم و انكم تبعى. توشكون ان تردّوا علىّ الحوض. فأسألكم حين تلقوننى عن ثقلى كيف خلّفتمونى فيهما.
قال: فأعيل علينا ما ندرى ما الثقلان. قال: الاكبر منهما كتاب اللَّه، سبب؛ طرف بيد اللَّه و طرف بأيديكم. فتمسّكوا به و لا تولّوا و لا تضلّوا. و الاصغر منهما عترتى. من استقبل قبلتى و اجاب دعوتى، فلا تقتلوهم و لا تعمدوهم و لا تقصروا عنهم و لا تقهروهم. فانى قد سألت لهما اللطيف الخبير فأعطانى؛ ناصرهما لى ناصر، و خاذلهما لى خاذل، و وليّهما لى ولىّ، و عدوهما لى عدو. الا فانها لم تهلك امة قبلكم حتى تتديّن بأهوائها، و تظاهر على نبوتها، و تقتل من قام بالقسط منها.
ثم اخذ بيد على بن ابىطالبعليه السلام فرفعها و قال: من كنت مولاه فعلىعليه السلام مولاه، و من كنت وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. قالها ثلاثاً. آخر الخطبة.××× 1 المناقب )ابنمغازلى( : ج 1 ص 44. ×××
همان طور كه قابل ملاحظه است در برخى نسخ آمده كه ابنمغازلى اين روايت را از طريق »همسر زيد بن ارقم« نقل كرده است. اما ابنبطريق در »العمدة« و سيد بن طاووس در »الطرائف«××× 1 الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف )سيد بن طاووس( : ج 1 ص 144. به نظر مىرسد سيد بن طاووس در اين كتاب از باب تقيه خود را »عبدالمحمود بن داود« ناميده است. اما با اين حال ترديدى در انتساب اين كتاب به او وجود ندارد. ××× و مجلسى دوم در »بحار الانوار«××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 184. ××× و علامه امينى در »الغدير«××× 3 الغدير: ج 1 ص 51 : و رواه بهذا اللفظ و التفصيل حرفياً الحافظ ابوالحسن على بن المغازلى الواسطى الشافعى فى المناقب، قال: اخبرنا ابويعلى على بن ابىعبداللَّه بن العلاف البزار اذناً، قال: اخبرنى عبدالسلام بن عبدالملك بن حبيب البزاز، قال: اخبرنى عبداللَّه محمد بن عثمان، قال: حدثنى محمد بن بكر بن عبدالرزاق: حدثنى ابوحاتم مغيرة بن محمد المهلبى، قال: حدثنى مسلم بن ابراهيم، قال: حدثنى نوح بن قيس الحدانى - بضمّ المهملة الاولى - : حدثنى الوليد بن صالح، عن ابنامرأة زيد بن ارقم، الحديث. ××× و بسيارى ديگر، به هنگام نقل اين خطبه از مناقب ابنمغازلى آن را از »ابن امرأة زيد بن ارقم« روايت كردهاند.
در دو موضع از كتاب »نفحات الازهار« اين روايت را به نقل از ابنمغازلى از »همسر زيد بن ارقم«××× 4 نفحات الازهار )ميلانى( : ج 7 ص 178 93. ×××، و در يك موضع از »ابن زيد بن ارقم«××× 5 نفحات الازهار )ميلانى( : ج 8 ص 74. ××× نقل كرده است.
قُندوزى حنفى نيز در »ينابيع المودة« - كه به نقل از مناقب ابنمغازلى تنها بخشى از اين خطبه را انعكاس داده - سند آن را از »زيد بن ارقم« نقل كرده است.××× 6 ابنالمغازلى الشافعى بسنده عن ابنامرأة زيد بن ارقم، عن زيد بن ارقم، قال: ... . ××× بعيد نيست او در تغيير دادن طريق اين حديث، نگاهى به »التاريخ الكبير« تأليف بخارى داشته است. لذا به نظر مىرسد اين خطبه از طريق »ابن امرأة زيد بن ارقم« نقل شده باشد.