ابوحنیفه و حدیث غدیر
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | نعمان بن ثابت |
تولد | ۸۰ قمری |
وفات | ۱۵۰ قمری |
نحوه درگذشت | به دستور منصور عباسی به زندان افتاد و پس از چند روز درگذشت |
محل دفن | مقبره خیزران بغداد |
اطلاعات علمی | |
استادان | حماد بن ابی سلیمان |
شاگردان | ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی |
تحصیلات | کوفه، حجاز، مدینه |
مذهب | پایه گذار مذهب حنفی اهل سنت |
ابوحنیفه نعمان بن ثابت، (۸۰–۱۵۰ هجری قمری)، فقیه و متکلم نامدار کوفی[۱] و بنیانگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت بود. او علاوه بر فقاهت، بازرگان نیز بود و روشی نوین در استخراج احکام فقهی ارائه داد که به «اهل رأی» معروف شد[۲].
زندگینامه
ابوحنیفه در خانوادهای مسلمان در کوفه متولد شد[۳]. اگرچه در مورد پیشینه اسلام آوردن خاندانش اختلاف نظر وجود دارد[۴]، برخی منابع ارتباط خانواده او را با قبیله ربیعه ذکر کردهاند. روایتی از نوه ابوحنیفه، عمر بن حماد، نشان میدهد که پدربزرگ او، زوطی، اهل بلخ بوده و در جریان فتح خراسان به اسارت درآمده و سپس مسلمان شده است[۵]. روایات دیگری نیز وجود دارد که تبار او را به شهرهایی چون نسا، ترمذ یا انبار خراسان نسبت میدهند.
ابوحنیفه در کوفه به دنیا آمد و برای امرار معاش به تجارت خز[۶]، نوعی پارچه ابریشمی، اشتغال داشت[۷]. او تحصیلات خود را در علوم اسلامی آغاز کرد و به ویژه از محضر استاد برجستهاش، حماد بن ابی سلیمان، به مدت ۱۸ سال بهره برد[۸]. علاوه بر این، ابوحنیفه سفرهایی به حجاز داشت و از عالمان مدینه همچون امام باقر علیه السلام[۹] و امام صادق علیه السلام نیز بهره برد[۱۰] و در مکه[۱۱] نیز کسب علم کرد[۱۲].
پس از درگذشت استادش حماد بن ابی سلیمان در سال ۱۲۰ هجری قمری، ابوحنیفه به عنوان مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در کوفه شناخته شد[۱۳]. او به سرعت شهرت یافت و شاگردان بسیاری را تربیت کرد. دو تن از مهمترین شاگردانش، ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی، نقش مهمی در گسترش و تدوین مذهب حنفی ایفا کردند[۱۴].
ابوحنیفه در دوران حکومت امویان به عنوان فقیهی مخالف با فساد شناخته میشد و مورد توجه جناحهای مخالف حکومت قرار گرفت. او در جریان قیام زید بن علی علیه السلام[۱۵] از وی حمایت پنهانی کرد[۱۶] و از پذیرش مناصب حکومتی مانند قضاوت و نظارت بر بیتالمال خودداری نمود.
پس از روی کار آمدن عباسیان، ابوحنیفه از بیعت با سفاح، اولین خلیفه عباسی، امتناع ورزید[۱۷]. او همچنین از قیام ابراهیم بن عبدالله حسنی حمایت کرد. در اواخر عمر، گفته میشود که منصور عباسی او را به نظارت بر ساخت شهر بغداد منصوب کرد، اما در این مورد اختلاف نظر وجود دارد.
ابوحنیفه به ورع و تقوا مشهور بود و هرگز هدیه یا تحفهای از ثروتمندان و حاکمان نپذیرفت. او در زهد و عبادت زبانزد بود و در معاملات شخصی همواره جانب انصاف را رعایت میکرد. علیرغم اختلافات اعتقادی با تشیع، ابوحنیفه دوستدار اهل بیت بود و به فضایل آنان اعتراف میکرد[۱۸].
مالک در توصیف او میگوید: مردی را دیدم که اگر با او درباره تبدیل این ستون به طلا صحبت میکردی، با استدلال خود آن را ثابت میکرد. او در اخلاقش بزرگوار، سخاوتمند، خوشبیان و خوشسیما بود. صدایی رسا داشت، هنگامی که سخن میگفت، کلامش روان بود و صدایش طنینانداز میشد[۱۹].
شافعی نقل شده است: مردم در فقه، عیال (وابسته به) ابوحنیفه هستند[۲۰].
سرانجام، ابوحنیفه در سال ۱۴۸ هجری قمری به دستور منصور عباسی[۲۱] به زندان افتاد و پس از چند روز درگذشت[۲۲]. برخی معتقدند که او در زندان مسموم شده است[۲۳]. مذهب حنفی که توسط او پایهگذاری شد، امروزه یکی از مذاهب اصلی فقهی در میان اهل سنت است و در بسیاری از کشورهای اسلامی از جمله مصر، سوریه، عراق، پاکستان، هند و چین پیروان زیادی دارد.
ابو حنیفه و حدیث غدیر[۲۴]
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نَوْفَلِ بْنِ عَائِذٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ الْهَيْثَمِ بْنِ حَبِيبٍ الصَّيْرَفِيِّ فَدَخَلَ عَلَيْنَا أَبُو حَنِيفَةَ النُّعْمَانُ بْنُ ثَابِتٍ فَذَكَرْنَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَ دَارَ بَيْنَنَا كَلَامٌ فِي غَدِيرِ خُمٍ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ قَدْ قُلْتُ لِأَصْحَابِنَا لَا تُقِرُّوا لَهُمْ بِحَدِيثِ غَدِيرِ خُمٍّ فَيَخْصِمُوكُمْ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الْهَيْثَمِ بْنِ حَبِيبٍ الصَّيْرَفِيِّ وَ قَالَ لَهُ لِمَ لَا يُقِرُّونَ بِهِ أَ مَا هُوَ عِنْدَكَ يَا نُعْمَانُ قَالَ بَلَى هُوَ عِنْدِي وَ قَدْ رُوِّيتُهُ قَالَ فَلِمَ لَا يُقِرُّونَ بِهِ وَ قَدْ حَدَّثَنَا بِهِ حَبِيبُ بْنُ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَ عَلِيّاً علیه السلام نَشَدَ اللَّهَ فِي الرَّحْبَةِ مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ أَ فَلَا تَرَوْنَ أَنَّهُ قَدْ جَرَى فِي ذَلِكَ خَوْضٌ حَتَّى نَشَدَ عَلِيٌّ علیه السلام النَّاسَ لِذَلِكَ فَقَالَ الْهَيْثَمُ فَنَحْنُ نُكَذِّبُ عَلِيّاً علیه السلام أَوْ نَرُدُّ قَوْلَهُ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ مَا نُكَذِّبُ عَلِيّاً علیه السلام وَ لَا نَرُدُّ قَوْلًا قَالَهُ وَ لَكِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ النَّاسَ قَدْ غَلَا مِنْهُمْ قَوْمٌ فَقَالَ الْهَيْثَمُ يَقُولُهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ يَخْطُبُ بِهِ وَ نُشْفِقُ نَحْنُ مِنْهُ وَ نَتَّقِيهِ بِغُلُوِّ غَالٍ أَوْ قَوْلِ قَائِلٍ
شيخ محمّد بن محمّد بن نعمان معروف به شيخ مفيد، در «أمالى» خود با سند متّصل خود روايت مىكند از محمّد بن نَوْفَل بن عَائِذ صَيرفى كه او گفت: من در نزد هَيثَم بن حَبِيب صَيرَفى بودم كه أبوحَنِيفَة: نُعْمان بن ثَابِت بر ما وارد شد؛ و در بين ما سخن از أميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب عليه السّلام به ميان آمد، و سخن از غدير خمّ بين ما ردّ و بدل شد، أبوحَنِيفَۀ گفت: من به أصحاب خودم گفتهام كه شما در برابر اينها (شيعيان) إقرار به حديث غدير خمّ نكنيد زيرا كه در اين صورت در مخاصمه و نزاع بر شما غالب مىشوند!
در اين حال رنگ از چهره هَيْثَم بن حبيب صَيْرفى پريد و سيمايش دگرگون شد، و گفت: چرا إقرار و اعتراف به حديث غدير نكنند؟ اى نُعمانْ مگر حديث غدير نزد تو ثابت نيست؟! أبو حنيفه گفت: آرى حديث غدير در نزد من است و براى من روايت شده است! هَيثَم گفت: پس چرا شما به آن اقرار نمىكنيد درحالىكه روايت كرد براى ما حبيب بن أبى ثابت از أبو طفيل، از زيد بن ارقم كه على عليه السّلام در رُحْبه مردمى را كه آن را از پيغمبر شنيده بودند سوگند داد كه شهادت دهند؟
أبوحَنِيفَه گفت: آيا شما نمىبينيد كه در اين مسئله چقدر گفتگو و بحث به ميان آمده است كه على مجبور مىشود مردم را براى إقرار و اعتراف به آن سوگند دهد؟! هَيثَم گفت: آيا ما على را تكذيب كنيم؟! و يا گفتار او را ردّ كنيم؟! أبوحَنِيفَه گفت: ما على را تكذيب نمىكنيم و گفتار او را نيز ردّ نمىنمائيم و ليكن تو مىدانى كه در ميان مردم أفرادى هستند كه غُلوّ مىكنند! هَيْثَم گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث غدير را مىگويد، و در ميان مردم با نداى بلند خطبه مىخواند، آنگاه ما از بيان آن بترسيم و تقيّه كنيم كه شايد غلوّ كنندهاى غلوّ كند، و يا گويندهاى چنان گويد؟![۲۵]
پانویس
- ↑ النعمان بن ثابت، التيمي بالولاء، الكوفي، أبو حنيفة: إمام الحنفية، الفقيه المجتهد المحقق، أحد الأئمة الأربعة عند أهل السنة. الأعلام ، الزركلي، خير الدين، جلد : 8 صفحه : 36
- ↑ إمام أصحاب الرأي، وفقيه أهل العراق رأى أنس بن مالك. تاريخ بغداد ، الخطيب البغدادي، جلد : 13 صفحه : 325
- ↑ حدّثنا مكرم بن أَحْمَد بن عبيد الله بن شاذان المروزي قال: حَدَّثَنِي أبي عن جدي قال: سمعت إسماعيل بن حماد بن أبي حنيفة يقول: أنا إسماعيل بن حمّاد ابن النعمان بن ثابت بن النعمان بن المرزبان من أبناء فارس الأحرار، والله ما وقع علينا رق قط، ولد جدي في سنة ثمانين، وذهب ثابت إلى علي بن أبي طالب وهو صغير فدعا له بالبركة فيه، وفي ذريته، ونحن نرجو من الله أن يكون قد استجاب الله ذلك لعلي بن أبي طالب فينا. قال: والنعمان بن المرزبان أَبُو ثابت هو الذي أهدى لعلي بن أبي طالب الفالوذج في يوم النّيروز فقال: نوروزنا كل يوم. وقيل: كان ذلك في المهرجان، فقال:مهر جونا كل يوم . تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، جلد : 13 صفحه : 327
- ↑ سمعت محبوب بن موسى يقول: سمعت ابن أسباط يقول: ولد أَبُو حنيفة وأبوه نصراني. تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، جلد : 13 صفحه : 326
- ↑ عن عُمَر بن حماد بن أبي حنيفة قال: أَبُو حنيفة النّعمان ابن ثابت بن زوطى، فأما زوطى فإنه من أهل كابل، وولد ثابت على الإسلام، وكان زوطى مملوكا لبني تيم الله بن ثعلبة فأعتق، فولاؤه لبني تيم الله بن ثعلبة، ثم لبني قفل. تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، جلد : 13 صفحه : 326
- ↑ حَدَّثَنِي أبي قال: أَبُو حنيفة النعمان بن ثابت كوفي تيمي من رهط حمزة الزيات، وكان خزازا يبيع الخز. تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، جلد : 13 صفحه : 326
- ↑ وكان يبيع الخز ويطلب العلم في صباه، ثم انقطع للتدريس والإفتاء. الأعلام ، الزركلي، خير الدين، جلد : 8 صفحه : 36
- ↑ قال أَبُو حنيفة: قدمت البصرة فظننت أني لا أسأل عن شيء إلا أجبت فيه. فسألوني عن أشياء لم يكن عندي فيها جواب فجعلت على نفسي ألا أفارق حمادا حتى يموت فصحبته ثماني عشرة سنة. تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي جلد : 13 صفحه : 334
- ↑ وأبي جعفر مُحَمَّدِ ابْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْن علي بْن أَبي طالب. تهذيب الكمال في اسماء الرجال، جلد : 29 صفحه : 419
- ↑ شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۳۱۵
- ↑ تهذيب الكمال في اسماء الرجال، جلد : 29 صفحه : 418
- ↑ ولد سنة ثمانين، رأى أنس بن مالك، و سمع من عطاء بن أبي رباح، و أبي إسحاق السبيعي، و محارب بن دثار، و حماد بن أبي سليمان، و محمد بن المنكدر، و نافع مولى ابن عمر، و هشام بن عروة و غيرهم. و روى عنه: هشيم، و ابن المبارك، و وكيع، و يزيد بن هارون و غيرهم. المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك، جلد : 8 صفحه : 129
- ↑ فَكَانَ أبوحنيفة يفقههم فِي الدّين وَكَانَ شَدِيد الْبر بهم والتعاهد اخبار ابي حنيفه واصحابه، الصيمري، أبو عبد الله، جلد : 1 صفحه : 21
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد : 9 صفحه : 385
- ↑ فبعث زيد بْن علي، عطاء بْن مسلم- وَهُوَ ابْن أخت سالم بْن أَبِي الجعد- إِلَى زبيد بن الْيَامِيّ يدعوه إِلَى الجهاد مَعَهُ، فَقَالَ: أخبره أن نصرته حق وحط ولكني أخاف أن يخذل كما خذل جده الحسين!!! وبعث إلى أبي حنيفة فكاد (أن) يغشى عَلَيْهِ فرقا!!! وَقَالَ: من أتاه من الفقهاء؟ فقيل لَهُ: سلمة بْن كهيل ويزيد بن أبي زياد، وهاشم البريد [1] وأبو هاشم الرماني وغيرهم. فَقَالَ: لست أقوى عَلَى الخروج؟! وبعث إِلَيْهِ بمال قواه بِهِ. انساب الاشراف للبلاذري، جلد : 3 صفحه : 239
- ↑ عن الفضل بن الزبير قال: قال أبو حنيفة من يأتي زيدا في هذا الشأن من فقهاء الناس ؟ مقاتل الطالبيين ، ابو الفرج الإصفهاني، جلد : 1 صفحه : 100
- ↑ و قال أبو حنيفة قال لي الربيع في دهليز المنصور إن أمير المؤمنين يأمرني بالشيء بعد الشيء من أمور ملكه فأنفذه و أنا خائف على ديني فما تقول في ذلك قال و لم يقل لي ذلك إلا في ملإ الناس فقلت له أ فيأمر أمير المؤمنين بغير الحق قال لا قلت فلا بأس عليك أن تفعل بالحق قال أبو حنيفة فأراد أن يصطادني فاصطدته . شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، جلد : 16 صفحه : 158
- ↑ و إنما كان أبو عبد الله جعفر بن محمد ص و أصحابه ينكرون[1] على أبي حنيفة و أصحابه من أهل العراق لقربهم من التشيع لأنهم أخذوا عن أصحاب علي ص لما كانوا بالعراق فكانوا يرجون رجوعهم إلى الحق. دعائم الإسلام، القاضي النعمان المغربي، جلد : 1 صفحه : 96
- ↑ الأعلام ، الزركلي، خير الدين، جلد : 8 صفحه : 36
- ↑ الأعلام ، الزركلي، خير الدين، جلد : 8 صفحه : 36
- ↑ نقله أَبُو جعفر المنصور إلى بغداد فأقام بها حتى مات ودفن بالجانب الشرقي منها في مقبرة الخيزران، وقبره هناك ظاهر معروف. تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، جلد : 13 صفحه : 325
- ↑ وأراده عمر بن هبيرة (أمير العراقين) على القضاء، فامتنع ورعا. وأراده المنصور العباسي بعد ذلك على القضاء ببغداد، فأبى، فحلف عليه ليفعلن، فحلف أبو حنيفة أنه لا يفعل، فحبسه إلى أن مات (قال ابن خلكان: هذا هو الصحيح) . الأعلام ،الزركلي، خير الدين، جلد : 8 صفحه : 36
- ↑ حَدَّثَنِي زُفَرُ بْنُ الْهُذَيْلِ قَالَ: كَانَ أَبُو حَنِيفَةَ يَجْهَرُ بِالْكَلامِ أَيَّامَ إِبْرَاهِيمَ جِهَارًا شَدِيدًا فَقُلْتُ لَهُ: وَاللَّهِ مَا أَنْتَ بِمُنْتَهٍ حَتَّى تُوضَعَ الْحِبَالُ فِي أَعْنَاقِنَا، قَالَ: فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ جَاءَ كِتَابُ الْمَنْصُورُ إِلَى عِيسَى بْنِ مُوسَى أَنِ احْمِلْ أَبَا حَنِيفَةَ. قَالَ: فَغَدَوْتُ إِلَيْهِ وَوَجْهَهُ كَأَنَّهُ مُسِحَ، قَالَ فَحَمَلَهُ إِلَى بَغْدَادَ فَعَاشَ خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْمًا ثُمَّ سَقَاهُ فَمَاتَ، وَذَلِكَ فِي سَنَةِ خَمْسِينَ، وَمَاتَ أَبُو حَنِيفَةَ وَلَهُ سَبْعُونَ سَنَةً. تاريخ بغداد ،الخطيب البغدادي، جلد : 13 صفحه : 331
- ↑ الأمالي، الشيخ المفيد، جلد: 1 صفحه: 27
- ↑ کشف المهم: ص ۱۸۸.