بیعت منافقین با امیر المومنین علیه السلام
. بيعت منافقين با اميرالمؤمنينعليه السلام در غدير××× 2 واقعه قرآنى غدير: ص 120. چهارده قرن با غدير: ص 44. اسرار غدير: 272 - 263. ×××
پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبرصلى الله عليه وآله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنينعليه السلام، و بعد از بيعت مقداد و سلمان و ابوذر و حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه بايد براى بيعت حضور مىيافتند ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت.
از بين آنان پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به ابوبكر و عمر فرمود: »اى پسر ابىقحافه و اى عمر، با على بر صاحب اختيارى و اميرالمؤمنين بودن بعد از من بيعت كنيد« .
آنها سؤال كردند: آيا اين امر از طرف خدا و رسولش است يا از طرف رسولش؟!!
حضرت فرمود: »آيا چنين امرى از طرف غير خدا امكان دارد؟ بلى، امرى از طرف خدا و رسولش است كه او اميرالمؤمنين و امام المتقين و قائد الغُرِّ المُحَجَّلين است. در روز قيامت خدا او را بر پل صراط مىنشاند تا دوستانش را وارد بهشت و دشمنانش را وارد جهنم نمايد« .
آنگاه همه آنان با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند. آن حضرت بار ديگر از آنان اقرار گرفت و آنان گفتند: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. حضرت پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتند: آرى شاهد باشند!!
حضرت فرمود: بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غايبين برسانند و آنان كه شنيدند به كسانى كه نشنيدهاند برسانند. آنان گفتند: قبول كرديم، يا رسول اللَّه.
سپس به خيمه اميرالمؤمنينعليه السلام آمدند و با آن حضرت دست بيعت دادند و با جمله »السلام عليك يا اميرالمؤمنين« به آن حضرت سلام دادند و تبريك گفتند. از بين آنان عمر جلو آمد و دست بر كتف علىعليه السلام گذاشت و گفت: »بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ اَبىطالِبٍ، اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ« : »گوارايت باد اى پسر ابىطالب، خوشا به حالت اى پسر ابىطالب، اكنون مولاى من و هر مرد و زن مؤمنى شدى«!
اين گونه بود كه سردمداران نفاق و اصحاب صحيفه با اين تأكيدات و پيمانهايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از آنان گرفت از خيمه بيعت بيرون آمدند.
ابوبكر و عمر از هر فرصتى براى تثبيت موقعيت غصبى خود استفاده مىكردند و حتى در فكر اين بودند كه گاهى غافلگيرانه از اميرالمؤمنينعليه السلام اظهار رضايتى بگيرند تا از آن به عنوان تبليغ به نفع خود استفاده كنند.
روزى ابوبكر با اميرالمؤمنينعليه السلام در كوچه بنىالنجار برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مىسپارم!!
حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئنتر از پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عدهاى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود. آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم.
پيامبرصلى الله عليه وآله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتند: آرى، شاهد باشند. حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غائبين برسانند و آنانكه شنيدند به كسانى كه نشنيدهاند برسانند. و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول اللَّه!
سپس همگى برخاستيد و به پيامبرصلى الله عليه وآله و به من بخاطر اين كرامت خداوند تبريك گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!××× 1 بحار الانوار: ج 29 ص 37 - 35. ×××