آیه ۵۳ سوره انعام و غدیر
آیه «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ...»[۱]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم براى بيان بيشتر شئون امامت و خلافتِ الهى در برابر رياست هاى شيطانىِ سقيفه به صورت استشهاد و اشاره و اقتباس در غدير ديده مى شود، كه به صورت تفسير گونه اى در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله تركيب شده و آيه مستقلاً ذكر نشده است.
اين موارد ۶ آيه است كه يكى از اين آيات آيه ۱۵۳ سوره انعام و آيه ۱۸۱ سوره اعراف است:
وَ أَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
«اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد و از راه هاى ديگر پيروى نكنيد كه از راه خدا شما را متفرق كند. شما را به اين مطلب وصيت مى كند تا شايد تقوى پيشه كنيد».
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ [۲]: «از كسانى كه خلق كرديم امتى هستند كه به حق هدايت مى كنند و طبق آن به عدالت رفتار مى كنند».
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
«مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ اللَّه قَدْ امَرَنى وَ نَهانى، وَ قَدْ امَرْتُ عَلِيّاً وَ نَهَيْتُهُ بِامْرِهِ. فَعِلْمُ الامْرِ وَ النَّهْىِ لَدَيْهِ، فَاسْمَعُوا لامْرِهِ تَسْلِمُوا وَ اطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرْشُدُوا، وَ صيرُوا الى مُرادِهِ وَ لا تَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ. مَعاشِرَ النّاسِ، انَا صِراطُ اللَّه الْمُسْتَقيمُ الَّذى امَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدى، ثُمَّ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ ائِمَّةُ الْهُدى يَهْدُونَ الَى الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ»
اى مردم، خدا مرا امر و نهى فرموده، و من به دستور خداوند على را امر و نهى كرده ام، پس علم امر و نهى نزد على است. به امر على گوش فرا دهيد تا سالم بمانيد و از او اطاعت كنيد تا هدايت شويد، و نهى او را بپذيريد تا هدايت شويد و به سوى هدف او حركت كنيد، و راه هاى مختلف شما را از راه او متفرق نكند. اى مردم، من صراط مستقيم خداوند هستم كه به شما دستور پيروى از آن را داده است، و بعد از من على و سپس فرزندانم از صلب او كه امامان هدايتند، به سوى حق هدايت مى كنند و به يارى حق به عدالت رفتار مى كنند.[۳]
موقعیت تاریخی
اواسط خطبه است و پيامبر صلى الله عليه و آله به تبيين دقيق تر امامت پرداخته و صاحبان اين مقام عظمى را تعيين مى فرمايد.
در چنين موقعيتى با آوردن دو آيه از قرآن به معرفى امامان و علت لزومِ اطاعت آنان مى پردازد، كه آيه دوم در آخر كلام است و نيمه دومِ آيه اول به صورت تضمين در قسمت اول كلام حضرت آمده، و نيمه اولِ آيه اول در قسمت دوم كلام حضرت به طور كامل تفسير شده و مصداق «صراط مستقيم» دقيقاً تعيين گرديده است.
موقعيت قرآنى
از نظر موقعيت قرآنى آيه سوره انعام از آيه ۱۵۱ آغاز مى شود كه خداوند دعوت مى كند تا حرام و حلال را براى مردم بيان كند: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ ...
آنگاه شرک و قتل اولاد و ارتكاب فواحش و قتل نفس و اكل مال يتيم را نمونه هاى بارزى از محرمات معرفى مى كند، و در مقابل آن احسان به والدين، دقيق بودن در ترازو، عدالت در گفتار و وفاى به عهد را به عنوان نمونه هايى از اوامر واجب الهى ذكر مى نمايد.
سپس به اين آيه مى رسد كه به عنوان دستورى از دستورات بنيادى خداوند است: «وَ أَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ».
آيه سوره اعراف يک بار ديگر در آيه ۱۵۹ همين سوره با تعبير وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ آمده است.
اين دو مورد در سياق معرفى اهل هدايت در برابر كوردلانى است كه لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ هستند، و آنگاه به طور كلى عده اى را هدايت يافته به حق معرفى مى فرمايد.
تحلیل اعتقادی
تحليل تفسيرگونه حضرت درباره اين دو آيه را بايد از سه جهت زير ذره بين قرار داد:
جهت اول: معرفى جهت گيرى و محتواى صراط مستقيم
در تعيين هدف و پايه هاى فكرى صراط مستقيم و راه هاى دستيابى به آنها، در چند جمله به هم پيوسته از مصدر كل امر و نهى جهان - يعنى خداوند - آغاز مى كند كه خداوند در درجه اول به من امر و نهى فرموده است.
در مرحله دوم اينكه من به على امر و نهى نموده ام، به ضميمه اينكه اين برنامه من هم به دستور خدا بوده است.
سپس نتيجه مى گيرد كه علم همه امر و نهى هاى الهى نزد على عليه السلام است.
اينجاست كه صراط مستقيم پر رنگ و شفاف ظاهر مى شود كه امر و نهى على عليه السلام عيناً امر و نهى خداست و با اطاعت از او خدا را اطاعت كرده ايم. آنگاه همه مطلب را در يک جمله خلاصه مى كند كه به سوى اهداف على عليه السلام حركت كنيد و دربست او را بپذيرد.
در پايان اين فراز، نوبتِ به ميان آوردن آيه مى رسد كه مى تواند ثمره عكس العملى مطالب قبل باشد.
وقتى مى فرمايد: «راه هاى مختلف شما را از راه او منحرف نكند»، اولاً كلمه «سَبِيلِهِ» در قرآن را به «سَبيلُ عَلِىٍّ» تفسير فرموده و ثانياً «سُبُل» را به راه هاى ضلالت در برابر راه على عليه السلام تفسير كرده است.
نتيجه گيرى نهايى چنين مى شود كه وقتى على عليه السلام تمام راهنماهاى راه حق و هدايت را از طرف خداوند دارد و آماده است تا شما را رهنمون گردد، هر گونه پيروى از راه ديگر -اعم از كفر يا ضلالت- به معناى متفرق كردن جمعيت عظيمى است كه همه در راه مستقيمى به سوى والاترين هدف در حركت اند.
اين يک دلسوزى جدى است كه چرا با وجود راه اصيل على عليه السلام مردم به اين سو و آن سو كشانده شوند و متفرق گردند؟!
چرا بايد مردم به بيراهه ها و كجراهه توجه كنند ولى به راه راست توجه نكنند! چرا چنين اتحاد عظيمى را كه رهبر آن و راه آن و بنياد آن شناخته شده است رها كنند و از اختلاف و تفرقه لذت ببرند؟
چرا دو دَستى با اولى بيعت كنند[۴] و اميرالمؤمنين عليه السلام را طناب بر گردن براى بيعت با او ببرند؟ چرا دومى را با جهلش -كه هر روز جلوه اى از آن بروز مى كرد[۵]- خليفه خود قرار دهند و معدن علم الهى على بن ابى طالب عليه السلام را خانه نشين كنند؟
چرا با دريايى از جهل و نادانى باز هم سراغ سومى را بگيرند و با او بيعت كنند تا كعب الاحبار يهودى را بر كرسى علم مسلمانان بنشاند و على عليه السلام همچنان در عُزلت باشد؟
چرا در خلافت ظاهرى على بن ابى طالب عليه السلام نيز حسرتِ جويندگانِ علم از سينه سرشار او را، بر دلش بگذارند؟
جهت دوم: معرفی هدایتگران به صراط مستقیم
در چهار مورد از خطبه غدير امامانِ پس از على عليه السلام معرفى شده اند كه اين مورد محتواى سنگين ترى دارد.
از يک سو در معرفى صراط مستقيم نام آنان آمده است، و از سوى ديگر كنار نام پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شده اند، و اين هر دو در قالب اقتباس از آيه به رشته سخن در آمده است.
خداوند با اسم اشاره «هذا» راه مستقيم را نشان مى دهد كه مردم اشتباه نكنند و پيرو راه هاى ديگر نشوند.
بايد بدانيم «هذا» در اين آيه به كجا اشاره است، كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير برايمان موضع اشاره را نشان داده است.
در نظر بگيريد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و دوازده امام عليهم السلام در برابر ذات ذوالجلال كنار هم ايستاده اند و خداى تعالى به اين سيزده نور پاک اشاره کرده و مى فرمايد:
هَٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ
اين همان چيزى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه مى فرمايد:
«انَا صِراطُ اللَّه الْمُسْتَقيمِ الَّذى امَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ ثُمَّ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدى ثُمَّ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ»
جهت سوم: حق يكى بيشتر نيست كه همان صراط مستقيم است
در برنامه الهى، حق و واقعيت متعدد نيست و نمى توان همه گروه ها را به هر صورت شده تحت يک پرچم در آورد، يا به هر قيمت شده بر چسب «حق» را بر آن پرچم زد.
خداوند يک راه بيشتر به سوى بهشت ندارد چنان كه فرمود: «الْيَمينُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةِ»[۶]و نام آن «صراط مستقيم» است و «حق» هم جز آن نيست.
هر راه ديگرى به تناسب انحرافى كه از جاده مستقيم دارد از حق فاصله دارد.
خداوند در آيه سوره اعراف مى فرمايد:
«از ميان همه كسانى كه خلق كرده ايم امتى به حق هدايت مى كنند» و پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير اين امت را تفسير مى كند كه خود و دوازده امام عليهم السلام هستند.
اين انحصارِ حق در اين انحصارِ مصداق، معرف تنها صراط مستقيم و راه حق خداوند است، چنانكه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:
عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ، يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُما دارَ[۷]: يعنى على با حق است و حق با على است، با او مى گردد هر سو كه بگردد.
جمله «وَ بِهِ يَعْدِلُونَ» كه پيامبر صلى الله عليه و آله به اقتباس از آيه در كلام خويش فرموده همان سنگ ترازوست كه با آن عدالت برقرار مى شود.
امت هايى كه اصلاً گرانسنگ حق را ندارند اصالتاً از برقرارى عدالت عاجزند، و ما مفتخريم كه در سايه امامان متصل به حق و حقيقت هميشه دقيق ترين ضابطه عدالت را در دست داريم، و اگر موانعى بر سر راه نباشد مكتب اهل بيت عليهم السلام عدل را در بالاترين معناى خود در همه شئون زندگى مردم پياده خواهد كرد، و آن روزى است كه قائم آل محمد عجل اللَّه فرجه ظهور نمايد و يَمْلَأُ اللَّه بِهِ الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً [۸]: «خدا به وسيله او زمين را پر از عدل و داد نمايد همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد».
يكى از مفاهيم عميق در زيارت غديريه، رابطه آيات قرآن با ولايت و امامت و اميرالمؤمنين عليه السلام است. يكى از آياتى كه در زيارت غديريه به آن استشهاد شده آيه ۱۵۳ سوره انعام است:
امام هادی علیه السلام مى فرمايد: و شهادت مى دهم كه تويى معناى كلام خداى عزيز رحيم: «و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه و لا تتّبعوا السبل فتفرّق بكم عن سبيله».
به خدا قسم گمراه شد و گمراه كرد هر كس كه جز تو را پيروى كرد، و از حق منحرف شد هر كس با تو دشمنى ورزيد.
صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت.
اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.
يک سؤال باقى مى ماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته اند چگونه بپذيريم؟
جواب اين سؤال در بيان امام صادق علیه السلام است كه فرمود: قرآن را ظاهرى است و باطنى.
تمام آنچه در قرآن حرام اعلام شده ظاهر، و باطن آن ائمه جور است و تمام آنچه خداى تعالى در كتابش حلال دانسته ظاهرو مراد از آنها در باطن ائمه حق است.[۹]
روح دين و جهت دهنده به تمام معالم و معارف دينى، به ويژه توحيد و نبوت و معاد، امر امامت و ولايت و پيروى ائمه حق است.
بررسى صحاح ستّه و آنچه كه در آنها آمده و مقايسه آنها با كتب گرانقدر شيعه گوياى همين نكته است. كتاب «سيرى در صحيحين»[۱۰] و بخش هايى از كتاب «شبهاى پيشاور»[۱۱] و كتاب «نقش ائمه در احياء دين»[۱۲]، تا حدى به اين مهم پرداخته اند. البته در اين مقام ناگفته هاى فراوانى باقى است.
خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى كنيم.
غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.
پانویس
- ↑ انعام/۵۳. غدیر در قرآن: ج۲ ص۱۸۱-۱۸۶.
- ↑ اعراف/۱۸۱.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۰ - ۱۵۱ بخش ۶، ۷.
- ↑ كتاب سليم: ص ۱۴۴.
- ↑ الغدير: ج ۶ ص ۸۳-۳۳۳.
- ↑ بحارالانوار: ج۲۹ ص۵۸۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۷۶.
- ↑ بحارالانوار: ج ۵۱ ص ۶۵ - ۱۶۶.
- ↑ نور الثقلين: ج ۲ ص ۲۵ ح ۸۹ . بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۰۱، همين مضمون را با تفصيل بيشتر از امام كاظم عليه السلام روايت كرده است.
- ↑ تأليف: هاشم هريسى - محمد صادق نجمى.
- ↑ تأليف مرحوم سيد محمد سلطان الواعظين شيرازى.
- ↑ تأليف محقق سيد مرتضى عسكرى، از جمله جلد دوازدهم.