تحرکات منافقین پس از بازگشت از غدیر به مدینه
تحرّكات منافقين پس از بازگشت از غدير به مدينه[۱]
پس از بازگشت از غدير، در حالى كه مسافرين مدينه بعد از سفر يک ماهه خود در فكر استراحت و آرامش بودند، منافقين ورود به مدينه را آغازى براى زمينه سازى اهداف خود مى دانستند.
كسانى كه صحيفه ملعونه را امضا كرده بودند و نقشه هاى پى در پى كشيده بودند و بسيارى از نقشه هاى خود را به اجرا در آورده بودند، با برخوردهاى دوگانه و ظاهرسازى هاى فريبكارانه نقشه هاى جدى بر ضد غدير را به مرحله عمل نزديک مى كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد اين بود كه به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است و هم از نقشه هاى آنان خبر دارد و هم قادر بر خنثى كردن تمام توطئه هاى آنان در چشم بر هم زدنى است و در برابر آنان عاجز نيست. همچنين مىخواست به آنان بفهماند آنچه از مدارا و آزاد گذاشتن آنان به چشم مى خورد فقط براى امتحان مردم و مقدرى است كه پروردگار امر فرموده است.
اين اظهارات دو رويانه منافقين از يک سو و آن مقابله جدى و عميق پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى ديگر، ماجرايى را به وجود آورد كه هشت آيه قرآن درباره آن نازل شد؛ و اتمام حجتى بى نظير بر منافقين آن روز و پيروان آنان تا روز قيامت انجام گرفت.
منافقين تحركات خود را با دورويى آغاز كردند تا كسى از توطئه هاى آنان بويى نبرد. آنان نزد پيامبر صلى الله عليه وآله مى آمدند و منافقانه اظهار مى كردند:
«تو محبوب ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شر ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى».
اين در حالى بود كه خداوند از قلوب آنان خلاف اين ادعا را مى دانست و اينكه با يكديگر توطئه كرده اند كه بر دشمنى اهل بيت عليهم السلام ثابت قدم باشند، و در راه دور كردن خلافت از كسى كه مستحق آن است از هيچ اقدامى فرو گذار نكنند.
اينجا بود كه خداوند عز و جل آيات ۸ تا ۱۵ سوره بقره را نازل كرد:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ، يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ، فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ، وَ اِذا قيلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِى الاَرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ. اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ. وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ، وَ اِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ اِذا خَلَوا اِلى شَياطينِهِمْ قالُوا اِنّا مَعَكُمْ اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ، اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»:
«از مردم كسانى هستند كه مى گويند به خدا و روز قيامت ايمان آورديم ولى مؤمن نيستند. آنان با خدا و مؤمنين حيله مىكنند ولى جز خود را گول نمى زنند و نمى فهمند. در قلب آنان مرض است و خدا مرض آنان را زيادتر مى كند و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنكه تكذيب مى كنند. آنگاه كه به آنان گفته مىشود در زمين فساد نكنيد مى گويند ما اصلاح كننده ايم. بدانيد كه آنان فسادگر هستند ولى نمى فهمند. وقتى به آنان گفته مى شود ايمان بياوريد همان گونه كه مردم ايمان آورده اند مى گويند: آيا ايمان بياوريم همان گونه كه سفيهان ايمان آورده اند!؟ بدانيد كه آنان سفيهان اند ولى نمى دانند. هر گاه كه ايمان آورندگان را ملاقت مى كنند مى گويند ايمان آورده ايم، و آنگاه كه با شياطين خود خلوت مى كنند مى گويند ما با شما هستيم، ما مسخره مى كرديم. خدا آنان را مسخره مى كند و آنان را مهلت مى دهد كه در طغيان خود كوردل بمانند».
آنگاه تفسير اين آيات درباره آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين خبر داد:
اى محمد، «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللَّهِ»: «از مردم كسانى هستند كه مى گويند: ما ايمان آورديم به خداوند» كه به تو دستور داده على را امامت و سياستگذار امتت و مدبّر امور آنان منصوب نمايى. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ»: «ولى آنان ايمان ندارند» به سخنى كه بر زبان مى آورند، بلكه براى به هلاكت رساندن تو و على توطئه مى كنند و خود را براى سرپيچى از اوامر على آماده مى كنند اگر اتفاقى براى تو رخ دهد.
در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از توطئه هاى منافقين و گفته هاى آنان درباره على عليه السلام و سوء قصدى كه نسبت به او داشتند، به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. حضرت آنان را فرا خواند و مورد سرزنش و عتاب قرار داد. آنان در انكارِ آن گزارش ها قسم هاى غليظ ياد نمودند و آن نسبت ها را ردّ كردند.
ابوبكر گفت: «يا رسول الله، به خدا قسم به هيچ چيز اهميت نداده ام به اندازه اى كه به اين بيعت اهميت مى دهم! من اميدوارم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»!!
