تحرکات منافقین پس از بازگشت از غدیر به مدینه

از ویکی غدیر

تحرّكات منافقين پس از بازگشت از غدير به مدينه[۱]

  پس از بازگشت از غدیر، در حالى كه مسافرين مدینه بعد از سفر يک ماهه خود در فكر استراحت و آرامش بودند، منافقین ورود به مدينه را آغازى براى زمينه ‏سازى اهداف خود مى ‏دانستند.

كسانى كه صحیفه ملعونه را امضا كرده بودند و نقشه‏ هاى پى در پى كشيده بودند و بسيارى از نقشه‏ هاى خود را به اجرا در آورده بودند، با برخوردهاى دوگانه و ظاهرسازى ‏هاى فريبكارانه نقشه‏ هاى جدى بر ضد غدير را به مرحله عمل نزديک مى ‏كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد اين بود كه به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است و هم از نقشه ‏هاى آنان خبر دارد و هم قادر بر خنثی كردن تمام توطئه‏ هاى آنان در چشم بر هم زدنى است و در برابر آنان عاجز نيست. همچنين مى‏خواست به آنان بفهماند آنچه از مدارا و آزاد گذاشتن آنان به چشم مى‏ خورد فقط براى امتحان مردم و مقدرى است كه پروردگار امر فرموده است.

اين اظهارات دو رويانه منافقين از يک سو و آن مقابله جدى و عميق پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى ديگر، ماجرايى را به وجود آورد كه هشت آيه قرآن درباره آن نازل شد؛ و اتمام حجتى بى‏ نظير بر منافقين آن روز و پيروان آنان تا روز قيامت انجام گرفت.

منافقين تحركات خود را با دورويى آغاز كردند تا كسى از توطئه‏ هاى آنان بويى نبرد. آنان نزد پيامبر صلى الله عليه وآله مى ‏آمدند و منافقانه اظهار مى‏ كردند:

«تو محبوب ‏ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شر ظالمین بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى».

اين در حالى بود كه خداوند از قلوب آنان خلاف اين ادعا را مى‏ دانست و اينكه با يكديگر توطئه كرده ‏اند كه بر دشمنى اهل ‏بيت‏ عليهم السلام ثابت قدم باشند، و در راه دور كردن خلافت از كسى كه مستحق آن است از هيچ اقدامى فرو گذار نكنند.

اينجا بود كه خداوند عز و جل آيات ۸ تا ۱۵ سوره بقره را نازل كرد:

«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ، يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ، فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ، وَ اِذا قيلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِى الاَرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ. اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ. وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ، وَ اِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ اِذا خَلَوا اِلى شَياطينِهِمْ قالُوا اِنّا مَعَكُمْ اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ، اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» :

«از مردم كسانى هستند كه مى ‏گويند به خدا و روز قیامت ايمان آورديم ولى مؤمن نيستند. آنان با خدا و مؤمنين حيله مى‏كنند ولى جز خود را گول نمى ‏زنند و نمى ‏فهمند. در قلب آنان مرض است و خدا مرض آنان را زيادتر مى‏ كند و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنكه تكذيب مى‏ كنند. آنگاه كه به آنان گفته مى‏ شود در زمين فساد نكنيد مى ‏گويند ما اصلاح كننده ‏ايم. بدانيد كه آنان فسادگر هستند ولى نمى ‏فهمند. وقتى به آنان گفته مى‏ شود ايمان بياوريد همان گونه كه مردم ايمان آورده‏ اند مى گويند: آيا ايمان بياوريم همان گونه كه سفيهان ايمان آورده‏ اند؟! بدانيد كه آنان سفيهانند ولى نمى ‏دانند. هر گاه كه ايمان آورندگان را ملاقت مى‏ كنند مى ‏گويند ايمان آورده ‏ايم، و آنگاه كه با شياطين خود خلوت مى‏ كنند مى‏ گويند ما با شما هستيم، ما مسخره مى‏ كرديم. خدا آنان را مسخره مى‏ كند و آنان را مهلت مى ‏دهد كه در طغیان خود كوردل بمانند».

آنگاه تفسير اين آيات درباره آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين خبر داد:

اى محمد، «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللَّهِ»: «از مردم كسانى هستند كه مى‏ گويند: ما ايمان آورديم به خداوند» كه به تو دستور داده على را امامت و سياست‏گذار امتت و مدبّر امور آنان منصوب نمايى. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ»: «ولى آنان ايمان ندارند» به سخنى كه بر زبان مى ‏آورند، بلكه براى به هلاكت رساندن تو و على توطئه مى‏ كنند و خود را براى سرپيچى از اوامر على آماده مى‏ كنند اگر اتفاقى براى تو رخ دهد.

در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از توطئه ‏هاى منافقين و گفته‏ هاى آنان درباره علی‏ علیه السلام و سوء قصدى كه نسبت به او داشتند، به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. حضرت آنان را فرا خواند و مورد سرزنش و عتاب قرار داد. آنان در انكارِ آن گزارش ‏ها قسم‏ هاى غليظ ياد نمودند و آن نسبت‏ ها را ردّ كردند.

ابوبكر گفت: «يا رسول‏ الله، به خدا قسم به هيچ چيز اهميت نداده‏ ام به اندازه‏ اى كه به اين بيعت اهميت مى ‏دهم! من اميدوارم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»!!

عمر گفت: «پدر و مادرم به قربان تو يا رسول الله، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بیعت ! به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگر چه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گرانقيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند»!!

سومى گفت: «به خدا قسم يا رسول الله، من از اين بيعت چنان شادمان شدم و آرزوى جايى وسيع در بهشت رضوان خدا نمودم، كه يقين پيدا كردم اگر گناه همه مردم زمين بر من باشد با اين بيعت از نامه اعمالم پاک مى ‏شود»! سپس بار ديگر بر گفته خود قسم ياد كرد، و لعنت فرستاد بر كسى كه بر خلاف اين ادعا به پيامبر صلى الله عليه و آله خبرى را رسانده است!!

بعد از اين سه نفر، عده ‏اى ديگر از همان سركشان متمرد نظير اين عذرها را آوردند، ولى خداوند عز و جل در تفسير آياتى كه از سوره بقره نازل شده بود به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«يُخادِعُونَ اللَّهَ»: «با خدا مكر و حيله مى ‏كنند» يعنى با پيامبر خدا با قسم ‏هاى باطلشان خدعه مى‏ كنند؛ «وَ الَّذينَ آمَنُوا»: «و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى ‏كنند»، يعنى با ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كه سيد آنان و برترشان على بن ابی‏ طالب ‏علیه السلام است.

«وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ»: «ولى جز خودشان كسى را گول نمى‏ زنند» و با اين خدعه جز به خودشان ضرر نمى‏ رسانند، زيرا خداوند از آنان و ياری‏شان مستغنى است؛ و اگر نبود كه خداوند به آنان مهلت داده، بر خلاف و طغيانى كه به آن دست يازيده ‏اند قدرت نمى ‏يافتند.

«وَ ما يَشْعُرُونَ»: «ولى آنان درک نمى ‏كنند» كه مسئله چنين است و خداوند پيامبرش را از دورويى و دروغ و كفر آنان آگاه ساخته و او را به لعن آنان در كنار لعنت ظالمين و عهد شكنان امر فرموده است. اين لعنتى كه از آنان جدا نمى‏ شود: در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مى‏ كنند، و در آخرت به عذاب‏ هاى شديد الهى گرفتار مى ‏شوند.

هنگامى كه آن منافقين با چنين عذرهايى با پيامبر صلى الله عليه و آله رو به رو شدند، آن حضرت با بزرگوارى خود ظاهر سخن آنان را پذيرفت و باطن آن را به خدا واگذار كرد.

اما جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: يا محمد، خداوندِ علىّ اعلى به تو سلام مى‏ رساند و مى‏ فرمايد:

اين متمرّدان را -  كه درباره بيعت شكنى‏شان نسبت به على و آمادگى آنان براى مخالفت با او به تو خبرهايى رسيده -  به خارج شهر مدينه ببر، در جايى كه عجايب آنچه خداوند بر على كرامت كرده را به آنان نشان دهى.

به آنان بفهمانى اين على كه اكنون او را در جاى تو قرار داده و جانشينت نموده در زمين و كوه ‏ها و آسمان و ساير آنچه خدا خلق كرده چه اطاعت كنندگانى براى او قرار داده است، و بدانند كه ولىّ خدا از آنان بى ‏نياز است، و انتقام خود را از آنان باز نمى ‏دارد مگر به امر خدايى كه درباره او و آنان برنامه‏ اى دارد كه آن را به انجام مى‏ رساند، و حكمتى دارد كه به آن عمل مى ‏كند و به موجب آن اراده خود را پيش مى ‏برد.

با اين دستور الهى، پيامبر صلى الله عليه و آله به آن جماعتى كه درباره آنان خبرهايى از مخالفت با على‏ عليه السلام رسيده بود، دستور حركت به بيرون شهر مدينه را داد.

آنان همراه حضرت آمدند تا در دامنه يكى از كوه ‏هاى مدينه مستقر شدند.

پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

يا على، خداوند عزوجل اينان را به نصرت و يارى تو و آمادگى در خدمتت و جديت در اطاعتت امر فرموده است. اگر از تو اطاعت كنند براى آنان خير است و در بهشت خدا پادشاهان دائمى و غرق در نعمت خواهند بود، ولى اگر با تو مخالفت كنند براى آنان شر است و به جهنم خواهند رفت و در آنجا دائمى و معذب خواهند بود.

سپس حضرت رو به آن گروه منافق كرد و فرمود:

بدانيد كه اگر شما از علی اطاعت كنيد سعادتمند مى‏ شويد، و اگر با او مخالفت كنيد شقاوتمند مى ‏گرديد. خداوند او را از شما بى ‏نياز ساخته با كسانى و چيزهايى كه به شما نشان خواهد داد.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:ياعلى، از پروردگارت بخواه به جاه محمد و آل طيبين او - كه تو بعد از محمد سيد آنان هستى -  كه اين كوه ‏ها را براى تو به آنچه مى ‏خواهى تبديل كند!

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از پروردگار درخواست نمود كه آن كوه ‏ها نقره شوند، و آن كوه ‏ها تبديل به نقره شدند و آن حضرت را صدا زدند: اى على، اى وصی رسول رب العالمين، خداوند ما را براى تو آماده كرده كه اگر خواستى در امر خلافت خود خرج كنى. هر گاه ما را بخوانى ما با پاسخ مثبت در اختيار تو هستيم تا حكم خود را درباره ما اجرا فرمايى و امر خود را درباره ما به انجام رسانى.

سپس به درخواست امیرالمؤمنین‏ عليه السلام همه آن كوه ‏ها به طلاى سرخ تبديل شدند و همان سخنان را تكرار كردند.

بعد از آن به مُشک و عنبر و عبير و جواهر و ياقوت تبديل شدند، و به هر كدام كه تبديل مى‏ شدند امیرالمؤمنین‏ علیه السلام را چنين صدا مى‏ زدند:

يا اباالحسن، اى برادر پيامبر، ما مُسخَّر فرمان توايم. هرگاه خواستى ما را در هر موردى مصرف كنى صدايمان بزن تا به تو پاسخ مثبت بدهيم و به هر چيزى كه تو مى‏ خواهى تبديل شويم!!

در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله به همه آنان فرمود:

متوجه شديد كه خداوند عز و جل چگونه على‏ عليه السلام را با آنچه كه مى‏ بينيد، از اموال شما مستغنى كرده است. سپس فرمود: يا على، از خداوند به جاه محمد و آل طيبين او -  كه تو بعد از محمد آقاى آنان هستى -  بخواه كه درختان اين زمين را به مردانى غرق در اسلحه، و صخره ‏هاى آن را به شيرها و پلنگ‏ ها و افعى‏ ها تبديل نمايد.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از خدا اين درخواست را نمود، و آن كوه ‏ها و تپه ‏ها و روى زمين از مردان غرق در اسلحه پر شد كه در برابر يكى از آنان ده هزار نفر از آن منافقين تاب مقاومت نداشتند.

همچنين از شيران و پلنگان و افعى ‏ها پر شد به گونه‏ اى كه در آن كوه‏ ها و زمين‏ ها و تپه‏ ها جاى خالى باقى نماند.

همه آنان صدا مى‏ زدند:

يا على، اى وصى رسول اللَّه، ما آمده ‏ايم و خدا ما را در اختيار تو قرار داده و به ما دستور داده تو را اجابت كنيم هرگاه كه ما را فرا خوانى براى تسليم هر كس كه ما را بر او مسلط گردانى.

پس هرگاه خواستى ما را صدا بزن تا تو را اجابت كنيم، و به هر چه مى ‏خواهى ما را امر كن تا تو را اطاعت نماييم.

يا على، اى وصى رسول اللَّه! براى تو نزد خداوند آن مقام عظيمى است كه اگر از او درخواست كنى همه زمین و جوانب آن را مانند كيسه‏ اى در بسته در اختيار تو قرار دهد مى‏ پذيرد، و يا اگر درخواست كنى آسمان را براى تو به زمين بياورد مى ‏آورد، و يا بخواهى زمين را به آسمان ببرد انجام مى‏ دهد. اگر بخواهى درياهاى شور آن را به آب گوارا يا روغن ياسمن و يا روغن خوشبوى ديگر و يا هر كدام از نوشيدنى ‏ها يا روغن ‏ها كه بخواهى تبديل كند، اين كار انجام خواهد داد. اگر بخواهى درياها را منجمد كند و بقيه جاهاى زمين را دريا قرار دهد اين خواسته ‏ات را به انجام مى ‏رساند.

بنابراين، از تمرّد اين سركشان و مخالفت اين مخالفين محزون مباش.

آنگاه كه دنياى اينان به آخر رسد به گونه‏ اى خواهد شد كه گويى در اين دنيا نبوده ‏اند، و هنگامى كه آخرت به سراغ آنان مى ‏آيد به گونه ‏اى خواهد بود كه گويى از اول آنجا بوده ‏اند.

يا على، آنچه اينان را با كفر و فسق و تمردشان از اطاعت تو، مهلت داده همان است كه فرعون صاحب ميخ‏ ها و نمرود بن كنعان و ادعا كنندگان الوهيت از طاغيان و نيز طاغى‏ترين طاغيان يعنى ابليس رئيس همه گمراهى ‏ها را مهلت داد. نه تو و نه آنان براى دار فنا خلق نشده‏ ايد، بلكه همگى براى دار بقا خلق شده ‏ايد و از خانه ‏اى به خانه ‏اى منتقل مى‏ گرديد.

پروردگار تو هم نيازى نمى‏ بيند كه كسى سياست اين منافقين و تنظيم امورشان را بر عهده بگيرد.

خدا مى ‏خواست شرافت تو را بر اينان ثابت كند و اينكه تو با فضل خود از آنان جدا هستى، و اگر بخواهد آنان را هدايت مى‏ كند.[۲]

پانویس

  1. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲.
  2. بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۶۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱.