احتجاج حذیفه به غدیر

اصحاب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله حاضران در غدیر بوده‌اند و به عنوان شاهد ماجرا از یک سو و یاران پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از سوی دیگر مطرح هستند.

در اجتماعی که سقیفه حکومت یافت و کارگزاران سقیفه گروهی از صحابه حاضر در غدیر بودند که به دین پشت پا زدند و در صدد محو آثار غدیر و قتل صاحب غدیر برآمدند، در چنین اجتماعی دفاع یاران باقیماندهٔ پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از غدیر ارزش بالایی دارد.

در نگاهی دیگر اصحاب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در نظر مخالفین غدیر جایگاه ویژه‌ای دارند و در عدالت آنان تردیدی ندارند، اگر چه دوستان غدیر این مطلب را قبول ندارند. اینک اگر گروهی از صحابه دربارهٔ غدیر شهادت دهند، باید آن را دلیلی عظیم بر حقانیت آن دانست و پاسخ دندان شکنی به مخالفان خواهد بود.

موارد مختلفی که اصحاب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله غدیر را مطرح کرده‌اند به اهمیت آن می‌افزاید چه آنکه اکثراً در موقعیتهایی که صورت مناظره و اتمام حجت داشته و حتی از نظر اجتماعی برایشان مسئله ساز بوده، به گفتن حقیقت مبادرت ورزیده‌اند و از کتمان آن اجتناب کرده‌اند.

فتنه سقيفه [۱]

حذیفه یمانی در زمان حكومتش در مدائن -  كه مصادف با قتل عثمان و خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شد -  خود را موظف به اتمام حجتى براى نسل‏ هاى بى ‏خبر از سقیفه دانست.

او مفصل ‏ترين صورت از داستان غدير را با بيان توطئه‏ هاى منافقین در پشت پرده آن بازگو كرد و آيات نازل شده در تمام مقاطع غدير را با دقت كامل بيان نمود.

او مقاطع قرآنى را از آغاز اعلام سفر حج در مدينه شروع كرد و گفت:

خداوند در سال دهم هجرت به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا به حج برود و مردم هم با وى به حج بيايند و در اين باره اين آيه را بر او نازل كرد:

  وَ أَذِّنْ فِى ‏النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ  [۲]: «و در میان مردم برای حج بانگ زن تا پیاده و سوار بر هر شتر باریک اندام [چابک و چالاک] که از هر راه دور می آیند، به سوی تو آیند.»

در سال دهم هجرى جمعيت عظيم مسلمانان با پيامبر صلى الله عليه و آله به حج رفتند، كه به نام «حجةالوداع» معروف شد. هنگامى كه حج تمام شد پس از يک روز اقامت در مكه جبرئيل نازل شد و آيات اول سوره عنكبوت[۳] را نازل كرد و گفت: اى محمد بخوان:

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الم ﴿١﴾أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿٢﴾وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴿٣﴾أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا ۚ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴿٤﴾؛ «به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی. الف، لام، میم(۱) آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ (۲) در حالی که یقیناً کسانی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کرده ایم [پس اینان هم بی تردید آزمایش می شوند]، و بی تردید خدا کسانی را که [در ادعای ایمان] راست گفته اند می شناسد، و قطعاً دروغگویان را نیز می شناسد. (۳) آیا آنان که مرتکب زشتی ها می شوند، پنداشته اند که می توانند بر ما پیشی گیرند [تا از مجازات و عذاب زشت کاری هایشان بگریزند؟!] چه بد داوری می کنند. (۴)»  

پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: اى جبرئيل، اين فتنه چيست؟

جبرئيل گفت: اى محمد، خداوند سلامت مى‏ رساند و مى ‏فرمايد: من قبل از تو پيامبرى نفرستاده‏ ام مگر آنكه هنگام سر آمدن روزگارش به او امر كرده‏ ام كسى را بر امتش خليفه قرار دهد كه قائم مقام او باشد و سنت و احكامش را براى آنان احيا كند. كسانى كه مطيع خدا باشند در آنچه پيامبر به آنان امر مى‏ كند صادقين و راستگويانند، و كسانى كه مخالف امر او (و بر ضد او) باشند كاذبين و دروغ گويانند.

اى محمد، بازگشت تو به سوى پروردگارت و بهشتش نزديک شده، و او به تو دستور مى ‏دهد براى امتت بعد از خود على بن ابى‏ طالب را منصوب نمايى و سفارشات خود را به او بنمايى، كه اوست خليفه ‏اى كه امور رعيت و امت تو را بر عهده مى‏ گيرد، چه او را اطاعت كنند و چه عصيان نمايند؛ كه به زودى عصيان خواهند كرد و اين همان فتنه‏ اى است كه آيات را درباره آن برايت تلاوت كردم.

خداوند عزوجل به تو دستور مى ‏دهد كه به او بياموزى همه آنچه به تو تعليم داده و به او سفارش كنى كه حفظ كند همه آنچه خدا در حفظ تو قرار داده و به عنوان امانت به تو سپرده است، كه اوست امين و مورد اعتماد.

اى محمد، من تو را از ميان بندگانم به پيامبرى برگزيدم و على را به جانشينى تو انتخاب كردم.[۴]

اين وحى الهى به معناى پايان واجب اول يعنى حج، و آغاز واجب دوم يعنى ولايت بود كه از اين لحظه برنامه‏ هاى آن آغاز مى‏ شد.همچنين زمينه ‏سازى ديگرى براى امامت دوازده امام معصوم‏ عليهم السلام نموده فرمود:

«اين دين همچنان بر مبارزه كنندگانش غالب خواهد بود و هيچ مخالفى و جدا شونده ‏اى به آن ضرر نمى ‏زند مادامى كه دوازده خليفه بر امتم حكومت كند كه همه آنان از قريش هستند».[۵]

همچنين به آن حضرت از طرف خداوند چنين دستور داده شد: نبوت تو به پايان رسيده و روزگارت كامل شده است.اسم اعظم و آثار علم و ميراث انبياء را به على بن ابى‏ طالب بسپار كه اولين مؤمن است. من زمين را بدون عالمى كه اطاعت من و ولايتم با او شناخته شود و حجت بعد از پيامبرم باشد رها نخواهم كرد.

در حديث ديگرى به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين دستور داده شد: آنچه نزد تو از علم و ميراث علوم انبياى قبل از تو و اسلحه و تابوت و آنچه از نشانه‏ هاى پيامبران نزد توست، آنها را به وصى و خليفه بعد از خود تسليم نما.[۶]

يادگارهاى انبياء عليهم السلام: صحف آدم و نوح و ابراهيم‏ عليهم السلام و تورات و انجيل و عصاى موسى‏ عليه السلام و انگشتر سليمان‏ عليه السلام و ساير ميراث‏ هاى ارجمندى است كه فقط بايد در اختيار حجج الهى باشد.

تا آن روز خاتم انبياء صلى الله عليه و آله حافظ اين ميراث‏ هاى الهى بود و اينک به دستور الهى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام منتقل مى‏ شد. اين ودايع از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به امامان بعد منتقل شده تاكنون كه در دست مبارک حضرت بقية اللَّه الاعظم عجل اللَّه فرجه است.

پيامبر صلى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فرا خواند و جلسه خصوصى تشكيل دادند و بقيه روز سيزدهم ذى ‏الحجة و شب آن صرف برنامه سپردن ودايع الهى شد، و پيامبر صلى الله عليه و آله اسم اعظم و علم و حكمت و كتب انبياء عليهم السلام و ساير يادگارهاى آنان را به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام سپرد، و گفته ‏هاى جبرئيل را به آن حضرت ابلاغ فرمود.[۷]

همچنان كه اين پيام و آن آيات نازل مى ‏شد، كاروان از منا وارد مكه شد و قبل از رسيدن به ابطح در«مُحَصَّب»-  كه همان محل توطئه قريش قبل از هجرت بود -  توقف كرد.[۸]آنگاه نماز ظهر و عصر را خواندند و در همانجا ماندند تا غروب شد و نماز مغرب و عشا را نيز در همانجا خواندند و سپس مختصرى خوابيدند.[۹]

افشای اسرار غدیر توسط عایشه [۱۰]

حذيفه يمانى در مدائن براى اولين بار پرده از اسرار ناگفته سقیفه بر مى‏ داشت و نقش عایشه و حفصه را در آن توطئه‏ ها خاطر نشان مى‏ ساخت.

چه كسى باور مى‏ كرد كه آيات سوره تحريم درباره اين دو زن نازل شده و آنان از بنيانگذاران سقيفه و آغازگران توطئه غصب خلافت هستند تا روزى كه حذيفه جزئيات ماجرا را بازگو كرد و گفت:

با پايان مراسم حج و پس از يک روز اقامت در مکّه، جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و اين فرمان را آورد: خداوند عزوجل به تو دستور مى ‏دهد آنچه به تو آموخته به على بياموزى و آنچه در اختيار تو قرار داده و به تو سپرده به او بسپارى كه او امين مورد اعتماد است.

با اين فرمان، پيامبر صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام را فراخواند و آن روز و شب را با او خلوت كرد؛ و علم و حكمتى را كه خدا به او عطا كرده بود به او سپرد و سخن جبرئيل را براى او بازگو كرد.

آن روز نوبت عايشه از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از اينكه به خاطر خلوت پيامبر صلى الله عليه و آله با على ‏عليه السلام نتواسته نزد آن حضرت باشد ناراحت بود.

اين بود كه معترضانه پرسيد: خلوت تو با على امروز چه طولانى شد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او اعتنايى نكرد ولى او با اصرار پرسيد: چرا به من خبر نمى‏دهى كه خلوت شما بر سر چه بود كه شايد صلاح من در آن باشد!

حضرت فرمود: البته كه صلاح است براى كسى كه خداوند او را با قبول و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمور شده‏ام همه مردم را بدان دعوت نمايم.

آنگاه كه به طور عمومى در بين مردم آن را اعلام كردم تو هم آگاه مى ‏شوى.

عايشه گفت: چرا اكنون به من خبر نمى‏ دهى تا در عمل به آن و صلاحى كه در آن است از ديگران پيشى بگيرم؟! پيامبر صلى الله عليه و آله جواب داد:

اينک به تو خبر مى‏ دهم؛ به شرط آنكه تا هنگامى كه به اعلان عمومى آن بين مردم دستور داده شوم اين مطلب را در سينه ‏ات حفظ كنى و به كسى نگويى. عايشه پذيرفت و قول داد راز پيامبر صلى الله عليه و آله را براى كسى بازگو نكند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به من خبر داده كه عمرم تمام شده و دستور داده على را به عنوان نشانه او براى مردم منصوب كنم و او را امام مردم و خليفه بعد از خود اعلام كنم. اين راز را پشت پرده قلبت نگهدار تا خداوند اجازه اعلام عمومى آن را دهد.

عایشه با آنكه قول حفظ اين راز را به پيامبر صلى الله عليه و آله داده بود، اما فوراً آن را به حفصه خبر داد، و هر كدام از آنها پدرانشان را از اين موضوع مطلع كردند و آنان به ساير منافقین اطلاع دادند، و مرحله جدى توطئه‏ هاى سقيفه از آن لحظه آغاز شد.

خداوند اقدامات عايشه و حفصه و پدرانشان را در آياتى از قرآن به پيامبرش خبر داد:

  وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ ۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَٰذَا ۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ؛ و هنگامی که پیامبر، رازی را به یکی از همسرانش گفت و او آن راز را [نزد زن دیگر] فاش کرد، و خدا پیامبر را از افشای آن آگاه نمود، پیامبر بخشی از آن [راز افشا شده] را به آن زن گوشزد کرد و از گفتن بخشی دیگر [برای آنکه فاش کننده بیشتر شرمنده نشود] خودداری نمود. آن زن گفت: چه کسی فاش کردن راز را [به وسیله من] به تو خبر داده است؟ پیامبر گفت: دانای آگاه، به من خبر داد.  [۱۱]:

پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر اين افشاى سرّ با عايشه و حفصه سخن نمى ‏گفت و رابطه خود را با آنان قطع كرده بود.

آنان به فكر چاره ‏اى افتادند كه با چرب زبانى و استفاده از حجب و حياى پيامبر صلى الله عليه و آله درِ گفتگو با حضرت را باز كنند.

عايشه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با مقدماتى علت قطع رابطه آن حضرت را با خود پرسيد و اظهار نگرانى از نارضايتى پيامبر صلى الله عليه و آله كرد.

حضرت فرمود: اگر واقعاً از نارضايتى من نگران بودى سِرّى را كه تو را به كتمان آن سفارش كردم افشا نمى ‏كردى. با اين كار هم خود و هم عده‏اى از مردم را به هلاكت انداخته ‏اى.

از «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» تا «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»[۱۲]

گفتار مفصل حذیفه از واقعه غدير در مدائن همه را متحير كرده است. او به جزئياتى از ماجرا اشاره مى‏ كند كه كمتر كسى شنيده است.

او حتى روز شمار سفر به غدير و آياتى كه در اين پنج روز نازل شده را به خاطر دارد و بازگو مى‏ كند كه چگونه در بين راه آيات قرآنى پى در پى نازل مى ‏شد و دستور آمادگى و اجراى دقيق برنامه سه روزه غدير را براى پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ آورد و به آن حضرت وعده حفظ از شرّ توطئه‏گران را مى ‏داد.

او در قسمتى از سخنانش مى ‏گويد: روز چهاردهم ذى‏ حجه سال دهم هجرى پيامبر صلى الله عليه و آله از مكه به مقصد غدير حركت كرد.

روز سومى كه در راه بودند جبرئیل آيات آخر سوره حجر را نازل كرد:

  فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿٩٢﴾عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٩٣﴾فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ ﴿٩٤﴾إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ﴿٩٥﴾؛ به پروردگارت سوگند، قطعاً از همه آنان بازخواست می کنیم. (۹۲)از اعمالی که همواره انجام می داده اند. (۹۳)پس آنچه را به آن مأموری اظهار کن و از مشرکان روی بگردان. (۹۴)که ما [شرّ] استهزا کنندگان را از تو باز داشته‌ایم. (۹۵)  [۱۳]:

در آخر شب چهارم جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و اين آيه را براى حضرت خواند:

  يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ؛ ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.  [۱۴]:

و منظور از آنان كسانى بودند كه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله سوء قصد داشتند.

جبرئيل گفت: خداوند به تو دستور داده فردا كه در منزل غدير پياده مى‏ شويد ولايت او را بر مردم واجب كنى.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بلى اى جبرئيل، ان شاء الله فردا اين كار را انجام خواهم داد.

آیه تبلیغ در خطبه غدیر[۱۵]

حذیفه يكى از حاضران در غدير است كه جزئيات بسيارى از آن را فقط او نقل كرده و حق عظيمى بر همه دارد و حجت را بر ما تمام كرده است.

او متن خطابه بلند غدير را نيز حفظ كرده و جزئيات قرآنى آن را به خاطر سپرده است.

از جمله فرازهاى خطبه كه حذيفه نقل كرده و آيات قرآنى را يادآور شده اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به من وحى كرده است:

  يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ؛ ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.  [۱۶]:

اى مردم، من در تبليغ آنچه خداوند نازل كرده كوتاهى نكرده ‏ام؛ و اينک سبب نازل شدن اين آيه را بيان خواهم كرد:

چندين بار جبرئيل بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام دستور آورد كه در جمع مردم بگويم و به سياه و سفيد اعلام كنم كه على بن ابى‏ طالب برادرم و خليفه ‏ام و امام پس از من است.

اى مردم، سبب اين تأكيد شناخت من از منافقينى است كه آنچه در قلبشان نيست بر زبان مى ‏آورند، و اين كار را كوچک مى‏ شمارند در حالى كه نزد خدا امرى عظيم است؛ و نيز اذيت‏ هاى بسيارى كه نسبت به من روا داشته ‏اند.

از جمله اينكه به دليل كثرت ملازمت على با من و توجه زياد من به او، مرا «گوش» اسم گذاردند و خداوند اين آيه را نازل كرد:

«وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[۱۷]: «از آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مى ‏كنند و مى‏ گويند او گوش است»، و اگر بخواهم مى‏ توانم آنان را نام ببرم!

اى مردم، در قرآن تفكر كنيد و آيات آن را بفهميد. آيه‏ هاى محكم آن را فرا گيريد و سراغ آيه ‏هاى متشابه آن نرويد. به خدا قسم هيچ كس تفسير قرآن را بيان نخواهد كرد مگر كسى كه اينک دستش را گرفته و با دستم بالا مى ‏برم و به شما اعلام مى ‏كنم كه هر كس من صاحب اختيار اويم او صاحب اختيار وى است و آن شخص على است.

اى مردم، على و فرزندان صالح من از نسل او عليهم السلام «ثِقل اصغر» هستند و قرآن «ثِقل اكبر» است.

اين دو از هم جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض کوثر نزد من آيند. هيچ آيه ‏اى نيست كه خداوند در آن مؤمنين را خطاب كرده مگر اينكه او اولين مخاطب آن است.

خداوند در سوره «هَلْ أَتى» شهادت به بهشت نداده مگر براى او[۱۸]، و آن را درباره غير على‏ عليه السلام نازل نكرده است.

سوره «وَ الْعَصْرِ»[۱۹] درباره على‏ عليه السلام نازل شده و تفسير آن چنين است:

قسم به خداى روز قيامت «انسان در زيان است» و آنها دشمنان آل محمد هستند، «مگر آنان كه ايمان آوردند» به ولايتشان «و اعمال صالح انجام دادند» با همدلى با برادرانشان «و يكديگر را به صبر سفارش كردند» در غيبت امام غايبشان.

صحيفه ملعونه[۲۰]

حذيفه در مدائن براى يک جوان ايرانى پرده از صحیفه ملعونه و مجريان آن بر مى ‏دارد و آيات متعددى را برمى‏ شمارد كه در ايام غدير مستقيماً درباره اصحاب صحيفه نازل شد.

مى‏ توان اين فراز تاريخ را از استثنايى ‏ترين اتمام حجت ‏ها به حساب آورد كه پرده از اسرار سقیفه برمى ‏دارد.

حذيفه مى ‏گويد: در سه روز غدير اصحاب صحيفه ملعونه بر ضد خلافت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پيمان خود را محكم كردند.

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله قصد حركت داشت به آنها فرمود: درباره چه مسئله‏ اى امروز خصوصى صحبت مى‏ كرديد در حالى كه شما را از نجوى و گفتگوى خصوصى منع كرده بودم؟

آنها جواب دادند: يا رسول‏ اللَّه، ما فقط هم اكنون يكديگر را ملاقات كرده ‏ايم! پيامبر صلى الله عليه و آله با ناراحتى به آنها نگاه كرد و فرمود: شما داناتريد يا خداوند؟

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»[۲۱]: «و كيست ظالم ‏تر از كسى كه شهادتى را نزد خدا كتمان مى ‏كند، و خداوند از آنچه انجام مى‏ دهيد غافل نيست».

حذيفه مى ‏گويد: سپس كاروان به راه افتاد تا وارد مدينه شد. در اول محرم سال يازدهم همان منافقین با عده ‏اى از همدستانشان جمع شدند و صحیفه‏ اى طبق آنچه درباره خلافت عهد بسته بودند نوشتند.

در اول صحيفه از ميان برداشتن ولايت و صاحب اختيارى على‏ عليه السلام بود و اينكه خلافت مخصوص ابوبکر و عمر و ابوعبیده است و سالم نيز همراه آنان است و خلافت از اين چهار نفر خارج نيست!

هنگام فجر، پيامبر صلى الله عليه و آله نماز صبح را به جماعت خواند و در محراب نشسته ذكر گفت تا آفتاب طلوع كرد.

پس از طلوع آفتاب رو به ابوعبیده جراح كرده فرمود: خوشا به حال تو كه امين اين امت شده ‏اى! سپس اين آيات را تلاوت فرمود:

«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»[۲۲]:

«واى بر كسانى كه نوشته ‏اى را به دست خويش مى ‏نويسند و سپس مى‏ گويند: اين از سوى خداست تا با آن مبلغ كمى به دست آورند واى بر آنان از آنچه دستانشان مى ‏نويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مى‏ كنند».

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

كسانى كه در اين امت چنين نوشته ‏اند شباهت دارند به آنان كه خدا مى‏ فرمايد:

«يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً»[۲۳]:

«از مردم مخفى مى ‏كنند اما از خدا مخفى نمى ‏كنند و خدا ناظر آنان است هنگامى كه شب را سحر مى‏ كنند در سخنى كه خدا راضى نيست، و خدا به آنچه انجام مى‏ دهند احاطه دارد».

سپس فرمود[۲۴]: امروز گروهى در امت من تشكيل يافته ‏اند كه در صحيفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهلیت شده ‏اند، كه صحيفه ‏اى بر عليه ما نوشتند و در کعبه آويزان نمودند.

خداوند به آن عده امكانات مى ‏دهد تا آنها و كسانى را كه بعد از آنان مى ‏آيند امتحان كند و انسان‏ هاى خبيث و پاک را از هم جدا كند.

اگر نبود كه خداوند به من دستور داده از آنها روى بر گردانم براى مقدّرى كه مى‏ خواهد به انجام رساند، هم اكنون آنان را پيش آورده و گردنشان را مى ‏زدم.

حذيفه مى‏ گويد: به خدا قسم ديديم هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخنان را مى‏ فرمود لرزه بر اندام امضا كنندگان صحيفه افتاده و اختيار از كف داده بودند، به طورى كه بر هيچ يک از حاضران در مجلس مخفى نماند كه حضرت با سخن خويش آن عده را قصد كرده و اين آيه‏ هاى قرآنى را درباره آنان مى‏ خواند.

پانویس

  1. اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۸۶ - ۹۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  2. حج /  ۲۷.
  3. عنكبوت /  ۱ - ۴.
  4. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶،۹۵ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.
  5. مسند احمد: ج ۵ ص ۸۷ .
  6. الاحتجاج، ج ۱، ص ۵۶؛ عوالم العلوم: ج ۱۵/۴، ص ۱۷۶.
  7. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.
  8. اخبار مكة، ج ۲، ص ۱۶۲؛ الفقيه، ج ۲، ص ۵۵۵ .
  9. الكافى: ج ۴ ص ۵۲۱ . تهذيب الاحكام: ج ۵ ص ۲۷۳.
  10. اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ -۱۰۷ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  11. تحريم / ۳ - ۸.
  12. اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  13. حجر /  ۹۲ - ۹۵.
  14. مائده /  ۶۷ .
  15. الاقبال: ص ۴۵۶،۴۵۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۷ - ۱۳۳.
  16. مائده /  ۶۷ .
  17. توبه /  ۶۱ .
  18. اشاره به ماجراى سه روز روزه گرفتن پنج تن ‏عليهم السلام و اهداى افطار به مسكين و يتيم و اسير و نزول آيات سوره انسان است، تا آنجا كه در آيه ۱۲ اين سوره مى‏ فرمايد: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً».
  19. جملاتى كه با قلم سياه داخل گيومه در اين پاراگراف آمده ترجمه آيات سوره «عصر» است كه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت ضمنى تفسير شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ، إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
  20. اليقين: ص ۳۸۴ - ۳۸۷ باب ۱۳۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۸۰ - ۲۱۰. نزهة الكرام: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱ - ۱۰۶ و ج ۳۷ ص ۳۲۵.
  21. بقره /  ۱۴۰.
  22. بقره /  ۷۹.
  23. نساء /  ۱۰۸.
  24. اشاره به ماجراى قريش در مكه است كه وقتى انواع مبارزه و مقابله با پيامبر صلى الله عليه و آله را تجربه كردند و به نتيجه‏ اى نرسيدند، در مكانى به نام «دار النَدْوَة» جمع شدند و پيمان‏ نامه ‏اى بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش نوشتند. آنگاه بر آن صحيفه چهل مُهر و امضا توسط بزرگان قريش زده شد و آن را در كعبه آويزان نمودند. بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۲،۱.