عمر گفت: «پدر و مادرم به قربان تو يا رسول الله، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت! به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگر چه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گرانقيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند»!!
سومى گفت: «به خدا قسم يا رسول الله، من از اين بيعت چنان شادمان شدم و آرزوى جايى وسيع در بهشت رضوان خدا نمودم، كه يقين پيدا كردم اگر گناه همه مردم زمين بر من باشد با اين بيعت از نامه اعمالم پاک مى شود»! سپس بار ديگر بر گفته خود قسم ياد كرد، و لعنت فرستاد بر كسى كه بر خلاف اين ادعا به پيامبرصلى الله عليه وآله خبرى را رسانده است!!
بعد از اين سه نفر، عده اى ديگر از همان سركشان متمرد نظير اين عذرها را آوردند، ولى خداوند عز و جل در تفسير آياتى كه از سوره بقره نازل شده بود به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«يُخادِعُونَ اللَّهَ»: «با خدا مكر و حيله مى كنند» يعنى با پيامبر خدا با قسمهاى باطلشان خدعه مىكنند؛ »وَ الَّذينَ آمَنُوا« : »و با آنان كه ايمان آوردند حيله مىكنند« ، يعنى با ياران پيامبرصلى الله عليه وآله كه سيد آنان و برترشان على بن ابى طالب عليه السلام است.
»وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ« : »ولى جز خودشان كسى را گول نمىزنند« و با اين خدعه جز به خودشان ضرر نمىرسانند، زيرا خداوند از آنان و يارىشان مستغنى است؛ و اگر نبود كه خداوند به آنان مهلت داده، بر خلاف و طغيانى كه به آن دست يازيدهاند قدرت نمىيافتند.
»وَ ما يَشْعُرُونَ« : »ولى آنان درك نمىكنند« كه مسئله چنين است و خداوند پيامبرش را از دورويى و دروغ و كفر آنان آگاه ساخته و او را به لعن آنان در كنار لعنت ظالمين و عهد شكنان امر فرموده است. اين لعنتى كه از آنان جدا نمىشود: در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مىكنند، و در آخرت به عذابهاى شديد الهى گرفتار مىشوند.
هنگامى كه آن منافقين با چنين عذرهايى با پيامبرصلى الله عليه وآله رو به رو شدند، آن حضرت با بزرگوارى خود ظاهر سخن آنان را پذيرفت و باطن آن را به خدا واگذار كرد.
اما جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و گفت: يا محمد، خداوندِ علىّ اعلى به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: اين متمرّدان را - كه درباره بيعت شكنىشان نسبت به على و آمادگى آنان براى مخالفت با او به تو خبرهايى رسيده - به خارج شهر مدينه ببر، در جايى كه عجايب آنچه خداوند بر على كرامت كرده را به آنان نشان دهى.
به آنان بفهمانى اين على كه اكنون او را در جاى تو قرار داده و جانشينت نموده در زمين و كوهها و آسمان و ساير آنچه خدا خلق كرده چه اطاعت كنندگانى براى او قرار داده است، و بدانند كه ولىّ خدا از آنان بىنياز است، و انتقام خود را از آنان باز نمىدارد مگر به امر خدايى كه درباره او و آنان برنامهاى دارد كه آن را به انجام مىرساند، و حكمتى دارد كه به آن عمل مىكند و به موجب آن اراده خود را پيش مىبرد.
با اين دستور الهى، پيامبرصلى الله عليه وآله به آن جماعتى كه درباره آنان خبرهايى از مخالفت با علىعليه السلام رسيده بود، دستور حركت به بيرون شهر مدينه را داد. آنان همراه حضرت آمدند تا در دامنه يكى از كوههاى مدينه مستقر شدند.
پيامبرصلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: يا على، خداوند عز و جل اينان را به نصرت و يارى تو و آمادگى در خدمتت و جديت در اطاعتت امر فرموده است. اگر از تو اطاعت كنند براى آنان خير است و در بهشت خدا پادشاهان دائمى و غرق در نعمت خواهند بود، ولى اگر با تو مخالفت كنند براى آنان شر است و به جهنم خواهند رفت و در آنجا دائمى و معذب خواهند بود.
سپس حضرت رو به آن گروه منافق كرد و فرمود: بدانيد كه اگر شما از على اطاعت كنيد سعادتمند مىشويد، و اگر با او مخالفت كنيد شقاوتمند مىگرديد. خداوند او را از شما بىنياز ساخته با كسانى و چيزهايى كه به شما نشان خواهد داد.
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، از پروردگارت بخواه به جاه محمد و آل طيبين او - كه تو بعد از محمد سيد آنان هستى - كه اين كوهها را براى تو به آنچه مىخواهى تبديل كند!
اميرالمؤمنينعليه السلام از پروردگار درخواست نمود كه آن كوهها نقره شوند، و آن كوهها تبديل به نقره شدند و آن حضرت را صدا زدند: اى على، اى وصى رسول رب العالمين، خداوند ما را براى تو آماده كرده كه اگر خواستى در امر خلافت خود خرج كنى. هر گاه ما را بخوانى ما با پاسخ مثبت در اختيار تو هستيم تا حكم خود را درباره ما اجرا فرمايى و امر خود را درباره ما به انجام رسانى.
سپس به درخواست اميرالمؤمنينعليه السلام همه آن كوهها به طلاى سرخ تبديل شدند و همان سخنان را تكرار كردند. بعد از آن به مُشك و عنبر و عبير و جواهر و ياقوت تبديل شدند، و به هر كدام كه تبديل مىشدند اميرالمؤمنينعليه السلام را چنين صدا مىزدند:
يا اباالحسن، اى برادر پيامبر، ما مُسخَّر فرمان توايم. هرگاه خواستى ما را در هر موردى مصرف كنى صدايمان بزن تا به تو پاسخ مثبت بدهيم و به هر چيزى كه تو مىخواهى تبديل شويم!!
در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله به همه آنان فرمود: متوجه شديد كه خداوند عز و جل چگونه علىعليه السلام را با آنچه كه مىبينيد، از اموال شما مستغنى كرده است. سپس فرمود: يا على، از خداوند به جاه محمد و آل طيبين او - كه تو بعد از محمد آقاى آنان هستى - بخواه كه درختان اين زمين را به مردانى غرق در اسلحه، و صخرههاى آن را به شيرها و پلنگها و افعىها تبديل نمايد.
اميرالمؤمنينعليه السلام از خدا اين درخواست را نمود، و آن كوهها و تپهها و روى زمين از مردان غرق در اسلحه پر شد كه در برابر يكى از آنان ده هزار نفر از آن منافقين تاب مقاومت نداشتند. همچنين از شيران و پلنگان و افعىها پر شد به گونهاى كه در آن كوهها و زمينها و تپهها جاى خالى باقى نماند.
همه آنان صدا مىزدند: يا على، اى وصى رسول اللَّه، ما آمدهايم و خدا ما را در اختيار تو قرار داده و به ما دستور داده تو را اجابت كنيم هرگاه كه ما را فرا خوانى براى تسليم هر كس كه ما را بر او مسلط گردانى. پس هرگاه خواستى ما را صدا بزن تا تو را اجابت كنيم، و به هر چه مىخواهى ما را امر كن تا تو را اطاعت نماييم.
يا على، اى وصى رسول اللَّه! براى تو نزد خداوند آن مقام عظيمى است كه اگر از او درخواست كنى همه زمين و جوانب آن را مانند كيسهاى در بسته در اختيار تو قرار دهد مىپذيرد، و يا اگر درخواست كنى آسمان را براى تو به زمين بياورد مىآورد، و يا بخواهى زمين را به آسمان ببرد انجام مىدهد. اگر بخواهى درياهاى شور آن را به آب گوارا يا روغن ياسمن و يا روغن خوشبوى ديگر و يا هر كدام از نوشيدنىها يا روغنها كه بخواهى تبديل كند، اين كار انجام خواهد داد. اگر بخواهى درياها را منجمد كند و بقيه جاهاى زمين را دريا قرار دهد اين خواستهات را به انجام مىرساند.
بنابراين، از تمرّد اين سركشان و مخالفت اين مخالفين محزون مباش. آنگاه كه دنياى اينان به آخر رسد به گونهاى خواهد شد كه گويى در اين دنيا نبودهاند، و هنگامى كه آخرت به سراغ آنان مىآيد به گونهاى خواهد بود كه گويى از اول آنجا بودهاند.
يا على، آنچه اينان را با كفر و فسق و تمردشان از اطاعت تو، مهلت داده همان است كه فرعون صاحب ميخها و نمرود بن كنعان و ادعا كنندگان الوهيت از طاغيان و نيز طاغىترين طاغيان يعنى ابليس رئيس همه گمراهىها را مهلت داد. نه تو و نه آنان براى دار فنا خلق نشدهايد، بلكه همگى براى دار بقا خلق شدهايد و از خانهاى به خانهاى منتقل مىگرديد.
پروردگار تو هم نيازى نمىبيند كه كسى سياست اين منافقين و تنظيم امورشان را بر عهده بگيرد. خدا مىخواست شرافت تو را بر اينان ثابت كند و اينكه تو با فضل خود از آنان جدا هستى، و اگر بخواهد آنان را هدايت مىكند.××× 1 بحار الانوار: ج 6 ص 30 و ج 30 ص 266 - 223 و ج 37 ص 148 - 142. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 161 - 154. ×××
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲.