حجةالوداع
اعلانِ حجةالوداع [۱]
پس از دستور الهى براى سفر حجةالوداع، پيامبر صلى الله عليه وآله مناديانى را در مدينه و اطراف آن فرستادند تا تصميم حضرت براى اين سفر را به اطلاع همه برسانند و اعلان كنند كه هر كس بخواهد مى تواند همراه حضرت باشد.
پس از اعلان عمومى، عده بسيارى از اطراف مدينه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرين و انصار به سوى مكه حركت كنند. با حركت كاروان پيامبر صلى الله عليه وآله در بين راه مدينه تا مكه افراد قبايل به جمعيت اضافه مى شدند.
با رسيدن اين خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مكه و شهرهاى يمن و غير آن نيز به سوى مكه سرازير شدند تا جزئيات احكام حج را شخصاً از پيامبرشان بياموزند و در اين اولين سفر رسمىِ حضرت به عنوان حج شركت داشته باشند.
اضافه بر آنكه حضرت اشاراتى فرموده بودند كه امسال سال آخر عمر من است واين مى توانست باعث شركت همه جانبه مردم باشد.
جمعيتى حدود يكصد و بيست هزار نفر و طبق نقل بعضى روايات تا صد و هشتاد هزار نفر در مراسم حجةالوداع شركت كردند كه فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدينه به همراه حضرت حركت كرده بودند، به طورى كه لبّيك گويان از مدينه تا مكه متصل بودند. [۲]
اعمال حج در حجةالوداع [۳]
در ساعات پايانى روز دوشنبه چهارم ذى الحجة كاروان عظيم حجاج همراه پيامبر صلى الله عليه وآله از سمت بالاى مكه از «عقبه مَدَنيّين» وارد مكه شدند. همزمان كاروان يمن نيز از سمت جنوب وارد مكه شدند و خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله رسيدند و در محل از پيش تعيين شده «ابطح» - كه منطقه هموار شهر مكه بود - اسكان يافتند، و آماده اعمال حج شدند.
پس از جابجايى اثاثيه و خواباندن شتران و برپايى خيمه ها، پيامبر صلى الله عليه وآله بدون وقفه كاروان عظيم حجاج را براى زيارت خانه خدا و انجام مناسك به طرف مسجدالحرام حركت دادند.
حضرت با ورود به مسجدالحرام مستقيماً كنار حجر الاسود آمدند و آن را بوسيدند. آنگاه طواف را آغاز كردند و هفت بار گِرد كعبه طواف كردند در حالى كه مردم همراه حضرت طواف مى كردند. بعد از طواف در پشت مقام ابراهيم عليه السلام به نماز طواف ايستادند.
سپس به سمت صفا و مروه آمدند و سعى را انجام دادند. در آنجا تشريع حج تمتع را اعلام فرمودند كه با عمره قرار دادن اعمال قبلى، تا پنج روز ديگر مردم براى اعمال حج آماده شوند. [۴]
در سفر حجةالوداع، پس از آنكه »وقوف« چند ساعته در عرفات سپرى شد، با غروب آفتاب روز عرفه كاروان حجاج آماده حركت به سوى »مشعر الحرام« شدند. آنان شب به مشعر رسيدند و تا صبح منتظر ماندند، و از اذان صبح تا طلوع آفتاب در آنجا وقوف نمودند.
صبح روز دهم )عيد قربان( از مشعر عازم مِنا شدند تا بقيه اعمال حج را به جا آورند. در روز اول ابتدا جمره عقبه را رَمى كردند و سپس مراسم قربانى انجام شد، و آنگاه با تراشيدن موى سر از احرام بيرون آمدند.
بعد از آن راهى مكه شدند تا طواف و سعى و طواف نساء را انجام دهند. بعد از آن در همان روز دهم به مِنا بازگشتند.
روز اول پس از بازگشت از مكه به منا - كه روز پر تلاشى را پشت سر گذاشته بودند - پس از نماز مغرب و عشا به استراحت پرداختند و خوابيدند.
3. اميرالمؤمنينعليه السلام در حجةالوداع××× 1 اسرار غدير: ص 37. ×××
هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به سفر حجةالوداع رفتند، اميرالمؤمنينعليه السلام با لشكرى از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله به نجران و سپس يمن رفته بودند كه هدف آن جمع آورى خمس و زكات و جزيه و نيز دعوت به اسلام بود، ودر مكه و براى مراسم حج به پيامبرصلى الله عليه وآله ملحق شد.
با رسيدن ايام حج در روز نهم ذىالحجة، حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر و منى رفتند. بعد از آن اعمال حج را يكى پس از ديگرى انجام دادند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بيان فرمودند.
4. پايان سفر حجةالوداع××× 2 واقعه قرآنى غدير: ص 174. ×××
پس از اتمام مراسم سه روزه غدير، كاروان غدير پنج روز راه در پيش داشت. آنان به سمت مدينه به را افتادند و پس از منازل »هَرشى« به »اَبْواء« و »سَقْيا« و »عَرْج« و »اَثايَه« و »مُتَعَشّى« و »مُنصَرَف« و »رَوْحاء« و »عِرْقُ الظَّبيَة« به »مسجد شَجَره« رسيدند.
پس از توقفى كوتاه در »شجره« ، روز بيست و پنجم ذىالحجة سال دهم دقيقاً يك ماه پس از خروج از مدينه به اين شهر بازگشتند، در حالى كه بسيارى از ساكنين قبايل در مسير راه از كاروان جدا شده به شهر و ديار خود رفته بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله با همان هفتاد هزار نفرى كه از مدينه خارج شده بود وارد اين شهر شد، در حالى كه رسالت عظيم خود را در آرامترين و قاطعانهترين شكل انجام داده بود.
5. تبليغ غدير با موضوع حجةالوداع××× 3 غدير در آئينه كتاب: ص 30. ×××
يكى از موضوعاتى كه در تأليف يا ساير فعاليتهاى فرهنگى غدير بسيار اهميت دارد حجةالوداع است.
تحقيق و تبليغ در واقعه غدير و حجةالوداع در چند جنبه مىتواند باشد:
الف. ابتداى حركت پيامبرصلى الله عليه وآله براى سفر حجةالوداع و سپس مراسم حج.
ب. منتهى شدن آن به واقعه غدير كه در راه بازگشت از اين سفر در كنار غدير خمرخ داد و فرمان توقف توسط پيامبرصلى الله عليه وآله صادر گرديد.
ج. خطبه و مراسم پس از خطبه از بيعت مردان و زنان و سلام به اميرالمؤمنينعليه السلام كه تا سه روز به طول انجاميد.
د. منافقين در غدير، كه شامل ماجراى سنگ آسمانى و كلمات منافقين در غدير و نيز نقشههاى آنان پس از واقعه غدير و نيز جريان عقبه و صحيفه معلونه دوم است.
ه . مكان غدير كه بحث در مكان و محل واقع شدن واقعه غدير و تحقيق در تعيين موقعيت جغرافيايى آن در آن زمان و اين زمان است.
6. تحقيق در حجةالوداع××× 1 چهارده قرن با غدير: ص 157 - 153. ×××
از جمله موضوعاتى كه درباره غدير بايد مورد تحقيق و تأليف قرارگيرد تحقيق در جزئيات تاريخى واقعه غدير و حجةالوداع كه در چند جنبه مىتواند باشد:
ابتداى حركت پيامبرصلى الله عليه وآله براى سفر حجةالوداع و سپس مراسم حج.
منتهى شدن حج به واقعه غدير.
خطبه و مراسم قبل و بعد از خطبه كه تا سه روز به طول انجاميد.
منافقين و سخنان آنان در غدير و نقشههاى آنان براى ضربه به غدير.
سابقه تاريخى غدير و وقايع امم گذشته در روز غدير.
7. داستانواره حجةالوداع = حجةالوداع / مراحل حضور قرآن در حجةالوداع
8. زمينه حجةالوداع××× 1 اسرار غدير: ص 23. ×××
تركيب جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله از يك سو شامل مسلمانانِ مخلصى چون سلمان و ابوذر و مقداد، و از يك سو در برگيرنده تازه مسلمانانى بود كه تا ديروز عليه اسلام شمشير مىزدند، و از سوىديگر شامل افراد شهوتپرست و دنياطلبى كه هدفى جز مقاصد دنيوى نداشتند، بوده است.
تعصبات جاهليِ حاكم بر افكار عدهاى از مردم، و عُقدههاى باقيمانده از خونهاى بدر و اُحد و حُنين و خيبر، و مطامع دنيوى كه آن ايمان راسخ را از قلوب عدهاى ربوده بود، و حسدهاى نهفتهاى كه هر روز آشكارتر مىگشت، اينها همگىجو حاكم بر جامعه مسلمين در سال حجةالوداع را روشن مىكند.××× 2 بحار الانوار: ج 21 ص 378 - 185. ×××
9. سفر حجةالوداع××× 3 اسرار غدير: ص 36. واقعه قرآنى غدير: ص 15 14. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله روز شنبه بيست و پنجم ماه ذىقعده سفر حجةالوداع را شروع نمودند. حضرت غسل كرده و دو لباس احرام همراه برداشتند و همراه كاروان هفتاد هزار نفرى حجاج از مدينه خارج شدند.
در اين كاروان عظيم مردانى به تنهايى عازم سفر بودند. زنانى نيز تنها براى حج مىرفتند. گروهى با همسران خود آمده بودند. عدهاى با پسران و دختران بزرگسال خود همراه بودند و گروهى كودكان خود را نيز آورده بودند.
در اين سفر فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسينعليهم السلام در كنار پيامبرصلى الله عليه وآله بودند. همچنين كليه همسران حضرت براى سفر حج آمده بودند. همسران حضرت عبارت بودند از: امسلمه، ريحانه، صفيه، زينب بنت جَحَش، ميمونه بنت حارث، سُوده بنت زَمعَه، امحبيبه بنت ابىسفيان، عايشه، حفصه.
در مسجد شجره - كه در »ذو الحليفة« در نزديكى مدينه است - احرام بستند. آنگاه كاروان عظيم حجاج لبيك گويان به سوى مكه حركت كردند. در بين راه مدينه تا مكه افراد قبايل و كسانى كه از دو سوى جاده راهى به منطقه خود داشتند به جمعيت اضافه شدند؛ و هر چه به مكه نزديكتر مىشدند تعداد جمعيت بيشتر مىشد، به گونهاى كه لبيك گويان از مكه تا مدينه متصل بودند و بسيارى از آنان پياده بودند.
از آنجا كه دستجمعى حركت كرده بودند و وقت نيز تا ايام حج كم بود، لذا سرعت قافله زياد بود و اكثر اوقات را در حال حركت بودند و فقط براى نماز و استراحت پياده مىشدند. نماز ظهر و عصر را در يك وقت و نيز مغرب و عشا را در يك وقت به جماعت مىخواندند.
حضرت و همراهان با احرام از »مسجد شجره« راهى مكه شدند، و مردم سواره و پياده همراه آن حضرت به حركت در آمدند و وارد بيابان »بَيْداء« شدند، و براى صبح روز يكشنبه در »مَلَل« بودند و نماز صبح را در آنجا خواندند.
سپس حركت كردند تا شب را به »شَرف السَيّالة« رسيدند، و در آنجا نماز مغرب و عشا را خواندند. نماز صبح را در »عِرق الظَبْية« بين روحاء و سياله خواندند. سپس به وادى »رَوْحاء« رسيدند و در آنجا توقف مختصرى داشتند. سپس از روحاء حركت كردند تا به »رُوَيثَه« رسيدند.
از آنجا به »مُنصَرَف« آمدند كه »غَزاله« هم ناميده مىشد و نماز ظهر و عصر را در آنجا خواندند. هنگام نماز مغرب و عشاء در »مُتَعَشّى« پياده شدند و شام را همانجا صرف كردند. براى نماز صبح روز سهشنبه به »اَثايَه« رسيدند، و صبح آن روز در »عَرْج« بودند و در آنجا پياده شدند. بعد از عرج به منطقه »لُحَى الجَمَل« رسيدند و روز چهارشنبه در »سَقْياء« بودند.
صبح روز پنجشنبه به »اَبْواء« رسيدند، و از ابواء به »تَلَعاتُ الْيَمَن« آمدند، و از آنجا به وادى »عقبه هَرشى« رسيدند.
روز جمعه با عبور از »جُحْفه« و »غدير خُم« عازم »قُدَيد« شدند. در آنجا پيادهها سختى راه را مطرح كردند و از حضرت مركبهايى براى سوار شدن خواستند. حضرت ضمن اعلام نداشتن سوارى دستور داد براى آسانى سير كمرهاى خود را ببندند و با حركت سريعتر طى طريق را بر خود آسانتر نمايند.
شنبه به »قُدَيد« رسيدند و مسير را ادامه دادند تا آنكه روز يكشنبه به »عُسْفان« رسيدند، و روز دوشنبه چهارم ذىالحجة در »مَرُّ الظَهْران« بودند، و سپس به سوى »سَرِف« حركت كردند و به آنجا رسيدند كه منزل بعدى مكه معظمه بود.
اكنون قافله هفتاد هزار نفرى كه از مدينه حركت كرده بود به صد و بيست هزار نفر مىرسيد، و از هر سو جاده را نگاه مىكردى ابتدا و انتهاى كاروان ديده نمىشد.××× 1 المغازى )واقدى( : ج 2 ص 1096 - 1092. وفاء الوفاء: ج 3 ص 1015 1014. بحار الانوار: ج 10 ص 441 و ج 15 ص 162. ×××
10. غدير در مسير حجةالوداع××× 2 ژرفاى غدير: ص 39 38. ×××
معرفى جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه نيز امكان پذير بود. در بين راه مدينه تا مكه قبل از اعمال حج هم ممكن بود. در مسجدالحرام كه مكانى مقدس در نظر همگان بود نيز امكان داشت. در ايام سه روزه حج در عرفات و مشعر و منى هم ممكن بود.
با همه اين شرايطِ مكانى كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در اختيار داشت، مصالح بسيارى اقتضا مىكرد كه اين برنامه مهم در محل از پيش تعيين شدهاى بين مكه و مدينه باشد. حضرت براى توقف، منطقه غدير را در مكه انتخاب كرد و اين يك فرمان الهى بود. حضرت صريحاً اعلام كرد كه پس از خروج از مكه همه بايد در غدير خم براى مسئلهاى مهم توقف كنند.××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 109. ××× اين كيفيت اعلام درباره مكان برنامه از چند جهت جالب توجه است:
1- غدير مكانى سابقهدار
غدير مكان سابقهدارى بين مكه و مدينه بود كه به خاطر وجود آب و چند درخت كهنسال به عنوان استراحتگاه مسافران در نظر گرفته مىشد، و حتى خود حضرت در راه آمدن به مكه از غدير عبور كردند.
2- غدير قبل از تقاطع
اين مكان در راه بازگشت از مكه، يك منزل قبل از تقاطع چند جاده در جحفه و محل متفرق شدن جمعيت قرار داشت. با توجه به اينكه در مسير حضرت تا مكه قبايل بين راه كمكم ملحق شدند تا آن جمعيت عظيم پديد آمد، لذا مىبايست قبل از متفرق شدنِ مردم برنامه انجام مىشد.
اين مطلب درباره نسلهاى آيندهاى كه با عدد ميليونى حجاج از كشورهاى مختلف از همين مسير عبور خواهند كرد، و به غدير به عنوان يادگار آن روز مىنگرند اهميت ويژهاى دارد. آنان نيز قبل از تقاطع و محل افتراق، با غدير خم و يادگار تاريخى مكان اعلام ولايت تجديد عهدى مىكنند.
3- به ياد ماندن توقف در بيابان غدير
اجتماع مردم در مكه آنقدر مهم نبود كه اجتماع يكصد و بيست هزار نفر در بيابان و برپا كردن منبر و سخنرانى مفصل براى آنان و توقف سه روزه در چنان مكانى براى هميشه در خاطرهها مىماند.
گذشته از اينكه در مكه و يا هر منزلى كه محل استراحتى در آن وجود داشت احتمال شركت نكردن مردم بود، ولى كاروان به صورت يك واحد عظيم - آن هم با حضور پيامبرصلى الله عليه وآله - به صورت يكپارچه در هر برنامهاى شركت مىكرد.
4- گرما و غير عادى بودن مكان غدير
گرما و شرايط نامساعد زمين در حالى كه مردم براى سه روز خيمه زدند، و سپس زير آفتاب در برابر منبر جمع شدند و به سخنرانى گوش دادند، همه حالتى غير عادى بود كه خاطرههاى آن روز را بيشتر در اذهان متمركز مىكرد.
11. كاروان حجةالوداع××× 1 واقعه قرآنى غدير: ص 19. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله روز شنبه بيست و پنجم ماه ذىقعده سفر حجةالوداع را شروع نمودند. حضرت غسل كرده و دو لباس احرام همراه برداشتند و همراه كاروان هفتاد هزار نفرى حجاج از مدينه خارج شدند. اكنون مراسم حج در شُرف آغاز بود. تركيب جمعيتى كه براى حج آماده مىشدند قابل توجه بود. كاروانى كه از مدينه به همراه پيامبرصلى الله عليه وآله براى حجةالوداع حركت كرد هفتاد هزار نفر بودند.
كاروان همراه اميرالمؤمنينعليه السلام كه از يمن براى حج آمدند دوازده هزار نفر بودند، گذشته از لشكر هزار نفرى كه اهل مدينه بودند و همراه خالد به يمن رفته بودند و پس از عزل خالد با حضرت همراه شدند.
بين راه مدينه تا مكه - از راست و چپ جاده - جمعيت انبوهى از شهرها و روستاها و چادرنشينان به كاروان پيامبرصلى الله عليه وآله پيوستند.
اهالى مكه و اطراف آن از سمت طائف و نجد و جده، و كسانى كه از آن سوى درياى سرخ در آفريقا با خبر شده و از حبشه و سودان و غير آن براى حج آمده بودند، جمعيتهاى ديگرى بودند كه به سيل عظيم حجاج افزوده شدند.
طوايفى بزرگ و گروههايى عظيم به طور دستجمعى و يكجا در حجةالوداع شركت كرده بودند. از طايفه ثقيف - كه در طائف بودند - احدى نماند مگر آنكه مسلمان شده بود و همگى در حجةالوداع شركت كردند.××× 2 الاصابة )ابن حجر( : ج 2 ص 13. ×××
در مكه احدى از قريش نماند مگر همراه پيامبرصلى الله عليه وآله در حجةالوداع حاضر شد.××× 3 تهذيب الكمال: ج 10 ص 200، پاورقى 1. ×××
در سال دهم هجرى در مكه و طائف احدى نماند مگر آنكه مسلمان شده و در حجةالوداع شركت كرد.××× 1 مقدمة الاصابة لابن حجر: ج 1 ص 161 160 141. الاصابة )ابن حجر( : ج 2 ص 13. ×××
در روايتى به صراحت ياد شده كه عدهاى از اهل نجد آمده بودند.××× 2 سنن ابى داود: ص 302. ×××
در روايتى ديگر صد نفر از طايفه »صداء« آمده كه در حجةالوداع شركت كردند.××× 3 البداية و النهاية: ج 5 ص 98. ×××
افرادى نيز بودند كه در حجةالوداع مسلمان شدند و با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند.××× 4 الطبقات الكبرى: ج 8 ص 298. الاصابة: ج 8 ص 381. ×××
روزى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مىخواست به سوى عرفات حركت كند و اعمال حج را آغاز نمايد، بيش از صد و بيست هزار نفر اين كاروان عظيم را تشكيل مىدادند، كه شامل مردان و زنان و كودكان بودند.××× 5 العُدَد القوية: ص 183. ×××
12. مراحل حضور قرآن در حجةالوداع××× 6 غدير در قرآن: ج 3 ص 149 - 11. ×××
يكى از نكات ارزشمند در جريانات تاريخى و مذهبى داستانواره آنهاست كه با جمع و چكيده از اقوال و نقلهاى مختلف و پراكنده تاريخى و حديثى و تفسيرى و قرار دادن آنها در كنار يكديگر به دست مىآيد. در مورد سفر حجةالوداع و غدير نيز اين مهم بسيار حائز اهميت است و زواياى خاصى را براى ما روشن مىكند.
در اين باره و از بُعد معارف قرآنى و تفسيرى و آمارى غدير، مسير نزول آيات قرآن در غدير به شكل سلسلهوار جمعآورى شده و در عنوان »قرآن« آورده شده، كه به عنوان داستانواره حجةالوداع و غدير نيز قابل استفاده است، و براى پرهيز از تطويل در اينجا تكرار نمىشود.
ضرورت اين مبحث از آن جهت است كه ذهنيتى از مسير قرآنى ماجراى غدير پيدا شود و يك جمعبندى از مجموع آن را در نظر گرفته شود.
در اين باره بايد بدانيم كه واقعه غدير با مقدماتى حساب شده از مدينه آغاز شد و در طول سفر حج آمادهسازى فكرى و عملى براى آن ادامه يافت، تا در روز چهاردهم ذىالحجة سال دهم هجرى رسماً فرمان اجراى آن صادر شد.
در همه اين مراحل آنچه به عنوان پيشبينى يك برنامه كامل عيار درباره اعلام ولايت لازم بود، در نظر گرفته شد. اعجاب برانگيزتر از همه، نزول آيات قرآنى در رابطه با غدير بود كه خداوند آن را در متن قرآن جاى داد، و پيامبرصلى الله عليه وآله در سايه تفسير همان آيات مقدمهچينى لازم براى برنامه عظيم غدير را تدارك ديد.
بنابراين مسير نزول آيات غدير از مدينه آغاز مىشود و تا مكه مىرود و از آنجا با مراسم حج همراه مىشود. با پايان حج حركت به سوى غدير خم آغاز مىشود و با رسيدن به سرزمين خم، پيامبرصلى الله عليه وآله سخنرانى مفصل خود را برگزار مىكند و سپس مراسم سه روزه غدير آغاز مىشود.
وقايع متعددى در ارتباط با غدير در اين ايام رخ مىدهد تا هنگام خروج از غدير فرا مىرسد.
از غدير تا مدينه وقايعى اتفاق مىافتد و حتى با وصول به مدينه ماجرا پايان نمىيابد، و تا روز شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله هنوز غدير در جريان است و آيات قرآن آن را پشتيبانى مىكند. فهرستى از مراحل حضور آيات قرآن در غدير را در اينجا مىآوريم و مفصل آن با بيان موارد و مدارك در عنوان »قرآن« آورده شده و براى پرهيز از تطويل در اينجا تكرار نمىشود:
1. نزول آيات قرآن از مدينه تا مكه.
2. نزول آيات قرآن در ايام حج.
3. نزول آيات قرآن در مكه پس از حج.
4. نزول آيات قرآن از مكه تا غدير.
5 . نزول آيات قرآن در خطابه غدير.
6 . نزول آيات قرآن در ايام سه روزه در غدير.
7. نزول آيات قرآن از غدير تا مدينه.
8 . نزول آيات قرآن پس از بازگشت به مدينه.
براى توضيح بيشتر هر كدام از اين موارد مراجعه شود به عنوان: قرآن / مراحل حضور قرآن در غدير.
13. مراسم پايانىِ حجةالوداع××× 1 واقعه قرآنى غدير: ص 39. ×××
با نزديكى غروب روز دوازدهم ذىالحجة در سفر حجةالوداع، طبق آيه 203 سوره بقره: »فَمَنْ تَعَجَّلَ فى يَوْمَينِ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى« : »هر كس در روز عجله كند گناهى بر او نيست، و هر كس تأخير نمايد نيز اشكالى بر او نيست از كسانى كه تقوا پيشه كنند« ، كسانى كه مايل بودند مىتوانستند توقف در منا را پايان دهند و به مكه بازگردند، و هر كس مايل بود شب سيزدهم را هم مىماند و فردا پس از رمى جمرات سه گانه راهى مكه مىشد.
پيامبرصلى الله عليه وآله ماندن شب سيزدهم را انتخاب كردند و با غروب روز دوازدهم ذىالحجه نماز مغرب و عشا خوانده شد. آن شب مشغول جمع آورى اثاثيه شدند تا مقدمات حركت به سوى مكه را آماده كنند، و پس از آن به استراحت پرداختند. صبح روز سيزدهم نماز صبح خوانده شد، و قبل از ظهر سه جمره را رمى كردند.
اكنون كاروان عظيم حجاج كه همراه پيامبرصلى الله عليه وآله روز سيزدهم را مانده بودند، آماده حركت مىشدند. تا مردم آماده شوند و اثاثيه و شتران را آماده كنند روز بالا آمد و همه منتظر حركت حضرت ماندند.××× 2 السنن الكبرى: ج 7 ص 324 287. سنن الدارمى: ج 2 ص 44. سِفر السعادة: ص 184. بحار الانوار: ج 96 ص 276. تهذيب الاحكام: ج 5 ص 457 273. الكافى: ج 4 ص 521 486 248 . دعائم الاسلام: ج 1 ص 324. ×××
قبل از ظهر روز سيزدهم ذىالحجة پيامبرصلى الله عليه وآله همراه با كاروان حجاج از منا به طرف مكه حركت كرد تا به بالاى وادى »ابطح« - كه همان منطقه مسطح مكه است - رسيد.××× 1 الكافى: ج 4 ص 521 . تهذيب الاحكام: ج 5 ص 273. ×××
14. مفاهيم پايهاى انديشه اسلامى در خطبههاى حجةالوداع××× 2 غدير در آئينه قرآن )كورانى - شمسايى( : ص 120 - 118. ×××
خطبه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در عرفات سال حجةالوداع، بشارت درباره دوازده امام پس از خود و توصيههاى آنان را در برداشت. حال پرسش اينجاست كه در پنج خطبه ديگر در روز ترويه××× 3 ترويه: روز هشتم ذىحجه. ××× در مكه، روز عيد قربان در منى، ميانه ايام تشريق××× 4 تشريق: به روزهاى دهم، يازدهم و دوازدهم ذىحجه ايام تشريق مىگويند. بعضى معتقدند ايام تشريق، يكى از اين سه روز است. ×××، روز كوچ در مسجد خيف و در غدير خم چه فرموده است؟
در منابع روايى و روايات متعدد اين خطبهها به مضامين مختلف ديده مىشود، كه پيامبرصلى الله عليه وآله همه امور مهمى را كه امت اسلام پس از ايشان نياز داشتند مطرح كرده است.
سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در اين خطبهها پنج محور يا اصل را شامل مىشود:
1- قانون برابرى انسانها
- اصل ملاحظه روابط اجتماعى از بُعد انسانى بين بشر و لغو تبعيض نژادى.
- اصل خوشرفتارى با زنان و پرهيز از ظلم به آنان.
2- قانون يگانگى بين مؤمنين
- اصل لغو نشانهها، افتخارات و قوانين جاهلى مخالف اسلام.
- اصل برادرى و برابرى ميان مؤمنين.
- اصل احترام به مالكيت خصوصى و تحريم تجاوز به اموال ديگران )حرمت اموال مردم( .
- اصل احترام به جان و زندگى مسلمانان، و تحريم قتل نفس )حرمت ريختن خون مردم( .
- اصل احترام به آبرو و كرامت مسلمانان و تحريم ريختن آبروى افراد.
- اصل هر كس جمله »لا اله الا اللَّه« بگويد، مال و جانش در امان است.
- اصل امنيت جان و مال هر كس كه به وحدانيت خدا اقرار كند.
- اصل شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله بر امت راستين در آخرت و وارد آمدن امت بر او در حوض كوثر.
- اصل ضرورت دقت و پرهيز از رفتارهاى كوچكى كه آدمى را به انحراف مىكشاند.
- اصل پرهيز از نسبت دروغ بر پيامبرصلى الله عليه وآله و تحقيق در روايات او.
3- قانون يگانگى دينى و فرهنگى مؤمنين
- اصل امانتدارى و اداى امانت.
- قوانين ارث.
- قوانين ديات و قصاص.
- قانونگذارىهاى مناسك حج: خذوا عنّى مناسككم: دستورات عباديتان را از من بگيرد.
4- قانون روند خلافت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله
- اصل بشارت به دوازده امام از اهلبيت خود.
- اصل تأكيد بر دو چيز گرانبها: قرآن و عترت.
- اصل اعلام حضرت علىعليه السلام به عنوان حاكم پس از خود و اولين امام از دوازده امام.
- اصل اداى واجبات و اطاعت از خلفاى بر حق.
- اصل هميشگى بودن پيمان قريش و كنانه بر حفاظت از بنىهاشم.
- اصل پرهيز دادن قريش از طغيان پس از پيامبرصلى الله عليه وآله.
- اصل پرهيز دادن صحابه از ارتداد پس از پيامبرصلى الله عليه وآله و نهى از جنگ بر سر حكومت.
5 - قانون مجازات مخالفان خط پيامبرصلى الله عليه وآله
- اصل لعن و نفرين بر كسانى كه پدرى غير از پدر حقيقى و يا مولايى جز مولايى حقيقى خود برگزينند.
مجالى نيست تا درباره همه اصول ياد شده به تفصيل سخن گفته شود. لذا به همين اندازه بسنده مىكنيم. البته سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اصول و قوانين ياد شده محدود به همين چند فقره خطبه حجةالوداع نيست. بلكه آن حضرت به جز خطبههاى مذكور، در هر يك از اين موارد سخنان متعددى نيز دارد.
ولى همه بياناتى كه در شش خطبه حجةالوداع ايراد شده، معناى واحدى را تشكيل مىدهند؛ به گونهاى كه هيچ كدام را نمىتوان از ديگرى جدا كرد. از آنجا كه همه سخنان آن حضرت از منشأ وحى صادر مىشوند، هر سخنى از ايشان سخن ديگرش را تكميل و تفسير مىكند، و در هر موضوعى نوعى يگانگى اعتقادى و سيستم و قانونگذارى پيشرفته در بستر اسلام اصيل و فراگير شكل مىدهد.
15. موقعيت زمانى حجةالوداع××× 1 ژرفاى غدير: ص 37 36. ×××
شرايط زمانى حجةالوداع از چند جهت قابل توجه است:
1- سفرى مهم
پيامبرصلى الله عليه وآله پس از هجرت، يك بار در صلح حديبيه - طبق قرارداد - فقط چند ساعت به مكه آمد و بازگشت؛ و بار ديگر در فتح مكه كه به عنوان جنگ آمد و پس از برچيدن بساط كفر و بتپرستى به طائف رفت، و در بازگشت عمره انجام داد و به مدينه بازگشت.
اكنون پس از ده سال از هجرت - در حالى كه مكه يك شهر اسلامى شده بود - در كمال قدرت وارد اين شهر مىشد. جلوه اين عظمت در آن زمان به قدرى بود كه به محض اعلام سفر حضرت، بيش از يكصد و بيست هزار نفر همراه حضرت حركت كردند كه در آن زمان بسيار غير عادى بود.××× 1 الغدير: ج 1 ص 9. ×××
2- تقارن سفر مهم با حج
اينكه سفر مهم پيامبرصلى الله عليه وآله به مكه براى اهدافى مهم و مقدمه بودن براى غدير با ايام حج كه از زمان حضرت ابراهيمعليه السلام سابقه داشت و همه ساله مردم از اطراف و اكناف بدين منظور به مكه مىآمدند تقارن پيدا كرد بسيار جالب توجه بود.
به خصوص آنكه آداب و احكام اسلامى حج براى اولين بار توسط حضرت بازگو مىشد، و اين يك پديده قابل توجه در برنامهاى بود كه سابقه هزاران ساله داشت. در پايان چنين شرايطى مراسم غدير انجام شد كه از نظر زمانى از تقدسى خاص و سابقهاى طولانى برخوردار بود.
3- سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله
با توجه به اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از آغاز اين سفر نزديكى رحلت خويش را گوشزد مىنمود، همه متوجه اين خبر دهشتآور براى جامعه اسلامى نوپاى خود شده بودند، و طبعاً واهمه دسيسهها و اجراى توطئههاى داخلى و خارجى در دلها اوج مىگرفت. در چنين شرايطِ روحىِ مردم، حضرت جانشين خود را معرفى كرد كه از نظر زمانى موقعيت بسيار مناسبى ايجاد شده بود.
4- غدير براى ملل مختلف
در مراسم غدير كه پس از حج به وقوع پيوست، اهل ملل مختلف از سياه و سفيد، ثروتمند و نيازمند، شجاع و ناتوان، بىسواد و باسواد، مهاجر و انصار، شهرى و روستايى، مرد و زن و بچه، همه شركت داشتند؛ كه اين تركيب خاص قابل تجزيه و تحليل است.
وقوع ماجراى غدير پس از حج، حاكى از اين است كه ابتدا در سايه مراسم حج و لباس احرام و اعمال يكسان براى همه، يك برابرى مطلق در برابر احكام الهى ايجاد شد، و آمادگى براى اعلام ولايت و قبول آن شمول همگانى پيدا كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه خود اين نكته را خاطر نشان كرده فرمودند:
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ إِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ عَلَى التَّابِعينَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَ الْحاضِرِ، وَ عَلَى الْعَجَمِيِّ وَ الْعَرَبِىِّ، وَ الْحُرِّ وَ الْمَمْلُوكِ وَ الصَّغيرِ وَ الْكَبيرِ، وَ عَلَى الْأَبْيَضِ وَ الْأَسْوَدِ، وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ:
بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجم و عرب، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچك، و بر سفيد و سياه. بر هر يكتاپرستى حكم او اجرا شونده است.
16. وضعيت اجتماعى و سياسى در حجةالوداع××× 1 وقائع بيعات الاميرعليه السلام من يوم الدار الى يوم الغدير )حسينى( : ص 79 - 59. ×××
از موارد كليدى در واقعه حجةالوداع و بالطبع غدير، بررسى اوضاع سياسى و اجتماعى در حجةالوداع است. اينكه هنگامى كه حضرت جبرئيل امين به همراه آيه تبليغِ ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام نازل شد، وضعيت سياسى در اين برهه از زمان چگونه بود؟ خصوصاً در همان ايامى كه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله دعوت كنندگان خود را به سوى مردم گسيل داشته بود، تا آنان را به آمدن به حجةالوداع فرا بخوانند؟
مىبينيم كه نشانهاى مهم و اصلى وجود دارد كه از اين وضعيت و حقيقت عريان و بىغبار پرده برمىدارد، و آن اينكه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله از جبرئيل درخواست مىكند تا خداوند متعال براى ايشان نوعى عصمت از جانب مردم قرار دهد و شرّ آنها را كفايت كند. آن حضرت به اين امر اميد بسته بود، و چه بسا كه اين بازدارندگى از جانب حق به وى داده نمىشد. در اين صورت هم ايشان چارهاى جز تبليغ ولايت نداشت.
ولى مسئله اين است كه:
چرا از رسولاللَّهصلى الله عليه وآله از خداوند تبارك و تعالى چنين عصمت و بازدارندگىاى را طلب كرد؟
مگر مردم مسلمان نبودند؟
مگر آنان پيامبرصلى الله عليه وآله آن مردم نبود؟
آيا اينان امت وى نبودند؟
آيا آن حضرت ايشان را به حضور در حجةالوداع فرا نخوانده بود؟
مگر اينها اين دعوت را لبيك نگفته بودند؟
پس اين ترس از مردم چه معنى دارد؟
و چرا حضرت از خدا مىخواست كه وى را از شرّ مردم مصون سازد؟
تا جايى كه گويى اين درخواست حضرت نزديك بود به آرزويى دشوار و دور از دسترس تبديل شود! چرا كه آن حضرت سه بار اين تقاضا را از حضرت حق نمود، و تقريباً ده روز انتظار كشيد و منتظر فرمان حق بود.
پيش از آنكه به اين پرسشها پاسخ دهيم، ناچاريم كمى به عقب برگرديم تا: اولاً وضعيت اين مسلمانان و جهت گيرىشان را در قبال رسالت و رسول اكرمصلى الله عليه وآله بررسى كنيم.
در مرحله دوم بنگريم كه وضعيت و جايگاه آن حضرت نسبت به اميرالمؤمنينعليه السلام - كه جبرئيل امين براى نصب ايشان به عنوان ولىّ مسلمانان و ابلاغ اين امر به آنها نازل شده بود - چگونه بوده است؟
اما پيش از هر چير بهتر است با هم آيات نازل شده در اين واقعه را با هم بخوانيم: آيات 66 و 67 و 68 سوره مائده، خصوصاً آيه وسط - آيه 67 - يعنى آيه بلاغ و تبليغ. لازم است تعمق و تأمل كنيم كه اين آيات چه اسرارى در دل خود دارد:
»و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم منهم امَّة مُقتصدة و كثير منهم ساء ما يعملون« : و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است عمل مىكردند قطعاً از بالاى سرشان )بركات آسمانى( و از زير پاهايشان )بركات زمينى( برخوردار مىشدند از ميان آنان گروهى ميانهرو هستند و بسيارى از ايشان بد رفتار مىكنند.
»يا ايها الرسول بلِّغ ما اُنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلَّغت رسالته و اللَّه يعصمك من الناس ان اللَّه لا يهدى القوم الكافرين« : اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى و خدا تو را از )گزند( مردم نگاه مىدارد خدا گروه كافران را هدايت نمىكند.
»قل يا اهل الكتاب لستم على شىء حتى تُقيموا التوراة و الانجيل و ما اُنزل اليكم من ربكم و ليزيدنَّ كثيراً منهم ما اُنزل اليك من ربك طغياناً و كفراً فلا تأس على القوم الكافرين« : بگو اى اهل كتاب، تا )هنگامى كه( به تورات و انجيل و آنچه از پروردگارتان به سوى شما نازل شده است عمل نكردهايد بر هيچ )آئين بر حقى( نيستيد و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده بر طغيان و كفر بسيارى از آنان خواهد افزود پس بر گروه كافران اندوه مخور.
لازم است به نكاتى كه در آيات سه گانه فوق آمده توجه كنيم، تا نسبت به آن شناخت و معرفت بيشتر پيدا كنيم:
1- لازم است به تكرار جمله »ما اُنزل اليهم من ربهم« ، »ما اُنزل اليك من ربك« ، »ما انزل اليكم من ربكم« براى مسلمانان، يهود و مسيحيان توجه كنيم.
آنچه در اين عبارات قابل توجه است اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله به تبليغ »ما اُنزل اليك من ربك« مأمور شده، بدون آنكه نامى از قرآن در كنار اين فرمان بيايد. چنانكه در آيه قبل و بعد چنين است. ولى اين تبليغ به انتها و سرانجام رسالت گره زده شده، و جلوگيرى از شرّ مردم و كفايت شرّ ايشان به همراه آن نازل شده است.
نكته اين است كه تبليغ قرآن در نهايت مشرف بر همه مباحث است. اما پيش از اين براى تبليغ آن كفايت شرّ مردم خواسته نشده بود. اين مىرساند كه آنچه به زودى در ميان مردم تبليغ مىگردد آنان را بر مىانگيزد، و سركشى و طغيان و كفر ايشان را مىافزايد، و آنان و يهود در يك مرتبه قرار دارند.
اين امر با وضوح بسيار بيان مىكند كه اين تبليغ همانا امرى است سياسى، كه به حفظ رسالت و عمل به احكام آن پس از رسول اكرمصلى الله عليه وآله مرتبط است؛ و آن امر خلافت و جانشينى است. چنانكه قرآن در آيات 66 و 68 به اين حقيقت اشاره دارد، كه بايد امرى ديگر به غير از تورات و انجيل به همراه آن دو اقامه و برپا شود؛ و آن چيزى است كه از جانب پروردگارشان بر ايشان نازل شده، و آن همانى است كه در آيه 67 مورد نظر بوده و بدان عنايت شده است؛ يعنى امر ولايت على بن ابىطالب و اولاد طاهرينشعليهم السلام.
2- در آيه 68 آمده است: »و ليزيدنَّ كثيراً منهم« تا پايان آيه. با دقت در اين قسمت آيه درمىيابيم كه در آن سرّى هست؛ سرّى كه ميان امت اسلام و يهود و نصارى مشترك است.
پيش از بيان آن، باز مىگرديم به بحث از حالت سياسى مسلمانان، تا جهتگيرى سياسى ايشان را بشناسيم، و وقايعى را كه در آن دوره سرنوشتساز از تاريخ اسلام رخ داد دريابيم. بدانيم كه چگونه منافقين و مسلماننماها به صورت جدى و مستقيم در اين وقايع نقش داشتند، و در روز غدير ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام را رد كرده و كنار گذاشتند.
سياق اين آيات بر اين دلالت دارد كه اگر اهل كتاب تورات و انجيل و جانشينى جانشينان انبياعليهم السلام را - كه در كتب آسمانى بدان تصريح شده بود - مىپذيرفتند و بر پا مىداشتند، نعمت و بركت الهى آنها را فرا مىگرفت و بركت و آسايش سرزمينشان را در بر مىگرفت.
اما ايشان ابا كردند و جانشينان حضرت عيسى و موسىعليهما السلام را كنار زدند و نپذيرفتند. سپس قرآن كريم به پيامبرصلى الله عليه وآله توجه مىنمايد و اهميت تبليغ اين آيات را براى وى تاكيد مىكند، و تصريح مىكند كه اگر اين تبليغ صورت نگيرد رسالت به مقصود خود نخواهد رسيد. گويا اگر علىعليه السلام را به عنوان فرمانروا و وصى و رهبر بعد از خود برنگزيند اصلاً قرآن و اسلام را تبليغ نكرده و به مردم نرسانده است!
سپس در آيه 68 قرآن كريم، براى بار ديگر اهل كتاب را مخاطب قرار مىدهد و مىفرمايد كه آنها تا زمانى كه شريعت تورات و انجيل را اقامه نكردهاند و جانشينان حضرت عيسى و موسىعليهما السلام را نپذيرفتهاند، هيچ بهرهاى از دين ندارند.
سپس بلافاصله و در پى اين مطلب مىفرمايد كه اين منافقين وارد خط و طريقت رسالت محمدى نشدهاند، چرا كه اميرالمؤمنين علىعليه السلام را به عنوان ولى و امام نپذيرفتهاند. اين يعنى وارد شدن منافقين در معركه جدال اسلامى؛ آن هم به صورت مستقيم.
در واقع منصوب نمودن على بن ابىطالبعليه السلام اندرون آنان را هويدا كرد، و برانگيخت به حدى كه سركشى و كفر و دشمنى ايشان را افزود، و چگونه در وقايع پس از آن وارد شدند و با همانديشى و همكارى با دوستان خود هدف و آرمانهاى پليد خود را اجرا كردند. در واقع مكر و نيرنگ و دشمنىشان با رسول اكرمصلى الله عليه وآله و رسالت حضرت و نيز با ولىّ و جانشين آن حضرت كاملاً آشكار گشت.
در اينجا جبههگيرى و جهتگيرى مسلمانان در برابر رسول اكرمصلى الله عليه وآله و رسالت اسلامى را در قرآن واكاوى مىكنيم:
قرآن خبر مىدهد كه حال و وضعيت امت اسلام از نظر كفر و ايمان نسبت به شريعت همچون امتهاى پيشين است؛ يعنى در ميان مسلمانان نيز منافقان و طمعكاران و فرصتطلبان و چاپلوسان و نوكيسهگان و تازه به دوران رسيدگان و كافران وجود داشتهاند.
قرآن كريم در آيات بسيارى به اين دستههاى گمراه از امت - كه تعدادشان نيز بسيار بوده - اشاره فرموده است؛ خداوند متعال مىفرمايد:
»و ان كادوا ليستفزُّونك من الارض ليخرجوك منها و اذاً لا يلبثون خلافك الا قليلاً . سنَّة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لسنَّتنا تحويلاً«××× 1 اسراء / 77 76. ×××: و چيزى نمانده بود كه تو را از اين سرزمين بركنند تا تو را از آنجا بيرون سازند و در آن صورت آنان )هم( پس از تو جز )زمان( اندكى نمىماندند. سنّتى كه همواره در ميان )امتهاى( فرستادگانى كه پيش از تو گسيل داشتهايم )جارى( بوده است و براى سنت ما تغييرى نخواهى يافت.
بنابراين، يك سنت الهى وجود دارد كه تغيير نمىكند. سنتى در ميان امتهاى پيشين جارى بوده است، و در ميان امت اسلام نيز اين جهتگيرى ايشان نسبت به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله بدون كوچكترين اختلافى وجود دارد.
در سوره توبه رسوايىهاى اين منافقان به ظاهر مسلمان را مىبينيم. با دقت در اين سوره انسان به شگفت مىآيد كه خداوند متعال منافقين را كافر خوانده و اعمال آنها را در درگاه خود غير مقبول و مردود برشمرده است. خداى متعال مىفرمايد:
»و ما منعهم ان تُقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفروا باللَّه وبرسوله و لا يأتون الصلوة الا و هم كُسالى و لا ينفقون الا و هم كارهون«××× 2 توبه / 54 . ×××: و هيچ چيز مانع پذيرفته شدن انفاقهاى آنان نشد جز اينكه به خدا و پيامبرش كفر ورزيدند و جز با كسالت نماز به جا نمىآورند و جز با كراهت انفاق نمىكنند.
»و منهم الذين يؤذون النبى و يقولون هو اُذن قل اذن خير لكم يؤمن باللَّه و يؤمن للمؤمنين و رحمة للذين آمنوا منكم و الذين يؤذون رسولاللَّه لهم عذاب اليم«××× 1 توبه / 61 . ×××: و از ايشان كسانى هستند كه پيامبر را آزار مىدهند و مىگويند او زودباور است بگو گوش خوبى براى شماست به خدا ايمان دارد و )سخن( مؤمنان را باور مىكند و براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند رحمتى است و كسانى كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله را آزار مىرسانند عذابى پردرد خواهند داشت.
»و منهم من يقول ائذن لى و لا تفتنّى الا فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين«××× 2 توبه / 49. ×××: و از آنان كسى است كه مىگويد مرا )در ماندن( اجازه ده و به فتنهام مينداز هشدار كه آنان خود به فتنه افتادهاند و بىترديد جهنم بر كافران احاطه دارد.
»قل هل تربَّصون بنا الا احدى الحسنيين و نحن نتربَّص بكم ان يصيبكم اللَّه بعذاب من عنده او بأيدينا فتربَّصوا انّا معكم متربّصون«××× 3 توبه / 52 . ×××: بگو آيا براى ما جز يكى از اين دو نيكى را انتظار مىبريد در حالى كه ما انتظار مىكشيم كه خدا از جانب خود يا به دست ما عذابى به شما برساند پس انتظار بكشيد كه ما هم با شما در انتظاريم.
»ان تصبك حسنة تسؤهم و ان تصبك مصيبة يقولوا قد اخذنا امرنا من قبل و يتولَّوا و هم فرحون«××× 4 توبه / 50 . ×××: اگر نيكى به تو رسد آنان را بدحال مىسازد و اگر پيشامد ناگوارى به تو رسد مىگويند ما پيش از اين تصميم خود را گرفتهايم و شادمان روى بر مىتابند.
»لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلَّبوا لك الامور حتى جاء الحق و ظهر امر اللَّه و هم كارهون«××× 5 توبه / 48. ×××: در حقيقت پيش از اين )نيز( در صدد فتنهجويى برآمدند و كارها را بر تو وارونه ساختند تا حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالى كه آنان ناخشنود بودند.
»انما يستأذنك الذين لا يؤمنون باللَّه و اليوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فى ريبهم يتردَّدون«××× 1 توبه / 45. ×××: تنها كسانى از تو اجازه مىخواهند )به جهاد نروند( كه به خدا و روز واپسين ايمان ندارند و دلهايشان به شك افتاده و در شك خود سرگردانند.
»و لو ارادوا الخروج لاعدُّوا له عدَّة و لكن كره اللَّه انبعاثهم فثبَّطهم و قيل اقعدوا مع القاعدين«××× 2 توبه / 46. ×××: و اگر )به راستى( اراده بيرون رفتن داشتند قطعاً براى آن ساز و برگى تدارك مىديدند ولى خداوند راه افتادن آنان را خوش نداشت پس ايشان را منصرف گردانيد و )به آنان( گفته شد با ماندگان بمانيد.
»لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالاً و لاوضعوا خلالكم يبغونكم الفتنة و فيكم سمّاعون لهم و اللَّه عليم بالظالمين«××× 3 توبه / 47. ×××: اگر با شما بيرون آمده بودند جز فساد براى شما نمىافزودند و به سرعت خود را ميان شما مىانداختند و در حق شما فتنهجويى مىكردند و در ميان شما جاسوسانى دارند )كه( به نفع آنان )اقدام مىكنند( و خدا به )حال( ستمكاران داناست.
»و يحلفون باللَّه انهم لَمِنكم و ما هم منكم و لكنَّهم قوم يفرقون«××× 4 توبه / 56 . ×××: و به خدا سوگند ياد مىكنند كه آنان قطعاً از شمايند در حالى كه از شما نيستند ولى آنان گروهى هستند كه مىترسند.
»و منهم من يلمزك فى الصدقات فان اعطوا منها رضوا و ان لم يعطوا منها اذا هم يسخطون«××× 5 توبه / 58 . ×××: و برخى از آنان در )تقسيم( صدقات بر تو خرده مىگيرند پس اگر از آن )اموال( به ايشان داده شود خشنود مىگردند و اگر از آن به ايشان داده نشود بناگاه به خشم مىآيند.
»الم يعلموا انه من يحادد اللَّه و رسوله فان له نار جهنم خالداً فيها ذلك الخزى العظيم«××× 1 توبه / 63 . ×××: آيا ندانستهاند كه هر كس با خدا و پيامبر او درافتد براى او آتش جهنم است كه در آن جاودانه خواهد بود اين همان رسوايى بزرگ است.
»و لئن سألتهم ليقولنَّ انما كنّا نخوض و نلعب قل ابى اللَّه و آياته و رسوله كنتم تستهزؤون«××× 2 توبه / 65 . ×××: و اگر از ايشان بپرسى مسلماً خواهند گفت ما فقط شوخى و بازى مىكرديم بگو آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مىكرديد.
»المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يأمرون بالمنكر وينهون عن المعروف و يقبضون ايديهم«××× 3 توبه / 67 . ×××: مردان و زنان دو چهره )همانند( يكديگر هستند به كار ناپسند وا مىدارند و از كار پسنديده باز مىدارند و دستهاى خود را )از انفاق و بخشش( فرو مىبندند.
»نسوا اللَّه فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون«××× 4 توبه / 67 . ×××: خدا را فراموش كردند پس )خدا هم( فراموششان كرد در حقيقت اين منافقان هستند كه فاسق اند.
»يحلفون باللَّه ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و همّوا بما لم ينالوا و ما نقموا الا ان اغناهم اللَّه و رسوله من فضله فان يتوبوا يك خيراً لهم و ان يتولَّوا يعذِّبهم اللَّه عذاباً اليماً فى الدنيا و الآخرة و ما لهم فى الارض من ولىٍّ و لا نصير«××× 5 توبه / 74. ×××:
به خدا سوگند مىخورند كه )سخن ناروا( نگفتهاند در حالى كه قطعاً سخن كفر گفته و پس از اسلام آوردنشان كفر ورزيدهاند و بر آنچه موفق به انجام آن نشدند همّت گماشتند و به عيبجويى برنخاستند مگر )بعد از( آنكه خدا و پيامبرش از فضل خود آنان را بىنياز گردانيدند پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است و اگر روى برتابند خدا آنان را در دنيا و آخرت عذابى دردناك مىكند و در روى زمين يار و ياورى نخواهند داشت.
»استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر اللَّه لهم ذلك بأنهم كفروا باللَّه و رسوله و اللَّه لا يهدى القوم الفاسقين«××× 1 توبه / 80 . ×××: چه براى آنان آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى )يكسان است، حتى( اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب كنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد چرا كه آنان به خدا و فرستادهاش كفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نمىكند.
»و لا تعجبك اموالهم و اولادهم انما يريد اللَّه ان يعذِّبهم بها فى الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون«××× 2 توبه / 85 . ×××: و اموال و فرزندان آنان تو را به شگفت نيندازد جز اين نيست كه خدا مىخواهد ايشان را در دنيا به وسيله آن عذاب كند و جانشان در حال كفر بيرون رود.
»سيحلفون باللَّه لكم اذا انقلبتم اليهم لتعرضوا عنهم فأعرضوا عنهم انهم رجس و مأواهم جهنم جزاءاً بما كانوا يكسبون«××× 3 توبه / 95. ×××: وقتى به سوى آنان بازگشتيد براى شما به خدا سوگند مىخورند تا از ايشان صرفنظر كنيد پس از آنان روى برتابيد چرا كه آنان پليدند و به )سزاى( آنچه به دست آوردهاند جايگاهشان دوزخ خواهد بود.
»الاعراب اشدُّ كفراً و نفاقاً و اجدر الا يعلموا حدود ما انزل اللَّه على رسوله و اللَّه عليم حكيم«××× 4 توبه / 97. ×××: باديهنشينان عرب در كفر و نفاق )از ديگران( سختتر و به اينكه حدود آنچه را كه خدا بر فرستادهاش نازل كرده ندانند سزاوارترند و خدا داناى حكيم است.
»و من الاعراب من يتَّخذ ما ينفق مغرماً و يتربَّص بكم الدوائر عليهم دائرة السوء و اللَّه سميع عليم«××× 1 توبه / 98. ×××: و برخى از آن باديهنشينان كسانى هستند كه آنچه را )در راه خدا( هزينه مىكنند خسارتى )براى خود( مىدانند و براى شما پيشامدهاى بد انتظار مىبرند پيشامد بد براى آنان خواهد بود و خدا شنواى داناست.
»و ممَّن حولكم من الاعراب منافقون ... و من اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذِّبهم مرَّتين ثم يردُّون الى عذاب عظيم«××× 2 توبه / 101. ×××: و برخى از باديهنشينانى كه پيرامون شما هستند منافق اند ... و از ساكنان مدينه )نيز عدهاى( بر نفاق خو گرفتهاند تو آنان را نمىشناسى ما آنان را مىشناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند.
»و الذين اتَّخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب اللَّه و رسوله من قبل و ليحلفنَّ ان اردنا الا الحسنى و اللَّه يشهد انهم لكاذبون«××× 3 توبه / 107. ×××: و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است و )نيز( كمينگاهى است براى كسى كه قبلاً با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند ياد مىكنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم و خدا گواهى مىدهد كه آنان قطعاً دروغگو هستند.
چنانكه در آيات ذكر شده ملاحظه شد، جمعيتى انبوهى از مسلمانان در ظاهر به لباس اسلام در آمده بودند. اين آيات نشان مىدهد كه جريانى خطرناك و فريبكار و مكار در داخل جامعه اسلامى منتظر و مترصّد فرصت بودند، و متأسفانه اينان اكثريت مطلق را تشكيل مىدادند.
در صدها آيه قرآن به وجود اين جريان خطرناك اشاره شده است. كسانى كه پيوسته در كار تخريب و فتنهانگيزى و ايجاد هرج و مرج و فساد بودند، آن هم در مقابل فعاليتهاى سازندهاى كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله در عرصه سياست و اجتماع پيگيرى مىنمود. اين فتنهانگيزى منافقين به قدرى بود كه در هر واقعه و در هر حادثهاى سهم و سخن ايشان و ردّ پاى ايشان را مىتوان يافت.
اين جماعت يك جريان حزبى را تشكيل مىدادند، كه هدف متعددى داشتند: به شكست كشاندن نقشههاى رسولاللَّهصلى الله عليه وآله و گسترش دادن فتنه، ضربه زدن به مؤمنان، برعكس نمودن واقعيتها، آشفته نمودن فضا، دلسرد كردن رزمندگان، مسخره كردن امر به منكر، گسترش دادن كفر پس از اسلام آوردن ظاهرى، جدايى و تفرقه و نزاع انداختن ميان مؤمنان بود و... .
مصيبت ديگر اين بود كه بسيارى از اينان در بين مردم شناخته شده نبودند، و حتى ارتباطات پنهانى با اهل كتاب داشتند. اين در واقع به معناى نوعى همكارى سياسى و حزبى منافقانه در داخل جامعه اسلامى بود. حتى در ميان مسلمانان خبرچينهايى داشتند، چنانكه قرآن بدان اشاره فرموده است.
نفوذ اين منافقان تا حدى بود كه مسلمانان ناآگاه آراء و تحليلهاى سياسى اين جماعت را كه در مقابل رأى اسلامى - كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله استوار گرديده بود - مىپذيرفتند، آن هم رأى اسلامى پيامبرصلى الله عليه وآله كه هدفش ساختن جامعه اسلامى بود.
آيه تبليغ از رسولاللَّهصلى الله عليه وآله خواست تا ولايت على بن ابىطالبعليه السلام و نصب وى به عنوان ولىّ و خليفه و جانشين خود را به امت ابلاغ نمايد. امتى كه گروه منافقان و اين جريان خطرناك - كه بدان اشاره كرديم - در ميان آنها وجود داشت. با اين حال چه عكسالعمل سياسىاى انتظار مىرفت؟
در حقيقت، اين جريان منافق مىكوشيد با نقشهاى از پيش تعيين شده - كه سوره مباركه توبه جزئيات آن را افشا نمود - نقشى در مناقشات سياسى ايفا كند، تا اسلام را از محتواى حقيقى آن تهى سازد و آن را از ميان ببرد، و نيز با تحريف داخلى و وارونه نشان دادن امور به اهداف سياسى خود دست يابد.
به دنبال آن بتواند نظر امت را جلب نموده و تأييد ايشان را از آن خود سازد، و پس از شهادت رسول اكرمصلى الله عليه وآله - كه مورد انتظارشان بود - حكومت را در دست گيرد.
در قضيه مهم و سرنوشتساز حاكميت و خلافت، منازعات و درگيرى روز افزون گرديد و گروه زيادى از امت و در رأس آنها برخى اشخاص شناخته شده اميد داشتند كه از طريق ايجاد منازعات سياسى و تشكيل يك جناح سياسى قدرتمند به قدرت و حكومت دست يابند، و حكومت آينده پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و خلافت را در دست گيرند.
خصوصاً كه پيامبرصلى الله عليه وآله آنها را از نزديك بودن رحلتش با خبر ساخته بود؛ حضرت به آنها فرموده بود كه امامان پس از وى از بنىهاشم هستند. حضرت خلافت را اولاً بهره على بن ابىطالبعليه السلام، و پس از آن حضرت فرزندان دوازدهگانه او معرفى كرده بود.
3- با مشاهده و بررسى برخى جهتگيرىهاى سياسى، متوجه مىشويم كه كفّه حزب قريشى در اين ميان سنگينتر از سايرين بوده است. از جمله اين جهتگيرىها مىتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
اول. عقبنشينىِ يك سوم از سپاه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله از غزوه حنين و يارى نرساندن به پيامبرصلى الله عليه وآله در اين جنگ.
دوم. گريختن سپاهيان رسولاللَّهصلى الله عليه وآله در جنگ احد به جز حضرت علىعليه السلام و ابودجانه انصارى، و مرتد شدن برخى از آنها و پناه بردن برخى از آنها به يهود و نصارى و مشركان مكه، و ارتباط داشتن با آنها و مكاتبه نمودن با ايشان.
سوم. كوشش براى ترور رسولاللَّهصلى الله عليه وآله در گردنه كوه هنگان در بازگشت از غزوه تبوك، و نيز تكرار اين حادثه هنگام بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله از غدير خم در گردنه هرشى و پيش از رسيدن به مدينه منوره.
چهارم. اعتراض نمودن به رسولاللَّهصلى الله عليه وآله و نپذيرفتن و ردّ كردن نظرات آن حضرت در بسيارى از مواقع توسط سران جريان معارض، و تلاش ايشان براى شكستن قداست و هيبت امام امت. از آن جمله است عبارت »هذيان مىگويد« كه سركرده آن جريان يعنى عمر بن خطاب در هنگام بيمارى رسول اكرمصلى الله عليه وآله بر زبان آورد. همان بيمارى كه حضرت پس از آن دار فانى را وداع گفت.
پنجم. آشكار ساختن رغبت و اشتياق و آرزويشان براى رسيدن به قدرت، آن هم به صورت علنى؛ به گونهاى كه به گوش رسولاللَّهصلى الله عليه وآله برسد. به حدى كه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله پس از بازگشت از حجةالوداع از اينكه علىعليه السلام بتواند به خلافت برسد مأيوس و نااميد بود.
ششم. در برخى احاديث كه از اميرالمؤمنينعليه السلام نقل شده، آن حضرت اشاره فرموده كه قبيله قريش از رسولاللَّهصلى الله عليه وآله خسته و ملول گرديده، و ايام حكومت آن حضرت بر آنها از نظر ايشان به طول انجاميده بود. اين مطلب را اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمود تا از آنانى اظهار تأسف نمايد كه خلافت را از او غصب نمودند.
لذا جهتگيرى سياسى در مسيرى مخالف با خواست وحى الهى و منصوب نمودن مولاى ما اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان ولىّ و خليفه مسلمانان پيش مىرفت، و اين انتصاب يعنى پىريزى سلطه به دست قوم و قبيله پيامبرصلى الله عليه وآله يعنى بنىهاشم. اين يعنى باختن و خسارت قريش و اعراب اطراف آنها كه با ايشان هم پيمان بودند. يعنى آنها در اين نزاع سياسى تلخ شكست خوردند و آرزوهاى بلند و شيرين آنها در دستيابى به سلطه و خلافت بر باد رفته است.
اين امرى بود كه از ضربت شمشير براى آنها تلختر بود، چرا كه سقوط سياسى براى آنها قابل تحمل نبود. آنها آماده بودند تا حتى هر كار نشدنى و محال را براى از بين بردن موانع انجام دهند، حتى اگر منوط به شمشير كشيدن و جنگ مسلحانه باشد! خصوصاً كه خليفه آينده اميرالمؤمنينعليه السلام باشد. كسى كه با همه آنها جنگيده و دشمنى كرده بود، و آنها با ذلت و خوارى و از ترس شمشير وى اسلام آورده بودند. آن حضرت ميان ايشان و آرزوها مانع و حائل شده بود، و قريش هرگز نسبت به هيچ كس به اندازه على بن ابىطالبعليه السلام كينه و بغض نورزيده بود.1
لذا رسولاللَّهصلى الله عليه وآله با ديدن وضعيت سياسىاى اين چنين كه پوشيده از ابرهاى سياه مرگبار بود از اللَّه متعال يارى خواست، تا با حفاظت و عصمت خود او را از شر اينان مصون نگه دارد، و تا مقصود ايشان را براى مردم وارونه جلوه ندهند. همچنين درخواست حفظ و نگهدارى نمود، تا بتواند فرمان الهى در خصوص نصب على بن ابىطالبعليه السلام را در آرامش و بدون تخريب و بدون اعتراض به مردم برساند.
اين همان چيزى بود كه هنگام نزول وحى بر رسول اكرمصلى الله عليه وآله در خصوص حفظ و نگاهدارى رخ داد، و عملاً ابلاغ اين امر به مردم در غدير خم و انجام مراسم بيعت در كمال امنيت و آرامش انجام شد، و مؤمنان و منافقان همگى به طور يكسان اين بيعت را انجام دادند.
هر چند برخى سركشان قوم و منافقان باز هم كارشكنىهاى خود را كردند. همانهايى كه چشمانشان از وقوع اين حادثه خيره شده بود، و برخى از آنها با تأسف و غضب به برخى ديگر مىنگريستند، و برخىشان كلماتى را با هم رد و بدل مىكردند. كلماتى كه نمىتوانستند در دل آن را پنهان دارند. آن هم به خاطر صدمه شديدى كه از اين واقعه ديده بودهاند. از آن جمله است معاويه كه گفت: به خدا قسم ما محمد را در آنچه اينك گفت تصديق و تأييد نمىكنيم، و به ولايت على اقرار نمىكنيم. افرادى جز معاويه نيز چنين سخنانى بر زبان آوردند، بى آنكه اين سمپاشىها پاسخى يابد و كسى بر آتش آن بدمد.
وقتى به آيات 66 و 67 و 68 سوره مائده باز مىگرديم، در مىيابيم كه در آيه 66 و 68 از بر پا داشتن تورات و انجيل پس از آنكه نزول آنها از طريق وحى بر حضرت موسى و عيسىعليهما السلام به پايان رسيد سخن مىگويند. سپس اين دو آيه اشاره دارد كه امر ديگرى همراه تورات و انجيل نازل شده است، و اين مطلب به وضوح در اين دو آبه ديده مىشود. اين امر ديگر نزول جداگانهاى دارد.
هر چند كه مبلغ اين آيات كتاب الهى است، اما اهميت بسيار بالايى در بر پا داشتن تورات و انجيل دارد. قرآن كريم در آيه 66 بعد از ذكر تورات و انجيل بدان اشاره كرده و فرموده است: »و ما انزل اليهم من ربهم« . اين يعنى نزول تورات و انجيل و نزول امر ديگرى به همراه آن دو كتاب آسمان.
اما در آيه 67 كه مخصوص پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است، حضرت را به ابلاغ اين امرى كه پيش از كامل شدن وحى نازل گرديده امر مىكند، و آن را داراى اهميتى بسيار زياد در بر پا داشتن قرآن و تبليغ رسالت مىداند. اگر اين مطلب - كه امر به تبليغ آن شده - پس از كامل شدن نزول قرآن نازل مىشد، نسق و شكل آيه همچون آيه قبل مىبود. در حالى كه قرآن كامل نشده بود، و صرفاً بعد از نزول آيه كمال - كه بعد از نزول آيه بلاغ نازل شد - وحى و نزول قرآن كامل گرديد.
همچنين در نيمه دوم آيه 68 سرّى نهفته است؛ آنجا كه آيه از اين امر نازل شده و اهميت بالاى آن در بر پا داشتن و اقامه كتاب اللَّه المجيد سخن مىگويد. ولى بسيارى از اهل كتاب آن را نمىپذيرند، و اين امر نازل شده طغيان و سركشى و كفر ايشان را مىافزايد! خداوند مىفرمايد:
»قل يا اهل الكتاب لستم على شىء حتى تقيموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم و ليزيدنَّ كثيراً منهم ما انزل اليك من ربك طغياناً و كفراً فلا تأس على القوم الكافرين«××× 1 مائده / 68 . ×××: بگو اى اهل كتاب تا هنگامى كه به تورات و انجيل و آنچه از پروردگارتان به سوى شما نازل شده است عمل نكردهايد بر هيچ )آئين بر حقى( نيستيد.
چون به خوبى در ماهيت اين امرى كه بر اين سه پيامبر؛ يعنى حضرت موسى و عيسىعليهما السلام و پيامبر ما حضرت محمدصلى الله عليه وآله نازل شد بيانديشيم، مىبينيم همان امرى كه امتهاى آن انبياعليهم السلام از ايشان نپذيرفتند و در مورد آن توطئه كردند و سركشى و كفرشان افزون شد، در امت اسلام هم رخ داده است. اين امر چيزى غير از خلافت و وصايت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله نيست. سرّ قضيه در همين نكته پنهان است، و اين چيزى است كه وحى الهى در مورد آن با تو همگان مىگويد.
4- آنچه گفته شد با نگاهى گذرا به آيات امم سابقه واضح مىگردد:
الف. امت حضرت موسىعليه السلام كه خليفه و جانشين آن حضرت يعنى حضرت هارونعليه السلام را نمىپذيرند و كنار مىزنند. خداوند متعال مىفرمايد: »و واعدنا موسى ثلاثين ليلة و اتممناها بعشر فتمَّ ميقات ربه اربعين ليلة و قال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتَّبع سبيل المفسدين«××× 1 اعراف / 142. ×××: و با موسى سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم تا آنكه وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى )هنگام رفتن به كوه طور( به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و )كار آنان را( اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن.
اما آيا از جانب قوم حضرت موسىعليه السلام چه بر سر خليفه وى حضرت هارونعليه السلام آمد؟ خداوند متعال مىفرمايد: »و اتَّخذ قوم موسى من بعده من حليِّهم عجلاً جسداً له خوار الم يروا انه لا يكلِّمهم و لا يهديهم سبيلاً اتخذوه و كانوا ظالمين«××× 2 اعراف / 148. ×××: و قوم موسى پس از )عزيمت( او از زيورهاى خود مجسمه گوسالهاى براى خود ساختند كه صداى گاو داشت آيا نديدند كه آن )گوساله( با ايشان سخن نمىگويد و راهى به آنها نمىنمايد آن را )به پرستش( گرفتند و ستمكار بودند.
حال عكسالعمل حضرت موسىعليه السلام چيست؟ خداوند متعال مىفرمايد: »و لمّا رجع موسى الى قومه غضبان اسفاً قال بئسما خلَّفتمونى من بعدى اعجلتم امر ربكم و القى الالواح و اخذ برأس اخيه يجرُّه اليه«××× 3 اعراف / 150. ×××: و چون موسى خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت گفت پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد و الواح را افكند و )موى( سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد.
اما حضرت هارونعليه السلام در مورد اين قوم ستمكار چه خبرى به حضرت موسىعليه السلام داد؟ همانهايى كه وى را نپذيرفتند و كنار زدند و بر وى شوريدند و سركشى كردند. خداوند در ادامه آيه مىفرمايد: »قال ابنامَّ ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلا تشمت بى الاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمين«××× 1 اعراف / 150. ×××: )حضرت هارونعليه السلام( گفت اى فرزند مادرم اين قوم مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند پس مرا دشمنشاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.
در مجموع وقتى نزول تورات بر حضرت موسىعليه السلام پايان يافت و كامل شد قومش با خليفه و جانشين وى چه كردند؟ جز آنكه از در خدعه و نيرنگ در آمدند و گوسالهاى را به پرستش گرفتند، و آنچه خداوند متعال برايشان روشن ساخته بود رها كردند، و فرامين حضرت موسىعليه السلام را پشت سر نهادند. خداوند متعال مىفرمايد: »و لقد جاءكم موسى بالبيّنات ثم اتَّخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون«××× 2 بقره / 92. ×××: و قطعاً موسى براى شما معجزات آشكارى آورد سپس آن گوساله را در غياب وى )به خدايى( گرفتيد و ستمكار شديد.
سپس حضرت هارونعليه السلام وفات يافت و جناب يوشع بن نونعليه السلام وصى و جانشين حضرت موسىعليه السلام گرديد. بنىاسرائيل به هفتاد و يك فرقه در مقابل او تقسيم شدند، كه هفتاد فرقه از آنها در آتش اند و تنها يك فرقه نجات مىيابند. آنان همانهايى هستند كه وصى و خليفه حضرت موسىعليه السلام پيروى كردند.
قرآن كريم به اين نكته اشاره مىكند كه يهود ولايت خلفاى حضرت موسىعليهم السلام را نپذيرفتند و تحت ولايت كافران در آمدند: »ترى كثيراً منهم يتولَّون الذين كفروا لبئس ما قدَّمت لهم انفسهم ان سخط اللَّه عليهم و فى العذاب هم خالدون«××× 1 مائده / 80 . ×××: بسيارى از آنان را مىبينى كه با كسانى كه كفر ورزيدهاند دوستى مىكنند راستى چه زشت است آنچه براى خود پيش فرستادند كه )در نتيجه( خدا برايشان خشم گرفت و پيوسته در عذاب مىمانند.
سپس خداوند متعال در آيه بعد خبر مىدهد كه اگر ايشان به آنچه از جانب پروردگارشان نازل شد ايمان مىآوردند، هرگز ولايت كافران را نمىپذيرفتند. در اين آيه مىبينيم كه بين جمله »ما انزل اليهم من ربهم« و جمله ما »اتَّخذوهم اولياء« ارتباط برقرار مىكند.
در اين نص و سند صريح قرآنى در مىيابيم كه »ما انزل اليهم من ربهم« به معناى ولايت است، و ولايت يعنى پذيرفتن سرپرستى و حاكميت واليان امر، كه در موردشان نص صريح آمده و از جانب انبياعليهم السلام منصوب شدهاند.
همچنين در ادامه آيات مىبينيم كه مشركان دشمنترين دشمنان كسانى هستند كه ولايت مولاى ما اميرالمؤمنينعليه السلام را نپذيرفتهاند. جالب اين است كه »مشركون« لفظى است كه قرآن كريم بر جمع كثيرى از مسلمانان منافق و كسانى كه ولايت علىعليه السلام را نپذيرفتند اطلاق كرده است.
سپس در همان آيه گروهى از نصارى و مسيحيان را استثنا كرده و فرموده كه آنها از نظر محبت و دوستى نزديكترى با مؤمنان دارند، نسبت به يهود و مشركان.
ب. امت حضرت عيسىعليه السلام وصى و خليفه آن حضرت شمعون صفاعليه السلام را نپذيرفته و ردّ كردند. البته به جز گروهى اندك كه به شمعونعليه السلام وفادار ماندند، و بدين ترتيب امت آن حضرت به ضلالت پيشينيان خود بازگشتند. خداوند متعال با اشاره به سنت اختلاف بعد از انبياعليهم السلام و از جمله حضرت عيسىعليه السلام مىفرمايد:
»تلك الرسل فضَّلنا بعضهم على بعض منهم من كلَّم اللَّه و رفع بعضهم درجات و آتينا عيسى بن مريم البينات و ايَّدناه بروح القدس و لو شاء اللَّه ما اقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاءتهم البيّنات و لكن اختلفوا فمنهم من آمن و منهم من كفر و لو شاء اللَّه ما اقتتلوا و لكنَّ اللَّه يفعل ما يريد«××× 1 بقره / 253. ×××: برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به وسيله روحالقدس تأييد كرديم و اگر خدا مىخواست كسانى كه پس از آنان بودند بعد از آن )همه( دلايل روشن كه برايشان آمد به كشتار يكديگر نمىپرداختند ولى با هم اختلاف كردند پس بعضى از آنان كسانى بودند كه ايمان آوردند و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفر ورزيدند و اگر خدا مىخواست با يكديگر جنگ نمىكردند ولى خداوند آنچه را مىخواهد انجام مىدهد.
و نيز مىفرمايد: »فلما احسَّ عيسى منهم الكفر قال من انصارى الى اللَّه قال الحواريّون نحن انصار اللَّه آمنّا باللَّه و اشهد بأنّا مسلمون . ربّنا آمنّا بما انزلت و اتَّبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين . و مكروا و مكر اللَّه و اللَّه خير الماكرين . اذ قال اللَّه يا عيسى انى متوفّيك و رافعك الىَّ و مطهِّرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامة ثم الىَّ مرجعكم فأحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون«××× 2 آلعمران / 55 - 52 . ×××:
»چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت ياران من در راه خدا چه كسان اند حواريون گفتند ما ياران )دين( خداييم به خدا ايمان آوردهايم و گواه باش كه ما تسليم )او( هستيم . پروردگارا به آنچه نازل كردى گرويديم و فرستاده )ات( را پيروى كرديم پس ما را در زمره گواهان بنويس . و )دشمنان( مكر ورزيدند و خدا )در پاسخشان( مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكّاران است . )ياد كن( هنگامى را كه خدا گفت اى عيسى من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا مىبرم و تو را از )آلايش( كسانى كه كفر ورزيدهاند پاك مىگردانم و تا روز رستاخيز كسانى را كه از تو پيروى كردهاند فوق كسانى كه كافر شدهاند قرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوى من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف مىكرديد ميان شما داورى خواهم كرد« .
ج. و اما در مورد امت اسلامى خداوند متعال مىفرمايد: »و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاين مات او قُتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرَّ اللَّه شيئاً و سيجزى اللَّه الشاكرين«××× 1 آلعمران / 144. ×××: و محمد جز فرستادهاى كه پيش از او )هم( پيامبرانى )آمده و( گذشتند نيست آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمىگرديد و هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد.
اين امت نيز پس از آنكه آيه ابلاغ نازل گرديد و حكم نمود كه حضرت علىعليه السلام امير و خليفه و جانشين رسولاللَّهصلى الله عليه وآله است، به ضلالت پيشينيان خود بازگشتند، آن هم در فاصلهاى نزديك به دو ماه و نه بيشتر! آنگاه كه مصيبت شهادت رسول اكرمصلى الله عليه وآله و پايان يافتن وحى واقع گرديد.
پس امت اسلام از امتهاى گذشته - يعنى يهود و نصارى - درس عبرت نگرفت! آن هم با وجود هشدارها و بر حذر داشتنهايى كه از سوى خدا در قرآن و نيز در لسان رسول اكرمصلى الله عليه وآله آمده بود.
وقتى به آيات سه گانه سوره مائده باز مىگرديم، مىبينيم كه آيه ابلاغ - كه بين اين دو آيه مربوط به يهود و نصارى نازل شده - به وجه شباهت ميان اين آيه و آنچه در آيه پيش و پس آن در مورد دو امت بزرگ گذشته نازل شده اشاره مىكند، و آنها را با امت اسلام قرين مىكند. گويا همان عكسالعملهايى كه اين دو امت در اين خصوص از خود نشان دادند، ابرهايى از خوف و حزن را در نظر رسول اكرمصلى الله عليه وآله برانگيخت. به حدى كه آن حضرت را نگران كرد، كه مبادا آنچه در اين دو امت واقع شده در آينده در امت حضرتش نيز حادث گردد.
چنانچه احاديث شريف بسيارى وارد شده كه بر اين امر دلالت دارد كه امت اسلام در آينده از همان راهى خواهد رفت و در كج راههاى وارد خواهد شد كه يهود و نصارى وارد آن شدند. حال وظيفه ماست كه بدانيم چه كسانى امت اسلامى را به اين بيراهه كشاندند، و دقيقاً همچون يهود و نصارى امت اسلامى را در اين كج راهه عميق فرو بردند.
لذا مىبينيم نزول آيه تبليغ با تأخير ابلاغ آن از سوى رسول اكرمصلى الله عليه وآله و درخواست آن حضرت از خداوند متعال مبنى بر حفاظت و حراست از شرّ مردم همزمان مىگردد. اين درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله غير از نشان دادن اهميت مطلب و چهره منافقان براى آيندگان، از آن رو بود كه حضرت احتمال مىداد كه در جريان نصب اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان ولىّ و خليفه، تخريب و توطئه از جانب منافقان صورت پذيرد.
چنانچه همين طور هم شد؛ از حوادث پس از غدير كاملاً مشخص است آن عصمتى كه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله از خداوند متعال درخواست كرده بود به وى عطا شد؛ به طورى كه همگان بيعت كردند و همه در آرامش بودند و به مخالفت برنخاستند، يا از روى ميل و يا از سر اكراه و يا از روى ترس.
ولى وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله به شهادت رسيد، اين عصمت به پايان رسيد، و با شهادت حضرتش - اين عصمت الهى كه در آيه تبليغ به آن اشاره شده - نيز رخت بربست، و بازگشت به ضلالت پيشين - كه قرآن كريم از آن سخن مىگويد - واقع شد:
»افاين مات او قُتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرَّ اللَّه شيئاً و سيجزى اللَّه الشاكرين«××× 1 آلعمران / 144. ×××: »آيا اگر او بميرد يا كشته شود به گذشته خود باز مىگرديد و هر كس به گذشته خود باز مىگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد« .
در آيه تبليغ با صيغه وعيد و اعلام خطر در خصوص نتايج وخيم كه در آينده دعوت وجود دارد سخن مىگويد، و تصريح مىكند كه همه چيز در معرض طوفانهاى هولناك قرار دارد. به طورى كه اگر اين تبليغ صورت نگيرد گويا رسولاللَّهصلى الله عليه وآله كلاً رسالت خود را تبليغ نكرده است.
در نگاهى ديگر اين آيه بر اين نكته دلالت دارد كه ولايت، اين بناى الهى استوار و گرانقدر پايان بخش اديان الهى و عصاره همه آنهاست. و لذا اگر اين امر خطير تبليغ نگردد كل اديان آسمانى فرو ريخته و منهدم مىشود. از اينجاست كه عظمت ولايت آشكار مىگردد، كه وجهى ديگر از نبوت است. اينكه دين و تشريع الهى جز با وجود يكى از اين دو حفظ نمىگردد. وقتى نبوت پنهان گردد ولايت آشكار مىشود و از دين محافظت مىكند و رهبرى را به دست مىگيرد.
لذا آيهاى كه پس از آيه تبليغ مىآيد به اين نكته اشاره مىكند كه اهل كتاب بدون امر ولايت و وصايت هيچ در دست ندارند. خداوند متعال مىفرمايد: 0قل يا اهل الكتاب لستم على شىء حتى تقيموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم و ليزيدنَّ كثيراً منهم ما انزل اليك من ربك طغياناً و كفراً فلا تأس على القوم الكافرين«××× 1 مائده / 68 . ×××: بگو اى اهل كتاب، تا )هنگامى كه( به تورات و انجيل و آنچه از پروردگارتان به سوى شما نازل شده عمل نكردهايد بر هيچ )آئين بر حقى( نيستيد.
در واقع بر پا داشتن تورات و انجيل حقيقى و اصيل نيز نيز منوط به وجود و حضور پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله يا جانشين بر حق آن حضرت در امر وصايت و خلافت الهى است. اين است مفاد عبارت »ما انزل اليكم من ربكم« در خصوص امر ولايت نبى و جانشين آن حضرت.
هر كس دو آيه پيش از آيه تبليغ و آيه پس از آن را بخواند، در مىيابد كه اين آيات از يهود و نصارى سخن مىگويد. بلكه اين سوره - يعنى سوره مائده - تقريباً همهاش به اين قضيه پرداخته، و از سنتهاى الهى در مورد اين امتها خبر داده، و ميثاقها و پيمانهاى الهى كه خداوند از ايشان گرفته و اينكه چگونه آنها اين پيمانها و ميثاقها را نقض كردهاند سخن گفته است. خداوند متعال مىفرمايد:
»و لقد اخذ اللَّه ميثاق بنىاسرائيل و بعثنا منهم اثنىعشر نقيباً و قال اللَّه انى معكم لئن اقمتم الصلوة و آتيتم الزكوة و آمنتم برسلى و عزَّرتموهم و اقرضتم اللَّه قرضاً حسناً لاكفِّرنَّ عنكم سيّئاتكم و لادخلنَّكم جنّات تجرى من تحتها الانهار فمن كفر بعد ذلك منكم فقد ضلَّ سواء السبيل«××× 1 مائده / 12. ×××: »در حقيقت خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سركرده برانگيختيم و خدا فرمود من با شما هستم اگر نماز بر پا داريد و زكات بدهيد و به فرستادگانم ايمان بياوريد و ياريشان كنيد و وام نيكويى به خدا بدهيد قطعاً گناهانتان را از شما مىزدايم و شما را به باغهايى كه از زير )درختان( آن نهرها روان است در مىآورم پس هر كس از شما بعد از اين كفر ورزد در حقيقت از راه راست گمراه شده است« .
سپس قرآن از نقض اين عهد و ميثاق سخن مىگويد و مىفرمايد: »فبما نقضهم ميثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرِّفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذكِّروا به و لا تزال تطَّلع على خائنة منهم الا قليلاً منهم فاعف عنهم و اصفح ان اللَّه يحبُّ المحسنين«××× 2 مائده / 13. ×××: »پس به )سزاى( پيمان شكستنشان لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم )به طورى كه( كلمات را از مواضع خود تحريف مىكنند و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند و تو همواره بر خيانتى از آنان آگاه مىشوى مگر )شمارى( اندك از ايشان )كه خيانتكار نيستند( پس از آنان درگذر و چشمپوشى كن كه خدا نيكوكاران را دوست مىدارد« .
گويا اين آيات صرفاً براى مقدمهچينى جهت آنچه در بيعت غدير و پس از آن رخ خواهد داد نازل شده است. گويا اين آيات انذار و بيمدهى است نسبت به سران مرتدّانى كه به تحريف و نقض بيعت و ميثاقى كه خود در روز بيعت انجام داده بودند و آن را قطعى نموده بودند پرداختند. كسانى كه فراموش كردند در غدير به علىعليه السلام تبريك گفتند، و فراموش كردند به آن حضرت گفتند: تو مولى و سرور من و مولى و سرور همه مؤمنان شدى!
پس امت اسلامى جهره خود را فراموش كرده و خيانت خود را آشكار ساختند، و به جز عدهاى اندك همگى مرتدّ شده و به ضلالت پيشينيان خود باز گشتند. فقط تعداد اندكى - كه تعداد آنها سه يا چهار نفر بيشتر نبود - همه از اسلام حقيقى بازگشتند.
اين جريان دقيقاً در امت عيسىعليه السلام رخ داد. خداوند متعال مىفرمايد: »و من الذين قالوا انّا نصارى اخذنا ميثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذكِّروا به فأغرينا بينهم العداوة و البغضاء الى يوم القيامة و سوف ينبِّؤهم اللَّه بما كانوا يصنعون«××× 1 مائده / 14. ×××: »و از كسانى كه گفتند ما نصرانى هستيم از ايشان )نيز( پيمان گرفتيم و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند فراموش كردند و ما )هم( تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم و به زودى خدا آنان را از آنچه مىكردهاند )و مىساختهاند( خبر مىدهد« .
ساير آيات نيز در خصوص اين دو امت گمراه سنتها و بدعتهايى كه نهادند سخن مىگويد. از ايشان و از تورات و انجيل و تعاليم الهى سخن مىگويد، و به جز برخى مسائل فرعى ديگر كه سوره بدان پرداخته است، در پايان به سخن گفتن از امت مسيح و آنچه بر سر آنها آمد پرداخته، و حسن خاتمه آن چنين است كه خداوند متعال مىفرمايد:
»قال اللَّه هذا يوم ينفع الصادقين صدقهم لهم جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابداً رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه ذلك الفوز العظيم«××× 2 مائده / 119. ×××: »خدا فرمود اين روزى است كه راستگويان را راستىشان سود بخشد براى آنان باغهايى است كه از زير آن نهرها روان است هميشه در آن جاودان اند خدا از آنان خشنود است و آنان از او خشنود هستند اين است رستگارى بزرگ« .
اين اهلبيت حضرت مصطفىعليهم السلام هستند كه حضرت اللَّه سبحانه و تعالى به ما دستور داده است كه با ايشان باشيم و فرموده است: »يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللَّه و كونوا مع الصادقين«××× 1 توبه / 119. ×××: اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد.
به تعبير ديگر:
آيه تبليغ سوره مائده را به دو نيم كرده و ماقبل آن و مابعد آن همچون دو بالى است كه توسط آنها در فضاى سنن الهى پرواز مىكند. قضيه عهد و ميثاق و واليان الهى را بيان كرده است، و آنچه بر سر اين دو نبوت پس از آنكه امتهايشان ميثاق ولايت و وصايت را نقض كردند آمد.
مصيبتها و رسوايىها و محنت و رنجهايى كه بر سرشان باريد، و دستورات و تعاليم نازل شده در تورات و انجيل از ميان رفت. تا كار به جايى كشيد كه تورات و انجيل را ضايع كرده و كلام الهى را تحريف نمودند. سپس متون ديگرى را خود تدوين كردند، آن هم مطابق با هواى نفس و ميل راهبان و عالمان يهود و نصارى.
در نتيجه، مهمترين بخش دو رسالت عظيم دو پيامبر بزرگ در تاريخ قديم ضايع شد و از ميان رفت. قرآن كريم هم با تفصيل زياد از اين دو امت سخن گفته، تا عبرتى باشد براى صاحبان خرد.
اگر عصمت و پاسبانى و نگاهبانى خداوند در روز غدير بر پيامبر ما محمدصلى الله عليه وآله نازل نشده بود، و اگر تأكيد الهى مبنى بر حفظ قرآن وجود نمىداشت، رسالت الهى نيز در مسير طوفانهايى كه بر امتهاى گذشته وزيد قرار مىگرفت. ما نيز متفرق مىشديم، و امروز مجموعهاى از كتابهاب مقدس اما تحريف شده در اختيارمان بود! ولى خداوند فرموده است: »انّا نحن نزَّلنا الذكر و انّا له لحافظون«××× 1 حجر / 9. ×××: بىترديد ما اين قرآن را نازل كردهايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود.